بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ.
وَ اَلسَّلاَمُ عَلَى عِبَادِ اَللَّهِ
تعریف مفصل تری از اسراف
اسراف زیادهروی و تجاوز از حدّ اعتدال است. اسراف از مباحث قرآنی، فقهی و اخلاقی بوده و حرمت آن در آیات و روایات مطرح شده است. برخی حرمت آن را ضروری دین دانسته، و دیگران آن را در ردیف گناهان کبیره شمردهاند. شهوتپرستى، غفلت از ياد خدا، تكبر، عجب و خودبينى از عوامل و ريشههاى اسراف معرفی شده است. اسراف اقسامی دارد که بنابر آیات قرآن و روایات، هر کدام از آنها آثار زیانباری همچون عذاب الهى، کاهش برکت و پذیرفته نشدن دعا را به همراه خواهد داشت.
قال الصّادق علیه السلام: لِلمُسرِفِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَشتَرى ما لَيسَ لَهُ وَ يَلبِسُ ما لَيسَ لَهُ و َيَاكُلُ ما لَيسَ لَهُ.
اسراف كننده سه نشانه دارد: آنچه در شأنش نيست خريدارى مى كند، آنچه در شأنش نيست مى پوشد و آنچه در شأنش نيست مى خورد.
خصال ص ۱۲۱، ح ۱۱۳.
واژهشناسی
اسراف هرگونه تجاوز از حدّ اعتدال و گرایش به افراط یا تفریط را در برمیگیرد.[۱]
ازاینرو برخی با تقسیم این معنای عام، «اسراف» را درخصوص زیادهروی و «سرف» را تنها در مفهوم «کوتاهی» بهکار بردهاند.[۲]
البته این واژه در همه موارد، شامل کوتاهی از حدّ اعتدال نمیشود و بیشتر در زیاده روی ظهور دارد، بدین جهت بسیاری آن را مرادفِ افراط، و متضادّ تقصیر و «تقتیر» [۳] که به معنای تضییق و بُخل است دانستهاند.[۴]
حدّ وسط در اسراف
مفهوم «حدّ وسط» که دو طرف آن، افراط و تفریط است، مفهومی نسبی است که به اختلاف اشخاص، زمان و مکان فرق میکند.از کلمات فقها برمیآید هر کاری که غرض عقلایی به آن تعلّق گرفته باشد اسراف نیست؛ به این معنا که خروج از حدّ اعتدال در آن جا مصداق پیدا نمیکند؛[۵] آن چنان که از نظر عقلا، با صرف مال در موارد ناشایست، اسراف مصداق پیدا میکند.[۶]امام صادق(ع) در روایتی با بیان یک اصل کلی هر کاری را که برای سلامتی انسان مفید باشد مصداق اسراف ندانسته و اسراف را تنها در موردی دانسته که مال و دارایی را تلف کند و برای سلامتی مضر باشد.[۷][یادداشت ۱]
حکم اسراف
اسراف، حرام است.[۸] برخی حرمت آن را از ضروریات دین دانسته،[۹] و برخی دیگر در ردیف گناهان کبیره شمردهاند.[۱۰] در غالب کتابهای فقهی دربارۀ اسراف، بحث مستقلی مطرح نشده است، بلکه مباحث مربوط به آن، در ضمن دیگر مباحث فقهی در بابهای گوناگون عبادات، عقود، ایقاعات و احکام، به مناسبت مطرح شده است. البته برخی در این خصوص، رسالۀ مستقلّی نگاشته و از جهات گوناگون آن را مورد بحث قرار دادهاند.[۱۱]
در قرآن
واژه اسراف و مشتقات آن جمعاً ۲۳ بار در قرآن بهکار رفته است.[۱۲] [۱۳]
همچنین واژه تبذیر که در لغت به معنای تباه ساختن اموال است، با مشتقاتش سه بار و در دو آیۀ قرآن آمده[۱۴] که مفهوم آن ارتباط نزدیک معنایی با اسراف دارد.[۱۵]
فرق اسراف و تبذیر
اسراف، مفهومی فراگیر بوده، شامل هرگونه انحراف(اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و...) میشود. [۱۶] امّا تبذیر، بیشتر در امور مالی و اقتصادی،[۱۷] و به ندرت در موارد دیگر بهکار میرود.[۱۸]
اسراف، گاه بر زیادهروی در انجام دادن عملی مباح، اطلاق میشود؛ مانند زیادهروی در خوردن که اصل آن تا حدّ نیاز جایز، بلکه مطلوب است و گاه بر خصوص مصارف نابجا و ناشایست، اگرچه اندک باشد؛ مانند دور ریختن مواد غذایی که ارتکاب آن به مقدار کم نیز جایز نیست.[۱۹] بنابراین، مصادیق آن را میتوان از دو نوعِ کمّی و کیفی دانست. امّا تبذیر غالباً بهصورت کیفی و در خصوص مصارف ناشایست تحقق مییابد؛ مثلا به شخصی انفاق کند تا با آن، حرامی را مرتکب شود.[۲۰] تبذیر بر خلاف اسراف، هیچ گاه برای بیان زیادهروی در امور خیر، چون انفاق بهکار نرفته است.[۲۱] بر همین اساس، امام صادق(ع) تبذیر را جزئی از اسراف دانسته[۲۲] و اسراف بر وجه تبذیر را از اسرافهای دیگر زشتتر شمرده شده است.[۲۳]
وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا﴿٦٧﴾ (ترجمه: و كسانىاند كه چون انفاق كنند، نه ولخرجى مىكنند و نه تنگ مىگيرند، و ميان اين دو [روش] حد وسط را برمىگزينند.)
فرقان، ٦٧
قِوام مقابل اسراف
در قرآن از واژه قوام (حد وسط و اعتدال) نیز یاد شده است،[۲۴] که مرز تعیین اسراف به شمار میرود و تشخیص آن برعهده عقل، شرع یا عرف است.[۲۵] چون اسراف همواره با نوعی زیادهروی و گاه کوتاهی ملازم و در همه مصادیق آن به نحوی سرپیچی از فرمانهای الهی نمایان است،[۲۶] با فساد ارتباط مستقیم دارد،[۲۷] زیرا بر هم زدن حالت تعادل در هر امری، موجب فساد در آن میشود.[۲۸] بر همین اساس، اسراف را که نابود کننده امکانات و داراییهای گوناگون انسان است، با سُرفه(کرمی که درختان را میخورد و از درون میپوساند) همریشه دانستهاند.[۲۹]
عوامل و ريشههاى اسراف
هر يك از انواع گوناگون اسراف، ريشههاى روانى مخصوص به خود و كنش و واكنش متقابل با آنها را دارد:
شهوتپرستى
قرآن از زبان حضرت لوط(ع)،[۳۰] شهوترانى را عامل گرایش قوم لوط به اسراف اخلاقى مىشمارد. همچنین در آیه ۲۸ سوره کهف در مقام نهى پیامبر(ص) از اطاعت افراطگرایان،(گروهی که اساس كارشان بر زيادهروى است.[۳۱]) آنان را پیرو هواهاى نفسانى خویش مىشناساند.[۳۲]
غفلت از ياد خدا
آیه ۲۸ سوره کهف افراطگرایان را کسانى مىشمارد که اساس كارشان بر زيادهروى بوده و قلبشان از یاد خدا غافل شده است.[۳۳]
روحیه ناسپاسى و کفران نعمت
وَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَىٰ ضُرٍّ مَّسَّهُ ۚ كَذَٰلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴿١٢﴾ (ترجمه: و چون انسان را آسيبى رسد، ما را -به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده- مىخواند، و چون گرفتاريش را برطرف كنيم چنان مىرود كه گويى ما را براى گرفتاريى كه به او رسيده، نخوانده است. اين گونه براى اسرافكاران آنچه انجام مىدادند زينت داده شده است.)
یونس، ١٢
خداوند در آیات ۲۶ـ۲۷ سوره اسراء پس از نهى از تبذیر و بیان برادری مبذّران با شیاطین، مىفرماید: شیطان در برابر پروردگارش بسیار ناسپاس بود.[۳۴]
تكبر، خودكامگى، استعمار و سيطرهجويى
خداوند در آیات ۸۳ سوره یونس و ۳۱ سوره دخان فرعون را مردى اسرافگر و برترىجو مىخواند. همچنین از زبان بلقیس، ملکه قوم سبأ، در آیه ۳۴ سوره نمل درباره پادشاهان مىگوید: آنان هنگامى که به منطقه آبادى وارد شوند، آن را به فساد و تباهىمىکشند. مقایسه این آیه با آیات مربوط به فرعون نوعى رابطه جانشینى بین فساد اجتماعى و اسراف برقرار مىسازد.[۳۵]
عجب و خودبينى
در آیه ۱۲ سوره یونس از انسانهایى یاد شده که هنگام سختى، از خدا یارى طلبیده و در آسایش، او را از یاد مىبرند. خداوند درباره این افراد مىفرماید: این چنین براى اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده که زشتى عمل خود را ادراک نمىکنند.[۳۶]
سایر عوامل
افزون بر عوامل پیش گفته، مىتوان تقلید، چشمو همچشمى، وسواس، تربیت خانوادگى، احساس حقارت و خودکمبینى و داشتن ثروت فراوان، بدون برخوردارى از اخلاق دینى را جزو عوامل اسراف دانست.[۳۷]
انواع اسراف
مفهوم اسراف در قرآن مصاديق متعددى دارد كه در معناى همه، نوعى تجاوز از حدّ اعتدال وجود دارد:
عقیدتی
در آیاتى،[۳۸] انکار خداوند و پیامبران، شرک به خدا و بتپرستى و ایمان نیاوردن به آیات الهى اسراف معرفى شده، آن را موجب بروز دشواریهاى فراوان در زندگى دنیا و عامل نابینایى انسان در آخرت و گرفتارى در عذاب دردناک و ماندگار مىشمارد.[۳۹] آیات آغازین سوره انبیاء نیز مسرفان را مخالفان انبیا در طول تاریخ و ستمگر وصف مىکند و به سرانجام هلاکتبارشان اشارهدارد.
اخلاقی و رفتاری
ارتکاب گناهان و گرایش به مادّیات و قطع علاقه از خداوند، موجب خروج انسان از راه حق شده، او را در یکى از منازل تاریک اسراف قرار مىدهد.[۴۰] برخى، توجه بیش از حدّ به امور غیر مهم، چون مسائل دنیایى در مقابل امور آخرتى و اصالت بخشیدن به دنیا در مقابل خدا را نوعى اسراف شمردهاند؛ مانند کسى که سرمایهاى گران را در برابر امرى ناچیز هدر دهد.[۴۱] از دیگر مصادیق اسراف در زمینه امور اخلاقى، انحراف جنسى است.[۴۲] قوم لوط، نخستین کسانى بودند که از زنان روىگردانده، به همجنسبازى گراییدند. حضرت لوط(ع) در آیات ۸۰ـ۸۱ سوره اعراف آنان را از اسرافکاران شمرده و از ارتکاب این عمل زشت، پرهیز داده است.[۴۳] همچنین هرگونه رفتار نادرست و خارج از حدّ اعتدال نيز در فرهنگ قرآن، اسراف شمرده شده است.[۴۴]
اجتماعی
آیه «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفین» (۳۱ اعراف) بر کتیبهای در مسجد گوهرشاد
استبداد، خودکامگى، استکبار، استثمار، خونریزى، ستم و هرگونه فساد اجتماعى از مصادیق بارز اسراف به شمار مىرود.[۴۵] خداوند در آیه ۳۲ سوره مائده، پس از بیان نزاع هابیل و قابیل که سرانجام آن تحقق نخستین فساد بر روى زمین بود، بنىاسرائیل را از ریختن خون بىگناهان و فساد بر زمین نهى کرده و از فسادهاى اجتماعى آنان به اسراف تعبیر مىکند. [۴۶]
قضایی و کیفری
مجازات مجرم از منظر قرآن باید عادلانه و به اندازه جرم او باشد.[۴۷] خداوند در آیه ۳۳ سوره اسراء از کشتن بىگناهان نهى کرده و در صورت ارتکاب قتل، براى ولىّ مقتول حقّ قصاص در نظر گرفته است؛ امّا اسراف در اجراى حکم را ممنوع مىشمارد: «فَلاَ یُسرِف فِىالقَتِل إِنّهُ کانَ مَنصورًا» اسراف در اجراى حکمِ قصاص، شامل هریک از موارد زیر مىشود:
کشتنشخصى غیر از قاتل،[۴۸]
کشتن بیش از یک نفر در برابر هر قتل،[۴۹] مگر در صورت مشارکت چند نفر در آن،[۵۰]
مُثله کردن و قطعِ اعضاى بدن قاتل پس از قصاص،[۵۱]
کشتن قاتل پیش از صدور حکم قاضى،[۵۲]
کشتن قاتل به شیوهاى دردناکتر از کشتن مقتول،[۵۳]
کشتن قاتل پس از عفو وى از جانب ولىّ مقتول و گرفتن دیه از او.[۵۴]
داورى و قضاوت ناعادلانه کهگاه بر کذب و دروغ استوار است، از مصادیق اسراف به شمار مىرود. مؤمن آل فرعون در آیه ۲۸ سوره غافر پیش از بیان اسراف اعتقادى فرعونیان، به اسراف آنان در قضاوت اشاره مىکند.[۵۵] او پس از صدور حکم اعدام براى موسى خطاب به فرعونیان مىگوید: آیا مىخواهید مردى را به سبب اعتقاد به خداى یگانه بکشید، درحالىکه ادلّه روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟... خداوندهیچ اسرافکار بسیار دروغگو را هدایت نمىکند: «إِنّ اللّهَ لاَیَهدِى مَن هو مُسرِفٌ کَذّاب.» برخى نیز این سخن مؤمن آلفرعون را درباره موسى(ع) دانستهاند که اگر وى به راستى قصد دارد با ادعاى دروغین نبوّت، به اسراف و فساد در جامعه بپردازد، بدانید که خداوند هیچگاه مسرفان دروغگو را با معجزات گوناگون، حمایت نکرده و در مسیر گمراهى موفقشان نمىگرداند.[۵۶] در این صورت، این کاربرد اسراف نیز از مصادیق اجتماعى آن به شمار خواهدرفت.
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ:
لَمّا عُوتِبَ عَلى تَصْييرِهِ النّاسَ اِسْوَةً فِى الْعَطاءِ مِن غَيْرِ تَفضيلِ اُولِى السّابِقاتِ وَ افرادالشَّــرَفِ. اَتَأْمُرُونّى اَنْ اَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ؟! وَ اللّهِ لا اَطُورُ بِه ما سَمَرَ سَميرٌ، وَ ما اَمَّ نَجْمٌ فِى السَّماءِ نَجْماً. لَوْ كانَ الْمالُ لى لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ فَكَيْفَ وَ اِنَّمَا الْمالُ مالُ اللّهِ! اَلا وَ اِنَّ اِعْطاءَ الْمالِ فى غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذيرٌ وَ اِسْرافٌ، وَ هُوَ يَرْفَعُ صاحِبَهُ فِى الدُّنْيا وَ يَضَعُهُ فِى الاْخِرَةِ، وَ يُكْرِمُهُ فِى النّاسِ وَ يُهينُهُ عِنْدَ اللّهِ. وَ لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مالَهُ فى غَيْرِ حَقِّهِ وَ لا عِنْدَ غَيْرِ اَهْلِهِ اِلاّ حَرَمَهُ اللّهُ شُكْرَهُمْ، وَ كانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ، فَاِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتاجَ اِلى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَدين، وَ اَلاَْمُ خَليل. (ترجمه: وقتى با تندى به او گفتند كه چرا در تقسيم بيت المال ميان همه مساوات مى كند و سابقه و شرافت را در نظر نمى گيرد؛ فرمود: آيا به من امر مى كنيد تا با ستم كردن در حق كسانى كه بر آنان حكومت دارم پيروزى بجويم؟! به خدا سوگند تا شب و روز مى آيد و مى رود، و ستاره به دنبال ستاره حركت مى كند دست به چنين كارى نمى زنم. اگر مال از خود من بود همه را در پرداخت كردن برابر مى داشتم تا چه رسد به اينكه مال، مال خداست! بدانيد كه پرداخت مال در غير موردش تبذير و اسراف است، و اين كار شخص را در دنيا سربلندى مى دهد ولى در آخرت موجب سرشكستگى است، او را در ديده مردم باارزش اما نزد خداوند خوار مى كند. كسى مالش را در برنامه غير حق و نزد غير مستحق صرف نكرد مگر اينكه خداوند او را از سپاسگزارى همان مردم محروم كرد، و محبّتشان متوجه غير او گشت، و اگر روزى قدمش بلغزد و به يارى آنان نيازمند شود همان مردم بدترين دوست و پست ترين رفيق خواهند بود.)
نهج البلاغه، خطبه۱۲۶
اقتصادی
این نوع از اسراف مصادیق گوناگونی را شامل می شود:
اسراف در مصرف
اسراف در مصرف، به يكى از گونههاى ذيل است:
تضییع و اتلاف هرگونه شىء قابل استفاده.[۵۷]
بدون استفاده گذاردن هرگونه سرمایه.[۵۸]
مصرف اشیا به نحوى که فایده مادّى یا معنوى به بار نیاورد.
مصرف بیش از میزان درآمد به نحوى که در شأن او نباشد; مانند خرید وسایل تزیینى براى کسى که توان تأمین معاش خود را ندارد،[۵۹] از همین رو امام صادق(ع) کسى را که براى مصرف بیش از درآمد خود، دست نیاز به سوى دیگران دراز کند مُسرِف خوانده است.[۶۰]
مصرف بیش از حدّ و افزون بر نیاز; مانند خرید چند خانه یاپرخورى.[۶۱]
افزون بر این موارد، هرگونه مصرف سرمایه در راه گناه،[۶۲] یا در نظر گرفتن ارضاى شهوات در رفع نیازهاى جسمانى،[۶۳] نیز از دیدگاه دینى مصداق اسراف شمرده مىشود. روایاتى که مصرف زیاد در امورى چون استعمال عطر، روشنایى، خوراک، وضو، حج و عمره را اسراف نشمرده ناظر به عدم تحقق اسراف در این امور نیست، بلکه به اهمیّت و مطلوبیّت بیش از حدّ آنها اشاره دارد.[۶۴] اسراف، هرچند بسیار اندک باشد، اگر براى انسان زیانبار باشد، حرام است،[۶۵] و حکم «اِنَّهُ لاَ یُحِبُّ المُسرِفیِنَ» افرادى را نیز دربرمىگیرد که زمینه اسراف را براى دیگران مهیا مىکنند.[۶۶]
اسراف در حقوق دیگران
تجاوز به حقوق ديگران در دو بخش حقوق عمومى و خصوصى، از مصاديق روشن اسراف اقتصادى است:
حقوق عمومی
خداوند در آیات۲۶ـ۲۷ سوره اسراء به اعطاى بخشى از اموال عمومى به نزدیکان پیامبر(ص)، بیچارگان و در راهماندگان دستور داده است. سپس از تبذیر نهى کرده و مبذّران را برادران شیاطین خوانده و ناسپاسى شیطان را یادآور شده است. مفسران در این آیه، مصادیق متعددى براى تبذیر بیان کردهاند: توزیع اموال در راه باطل،[۶۷] و معصیت و فساد، صرف دارایى از روى ریا و فخرفروشى،[۶۸] بهشکل غیرعادلانه،[۶۹] خارج از چارچوب و برنامه معیّن،[۷۰] و بدون در نظر گرفتن مصالح و منافع،[۷۱] و بهطور کلّى هر نحوهاى از توزیع که با دستورهاى خداوند مخالف بوده،[۷۲] و به نابودى دارایى منجرشود.[۷۳] حرمت تبذیر، به اموال عمومى اختصاص نداشته، آیه پیشگفته قابلیت تعمیم به هر مورد مشابه دیگر را دارد، بنابراین، هرکس دارایى خود یا دیگران را در مسیرى نادرست و به شکلى ناشایست، توزیع یا مصرف کند، مبذّر است.[۷۴] برخى از فقیهان اهل سنت به استناد آیه پیشگفته، به لزوم حَجْر مبذّر(منع او از مصرف مبذّرانه اموالش) قائل شدهاند; امّا ابوحنیفه به این دلیل که از مبذّر تکلیف ساقط نیست، حَجر وى را جایز نمىشمرد،[۷۵] خداوند در این آیه، مبذّر را پیرو شیاطین و همکار آنها در افساد درزمین و همراه شیاطین در آتش جهنّم دانسته و علّت آن را کفران نعمت و ناسپاسى پروردگار مىشمرد.[۷۶]
حقوق خصوصی
در آیه۴ سوره نساء، تصرّف نامشروع در اموال یتیم، اسراف شمرده شده و سرپرست یتیم از امور ذیل، منع مىشود: استفاده از مال یتیم در صورت بىنیازى، استفاده از آن بیش از حدّ نیاز، استفاده بیش از اُجرت عمل نگهدارى یتیم، و ممانعت از پرداخت مال یتیم به وى از ترس آنکه مانع از استمرار استفاده ولىّ از آنشود.[۷۷] خداوند از سوى دیگر استفاده درست و عادلانه از مال یتیم را براى سرپرستى که فقیر باشد، جایز شمرده است.[۷۸]
اسراف در انفاق
خداوند در آیه ۶۷ سوره فرقان در وصف بندگان خود میفرماید: آنان هرگاه انفاق کنند نه اسراف دارند و نه سختگیری، بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی را پیش میگیرند. منظور از تقتیر در انفاق، بخل و نپرداختن حقوق واجب الهی به مستحقان است.[۷۹] درباره مقصود از اسراف در انفاق، اقوال زیر ذکر شده است:
انفاق در راه معصیت و گناه،[۸۰]
انفاق از روی ریا و فخرفروشی،[۸۱]
انفاق بیش از حدّ،[۸۲] بهگونهای که موجب ناتوانی انسان از انجام دادن دیگر کارهای واجب خود شود.
میان نهی از اسراف در امور خیر، و سفارش به انفاق و ایثار، هیچگونه تعارضی نیست، زیرا مصداق اسراف در امور خیر، جایی است که انسان بر اثر زیادهروی در عمل خیر، از رسیدگی به امر مهم دیگری فرومانَد یا آن عمل خیر را بهگونهای برآوَرد که مطلوب خداوند واقع نشود، بر همین اساس، پیامبر(ص) میفرماید: هرکس نابجا انفاقکند، اسراف کرده و هرکس در جای خود از انفاق روی گرداند بخل ورزیده است.[۸۳] بنابرین پیامبر(ص) افراط در انفاق را چون ممانعت از پرداخت حدّ واجب آن، ناپسند دانسته است.[۸۴]
آثار اسراف
اسراف در همه اقسام آن، با سنتهاى الهى در جهان مخالف است، زیرا با برهم زدن حالت اعتدال، موجب بروز فساد در زمینههاى گوناگون حیات مىشود.[۸۵] برخی از آثار زیان بار اسراف چنین است:
بنابر فرموده امام صادق (ع) دعاى اسرافکاران در درگاه خداوند پذیرفته نیست.[۸۶]
موجب سلب محبت خداوند از انسان،[۸۷] و موجب ضعف انسان و مانع از کسب موفقیت در عرصههاى گوناگون زندگى است.[۸۸]
استمرار اسرافکارى موجب رسوخ ملکه ناسپاسى و کفران نعمت در انسان میشود.[۸۹]
انسان را از هدایتهاى الهى محروم مىسازد.[۹۰]
گاهی کفر اعتقادى واخلاقى انسان را در پى دارد.[۹۱]
موجب حلول عذاب الهى شده و در آخرت نیز انسان را به عذاب جهنم گرفتار مىکند.[۹۲] [۹۳]
اسراف موجب اتلاف منابع ثروت و نوعى تجاوز به حقوق دیگران و نقض رفاه عمومى جامعه است.[۹۴]
امامصادق (ع) اسراف را موجب کاهش برکت،[۹۵] و فقر را نتیجه اسرافکارى، و تموّل را نتیجه رعایت اقتصاد مىشمرد.[۹۶]
افزون بر همه این موارد، اسراف، به ویژه در بعد اقتصادى آن، سلامت جسم و روان انسانها را به خطر مىافکند.[۹۷]
پانویس
طبرسی، مجمعالبیان، ۱۳۶۰ش، ج۴، ص۱۷۶؛ آلوسی، روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم و السبع المثانی، ۱۴۱۵ق، ج۶، ص۱۷۴؛ حسینی میلانی، التحقيق فی نفی التحريف عن القرآن الشريف، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۱۱۰، «سرف».
طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۲ق. ج۴، ص۳۳۷.
سوره فرقان، آیه۶۷.
التبیان، ج۳، ص۱۲؛ طبرسی، مجمعالبیان، ج۲، ص۸۵۴؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۲۴، ص۱۰۹.
بروجردی، المستند فی شرح العروه الوثقی ۱۳۷۹ش، ج۲، ص۲۳۹.
نراقی، عوائد الایام، ۱۳۷۵ش، ص۶۳۵.
کلینی، کافی، ۱۳۷۵ش، ج۶، ص۴۹۹.
،ابن ادریس، السرائر، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص۴۴۰.
نراقی، عوائد الایام، ۱۳۷۵ش، ص۶۱۵.
نجفی، جواهر الکلام، ۱۳۶۲ش، ج۱۳، ص۳۱۳. و ج۱۳، ص۳۲۰.
نراقی، عوائد الایام، ۱۳۷۵ش، ص۶۳۵.
روحانی، لمعجمالاحصائی، ۱۳۶۶ش، ج۱، ص۴۵۴، «سرف».
ابن منظور، لسانالعرب، ۱۴۰۸ق، ج۹، ۱۴۹، «سرف».
سوره اسراء، آیه۲۷-۲۶.
فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۲۰، ص۱۹۳.
فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۲۸؛ رشیدرضا، تفسیر المنار، ۱۴۱۴ق، ج۸، ص۳۸۵.
راغب اصفهانی،المفردات فی غریب القرآن، ۱۴۱۲ق، ص۴۰، «سرف».
صادقی تهرانی، الفرقان، ۱۳۶۳ش، ج۱۵، ص۱۶۵.
احکامالقرآن، ج۳، ص۵۱. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ۱۳۸۷ق، ج۷، ص۱۲۳ـ۱۲۵. عسکری، الفروقاللغویه، ۱۹۹۸م، ص۱۱۵.
طبرسی، مجمعالبحرین، ج۱، ص۱۷۰. صادقی تهرانی، الفرقان، ۱۳۶۳ش، ج۱۵، ص۱۶۵ ؛ آلوسی، روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم و السبع المثانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۵، ص۹۰.
ابن عاشور، التحریر و التنویر، ۱۴۲۰ق، ج۱۵، ص۷۹.
حرعاملی، وسائلالشیعه، ۱۳۹۲ش، ج۹، ص۴۶. مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۲ق، ج۷۲، ص۳۰۲.
عسکری، الفروقاللغویه، ۱۹۹۸م، ص۱۱۵. آلوسی، روح المعانی فی تفسير القرآن العظيم و السبع المثانی، ۱۴۱۵ق، ج۱۵، ص۹۰.
سوره فرقان، آیه۶۷.
رشیدرضا، تفسیر المنار، ۱۴۱۴ق، ج۶، ص۳۵۱؛ حسینی میلانی، التحقيق فی نفی التحريف عن القرآن الشريف، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۱۱۰، «سرف».
مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ۱۳۸۷ش، ج۱۵، ص۳۰۷۳۰۸؛سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۳۶۹.
سوره شعراء، آیه۱۵۲-۱۲۱؛ مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ۱۳۸۷ش، ج۱۵، ص۳۰۷۳۰۹.
رشیدرضا، تفسیر المنار، ۱۴۱۴ق، ج۶، ص۳۵۲؛ صادقی تهرانی، الفرقان، ۱۳۶۳ش، ج۱۵، ص۱۶۹؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱۵، ص۳۰۶.
ابن منظور، لسانالعرب، ۱۴۹۸ق، ج۶، ص۲۴۴۲۴۵؛ راغب اصفهانی، المفردات فی غریبالقرآن، ۱۴۱۲ق، ص۲۳۱، «سرف»؛ رشیدرضا، تفسیر المنار، ۱۴۱۴ق، ج۶، ص۳۵۱.
سوره اعراف، آیه۸۱. سوره نمل، آیه۵۵.
سوره کهف،آیه۲۸،ترجمه فولادوند
هاشمی رفسنجانی، تفیسر راهنما، ۱۳۸۶ش، ج۶، ص۱۰۸.
حسینی میلانی، التحقيق فی نفی التحريف عن القرآن الشريف، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۱۱۰.
ابن عاشور، التحریر و التنویر، ۱۴۲۰ق، ج۱۵، ص۸۱.
حسینی میلانی، التحقيق فی نفی التحريف عن القرآن الشريف، ۱۴۲۶ق، ج۱، ص۲۳۸. تفسیر راهنما، ج۷، ص۵۲۳.
هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، ۱۳۸۶ش، ج۷، ص۳۹۱.
موسوی کاشمری، پژوهشى در اسراف، ۱۳۸۸ش، ص۸۷ـ۱۰۳.
سوره طه، آیات ۱۲۴ـ۱۲۷؛ سوره غافر، آیات ۳۴ـ۳۵.
طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۲ق، ج۲۴، ص۸۷؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۶۰ش، ۱۳۶۰ش، ج۳، ص۲۹۰؛ ج۹، ص۶۱؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۳۰۷.
حسینی میلانی، التحقيق فی نفی التحريف عن القرآن الشريف، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۱۱۱، «سرف». دامغانی، الوجوه والنظائر، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۶۳.
فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۷، ص۵۲ـ۵۳.
طبرسی، مجمعالبیان، ۱۳۶۰ش، ج۴، ص۶۸۴ـ۶۸۵.
فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۲۸، ص۲۱۸.
هاشمی رفسنجانی، تفیسر راهنما، ۱۳۸۶ش، ج۳، ص۱۰۴.
مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ۱۳۷۴ش، ج۱۵، ص۳۰۷.
دانشنامه موضوعی قرآنبررسی ظرافتهای بلاغی تربیتی آیه 32 سوره مائده در پیشگیری از وقوع جرم قتل عمد
حسینی میلانی، التحقيق فی نفی التحريف عن القرآن الشريف، ۱۴۲۶ق، ج۵، ص۱۱۱، «سرف» ; دامغانی، الوجوه والنظائر، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۶۳.
کلینی، اصول کافى، ۱۳۷۵ش، ج۷، ص۳۷۱. ماوردی، تفسیر ماوردی، دارالکتب العلمیه، ج۳، ص۲۴۱.
فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۲۰۳. سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۲۸۲.
عیاشی، تفسیر عیاشى، ۱۳۸۰ق، ج۲، ص۲۹۱.
طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۲ق، ج۱۵، ص۱۰۵و۱۰۶ کلینی، اصول کافى، ۱۳۷۵ش، ج۷، ص۳۷۱.
سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۲۸۴.
سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۲۸۳.
ماوردی، تفسیر ماوردی، دارالکتب العلمیه، ج۳، ص۲۴۱.
مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ۱۳۸۷ش، ج۱۵، ص۳۰۷.
مفاهیم اخلاقى، ص۳۵۶ـ۳۵۷.
نراقی، عوائد الایام، ۱۳۷۵ش، ص۶۳۳و۶۳۵;سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۴۴۴.
نراقی، عوائد الایام، ۱۳۷۵ش، ص۶۳۳و۶۳۵.
نراقی، عوائد الایام، ۱۳۷۵ش، ص۶۳۳و۶۳۵; سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۴۴۴.
عیاشی، تفسیر عیاشى، ۱۳۸۰ق، ج۲، ص۱۳.
نراقی، عوائد الایام، ۱۳۷۵ش، ص۶۳۳و۶۳۵; سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۴۴۴.
طبرسی، مجمعالبیان، ۱۳۶۰ش، ج۴، ص۶۳۸; سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۴۴۴; رشیدرضا، تفسیر المنار، ۱۴۱۴ق، ج۸، ص۱۳۸.
سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۴۴۴; ابن عاشور، التحریر و التنویر، ۱۴۲۰ق، ج۸، ص۱۲۴.
نراقی، عوائد الایام، ۱۳۷۵ش، ص۶۳۶ـ۶۳۷.
احکامالقرآن، ج۳، ص۵۲.
صادقی تهرانی، الفرقان، ۱۳۶۳ش، ج۸ـ۹، ص۸۵.
طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۲ق، ج۱۵، ص۹۵.
میبدی، کشفالاسرار، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۵۴۴.
طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۲ق، ج۱۵، ص۹۵.
حسینی میلانی، التحقيق فی نفی التحريف عن القرآن الشريف، ۱۴۲۶ق، ج۱، ص۲۳۷، «بذر».
طبرسی، مجمعالبیان، ۱۳۶۰ش، ج۶، ص۶۳۳; طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ۱۳۶۰ش، ج۱۳، ص۸۰.
تفسیر قمى، ج۲، ص۱۸.
فخر رازی، فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ۱۴۲۰ق، ج۲۰، ص۱۹۳ـ۱۹۴.
تفسیر قرطبى، ج۱۰، ص۱۶۱.
احکامالقرآن، ج۳، ص۲۹۲; تفسیر قرطبى، ج۱۰، ص۱۶۲.
طبرسی، مجمعالبیان، ۱۳۶۰ش، ج۶، ص۶۳۴; احکامالقرآن، ج۳، ص۲۹۳; تفسیرقرطبى، ج۱۰، ص۱۶۲.
طبرسی، مجمعالبیان، ۱۳۶۰ش، ج۳، ص۱۶; طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۴، ص۱۷۳.
فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۹، ص۱۹۰; تفسیر قرطبى، ج۵،، ص۲۸.
جامعالبیان، مج۱۱، ج۱۹، ص۴۸; ،سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۶، ص۲۷۵.
قمی، تفسیر قمی، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۱۱۷; ماوردی، تفسیر ماوردی، دارالکتب العلمیه، ج۴، ص۱۵۵; دامغانی، الوجوه والنظائر، ۱۴۱۶ق، ج۱، ص۶۳.
فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۲۴، ص۱۰۹; سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۴۴۴.
طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ۱۴۱۲ق، ج۱۹، ص۴۸; ماوردی، تفسیر ماوردی، دارالکتب العلمیه، ج۴، ص۱۵۶; طبرسی، مجمعالبیان، ۱۳۶۰ش، ج۷، ص۲۸۰.
طبرسی، مجمعالبیان، ۱۳۶۰ش، ج۷، ص۲۸۰.
ماوردی، تفسیر ماوردی، دارالکتب العلمیه، ج۲، ص۱۷۸.
رشیدرضا، تفسیر المنار، ۱۴۱۴ق، ج۸، ص۳۸۴.
کلینی، اصول کافى، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۵۶.
سوره اعراف، ۳۱. سوره انعام، آیه۱۴۱.
هاشمی رفسنجانی، تفیسر راهنما، ۱۳۸۶ش، ج۳، ص۱۰۴; ج۷، ص۳۹۱.
سوره اسراء، ۲۷
سوره غافر، آیه ۲۸
ابن عاشور، التحریر و التنویر، ۱۴۲۰ق، ج۱۵، ص۸۱.
طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۳ق، ج۱۵، ص۳۰۶ـ۳۰۷; مکارم شیرازی، تفسیرنمونه، ۱۳۸۷ش، ج۱۲، ص۹۶.
سوره انبیاء، ۳ـ۹؛ سوره غافر، ۴۱ـ۴۵؛ سوره یس، ۱۳ـ۱۹؛ سوره ذاریات، ۳۲ـ۳۴
ابن عاشور، التحریر و التنویر، ۱۴۲۰ق، ج۱۵، ص۷۹.
کلینی، اصول کافى، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۵۷.
نراقی، عوائد الایام، ۱۳۷۵ش، ص۶۱۸; کلینی، اصول کافى، ۱۳۷۵ش، ج۴، ص۵۳.
رشیدرضا، تفسیر المنار، ۱۴۱۴ق، ج۸، ص۳۸۴;صادقی تهرانی، الفرقان، ۱۳۶۳ش، ج۸ـ۹، ص۸۴.
پس از ویرایش و زیبا سازی به نقل از: