خاطره ای از آیت الله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی درباره شهید مطهری
ماجرای ملاقات و خلوت با حاج سیدهاشم حداد
به گزارش پایگاه اینترنتی شهید مطهری، حاج سیّد هاشم موسوی حدّاد از برجسته ترین شاگردان سید علی قاضی بود. نقل است این عارف بیشتر ساعات شب را به تهجّد شبانه و عبادت های طولانی می گذراند. معمولاً نمازها و نافله هایش با سوره ها و سجده های طولانی همراه بود. قرآن را با صوت غمگین می خواند و در وقت خواندن آن به تفکّر می پرداخت؛ به طوری که هر کس می شنید، جذب آن می شد. وی همچنین ارادت خاصّی به اهل بیت پیامبر اسلام داشت.
در ادامه شرح دو ملاقات شهید مطهری با سیدهاشم حداد را به نقل از آیت الله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی که در کتاب "روح مجرد، ص 162-159" آمده است می خوانید. این ملاقات در سال 1345 صورت گرفته است.
مرحوم مطهری با حقیر سوابق دوستی و آشنایی دیرین داشت و ذکر مبارک حضرت آقا [سیدهاشم حداد] با وی کم و بیش –نه کاملاً– به میان آمده بود و اینک که آقا از کربلا به تهران آمده اند، ایجاب می نمود که این دوست دیرینه نیز از محضرشان متمتّع گردد. روی این اصل، بنده جناب مطهری را خبر کردم و ایشان در منزل بنده، احمدیّه دولاب تشریف آوردند و در مجلس عمومی، ملاقات انجام شد و سؤالاتی نیز از ناحیة مرحوم مطهری شد که ایشان پاسخ دادند. مرحوم مطهری شیفتة ایشان شد و کأنّه گمشدة خود را اینجا یافت و سپس مرتبة دیگر آمد و باز ساعتی در این اتاق عمومی بیرونی با هم، سخن و گفتگو داشتند.
آنگاه صدیق ارجمند، مرحوم مطهری به بنده گفت: آیا ممکن است حضرت آقا به من یک ساعتی وقت بدهند تا در خلوت و تنها با ایشان ملاقات داشته باشم؟ عرض کردم: اشکال ندارد. ایشان وقت می دهند و مکان خلوت هم داریم.
به حضرت آقا عرض کردم، فرمودند: مانعی ندارد؛ بیاید و هر سؤالی که دلش می خواهد، بکند. در بالای بام منزل اتاق کوچکی برای اثاثیّه و لوازم بام معمولاً بنا می کنند، حقیر مکان خلوت را آن اتاق قرار داده و ساعتی را آقا معیّن فرمودند برای فردا که بیاید و ملاقات خصوصی داشته باشیم.
در موعد مقرر، مرحوم شهید مطهری آمدند و ما با حضرت آقا آنها را به بام بردیم و برای آنکه احیاناً کسی به بام نرود حتی از اطفال و افراد بی خبر از رفقا و دوستان، در وقت پایین آمدن، در بام را از پشت قفل نمودم.
در اینجا مرحوم مطهری آنچه می خواهد از ایشان می پرسد. سؤال های انباشته و کهنه و جواب داده نشده ای را که چون ساعت به سر رسید و آقا پایین آمدند و مرحوم مطهری پشت سرشان بود، من دیدم مطهری به قدری شاد و شاداب است که آثار مسرّت از وجناتش پیداست.
آنچه میان ایشان و حضرت آقا به میان رفته بود، من نه از حضرت آقا پرسیدم و نه از آقای مطهری و تا این ساعت هم نمی دانم. ولی مرحوم مطهری هنگام خروج، آهسته به حقیر گفتند: این سیّد حیات بخش است.
ناگفته نماند که روزی مرحوم مطهری به حقیر گفتند: من و آقا سیدمحمد حسینی بهشتی در قم در ورطة هلاکت بودیم، برخورد و دستگیری علامه طباطبایی ما را از این ورطه نجات داد.
حالا این کلام مرحوم مطهری دربارة حضرت حاج سیدهاشم که «این سید حیات بخش است»، هنگامی است که حضرت علامه هم حیات دارند، و از آن وقت تا ارتحال شان که در روز هجدهم محرم الحرام 1402 هجریه قمریّه واقع شد، شانزده سال فاصله است. تازه علامه پس از مرحوم مطهری، لباس بدن را خلع و به جامعة بقا مخلّع گشتند.
مرحوم مطهری باز پس از مراجعت حضرت آقا از مشهد مقدس... ساعتی دیگر ملاقات خصوصی و خلوت خواستند که آن هم به همین نحوه و کیفیّت برگزار شد. باز هم حقیر از رد و بدل های آنان اطّلاعی ندارم، ولی همین قدر می دانم که در این جلسه مرحوم مطهری از حضرت ایشان دستورالعمل خواسته بود و ایشان هم دستوراتی به او داده بودند.
مرحوم مطهری از بنده عکس و تصویر آقای حدّاد را خواست تا در اتاقش بگذارد و نصب کند. من به او گفتم: تصویر ایشان را به شما می دهم ولی نزد خود نگه دارید و در اتاق نصب نکنید و به جای آن تصویر مرحوم قاضی را نصب نمایید؛ چرا که آقا حاج سیّدهاشم مرد ناشناخته ای است و شما مرد سرشناس، و رفت و آمد با همة طبقات دارید؛ چنانچه تصویر ایشان را ببینند برای آنها مورد سؤال واقع می شود که این مرد کیست؟ و به چه علّت در اینجا آمده است؟ در آن وقت هم برای شما ضرر دارد و هم ایشان نمی پسندند که نامشان مشهور گردد. امّا تصویر مرحوم قاضی چنین نیست. حقیر که یک روز منزل آن مرحوم رفته بودم، دیدم سه عکس در اتاق خود نصب کرده اند: تصویر مرحوم پدرشان آقا شیخ محمدحسین مطهری و تصویر مرحوم حاج شیخ میرزا علی آقا شیرازی و تصویر مرحوم آیت الله حاج میرزا سیدعلی آقا قاضی طباطبایی (قدّس الله اسرارهم و اعلی الله درجتهم و مقامهم جمیعاً).
در سفری هم که مرحوم مطهری به اعتاب عالیات مشرّف شدند، نشانی منزل آقا حاج سیّدهاشم را بنده به ایشان دادم و در کربلا دو بار به محضرشان مشرّف شده اند، یک بار ساعتی خدمتشان می رسند و بار دوم روز دیگر صبحانه را در آنجا صرف می نمایند.
مرحوم مطهری در مراجعت از این ملاقات ها بسیار مشعوف بودند و می فرمودند: در یک بار که خدمتشان بودم، از من پرسیدند: نماز را چگونه می خوانی؟ عرض کردم: کاملاً توجه به معانی کلمات و جملات آن دارم. فرمودند: پس کی نماز می خوانی؟ در نماز توجّهت به خدا باشد و بس! در نماز توجهت به خدا باشد و بس! توجه به معانی مکن!
انصافاً این جملة ایشان حاوی اسرار و دقایقی است و حقّ مطلب همین طور است که افاده فرموده اند.