اين روز، اول (ايام البيض ) است و ثواب بسيار براى روزه اينروز و دو روز بعد واردشده و اگر كسى خواهد عمل (ام داود) بجاى آورد بايد از امروز، روزه بگيرد.
و در اين روز، بنابر مشهور، بعد از سى سال از (عام الفيل ) ولادت حضرت اميرالمؤ منين در ميان كعبه معظمه واقع شده است .
روايت شده كه روزى (عباس بن عبدالمطلب ) با (يزيد بن قعنب ) با گروهى ازبنى هاشم و جماعتى از قبيله بنى عبدالعزى در برابر كعبه نشسته بودند، ناگاه(فاطمه بنت اسد) بمسجد در آمد در حاليكه حامله بود باميرالمؤ منين و نه ما از حملش گذشته بود، او را در زائيده گرفت و آن مخدره در برابر خانه كعبه ايستاده و نظربجانب آسمان افكند و گفت پرودگارا! من ايمان آورده ام بتو و به هر پيغمبرى و رسولى كه فرستاده اى و بهر كتابى كه نازل گردانيده اى و تصديق كرده ام گفته هاى جدم ابراهيم خليل كه خانه كعبه را بنا كرده است ، پس سؤال ميكنم از تو بحق اين خانه و بحق آنكسى كه اين خانه را بنا كرده است و بحق فرزندى كه در شكم من است و با من سخن ميگويد و بسخن گفتن خود مويس من گرديده است و يقين دارمكه او يكى از آيات جلال و عظمت تو است كه آسانى كنى بر من ولادت را.
(عباس ) و (يزيد بن قعنب ) گفتند كه چون (فاطمه ) از اين دعا فارغ شد ديديم كه ديوار عقب خانه كعبه شكافته شد، (فاطمه ) از آن موضع داخل خانه شد و از ديده هاى ما پنهان گرديد و شكاف ديوار بهم پيوست باذن خدا، پس خواستيم در خانه را بگشائيم چندانكه سعى كرديم در گشوده نشد، دانستيم كه اين امريست از جانب خدا واقع شده و (فاطمه ) سه روز در اندرون كعبه ماند واهل (مكه ) در كوچه و بازار و زنها در خانه اين واقعه را نقل ميكردند و تعجب مى نمودند تا روز چهار رسيد، ديگر باره همان موضع از ديوار خانه شكافته شد، (فاطمه ) بيرون آمد در حاليكه اميرالمؤ منين را در دست خود داشت و ميگفت اي گروه مردم بدرستى كه حق تعالى بر گزيده مرا از ميان خلق خود و فضيلت داد مرا برزنان برگزيده كه پيش از من بوده اند، زيرا كه حق تعالى برگزيد (آسيه ) دختر(مزاحم ) را و او عبادت كرد خدا را پنهان در موضعي كه عبادت خدا در آنجا سزاوار نبود، مگر در حال ضرورت يعنى خانه (فرعون ) و برگزيد (مريم ) دختر (عمران ) را و ولادت عيسى را بر او آسان گردانيد و در بيابان درخت خشك را جنبانيد و رطب تازه ازبراى او از آن درخت فرو ريخت و حق تعالى مرا بر آن هر دو، زيادتى داد و همچنين برجمعى زنان عالميان كه پيش از من گذشته اند، زيرا كه من فرزندى آورده ام در ميان خانه برگزيده او و سه روز در آن خانه محترم ماندم و از ميوه ها طعامهاى بهشت تناول كردم ، الخ .
و در بعضى از رواياتست كه چون حضرت اميرالمؤ منين (ع ) متولد شد، (ابوطالب ) اورا بر سينه خود گرفت و دست (فاطمه ) را گرفته بسوى (ابطح ) آمد و ندا كرد به اين اشعار:
(( يارب ياذا الغسق الدجى
والقمر المبتلج المضئى
بين لنامن حكمك المقضى
ماذاترى فى اسم ذا الصبى ))
يعنى اى پروردگاريكه شب تا و ماه روشنى دهنده را آفريده ، بيان كن از براى ما كه اين كودك را چه نام گذاريم . ناگاه مانند ابر، چيزى از روى زمين پيدا شد نزديك (ابوطالب )، (ابوطالب ) او را گرفت و با (على ) بسينه خود چسبانيد وبخانه برگشت ، چون صبح شد ديد كه لوح سبزى در آن نوشته شده است :
(( خصصتما بالولد الزكى
والطاهر المنتخب الرضى
فاسمه من شامخ على
على اشق من العلى ))
حاصل آنكه مخصوص گرديديد شما اى (ابوطالب ) و اى (فاطمه ) بفرزند ظاهرو پاكيزه پسنديده ، پس نام برزگوار او (على ) است كه از نام خداوند على اعلىگرفته شده است .
(ابوطالب ) آنحضرترا (على ) نام كرد و آن لوح را در زاويه راست كعبه آويخت وچنان آويخته بود تا زمان (هشام بن عبدالملك ) كه آنرا از آنجا فرود آورد و بعد از آنناپيدا شد.
وبالجمله ولادت باين كيفيت و فضيلت از خصايص آن حضرت است چه اشرف بقاع ، حرم مكه است و اشرف مواضع حرم ، مسجد است و اشرف مواضع مسجد، خانه كعبه است و احدى غير از اميرالمؤ منين (ع ) در چنين مكانى متولد نشده و متولد نشد مولودى در روز جمعه ، سيد ايام ، در ماه رجب ، شهر الله الحرام در خانه كعبه ، بيت الله الحرام ، سواى اميرالمؤمنين ابوالائمه الكرام عيه و على اولاده افضل التحية و الاف السلام .
(( هذه من علاه احدى المعالى
و على هذه فقس ما سواها))
اى سنائى بقوت ايمان
مدح حيدر بگو پس از عثمان
با مديحش مدائح مطلق
زهق الباطل است و جاء الحق
در پس پرده آنچه بود آمد
اسدالله در وجود آمد
(( مالف خرق القوابل مثله
الا ابن امنته النبى محمد))
ياابا الحسن يا اميرالمؤ منين ! ميخواستيم در آن مقام بذكر چند حديثى ازفضايل تو تبرك جويم ، لكن كلام (خليل بن احمد) را بخاطر آوردم و با خود گفتم چه منقبتى بنويسم از كسيكه دشمنانش پيوسته سعى ميكردند در خاموش كردن نور درفضائل او و دوستانش را ياراى ذكر مناقب او نبود و از ترس اعداء و تقيه از دشمنان كتمان فضائل او مى نمودند، با اين حال اينقدر از مناقب وفضائل آن نور عالم تاب بر مردم ظاهر شد كه شرق و غرب عالم را فرا گرفت و دوست و دشمن بذكر مدائحش رطب اللسان و عذب البيان گشتند.
(( شهد الانام بفضله حتى العدى
والفضل ماشهدت به الاعداء ))
(ابن شهر آشوب ) نقل كرده كه اعرابيه را در مسجد كوفه ديدند كه ميگفت اى آنكسي كه مشهورى در آسمانها و مشهورى در زمين ها و مشهورى در آخرت ، سلاطين جور و جبابره زمان همت بر آن گماشتند كه نور ترا خاموش كنند خدا نخواست و روشنى آنرا زيادترگردانيد.
گفتند: از اين كلمات چه كس را قصد كرده اى گفت : اميرالمومنين عليه السلام را. اين بگفت و از ديده ها غائب گشت .
به روايات مستفيضه از (شعبى ) روايت شده كه مى گفت پيوسته ميشنيدم كه خطباى بنى اميه بر منابر سب اميرالمؤمنين ميكردند و از براى آنحضرت بد ميگفتند با اينحال گويا كسى بازوى آن جناب را گرفته و بآسمان ميبرد و رفعت و مرتبت او را ظاهرمينمود و نيز ميشنيدم كه پيوسته مدائح و مناقب اسلاف و گذشتگان خويش را مى نمودند وچنان مينمود كه مردارى را بر مردم مينمودند و جيفه را ظاهر ميكردند كه بدى و عفونت آنها بیشتر ظاهر ميشد.
يا اباالحسن يا اميرالمؤ منين ! بابى انت وامى ،فضائل ترا هيچ بيان و زبان بر نسنجد و در هيچ باب و كتاب در نگنجد و چگونه توان كلمات الله و نعمة الله را احصاء كرد (( و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها)) و فى الحقيقه فضائل ترا احصاء نمودن آب دريا را بغرفه پيمودن است .
كتاب فضل ترا آب بحر كافى نيست
كه تر كنى سرانگشت و صفحه بشمارى
(( تعاليت عن مدح فابلغ خاطب
بمدحك بين الناس اقصر قاصر
اذا طاف قوم فى المشاعر والصفا
فقبرك ركنى طائف و مشاعرى
و ان ذخر الاقوام نسك عبادة
فحبك اوفى عدتى و ذخائرى ))
و اين احقر كه بمورى دقيق نيارزم چگونه خود را در اين بحر عميق اندازم قلم بر دستگيرم و در اين باب چيزى نويسم و لنعم ماقيل :
(( قيل لى قل فى على مدحة
ذكرها يخمد نارا مؤ صده
قلت لااقدم فى مدح امرء
حارذوا للب الى ان عنده
والنبى المصطفى قال لنا
ليلة المعراج لما صعده
وضع الله على كتفى يدا
فاحسن القلب ان قد برده
و على واضع اقدامه
فى محل وضع الله يده ))
منبع: وقایع الأیّام مرحوم شیخ عباس قمی