انهار
انهار
مطالب خواندنی

نبرد حق و باطل

بزرگ نمایی کوچک نمایی

نبرد حق و باطل

اینجا  کربلاست ... دشتى مخلوط با شن و ریگ ، با تپه هاى کم ارتفاع ، در قسمت غربى رودخانه فرات و نشانى از آبادى در آن نیست ، مگر خرابه هاى نینوا که درسمت چپ ، به چشم مى خورد؛ منطقه اى که بارها جنگهاى سخت و کشتارهاى خونین ، میان پادشاهان ساسانى و رومیان درگرفته است و منطقه بین النهرین  است ، سرزمین بعثت ها.

بین تپه ها، جلگه هاى نسبتاً هموارى وجود دارد که دامن در آب فرات مى شوید.

غروب روز نهم محرم است . کنار رودخانه ، امواج آب همچون شکم ماهى ، مى درخشد و روى هممى غلتد و جز صداى بال پرندگانى چند، صدایى دیگر به گوش نمى رسد. هواىغروب ، تیره از ناجوانمردى است ، مسموم و آلوده از خیانت !

خورشید، رنگ مى بازد و لاشه خسته اش را به پشت کوهها مى کشد، کمى دورتر از شطفرات ، در دو منطقه ، دو گروه ، اردو زده اند؛ یک سو ارتش عمر سعد که از کوفه آمده است ، دیگر سو، حسین علیه السّلام  و همراهانش . دو سپاه نابرابر از همه حیث وهمه جهت ،روى در روى هم اند،با دوهدف کاملاً جداازهم .

ترسیم روحیه افراد هر دو گروه ، بسى دشوار است ، مگر آنکه خود، جزئى از یکى از آندو جمع و فردى از آنان باشى .
و اگر در کنارى و مى خواهى جبهه حسین  را بشناسى ، باید یزید را بشناسى ،چرا که هیچ گروهى را نمى توان شناخت مگر با شناختن جبهه مخالف آن و جهت متضادش .

بدون شناخت ظلمت ، نمى توان فهمید که نور چیست و بدون زیستن در اختناق ، آزادى را نمىتوان دریافت و قدر عافیت ، کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید. و گرسنه مىداند که سیرى چیست و ماهى تا در خشکى نیفتد، قدر آب را نمى داند، که گفته اند: هر چیزى با ضدش شناخته مى شود.  

حق و باطل نیز چنین است .

باید شرک  را شناخت در همه اشکالش تا معناى توحیدرا درک کرد. بایدمعاویه  را شناخت تا على  را درک کرد وعدل  را با ظلم ، وحدت  را با پراکندگى ، خدمت  را با خیانت ، راه را با بیراهه  مى توان شناخت . و این سخن از على  است که :

شما هرگز، رشد و حق را نخواهید شناخت جز هنگامى که باطل را و آن کس را که حق را رها کرده است بشناسید و به میثاق قرآن دست نخواهید یازیدمگر آنگاه که کسى را بشناسید که آن را نقض کرده است .  

و شناساندن این دو گروه و دو جبهه ، بدانگونه که هستند، میسّر نیست و تنها مى توان به خصلتهاى آنان با لفظ و کلمه  اشاره کرد. و مى بینید که لفظ، درنمودن روحیه تا چه اندازه ناتوان است .

مظلومیّت بزرگ حسین بن على علیهما السّلام  آن است که دشمنش ، یزید است !

سپاه ابن سعد، از عده اى سنگدل بى رحم ، غارتگر دور از خدا، زرپرست هرجایى، که در سر سودایى ، جز غرایز حیوانى ، انباشتن شکم و اندوختن ثروت ندارند،تشکیل شده است . تنها نام مسلمان دارند و نان دین مى خورند و بیخردانى هستند که رفتارشان با هرچیزى ، جز با اسلام سازگار است ، عده اى هستند که براى خوشایندحاکم کوفه ابن زیاد و براى جلب توجه یزید، آماده اند همه گونه خوشرقصى کنندو به هر خون پاکى ، دست ناپاکشان را بیالایند.

اما در دیگر سوى ، حسین است که عصاره تمامفضایل انسانى است ، روحى الهى در طبیعت بشرى است . شعله مقدّس نبوى را در جانخویش دارد، سلاله پاکان است و خون پاکش در رگها به یاد خدا جریان دارد و در راه خدانیز بر زمین تفتیده کربلا خواهد ریخت . حسین و یاران مؤ منش  هستند که جهادشان هم درراه اللّه  و به خاطر حق  است . همچنانکه یزید، وابستگان و پیروانش ‍ بویى ازایمان نبرده اند و شهد حق به کامشان نرسیده است و ناچار از جنگ و غارت و ستیزند وپیروان راه طاغوت که خداى مى فرماید: مؤ منان پیکارگرانى هستند در راه خدا، ولى کافران در راه طاغوت و به نفع او مى جنگند.  

این دو سپاه یکى اندک و دیگرى انبوه نماینده وسمبل دوگونه اندیشه هستند؛ خدایى و ابلیسى ، نور و ظلمت ، توحید و شرک ، ایمان وکفر، حق و باطل ، عدل و جور، فلاح و گمراهى ، حق پرستى و حق کشى ، خداجویى وخودخواهى ، گروهى که در حال زنده بودن ، مرده اند و لاشه هایشان بو گرفته است وگروهى دیگر که پس از مردن هم زنده اند، نام و خاطره شان ، دشمن آزار است و سایه شان نیز از سوى دشمن تیرباران مى شود.

این دو گونه ایدئولوژى ،دو گونه زندگى نیز مى سازد.اندیشه ابلیسى ، اجتماعى مىسازد که میدانها و معابرش ، همچون گورستانهاى کهنه ، پر از پیکرهاى بى صداست ومردمش ،عروسکهاى خیمه شب بازى ، ظاهربین و سطحى نگر که نمى دانند سرنخ ، دست کیست ، بى خبر از صحنه پردازان پشت پرده و طراحان ناپیدا که تنها نقد موجود و رویه هاى پدیده ها را مى فهمند و مى بینند  . کاریکاتورها و آدمکهایى هستند مقوایى .

اندیشه هاى خدایى ، در مؤ منین ، بینشهاى عمیق اجتماعى و دیدى وسیع مى آفریند که دامنه اش تا ابدیت پر کشیده است و در وراى حال ، جهان هایى گسترده را در چشم انداز او مى گسترد. مؤ من ، با بینش الهى ، نادیدنیها را مى بیند و با این طرز تفکر، با قدرت خلاّقه اى که دارد، از مردمى متحرک و پرجوش ، اجتماعى مى سازد پویا و پیشرو.

نبرد حسین علیه السّلام  با یزید، جنگ شخصى میان دو نفر نیست ، جنگ دو فکر و دو عقیده است ؛ رشد و غى ، حق  و باطل  که از دیر باز هم سر ناسازگارى داشته اند. پس عاشوراى سال 61 هجرى ، نه آغاز است و نه پایان ، بلکه حلقه اى است اززنجیره اى بس طولانى و درگیرى مداوم و مستمر تاریخى حق وباطل که میدان آن ، همیشه و همه جاست


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات
  


پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -