انهار
انهار
مطالب خواندنی

قيام مختار در كوفه (66 ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی

مختار بن ابى عبيده ثقفى و خاندان مبارز وى، به ويژه عمويش سعد بن مسعود همگى از شيعيان و علاقمندان امام علی علیه‌السلام و فرزندانش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و از طرفداران و محبان اهل بيت علیهم‌السلام بودند. سعد بن مسعود، عموى مختار در ايام خلافت امام علی علیه‌السلام از جانب آن حضرت، حاكم مدائن شد و در كنار آن حضرت با دشمنانش به نبرد برخاست و در ايام خلافت امام حسن‌مجتبى علیه‌السلام نيز بر اين مقام، باقى بود.

در آغاز قيام امام حسين علیه‌السلام مختار از هواداران اصلى آن حضرت در كوفه بشمار مى‌ آمد و به شدت با حكومت يزيد مخالفت مى‌ ورزيد و هنگامى كه مسلم بن عقيل، نماينده امام حسين علیه‌السلام وارد كوفه گرديد. در خانه مختار منزل گزيد و از همین جا قيام ضداموى را رهبرى مى‌ كرد ولى در روز قيام مسلم بن عقيل كه پيش از موعد مقرر به وقوع پيوست، مختار در كوفه نبود و زمانى به كوفه برگشت كه مسلم بن عقيل شهيد و عبيدالله بن زياد بر شهر تسلط كامل يافته بود و مختار به محض ورود به شهر دستگير و زندانى گرديد و با بزرگانى از شيعه همچون ميثم تمار، عبدالله بن حارث و بسيارى از دوستداران اهل بيت علیهم‌السلام در زندان هم‌بند شد و روحيه رزمى تازه اى يافت.

عبدالله بن عمر كه همسر صفيه خواهر مختار بود. از دستگيرى وى بااطلاع شد و جهت رهايى وى نامه اى به يزيد نوشت و از او تقاضاى خلاصى مختار از بند عبيدالله را نمود.

يزيد درخواست وى را پذيرفت و به عبيدالله نامه اى نوشت و دستور داد كه مختار را آزاد نمايد. عبيدالله بن زياد كه قصد اعدام مختار را داشت به ناچار وى را آزاد كرد ولى دستور داد كه از شهر كوفه بيرون رود.

مختار هنگامى از زندان رهايى يافت كه واقعه كربلا و قيام ابا عبدالله الحسين علیه‌السلام و شهادت آن حضرت و يارانش در كربلا به پايان رسيده بود و او افسوس فراوان مى‌ خورد كه چرا توفيق حضور در ركاب آن حضرت را نداشت.

مختار از آن پس به سوى حجاز رفت و در مكه با قيام "عبدالله بن زبير" آشنا شد. وى پس از ديدارهايى با عبدالله بن زبير وى را هم‌فكر و هم‌عقيده خويش نيافت و بدين جهت از وى جدا شد و به طائف رفت و پس از يك سال بار ديگر به مكه رفت و با وساطت برخى از شخصيت‌ ها دوباره با عبدالله بن زبير ديدار كرد و با او به صورت مشروط بيعت كرد و شرط او اين بود كه وى پس از عبدالله بن زبير بالاترين پست حكومتى را داشته باشد تا از اين طريق به هدف‌ ها و خواسته‌هايش برسد.

مختار در جريان هجوم "حصين بن نمير" به مكه و مقاومت سرسختانه عبدالله بن زبير در كنار عبدالله بن زبير بود و شجاعانه با لشكريان شام به نبرد مى‌ پرداخت. سرانجام يزيد بن معاويه در سال 64 قمرى به هلاكت رسيد و رشته حكومتى امويان از هم پاشيد و عبدالله بن زبير، خود را خليفه مسلمانان ناميد و بسيارى از مناطق اسلامى از جمله حجاز، عراق، ايران و يمن را در تصرف خويش درآورد. پس از پيروزى عبدالله بن زبير، مختار دريافت كه وى به فكر و رأى خود عمل مى‌ كند و تنها به پيروزى خويش مى‌ انديشد. بدين جهت از وى جدا شد و راه عراق را در پيش گرفت و بار ديگر در كوفه ساكن شد.

وى پيش از حركت به سوى عراق در حجاز با "محمد بن حنفيه" فرزند اميرمؤمنان علیه‌السلام تماس گرفت و هدف‌ هاى خويش را با وى در ميان گذاشت. به همان مقدار كه وى به خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله علاقه نشان مى‌ داد و براى خونخواهى شهيدان آنان قيام مى‌ كرد به همان اندازه عبدالله بن زبير پس از پيروزى با آنان دشمنى مى‌ نمود و زمينه آزار آنان را فراهم مى‌ كرد.

مختار پس از ورود به كوفه شيعيان و بزرگان اين شهر را به خود دعوت كرد و از آنان درخواست نمود كه جهت گرفتن انتقام خون شهداى كربلا وى را يارى دهند. جنايتكاران واقعه كربلا كه در كوفه ساكن بوده و با استاندار عبدالله بن زبير رفت و آمد داشتند. از فعاليت‌ هاى مختار به هراس افتاده و استاندار را براى دستگيرى وى تحت فشار قرار دادند. بدين جهت مختار بار ديگر دستگير شد.

مختار پيش از دستگيرى با سران توابين از جمله "سليمان بن صرد خزاعى" در مبارزه با قاتلان واقعه كربلا، همفكرى و همكارى داشت ولى با شيوه آنان موافق نبود.[۱]

به هر روى وى در زمان "قيام توابين" در زندان عبدالله بن زبير بسر مى‌ برد. پس از واقعه شهادت توابين و بازگشت بازماندگان آن به كوفه مختار از زندان با آنان تماس گرفت و زمينه قيام خويش را فراهم ساخت. عبدالله بن عمر بار ديگر بنا به درخواست مختار براى وى وساطت كرد و از عبدالله بن زبير تقاضا نمود كه وى را آزاد

كنند.

مختار از زندان آزاد شد و به سازماندهى مجدد شيعيان و خونخواهان امام حسين علیه‌السلام پرداخت. در همين زمان عبدالله بن زبير طى حكمى "عبدالله بن يزيد انصارى" و خزانه‌دارش "ابراهيم بن محمد طلحه" را از حكومت كوفه بركنار و "عبدالله بن مطيع" كه از ياران بسيار نزديك وى بود به اين مقام منصوب كرد. گستره دعوت مختار به بصره نيز رسيد و تعداد زيادى از شيعيان اين شهر پس از زد و خوردهاى متعدد به كوفه وارد شده و به مختار پيوستند. برخى از بزرگان شيعه و سران قبايل، نسبت به حقانيت دعوت مختار ترديد نموده و بدين لحاظ نماينده اى به مدينه فرستاده و از محمد بن حنفيه درباره صحت دعوت مختار استفسار نمودند. محمد بن حنفيه در پاسخ آنان گفت: مختار، وزير و پشتيبان من است و فرستاده و دوستدار ماست.

پس از اين پيام بسيارى از سران شيعه از جمله "ابراهيم بن مالک اشتر نخعى" به او پيوسته و از جهت نيرو و امكانات تقويتش نمودند. پس از آن كه زمينه قيام فراهم آمد، مختار و ابراهيم بن مالك و ديگر سران نهضت، تصميم گفتند كه در شب پنج‌شنبه 14 ربيع الاول سال 66 قيام را آغاز كرده و حكومت كوفه را بدست گيرند. ولى با برخورد رئيس پليس كوفه با ابراهيم بن مالك اشتر و كشته شدن رئيس پليس در روز سه‌شنبه 12 ربيع الاول، عملاً قيام مختار دو روز زودتر از موعد مقرر آغاز گرديد.

انقلابيون كوفه با شعار "يالثارات الحسين" حركت خويش را گسترش داده و با نيروهاى عبدالله بن مطيع، نماينده عبدالله بن زبير به نبرد برخاستند و با شكست دشمن حكومت كوفه را بدست گرفته و نماينده عبدالله بن زبير را اخراج كردند. ياران مختار كه عموما از مواليان و ايرانيان مقيم عراق و شيعيان و دوستداران اهل بيت علیهم‌السلام بودند، در اندك مدتى بر بخش‌هايى از عراق تسلط پيدا كردند.

مختار پس از پيروزى به تعقيب جنايت‌كاران واقعه كربلا پرداخت و بسيارى از آنان را دستگير و بسزاى كردارشان رسانيد و برخى از آنان را در ميدان جنگ به قتل آورد و برخى ديگر را در هنگام شكست، اسير و به وضع فجيعى به هلاكت رسانيد. وى با اين اقدامات خويش، قلب شيعيان و اهل بيت داغدار را شاد كرد و دعاى آنان را بدرقه خويش نمود. ولى مختار با سه جبهه مهم از دشمنانش روبرو بود:

  1. عبدالله بن زبير كه برادرش مصعب بن زبير را به جنگ مختار فرستاده بود.
  2. امويان شام كه عبيدالله بن زياد را براى سركوبى مختار به سوى عراق گسيل كرده بود.
  3. ضد انقلاب داخلى و گردنكشان مخالف اهل بيت علیهم‌السلام كه در كوفه و اطراف آن ساكن بوده و با قيام مختار به شدت مخالفت مى‌ ورزيدند.

سرانجام دشمنان مختار از درون و بيرون، حكومت وى را تحت فشار قرار داده و سپاهيان وى را در چند جبهه درگير كردند. مصعب بن زبير كه به كوفه هجوم آورده بود، با همكارى ضدانقلاب كوفه، سپاهيان مختار را پس از نبردى سنگين وادار به شكست كرد و در اين ميان، مختار شجاعانه به قتل رسيد.

وى در 67 سالگى و در رمضان سال 67 قمرى، هنگامى كه تنها يك سال و نيم از حكومت وى گذشته بود، به شهادت رسيد. پس از كشته شدن وى، حدود هفت هزار نفر از ياران وى كه در دارالاماره محاصره بودند، همگى دستگير شده و با قساوت تمام مصعب كشته شدند.

بدين ترتيب، مختار بن ابى‌عبيده ثقفى با قيام خونين خود، انتقام خون شهيدان كربلا را از جنايتكاران و قاتلان كربلا گرفت و افرادى چون عبيدالله بن زياد، عمر بن سعد، شمر بن ذى الجوشن، محمد بن اشعث، حصين بن نمير، شرحبيل بن ذى الكلاع و بسيارى از آنان را بسزاى كردارشان رسانيد.[۲]


1- المنتظم فى التاريخ الامم والملوك، ج 6، ص 28؛ تاريخ الطبرى، ج 5، ص 551.

2- نك: ماهيت قيام مختار.

منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -