انهار
انهار
مطالب خواندنی

حقانیت اسلام

بزرگ نمایی کوچک نمایی
سوال سلام.قبل از اینکه سوالاتم و مطرح کنم دلم میخواد اول این چند تا نکته رو بیان کرده باشم.هیچ شناختی از خودتون و سایتتون ندارم و خیلی اتفاقی از طریق گوگل به سایتتون راه پیدا کردم.سوالاتی که می خوام مطرح کنم سوالاتی هستن که نزدیک یکی دو ساله ذهنم و درگیر کردن.تا امروز به جز مادر و پدرم با هیچ کس در میونشون نذاشته بودم تا اینکه امروز به صورت غیر منتظره تصمیم گرفتم سوالاتم و از شما هم بپرسم.راستش قبل از شما این سوالات و از مادر پدرم هم پرسیده بودم اما خب چون از لحاظ اعتقادی و مذهبی زیاد قوی نیستن جواب قانع کننده ای بهم ندادن و گاهی هم بهم میگفتن فکر کردن به سوالا فقط ذهنت و درگیر میکنه،فراموششون کن.اما متاسفانه تا این ساعت نه تنها نتونستم فراموششون کنم بلکه هر روز که میگذره بیشتر درگیرشون میشم.خیلی بده آدم نتونه موضع خودش و مشخص کنه.احساس میکنم دچار یه جور سردرگمی شدم.نمیدونم چی درسته چی غلط.نمیدونم باید چی کار کنم به حرف کی گوش کنم.تو بعضی از مسائل عقلم یه فرمانی میده و احساسات و ایمانم یه فرمان دیگه.دلم میخواد باهاتون صادقانه حرف بزنم.من تا امروز این سوالات و از کسی نپرسیدم چون از بیانشون واهمه داشتم اما امروز تصمیم گرفتم این ترس و بذارم کنار.برام مهم نیست راجع بهم چی فکر میکنین تنها چیزی که برام مهمه اینه که بعد از خوندن جواباتون یکم آروم بگیرم و تکلیفم و با خودم بدونم.یه چیز دیگه هم میخوام بگم ولی مطمئنم که باخوندن این یه خط یه ذهنیت منفی ازم تو ذهنتون شکل میگیره.ولی دیگه برام مهم نیست.آب از سرم گذشته چه یه وجب چه صد وجب.خواهشا اگه خواستین چیزی رو برام ثابت کنین نقل قول از ائمه و قرآن برام نیارین.نه اینکه بهشون اعتقاد نداشته باشم،یقین ندارم...وتا موقعیم که یقین پیدا نکنم نمیتونم بپذیرمشون.
خب اول از همه یه توضیح مختصری درباره ی خودم بدم چون مطمئنم با خوندن سوالاتم تعجب میکنبن.دختر 16 ساله ای هستم که توی یه خانواده ی متوسط نیمه مرفه زندگی میکنم.والدینم از لحاظ اعتقادی تو وضعیت نسبتا متوسطی قرار دارن مادرم اهل نماز روزه هست ولی پدرم فقط نماز میخونه و جفتشوم به جز این دو مورد به بقیه ی مسائل دینی مثل حجاب و اینجور چیزا زیاد اعتقاد ندارن.توخانواده ی نسبتا آزادی بزرگ شدم تو روابطم با دیگران و انتخاب راه زندگیم خودم بودم که تصمیم نهایی رو میگرفتم.همین آزادی نسبی باعث شد تو این سن با انواع و اقسام آدما روبه رو بشم و از هر کدومشون هم یه سری تاثیراتی بگیرم.تو مدرسه ی تیزهوشان درس میخونم و به خاطر آداب اجتماعی خوبم و سطح درسی بالا اکثر بچه های مدرسه دوسم دارن و باهاشون رابطه ی نزدیکی دارم.همین تعاملا باعث شد پام به خونه و زندگیه یه عده از دوستام که خانواده هاشون از خانواده های مرفه و فوق العاده معروفی تو اصفهان هستن باز بشه و وقتی شیوه ی ززندگی اونا رو میدیم ناخواسته یه سری از ارزش های اونا بهم تزریق میشد.به خاطر علاقه ای که دوستام بهم دارن باهاشون سفر میرم،مهمونی میرم،تو جمعای خانوادگیشون شرکت میکنم ...
بر خلاف اطرافیانم که فکر میکنن دختر شاد و با نشاطی هستم که کاملا به مسائل مذهبی بی اعتقادم ولی آدم کاملا معنوی هستم.اهل حجاب و رو و رو گیری و نما خوندن و روزه گرفتن و هیچی نیستم ولی رابطه ای که با پروردگارم دارم به نزدیکیه رابطه ایه که مادرم دارم و حتی بهتر از اون.راستش سال پیش یه کلاس فلسفه برگزار شد که معلم تو اون کلاس سعی داشت برامون وجود خداوند و اثبات بکنه اما متاسفانه به خاطر آگاهی کم دبیر و پائین بودن درک و آگاهس دانش آموزان حاضر اون جلسه نه تنها به اثبات وجود خداوند منجر نشد بلکه منی رو هم که تا اون روز فقط و فقط به خداوند اعتقاد داشتم نسبت به وجود خداوند مشکوک کرد.یه مدت در به در تو اینترنت و کتابای مختلف دنبال اثبات وجود خداوند بودم که در آخرم به جوابی نرسیدم.راستش به خاطر ذهنیتی که اطرافیانم ازم دارم روم نمیشد ازونا بپرسم.همشون تصور میکنن که یه دختر کاملا بی اعتقاد به مسائل دینی هستم،میترسیدم سوالاتم و ازشون بپرسم و مسخرم کنن.چند باریم که تصمیم گرفتم این سوالاتم و مطرح کنم به در بسته خوردم.اونا با توجه به ظاهرم دربارم قضاوت میکردن.خلاصه چند باری این سوالات و تو مجامع آموشی پرسیدم و هر بار یه انگی بهم زدن.کمونیست،کافر،...بنابراین تصمیم گرفتم بی خیال این سوال بشم و دیگه پی اش رو نگرفتم و سعی کردم بدون برهان و دلیل وجود خداوند رو بپذیرم.نمیدونم شاید از حرفم تعجب کنین ولی از درون دلم میخواست منم مثل بقیه برای خودم خدائی داشته باشم با این تفاوت که اونا به همین که بهشون القا شده الـاــه ی وجود داره فانعن و باهاش راز و نیاز میکنن ولی من دنبال اثبات وجودش بودم.منم دلم میخواست تو مواقع نتهایی،موقعایی که حرف دلم و نمیتونستم به کسی بزنم برم باهاش درد دل کنم،منم دلم میخواست یه نفرو داشته باشم که همیشه و همه جا کنارم باشه و هوام و داشته باشه.شاید از نظر شما مسخره باشه ولی شبای امتحان،روزایی که به در بسته میخوردم و هیچ کس و نداشتم که اینقدر قدرتمند باشه که ازش کمک بخوام و یا مواقعی که از همه ی عالم و ادم دلم میگرفت میرفتم باهاش درد و دل میکردم و در کمال تعجب آروم میشدم.نمیدونم اسمشو باید گذاشت تلقین یا واقعیت ولی هر چی که بود من و آرومم میکرد.بنابراین همین حسای خوب باعث شد وجود خداوند برام رفته رفته حل بشه بدون اینکه تونسته باشم از لحاط علمی ثابتش کنم.راستش من از اون دسته دانش آموزاییم که سر کلاس پدر معلم و در میارن؛از بس ازشون سوال میپرسم و ازشون دلیل و برهان میخوام، یه مثال ساده تر براتون بزنم مواقعی که معلم یه فرمول و پای تخته مینویسه همه ی بچه ها سریع کپیش میکنن و داخل دفترشون مینویسن اما من تا موقعی که معلم برام ثابتش نکنه یه کلمم وارد دفترم نمیکنم...نمیدونم چرا دارم اینقدر راحت و بی پرده با مخاطب مجازیم حرف میزنم...شاید به خاطر اینه که خسته شدم،از این همه دو گانگی،تزلزل،بی اعتقادی...منم دلم میخواد مثل بقیه باشم بدون دلیل همه چیز و بپذیرم ولی نمیتونم...ببخشید سرتون و درد آوردم...حالا ممنون میشم اگه به سوالام توجه کنین.
1)نمیدونم دلیلش چیه!!فرهنگ سازی غرب،جوی که اخیرا بین جوونای کشورم بوجود اومده یا...ولی متاسفانه از عربا خیلی خیلی بدم میاد.با اینکه خیلی کم پیش میاد از کسی بدم بیاد ولی هر کاری میکنم نمیتونم نسبت به عربا حس خوبی داشته باشم...حالا سوالم اینه...چرا باید همه ی 124000 پبامبرو 12 تا پیشوای ما همشون عرب باشن...چرا باید تمام اسطوره های دینی ما به جز یه عده ی انگشت شماری عرب باشن...مگه بقیه ی مردم دنیا آدم نبودن...مگه پروردگار ما قصدش هدایت تمام بشریت نبوده؟؟!!!پس چرا تمام نماینده هاش باید عرب باشن؟؟!!!اصلا میگیم عربا اون زمان جاهل بودن نمیفهمیدم...خیلی خب با قبول این فرض میگیم نصفشونم عرب باشن ما مشکلی نداریم ولی دیگه نه همشون!! خیلی خیلی عذر میخوام این حرف و میزنم ولی متاسفانه باید بگم این الهه ای که ما داریم میپرستیم چیزیه که عربا برامون ساختن و پرداختن...خدائی که همه ی پیامبران و نماینده هاش عربن...زبان کتاب آسمانیش عربیه و مخاطبش تو این کتاب تنها یه قوم خاصیه...قوم عرب...اگه قرار باشه با یه دید خوشبینانه به این قضیه نگاه کنیم میگیم که خب خداوند مجبور بوده برای حرف زدن با بنده هاش یه زبان بین المللی انتخاب کنه و اون زبان بین المللی تو اون زمان عربی بوده...خب پس اگه اینطور بوده دیگه نباید اجبار بشه که حتما ختم قرآن باید به زبان عربی انجام بشه...یا اینکه نباید تمام ذکر ها و دعا ها به زبان عربی گفته بشه...آخه این چه دینیه که میاد بنده رو مجبور میکنه برای درد و دل با پروردگارت باید با ززبان عربی باهاش حرف بزنی من دلم میخواد با زبان خودم با کلماتی که ا ذهن خودم و از وجود خودم سرچشمه میگیره با پروردگارم حرف بزنم...دلم میخواد با زبان مادریم که برام شیرین تر از عسله با عزیز ترینم حرف بزنم...چطور حق ندارم با زبان خودم با پرودگارم حرف بزنم و الزاما باید از سنت عربا برای حرف زدن با الهم استفاده کنم در غیر اینصورت نه نمازم قبوله نه دعا ها و مناجاتم...به خاطر این چیزاست که آدم شک میکنه...شک میکنه به اینکه ایا واقعا این دین دین همه ی بشریته یا دینی که تنها نختص عرب ها بوده و دین من پارسی آیین زردشته!!
من با تمان اینا مشکل دارم...این که چرا منو وادارم میکنن با یه سری کلمات کلیشه ای و عربی با پرودگارم حرف بزنم...چرا باید موقع وضو گرفتن تنها یه قسمتای خاصی از بدنم را تمیز کنم مگه وضو برای طهارت نیست پس دیگه این صغری کبری چیدنا واسه چیه...چون سنت پیامبره ما هم باید عین ایشون خودمون و پاک کنیم..یعنی هیچ روش دیگه ای وجود نداره...یهنی اگه به یه روش دیگه ای خودتو تمیز کردی نمازت قبول نیست؟؟!!!تنها در حالتی قبوله که عینا مثل ایشون بدنمون و آب گرفته باشیم؟؟!!!!
2)من به عنوان یه زن از اساس با حجاب مشکل دارم...حجاب واسه چیه؟؟!!!حفاظت از من؟؟!!!به این خاطر که جلوی گناه و معصیت و بگیرم؟؟!!!خدائیش خودتون بگین...این تبعیض نیست...این زور گوئی نیست؟؟!!!این که منو بپوشونن تا خودشون به گناه نیفتن اوج خودخواهیه یه عده رو میرسونه...منو تو مشت پارچ بپیچونن تا خودشون از راه بدر نشن؟؟؟!!!!اسلام نگفته برین خودتون و اصلاح کنین...نگفته اونقدر روحتون و پرورش بدین تا دیگه به یه دختر به چشم یه بازیچه و اسباب رفع نیاز نگاه نکنین...به اقایون نگفته شماها با رفتارتون امنیت و آسایش و به خانوما هدیه بدین...!!!فقط گفته حواستون به چشماتون باشه؟؟!!!اونوقت چطور واسه خانوما اینقدر احکام و تبصره مبصره تعیین کرده...چطور تو مملکت من ماشین میندازن تو خیابوناشون با ناموسای مردم عین یه تیکه آشغال برخورد میکنن ولی کار به کار اقایون محترم ندارن؟؟!!!اگه حرف سره امنیت زن و جامعه و اینجور چیزاست بهتر نبود سطح شعور و فرهنگ مردممون را ببریم بالا...تا اینکه بخوایم دخترای مردم و از یه ماشن با نوارای سبز رنگ بترسونیم...چرا اسلام همه بار و انداخته رو دوش خانوما...یه زن مگه تا کجا میکشه؟؟؟!!!این همه فساد این همه فحشا...عاملش چیه...دخترا...نخیر...!! علتش اینه که به پسرامون یاد ندادیم زن یعنی چی...بهشون یاد ندادیم وقتی یه دختر و تو خیابون میبینی به چشم خواهرت بهش نگاه کن...وقتی یه نگاه چپ به دختر مردم تو خیابون انداخت یه کشیده تو گوشش نزدیم...وقتی با احساسات و وجود یه دختر بازی کرد تف تو صورتش ننداختیم...در عوض چی کار کردیم...قانون وضع کردیم که آقایون محترم برن در راه خدا 4 تا 4 تا زن بگیرن...گور بابای احساسات لطیف دخترانه...گورر بابای اون زنی که دلش میشکنه...گور بابا اون بچه هایی که با این عمل حسنه ی باباشون از درون میشکنن...گور بابای اون زنی که با هزار امید و آرزو اومده خونه ی این مرد...گور بابای انسانیت گور بابای غرور زنانه...گور بابای اون اشکایی که اون زن باید صبح تا شب پشت پرده ی چشماش قایم کنه تا مبادا راه باز منن و پائین بریزن تا مبادا کسی شکستنش و ببینه...گور بابای اون بغضی که میخواد گلوی اون زنو پاره کنه...گور بابای همه ی اینا...آره مهم سنت پیامبره...!!اونقت خودتون بگین اگه یه زن این کارو بکنه باهاش چی کار میکنین...سنگسار...!!تیکه تیکش میکنین به جرم این که همون کاری رو باهاتون کرده که شماها یه عمره دارین باما میکنین و ما دم نزدیم...حجابو برامون اجبار کردین تا جلوی فساد و فحشا رو بگیرین...برادر عزیز به عنوان یه دختر 16 ساله که داره با این جماعت زندگی میکنه بهت میگم...حجاب جلوی هیچی و نمیگیره فقط واسه یه سری میشه سکوی پرتاب واسه یه عده ی دیگه میشه ارتقا درجه...واسه یه عده هم میشه یه دژ محکم واسه کثیف کاریاشون...میدونم دارم بد حرف میزنم میدونم دارم تند میرم ولی دیگه به اینجام رسیده.دیدم زنای چادری ای که زیر همون چادرشون که تو جامعه ی من نشانه ی قداست و پاکیه یه زنه چه کارا که نمیکنن!!!من بی حجاب به شخصه اصولی تو زندگیم دارم که اجازه این جور کارا رو بهم نمیده...من حجاب ندارم ولی اون قدری وقار و متانت دارم که تو معاشراتم با پسرا خودشون حد و مرز خودشون و میدونن...من با رفتارم واسه ی خودم امنیت میخرم نه با یه تیکه پارچه...من با شعور و شخصیتم برای طرف مقابلم حد و مرز تعیین میکنم نه با یه پارچه ی سیاه...حالا اگه حرف دیگه ای دارین بنده در خدمتم...
راستش سوالاتم زیادن ولی اساسی ترینش همینا بودم...ممنون میشم بهم جوا بدین...راستی چرا حضرت علی اینقدر با خانوما مشکل داشتن...چند وقت پیش داشتم نهج البلاغه رو میخوندم یه چیزایی دیدم که اصلا باورم نمیشد...یه خطبه ای دارن بعد از جنگی که با عایشه داشتن...فداشون بشم هر چی از دهنشون در اومده بود نثار جنس لطیف کرده بودن و اما این جمله که چند وقت پیش تو سایت مشرق نیوز خوندم...
به فرمودۀ حضرت امیر المؤمنین در کلمات قصار 124 نهج البلاغه، غیرت زنان کفر است و غیرت مردان از ایمان. در شرح این سخن مولا(ع) باید گفت که غیرت، احساسی است که یک شخص به رقیب خود دارد. لذا اگر زنی به همسر دوم شوهرش غیرتمند شود و به شوهرش اعتراض کند، او محققاً کافر شده است. اما اگر مردی به زنش غیرتمند شود که چرا به بیگانه نظر دارد این «غیرت» عین ایمان است و در نزد خداوند پسندیده.
یعنی چی این جمله؟؟!!!ممنوم میشم برام توضیحش بدین هیچ جوره تو مخیلم نمیگنجه یه همچین جمله ای...اگه خداوند قرار بوده تو دین منتخبش این همه این زنای بیچاره رو محدود کنه وانواع و اقسام بلاهای آسمانی و زمینی رو بر سرش نازل کنه پس میشه بپرسم این همه عواطف و احساساتی که تو وجود یه زن هست این وسط چی کارن؟؟!!!زنی که اینقدر از لحاظ عاطفی حساسه چطور دین من حکم میکنه که شما حق دارین براش رقیب بیارین و تازه هزار جور ثواب و پاداش هم براش در نظر میگیره؟؟؟!!!!!من اصلا درک نمیکنم که چرا این همه ناحقی و بی عدالتی داره در حق خانوما صورت میگیره؟؟؟!!!!راستی میشه یه کتاب تاریخی به من معرفی کنین که نویسنده مسلمان نداشته باشه ولی از شخصیتای اسلامی و وقایعی که تو تاریخ اسلام رخ داده حرفی زده باشه...
خیلی خیلی ممنون که وقت گذاشتین... ممنون میشم اگه با دقت تمام حرفا رو بخونین و هر جائی که اشتباه کردم راهنماییم کینین....شاید خیلی بی تفاوت ازش بگذرین و لی اینو بدونین که جوبای شما ممکنه سیر زندگی و سرنوشت من و تغییر بده...در ضمن ممنون میشم اگه یکم راهنماییک کنین تا ایمانم و تقویت کنم...راستش با این وضعیتی که در حال حاضر دارم زیاد امید به عاقبت به خیر شدنمو ندارم یه جورایی نسبت به همه چیز شک دارم و به هیچ چیز به معنای واقعی ایمان ندارم...هر چند که میگین شک لازمه ی یقینه اما من متاسفانه نه تنها شکم بر طرف نمیشه بلکه روز به روز بهش افزوده میشه...بهر حال ممنون میشم اگه کمکم کنین...روزتون بخیر...
در آخر این و هم اضافه کنم که منم میتونم مثل بقیه ی هم سن و سالام نسبت به این قضیه بی تفاوت باشم و همون راهی رو برم که بقیه دارن میرن...اما برام مهمه که بدون دارم کجا و چجوری قدم بر میدارم...آیندم و رضایت پروردگارم برام مهمه...!!

جواب دخترم! گفت جانا سخن از زبان ما مي گويي!!
سوالنامه، دقت نامه، تفكرنامه، و احساسات دقيق عقلي و علمي شما را كلمه به كلمه و نقطه به نقطه مطالعه كردم بدون انكه از قرائت يك واو هم غفلت كنم و حتي از علامت سوال هاي تكراري و تعجب هايي كه به تكرار كنارشان بود و نقطه چين هايي كه سراسر اين نامه را زينت داده و كاما و نقطه پايان و نيز الله كشيده شما ، احساسات شما را فهميدم و البته به جاي آنكه تو را كمونيسم و كافر و بي دين و فاجر بدانم تورا دختري فهيم ، عاقل و متين ، دليل و شجاع وجسور و با غيرت يافتم.
ترجيح مي دهم به جاي دختران ظاهرا مذهبي ولي واقعا عمله و مزدور شيطان و آلت دست اراذل مذهب نما و شيادان هوسران شهوت پيشه كه دينشان فقط سياه كردن پيشاني به جاي علامت مهر و تسبيح صدتايي دانه درشت و انگشترهاي جورواجور عقيق و غيره در دست باشد با دختري مثل شما كه صادقانه و با صراحت مي گويد: «رابطه اي كه با پروردگارم دارم به نزديكي رابطه اي هست كه با مادرم دارم و حتي بهتر از اون» همكلام و در نقد و بيان مسائل اعتقادي، اخلاقي و انتقال شرعيات ديني باشم.
آنها تو را هر چه مي خوانند بخوانند اما من تو را دختري عاقل مي دانم كه البته همه ما هر چند هم اهل عقل و انديشه باشيم اما به ارشاد و نصيحت ديگران نيازمنديم.
با وجود نقد خوب و ايرادهاي جسورانه اي كه به برخي از قواعد و قوانيني كه به اسلام نسبت داده ايد خوشحال شدم كه نوشته بوديد: «هر جايي كه اشتباه كردم راهنمايي ام كنيد».
دخترم! شما را دختر متملقي نمي دانم و با جراتي كه در تنظيم اين نوشته ها داريد ضعيف و چابلوس نمي خوانم و روحيه شما را كاملا تحسين مي كنم. باوركنيد ما (بنده به عنوان پاسخگوي سوالات و تنها كارمندم به عنوان امين نامه شما) هم مثل شما و البته دقيقا با همين ايرادها فكر مي كنيم.
عزيزم دين اسلام بخشي ذكر مصيبت اولياء دين عليهم السلام است اما همه دين روضه نيست كه ما بشنويم و فقط گريه كنيم بلكه مجموعه قوانيني است كه ما بايد آنها را بفهميم و عمل كنيم. ودين اسلام همه آحاد امتش را به فكر وادار مي كند تا جايي كه آقا اميرالمومنين عليه السلام مي فرمايد: «الفكر مرآة صافية» يعني فكر آينه اي صاف است. و امام حسن عسكري عليه السلام مي فرمايد:«انما العبادة كثرة التفكر» يعني: به درستي كه حقيقت و واقعيت عبادت فكر زياد كردن است.
و در حديثي معروف از امام صادق عليه السلام آمده است: «فكرة الساعة خير من عبادة الف سنة» يعني: تفكر يك ساعت بهتر از هزار سال عبادت است.
پس دخترم مي بيني كه برخلاف آنچه دين اسلام دين تعبد محض و سكوت قلمداد شده دين تفكر و انديشيدن مي باشد.
و قران همه افراد را به تفكر و فهميدن وادار مي كند و مي فرمايد: «افلا يتفكرون؟» و نيزمي گويد: «افلا تشعرون؟» چرا فكر نمي كنيد؟ چرا نمي فهميد؟
دختر خوبم آفرين برشما و البته حتما و حتما و حتما به شما اطمينان مي دهم بخلاف چهره اي كه دوستان نادان و دشمنان دانا از اولياء دين عليهم السلام براي ما تراشيده اند اگر آقا اميرالمومنين عليه السلام در عصر و زمان ما بود و شما در مقابل حضرت قرار مي گرفتيد و به جمله اش اشكال وارد مي كرديد نه تنها شما ا از خود نمي راند و نه تنها نمي فرمود با گفتن اين جمله ات آتش قهر از جهنم بيرون ميآيد و زبانه اش همه و من و تو را مي سوزاند بلكه شما را به مهر تشويق مي كرد و قطعا مورد نوازش علمي و تشويق و به ادامه تفكرات ترغيب مي فرمود.
دخترم اتفاقا برعكس آنچه خيال مي شود در صدر اسلام ميانسالان و سالمندان و اصحاب جدار و ديوار و ذكرگويان، به كار خود مشغول بودند اما امام صادق عليه السلام يك جوان بيست و چند ساله را به همه ترجيح داد با آنكه آن جوان مثل شما دختر جوان 16 ساله ام زباني تيز و بلند داشت.
و پيغمبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم در اواخر عمرش بعد از 23 سال، و پيغمبري چند هزار ساله كه به ايشان ختم شد زمام امور را به دست يك جوان 18 ساله به نام اسامة داد هر چند به عده اي برخورد و بغض ناحقي در گلوي خود سوار كردند.
دخترم بنده تاكنون در اين سايت بيش از 22 هزار نامه مشاهده كرده ام البته بعضي از نامه ها آنچنان غمگينم كرد كه با اشك پاسخ مي دادم و البته نامه شما تنها نامه اي است كه شديدا مرا به وجد اورد و از چينش كلمات و انتقادات خوشحال مي شدم و مي خواهم بگويم:
اگر قبل از انقلاب و اكنون كه انقلاب شده است و شبيخون فرهنگي دشمن كه تلاش مي كند دختران و پسران و زنان ومردان را به هرزگي و فحشا و منكرات وادار سازد افراد مثل شما خوددار و نگهبان دل و وجود ارزشمند خويش بودند شايد يك دخترو زن آلوده به هرزگي و يك پسر و مرد الوده به شهوت فضاي آماده براي هرزگي پيدا نمي كرد.
دخترم البته يا مي داني يا نمي داني وتواضع مي كني اما مي خواهم به شما بگويم كه برعكس آنچه اطرافيان به شما مي گويند من شمارا دوستدار خدا و علاقمند به دين مي دانم و خدا امثال شما را كه اهل فكر و عقل و انديشه هستيد زياد كند. اما پاسخ برخي از ايرادات بجاي شما:
1- البته شما نوشته ايد اهل حجاب و روگيري ونماز و روزه و هيچي نيستم ولي رابطه اي كه با پروردگارم دارم به نزديكي رابطه ايست كه با مادرم دارم و حتي بهتر از آن.
پاسخ: دختر خوبم! ممكن است مثلا شما دوستي داشته باشي كه با يكديگر رابطه اي صميمي داريدو اين ارتباط صميمي و اثبات دوستي زماني ثابت مي شود كه در وقت نياز تو را تنها نگذارد اما اگر شما به كمك ايشان نياز داشته باشي و ايشان بگويد من تو را قبول دارم اما نياز تو را برآورده نكند دوستي شما اثبات نمي شود. بنابراين :
درست است كه شما رابطه اي تنگاتنگ با خدا داري ولي اين رابطه بايد صورت عملي پيدا كند و آن اطاعت از پروردگار است.
خداي علي اعلي مي فرمايد: «اقم الصلاة» نماز بخوان شما بايد بگويي: چشم
خداي علي اعلي مي فرمايد: «كتب عليكم الصيام» روزه بر شما نوشته شده است شما بايد بگويي: چشم
خداي علي اعلي مي فرمايد: «يدنين عليهن من جلابيبهن» چادرهاي خود را بر خود بگيريد و نزديك كنيد شما بايد بگويي: چشم
و...
البته اين چشم ها يك چشم عقلاني و متفكرانه است نه يك چشمِ چشم بسته و جاهلانه!!!
دخترم! البته شما نوشته اي چرا در وضو فقط شستن صورت و دست ها؟ جوابش اين است كه : برفرض پوشيدن لباس از فرق سر تا نوك پا حتي كساني هم كه چادر نمي پوشند اما صورت و دستشان هم پيداست و بقيه بدن پوشيده است و چون اين دو جا معمولا پيداست سفارش به شستن همين دو جا شده يعني شستن صورت و دست ها.
و اين دو جا در معرض هوا و ميكروب ها قرار دارد تا جايي كه در احكام وضو گفته شده اگر جرم و چيزي در گوشه هاي لب و چشم و بيني ديده شود بايد برطرف شود البته اين پاسخ، پاسخي اجمالي است . پاسخ تفصيلي ساعت ها وقت مي خواهد كه از حوصله ماها بيرون است.
دخترم بجدم قسم نمي خواهم منت سر شما بگذارم ولي نامه شما طولاني است و همين امشب بايد پاسخ بسياري را بدهم كه نامه شما تاكنون و در اين لحظه كلماتي، حدود 55 دقيقه وقت گرفته است.هر چند شما ممكن است در سه چهار دقيقه نامه را تا اينجا را مطالعه نماييد.
2- يكي از اشكالات شما اثبات وجود خدا و ذات لايزال الهي است .
پاسخ: اثبات وجود خدا نيازي به دليل و برهان علمي ندارد زيرا چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است.
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم پيرزني را ديد كه چرخ ريسندگي اش را مي چرخاند وحضرت در مقابل مدعيان علم و ادب از پيرزن سوال كرد: دليل تو براي قبول كردن وجود خدا چيست؟
پيرزن در حالي كه نخ را مي ريسيد دست از كار كشيد و گفت: من دست از كار كشيدم و اين چرخ توقف كرد و اين چرخ براي چرخيدن به دست من احتياج دارد. چگونه چرخش نظام عالم و گردش كهكشانها و كرات نياز به گرداننده اي ندارد؟
پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم به مدعياني كه در اطرافش بودند فرمود: «عليكم بدين العجائز» يعني از اين پيرزن ياد بگيريد !!
دخترم اثبات وجود خدا نياز به فلسفه و قانون و برهان ندارد هر چند نمي خواهم چنين تفسيري از دين خدا در ذهن شما قرار دهم كه پذيرش عقايد بدون دليل باشد.
مثل انكه اگر شب هوا تاريك باشد و خبري از نور خورشيد نباشد نمي توانيد شما بگوييد وجود شب و شب بودن شب را با دليل و برهان و فلسفه برايم ثابت كن زيرا همان دليل ساده كه همه جا تاريك است دليل بر وجود شب است.
3- شما فرموده ايد و ايراد گرفته ايد كه: چرا بايد همه پيامبران و پيشوايان ما عرب باشند؟
پاسخ: چه كسي گفته كه انبياء عرب هستند؟ شايد از 124 هزار پيامبر ما 100 نفر عرب نداشته باشيم. و بقيه انبياء از مليت هاي ديگر هستند. و اينكه ائمه هدي عليهم السلام عرب هستند ساده ترين دليلش اين است كه همه اين ها از يك خانواده اند و البته اگر از خانواده هاي متعدد بودند ايرادشما تاحدودي وارد بود ولي چنين نيست.
4- شما فرموده ايد:كه چرابايد زبان دين ما زبان عرب باشد
پاسخ: اولا: همين اشكالي كه به عربي بودن زبان دين گرفته شده مي توانست به هر زبان ديگري كه دين به ان زبان نازل شده گرفته مي شد مثلا : مي شد ايراد گرفت كه چرا زبان انگليسي؟ چرا زبان آلماني؟ چرا زبان عبري؟ چرا و چرا
ثانيا: چه اشكالي دارد كه به جاي انكه شما بخواهيد زبان انگليسي را كه اكنون زبان بين المللي است زبان عرب را هم زبان بين المللي دين بدانيد كه دنيا با يك زبان و با يك قاعده صحبت كند آن هم فقط نماز!!
تازه در خود همين نماز به ما اجازه داده شده است كه بخشي از ان را به زبان فارسي يا به هر زبان ديگري انجام بدهيم. مثلا شما مي توانيد قنوت نماز را به زبان عربي يا فارسي يا تركي يا فرانسوي يا هر زبان ديگري انجام بدهيد. و نيز مي توانيد دعاهاي خود و راز و نيازهاي خود را به هر زباني كه راحتيد بيان كنيد.
پس مي بيني كه فقط نماز است كه به عربي خوانده مي شود والا بقيه اعمال به هر زباني كه باشد اشكال ندارد. و د رحالي كه قرآن به هر زباني ترجمه مي شود و مورد استفاده قرار مي گيرد.هرچند معادل برخي از كلمات عربي در هيچ زماني يافت نمي شود.
ثالثا: بهترين زبان دنيا زبان عربي است چون هيچ زباني مثل عربي مشتقات ندارد مثلا: شما در زبان فارسي جز اينكه بگويي رفتم رفتي رفت رفتيم رفتيد رفتند مشتق ديگري نداريد بقيه زبان ها به همين قاعده است. ولي در زبان عربي يك كلمه مي تواند به نزديك 2000 كلمه مشتقات داشته باشد.
رابعا: درست است كه اعراب زمان جاهليت سنگدل بوده اند و دختران خود را زنده به گور ميكردند اما در ان زمان متمدن ترين ملت، ملت عرب بوده است زيرا رقابتي كه در ادبيات در بين اعراب وجود داشته در هيچ زماني وجود نداشته است و اگر كسي در ان زمان شعر و شاعري پيشه داشت و اهل هجو القائات بود احاطه اش مي كردند و كلماتش را به جان خريدار بودند.و بزرگترين مسابقات آن زمان در ميان ملل عرب بود كه بر پايه و اساس شعر و شاعري بود. و شاعر چون با شعرش قلب ها را تسخير مي كرد عربها براي اينكه اجازه ندهند جوان ها به گرد پيغمبر بچرخند حضرت را شاعري جادوگر معرفي مي كردند.چون مي دانستند زبان شعر كه در عرب آن زمان متداول بود كار سحر مي كند و در قلب ها نفوذ مي كرد.
5- شما فرموده ايد: من به عنوان يك زن از اساس با حجاب مشكل دارم !
پاسخ: دختر خوبم! درست است كه يك دليل حجاب پوشاندن زن است براي اينكه ديگران به گناه نيفتند ولي دليل ديگرش اين است كه زن را نسبت به مرد موجودي باارزشتر معرفي مي كند و بهترين تعريفي كه از حجاب شده است اين است كه حجاب زن را چون گوهري گرانقدر در صدف حفظ مي كند. نه اينكه همه هدف از حجاب فقط پوشاندن او باشد. و تازه بايد خانم ها بيشتر خوشحال شوند زيرا تابستان در خيابان ها هندوانه هاي چند كيلويي را رها مي كنند و صاحبانشان با خيال راحت به خانه هايشان مي روند و مي خوابند اما ولي يك زرگر براي چند گرم طلا دلواپسي دارد و طلا را در گاوصندوق قرار مي دهد و درش را محكم با چند قفل مي بندد و سراسرمغازه را به دوربين هاي مدار بسته مجهز مي كند و تازه با ترس به خانه مي رود و مثل هندوانه فروش با خيال راحت نمي خوابد .
دخترم اسلام زن و دختر را همچون طلا و گوهر گرانبها از دستبرد سارقان عفت و پاكدامني حفظ مي كند نه اينكه شما خيال كنيد حجاب زندان زن است و محبس دختران!!
6- شما نوشته ايد: آقايون محترم برند در راه خدا 4تا4تا زن بگيرند!!
پاسخ: دختر خوبم يكم آرومتر!! بنده از همون اول به تو حق دادم و الان هم حق مي دم و پشيمان هم نيستم كه حق دادم ولي واقعا اينجا را با ناراحتي ايراد گرفته اي:
اولا: نگوييد آقايون محترم! بگيد آقايون!
ثانيا: نگوييد4تا4تا بگوييد 4 تا! تازه شما چند نفر سراغ داريد كه 4 تا زن داشته باشد خدا وكيلي چند تا سراغ داريد!!؟؟
دختر خوبم نبايد سر قبري گريه كرد كه مرده توش نيست!!
نبايد ايرادي وارد كني كه وارد نيست!!
در اين دوره وزمان ودر زمان قبل از انقلاب بنده با اين سن و سالم كه بجاي پدر شما هستم هنوز به يك نفر برنخوردم كه 4 تا زن داشته باشد مگر فهد وهابي كه حرمسرا داشته كه آن هم همه ما او را يك حيوان شهوت طلب مي دانيم. ولي در اصل اسلام مي فرمايد: «فأنكحوا ما طاب من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم ان لا تعدلوا، فواحدة » يعني: ازدواج كنيد دو يا سه يا چهار ولي اگر مي ترسيد عدالت نداشته باشيد پس به يك نفر اكتفا كنيد.
پس مي بيني كه اسلام هم اجازه نمي دهد در صورتي كه عدالتي در كار نباشد به بيش از يك نفر طمع بشود و ما نبايد اسلام عزيزي كه اين همه دشمن دارد را اينگونه مورد تعرض قرار دهيم.
و اسلام هرگز بغضي در گلوي زني را تحمل نمي كند و اشكي را در چشم او نمي خواهد!! و شكسته شدن دل زني را طلب نمي كند!!
بلكه اسلام به گونه اي مرد را در محاصره رفتارهاي اخلاقي قرار مي دهد كه وقتي صحابه رسول اكرم صلي الله وآله وسلم «سعد بن معاذ»آن يار باوفاي حضرت از دنيا رفت در حاليكه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم مي فرمود: ملائكه او را تشييع جنازه مي كنند و خود پيامبر براو نماز خواند والبته با دست هاي پيامبر غسل و كفن شد و دفن گرديد و تلقين شد و مادر سعد اين همه مهر پيامبر را ديد و يكباره غم جوان از دست رفته را فراموش كرد و گفت: «هنيئا لك الجنة يا سعد» بهشت بر تو گوارا اي سعد!!!
پيامبراكرم صلي الله عليه وآله وسلم يكباره به مادر سعد خطاب كرد چه مي گويي؟
مادر سعد گفت: مهر تو را ديدم و گفتم بهشت بر تو مبارك اي پسرم
و حضرت فرمودند: هم اكنون سعد!! در فشار شديد قبر قرار دارد!!
مادرش گفت: چرا؟
حضرت فرمود: براي اينكه سعد با خانواده اش بداخلاقي مي كرد!!
دخترم چه ديني اين همه عزت و احترام براي آحاد مومنين و زنان و دختران دارد جز دين اسلام
پس اسلام دين مهر و عاطفه است كه پيغمبرش مي گويد: من از همه مردان به همسرم مهربانترم!! و البته دين اسلام مرد گرگ صفت و سگ رفتاري را كه گلوي زن را پاره مي كند و دهان زن را مي بندد و غرور زن را زير پاي كثيفش له مي كند و اشك هاي او را نديده مي گيرد كمتر از حيوان مي داند!!!
دخترم امام امت (ره) به عنوان مردي نمونه شما ببينيد با همسرش چگونه رفتار مي كرد حتي يك داد نزد و يك درخواست از او نداشت و اگر چراغي روشن بود بدون آنكه فرمان دهد خود از جا بر مي خاست و خاموش مي كرد!!
شما امام (ره) را ببين نه اراذل و اوباشي كه حرمسرا باز مي كنند و عمر خود را در هرزگي سپري مي كنند و اخر عمر هم او را چون يك شي گنديده و بي ارزش در پارچه اي مي پيچند و خاكش مي كنند!!
دخترم البته بنده به همه نامه شما پاسخ ندادم چون فرصت كم و حرف زياد است!!
در صورتي كه تمايل داشته باشيد بحثمان ادامه مي يابد. تا سخنان ما چه قبول افتد و چه در نظر آيد.
مواظب خودت باش . فعلا تا اينجا افتخارا اين دو ساعت را پاسخگوي فقط نامه شما بودم. ياحق


خیلی ممنونم از وقتی که گذاشتین...راستش سوال تو ذهنم زیاده...ولی فعلا همینا برام تو اولویت قرار داره...تا وقتی که راجع به همینا به یقین نرسیدم سوالای دیگم رو مطرح نمیکنم...راستش دلم نمیخواد ذهنم از اینی که هست آشفته تر بشه...اینو هم اضافه کنم که وقتی دیدم جوابم و دادین،اینقدر ذوق کردم که بلند بلند واسه ی همه ی اعضا خانوادم داشتم میخوندمش...تا همین جا صحبتاتون خیلی آرومم کرد و باعث شد نسبت به خیلی چیزا دیدم و عوض کنم....با این حال منتظر ادامه ی صحبتاتون هستم...
راستی من از این هفته امتحانات مستمرم شروع میشه و زیاد وقت ندارم که همه ی سوالاتم و براتون بفرستم...اما سعی میکنم آخر هفته حتما سوالاتم و براتون ارسال می کنم.



  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -