انهار
انهار
مطالب خواندنی

(۲۹۱) ۲۵ ویژگی شاخص حاج قاسم سلیمانی

بزرگ نمایی کوچک نمایی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ.
وَ اَلسَّلاَمُ عَلَى عِبَادِ اَللَّهِ
۲۵ ویژگی شاخص حاج قاسم سلیمانی
    
از پگاه تاریخ زندگی بشر بر روی کره خاکی و از آن هنگام که دست قابیل به خون هابیل آلوده گشت، پایه دو جریان حق و باطل نهاده شد. هابیل که مظهر ایمان و صدق و اخلاص بود، اولین شهید تاریخ است و در نقطه مقابل، قابیل، که نفسی حریص داشت و حقد و حسد وجود او را مالامال از نفرت نموده بود و به ناحق دست خویش را به خون برادر آلود، اولین شقی تاریخ و بدین ترتیب این حادثه آغاز شکل‌گیری دو جریان حق و باطل در تاریخ شد.
چرخ روزگار همچنان گردید و گاه جریان نورانی حق، وجه غالب را در جوامع می‌یافت و گاه جریان ظلمانی باطل، جامعه را به سوی تباهی و پلیدی و پلشتی سوق می‌داد و در مقاطع مختلف پیامبران الهی برای زدودن زنگار از چهره حق و ایجاد انگیزه در انسان برای بازگشت به فطرت الهی خویش، از ناحیه پروردگار متعال مبعوث می‌گردیدند. کاروان بشریت بایستی در طول تاریخ، منزل به منزل ره­ می­‌پیمود تا بستر مناسب برای پدیدار گشتن آخرین دین الهی فراهم شود و بدین ترتیب نوبت به ختم رسل حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلّم) رسید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) ۲۳ سال در راه استقرار مکتبی جامع و انسان‌ساز از عمق جان کوشید و پایه­ گذار یک نظام فکری – عملی بی بدیل و یک مکتب جامع و فرهنگی سترگ و تمدنی عظیم گردید. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلّم) پس از ۲۳ سال مجاهدت در راه استقرار مکتب حیات­ بخش اسلام به دیدار معبود شتافت، در حالی که دو میراث گرانقدر از خویش به عنوان چراغ راه، برای نجات انسان از انحراف به سوی کژراهه­ ها برای همیشه تاریخ به یادگار نهاد.
از یک­سو قرآن­ کریم، این­ نامه سرگشاده دادار هستی به بشریت را، و از سوی دیگر عترت طاهره ­اش، اهل‌ بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را، به عنوان قرآن مجسم و برترین الگوها در عرصه ­های ایمان و عمل صالح. گرچه جریان وحی متوقف گردید اما این دو میراث گرانقدر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم)، چراغ راه بشریت گشتند تا انسان در هر عصری و هر نسلی تا منتهی­ الیه تاریخ بشریت، بتواند با بهره ­گیری از آنها، راه را از بیراهه و حق را از باطل تشخیص دهد. دنیاپرستان از همان ابتدا تلاش نمودند تا جریان حق را سرکوب کنند و بدین­ ترتیب معصومین (علیهم السلام) «غیراز آن ذخیره الهی حضرت بقیه الله الاعظم (علیه السلام) که جان­ های شیفته در انتظار ظهور اوست» یکی پس از دیگری به شهادت رسیدند.
در این میان، جاری خون­ مطهر سیدالشهداء حضرت اباعبدالله ­الحسین (علیه السلام)، هنگام‌ه­ای شگرف در گیتی پدید آورد که خود نقطه عزیمتی برای شکل ­گیری نهضت‌­های حق‌­طلبانه و عدالت­­‌جویانه در طی نزدیک به ۱۴ قرن گذشته گردید. نهضت­‌ها هر از گاهی شکل می­‌گرفتند و خط سرخ مقاومت و جهاد و شهادت را امتداد می­‌بخشیدند تا اینکه سرانجام نوبت به انقلاب شکوهمند اسلامی رسید.
این­ بار حضرت روح­ الله (ره) بر آن شد تا در مقابل استبداد داخلی و استعمار و استثمار خارجی در دوران رژیم ستم­‌شاهی قد علم کند و نهضتی بزرگ برپا نماید. بدین‌ ­ترتیب انقلاب شکوهمند اسلامی بر سه پایه استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی شکل گرفت که امواج توفنده آن گستره جهان را در نوردید. با پیروزی انقلاب کبیر اسلامی، از یک سو نور امید در دل دردمندان و محرومان جهان تابیدن گرفت و از سوی دیگر، کنگره‌­های کاخ ­های ستمگران و مستکبرین عالم به لرزه درآمد. به ­گونه ­ای که آنان برآن شدند تا برای استمرار سیطره خویش در منطقه و جهان؛ از همان روزهای آغازین پیروزی انقلاب، توطئه‌های فراوانی را تدارک دیده و به کار بندند تا انقلاب نوپای اسلامی را به زانو درآورده و به شکست وا دارند.
اما به فضل خداوند متعال، از هیچ یک از توطئه­‌ها طرفی نبستند تا اینکه سرانجام هم داستان گردیدند تا جنگی سنگین و ظالمانه را بر کشورمان تحمیل نمایند. غافل از این­که با عنایات حضرت حق و با رهبری پیامبر­گونه امام راحل عظیم‌­الشأن (ره) ملت بزرگ ایران به بهترین شکل ممکن، کیمیاگری می­‌کند و تهدید جنگ تحمیلی را تبدیل به فرصت دفاع مقدس می‌­نماید، به­ گونه­ای که برخلاف تصور ابتدایی دشمنان غدّار، این دوره هشت­‌ساله به عنوان سندی پرافتخار از مقاومت یک ملت آگاه، مؤمن، شجاع و انقلابی در پیش چشم جهانیان رخ نمود و برای همیشه در تاریخ ثبت گردید. در طی دوران هشت ساله دفاع مقدس، روحیه مقاومت و جهاد و شهادت‌طلبی در اعماق جامعه از مرکز کشور تا دور دست­‌ترین روستا­ها رسوخ یافت.
در این دوران استعدادهای شگرفی از جای­ جای ایران اسلامی از قوه به فعل درآمدند و افسران رشیدی قد برافراشتند و حماسه­‌ها خلق کرده و افتخارات خیره­‌کننده‌­ای برای این سرزمین کسب نمودند، خیل عظیمی از دلاورمردان و شیرزنان ایران­ زمین در جبهه­ و پشت جبهه از عمق جان مایه گذاشتند و از تمامیت ارضی کشور و کیان انقلاب و نظام و حریم اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله و سلّم) جانانه دفاع نمودند. دوران دفاع مقدس همچون کوره‌­ای گدازنده بود که جانهای پاک و مخلص در آن آبدیده می­‌شدند. در این دوران چه بسیار سربازان دلیری از سپاه و ارتش و بسیج که رشد نموده و تبدیل به فرماندهان برجسته­‌‍ای شده که از میان آنها جمعی شهید، جمعی جانباز و جمعی آزاده گردیدند و تقدیرالهی براین پایه قرار گرفت که جمعی از آنها بمانند تا تربیت­‌کننده نیروهای جوان و مؤمن و انقلابی و سلحشوری باشند که راه و رسم مقاومت را همچنان زنده و مانا و پویا نگه­دارند.
در روزهای آغازین دفاع مقدس، جوانی کرمانی و از خطّه کویر، به خیل عظیم رزمندگان پیوست. این جوان مؤمن و شجاع و هوشمند و تیزبین در طی چهل سال آن­چنان جلوه کرد و خوش درخشید و در مسیر کمال به پیش رفت که سرانجام سکّه تأسیس یک مکتب به نام او توسط رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی زده شد به­ گونه­‌ای که امروزه هر انسان آگاه و منصفی بر به کار بردن این واژه گران­سنگ و پر مغز و دقیق در خصوص آن سرباز اسلام و ولایت یعنی سردار سرفراز اسلام «شهید سپهبد قاسم سلیمانی» گواهی می­­‌دهد و صحّه می­‌گذارد.
به راستی چه فرآیندی در زندگی یک انسان طی می­‌شود که او را در قامت یک مکتب، فرازمند می­‌کند؟ چه اتفاقاتی رخ می­‌دهد که یک انسان به تنهایی یک مدرسه درس­‌آموز می­‌گردد؟ پاسخ روشن است.
هرگاه انسان از مدار فردیت خویش خارج گردد و سعه وجودی او آنقدر گسترش یابد که بر نفوس انسانها تأثیری قابل توجه در مسیر کمال بگذارد او در واقع تبدیل به یک مکتب شده است. آنگاه که منظومه‌ای منسجم و جامع و متشکل از اجزای یک شخصیت رشدیافته در ابعاد مختلف و زمینه­‌های گوناگون شکل می­‌گیرد او به عنوان یک مکتب و یک الگو و یک مدرسه درس­‌آموز رخ می­‌نماید.
و سردار دلها و قاسم عزیز ملت‌­های آگاه و آزاده این ­چنین بود. همان­گونه که یار مخلص و همراه مؤمن و شجاعش ابومهدی مهندس «که درود بی­کران الهی بر او باد» این ­چنین بود.
اکنون به تبیین برخی از ویژگی‌های برجسته مؤسس و پایه­ گذار این مکتب می­ پردازیم که همانا بیانگر مؤلفه­‌های این مکتب می­‌‍باشد.
{۱} نبوغ نظامی.
سردار سلیمانی از نبوغ نظامی خاصی برخوردار بود. او مسلط به دانش رزم بود. و برای کسب این دانش و مهارت دقیق و حساس، به ­گونه­‌ای کاربردی و نه صرفاً نظری، بایستی در میدان نبرد، حضوری مستمر داشت و آرام ­آرام با زوایای مختلف و پیچیدگی­‌های فراوان آن آشنا شد. او دست­کم، سه میدان عمده رزم را آزموده بود: میدان دفاع مقدس، میدان مبارزه با اشرار مسلح و سرانجام میدان مبارزه در عرصه فرامرزی و منطقه ­­­ای در عراق و سوریه (در مقابل جریان سفّاک داعش با همه پشتیبانی­‌هایی که از سوی قدرت­‌های استکباری و اذنابشان از آن صورت می­‌گرفت) و نیز در هر نقطه دیگری از منطقه که حضور او ضرورت می‌­یافت.
{۲} روحیه سلحشوری و جنگندگی.
او در جنگ­ها علاوه بر هدایت مقاطع مختلف عملیاتی از طریق استقرار در قرارگاه‌­ها، در نهایت شجاعت و بی‌­باکی در خطوط مقدم حضور می­‌یافت. او عاری از هرگونه ترسی در مواجهه با دشمن در معرکه‌­ها و میادین نبرد بود او این جملات امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) را با همه وجود دنبال می‌­نمود که فرمود: تزول الجبال ولاتزل،­عض­علی­ناجذک،اعرالله ­جمجمتک،ارم ­ببصرک­اقصی ­القوم­ و غض­بصرک واعلم ان­ النصرمن عندالله سبحانه»، اگر کوه ها متزلزل شود تو تکان مخور، دندانهایت را به هم بفشار و جمجمه خویش را به خدا عاریت ده، قدم هایت را بر زمین میخکوب کن، و نگاهت به آخر لشگر دشمن باشد، چشمت را فرو گیر(و مرعوب نفرات و تجهیزات دشمن ­مشو) و بدان که نصرت و پیروزی از سوی خداوند سبحان است» همانا که سردار سلیمانی این­چنین بود. او در میانه میدان نبرد حضور می­ یافت و شجاعانه می ­جنگید. این­چنین حضوری نتیجه‌­ای بس مؤثر داشت و باعث می­ گردید که انگیزه و توان و تحرک نیروی رزم مضاعف گردد. فرماندهی و رشادت بی ­نظیر او موجب گردید که پس از دریافت چند نشان فتح، برای اولین ­بار نشان ذوالفقار را که بالاترین نشان نظامی کشور است از سوی فرماندهی معظم کل قوا دریافت نماید.
{۳} روحیه شهادت طلبی.
قاسم عزیز ما شیفته شهادت بود او در داغ فراق یاران همرزمش می ­سوخت و در نجواهای شبانه‌­اش پیوسته از حضرت حق طلب شهادت می‌­نمود. او از مغز استخوان و بن‌دندان و با ذره ­­ذره­ وجودش خواهان شهادت بود، او با شهدا سخن می­‌گفت و از آنان ملتمسانه می­‌خواست که او را به سوی خویش برکشند و به بزم معنوی خود فراخوانند. بزرگ­‌ترین آرزوی او که هیچگاه در آن سستی و کاستی پدید نیامد، همانا شهادت بود و سرانجام به این آرزو که به دست شقی‌­ترین انسان روزگار به شهادت برسد، رسید.
{۴} اخلاص.
او به شدت از ریا و خودنمایی پرهیز می­‌کرد. بود و نمود او یکی­ بود، آن­گونه می‌­نمود که بود. ظاهر بی‌­آلایش و مؤمنانه­ او خبر از باطن صاف و پالوده‌­اش می­­‌داد، مصداق آیه شریفه «سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ» بود در طریق اخلاص ثابت‌­قدم بود. هیچ گاه به دنبال مطرح نمودن خود نبود و آنچنان به غنای درون رسیده بود که مستغنی از ذره­ای جلوه‌­گری بیرونی شده بود. زلال چون آب بود و شفاف چون آئینه.
{۵} ارادت و تمسک به اهل‌بیت (علیهم السلام).
او از عمق جان شیفته اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بود. اعتقاد و ارادت و عشق به خاندان رسالت در اعماق وجودش رسوخ نموده بود. پیوسته متوسل به آن اختران تابناک آسمان امامت و ولایت بود. هرگاه به زیارت مضجع شریف یکی از معصومین (علیهم السلام) تشرف می‌­یاف.ت سکر و نشئه حلاوت حضور در جوار مرقد مطهرشان، روح آسمانی او را جلا می‌­بخشید و به پرواز در می‌­آورد و بهجت و سروری تام و تمام جان شیفته او را فرا می­‌گرفت. مجلس عزای حسینی (علیه السلام) را برپا می­کرد و خدمت در روضه سیدالشهدا (علیه السلام) را برای خود افتخاری بس بزرگ می‌­دانست.
{۶} ولایت‌مداری.
او به غایت ولایتمدار بود و به رهبر و مقتدای خویش عشق می‌­ورزید. نگاه او به عنوان یک افسر رشید لشکر اسلام به ولی­‌امر مسلمین و فرماندهی معظم کل قوا تنها از حیث رعایت سلسله مراتب نظامی نبود بلکه نگاهی بس فراتر داشت و از جنبه اعتقادی بدی ن­امر می‌­نگریست سخن او، نوشته او، نگاه او، تصمیمات، فعالیت­‌ها و اعمال او همه و همه تعقیب کننده خط ولایت بود. بی­‌جهت نیست که عبارت مالک اشتر ولایت در وصف او به کار برده می­‌شود.
{۷} تعبد و معنویت.
او علاوه بر انجام واجبات عبادی به مستحبات نیز توجه ویژه­‌ای داشت. از هر فرصتی برای تلاوت آیات قرآن و دعا و مناجات بهره می­‌جست. مقید به تهجد و نماز شب بود. گریه­‌ها و راز و نیازهای او در دل شب به روشنی تصویری از یک عارف واصل به دست می‌­دهد عرفان و حماسه هرچند دو رفتار متفاوت می­‌باشند اما وقتی عرفان، وصول به حقیقت از طریق شریعت و حماسه از جنس جهاد فی ­سبیل­ الله باشد جان­مایه آن‌ها یکی می­ شود. به یاد بیاوریم دوران دفاع مقدس را که رزمندگان عزیز ما در اوج داشتن روحیه جنگندگی و سلحشوری و رزم و ستیز با دشمنان، سنگرهای خویش را به نیایش­گاه­‌هایی بس نورانی و معنوی تبدیل نموده بودند که در آن عاشقانه به ذکر و دعا و مناجات و راز و نیاز با حضرت حق جل و علی می­‌پرداختند گویی آنان عرفایی بودند که در طریق سیر و سلوک معنوی، منزل به منزل ره­ ­پیموده­اند. قاسم از جنس همان بچه­‌ها بود.
{۸} فرامرزی بودن.
فرماندهی بر سپاه قدس فرصتی را برای حاج قاسم فراهم نمود تا تجربیات جدیدی کسب کند. او در این دوران نه تنها با زوایای مختلف جریان مقاومت در منطقه آشنا گردید بلکه به لحاظ هوشمندی و توان فرماندهی و مدیریتی که از آن برخوردار بود به سرعت توانست در این عرصه کارساز و تأثیرگذار گردد. جنگ ۳۳ روزه در لبنان و آشنایی با جریان مقاومت در فلسطین، تراز فرماندهی او را بالا برد و آنگاه وقتی جریان ضد انسانی داعش که بنا به اعتراف سردمداران جنایتکار امریکا ساخته و پرداخته دست آنها بود چهره پلید خود را در عراق و سوریه نشان داد، اوج درخشش سردار ما نیز در مقابله میدانی با این جریان سراسر پلیدی و پلشتی و سرانجام برچیده شدن آن نشان داده شد.
وقتی به سال­های قبل باز می­‌گردیم به آن زمان که رعب و وحشت بر مردم بیگناه منطقه حاکم شده بود و داعش به پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و رسانه‌­ای استکبار و صهیونیسم و همکاران منطقه­‌ای آنان بی­‌محابا، از هیچ جنایتی فروگذار نمی­‌نمود و به جان و مال و ناموس مردمان بی دفاع سرزمین عراق و شام بی­رحمانه می‌­تاخت و به سرعت پیشروی می‌­­نمود و در فکر استقرار همیشگی و سیطره دائمی در این سرزمین­‌ها بود به خوبی می­‌بینیم که در آن زمان همه مدعیان، صحنه را خالی نمودند و تا مدت­‌ها این تنها ایران اسلامی بود که با دور­اندیشی و درایت و هوشمندی رهبر معظم انقلاب، افسران رشید خویش را روانه میدان جنگ می‌­نمود تا امنیت و آرامش را به مردم بی دفاع منطقه بازگرداند.
پدیده‌­ای مبارک به نام مدافعان حرم که هسته مرکزی آن دلاورمردان ایرانی بودند شکل گرفت و سرانجام در کمال بهت و ناباوری تحلیل­گران نظامی و سیاسی جهان، سردار سرفراز ما که عزم خویش را برای پاک کردن منطقه از لوث وجود خبیث داعش جزم کرده بود، خبر از نابودی حکومت داعش و پایان یافتن سیطره آن بر منطقه داد.
امروز نه تنها امنیت منطقه، بلکه امنیت جهان مرهون مجاهدت­‌ها و تلاش‌­های خستگی‌­ناپذیر آن استراتژیست بزرگ جهانی یعنی سردار سپهبد سلیمانی است او در هر نقطه‌­ای که جنگید برای استقرار امنیت و آرامش و بازگرداندن زندگی جاری و طبیعی مردم به آنان، جنگید. در این باب و در خصوص اقدامات خارق‌­العاده او در آینده باید پژوهش‌­ها نمود، کتاب‌­ها نوشت، کنگره­‌های بین­‌المللی برگزار نمود. آثار علمی، تحلیلی، آموزشی گوناگون و نیز محصولات فرهنگی و هنری فاخر پدید آورد.
{۹} یک دیپلمات برجسته.
تأثیرات منطقه‌­ای و جهانی سردار سلیمانی تنها به لحاظ قدرت فرماندهی و اقدامات نظامی وی نبوده است، هر جا که ضرورت می­‌یافت، او در تراز یک دیپلمات کارکشته و برجسته ظاهر می‌­گشت. جذبه و جذابیتش از یک سو و تسلطش به آداب و فنون مذاکره در عرصه دیپلماسی از سوی دیگر به او قدرت تأثیرگذاری فوق‌­العاده‌‍‌­ای در این میدان داده بود این ویژگی مکمل فرماندهی نظامی او بود. آنگاه که لازم می­‌آمد از قدرت سخت بهره می‌­جست و در وقت مقتضی خویش از قدرت نرم. در این خصوص نیز نکته­‌های بسیاری وجود دارد که شایسته است تحلیل­‌گران روابط بین‌الملل و تاریخ­‌نویسان معاصر در جای خود بدان بپردازند.
{۱۰} سخت­کوشی.
او مردی نستوه و خستگی­‌ناپذیر بود، از هیچ مشکلی نهراسید و هیچگاه دچار رخوت و سستی و رکود نشد، به غایت ساعی و تلاش­گر بود و به آسایش خویش نمی‌­اندیشید. علیرغم اینکه در چند عملیات مجروح شد اما همچنان بر بازگشت به جبهه پای می­‌فشرد و در کوتاه‌ترین زمان ممکن به خطوط مقدم عملیاتی باز می‌گشت. برای کسی که عمر پر برکت خویش را در جنگ و جهاد گذرانده باشد شاید توجیه در پیش گرفتن یک زندگی آرام و بی دغدغه کاملاً پذیرفتنی باشد. اما روح بی‌قرار او از راحتی و آسایش گریزان بود و او می­‌خواست تا پایان عمر و تا آخرین نفس سخت‌کوشانه و مجاهدانه به پیش رود.
{۱۱} نظم و انضباط و دقت در امور.
ذهنی نظم یافته داشت، دقیق و منضبط بود، در جلسات به موقع حضور می­‌یافت، گاه برای شرکت در جلسه‌­ای مهم از دمشق به تهران می­‌آمد و پس از شرکت در آن مستقیماً به فرودگاه می­‌رفت و عازم دمشق می­‌شد، دقیق بود و وظیفه­‌شناس.
{۱۲} سرعت عمل و به هنگام بودن.
بی­ شک سرعت عمل یکی از ویژگی­‌های ضروری هر فرمانده نظامی است. اما ماهیت کارزاری که او در آن وارد شده بود به گونه­‌ای بود که بایستی چون صاعقه بر سر دشمن غدار فرود م‌ی­آمد. مکالمه مسئولین منطقه با او و خبردادن از نزدیک شدن داعش به آنان و استمداد جستن از او و حضور برق ­آسایش در میانه میدان در کمترین زمان ممکن و شکستن محاصره‌ای که حلقه آن توسط داعش دما دم تنگ­تر می‌­شد تنها یکی از خاطرات ماندگاری است که مسئولین منطقه از آن با شگفتی یاد می­‌کنند.
{۱۳} بیان تأثیرگذار.
تحلیل­گران روان­شناسی و شخصیت­‌شناسان، تسلط به فن خطابه را به عنوان یکی از ویژگی­‌های شخصیت­‌های فوق­­‌العاده تأثیرگذار (کاریزماتیک) عنوان می­‌کنند. او این چنین بود و وقتی سخن می­‌گفت بیانش آمیزه­‌ای از عقلانیت و احساس بود و چون از دل بر می­‌خواست در نفوس انسان­­‌ها عمیقاً تأثیر می‌­نهاد.
{۱۴} علاقه به فرهنگ و هنر.
کتابخوانی یکی از برنامه‌­های همیشگی او بود علاوه بر مطالعه مطالب مستند، به خواندن رمان­‌ها و داستان­هایی که سرگذشت‌­های درس‌­آموزی را حکایت می‌­کردند  می‌پرداخت. مخصوصاً آثار مربوط به زندگی شهیدان را با حسرت و اشتیاق می­‌خواند و هر جا که به وجد می­‌آمد در حاشیه کتاب مطلبی می­‌نوشت تقریظ­های او بر کتاب­‌هایی که خوانده است خواندنی است. به شعر و ادبیات و هنر علاقه­‌مند بود و به تماشای فیلم­‌های فاخر می­‌نشست و مشوق کارگردانان و هنرمندانی بود که در به تصویر کشیدن خصال برجسته انسانی می­‌کوشیدند.
{۱۵} روحیه انقلابی.
او فرزند انقلاب بود و دلبسته و مروج گفتمان آن، او به روشنی می‌­دید که انقلاب به مثابه درختی تناور، پیوسته رشد کرده و شاخ و برگ آن فزونی یافته و به سوی ملت‌­های عدالت‌خواه جهان امتداد می­‌یابد.
{۱۶} اعتدال.
او از ورود به حاشیه‌ها در هر زمینه‌­ای دوری می­‌جست اهل افراط و تفریط نبود فراجناحی بود و نگاهش به جریانات مختلف سیاسی که در زیر خیمه انقلاب فعالیت می­‌نمایند به مثابه افراد یک خانواده با سلایق متفاوت بود کلیت جامعه ایرانی را یک خانواده می­‌دانست بینش او هم‌گرایانه و تلاش او هم­‌افزایانه بود برای او وحدت و انسجام ملی به غایت مهم بود و به لحاظ اینکه بینشی وسیع و جامع­نگر داشت بیشتر بر مشترکات رویکردهای افراد و شخصیت‌­ها و مجموعه­‎‌ها تأکید می­­‌نمود تا بر وجوه تمایز آن‌ها. در عین حال او مشی انقلابی را پیشه ساخته و استمرار آن را کاملاً ضروری می­‌دانست.
{۱۷} سنجیدگی و تدبیر در امور.
تصمیمات او سنجیده و حساب شده بود و امور را با تدبیر دنبال می‌­کرد ذهنی پردازش­گر داشت خوب می‌­شنید خوب تأمل و تفکر می‌­کرد و دقیق و بجا تصمیم می­‌گرفت و آنگاه خوب عمل می­‌کرد رویه و رویکردی حل­ال مسائلی در امور مختلف داشت به اصل بهره‌­وری که بر دو پایه کارآمدی و اثربخشی استوار است پایبند بود و از مشورت دیگران بهره می­‌جست. به کار جمعی معتقد بود و بدان بها می­‌داد. به اتقان در عمل توجه داشت در عین وظیفه­‌گرا بودن نتیجه‌­گرا بود و به محصول و غایت کار می‌­اندیشید.
{۱۸} سادگی و صفا.
زندگی ساده‌­ای داشت با حداقل امکانات. می­‌توانست از راه مشروع بسی بیش‌تر داشته باشد. اما نمی‌­­خواست، از تجملات به دور بود و از تشریفات بیزار. به راحتی در مجالس مختلف حضور می­‌یافت رسم خاکساری پیشه کرده بود در وجود با صفا و نورانی­اش هیچ نشانه­ای از تکبر و تبختر و خود بزرگ­‌بینی یافت نمی­‌شد.
{۱۹} مردمی بودن.
او عاشق مردمش بود به همین لحاظ مردم عاشق او بودند. او پدر مهربان یتیمان بود و ملجا دردمندان و پناهگاه محرومان. او عمیقاً بر این باور بود که مردم ولی­‌نعمت ما هستند. و این انقلاب و نظام حاصل تلاش آنان و متعلق به آنان است پیوسته بر این امر تأکید می­‌کرد که ما مدیون و وامدار این مردم عزیز هستیم و خدمت به آنان را بایستی یک افتخار بزرگ بدانیم در حوادث گوناگون در میان مردم حضور می­یافت و به یاری آنها می­‌شتافت خاطره شیرین حضور او در میان سیل‌­زدگان در اوایل سال­ جاری هیچ­گاه فراموش نمی‌­شود.
{۲۰} ارتباط با جوانان.
او ضمن اینکه تکریم‌­کننده گروه­‌های سنی متفاوت از جمله میان­سالان و سالمندان بود و آنان را بسیار مورد احترام قرار می­‌داد، اما علاقه­ خاصی به جوانان داشت او جوانان را به عنوان ارزشمندترین و پربهاترین سرمایه کشور می‌­دانست و ارتباط عمیقی با بسیاری از آنان برقرار کرده بود. از دیدن جوانان پر شور میهن به وجد می‌­آمد و برای پیشرفت آنان از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد.
{۲۱} آرامش و طمأنینه.
در عین صلابت، آرام و پر طمأنینه بود سکینه قلبی او متأثر از این بود که پیوسته به یاد خداوند تبارک و تعالی بود و همواره خود را در محضر ربوبی می­‌دانست. در جای خود قاطع بود اما با کسی درشتی نمی­‌کرد. مرکز ثقل و گرانیگاه شخصیت او در درون او بود نه در برون او، لذا با نوسانات بیرونی، ثبات درون او دچار تغییر و تزلزل نمی­‌شد. مؤدب، موقر و آرام و متین بود.
{۲۲} خوش­خویی.
مصداق بارز یک انسان خوش­خو و خوشرو بود و لبخند ملیح و دل­نشینش، جذابیت چهره‌­اش را دو چندان می­‌کرد. با مغناطیس اخلاق نیکوی خویش، دل­‌های انسان­‌های بی‌­شماری را به سوی خود جلب نموده بود. دوست­ داشتنی بود و به همان میزان که در برابر دشمن با صلابت بود و لرزه بر اندام او می­‌افکند در مقابل آحاد مردم متواضع و فروتن بود او مصداق بارز آیه ۲۹سوره فتح قرآن بود که می­‌فرماید: «محمد رسول ­الله­ والذین­ معه ­اشداء­ علی ­الکفار ­رحماء­بینهم»
{۲۳} ارتباط عمیق با خانواده.
او عمیقاً به خانواده خویش عشق می‌­ورزید. تکریم و احترام او به والدین زبانزد خاص و عام بود و رابطه عاطفی‌­اش با همسر و فرزندان، کانون خانوادگی­‌شان را گرم و پرحرارت نموده بود. انبوه مسئولیت­‌ها و دغدغه‌­ها و حساسیت­‌های کاری، هیچگاه باعث نگردید که او از توجه به خانواده و وقت­‌گذاری برای آنان در حدی که برایش مقدور بود فروگذار نماید. صله­ رحم با بستگان را هیچگاه فراموش ننمود. اینکه انسان در اوج داشتن مسئولیتی این­چنین خطیر که ذهن و وقت و توان انسان را مصروف خود می­‌نماید. مراقب این نکته باشد که به خواسته­‌های عاطفی خانواده، بستگان و خویشاوندان و دوستان و آشنایان توجه نماید، حقیقتاً ستودنی است.
{۲۴} درک عمیق از حقیقت دنیا و آخرت.
او حقیقت زندگی دنیوی را عمیقاً شناخته بود و از سطح به عمق رفته بود و دنیا را از ورای ظواهرش می­‌دید. او نیک دریافته بود که دنیا با همه جاذبه­‌هایش، با همه زرق و برقش، با همه لذت­‌هایش، با همه چرب و شیرینش، ناپایدار و گذراست. او به خوبی متوجه این حقیقت شده بود که دنیا گذرگاه است و آخرت منزلگاه. نگاه او به دنیا از بالا به پایین بود اما درک این معنا باعث نگردید که ره به تفریط برده و گوشه­ انزوا اختیار کند و صرفاً به عبادت رهبانیت­گونه بپردازد بلکه او دقیقاً به این حدیث شریف نبوی (صلی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «الجهاد رهبانیه ­الاسلام» عمل نمود.
او مصداق این جمله امیرمؤمنان (علیه السلام) بود که «حملو ابصارهم ­علی ­اسیافهم» جنگاوران متقی از روی بصیرت شمشیر می­‌زنند. ورود در هنگامه­‌های پرخوف و خطر و در معرکه‌­های سنگین جهاد فی ­سبیل­ الله برای او حکم عبادت و رهبانیت (از جنسی که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلّم) ­آن را مورد تأکید قرار داده) داشت. نگاه او به دنیا و فانی بودن آن، رفتار او را به گونه‌­ای شکل داده بود که گویی از اهل دنیا نبود او پیوسته احساس می­‌کرد که در این دنیا مسافری است که دیر یا زود بایستی به جهان آخرت شتافت. او دنیا را به عنوان یک مجاز ناپایدار و آخرت را به عنوان حقیقتی ماندگار یافته بود. او عمیقاً به این آیه باور داشت که: «وللآخره­خیرلک­من الدنیا» او آخرت­گرا بود و بدین­ لحاظ عبد صالح خدا و بنده مبارک او گردید.
«مرد آخِربین مبارک بنده‌­ای است» او با زیباترین رنگ هستی پوشش یافته بود که همانا رنگ الهی است «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» و این حاصل شناخت دقیق او نسبت به فلسفه خلقت و عظمت خالق و پرهیز از دنیازدگی و توجه به آخرت بود. او خواسته‌­های خود را در مسیر خواسته خداوند تعریف کرده بود.
{۲۵} توجه به اصل کمال طلبی.
او همواره تلاش می­‌کرد تا باورهای الهی خویش را تعمیق بخشیده و در مسیر اعتلای رفتارهای سازنده طی­ طریق نماید. ایمان مستقر و رو به رشد در نهاد انسان و تلاش در جهت انجام اعمال صالح که روزبه‌­روز از عمق و گسترش بیشتری برخوردار گردد. شخصیت انسان را استوار نموده و او را به کمال هرچه بیشتر نزدیک­ و نزدیک­تر می­‌نماید. او در این مسیر دچار تزلزل و عقب گرد نگردید. بر صراط مستقیم حق پایدار بود و از پلکان کمال آرام ­آرام بالا می‌­رفت. او رهروی بود که آهسته و پیوسته می­‌رفت همچون کوهنوردی که گام­‌های استوار خویش را شمرده­ شمرده برای رسیدن به قله برمی­‌دارد.»
    
اینها و ویژگی­‌های فراوان دیگری، مؤلفه­‌های این شخصیت بزرگ را نشان می­‌دهند. مؤلفه­‌هایی که وقتی فراگرد هم می­‌آیند جامعیت یک شخصیت را به تصویر می­‌کشند و او را به عنوان یک مکتب و یک چراغ راه و یک مدرسه درس‌­آموز معرفی می‌­کنند. منظومه‌­ای که همه اجزای آن با یکدیگر همگون و هماهنگند ما در این شاکله شخصیتی، تضاد و شک و تردید و نوسان نمی­‌بینیم. او یک اسطوره است اما نه اسطوره­­ای از عهد باستان بلکه اسطوره­ای پیش چشم، ملموس و مربوط به جامعه کنونی ما، الگویی عینی برای هر کسی که بخواهد در مسیر کمال گام بردارد. ما در این­جا قصد گزافه‌­گویی نداشته‌­ایم هر آنچه که از صفات او به تصویر کشیدیم عین واقعیت بود او تلاش کرده بود تا  همه ظرفیت­‌های وجودی خویش را شکوفا نماید و تصویری از چهره یک انسان ذو ابعاد و نه تک ساحتی را در عصر کنونی به جامعه ما و جهانیان نشان دهد.
او یک­بار دیگر و در امتداد خطی که انسان­‌های خود ساخته که هر یک چراغی بر افروخته‌­اند و از حصار فردیت به در آمده‌­اند و به جامعه خدمت نموده‌­اند چراغی پر فروغ بر افروخت. او یک­بار دیگر عملاً به ما نشان داد که انسان دارای قابلیت­‌های فراوانی است که در صورتی که همت نماید می­‌تواند به خوبی آنها را شکوفا نماید. ابعاد شخصیتی او به گونه‌­­ای است که می‌­تواند الگوی هر انسانی در هر منصبی و هر موقعیتی باشد. نکته‌­ای که ذکر آن در اینجا ضروری می­‌باشد همانا تأثیر شهادت آن سردار سرفراز است دشمن گمان می­کرد که با شهادت رساندن سردار سلیمانی و حذف ظاهری او به اهداف خویش دست می­‌یابد. در حالی که باید گفت که « شهید سلیمانی از سردار سلیمانی کارسازتر است».
    
تشییع بی­‌نظیر پیکر او آن موج بهت­‌آور و خیره کننده را در جهان ایجاد نمود دشمن از رمز و راز شهادت بی­‌خبر است اسلاف او در سال ۵۱ هجری در سرزمین کربلا سیدالشهدا (علیه السلام) را به شهادت رساندند آنان گمان کردند که کار حسین (علیه السلام) را به پایان رسانده‌­اند. غافل از این­که نورالهی خاموش نمی­‌شود. امروز و پس از گذشت نزدیک به ۱۴۰۰ سال از آن تاریخ نام حسین (علیه السلام) در گنبد گیتی طنین­‌انداز است و راهپیمایی اربعین او به یک معجزه می­ماند. پیروان سیدالشهداء (علیه السلام) نیز چنین‌­اند. موج جهانی مقاومت پس از شهادت سردار سلیمانی برخاسته و روز به روز توفنده‌­تر می‌­شود این سنت الهی­ است «یرِیدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ».
    
نکته­‌ای که در پایان بایستی بدان اشاره نمود این است که شهید سلیمانی تنها یک الگو در عرصه نظامی و جنگاوری نبود بلکه او برای همه کارگزاران و دست­اندرکاران اداره بخش­های مختلف کشور و برای آحاد ملت عزیز ایران مخصوصاً جوانان برومند این سرزمین یک الگوی جامع اخلاقی، فکری، معرفتی، معنوی و نمونه‌­ای برجسته از مدیریت جهادی­ است. در اینجا باید به بیانیه راهبردی گام دوم انقلاب که سال گذشته و در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب کبیر اسلامی توسط رهبر حکیم و آینده­‌نگر انقلاب صادر گردید اشاره نمود و اینکه برای تحقق اهداف و رویکردهای این بیانیه بایستی به مؤلفه­‌های مکتب شهید سردار سلیمانی توجه داشت و آنها را در مقام عمل دنبال نمود.
با داشتن چنین روحیه‌­ای و چنین ویژگی‌­هایی مطمئناً مسیر حرکت به سمت آینده­‌ای روشن و امیدبخش بسیار دقیق‌­تر و سریع‌­تر طی خواهد شد. هر قدر به او و سیره معنوی و فکری و فضائل اخلاقی و نوع مدیریتش که مدیریتی جهادی با نگرشی انقلابی بوده است نزدیک­تر شویم به تحقق اهداف بیانیه گام دوم انقلاب نزدیکتر شده‌­ایم...
سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
    

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -