انهار
انهار
مطالب خواندنی

رابطه عفت و حيا

بزرگ نمایی کوچک نمایی

در آيات و روايات بسيار از حيا و عفت سخن گفته شده است. حيا كه در زبان فارسي از آن به شرم و آزرم تعبير مي شود...

حالت نفساني است كه در انسان به طور طبيعي و فطري وجود دارد و نيازمند حفظ و تقويت مي باشد؛ زيرا حيا همانند ايمان به خدا در ذات و فطرت هر انساني سرشته شده و آدمي به طور طبيعي نسبت به زشتي ها و پليدي ها واكنش منفي نشان مي دهد. چنان كه به سوي كمالات و خوبي ها نيز گرايش ذاتي دارد.امام صادق(عليه السلام) حياء و ايمان را مقرون هم مي داند كه به يك ريسمان بسته شده است به گونه اي كه اگر يكي برود ديگري نيز برود. حيا از ايمان است كسي كه حيا ندارد، ايمان ندارد. (كافي/2/106)

مراتب شرم و حيا

حيا مراتبي دارد. به اين معنا كه گاه انسان نسبت به انجام عملي زشت در پيشگاه ديگري شرم مي ورزد و از انجام آن خودداري مي كند و يا خود را از بيگانه مي -پوشاند و گاه ديگر انسان از خودش حيا مي كند. اين مرتبه كه عالي ترين مرتبه شرم و حياست از آن مؤمناني است كه همواره خود را در پيشگاه خدا مي يابند و چنان خود را تربيت كرده اند كه نسبت به هر عمل زشت و پليدي واكنش منفي دارند و به خود اجازه نمي دهند تا درباره آن بينديشند چه رسد كه آن را انجام دهند.

امير مؤمنان علي(ع) مي فرمايد: غايه الحياء ان يستحبي الرجل من نفسه؛ آخرين درجه شرم و حيا آن است كه انسان از خودش حيا كند. (غرر الحكم، ص 504)

دست يابي به چنين مقام و منزلتي، زماني تحقق مي يابد كه شخص در ايمان به خدا و حضور در پيشگاه وي به نهايت درجه رسيده باشد، زيرا حيايي اينگونه، بيانگر ايمان قوي در انسان است؛ چون شرم كردن شخص از خودش، نمي تواند چيزي جز ثمره ايمان واقعي باشد. (غررالحكم، ص 386)

آن حضرت(ع) از نظر زيباشناسي نيز به اين مسئله توجه مي دهد و مي فرمايد: احسن الحياء استحياوك من نفسك؛ بهترين شرم آن است كه ازخودت شرم كني. (همان، ص 191) بنابراين زيباترين نوع و مرتب حيا آن است كه انسان خود را به گونه اي تربيت كند كه به طور طبيعي نسبت به انجام زشتي ها و پليدي ها شرم داشته باشد. اين گونه است كه چهره اي زيبا از باطن خويش را به نمايش مي گذارد و خداوند نيز پاداش اين منش را به گونه اي قرار مي دهد كه زشتي هايش نهان مي شود و عيوبش از ديدگان ديگران محو مي گردد و مردم وي را تنها در چهره زيبا و بي عيب و نقص مي بينند. آن حضرت مي فرمايد: من كساه الحياء ثوبه لم يرالناس عيبه؛ هر كه جامه حيا به تن كند مردم عيب او را نخواهند ديد. (بحار الانوار، ج 71، ص 337)

از آن جايي كه چنين شخصي در همه حال از خداوند حيا مي كند و آن را در خلوت خويش به نمايش مي گذارد، خداوند او را چنين پاداش نيك مي دهد تا كسي عيوب او را نبيند. بر همين اساس علي (ع) مي فرمايد: الحياء جميل؛ شرم و حيا زيباست (غرر الحكم، ص 9) زيرا موجب مي شود تا انسان، زيبا جلوه داده شده و عيوب و نواقص وي در پس پرده حيا پوشيده شود.

انسان در مسير زندگي به هر حال دچار خطا و اشتباه مي شود و بايد به سرعت توبه كند و از كارش شرم نمايد. اگر اين گونه واكنش به خود نشان ندهد، در يك فرآيندي هرزشتي براي او نيك جلوه داده خواهد شد و زيبا مي شود. از اين رو امير مومنان علي (ع) مي فرمايد: كسي كه خطاتش فراوان باشد حيايش كم است و كسي كه حياتش كم باشد كم تر از گناهان خودداري مي كند و كسي كه كم تر از گناهان خودداري كند دلش مي ميرد و كسي كه دلش بميرد وارد آتش مي شود. (نهج البلاغه، فيض، ص 1239)

چنين شخصي ديگر از كسي شرم و حيا نمي كند و اعمال زشت و پليد را درجلوي ديدگان ديگران انجام مي دهد. افراد گستاخ كه در برابر ديگران زشتكاري مي كنند ديگر هيچ حرمت و حيايي در برابر خداوند نيز نخواهند داشت. از اين رو علي (ع) مي فرمايد: هر كه از مردم شرم نكند از خداوند سبحان نيز شرم نمي كند. (غرر الحكم، ص 711) زيرا كسي كه در برابر ديدگان ظاهري مردم كارهاي زشت مي كند از خداوند نهان هيچ باك و حيايي ندارد.

چون بي حيايي، هر چه خواهي كن

انسان اگر شرم و حيا نداشته باشد و هيچ چيزي را عار و ننگ وزشت نداند، مي توان گفت كه از دايره انسان و انسانيت بيرون رفته است و تفاوتي ميان او و پست ترين موجودات نيست. از اين رو پيامبر (ص) مي فرمايد: اذا لم تستح فاصنع ما شئت؛ هرگاه شرم و حيا نكردي هر كاري مي خواهي بكن. (مستدرك وسايل الشيعه، نوري، ج 2، ص 26)

بنابر اين آن چه بازدارنده از سقوط آدمي است همان شرم و حيايي است كه در انسان وجود دارد. اگر ايمان به خدا داشته باشد، اين شرم و حيا دروني مي شود و حتي شخص از خودش شرم مي كند و اگر ايمان نداشته ياسست ايمان باشد دست كم در برابر ديگران شرم و حيا مي كند ولي اگر هيچ شرم و حيايي نداشته باشد و كارهاي زشت را در انظار مردم انجام دهد، ديگر بازدارنده اي نيست و از مقام انسانيت سقوط مي كند و از پست ترين موجودات مي شود، بر اين اساس حضرت اميرمومنان علي (ع) مي فرمايد: من لاحياء له لاخير فيه؛ كسي كه شرم و حيا ندارد خيري در او نيست (غرر الحكم، ص 646)؛ زيرا اصولا كليد هر خيري را مي بايست در حيا و شرم جست. الحياء مفتاح الخير (غرر الحكم، ص 16) بنابر اين كسي كه حيا و شرم ندارد هيچ در خيري بر روي او گشاده نيست تا خيري در او باشد و ديگران از آن خير بهره اي ببرند. پس لازم است كه از چنين اشخاصي پرهيز كرد؛ زيرا شر ايشان دامنگير آدمي مي شود.

عفت، ميوه حياء

اميرمؤمنان علي(ع) درباره نتيجه و ثمره حيا و شرم ورزي از سوي انسان ها مي فرمايد: ثمره الحياء العفه؛ نتيجه شرم و حيا، عفت و پاكدامني است.

عفت كه در زبان فارسي از آن به پاكدامني تعبير مي شود، مرتبه اي روحي و رواني در آدمي است. انسان پاكدامن و عفيف خود را چنان مي پوشاند كه هيچ كس عيبي از او نبيند و چنان جامه حيا بر سر مي كشد كه نه تنها هيچ زشتي و عيبي در او ديده نشود بلكه همه اش زيبايي است كه از وي برمي خيزد و به اطرافيان مي رسد. البته همان گونه كه دامنه حيا و شرم گسترده است و امور بسياري فراتر از مسايل جنسي را دربرمي گيرد، عفت نيز كه نتيجه و ثمره حيا مي باشد، گستره وسيعي را شامل مي شود.

راغب اصفهاني در كتاب ارزشمند «مفردات الفاظ القرآن الكريم»، «عفت» را به معناي پديد آمدن حالتي در نفس دانسته كه آدمي را از غلبه شهوت باز مي دارد و «عفيف» به كسي گفته مي شود كه داراي اين وصف و حالت باشد.

صاحب «مقاييس اللغه » مي نويسد: «عفت در اصل به دو معنا آمده است: نخست، خودداري از انجام كارهاي زشت و ديگر، كم بودن چيزي. از اين رو عرب به باقي مانده شير در پستان مادر «عفه» (بر وزن مدت) مي گويد.»

با اين همه از كلام راغب اصفهاني در مفردات استفاده مي شود كه هر دو معناي پيش گفته به يك چيز و اصل باز مي گردد كه همان قناعت به چيز كم و اندك است. از اين رو عفيف به كسي مي گويند كه به چيز كم قانع باشد.

حسن مصطفوي مؤلف كتاب التحقيق مي نويسد: «اين ماده در اصل، به معناي حفظ نفس از تمايلات و شهوات نفساني است، همان گونه كه تقوا به معني حفظ نفس از انجام گناهان مي باشد، بنابراين عفت يك صفت دروني است، در حالي كه تقوا ناظر به اعمال خارجي است».

علماي اخلاق نيز در تعريف «عفت»، آن را صفتي حد وسط در ميان شهوت پرستي و خمودي دانسته اند.

آنچه بيان شد، تفسير «عفت» به مفهوم عام كلمه بود، زيرا بعضي براي معرفي «عفت» از نقطه مقابل آن، يعني، پرده دري نيز استفاده كرده اند. به همين علت در بسياري از موارد، واژه «عفت» را در مورد پرهيزگاري در خصوص مسايل جنسي استعمال كرده اند.

به هر حال از آيات قرآن مجيد و روايات اسلامي استفاده مي شود كه «عفت» به هر دو معناي آن، از بزرگترين فضايل انساني است و هيچ كس در سير الي الله، بدون داشتن «عفت» به جايي نمي رسد. در زندگي دنيا نيز آبرو و حيثيت و شخصيت انسان در گرو عفت است.

پس عفت داراي دامنه وسيع معنايي است و شامل امور بسياري مي شود كه عفت در امور جنسي و مالي بخشي از گستره معنايي و مصداقي آن است. از اين رو در برخي از روايات، عفت، افضل العباده (اصول كافي، ج2، ص97) شمرده شده كه بر همين معناي وسيع دلالت مي كند. هر چند كه بيش تر مردم با دو مصداق اصلي عفت يعني مالي و جنسي بيش تر درگير مي باشند و روايات زيادي نيز خواستار عفت در اين دو حوزه و زمينه شده است. (همان)

با توجه به آن چه گفته شد، معلوم مي شود كه ارتباط تنگاتنگي ميان ايمان و حيا و عفت وجود دارد و اگر انسان بخواهد به برترين فضيلت هاي انساني دست يابد بايد به شرم و حيا توجه ويژه اي داشته باشد؛ زيرا بي آن از دايره انسانيت خارج شده و در مقام پست تر از چارپايان سقوط مي كند؛ زيرا هر مسئوليت و تكليفي از وي برداشته مي شود و شخص مي تواند هر كاري را انجام دهد بي آن كه خود را مسئول بشمارد در اين حالت گفته مي شود كه خداوند او را به حال خود واگذاشته و رها كرده است، هر چند كه تبعات و پيامدهاي اين واگذاري از سوي خداوند را در دنيا و آخرت به شكل عذاب هاي مختلف خواهد ديد.

به هر حال انسان بي حيا و بي شرم از دايره تكليف و ايمان و مسئوليت بيرون است و هيچ خيري به خودش و ديگران از جانب وي نمي رسد بلكه چيزي جز شر و بدي و عذاب ندارد.


تاریخ تهیه مطلب: 1389/3/15

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -