انهار
انهار
مطالب خواندنی

فراگيري سلوك از آية الله ميرزا جوادآقا تهراني

بزرگ نمایی کوچک نمایی
.

سعه صدر:

سيد بزرگواري يكي از كتاب هاي ايشان راكه تازه از چاپ خارج شده بود، مطالعه مي كند و پس از مطالعه اشكال مي گيرد و به آقا ناسزا مي گويد.

به آقا خبر مي دهند، ايشان با سعه صدري كه داشتند هنگامي كه آن سيد بزرگوار را مي بينند مي گويند: اگر شرعا اجازه داشتم، دست شما را مي بوسيدم و سپس اضافه مي كنند شنيده ام كه ناسزا گفته اي، اين عمل شما از دو حال خارج نيست يا به حق است پس مرا بيدار كرده اي و آگاه به اشتباهم نموده اي. يا به ناحق است پس بهانه اي دست من داده اي كه وقتي فرداي قيامت دست مرا گرفتند و خواستند به سوي جهنم ببرند به همين بهانه جدّت مرا ياري كند.

مي فرمودند: علت اين كه دعاي ما مستجاب نمي شود اين است كه حُسن نظر به خدا نداريم.

عمل نمودن بر اساس مقتضيات زمان:

ايشان بر مبناي مقتضيات و نياز زمان و احتياج مردم، سخن مي گفتند و مطلب مي نوشتند؛ بيش از سي سال بود كه در حوزه علميه مشهد مقدس، درس خارج براي طلاب مي گفتند، ولي پس از مدتي درس را تعطيل كردند و شروع نمودند به تفسير قرآن.

هنگامي كه سئوال شد، آقا چرا درس خارج را تعطيل كرديد و شروع به تفسير قرآن نموديد، فرموده بودند:
مصلحت اقتضاء مي كند كه تفسير شروع كنم .مقيد بودند كه ببينند مردم به چه چيزي نياز و احتياج دارند، تا آن را برآورده نمايند؛ لذا درس خارج را ترك مي كنند و تفسير قرآن را آغاز مي نمايند چون درس تفسير عمومي بود و هر كس مايل بود مي توانست شركت نمايد؛ در درس اكثرا" تجار و كسبه و پزشكان و دانشجويان علوم جديده و طلاب و روحانيون در سطوح مختلف شركت مي جستند، و ايشان با بياني شيوا و پر از طمأنينه از آيات قرآن سخن مي گفتند.

ايشان مي فرمودند: دواي كليه دردها التجاء به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است.و باز مي فرمودند: هر وقت كه به زيارت امام رضا عليه السلام مي روم به نيابت از امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي روم.

عشق به خدا:

مي فرمودند: علت اين كه دعاي ما مستجاب نمي شود اين است كه حُسن نظر به خدا نداريم. در تمامي امور توكل به خدا خميره وجودي شان شده بود و هنگامي كه استخاره مي نمودند چون استخاره را جوابي از « الله» مي دانستند اهميت فوق العاده ويژه اي به آن مي دادند.

هر گاه نام خداوند را مي نوشتند"جل جلاله" نيز به آن اضافه مي كردند و اگر مي نوشتند « باسمه تعالي» حتما بعد از آن شأنه را مي آوردند.

پاسخ به تهديد:

يك شخص گمراهي به ايشان تلفن مي زند و تهديد مي كند .آقا در جوابش مي گويند: پسر جان اگر قصد داري مرا بكشي من رأس ساعت يك ربع به هفت از منزل خارج مي شوم و مسير بنده از كوچه مستشار است به سوي مسجد ملا حيدر، كه ساعت 7 صبح آنجا باشم.اگر مي خواهي كاري بكني، اين موقع بهتر است. چون كوچه خلوت و رفت و آمد كمتر است. زهي سعادت است براي اينجانب، زيرا من عمر خود را كرده ام و بهتر از اين چيست كه به لقاء خدا نائل شوم، فردا بيا و قصد خود را انجام بده.

مي فرمودند: فردا من رفتم، ولي او بدقولي كرد و نيامد.

توسل و عشق به ائمه عليهم السلام:

ايشان مي فرمودند: دواي كليه دردها التجاء به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است.

و باز مي فرمودند: هر وقت كه به زيارت امام رضا عليه السلام مي روم به نيابت از امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مي روم.

يك وقتي ايشان مي فرمودند: ائمه اطهار عليهم السلام علاوه بر اين كه ولي نعمت ما هستند، حتي ولي نعمت انبياء نيز بودند به طوري كه افتخار ابراهيم خليل(عليه السلام) اين است كه از شيعيان ائمه اطهار عليهم السلام مي باشد.

استغفار براي مؤمنين:

شخصي به ايشان فرموده بود: آقا مرا نصيحت كنيد!

ايشان فرموده بودند: بنده به نيابت از همه مؤمنين روزي 70 مرتبه استغفار مي كنم. گويا نصيحت غير مستقيم بوده كه استغفار براي خويش و ديگران را فراموش نكنيد.

يكي از مراقبين ايشان مي گفت: در چند ماهه آخر عمر كه گويا مي فهميدند وصال به محبوب نزديك شده، بيشترين ذكري كه بر لب داشتند ذكر « يا الله» بود.

نواب صفوي خود را تربيت نموده است:

آن زمان كه شهيد سيد مجتبي نواب صفوي قيام نمود و در مقابل ادعاهاي احمد كسروي نتوانست صبر نمايد تا عاقبت او را به جهنم فرستاد، آيت الله تهراني، محبتي شديد از نواب در دل داشت و او را دعا مي نمود.

وقتي با خبر شديم كه نواب صفوي با جمعي به نام فدائيان اسلام وارد مشهد شده اند و در مهديه اقامت دارند، ما جمعي از طلبه ها كه به نواب عشق مي ورزيديم به ديدنش شتافتيم.

از ميان علماي مشهد فقط آيت الله تهراني را ديديم كه آمد و در كنار نواب قرار گرفت. نواب صفوي هم كه با يك نگاه، دوستان خداجو را مي شناخت و آنان را جذب مي نمود، خود مجذوب ايشان شد .

نواب هر وقت فرصت مي كرد به منزل آقاي ميرزا مي آمد و با هم انس مي گرفتند. روزي در خدمت ميرزا صحبت از نواب شد، فرمودند: « نواب خود را تربيت نموده است.»

دليل عزيمت به جبهه:

هنگامي كه براي عزيمت به جبهه هاي جنگ به ايشان گفته شد كه آقا حال شما مساعد نيست و كهولت سن اجازه نمي دهد كه در صف رزمندگان اسلام باشيد، در پاسخ گفتند:

به اين مسئله واقف هستم اما مي خواهم مثل آن پرستويي باشم كه موقع پرتاب حضرت ابراهيم (عليه السلام) به طرف آتش، يك قطره آب به منقار خود گرفته بود، به او گفتند كجا مي روي؟ گفت: مي روم اين قطره آب را روي آتش بريزم!
گفتند: اين قطره آب كه در اين انبوه آتش اثر نمي گذارد، پرستو گفت: من هم مي دانم تأثير ندارد، اما مي خواهم ابراهيمي باشم.

سپس اضافه مي كردند. من هم مي دانم كه در جبهه تأثير چنداني ندارم اما من هم مي خواهم در صف ابراهيميان زمان باشم.

يكبار هم كه روي يك بلندي ايستاده بودم. ديدم از طرف تلويزيون با دستگاه ضبط و فيلم به نزد من آمدند گفتم چرا آمديد؟ لابد مي خواهيد بپرسيد من كي هستم ولي من خود را معرفي نمي كنم شما بي جهت خود را معطل نكنيد
عدم غرور:

در جبهه يك نوجوان بسيجي خدمت ايشان مي رسد و مي گويد آقا بيائيد با هم يك عكس بگيريم، ايشان مي فرمايند: من به شرطي با شما عكس مي گيرم كه يك قول به من بدهيد؛ قول بدهيد وقتي فرداي قيامت دست جواد را مي گيرند كه به طرف جهنم ببرند، بيائيد و مرا شفاعت كنيد! آن جوان قول مي دهد و بعد آقا با او عكس مي گيرد.

احترام و فروتني نسبت به سادات:

-يك روز ديگر پاي درس، شخصي كه سيد بود، چيزي گفت كه بقيه، طلاب به حرف او خنديد و او خجالت كشيد و شرمنده شد، در آن موقع آقا طوري حرف هاي او را تصحيح و توجيه كردند كه آبروي سيد نرود و او خجالت نكشد، از تمامي حركات ايشان محسوس و معلوم بود كه عشق و محبت و ارادتشان به فرزندان حضرت زهرا (سلام الله عليها) بسيار است.

- نقل شده ايشان هيچگاه در طول عمرشان، پايشان را در هنگام خوابيدن به طرف همسر سيده شان درازنكرده بودند؛ البته ايشان آنقدر كمال اخلاق و ادب و لطافت روحي داشتند و مؤدب بودند كه پايشان را جلوي كسي ولو از اهل خانه،  دراز نمي كردند.

معلمي مي گفت: پدرم مرحوم شد، چندين بار در عالم رؤيا او را ديدم به او گفتم در عالم برزخ حالت چطور است؟

ايشان فرمودند: حالم گاهي خوب و گاهي بد است، پرسيدم در عالم برزخ چه كسي مقامش خيلي خوب است؟گفت: آيه الله ميرزا جواد آقا تهراني ايشان مقامي دارند كه كسي در آن حد نيست و اضافه كرد الله اكبر از اين مقام.

پرواز روح از بدن:

درباره خارج شدن روح از بدنشان، خودشان در كتاب فلسفه بشري و اسلامي صفحه 33 مي فرمايند:

شخصا از كساني هستم كه روحم را يعني خودم را يك نوبت در مقابل بدنم مشاهده نموده ام، مانند مشاهده خودم اكنون در مقابل لباس كه از خارج از بدنم در مقابل چشمانم گذاشته و مشاهده مي نمايم و در آن حال به وجود واقعي مرگي كه جدايي روح از بدن باشد چنان ايمان آوردم كه اكنون ايمان به وجود شمس در عالم دارم اگر نگويم كه مطلب قوي تر و روشن تر از اين بود.

از قول مرحوم آيه الله العظمي اراكي(ره) نقل شده است كه:

خلع روح آيه الله ميرزا جواد آقا تهراني به مراتب بالاتر از خلع روح مرحوم آيه الله قزويني بوده، زيرا خلع مرحوم قزويني توسط اسباب خارجي بوده يعني با علومي كه داشتند اين عمل را انجام مي دادند ولي مرحوم ميرزا جواد آقا تهراني بدون واسطه اسباب خارجي بوده است.

راضي به رضايت خداوند:

يكي از شاگردان مي گويد: روزي خدمتشان رسيدم، در حالي كه ايشان حال خوشي نداشتند. گفتم آقا شما بي حال هستيد و حال مساعدي نداريد؟

فرمودند: طوري نيست. در بچگي با جان كندن بايستي، دست و پا زد، تا بزرگ شد و در پيري هم بي حالي و ضعف، خصلت اين سن است پس بايستي اين حالات را گذراند.

اين فرمايشات آقا در صورتي بود كه درد داشتند، ولي سخنشان حاكي از اين بود كه مخلوق نبايد از خالق گلايه كند بلكه بايستي راضي باشد به رضاي او .

غم دوري از محبوب:

در اواخرعمرشان كه در بيماري شديدي به سر مي بردند، دكتر از ايشان سئوال مي كند آقا آيا دردي داريد؟

ايشان مي فرمايند: خير دردي ندارم ولي غم دارم، غم دوري از محبوب.

يكي از مراقبين ايشان مي گفت: در چند ماهه آخر عمر كه گويا مي فهميدند وصال به محبوب نزديك شده، بيشترين ذكري كه بر لب داشتند ذكر « يا الله» بود.

هر كجا فوت كردم مرا همانجا دفن كنيد:

ايشان مي فرمودند هر كجا فوت كردم مرا همان جا دفن كنيد و اگر داخل شهر فوت كردم مرا بيرون شهر دفن كنيد و مزاحم مردم نشويد.

عرض شد: آقا آخر مردم اين اجازه را به ما نمي دهند كه شما را خارج از شهر دفن كنند، بلكه مي خواهند شما را داخل حرم مطهر علي بن موسي الرضا ( عليه السلام) دفن نمايند .

ايشان فرمودند: شما مرا هر كجاي حرم مطهر هم كه دفن كنيد، آيا نزديك تر از قبر هارون الرشيد (عليه اللعنه) به امام رضا (عليه السلام) مرا دفن مي كنيد؟! پس دفن كردنم در حرم و غير حرم فرقي ندارد.


تاریخ تهیه مطلب: 1388/12/4

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -