انهار
انهار
مطالب خواندنی

ایات 1 تا 60 مائده

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره ی مائده

این سوره یکصد و بیست آیه دارد و چند ماه پیش از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله نازل شده و هیچ یک از آیات آن نسخ نگشته است.

این سوره به خاطر دعای حضرت عیسی علیه السلام برای نزول مائده ی آسمانی که در آیه ی 114 آمده،«مائده»نامیده شده است؛البتّه به«عهد»و«عقود»نیز نام گذاری شده،در مجموع آیاتِ این سوره نسبت به یک پیمان شکنی مهم هشدار می دهد.

بیشترین خطاب «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» در این سوره است.مثلاً در سوره ی بقره یازده مرتبه؛ ولی در این سوره،شانزده مرتبه آمده است.

این سوره شامل مسائلی از قبیل:ولایت و رهبری،ردّ عقیده ی تثلیث،وفای به عهد و پیمان ها، گواهی دادن به عدل،تحریم قتل،احکام خوردنی ها،احکام وضو،غسل و تیمّم،سفارش به عدالت اجتماعی و احکام وصیّت،قصاص، سرقت،زنا و...می باشد.

چون از آخرین سوره هایی است که نازل شده،با جمله ی «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» در آغاز سوره، سفارش به انجام همه ی تعهّدات و پیمان ها دارد.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الْأَنْعامِ إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ یَحْکُمُ ما یُرِیدُ«1»

ای کسانی که ایمان آورده اید! به عقد و پیمان ها(ی خود،با خدا و مردم)وفا کنید.(خوردن گوشت) چهارپایان برای شما حلال گشته،مگر آنها که (حکم حرمتش)بر شما خوانده خواهد شد، و در حال احرام شکار را حلال نشمرید،همانا خداوند به هر چه خواهد(ومصلحت بداند) حکم می کند.

نکته ها:

* کلمه ی «بَهِیمَهُ» در اینجا به معنای چهارپا و اعم از«انعام»است،«انعام»به گاو و شتر و گوسفند می گویند و «بَهِیمَهُ الْأَنْعامِ» که سه بار در قرآن آمده به معنای حلال بودن گوشت این چهارپایان است.[1] امام صادق علیه السلام فرمودند:مراد از «بَهِیمَهُ الْأَنْعامِ» ،جنین حیوان ذبح شده است که تزکیه ی مادرش،تزکیه ی او نیز به شمار می رود.[2] مرحوم فیض در تفسیر صافی می فرماید: «ممکن است این روایت بیان مصداق پنهان آن باشد و یا این که از شکم مادر به آنها«بهیمه»گفته می شود،بنابراین منافاتی با تعمیم ندارد».[3]

* پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«لا دین لمن لا عهد له»[4]کسی که وفا ندارد،دین ندارد. آری، اگر به پیمان ها عمل نشود،اساس جامعه واعتماد عمومی بهم می ریزد وهرج ومرج پیش می آید.

* قرآن، وفای به پیمان حتّی با مشرکان را لازم می داند، «فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ» [5]و طبق حدیثی از امام صادق علیه السلام وفای به پیمان فاجران هم لازم است.[6]

بر اساس روایتی دیگر،اگر یک مسلمان حتّی با اشاره،به دشمن کافر امان داد،بر دیگر مسلمانان رعایت این پیمان اشاره ای،الزامی است.

* کتب آسمانی،عهد خداوند هستند و باید به آنها وفادار بود،عهد قدیم(تورات)،عهد جدید (انجیل) و عهد اخیر(قرآن).در حدیث می خوانیم:«القرآن عهد اللّه»[7]

پیام ها:

1-مسلمانان باید به همه ی پیمان ها،(با هر کس و هر گروه،)پایبند باشند،چه قراردادهای لفظی، کتبی؛پیمان های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ویا خانوادگی؛با قوی یا ضعیف،با دوست یا دشمن،با خدا(مثل نذر و عهد)یا مردم،با فرد یا جامعه،با کوچک یا بزرگ،با کشورهای منطقه یا قراردادهای بین المللی.کلمه ی «بِالْعُقُودِ» دارای«الف و لام»است که شامل  همه ی قراردادها می شود. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»

2-اشعار دارد که ایمان،ضامن وفای به عهد و پیمان هاست. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»

3-حال که خداوند انواع نعمت ها را در اختیار ما گذاشته است،پس به پیمان های او وفادار باشیم. «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ»

4-یکی از پیمان های الهی،توجّه به احکام حلال وحرام در خوردنی هاست.

«أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ»

5-اسلام،هم به مسائل اجتماعی و هم به مسائل اقتصادی توجّه دارد.(وفای به عهد،مسئله ی اجتماعی و اقتصادی وبهره گیری از حیوانات،از مسائل اقتصادی است.) «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَهُ الْأَنْعامِ»

6-مصرف گوشت گاو،شتر و گوسفندی که مرده یا خفّه و...شده باشند،حرام است. «إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ»

7-همه ی چهارپایان حلال نیستند. «إِلاّ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ» (بنابر این که جمله،مربوط به انواع چهارپایان باشد.)

8-برای حفظ حرمت احرام باید کمی هم محرومیّت چشید و از شکار،چشم پوشید. «غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ»

9-عمل به محرّمات احرام،از جمله موارد وفای به عهد و پیمان با خداست.

أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ... غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ

10-احرام،عهد و پیمان با خداوند است. أَوْفُوا بِالْعُقُودِ ... وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ

11-احرام،حالتی خاص و ویژه و دارای احترام است. «وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ«2»

ای کسانی که ایمان آورده اید! حرمت شعائر الهی،ماه حرام،قربانی حج و حیواناتی که برای حج علامت گذاری شده اند و راهیان خانه خدا که فضل و خشنودی پروردگارشان را می طلبند،نشکنید و هرگاه از احرام بیرون آمدید(و اعمال عمره را به پایان رساندید)می توانید شکار کنید.و دشمنی با گروهی که شما را از مسجدالحرام بازداشتند،شما را به بی عدالتی و تجاوز وادار نکند و در انجام نیکی ها و دوری از ناپاکی ها یکدیگر را یاری دهید و هرگز در گناه و ستم،به هم یاری نرسانید،و از خداوند پروا کنید که همانا خداوند،سخت کیفر است.

نکته ها:

* «هدی»،حیوان بی نشانی است که برای قربانی در حج هدیه می شود،و«قلائد»حیواناتی هستند که پیش از مراسم حج،با آویختن چیزی به گردن آنها یا داغ زدن،علامت دار می شوند تا در مناسک حج،قربانی شوند.

* خداوند در ابتدای این آیه،احترام به همه شعائر را واجب و هتک حرمت آنها را حرام کرده است؛ولی در میان شعائر،چند مورد را به خصوص ذکر کرده است از جمله ماه های:رجب، ذیقعده، ذیحجّه و محرّم که جنگ در آنها حرام است و ماه ذیحجّه که حج در آن انجام می شود، هَدْی که قربانی بی نشان است و قلائد که قربانی نشان دار است.

* در سال ششم هجری،مسلمانان با پیمودن هشتاد فرسخ راه از مدینه به مکّه آمده بودند تا حج بگذارند؛ولی کافران مانع شدند و صلح حدیبیه پیش آمد.اکنون که مکّه فتح شده،نباید دست به تجاوز بزنند. «صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ»

* اگر تحصیل علم یک«بِرّ»است،زمینه های آن چون:تأمین مدرسه،کتاب،کتابخانه، آزمایشگاه، وسیله نقلیّه،استاد و...همه«تعاون بر بِرّ»است.

همیاری در نیکی و پاکی

* در آیه ی 177 سوره ی بقره،مواردی از«برّ»را بیان کرده است: «لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ ... وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» برّ،ایمان به خدا و قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و انبیا و رسیدگی به محرومان جامعه و پایبندی به قراردادها و صبر در کارهاست.

* در روایات بسیاری به تعاون بر نیکی ها ویاری رساندن به مظلومان ومحرومان،سفارش شده واز کمک ویاری به ستمگران نهی شده است و ما در اینجا چند حدیث را برای تبرّک ذکر می کنیم:

· امام صادق علیه السلام فرمود:«هر کس برای یاری رساندن به دیگران گامی بردارد،پاداش مجاهد و رزمنده را دارد».[8]

· «تا زمانی که انسان در فکر یاری رساندن به مردم است،خداوند او را یاری می کند».[9]

· «یاری کردن مسلمان،از یک ماه روزه ی مستحبّی واعتکاف بهتر است».[10]

· «هر کس ظالمی را یاری کند،خودش نیز ظالم است»[11]

· «حتّی در ساختن مسجد،ظالم را یاری نکنید»[12]

پیام ها:

1-خداوند از مؤمنان،انتظار ویژه ای دارد. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا ...

2-احترام گذاردن به شعائر الهی،وظیفه ی اهل ایمان است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ»

3-هتک حرمت و قداست شعائرالهی،حرام است. «لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ»

4-همه ی زمان ها یکسان نیستند.برخی روزها مثل ایّام اللّه و برخی ماهها مثل ماهِ حرام،احترام ویژه ای دارند. «وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ»

5-حیوانی هم که در مسیر هدف الهی قرار گیرد،احترام دارد. «وَ لاَ الْهَدْیَ وَ لاَ الْقَلائِدَ»

6-راهیان خانه ی خدا باید مورد احترام قرار گیرند. «وَ لاَ آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ»

(هر برنامه ای که به احترام وامنیّت زائران خانه خدا ضربه بزند،حرام است، خواه در سفر حج باشد یا عمره.)

7-هدف اصلی در حج،زیارت کعبه است. «آمِّینَ الْبَیْتَ»

8-حج و عمره،راهی برای تحصیل دنیا وآخرت است. «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً»

9-سراغ سود حلال رفتن یک ارزش است.قرآن،فضل پروردگار را که همان سودِ کسب و کار است، در کنار رضوان وقرب الهی قرار داده است. «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً»

10-هر نوع فعّالیّت اقتصادی و تجاری در مکّه،برای کشورهای اسلامی آزاد است. «یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ»

11-بهره های مادّی،تفضّل الهی به انسان و از شئون ربوبیّت اوست. «فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ»

12-دشمنی های دیگران در یک زمان،مجوّز ظلم و تجاوز ما در زمانی دیگر نمی شود. وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ ... أَنْ تَعْتَدُوا

13-بی عدالتی و تجاوز از حدّ،حرام است حتّی نسبت به دشمنان. شَنَآنُ قَوْمٍ ...

أَنْ تَعْتَدُوا (در انتقام نیز عدالت را رعایت کنید.)

14-احساسات دینی،بهانه ی ظلم نشود. «صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا»

15-وفای به پیمان ها وحفظ حرمت و قداست شعائر الهی نیاز به همیاری و تعاون دارد. لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللّهِ ... وَ تَعاوَنُوا

16-چشم پوشی از خطای دیگران،یکی از راه های تعاون بر نیکی است. لا یَجْرِمَنَّکُمْ ... تَعاوَنُوا

17-حکومت و جامعه ی اسلامی،باید در صحنه ی بین المللی،از مظلوم و کارهای خیر حمایت و ظالم و بدی ها را محکوم کند. «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ»

18-برای رشد همه جانبه ی فضایل باید زمینه ها را آماده ساخت و در راه رسیدن به آن هدف، تعاون داشت. «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ»

19-به جای حمایت از قبیله،منطقه،نژاد و زبان،باید از«حقّ»حمایت کرد و به «بِرّ»یاری رساند. «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ»

20-کسانی که قداست شعائر الهی را می شکنند و به بدی ها کمک می کنند،باید خود را برای عقاب شدید الهی آماده کنند. «وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»

حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَهُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَهُ وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطِیحَهُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ«3»

بر شما،(خوردن گوشت)مردار،خون،گوشت خوک و حیوانی که به نام غیر خدا ذبح شود و حیوانی(حلال گوشت)که بر اثر خفه شدن یا کتک خوردن،یا پرت شدن یا شاخ خوردن بمیرد و نیم خورده درندگان حرام شده است مگر آنکه(قبل از کشته شدن به دست درّنده،)به طور شرعی ذبح کرده باشید.همچنین حرام است حیوانی که برای بت ها ذبح شده یا به وسیله ی چوبه های قمار تقسیم می کنید.همه ی اینها نافرمانی خداست.

امروز،(روز هجده ذی الحجّه سال دهم هجری که حضرت علی علیه السلام به فرمان خدا به جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منصوب شد)کافران از(زوال) دین شما مأیوس شدند،پس،از آنان نترسید و از من بترسید.امروز دینتان را برای شما کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان«دین»برایتان برگزیدم.پس هرکه در گرسنگی گرفتار شود، بی آنکه میل به گناه داشته باشد،(می تواند از خوردنی های تحریم شده بهره ببرد.) همانا خداوند،بخشنده ی مهربان است.

نکته ها:

* در آیه ی اوّل گذشت که بهره گیری از گوشت چهارپایان،حلال است،مگر آنچه تحریم آن بعداً بیان شود.این آیه،ده مورد از گوشت های حرام را بیان کرده است.

* «منخنقه»،حیوانی است که خفه شده باشد،چه به دست انسان یا حیوان،یا خود بخود.

«موقوذه»، حیوانی است که با ضربه و شکنجه جان دهد.رسم عرب بر آن بوده که بعضی حیوانات را به احترام بت ها،آنقدر می زدند تا جان دهد و این کار را نوعی عبادت می پنداشتند.[13] «متردیه»،حیوان پرت شده از بلندی و«نطیحه»،حیوانی که بر اثر شاخ خوردن مرده  باشد.

* تحریم آنچه که در این آیه مطرح شده است،در سوره های انعام و نحل و بقره آمده است ولی در این آیه،نمونه های مردار(خفّه شده،کتک خورده،شاخ خورده و...)بیان شده است.

* امام باقر علیه السلام فرمودند:«ولایت،آخرین فریضه الهی است سپس آیه ی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» را تلاوت فرمودند».[14]

* بت ها،مجسمه هایی بود که شکل داشت؛امّا«نصب»،سنگ های بی شکلی بود که اطراف کعبه نصب شده بود و در برابرش قربانی می شد و خون قربانی را بر آن می مالیدند.

* در آیه ی 109 سوره بقره،تمایل کفّار نسبت به انحراف مسلمانان از راه خودشان مطرح شده است.خداوند فرمان داد:شما اغماض کنید تا امر الهی برسد.پس مسلمانان منتظر حکم قاطعی بودند که کفّار را مأیوس سازد،تا این که آیه ی اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ ...نازل شد.

غدیر در قرآن

* دو مطلب جدای از هم در این آیه بیان شده است،یک مطلب مربوط به تحریم گوشت های حرام،مگر در موارد اضطرار و مطلب دیگر مربوط به کامل شدن دین و یأس کفّار که این قسمت کاملاً مستقلّ است،به چند دلیل:

الف:یأس کفّار از دین،به خوردن گوشت مردار یا نخوردن آن ارتباطی ندارد.

ب:روایاتی که از طریق شیعه و سنی در شأن نزول آیه آمده،در مقام بیان جمله ی «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» است،نه مربوط به جملات قبل و بعد از آن،که درباره احکام مردار است.

ج:طبق روایات شیعه و سنّی،این قسمت از آیه: اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ ...پس از نصب علیّ بن ابی طالب علیهما السلام به امامت در غدیرخم نازل شده است.

د:غیر از دلائل نقلی،تحلیل عقلی نیز همین را می رساند،چون چهار ویژگی مهم برای آن روز بیان شده است:1.روز یأس کافران،2.روز اکمال دین،3.روز اتمام نعمت الهی بر مردم، 4.روزی که  اسلام به عنوان«دین»و یک مذهب کامل،مورد پسند خدا قرار گرفته است.

حال اگر وقایع روزهای تاریخ اسلام را بررسی کنیم،هیچ روز مهمی مانند:بعثت،هجرت، فتح مکّه،پیروزی در جنگ ها و...با همه ی ارزشهایی که داشته اند،شامل این چهار صفت مهم مطرح شده در این آیه نیستند؛حتّی«حجّهالوداع»هم به این اهمیّت نیست؛چون حج،جزئی از دین است،نه همه ی دین.

*امّا بعثت،اوّلین روز شروع رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که هرگز نمی توان گفت روز اوّل بعثت،دین کامل شده است.

* امّا هجرت،روز هجرت پیامبر صلی الله علیه و آله به فرمان خداست،روز حمله ی کفّار به خانه پیامبر است، نه روز یأس آنان.

* امّا روزهای پیروزی در جنگ بدر و خندق و...تنها کفّاری که در صحنه ی نبرد بودند، مأیوس می شدند،نه همه ی کفار،در حالی که قرآن می فرماید: اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا ...

همه کفّار مأیوس شدند.

* امّا حجّه الوداع که مردم آداب حج را در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آموختند،تنها حج مردم با آموزش پیامبر کامل شد،نه همه ی دین در حالی که قرآن می فرماید: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»

* امّا غدیرخم روزی است که خداوند فرمان نصب حضرت علی را به جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله صادر کرد،تنها آن روز است که چهار عنوان ذکر شده در آیه «أَکْمَلْتُ، أَتْمَمْتُ، رَضِیتُ، یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا» با آن منطبق است.

* امّا یأس کفّار،به خاطر آن بود که وقتی تهمت وجنگ وسوءقصد بر ضد پیامبر،نافرجام ماند،تنها امید آنها مرگ پیامبر صلی الله علیه و آله بود.نصب علیّ بن ابی طالب علیهما السلام به همه فهماند که اگر آن حضرت پسری می داشت،بهتر از علی نبود وبا مرگ او دین او  محو نمی شود؛زیرا شخصی چون علیّ بن ابی طالب علیهما السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و رهبر امّت اسلام خواهد بود.

اینجا بود که همه ی کفّار مأیوس شدند.

* امّا کمال دین،به خاطر آن است که اگر مقرّرات وقوانین کامل وضع شود،لیکن برای امّت و جامعه،رهبری معصوم وکامل تعیین نشود،مقرّرات ناقص می ماند.

* امّا اتمام نعمت،به خاطر آن است که قرآن بزرگ ترین نعمت را نعمت رهبری وهدایت معرّفی کرده است،اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دنیا برود ومردم را بی سرپرست بگذارد، کاری کرده که یک چوپان نسبت به گله نمی کند.چگونه بدون تعیین رهبری الهی نعمت تمام می شود.

* امّا رضایت خداوند،برای آن است که هرگاه قانون کامل ومجری عادل بهم گره بخورد، رضایت پروردگار حاصل می شود.

* اگر هر یک از اکمال دین،اتمام نعمت،رضایت حقّ و یأس کفّار به تنهایی در روزی اتفاق افتد، کافی است که آن روز از«ایّام اللّه»باشد.تا چه رسد به روزی مثل غدیر،که همه ی این ویژگی ها را یک جا دارد.به همین دلیل در روایات اهل بیت علیهم السلام عید غدیر از بزرگ ترین اعیاد به شمار آمده است.

* آثار اشیا،گاهی مترتّب بر جمع بودن همه اجزای آن است،مثل روزه که اگر یک لحظه هم پیش از اذان،افطار کنیم،باطل می شود،از این جهت کلمه«تمام»به کار رفته است: «أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَی اللَّیْلِ» و گاهی به گونه ای است که هر جزء،اثر خود را دارد،مثل تلاوت آیات

قرآن که کمالش در تلاوت همه ی آن است و هر قدر هم خوانده شود،ثواب دارد.گاهی بعضی اجزا به گونه ای است که اگر نباشد،یک مجموعه ناقص است،هر چند همه ی اجزای دیگر هم باشد،مثل خلبان و راننده که هواپیما و ماشین بدون آنها بی ثمر و بی فایده است.

رهبری و ولایتِ حقّ هم چنین است،چون انسان را با خدا گره می زند و بدون آن،آفریده ها و نعمت ها به نقمت تبدیل می شود وانسان را به خدا نمی رساند.

نگاهی به تغذیه در اسلام

* اسلام مکتب عدل است،نه مثل غربی ها افراط در مصرف گوشت را توصیه می کند،و نه مثل بودایی ها آن را حرام می داند،و نه مثل چینی ها خوردن گوشت هر حیوانی را به هر شکلی جایز می داند.در اسلام برای مصرف گوشت،شرایط و حدودی است،از جمله:

الف:گوشت حیوانات گوشتخوار را نخورید؛چون آلودگی های مختلف میکربی و انگلی و...

دارند.

ب:گوشت درندگان را نخورید که روح قساوت و درندگی در شما پیدا می شود.

ج:گوشت حیواناتی که موجب تنفر عمومی است،مصرف نکنید.

د:گوشت حیوانی که هنگام ذبح،نام مبارک خدا بر آن گفته نشده،نخورید.

ه:گوشت مردار را نخورید.

امام صادق علیه السلام درباره ی گوشت مردار فرمود:«کسی به آن نزدیک نشد مگر آنکه ضعف و لاغری و سستی و قطع نسل و سکته و مرگ ناگهانی او را گرفت».

* سؤال: آیا اجازه ی کشتن حیوانات برای مصرف گوشت آنها،با رحمت الهی سازگار است؟

پاسخ: اساس آفرینش بر تبدیل وتحوّل است.خاک،گیاه می شود،گیاه،حیوان می گردد و حیوان به انسان تبدیل می شود و نتیجه ی این تبدیل ها،رشد است.

پیام ها:

1-اسلام،دینی جامع است و همه ی نیازهای طبیعی و روحی انسان را مورد توجّه قرار داده و نظر صریح می دهد. «حُرِّمَتْ»

2-در نظام توحیدی،باید ذبح حیوان هم رنگ الهی داشته باشد،وگرنه حرام می شود. «وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ»

3-اگر حیوان مضروب یا شاخ خورده یا پرت شده ودریده شده،هنوز رمقی در دارد و آن را ذبح کردید،حلال می شود. «إِلاّ ما ذَکَّیْتُمْ»

4-با همه ی مظاهر شرک،در هر شکل،باید مبارزه کرد. «وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ»

5-مهم ترین روزنه ی امید کفّار،مرگ پیامبر بود که با تعیین حضرت علی علیه السلام به رهبری،آن روزنه بسته شد. اَلْیَوْمَ یَئِسَ ...

6-اگر دشمن خارجی هم شما را رها کند،دشمن داخلی وجود دارد که باید با خشیت از خدا به مقابله با او رفت. «فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»

7-کفّار از دینِ کامل می ترسند،نه از دینی که رهبرش تسلیم،جهادش تعطیل، منابعش تاراج و مردمش متفرّق باشند. اَلْیَوْمَ یَئِسَ ... اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ

8-اگر کفّار از شما مأیوس نشده اند،چه بسا نقصی از نظر رهبری در دین شماست. اَلْیَوْمَ یَئِسَ ... اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ

9-دین بدون رهبر معصوم،کامل نیست. «أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ»

10-قوام مکتب به رهبری معصوم است و تنها با وجود آن،کفّار مأیوس می شوند،نه با چیز دیگر. اَلْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ

11-همه ی نعمت ها بدون رهبری الهی ناقص است. اَلْیَوْمَ ... أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی

12-نصب علی علیه السلام به امامت،اتمام نعمت است، «أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی» و رها کردن ولایت او کفران نعمت و ناسپاسی نعمت و عواقب بدی دارد.[15] «فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللّهِ فَأَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»

13-اسلام بی رهبر معصوم،مورد رضای خدا نیست. اَلْیَوْمَ ... رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ

14-اضطرار غیر اختیاری،مجوّز مصرف حرام است،پس انسان نباید به اختیار خود را مضطر کند. «اضْطُرَّ» (فعل مجهول است.)

15-قانونی کامل است که به همه ی حالات و شرایط انسان توجّه داشته باشد، مخصوصاً حالت اضطرار و مخمصه.آری،در احکام اسلام،بن بست نیست.

«فَمَنِ اضْطُرَّ»

16-شرایط ویژه ی اضطرار،نباید زمینه ساز گناه و آزاد سازی مطلق شود؛بلکه باید به همان مقدار رفع اضطرار اکتفا کرد. «غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ»

17-از تسهیلاتی که برای افراد مضطرّ قرار داده می شود،سوء استفاده نکنیم.

«غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ» امام باقر علیه السلام در تفسیر این جمله فرمودند: «غَیْرَ مُتَجانِفٍ» کسی است که عمداً به سراغ گناه نرود.[16]

یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ قُلْ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَکُمُ اللّهُ فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ«4»

(ای پیامبر!)از تو می پرسند:چه چیزهایی برای آنان حلال شده است؟ بگو:تمام پاکیزه ها برای شما حلال گشته است،و(نیز صید)سگ هایِ شکاری آموزش دیده که در پی شکار گسیل می دارید و از آنچه خداوند به شما آموخته،به آنها یاد می دهید.پس،از آنچه برای شما گرفته اند بخورید و نام خدا را(هنگام فرستادن حیوان شکاری)بر آن ببرید و از خدا پروا کنید که خداوند سریع الحساب است.

نکته ها:

* «جوارح»،جمع«جارحه»،از ریشه ی«جَرْح»،به دو معنای کسب و زخم بکار می رود.به حیوان صیّاد،جارحه گویند،چون شکار را زخمی می کند،یا برای صاحبش،شکاری کسب می کند.به اعضای بدن هم که وسیله ی کسب و تلاش است،جوارح گفته می شود.

* با عنایت به کلمه ی «مُکَلِّبِینَ» از ریشه ی«کلب»،به معنای تعلیم دهندگان سگهای شکاری است و تنها صید سگ های آموزش دیده حلال است،نه صید حیوانات شکاری دیگر آن هم شکاری که سگ،در پی آن گسیل شده و آن را نگهداشته است،نه آنکه برای خودش شکار کرده باشد که خوردن آن حرام است.

پیام ها:

1-پیامبران،پاسخگوی سؤال ها و نیازهای طبیعی جامعه اند. «یَسْئَلُونَکَ»

2-آنچه لازم است که بدانیم،باید از انبیا و وارثانشان بپرسیم. «یَسْئَلُونَکَ» (مسلمانان صدر اسلام،نسبت به یادگیری احکام وتکالیف دینی،احساس مسئولیّت داشتند.)

3-سؤال لازم،یک ارزش ونشانه ی احساس مسئولیّت است. «یَسْئَلُونَکَ»

4-سؤال،زمینه ی نزول تدریجی آیات قرآن است. «یَسْئَلُونَکَ»

5-رابطه ی امّت با پیامبر،بی واسطه است. «یَسْئَلُونَکَ»

6-هر چه که حرام شده،بخاطر پلیدی آشکار یا نهان آن است. «أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ»

7-اصل و قانون کلی آن است که همه ی چیزهای پاک و دلپسند،حلال باشد.

«أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ»

8-چون اسلام دینی فطری است،آنچه را که دل بپسندد و فسادی نداشته باشد حلال می کند. «أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ» (میان تشریع وتکوین هماهنگی است.)

9-آموزش،منحصر به انسان نیست،حیوانات هم قابل تعلیم و تسخیرند. «تُعَلِّمُونَهُنَّ»

10-دانش،حتّی به سگ ارزش می دهد و کارآیی آن را بیشتر می کند. «تُعَلِّمُونَهُنَّ» سگ با اندکی آموزش،یک عمر شکار خود را به معلّمش هدیه می کند.

«أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ» ولی بعضی انسان ها که همه چیز را از خدا فرا گرفته اند، «عَلَّمَکُمُ اللّهُ» برای خدا چه می کنند؟

11-هنگام فرستادن سگ شکاری،نام خدا برده شود. «وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللّهِ عَلَیْهِ»

12-رعایت مقرّرات الهی در مصرف گوشت جلوه ای از تقواست. فَکُلُوا ... وَ اتَّقُوا

13-در میان حیوانات وحشی،بعضی از آنها حلال گوشت هستند.(شکار،نشانه وحشی بودن حیوان است) «فَکُلُوا مِمّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ»

14-توجّه به معاد وحسابرسی سریع الهی،یکی از انگیزه های تقواست. «اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ»

اَلْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ«5»

امروز،همه ی چیزهای پاک و دلپسند برای شما حلال شده است،و طعام اهل کتاب برای شما حلال است و طعام شما نیز برای آنان حلال است.و (ازدواج با)زنان پاکدامن و با ایمان و نیز زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی داده شده مانعی ندارد.در صورتی که مهریه زنان را بپردازید و پاکدامن باشید نه زناکار و نه دوست گیرنده ی پنهانی(و نامشروع)و هرکس به ایمان خود کفر ورزد،قطعاً عمل او تباه شده و او در آخرت از زیانکاران است.

نکته ها:

* این آیه می فرماید:طعام اهل کتاب برای مسلمانان حلال است؛ولی با توجّه به این که در آیات قبل برای استفاده از گوشت،بردن نام خدا شرط حلال بودن ذکر شده است،می فهمیم که مراد از حلال بودن طعام یهود ونصاری برای مسلمانان،طعام های غیر گوشتی است.در روایات اهل بیت علیهم السلام هم منظور از طعام را گندم،جو وحبوبات دانسته اند.برخی لغت شناسان مانند ابن أثیر و خلیل نیز گفته اند:در فرهنگ حجاز،به گندم هم طعام گفته می شود[17]

* چون این آیه،راه را برای رفت و آمد و غذا خوردن و ازدواج با اقلّیت های دینی باز کرده و ممکن است مسلمانان برای رسیدن به دختران یهودی و مسیحی هر روز رفت و آمدشان را بیشتر کنند و کم کم تحت تأثیر تفکّر و آداب آنان قرار بگیرند و از راه اسلام جدا شوند،آخر آیه هشدار می دهد که هرکس ایمان خود را نادیده بگیرد عمل او تباه است. «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»

* «أَخْدانٍ» ،جمع«خِدْن»،به معنای دوست است؛ولی معمولاً در مورد دوستی های پنهانی و نامشروع  به کار می رود.

* در مسأله ی غذا،آیه به طرفین مسلمان و اهل کتاب،اجازه می دهد که از طعام یکدیگر استفاده کنند، أُحِلَّ لَکُمُ ... حِلٌّ لَهُمْ ولی در ازدواج،تنها اجازه ی زن گرفتن از اهل کتاب را می دهد و اجازه ی زن دادن را نمی دهد، «الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ» (چون معمولاً زنان،به خاطر عواطفشان،تحت تأثیر مردان قرار می گیرند؛لذا اگر زنان اهل کتاب به اسلام بگروند،رشد است،امّا زن مسلمان اگر به آنان گرایش یابد،سقوط است.از این رو زن دادن به اهل کتاب،جایز نیست.)

* «مُحصِن»و«مُحصَنه»،به معنای عفیف بودن،آزادبودن،همسر داشتن ومسلمان بودن است.

در اینجا مراد از«محصنات»زنان عفیف است وگرنه ازدواج با زن شوهردار قطعاً حرام است.

* مراد از جواز ازدواج با اهل کتاب در این آیه،ازدواج موقّت است،[18]به دلیل روایات متعدّد و

به خاطر کلمه ی «أُجُورَهُنَّ» که بیشتر در مورد مهریه ی ازدواج موقّت به کار می رود.

* کسی که به حقّانیّت چیزی اقرار کندولی به آن عمل نکند،عملش تباه است.امام صادق علیه السلام ذیل آیه «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» فرمودند:«تَرک العمل الّذی أقرّ به»[19]

* در روایت دیگری امام صادق علیه السلام فرمودند:کمترین چیزی که شخص به خاطر آن از ایمان خارج می شود آن است که نظری را بر خلاف حقّ بیابد و بر همان نظر بنابگذارد و از آن دفاع کند،آنگاه حضرت این آیه را تلاوت کردند: «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»[20]

پیام ها:

1-در بیان احکام و قوانین،از عنصر زمان نباید غافل بود. «الْیَوْمَ»

2-قوانین تشریع با نظام تکوین هماهنگ است.(آنجا که طبع سلیم می پسندد، قانون نیز حلال می کند) «أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ»

3-پاکدامنی زن،در هر مذهبی که باشد،یک ارزش است. «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ»

4-پاکدامنی،هم برای مردان وهم برای زنان،شرط است. «الْمُحْصَناتُ ،مُحْصِنِینَ»

5-در انتخاب همسر به اصل ایمان وپاکدامنی توجّه شود. «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ»

6-اغفال و کلاهبرداری،حتّی نسبت به غیر مسلمان ممنوع است. «آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» (رعایت حقّ اقتصادی زن گرچه مسلمان نباشد واجب است)

7-زن،حقّ مالکیّت دارد،چه مسلمان و چه غیر مسلمان. «أُجُورَهُنَّ»

8-مهریه را باید به خود زن داد. «آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ» ونفرمود:«آتیتم اجورهنّ»

9-پرداخت اجرت به زن باید به خاطر ازدواج باشد،نه به خاطر زنا و روابط

نامشروع. «آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ»

10-برقراری روابط نامشروع و پنهانی؛حتّی با غیرمسلمان هم ممنوع است. «وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدانٍ»

11-خوردن طعام اهل کتاب و صیغه کردن زنان پاکدامن از آنان حلال است.

جمله ی أُحِلَّ لَکُمُ ... وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ

12-اختلاط با اهل کتاب و زندگی در میان آنان و سفر به کشورشان،یکی از لغزشگاه هاست. از این رو، در این آیه،پس از جواز ارتباط،هشدار می دهد که مواظب باشید،روابط اقتصادی و خانوادگی، اعتقاد شما را عوض نکند و به خاطر رسیدن به همسر،ایمانتان را از دست ندهید. «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ«6»

ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه به نماز برخاستید،پس صورت و دستهایتان را تا آرنج بشویید و قسمتی از سر و پاهایتان را تا برآمدگی روی پا مسح کنید و اگر جُنُب بودید،خود را پاک کنید(و غسل نمایید)،و اگر بیمار یا در سفر بودید،یا یکی از شما از محلّ گودی(محل قضای حاجت) آمده یا با زنان تماس گرفتید(و آمیزش جنسی کردید)و آبی(برای غسل یا وضو) نیافتید،با خاک پاک تیمّم کنید، پس(قسمتی از)صورت و دستانتان را از آن خاک(که بر دستانتان مانده) مسح کنید،خداوند نمی خواهد که شما را در تنگی قرار دهد؛بلکه می خواهد شما را پاک کند و نعمتش را بر شما کامل سازد،شاید شما شکرگزار باشید.

نکته ها:

* در آیه ی 43 سوره ی نساء،به موضوع غسل و تیمّم اشاره شد،در اینجا علاوه بر آن دو،به مسأله ی وضو هم اشاره شده است.

* واژه ی«قیام»،هرگاه با حرف«الی»همراه شود،به معنای اراده کردن است. «إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاهِ» یعنی هرگاه تصمیم به نماز خواندن گرفتید.

* کلمه ی«جنب»،به زن و مرد،مفرد و جمع،بطور یکسان اطلاق می شود.

* مراد از فرمان «فَاطَّهَّرُوا» انجام غسل است.به قرینه این که در آیه ی 43 سوره ی نساء به جای «فَاطَّهَّرُوا» ، «تَغْتَسِلُوا» فرموده است.

* قید «إِلَی الْمَرافِقِ» ،برای بیان محدوده ی شستن است،نه جهت شستن.از آنجا که کلمه ی «یَد»در زبان عربی،هم به دست،از انگشتان تا مچ و هم به دست،از انگشتان تا آرنج و هم به دست،از انگشتان تا کتف،اطلاق می شود این آیه می فرماید:در وضو،دست تا آرنج را بشویید،نه کمتر و نه بیشتر.

* در تیمّم،روح بندگی نهفته است؛چون دست به خاک زدن ومالیدن آن به پیشانی که بلندترین عضو بدن است همراه با قصد قربت،نوعی تواضع وخاکساری در برابر خداست.

* «صَعید»از«صعود»به معنای زمین بلند است.امام صادق علیه السلام در تفسیر «صَعِیداً طَیِّباً» فرمودند:زمین بلندی که آب از آن سرازیر شود.[21] آری،زمین گودی که آب آلوده در آن جمع می شود،برای تیمّم مناسب نیست،زیرا شرط تیمّم،خاک پاک است.

* در حدیث می خوانیم:«لا صلاه الاّ بطهور»[22](،نماز جز با طهارت(وضو یا غسل یا تیمم) صحیح نیست.

* در حدیث می خوانیم:«ابدأ بما بدء اللّه»[23]از همانجا آغاز کن که خداوند در قرآن آغاز کرده است.همان گونه که در قرآن ابتدا شستن صورت،بعد دست ها وبعد مسح سر وبعد مسح پا آمده است،ترتیب وضو نیز همین گونه است.

از امام سؤال شد که چرا در وضو بخشی از سر مسح می شود؟فرمودند:«لمکان الباء»به * خاطر حرف«باء»در کلمه ی «بِرُؤُسِکُمْ» زیرا معنای آن قسمتی از سر است واگر آیه «و امسحوا رؤسکم»بود در آن صورت باید همه ی سر را مسح می کردیم.[24]

* امام صادق علیه السلام فرمود:«مراد از «لامَسْتُمُ» ،آمیزش جنسی است؛ولی خدا آن را پوشانده و پوشاندن اموری را دوست دارد؛لذا آن گونه که شما نام می برید،نام نبرده است».[25]

* امام رضا علیه السلام درباره ی فلسفه ی وضو می فرماید:

·  «یکون العبد طاهراً اذا قام بین یدی الجبّار»،زمینه پاکی هنگام ایستادن در برابر خداست.

·  «مطیعاً له فیما أمره»،نشانه ی بندگی و اطاعت است.

·  «نقیّاً من الادناس و النّجاسه»،عامل دوری از آلودگی ها و نجاست است.

·  «ذهاب الکسل و طرد النّعاس»،مایه ی دوری از کسالت و خواب آلودگی است.

·  «وتزکیه الفؤاد للقیام»،آماده سازی و رشد روحی برای نماز است.[26]

پیام ها:

1-نظافت و طهارت،لازمه ی ایمان است. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ... فَاغْسِلُوا ... فَاطَّهَّرُوا

2-طهارت،شرط نماز است. «فَاغْسِلُوا»

3-همچنان که تماس با قرآن مخصوص پاکان است، «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»[27]ارتباط با خدا هم نیاز به طهارت دارد. «فَاغْسِلُوا»

4-آلودگی جسم،مانع قرب به خداست. «إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا»

5-اصل در کلام،رعایت حیا و عفّت و ادب است،خصوصاً در مسائل زناشویی.

«لامَسْتُمُ النِّساءَ» البتّه در مسائل حقوقی،برای این که حقّی ضایع نشود،قانون روشن و بی پرده بیان می شود.مثل آیه «دَخَلْتُمْ بِهِنَّ» [28]که در مورد مهریّه است.

6-شرایط و مقدّمات نماز،تخفیف بردار هست،ولی تعطیل بردار نیست. «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا»

7-باید برای پیدا کردن آبِ وضو و غسل تلاش کرد،اگر پیدا نشد،آنگاه نوبت به تیمّم می رسد.( «فَلَمْ تَجِدُوا» در جایی است که انسان تلاش کند ولی نیابد.)

8-با آب یا خاک آلوده،نمی توان با خدای پاک،ارتباط برقرار کرد. «صَعِیداً طَیِّباً»

9-هم خوردنی ها باید طیّب باشد که در دو آیه ی قبل به آن اشاره شد،هم تیمّم باید به خاک طیّب باشد. «صَعِیداً طَیِّباً»

10-در احکام دین،حرج و دشواری نیست. ما یُرِیدُ اللّهُ ... مِنْ حَرَجٍ

11-هدف از وضو و غسل و تیمّم،طهارت معنوی و آمادگی برای ارتباط با خداوند است. «لِیُطَهِّرَکُمْ»

12-تکالیف الهی،برای انسان نعمت است. «لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ»

13-انجام تکلیف،یکی از مصادیق شکر خداست. «لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»

وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ مِیثاقَهُ الَّذِی واثَقَکُمْ بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنا وَ أَطَعْنا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ«7»

و به یاد آورید نعمتی را که خداوند به شما عطا کرد و پیمانی را که بطور محکم با شما بست،آنگاه که گفتید:شنیدیم و اطاعت کردیم و از خداوند پروا کنید؛زیرا خدا از درون سینه ها آگاه است.

نکته ها:

* گرچه موضوع یاد نعمت و رعایت میثاقِ مطرح شده در آیه،یک هشدار کلّی و عمومی است؛ ولی ممکن است به دلایلی مسأله ی رهبری جامعه اسلامی و اطاعت از او مراد باشد.

آن دلایل عبارتند از:

1.رهبری الهی،عهد ومیثاق خدایی است.داستان حضرت ابراهیم و درخواست امامت برای نسل خویش و پاسخ خدا که عهد من به ظالمان نمی رسند،گواه بر این مطلب است.

«لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ»[29]

2.پس از تعیین حضرت علی علیه السلام به امامت در غدیر خم،آیه سوم همین سوره نازل شد که امروز نعمتم را بر شما تمام کردم.

3.مردم در غدیرخم با علی علیه السلام بیعت کردند و«سمعاً»و«طاعهً»گفتند.این آیه بار دیگر مردم را به وفاداری و پایداری نسبت به رهبری فرا می خواند.

پیمان بر شنیدن و اطاعت کردن، «سَمِعْنا وَ أَطَعْنا» شامل همه ی پیمان هایی می شود که انسان ها بطور طبیعی و فطری به صورت قولی،یا عملی با انبیا داشته اند،مثل بیعت ها و شهادت های آنان به توحید و نبوّت.

پیام ها:

1-تأکید این آیه بر مفاهیمی چون نعمت،میثاق،اطاعت،علم به ذات الصّدور، آن هم پس از آیه ی غدیرخم،می تواند اشاره به فراموشی محتوای آیه سوم و تخلّف از خط غدیر باشد.(چنانکه امام باقر علیه السلام فرمود.[30]) وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّهِ ...

2-یاد نعمت های الهی لازم است. «وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّهِ»

3-یاد و یادآوری نعمت ها،میثاق ها،گفته ها و علم وآگاهی خدا،عامل و زمینه ی تقواست. وَ اذْکُرُوا نِعْمَهَ اللّهِ ...

4-به فکر پیمان شکنی نباشیم که خدا آگاه است. «اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ«8»

ای کسانی که ایمان آورده اید! همواره برای خدا با تمام وجود قیام کنید و به انصاف و عدالت گواهی دهید و هرگز دشمنی با قومی،شما را به بی عدالتی وادار نکند.به عدالت رفتار کنید که به تقوا نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که همانا خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.

نکته ها:

* مشابه این آیه با اندکی تفاوت،در آیه 135 سوره نساء آمده است، «قَوّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَ لَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ» قیام به عدالت کنید و گواهان برای خدا باشید.

هر چند به زیان خود یا والدین و بستگان شما باشد.تفاوت میان این دو آیه،آن است که این آیه سفارش می کند:کینه ها و دشمنی ها شما را منحرف نکند؛ولی آیه سوره ی نساء می فرماید:علاقه ها و وابستگی ها شما را از مرز عدالت خارج نکند.آری،عوامل انحراف از عدالت یا بغض و کینه است،یا حبّ و دوستی که هر آیه به یکی از آنها اشاره دارد.

* از آنجا که نادیده گرفتن کینه های درونی درباره مردم دشوار است،لذا در این آیه چند فرمان و چند تشویق به کار رفته است. لا یَجْرِمَنَّکُمْ ... اِعْدِلُوا ... هُوَ أَقْرَبُ ... اِتَّقُوا اللّهَ ...

پیام ها:

1-اگر انگیزه ی انسان،کینه های او شد،اخلاصی در کار نیست؛ولی اگر قیام برای خدا باشد، کینه ها در اجرای عدالت بی اثر می شود. قَوّامِینَ لِلّهِ ... لا یَجْرِمَنَّکُمْ

2-عدالت مستمر به صورت ملکه و عادت،ارزش کاملی است،گرچه عدالت لحظه ای مطلوب است. کُونُوا ... شُهَداءَ بِالْقِسْطِ ...

3-مؤمنان،هم رابطه با خدا دارند. «قَوّامِینَ لِلّهِ» و هم در رابطه با مردم گواهی به عدل می دهند. «شُهَداءَ بِالْقِسْطِ»

4-اگر باور کنیم که خدا عملکرد ما را می داند،به عدل رفتار خواهیم کرد. شُهَداءَ بِالْقِسْطِ ... إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ

5-انسان های کینه توز و عقده ای،نمی توانند عادل باشند.(برای رسیدن به عدالت باید کینه ها را کنترل کرد) «لا یَجْرِمَنَّکُمْ»

6-احساسات باید تحت الشعاع عدالت باشد. لا یَجْرِمَنَّکُمْ ... اِعْدِلُوا

7-کینه جویی،از عوامل انحراف از عدالت است. «شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاّ تَعْدِلُوا»

8-در سیاستگذاری ها و روابط داخلی و خارجی؛حتّی نسبت به دشمنان هم عادل باشیم. «شَنَآنُ قَوْمٍ»

9-انسان های عادل و منصف،به تقوا نزدیکترند. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی»

وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ«9»

خداوند به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده ی آمرزش و پاداشی بزرگ داده است.

وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ«10»

و آنان که کفر ورزیده و آیات ما را تکذیب نمودند،همانان اهل دوزخند.

نکته ها:

* در قرآن چند نوع أجر به کار رفته است: «أَجْرٌ عَظِیمٌ» ، «أَجْرٌ کَبِیرٌ»[31]، «أَجْرٍ کَرِیمٍ»[32] ، «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» [33]. بنابراین، پاداش های الهی دارای درجاتی است.

* وعده های خداوند، وَعَدَ اللّهُ ...تخلّف ناپذیر است: «إِنَّ اللّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»[34]

* «جحیم»به معنای شدّت برافروختگی آتش است.در داستان ابراهیم علیه السلام آمده که او را در جحیم(آتش شعله ور)افکندند. «أَصْحابُ الْجَحِیمِ» یعنی اهل آتش و آنان که پیوسته در آتش دوزخ هستند.

پیام ها:

1-ایمان و عمل ملازم هم هستند. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»

2-ایمان و عمل شایسته،هم جبران کننده ی گناهان است «لَهُمْ مَغْفِرَهٌ» و هم تأمین کننده ی پاداش. «أَجْرٌ عَظِیمٌ»

3-توجّه به عاقبت کارها،در تصمیم های انسان نقش مهمی دارد. أَجْرٌ عَظِیمٌ ... أَصْحابُ الْجَحِیمِ

4-کیفر کافران و تکذیب کنندگان،دوزخ ابدی است. وَ الَّذِینَ کَفَرُوا ... أَصْحابُ الْجَحِیمِ

5-تشویق،انگیزه ی عمل است. «لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ» همان گونه که تهدید،از روشهای تربیتی قرآن است. «أَصْحابُ الْجَحِیمِ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ«11»

ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خداوند را بر خودتان یاد کنید،آنگاه که جمعی(از دشمنان)قصد داشتند به سوی شما دست تعدّی دراز کنند (و شما را نابود سازند)،امّا خداوند دست آنان را از شما کوتاه کرد و از خدا بترسید و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکّل کنند.

نکته ها:

* در اینکه آیه،ناظر به کدام واقعه ی تاریخی است اختلاف است؛ولی می توان آن را شامل همه ی مواردی دانست که مسلمانان،در مقابل سوء قصد یا تهاجم دشمن،با تکیه بر خداوند پیروز شده و نجات یافته اند.

پیام ها:

1-یاد نعمت های خدا بر مؤمنانان لازم است «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ» (زیرا هم نوعی شکر است،هم غرور و غفلت را از انسان دور می نماید و هم عشق انسان را به پروردگار می افزاید.)

2-دفع خطرات دشمن،از نعمت های خداست. «فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ»

3-با تقوا و توکّل و ایمان،لطف خدا را به خود جلب و خطر دشمنان را دفع کنیم.

«فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (همان گونه که به خاطر گناه، خداوند دشمن را بر انسان مسلط می کند،توجّه به خدا هم موجب دفع دشمنان است).

4-لازمه ی ایمان و تقوا تکیه بر خداست. «وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»

5-تقوا و توکّل داشتن،براثر یاد خداوند و ایمان است. اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ ... وَ اتَّقُوا اللّهَ ... فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

وَ لَقَدْ أَخَذَ اللّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللّهُ إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاهَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ وَ أَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکَفِّرَنَّ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ«12»

و به تحقیق خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت،و از میان آنان دوازده سرپرست(برای دوازده طایفه)برانگیختیم،و خداوند(به آنان)فرمود:من با شمایم،اگر نماز به پا دارید و زکات بپردازید و به پیامبرانم ایمان آورده و یاری شان کنید وبه خداوند وامی نیکو دهید،قطعاً گناهانتان را می پوشانم و شمارا به باغ هایی وارد می کنم که نهرها زیر(درختان)آن جاری است.پس از این،هر کس از شما کافر شود،به راستی از راه راست منحرف گشته است.

نکته ها:

* «عَزَّرْتُمُوهُمْ» از«عَزّر»،به معنای یاری کردن همراه با احترام است.

* «سَواءَ السَّبِیلِ» ،به وسط راه می گویند که انحراف از آن،سقوط را به همراه دارد.

* نقبای بنی اسرائیل،وزرای حضرت موسی علیه السلام و سرپرستان دوازده طایفه از آنان بودند.از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت است که فرمود:خلفای پس از من دوازده نفرند،به تعداد نقبای بنی اسرائیل.[35] مخالفان راه اهل بیت،بسیار کوشیدند که این عدد را بر خلفای راشدین، خلفای بنی امیّه و خلفای بنی عبّاس منطبق سازند،با اینکه با هیچ کدام جور نمی آید.و این تلاش بیهوده در حالی است که دهها حدیث از زبان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که نام این دوازده تن را در بردارد،در کتب معتبر شیعه و سنّی به چشم می خورد که نخستین آنان علی علیه السلام و آخرینشان حضرت مهدی علیه السلام است.

پیام ها:

1-نماز،زکات،یاری انبیا و انفاق،در برنامه های ادیان الهی قبل نیز بوده است.

مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ ...

2-همراهی خداوند با ما چند شرط دارد:نماز،زکات،ایمان،نصرت انبیا،انفاق.

إِنِّی مَعَکُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ وَ ...

3-ایمان به انبیا به تنهایی کافی نیست،یاری آنان هم لازم است. «وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ»

4-انجام همه ی واجبات کارساز است،گرچه انجام هریک دارای فایده است.

لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ ... وَ أَقْرَضْتُمُ اللّهَ

5-کمک به خلق خدا،کمک به خداست. «أَقْرَضْتُمُ اللّهَ» به جای«أقرضتم النّاس»

6-انفاق باید به شیوه ای نیکو باشد.(از مال خوب،با نیّت خوب،با سرعت و بدون منّت.) «قَرْضاً حَسَناً»

7-رهبر جامعه باید از سوی خدا تعیین شود و برگزیدگان انبیا هم باید به فرمان خداوند باشند. «بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً»

8-نماز و زکات و انفاق،در کنار پذیرش و یاری رهبران الهی مفهوم دارد. «أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ وَ آتَیْتُمُ الزَّکاهَ وَ آمَنْتُمْ بِرُسُلِی وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ»

9-رهبر،اگر از خود مردم باشد،موفّق تر است. «بَعَثْنا مِنْهُمُ»

10-بهشت را به«بها»دهند،نه به بهانه.اگر نماز،زکات،ایمان،امداد و انفاق بود، بهشت هم هست. لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاهَ ... لَأُدْخِلَنَّکُمْ جَنّاتٍ

11-بهشت،جای آلودگان نیست،ابتدا باید پاک شد،آنگاه به بهشت رفت.

لَأُکَفِّرَنَّ ... لَأُدْخِلَنَّکُمْ

12-راه دستیابی به عفو خدا،ایمان و عمل صالح است. آمَنْتُمْ ... وَ أَقْرَضْتُمُ ... لَأُکَفِّرَنَّ

13-بعد از اخذ میثاق و اتمام حجّت و بیان شرایط دریافت الطاف الهی،راه عذر و بهانه برای کسی نیست. «فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ»

14-هرکس به دستورهای الهی کفر ورزد،از مسیر اعتدال خارج شده است. فَمَنْ کَفَرَ ... فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ (آری،اقامه ی نماز،پرداخت زکات،ایمان به انبیا و وفاداری به پیمان ها،راه میانه ای است که نافرمانان آن را گم کرده اند.)

فَبِما نَقْضِهِمْ مِیثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَهٍ مِنْهُمْ إِلاّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ«13»

پس(بنی اسرائیل را)به خاطر شکستن پیمانشان لعنت کردیم(و از رحمت خویش دور ساختیم)و دل هایشان را سخت گردانیدیم.آنان کلمات(الهی) را از جایگاه های خود تحریف می کنند و بخشی از آنچه را به آنان تذکّر داده شده بود فراموش کردند،و تو همواره بر خیانتی از آنان آگاه می شوی(هر روز توطئه و خیانتی تازه دارند)مگر اندکی از ایشان(که سنگدل و تحریف گر و خائن نیستند).پس،از آنان درگذر و از لغزش هایشان چشم بپوش.همانا خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.

نکته ها:

* در اوّلین آیه ی این سوره،وفای به پیمان ها و در آیه ی قبل،پیمان خداوند با بنی اسرائیل آمده است.این آیه آثار خلف وعده و پیمان شکنی را مطرح می کند.

* نسیان گاهی به معنای فراموشی غیر اختیاری است که انتقادی بر آن نیست؛ولی گاهی به معنای بی اعتنایی وبی توجّهی است که قابل انتقاد است.مانند؛موردی که در این آیه آمده است. «نَسُوا حَظًّا»

پیام ها:

1-از پیمان شکنی بنی اسرائیل و عواقب آن عبرت بگیریم. فَبِما نَقْضِهِمْ ... لَعَنّاهُمْ

2-پیمان شکنی با خدا،عامل محرومیّت از لطف الهی و زمینه ی پیدایش سنگدلی است. لَعَنّاهُمْ ...  جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً در آیه ی 77 سوره ی توبه نیز پیمان شکنی با خدا،سبب پیدایش نفاق است. «فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ»

3-گروهی از بنی اسرائیل،همواره اهل خیانت بودند. «لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَهٍ مِنْهُمْ»

4-پیامبر صلی الله علیه و آله دائماً بر اعمال ورفتار یهود ناظر بودند. «لا تَزالُ تَطَّلِعُ»

5-در برخورد با دشمن،انصاف را فراموش نکنیم.( «إِلاّ قَلِیلاً» یعنی همه ی بنی اسرائیل توطئه گر نبودند.)

6-عفو و صفح،از مصادیق احسان است. فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ ... اَلْمُحْسِنِینَ

7-عفو و گذشت کردن از کافر نیز احسان ونیکی است. فَاعْفُ عَنْهُمْ ... إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ

8-نیکوکار،محبوب خداست. «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»

وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ وَ الْبَغْضاءَ إِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ وَ سَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ«14»

و از کسانی که گفتند ما مسیحی هستیم پیمان گرفتیم،پس آنان(نیز همچون بنی اسرائیل)بخشی از آنچه را تذکّر داده شده بودند فراموش کردند،پس دشمنی و کینه را تا روز قیامت در میانشان قرار دادیم و خداوند به زودی آنان را به آنچه انجام می دهند آگاه خواهد ساخت.

نکته ها:

* «نصاری»،جمع«نصرانی»است،شاید هم چون شعار یاران حضرت عیسی «نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ» [36]بود،مسیحیان را نصارا گفته اند.

* «بغضاء»،دشمنی در قلب و«عداوت»،بروز ظاهری آن است.

* فراموشی بخشی از تذکّرات این است که مسیحیان از مرز توحید گذشته به تثلیث رسیدند

و به جای پذیرش حضرت محمّد صلی الله علیه و آله نشانه های او را کتمان کردند.

* «أغرینا»در اصل به معنای چسباندن چیزی است،یعنی مایه اتّصال آنها عداوت است.

پیام ها:

1-ادّعا بسیار است،امّا عمل اندک. قالُوا إِنّا نَصاری ... فَنَسُوا حَظًّا مِمّا ذُکِّرُوا ...

2-هرکس ادّعایی دارد باید مسئولیّتی را بپذیرد. «قالُوا إِنّا نَصاری أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ»

3-نتیجه ی فراموشی تذکّرات الهی و بشارات عَهدَین،تفرقه و عداوت است.

فَنَسُوا ... فَأَغْرَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَهَ

4-از پیامدهای تلخ پیمان شکنی دیگران و کافر شدن آنان عبرت بگیریم.(از نصارا پیمان گرفتیم، چون فراموش کردند گرفتار بدبختی شدند). أَخَذْنا مِیثاقَهُمْ فَنَسُوا ... فَأَغْرَیْنا

5-تفرقه و دشمنی،از عذاب های الهی است. فَنَسُوا ... فَأَغْرَیْنا

6-همه ی کارها زیر نظر خداوند است و پاداش و کیفر خواهد داشت. «یُنَبِّئُهُمُ اللّهُ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ»

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ«15»

ای اهل کتاب! همانا پیامبر ما به سویتان آمد،در حالی که بسیاری از آنچه را شما از کتاب(آسمانی)پنهان می کردید برای شما بیان می کند و از بسیاری(خلاف ها یا حقایقی که شما پنهان کرده اید و فعلاً نیازی به آنها نیست)درمی گذرد.قطعاً از سوی خداوند،نور و کتاب آشکار برایتان آمده است.

نکته ها:

* بیان مطالب کتمان شده،نشانه ی علم غیب و یکی از راه های شناخت پیامبر است. یُبَیِّنُ لَکُمْ ... تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ[37]

پیام ها:

1-اسلام،دینی جهانی است و همه ادیان را به حقّ دعوت می کند. «یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا»

2-در ارشاد ودعوت مردم،حتّی از اهل کتاب هم مأیوس نشویم.«یا أهل الکتاب»

3-جهان منهای قرآن،تاریک است. «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ»

4-برخی حقایق تورات و انجیل،کتمان شده است. «کَثِیراً مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ»

5-از شیوه های ارشاد،بیان مطالب به قدر ضرورت است. «وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»

6-قرآن،بسیار با عظمت است.(کلمه ی «نُورٌ» و «کِتابٌ» ،به صورت نکره آمده که نشانه ی بزرگی وعظمت است.) «نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ»

یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ«16»

خداوند به وسیله ی آن(کتاب)کسانی را که بدنبال رضای الهی اند،به راه های امن و عافیت هدایت می کند،و آنان را با خواست خود از تاریکی ها به روشنایی درمی آورد،و به راه راست هدایت می کند.

نکته ها:

* هدایت دارای مراتبی است:یک مرحله،هدایت عمومی برای همه ی انسان هاست،خواه پیروی کنند یا نکنند ونوع دیگر مخصوص کسانی است که هدایت عمومی را پذیرفته باشند.

این آیه نوع دوم را بیان می کند.

* سلام،یکی از نام های خداست، اَلسَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ ...[38] و یکی از نام های بهشت هم «دارُ السَّلامِ» [39]است.پس راه های سلام،یعنی راه خدا و بهشت که رسیدن به آن دو از «سُبل السلام»و صراط مستقیم می گذرد. «سُبُلَ السَّلامِ» ،شامل راه های سلامت فرد وجامعه،خانواده ونسل،فکر،روح و ناموس و...می شود.

* مصداق روشن پیروان رضوان خدا در «مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ» ،پویندگان خط«غدیر خم»اند، چون آیه ی «رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً» بعد از نصب علیّ بن ابی طالب علیهما السلام به مقام جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد.[40]

پیام ها:

1-کسانی قابل هدایتند که در پی تحصیل رضای حقّ باشند،نه دنبال مقام و مال و هوای نفس و انتقام. «یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ»

2-انسان،خود زمینه ساز هدایت خویش است. «یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ»

3-هدایت به راه های سلامت و سعادت،در گرو کسب رضای خداست و هر کس در پی راضی کردن غیر او باشد،در انحراف است. «یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ»

4-راه حقّ یکی است و راه های باطل(شرک،کفر،نفاق و تفرقه و...)متعدّد.

(کلمه ی«نور»مفرد؛ولی«ظلمات»جمع آمده است.آری،همه ی نیکی ها و پاکی ها در پرتو نور توحید،یک حالت وحدت و یگانگی به خود می گیرد،امّا ظلمت همیشه مایه ی تفرقه و پراکندگی صفوف است.)

5-هدف،یکی است؛ولی راه های رسیدن به آن متعدّد است. «سُبُلَ السَّلامِ»

6-مکتب وحی،سلامت و سعادت فرد و جامعه و روح و جسم را تضمین کرده است. «سُبُلَ السَّلامِ»

7-بشر در سایه ی قرآن،به همزیستی و صفا در زندگی می رسد. «سُبُلَ السَّلامِ»

8- «سُبُلَ السَّلامِ» به «صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» منتهی می شود،و همه ی کسانی که با انجام تکالیف گوناگون در شرایط مختلف،در پی کسب رضای خداوند می باشند، به صراط مستقیم می رسند. یَهْدِی ... سُبُلَ السَّلامِ ... یَهْدِیهِمْ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ

9-برای رسیدن به صراط مستقیم،تنها پیامبر و کتاب کافی نیست،لطف و اراده ی خدا هم لازم است. «بِإِذْنِهِ»

10-نه جبر،نه تفویض؛بلکه امر بین الامرین.انسان انتخاب گر است؛ «اتَّبَعَ رِضْوانَهُ» امّا رسیدن به هدف بدون اراده خدا نمی شود. «بِإِذْنِهِ»

11-قرآن،داروی شفابخش همه ظلمات است.تاریکی های:جهل،شرک، تفرقه، توحّش، شبهات،شهوات،خرافات،جنایات واضطراب ها را به نور علم، توحید،وحدت،تمدن،یقین،حقّ،صفا و  آرامش تبدیل می کند.

«یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«17»

آنان که گفتند:خدا،همان مسیح پسر مریم است،قطعاً کافر شدند.(ای پیامبر! به آنان)بگو:اگر خداوند اراده کند که مسیح پسر مریم و مادرش و هرکس که در زمین است،همگی را هلاک کند،چه کسی در برابر(قهر)او از خود چیزی دارد؟حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است از آن خداست،هر چه را بخواهد می آفریند و خداوند بر هر چیز تواناست.

نکته ها:

* مسیحیان چند ادّعای بی اساس درباره خدا دارند که قرآن به آنها اشاره می کند:

1.اعتقاد به خدایان سه گانه. لا تَقُولُوا ثَلاثَهٌ ...[41]

2.اعتقاد به اینکه خدای آفریدگار،یکی از خدایان سه گانه است(خدای پدر). قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَهٍ ...[42]

3.انحصار الوهیّت در مسیح که این آیه آن را ردّ می کند.

* «یَخْلُقُ ما یَشاءُ» به خلقت حضرت عیسی بدون داشتن پدر،و آفرینش حضرت آدم بدون داشتن پدر و مادر اشاره دارد.

* اگر حضرت مسیح خداست،پس چگونه(به عقیده ی مسیحیان)کشته شد و صلیب،آرم مظلومیّت او گشت؟خدا که نباید مورد سوء قصد قرار گیرد!

پیام ها:

1-اسلام،با کفر،شرک و خرافه در هر مکتبی که باشد مخالف است.(غلوّ هم نوعی کفر است). «کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ»

2-پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأمور گفتگوی منطقی با مخالفان است. قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ ...

3-اگر مسیح خدا باشد،خدا که در شکم زن قرار نمی گیرد. «الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ»

4-احتمال فنا و نیست شدن،با خدایی سازگار نیست. «إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسِیحَ»

5-عیسی،مادرش و همه مردم زمین در انسان بودن و ناتوان بودن در برابر قدرت خداوند یکسان می باشند. «الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً»

6-ادّعای خدایی برای غیر خدا نظیر مسیح،نشانه عدم شناخت واقعی مسیحیان نسبت به خداوند است. قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ... وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ

7-قدرت الهی،محدود به نظام خاصی نیست و می تواند حتّی بدون پدر هم،

فرزند خلق کند. «وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ«18»

ویهودیان ومسیحیان گفتند:ما پسران خدا ودوستان(خاص)اوییم.بگو:

پس چرا شما را به(کیفر)گناهانتان عذاب می کند؟!(چنین نیست)بلکه شما نیز انسان هایی از مخلوقات اویید(وامتیازی ندارید).(خداوند)هر که را بخواهد(وشایسته بداند)می آمرزد و هر که را بخواهد عذاب می کند،و حکومت آسمان ها وزمین و آنچه میان آن دو است از آن خداوند است،و بازگشت و سرانجام تنها به سوی اوست.

نکته ها:

* هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله جمعی از یهودیان را به اسلام دعوت کرد، گفتند: ما فرزندان و دوستان خداییم.[43]

* یهود و نصارا خود را پسران واقعی خدا نمی دانستند،بلکه نوعی فرزند خواندگی تشریفاتی برای خود تصوّر می کردند.

* قتل انبیا،کتمان بشارت ها به آمدن پیامبر اسلام،پیمان شکنی،تحریف کتب آسمانی، گوساله پرستی،بهانه جویی،شکم پرستی،نمونه هایی از جنایات بنی اسرائیل است و کنده شدن کوه از جای خود،چهل سال آوارگی،مسخ و ذلّت،نمونه هایی از کیفر الهی نسبت به آنان است. «یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ»

پیام ها:

1-نژادپرستی،امتیازطلبی و حقّ را منحصر در خود و حزب و گروه خود دانستن،ممنوع است. «بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ»

2-هیچ فرد،قوم،نژاد و امّتی،نباید مطمئن به آمرزش خدا باشد،چنانکه نباید از رحمت او مأیوس باشد. «یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ»

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«19»

ای اهل کتاب! همانا رسول ما در دورانی که پیامبرانی نبودند به سوی شما آمد تا(حقایق را)برای شما بیان کند،تا مبادا بگویید:مارا بشارت دهنده و بیم دهنده ای نیامد،براستی بشیر و نذیر برایتان آمد،و خداوند بر هر چیز تواناست.

نکته ها:

* فترت و فاصله ی زمانی میان حضرت مسیح علیه السلام تا حضرت محمد صلی الله علیه و آله حدود ششصد سال است.البتّه در دوره هایی که پیامبری مبعوث نمی شود،زمین خالی از حجت خدا نیست، چون اوصیای پیامبران بوده اند.به تعبیر حضرت علی علیه السلام:هرگز زمین خالی از حجّت نیست،چه قدرت داشته باشد یا نه،چون راه خدا نباید برای پویندگان مخفی بماند.[44] پس ایّام فترت،به معنای رها کردن مردم نیست.

* فترت ها و فاصله های کوتاه مدت یا دراز مدت،حکمت هایی دارد واز برنامه های مفید در نظام تربیتی الهی است.نمونه های آن در تاریخ عبارتند از:جدا شدن حضرت موسی علیه السلام از مردم،اعتکاف انبیا،قطع وحی از پیامبر و غیبت صغری و کبرای امام مهدی علیه السلام.

پیام ها:

1-اسلام اهل کتاب را به سوی ایمان فرا می خواند. «یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ»

2-بیان حقایقی که کتمان یا تحریف و یا فراموش شده اند،یکی از رسالت های انبیاست. «یُبَیِّنُ لَکُمْ»

3-احکام الهی،نیاز به تبیین پیامبران دارد. «رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ»

4-بعثت،راه عذر و بهانه را به روی انسان می بندد. «أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ»

5-بشارت و انذار،از شیوه های تبلیغی انبیاست. «جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ»

6-انسان در انتخاب راه آزاد است،انبیا فقط بشارت و هشدار می دهند،اجبار و اکراهی ندارند. «فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ»

7-نمی توان گفت که چگونه یک پیامبر درس نخوانده،می تواند بیانگر معارف کتمان شده و تحریف های صورت گرفته در دین باشد،چون خداوند بر هر کاری تواناست. «وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ«20»

و(به یاد آورید)زمانی که موسی به قوم خود گفت:ای قوم من! نعمت خدا را بر خود یاد آورید،هنگامی که در میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را پادشاهان قرار داد(که صاحب اختیار مال و جان و ناموس و حکومت شدید)و به شما چیزهایی داد که به هیچ یک از جهانیان نداده بود.

نکته ها:

* یاد نعمت ها،عامل عشق به خدا،شکر نعمت های او و تعبّد و تسلیم در برابر دستورات اوست. «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ»

* «ملک»در لغت هم به معنای حاکم و زمامدار و هم به معنای صاحب و مالک آمده است و

در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است:هر کس از بنی اسرائیل که دارای همسر،خدمتکار و مَرکب بود به او ملک می گفتند.[45] ضمناً اگر ملوک به معنای سلاطین باشد، همه ی مردم نمی توانند پادشاه باشند.بنابراین ملک،به معنای صاحب اختیار است.

* نعمت هایی چون:عبور از رود نیل،نزول منّ و سلوی و جوشیدن دوازده چشمه ی آب از نعمت های ویژه ی بنی اسرائیل بود که این آیه با جمله ی «آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً» به آن اشاره می کند.

پیام ها:

1-برای دعوت مردم،خوب است از ابزار عاطفه استفاده کرد. «یا قَوْمِ»

2-باید پیش از دستورات الهی،مردم را با ذکر الطاف الهی،آماده کنیم. اُذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ ...(در این آیه ذکر نعمت هاست و در آیه ی بعد یک فرمان مهم صادر شده است.)

3-نعمت نبوّت،حکومت و قدرت از نعمت های خداوند است. إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً ...

4-از وظایف انبیا،یادآوری نعمت های الهی به مردم است. «اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ»

5-قبل از حضرت موسی نیز در میان بنی اسرائیل پیامبرانی وجود داشته که حضرت موسی وجود آنان را به عنوان نعمت یادآوری می کند. «جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ»

6-از تاریخ عبرت بگیریم.قوم موسی پس از برخورداری از لطف ویژه ی الهی و رسیدن به حکومت،گرفتار ذلت و مسکنت شدند. «لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ» به «باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ» [46]تبدیل شد.

یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ الَّتِی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ«21»

(موسی فرمود:)ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر کرده وارد شوید و  به پشت سر خود برنگردید که زیانکار می گردید.

نکته ها:

* «ارض مقدّس»همه ی منطقه ی شامات(سوریه،اردن،فلسطین و...)است یا تنها بیت المقدّس می باشد.

* مراد از «لا تَرْتَدُّوا» پشت نکردن به فرمان الهی یا برگشت و عقب نشینی نکردن در مسیر حرکت است.

پیام ها:

1-رابطه ی رهبر و مردم،باید عمیق و عاطفی باشد. «یا قَوْمِ»

2-سرزمین های مقدّس را باید از چنگ نااهلان بیرون آورد. «ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ»

3-همه جای زمین یکسان نیست،برخی جاها قداست دارد. «الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَهَ»

4-فرار از جبهه،حرام است. اُدْخُلُوا ... وَ لا تَرْتَدُّوا

5-برخورداری از نعمت های الهی،مسئولیّت دارد. جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً ... اُدْخُلُوا

6-از مصادیق و نمونه های خسارت،محرومیّت از مکان های مقدّس است.

اُدْخُلُوا ... وَ لا تَرْتَدُّوا ... فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ

قالُوا یا مُوسی إِنَّ فِیها قَوْماً جَبّارِینَ وَ إِنّا لَنْ نَدْخُلَها حَتّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ«22»

(بنی اسرائیل در پاسخ)گفتند:ای موسی! همانا در آن سرزمین گروهی ستمگر وجود دارد و ما هرگز وارد آن نمی شویم،تا آنان از آن سرزمین بیرون شوند،پس اگر از آنجا بیرون روند بی تردید ما داخل می شویم!

نکته ها:

* «جبار»از«جَبْر»به معنای اصلاح و جبران چیزی همراه با قهر و فشار است.امّا به هر یک از این دو معنا به تنهایی نیز آمده است:1.جبران کردن 2.قهر و غلبه،ودرباره ی خداوند به هر دو معنی به کار می رود.[47]

* «قوم جبّار»همان عمالقه،از نژاد سامی بودند که در شمال عربستان در صحرای سینا زندگی می کردند و به مصر حمله کرده،پانصد سال حکومت داشتند.[48]

پیام ها:

1-بودن نااهلان در جایی،دلیل کناره گیری افراد شایسته نیست. یا قَوْمِ ادْخُلُوا ...

فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ

2-باید دشمن را بیرون کرد،نه آنکه صبر کرد تا خودش بیرون رود. «فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ»

3-راحت طلبی،ممنوع است باید اقدام کرد و امداد خواست تا دشمن را بیرون راند.(انتقاد قرآن از بنی اسرائیل که گفتند: «إِنّا لَنْ نَدْخُلَها»)

4-توقّع پیروزی بدون مبارزه،تفکّری نادرست است. «فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنّا داخِلُونَ»

5-بدتر از نافرمانی،جسارت ولجاجت است. «لَنْ نَدْخُلَها» (با توجّه به اینکه در حرف «لَنْ» ایهام جسارت است.)

قالَ رَجُلانِ مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمَا ادْخُلُوا عَلَیْهِمُ الْبابَ فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ«23»

دو نفر از مردانی که(از خدا)می ترسیدند و خدا به آنان نعمت(عقل وایمان و شهامت)داده بود،گفتند:از دروازه ی شهر بر دشمن وارد شوید(و نترسید)پس چون که داخل شدید همانا پیروزید و اگر ایمان دارید بر خدا توکّل کنید.

نکته ها:

* در تفاسیر آمده است:آن دو نفر از نقبای دوازده گانه بنی اسرائیل بودند،به نام های:

«یوشع بن نون»و«کالب بن یوفنا»و نامشان در تورات،سِفر تثنیه آمده است.[49] امام باقر علیه السلام فرمودند:این دو نفر،پسر عموی موسی علیه السلام بودند.[50]

* به گفته علاّمه طباطبایی در تفسیر المیزان:«هرگاه کلمه ی«نعمت»در قرآن بدون قید آمد، مراد نعمت ولایت و نبوّت است».

پیام ها:

1-خداترسی،زمینه ی فراهم شدن الطاف و نعمت های الهی است. یَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ ...

2-آنکه از خدا بترسد،احساس مسئولیّت می کند وپیروی از فرمان پیامبر خدا را واجب می داند ودر برابر قدرت های دیگر تسلیم نمی شود. یَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ ... ادْخُلُوا

3-خداترسی،زمینه ی شجاعت و جرأت و عمل است. یَخافُونَ ... اُدْخُلُوا

4-خداترسی،نعمتی الهی است. «یَخافُونَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمَا»

5-هنگام حمله،باید به رزمندگان روحیه داد. «فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ»

6-خوف الهی و تقوا،به انسان بصیرت و نیروی تحلیل صحیح و روشن از مسائل می دهد. یَخافُونَ ... فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ

7-توکّل،باید مخلصانه و تنها بر خدا باشد. «عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا»

8-اگر اهل ایمان با شهامت وارد شوند،منحرفان میدان را ترک می کنند. «فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ»

9-اصل در موفقیّت تنها امکانات مادّی نیست،بلکه ایمان و توکّل،تصمیم و جرأت نیز لازم است. اُدْخُلُوا ... وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا

10-توکّل به تنهایی کافی نیست،بلکه همراه با تلاش ما را به مقصد می رساند.

اُدْخُلُوا ... فَتَوَکَّلُوا

11-توکّل،نشانه ی ایمان و کلید نجات از بن بست ها و ترس هاست. فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ ...

12-از شما حرکت،از خدا برکت و نصرت. «فَإِذا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّکُمْ غالِبُونَ وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

13-توکّل،تنها به لفظ نیست؛بلکه روحیّه ای برخاسته از ایمان است. «فَتَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»

قالُوا یا مُوسی إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ«24»

(بنی اسرائیل)گفتند:ای موسی! تا وقتی که آنها(جباران ستمگر)در آن شهرند،ما هرگز وارد آن نخواهیم شد.پس تو و پروردگارت بروید(و با آنان)بجنگید،ما همانا همین جا نشسته ایم.

نکته ها:

* مکّه وبیت المقدّس،هر دو سرزمین مقدّسند؛امّا موسی علیه السلام که به قوم خود فرمود:وارد آن شوید و با دشمن بجنگید،بهانه آورده،از فرمان او تخلّف کردند،ولی مسلمانان در سال ششم هجری که به قصد عمره در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله تا نزدیکی مکّه آمدند،  اگر ممانعت آن حضرت نبود به شهر حمله می کردند.در این سفر،«صلح حدیبیه»واقع شد. آری،هر دو قوم به دروازه دو شهر مقدّس رسیدند،ولی یکی چنان گریزان از جنگ ویکی چنین سلحشور.

* سستی بنی اسرائیل در مبارزه با دشمن،چنان مشهور بود که مسلمانان نیز پیش از شروع جنگ بدر(در سال دوم هجری)وهنگام ورود به مکّه(سال ششم)می گفتند:ما همچون بنی اسرائیل نیستیم که «إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ» بگوییم،همواره در رکاب تو آماده ی جنگیم.

* تلاش رهبران الهی در انجام وظایفی که بر عهده دارند،تنها در صورت همراهی مردم به ثمر می رسد.

پیام ها:

1-بنی اسرائیل،نمونه ی بی ادبی،بهانه جویی،ضعف و رفاه طلبی بودند. یا مُوسی إِنّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ...

در کلمه «لَنْ نَدْخُلَها» ،جسارت آنان در مقابل فرمان خدا آشکار است.

در کلمه ی «أَبَداً» ،اصرار بر جسارت دیده می شود.

در کلمه ی «فَاذْهَبْ» ،توهین به حضرت موسی مشاهده می شود.

در کلمه ی «رَبُّکَ» ،توهین به ذات پروردگار وجود دارد و نشانگر ضعف ایمان آنان است.

«قاعِدُونَ» ،رفاه طلبی آنان را می رساند،نه عزّت جویی را.

2-مردم باید خود به اصلاح جامعه بپردازند،نه آنکه تنها از خداوند و رهبران دینی توقّع اصلاح داشته باشند. «فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ»

3-آرزوی پیروزی بدون کوشش،خردمندانه نیست. «فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ»

قالَ رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلاّ نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ«25»

(موسی)گفت:پروردگارا! همانا من جز خود و برادرم،اختیار کسی را ندارم،پس میان ما و قوم فاسق و تبهکار فاصله بینداز.

نکته ها:

* حضرت موسی علیه السلام،پس از یأس از حرکت بنی اسرائیل،به درگاه خداوند شکایت کرد.

* درخواست فاصله افتادن،برای آن بود که آتش قهر الهی یاران موسی را نیز فرا نگیرد و تنها دشمنان به کیفر برسند،یا اینکه درخواست می کرد با مرگ کفّار،میان آنان و دشمنان فاصله افتد.

* در این که چرا حضرت موسی فقط از خود و برادرش یاد می کند و از آن دو نفر پرهیزکار که با موسی همصدا شدند و مردم را برای ورود به شهر دعوت کردند یادی نمی کند،مفسّران سخنانی دارند،از جمله:

·  موسی به ثبات قدم آن دو نفر هم اطمینان نداشت.[51]

·  چون آن دو نفر از سوی مردم به سنگسار تهدید شده بودند،لذا موسی گفت:خدایا! من هیچ قدرتی ندارم،حتّی آن دو نفر در معرض خطرند.[52]

پیام ها:

1-غالب دعاهای قرآنی با استمداد از اسم ربّ است. قالَ رَبِّ ...

2-در حالی که همه ی مردم از ما بریده اند،به نجات دهنده ی اصلی متوسّل شویم. فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ ... قالَ رَبِّ ...

3-شکایت پیامبران به خداوند و نفرین،وقتی است که از ایمان واطاعت مردم مأیوس شوند. رَبِّ إِنِّی ...

4-سرپیچی از جهاد،فسق است. «فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ»

5-یکی از بلاهای اجتماعی دور شدن مردم از اولیای خدا ومحروم شدن از فیض وجودشان است. «فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ»

6-یکی از بلاها و سختی های مؤمنان،زندگی با فاسقان و در میان آنان بودن است. «فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ»

قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ«26»

(خداوند به موسی)فرمود:به درستی که آن(سرزمین مقدّس)تا چهل سال برآنان ممنوع شد، (پس به خاطر این سستی وتخلّف این مدّت طولانی را)در زمین سرگردان(و از مواهب مادّی ومعنوی آن سرزمین مقدّس، محروم)خواهند شد،پس بر این قوم تبهکار و فاسق،تأسّف مخور.

نکته ها:

* «یَتِیهُونَ» از ریشه ی«تیه»به معنای سرگردانی است و به صحرای سینا،محلّ سرگردانی آن قوم نیز گفته شده است که چهل سال،در آن منطقه به سر بردند و از برکات زمین محروم ماندند.

* داستان تخلّف بنی اسرائیل و قهر الهی و سرگردانی آنان در تیه،در فصل چهارم از سِفر اعداد،در تورات مطرح شده است.

* امام صادق علیه السلام فرمودند:خداوند ورود بنی اسرائیل به بیت المقدّس را به جهت تخلّف آنان از فرمان حضرت موسی،بر آنان و فرزندانشان تحریم کرد و بالاخره فرزندان فرزندان آنها موفّق به ورود شدند.(یعنی تا پدران و فرزندان آنان که مورد تحریم قرار گرفته بودند زنده بودند،ورود به ارض مقدّس حاصل نگردید.)[53]

* در روایات می خوانیم:شبیه داستان بنی اسرائیل،برای مسلمانان هم پیش خواهد آمد.[54]

* در عدد اربعین(چهل) «أَرْبَعِینَ سَنَهً» رمزی است،که هم در قهر و هم در لطف الهی به کار می رود.  حضرت موسی برای گرفتن تورات، چهل شب در کوه طور ماند و مدّت آوارگی قوم یهود چهل سال بود.

* گاهی اصلاح نسل جدید،با انقراض نسل قدیم است، «أَرْبَعِینَ سَنَهً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ» باید خودباختگان نظام فرعونی که قدر موسی را نمی دانند از دنیا بروند و نسل جدیدی در فضای آزاد و با مشکلات زندگی صحرایی رشد کنند تا قدر زندگی در شهر و در سایه رهبران آسمانی را بدانند.در حدیث است که آنان در سرزمین«تیه»از دنیا رفتند و فرزندانشان وارد سرزمین مقدّس شدند.

پیام ها:

1-کیفر فرار از جنگ،محرومیّت است. «فَإِنَّها مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ»

2-سرگردانی،نوعی عذاب برای فاسقان است. «یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ»

3-قاعدین و فراریان از جبهه،باید از بعضی امکانات و مزایا محروم باشند. «فَإِنَّها مُحَرَّمَهٌ عَلَیْهِمْ»

4-انبیا،دلسوز مردمند. «فَلا تَأْسَ»

5-برای فاسقان دلسوزی نکنید. «فَلا تَأْسَ» (تنبیه مجرم،همچون داروی تلخ به نفع سلامت فرد و جامعه است.)

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ«27»

(ای پیامبر!)داستان دو پسر آدم را به حقّ بر مردم بازخوان،آنگاه که(هر یک از آن دو)قربانی پیش آوردند،پس از یکی(هابیل)پذیرفته شد و از دیگری(قابیل)قبول نگشت.(قابیل)گفت:حتماً تو را خواهم کشت،(هابیل) گفت:خداوند،تنها از متّقین قبول می کند.

نکته ها:

* شاید مراد از تلاوت به حقّ آن باشد که این ماجرا در تورات تحریف شده و با خرافات، آمیخته است و آنچه در قرآن آمده،حقّ است.

* در روایات آمده است که هابیل،دامدار بود و بهترین گوسفند خود را برای قربانی آورد و قابیل،کشاورز بود و بدترین قسمت زراعت خود را برای انفاق در راه خدا برگزید.[55] قرآن می فرماید:هرگز به خیر نمی رسید،مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ»[56]

* امام صادق علیه السلام فرمود:انگیزه قتلِ قابیل،حسادت او نسبت به پذیرش قربانی هابیل بود.[57]

پیام ها:

1-باید تاریخ گذشتگان را برای عبرت گرفتن خواند و بررسی کرد. «وَ اتْلُ»

2-تاریخ را از افسانه جدا کنیم. «بِالْحَقِّ» (ماجرای قربانی هابیل وقابیل افسانه و داستان بی اساس نیست.)

3-اصل،تقرّب به خداوند است نه قربانی،قربانی هرچه که می خواهد،باشد. «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» ( «قُرْباناً» نکره آمده است)

4-پسر پیامبر بودن نقشی در ردّ یا قبول اعمال ندارد،بنابراین از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. «فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ»

5-تاریخ قتل وخونریزی هم زمان با تاریخ انسان است. نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ ... لَأَقْتُلَنَّکَ

6-گاهی حسادت،تا برادرکشی هم پیش می رود. «لَأَقْتُلَنَّکَ»

7-به تهدید کننده ی به قتل هم باید منطقی جواب داد. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ»

8-در قبول یا عدم قبول اعمال،انگیزه ها و خصلت ها مؤثّرند. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»

9-ملاک پذیرش اعمال،تقواست،نه شخصیّت افراد و نه نوع کار. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»

10-تفاوت در قبول و عدم قبول،براساس تقواست،نه تبعیض. «مِنَ الْمُتَّقِینَ»

لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ «28»

(هابیل به برادرش قابیل گفت:)اگر تو برای کشتن من دستت را به سویم دراز کنی،من هرگز برای کشتن تو دستم را دراز نخواهم کرد،زیرا من از خداوند،پروردگار جهانیان بیم دارم.

نکته ها:

* هابیل گفت:من قصد کشتن تو را ندارم،نه آنکه از خود هم دفاع نمی کنم،چون تسلیم قاتل شدن با تقوا سازگار نیست. ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ ...

پیام ها:

1-در برخورد با حسود،آرام سخن بگوییم و آتش حسد را با نرمش در گفتار، خاموش کنیم. ما أَنَا بِباسِطٍ ...

2-آنچه ارزش دارد،نکشتن بر اساس خوف از خداست،نه به خاطر ناتوانی و سستی. «إِنِّی أَخافُ اللّهَ»

3-تقوا و خداترسی،عامل بازدارنده ی از گناه و تعدّی در حساس ترین حالات است. «إِنِّی أَخافُ اللّهَ»

4-خوف از خداوند،یکی از آثار ایمان به ربوبیّت همه جانبه اوست. «إِنِّی أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمِینَ»

5-عالَم،مظهر ربوبیّت الهی است. «رَبَّ الْعالَمِینَ»

إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمِینَ«29»

همانا من می خواهم تو با بار گناه من(که پس از کشتنم بر عهده تو قرار می گیرد)و گناه خودت(به سوی خدا)بازگردی و از دوزخیان باشی،و این است کیفر ستمکاران.

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ«30»

پس نفس او(با وسوسه ای برخاسته از حسد)کشتن برادرش را برایش آسان و رام ساخت واو را کشت،در نتیجه از زیانکاران گشت.

نکته ها:

* امام باقر علیه السلام به دنبال تلاوت آیه «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ» فرمود:ابلیس به قابیل گفت:قربانی تو قبول نشد و قربانی برادرت هابیل قبول شد،اگر او زنده بماند در طول تاریخ نسل او بر نسل تو افتخار خواهند کرد که قربانی پدر ما پذیرفته شد واز پدر شما پذیرفته نشده است، بنابراین بهتر آن است که او را به قتل برسانی تا نسل تو ذلّت نکشد. [58]

* امام باقر علیه السلام فرمود:من قتل مؤمناً متعمّداً أثبت اللّه علی قاتله جمیع الذّنوب وبرء المقتول منها،و ذلک قوله تعالی: إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ ...هر که عمداً مؤمنی را بکشد،خداوند همه گناهان را به حساب قاتل ثبت می کند و مقتول را از گناهان پاک می کند.[59]

* معنای آیه،سکوت در مقابل ظالم به امید بخشش گناهان نیست.

* در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خوانیم:«محلّ حادثه،کوه قاسِیون در دمشق است».[60]

* امام سجاد علیه السلام فرمودند:«نحوه ی کشتن را ابلیس به قابیل یاد داد».[61]

پیام ها:

1-گناهان مقتول،به قاتل منتقل می شود. «تَبُوءَ بِإِثْمِی»

2-در درگیری ها مسئول خسارت آغازگر است. «بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ»

3-برادرکشی همان و دوزخی شدن همان. «فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النّارِ»

4-ایمان به معاد،جزو عقاید اوّلیه انسان های روی زمین بوده است. «أَصْحابِ النّارِ»

5-قاتل،هم به خود ظلم می کند،هم به مقتول،هم به خانواده ی مقتول و هم به جامعه. «الظّالِمِینَ»

6-نفس انسان،با وسوسه،تلقین و تزیین،انسان را رام و خام می کند و به گناه می کشد. «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ»

7-هوای نفس می تواند عواطف برادری را نیز سرکوب کند. «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ»

8-فطرت پاک انسانی،از آدم کشی بیزار است،ولی نفس،این کار را خوب جلوه داده و انسان را به قتل وامی دارد. «فَطَوَّعَتْ»

9-جنگ حقّ و باطل،از آغاز تاریخ زندگی بشر بوده است. «فَقَتَلَهُ»

10-پیروی از هوای نفس،خسارت است. «فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ»

11-قاتل،هم از درون گرفتار عذاب وجدان است و هم از بیرون مورد انتقاد مردم و هم گرفتار قصاص و عدل می شود و کامی نمی گیرد. «فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ»

12-تسلّط و غلبه بر مخالف،همیشه نشانه ی سرافرازی نیست. «فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرِینَ»

فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوارِی سَوْأَهَ أَخِیهِ قالَ یا وَیْلَتی أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَهَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النّادِمِینَ«31»

پس خداوند،زاغی فرستاد که زمین را می کاوید،تا به او نشان دهد که چگونه کشته ی برادرش را بپوشاند(و دفن کند.قابیل)گفت:وای بر من! آیا عاجزم از این که مانند این زاغ باشم و جسد برادرم را دفن کنم؟ سرانجام او از پشیمانان شد.

نکته ها:

* قابیل که مرتکب قتل برادر شد،چون دید درّندگان سراغ جسد او می آیند،آن را به دوش کشید،امّا سودی ندید و هم چنان متحیّر بود.امّا همین که کار زاغ را در دفن کشته زاغ دیگری دید،آموخت که جسد برادر را دفن کند.

* «غراب»،به معنای کلاغ است.[62]

* انسان های اوّلیه بسیار بی تجربه بودند،ولی خداوند دائماً لطف خود را از راه های گوناگون به انسان سرازیر کرده است.

* امام سجاد علیه السلام فرمودند:خداوند دو زاغ فرستاد تا با هم درگیر شوند ویکی دیگری را کشت سپس قاتل با منقار خود گودالی حفر کرد و کشته را دفن کرد.[63]

* امام سجاد علیه السلام فرمودند:«و الذّنوب التّی تورث النّدم قتل النّفْس»از گناهانی که سبب ندامت می شود،کشتن انسان بی گناه است.[64]

پیام ها:

1-گاهی حیوانات مأمور الهی اند و حرکت آنان به فرمان او و در مسیری است که او می خواهد. «فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً»

2-بسیاری از معلومات بشر،از زندگی حیوانات الهام گرفته است. فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً یَبْحَثُ ... لِیُرِیَهُ

3-انسان باید همواره در پی آموختن باشد.اصل،آموختن و یادگیری است،از هر طریقی،گرچه از طریق حیوانات باشد. فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً ... لِیُرِیَهُ

4-خداوند،گاهی انسان را با حیوانات کوچک آموزش می دهد تا بفهماند زاغ هم می تواند وسیله ی آموزش انسان باشد،پس نباید مغرور شد. غُراباً ... لِیُرِیَهُ

5-جسد مرده را باید در زمین دفن کرد(در محفظه قراردادن،مومیایی کردن، سوزاندن و...صحیح نیست). فِی الْأَرْضِ ... یُوارِی سَوْأَهَ أَخِیهِ

6-دفن کفار واجب نیست،مرده ی انسان مؤمن نیز کرامت دارد ونباید خوراک حیوانات شود،بلکه باید دفن شود. «یُوارِی سَوْأَهَ أَخِیهِ»

7-ندامت،نشانه ی حقّ طلبی فطرت هاست. «فَأَصْبَحَ مِنَ النّادِمِینَ»

مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ«32»

به همین جهت،بر بنی اسرائیل نوشتیم که هر کس انسانی را جز به قصاص یا به کیفر فساد در زمین بکشد پس چنان است که گویی همه ی مردم را کشته است،و هر که انسانی را زنده کند(و از مرگ یا انحراف نجات دهد)گویا همه ی مردم را زنده کرده است و البتّه رسولان ما دلایل روشنی را برای مردم آوردند،امّا(با این همه)بسیاری از مردم بعد از آن (پیام انبیا)در روی زمین اسرافکار شدند.

نکته ها:

* در این آیه از کشتن یک نفر به منزله ی کشتن همه ی مردم مطرح شده است.برای توضیح این حقیقت چند بیان و معنا می توان عرضه کرد:

الف:قتل یک نفر،کیفری همچون قتل همه مردم را دارد.

ب:حرمت قتل یک نفر نزد خداوند،به منزله قتل همه ی مردم نزد شماست.

ج:قتل یک نفر،بی اعتنایی به مقام انسانیّت است.

ه:قتل یک نفر،سلب امنیّت از همه ی مردم است.

و:چون انسان ها به منزله ی اعضای یک پیکرند،پس قتل یکی قتل همه است.

ز:جایگاه دوزخی قاتل یک نفر،جایگاه کسی است که قاتل همه باشد.[65]

ح:قتل یک نفر،زمینه ساز قتل همه است.

ط:یک انسان می تواند سرچشمه ی یک نسل باشد،پس قتل او به منزله ی قتل یک نسل است.(به نظر می رسد این احتمال بهتر است)

* در روایات می خوانیم:«فانی شدن تمام دنیا نزد خدا،از کشتن یک مؤمن آسان تر است».[66]

* امام صادق علیه السلام فرمودند:«کسی که در موضعی که آب یافت نمی شود،تشنه ای را سیراب کند،مانند کسی است که نفسی را زنده کرده باشد»[67]

* طبق آیات و روایات،هدایت وارشاد مردم به راه حقّ،نوعی احیا می باشد و گمراه کردن مردم،نوعی قتل است.سوره انفال،آیه 24،دعوت پیامبر را مایه ی حیات مردم می خواند:

«دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» .

* امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:«مَن أخرجها من ضلال الی هدی فکانّما أحیاها و من أخرجها من هدی الی الضّلال فقد قتلها»هرکس نفس منحرفی را هدایت کند او را زنده کرده و هر کس دیگری را منحرف کند او را کشته است.[68]

* امام صادق علیه السلام فرمودند:«نجاها من غرق أو حرق أو سَبُع أو عدوّ»مراد از احیای نفس، نجات گرفتاران از غرق وآتش سوزی ودرّنده یا دشمن است.[69] و در روایت دیگر آمده است:«کسی که به گرسنه ای غذا ندهد،به منزله ی کشتن اوست وغذا دادن،به منزله ی زنده کردن اوست».[70]

* امام باقر علیه السلام فرمود:«مسرفان همان کسانی هستند که حرام ها را حلال می شمرند و خون ها را می ریزند».[71]

پیام ها:

1-گاهی حوادث تاریخی،عامل صدور فرمان های الهی است. «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ»

2-انسان ها و سرنوشتشان در طول تاریخ به هم پیوند دارند. «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ»

3-احکام الهی حکمت دارد وگزاف نیست. «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ»

4-برای جلوگیری از سنگدلی وپرهیز از تکرار حادثه،کیفر ومجازات لازم است.

«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا»

5-جان همه ی انسان های مؤمن از هر نژاد و منطقه ای که باشند،محترم است. «نَفْساً»

6-اعدام مفسد،در قانون بنی اسرائیل نیز بوده است. «کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ»

7-خودکشی و سقط جنین،از نمونه های«قتل نفس»و حرام است. مَنْ قَتَلَ نَفْساً ...

8-جان کسی که در زمین فساد می کند یا برای جان مردم ارزشی قائل نیست و آنان را به قتل می رساند،بی ارزش است و باید از بین برود. «بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ»

9-کشتن انسان در دو مورد جایز است:

الف:به عنوان قصاصِ قاتل. «بِغَیْرِ نَفْسٍ»

ب:برای از بین بردن مفسد. «أَوْ فَسادٍ»

10-ارزش عمل مربوط به انگیزه و هدف است.کشتن یک نفربه قصد تجاوز،به قتل رساندن یک جامعه است؛ «فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً» امّا کشتن به عنوان قصاص،حیات جامعه است. «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ»[72]

11-تجاوز به حقوق یک فرد،تهدید امنیّت جامعه است. «فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً» آنان که کارشان نجات جان انسان هاست،مانند پزشکان،پرستاران،مأموران آتش نشانی، امدادگران، داروسازان و...باید قدر خود وارزش کار خویش را بدانند. «فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعاً»

12-نشانه ی جامعه ی زنده،امداد رسانی به گرفتاران و نجات جانهاست. «مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النّاسَ جَمِیعاً»

13-عدم ایمان وعمل مردم به گفتار رسولان،در طول تاریخ بوده است. «وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»

14-انسان مختار است،با آمدن پیامبران هم می تواند راه خلاف برود. وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ... بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ

إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظِیمٌ«33»

همانا کیفر آنان که با خداوند و پیامبرش به محاربه برمی خیزند و(با سلاح و تهدید و غارت)در زمین به فساد می کوشند،آن است که کشته شوند،یا به دار آویخته شوند،یا دست و پایشان بطور مخالف بریده شود یا آنکه از سرزمین(خودشان)تبعید شوند.این کیفر ذلت بار دنیوی آنان است و در آخرت برایشان عذابی عظیم است.

نکته ها:

* در شأن نزول آیه آمده است که جمعی از مشرکانِ مکّه به مدینه آمده،مسلمان شدند.ولی چون بیمار بودند به فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به منطقه ی خوش آب و هوایی در بیرون مدینه رفته و اجازه یافتند از شیر شترهای زکات بهره ببرند؛امّا چون سالم شدند،چوپان های مسلمان را گرفته،دست و پایشان را بریدند و چشمانشان را کور کرده،شتران را به غارت بردند و از اسلام هم دست کشیدند.رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد آنان را دستگیر کنند و همان کاری را که با چوپانان کرده بودند،بر سر خودشان آوردند.آیه ی فوق نازل شد.

* کیفرهایی که در آیه آمده،«حقّ اللّه»است و از جانب حکومت یا مردم قابل عفو و تبدیل نیست. [73]ودر تفسیر المیزان آمده است که انتخاب یکی از چهار کیفر،با امام مسلمانان است و اگر اولیای مقتول هم عفو کنند،باید یکی از کیفرها اجرا شود.

* کلمه ی «جَزاءُ» به معنای کیفر و پاداش کافی است؛یعنی حدود و مجازات های چهارگانه برای مجرم عادلانه و کافی است. [74]

* برای اصلاح جامعه،هم موعظه و ارشاد لازم است،هم شمشیر و برخورد قاطع و انقلابی.

(آیه قبل،پیام و هشدار به قاتل بود و این آیه،عقوبت افراد محارب و مفسِد را بیان می کند)

* عقوبت باید همراه با عدالت باشد.چون فسادها و خصوصیّات مفسدان متفاوت است، کیفرها هم یکسان نیست؛مثلا اگر فساد،فجیعانه بود،کیفرش قتل است؛ولی اگر سطحی بود،کیفر آن تبعید است.این معنا از روایات فهمیده می شود،از جمله آنکه:کیفر قتل،اعدام است،کیفر ارعاب،تبعید است،کیفر راهزنی و سرقت،قطع دست و پا است و کیفر قتل و راهزنی وسرقت مسلحانه،قطع دست و پا و به دار آویختن است.[75]

* اجرای احکام و حدود الهی،در سایه ی برپایی نظام و حکومت اسلامی میسّر است،پس دین از سیاست جدا نیست.

* آنان که بر امام و رهبر مسلمانان یا حکومت اسلامی خروج کنند،مشمول «یُحارِبُونَ اللّهَ» می شوند.[76]

* طبق آیه ی 279 سوره ی بقره،رباخوار،«محارب»خدا و پیامبر است، «فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ» چون امنیّت اقتصادی را به هم می زند.همچنین در روایات،توهین به مسلمان،محاربه ی با خدا به حساب آمده است:«من أهان لی ولیاً فقد بارزنی بالمحاربه».[77]

پیام ها:

1-وظیفه ی نظام و حکومت،حفظ امنیّت شهرها،روستاها،جاده ها و برخورد با متخلّفان است. إِنَّما جَزاءُ ...

2-جنگ با خلق خدا،جنگ با خداست وآنکه با مردم طرف شود،گویا با خداوند طرف است. «یُحارِبُونَ اللّهَ»

3-نافرمانی از دستورات پیامبر و مبارزه با آنها،جنگ با خداوند است. «یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ»

4-برای آنان که امنیّت جامعه را بر هم می زنند،چند نوع کیفر مقرر شده است:

اعدام،تبعید،قطع دست و پا،به دار آویختن. یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا ...

5-مخالفان ولایت رسول اللّه که قصد براندازی دارند و با نظام الهی در جنگند، باید به سخت ترین کیفر مجازات شوند. یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ ... أَنْ یُقَتَّلُوا

إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ«34»

مگر کسانی که پیش از آنکه بر آنان دست یابید،توبه کرده باشند،پس بدانید که خداوند آمرزنده ای مهربان است.

نکته ها:

* چون در روایات به کسی که مسلمانان را تهدید کند وبه روی آنان اسلحه بکشد،گرچه قتلی صورت نگیرد نیز«مفسد فی الارض»گفته شده،این آیه توبه آنان را مطرح می کند.

بنابراین توبه ی محارب و مفسد،فقط کیفر تهدید و ارعاب را برمی دارد،نه کیفر قتل و سرقت را؛یعنی توبه در«حقّ اللّه»أثر دارد،نه«حقّ الناس»،چون حق مردم مربوط به رضایت صاحبان حقّ است.عنوان محارب،حسابی دارد و عنوان قاتل و سارق،حسابی دیگر.[78] یعنی اگر محارب مرتکب قتل شده و توبه کرد،حکم قصاص او باقی است؛ولی اگر فقط به تهدید و ارعاب دست زده و توبه کرد،کیفر محارب از او برداشته می شود.

* مجازات های الهی جنبه ی تربیتی و اصلاح فرد و جامعه دارد،نه انتقام.از این رو گناهکار باید توبه کند و توبه او هم مؤثّر است.

* در رفع عقوبت،احراز توبه ی واقعی لازم است؛مثلاً از طریق تغییری که در اخلاق و رفتار و گفتار مجرم هویدا می شود،یا به گواهی افراد عادل و مانند اینها توبه او ثابت شود.

پیام ها:

1-راه توبه به روی همه باز است. یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ ... إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا

2-توبه ای أثر دارد که پیش از دستگیری و گرفتار شدن باشد. «مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ» (در سایر گناهان هم توبه تا قبل از مرگ مفید است.[79])

3-مغفرت خدا را باور کنیم. «فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»

4-مغفرت خداوند همراه با رحمت است نه توبیخ و تحقیر. «غَفُورٌ رَحِیمٌ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ«35»

ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و(برای تقرب)به سوی او وسیله بجویید و در راه او جهاد کنید،باشد که رستگار شوید.

نکته ها:

* حضرت علی علیه السلام می فرماید:«بهترین وسیله ای که می توان با آن به خدا نزدیک شد،ایمان به خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او و کلمه ی اخلاص و اقامه ی نماز و پرداخت زکات و روزه گرفتن ماه رمضان و حج و عمره و صله ی رحم و انفاق های پنهانی و آشکار و کارهای نیک است». [80]

* اهل بیت علیهم السلام همان ریسمان محکم و وسیله ی تقرّب به خداوند هستند.«هم العروه الوثقی والوسیله الی اللّه»[81]

* توسّل،موضوعی است که در کتب بسیاری از اهل سنّت مثل«صواعق»ابن حجر،«سنن» بیهقی،«صحیح»دارمی و«وفاء الوفاء»درباره ی آن روایت نقل شده است.ضمناً آیات 64سوره ی نساء،97 سوره ی یوسف و 114 سوره ی توبه نیز می تواند سند توسّل باشد.

پیام ها:

1-ایمان «آمَنُوا» ،تقوا «اتَّقُوا اللّهَ» ،شفاعت «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ» و جهاد «وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ» ،راه سعادت و رستگاری است. «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

2-برای رسیدن به فلاح،هم باید گناهان را ترک کرد، «اتَّقُوا اللّهَ» هم باید طاعات را انجام داد. «وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ»

3-کارهای خیر،همه زمینه و وسیله ی سعادتند.(البتّه اگر با گناه خود آن زمینه ها را از بین نبریم.) «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»

إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ أَنَّ لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لِیَفْتَدُوا بِهِ مِنْ عَذابِ یَوْمِ الْقِیامَهِ ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ«36»

همانا کسانی که کافر شدند،اگر تمام آنچه را در زمین است و همانند آن را دارا باشند تا برای نجات از عذاب روز قیامت فدیه دهند،از آنان پذیرفته نمی شود و برای آنان عذابی دردناک است.

یُرِیدُونَ أَنْ یَخْرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنْها وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ«37»

آنان می خواهند از آتش دوزخ بیرون آیند در حالی که از آن بیرون آمدنی نیستند و برایشان عذابی دائم و پایدار است.

نکته ها:

* همه ی راه های نجات در قیامت بسته است،کافران نه از رحمت الهی بهره مند می شوند، چون مخصوص اهل تقواست. «رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ»[82] ،و نه از شفاعت کامی می گیرند،چون شفاعت مخصوص کسانی است که خداوند از آنان راضی باشد. «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَهُ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً»[83]،به علاوه از مرگ خبری نیست، زیرا پیوسته در آتشند و درخواست مرگشان پذیرفته نیست. «نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ»[84]

پیام ها:

1-کارآیی اموال،تنها در دنیاست و در آخرت،ثروت بی ثمر است. ما تُقُبِّلَ ...

2-روز قیامت در دستگاه عدل الهی،فدیه پذیرفته نمی شود. لِیَفْتَدُوا ... ما تُقُبِّلَ

3-عامل اصلی سعادت،در درون انسان است(ایمان،تقوا وجهاد)،نه در بیرون (مال و ثروت). لَهُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ... ما تُقُبِّلَ مِنْهُمْ

4-عذاب کافران،نه با فدیه دفع می شود،نه با گذشت زمان قطع می گردد. «وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ»

5-کسی که در دنیا با آن همه برهان و ارشاد،ازظلمت های شرک و جهل بیرون نیاید،در آخرت هم از دوزخ بیرون نخواهد آمد. «لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ»

وَ السّارِقُ وَ السّارِقَهُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ«38»

مرد و زن دزد را به جزای کاری که انجام داده اند دستشان را قطع کنید.

این کیفری است از سوی خداوند و خداوند مقتدر حکیم است.

نکته ها:

* کلمه ی «نَکالَ» به معنای امر بازدارنده است.قوانین جزایی اسلام برای بازدارندگی است، نه انتقام جویی. «نَکالَ» به عقوبتی گفته می شود که مایه ی عبرت دیگران باشد. [85]

* در این آیه ابتدا مرد دزد،سپس زن دزد مطرح شده است؛ولی در آیه ی دوم سوره ی نور که

حکم زنا بیان شده،ابتدا زن زناکار،سپس مرد زناکار یاد شده است،شاید به خاطر آن است که در سرقت،نقش مردِ خلافکار بیشتر است و در زنا،نقش زنِ خلافکار.

* از مرحوم سید مرتضی علم الهدی(از علمای هزار سال قبل)پرسیدند:چرا دستی که پانصد مثقال طلا دیه دارد،به خاطر یک چهارم مثقال دزدی،قطع می شود؟پاسخ فرمود:

«امانت»،قیمت دست را بالا می برد و«خیانت»،ارزش آن را می کاهد.

* طبق روایات،مقدار قطع دست،چهار انگشت است و باید انگشت شست و کف دست باقی بماند.مقدار مالی هم که به خاطر آن دست دزد قطع می شود،باید حداقل به قیمت یک چهارم دینار(یک چهارم مثقال طلا)باشد.مال هم باید در مکان حفاظت شده باشد،نه در مثل کاروانسرا،حمّام،مسجد و اماکن عمومی.سارق نیز باید از قانون قطع دست مطلع باشد،وگرنه دست او قطع نمی شود.همچنین اگر کسی در سال های قحطی از روی اضطرار، مواد غذایی را سرقت کند دستش قطع نمی شود.البتّه در تمام مواردی که دست قطع نمی شود کیفرهای دیگری در کار است که تفصیل آن در کتب فقهی آمده است.[86]

* پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله،بدترین نوع سرقت را سرقت از نماز و ناقص انجام دادن رکوع و سجود دانسته اند.[87]

* اجرای این احکام،نیاز به حکومت و قدرت و نظام و تشکیلات دارد،پس اسلام،دین حکومت و سیاست است.

* اسلام،قبل از بریدن دست،بر اهمیّت و لزوم کار و اداره ی زندگی فقرا از طریق بیت المال و بستگان نزدیک و قرض الحسنه و تعاون و...تأکید می کند؛ولی با این حال فقر،بهانه و مجوّز سرقت نیست.[88]

* سیستم جزایی دنیا،چون تنها به زندان و جریمه ی مالی تکیه دارد،از مقابله با سرقت عاجز است.

* قطع دست،برای مجرم عامل هشدار دائمی و مایه ی جلوگیری از لغزش مجدّد او ودیگران است. «فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما»

پیام ها:

1-کیفر زن و مرد دزد یکسان است. «السّارِقُ وَ السّارِقَهُ»

2-باید امنیّت جامعه را با قاطعیّت حفظ کرد. «فَاقْطَعُوا»

3-جریمه و کیفر سنگین،بازدارنده ی از دزدی است. «نَکالاً»

4-در قوانین کیفری اسلام،علاوه بر تنبیه مجرم،عبرت دیگران هم مطرح است.

«نَکالاً»

5-در اجرای حدود الهی،نباید تحت تأثیر عواطف قرار گرفت. «فَاقْطَعُوا»

6-با اینکه قطع دست ازطرف قاضی وحاکم است،امّا خدا به همه مؤمنان خطاب می کند، «فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما» تا آنان زمینه اجرای حدود الهی را فراهم کنند.

7-مالکیّت شخصی و امنیّت اجتماعی به قدری مهم است که به خاطر آن،باید دست دزد قطع شود. «فَاقْطَعُوا»

8-اعمال قدرت،باید حساب شده باشد. «عَزِیزٌ حَکِیمٌ»

9-فرمان قطع دست دزد،جلوه ای از عزّت و حکمت خداوند است. فَاقْطَعُوا ... عَزِیزٌ حَکِیمٌ

فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَ أَصْلَحَ فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ«39»

پس هرکه بعد از ظلمش توبه کند و(کارهای فاسد خویش را)اصلاح کند، قطعاً خداوند توبه او را می پذیرد،همانا خداوند،آمرزنده ی مهربان است.

نکته ها:

* در اسلام،مجازات در کنار ارشاد و تربیت و رحمت است.در آیه ی قبل،کیفر سارق بیان شد،اینجا دعوت به توبه به درگاه خدای غفور و اصلاح بدی هاست که سبب می شود تا خداوند لطفش را به بنده باز گرداند.

* اگر سارق پیش از دستگیری توبه کند و مال را پس دهد،هم در دنیا بخشیده می شود و هم در آخرت،[89]ولی پس از دستگیرشدن،حد اجرا می شود ونقش توبه تنها برای قیامت است.

* در حدیث آمده است:سارقی که دستش قطع شده بود،از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله پرسید:آیا برای من راه توبه باز است؟ فرمود:آری! تو امروز(که حدّ بر تو جاری شد،)مثل همان روزی هستی که از مادر متولّد شدی![90]

پیام ها:

1-برای انسان خطاکار،همیشه راه بازگشت و اصلاح،باز است. «فَمَنْ تابَ»

2-توبه،تنها یک ندامت درونی نیست؛بلکه باید همراه با جبران مفاسد گذشته باشد. «وَ أَصْلَحَ»

3-اگر انسان توبه کند،خداوند هم توبه او را می پذیرد. «یَتُوبُ عَلَیْهِ»

4-سرقت،ظلم به خود و جامعه و تجاوز به امنیّت جامعه است. «بَعْدِ ظُلْمِهِ»

5-مجرمان را باید به راه خدا دعوت و امیدوار کرد. فَإِنَّ اللّهَ یَتُوبُ ... غَفُورٌ،رَحِیمٌ

أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«40»

آیا ندانستی که حکومت و فرمانروایی آسمان ها و زمین تنها از آن خداست،هرکه را(طبق حکمت و عدالت خود)بخواهد عذاب می کند و هرکه را بخواهد می آمرزد و خداوند بر هر چیزی تواناست.(محارب و مفسد و سارق را عذاب می دهد،و تائب پشیمان را می پذیرد و می بخشاید).

پیام ها:

1-کسی که بر هستی حاکم است،حقّ دارد قوانین هستی را وضع کند. اَلسّارِقُ وَ السّارِقَهُ ... لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ ...

2-مجرمان بدانند که راه فراری ندارند و باید به سوی خدا بازگردند. «أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

3-خداوند نیازی به توبه ی بندگان ندارد،چون همه ی هستی از آن اوست. «لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

4-انسان باید در حالتی میان بیم و امید باشد. «یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ»

5-عفو یا عذاب،هردو نمونه ای از قدرت اوست. یُعَذِّبُ ... یَغْفِرُ ... عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظِیمٌ«41»

ای پیامبر! کسانی که در کفر شتاب می کنند،غمگینت نسازند،(خواه)آن گروه که(منافقانه)به زبان گفتند:ایمان آورده ایم،ولی دلهایشان ایمان نیاورده است.(و خواه)از یهودیان آنان که برای دروغ سازی(و تحریف) با دقّت به سخنان تو گوش می دهند و همچنین(به قصد جاسوسی) برای قوم دیگری که نزد تو نیامده اند،به سخنان تو گوش می دهند(و یا گوش به فرمان دیگرانی هستند که نزد تو نیامده اند)آنان کلمات(تورات یا پیامبر) را از جایگاه خود تحریف می کنند و(به یکدیگر)می گویند:اگر این مطلب (که مطابق میل ماست)به شما داده شد بگیرید و بپذیرید،ولی اگر(آنچه طبق خواسته ی ماست)به شما داده نشد،دوری کنید.(ای پیامبر!)هر که را خداوند بخواهد آزمایش و رسوایش کند تو هرگز در برابر قهر الهی هیچ کاری نمی توانی برایش بکنی.آنان کسانی اند که خداوند نخواسته است دل هایشان را پاک کند.برای آنان در دنیا ذلّت و خواری و برایشان در آخرت،عذابی بزرگ است.

نکته ها:

* از آیه استفاده می شود که علمای یهود گروهی از یهودیان و منافقان را نزد پیامبر اسلام فرستادند و خودشان از مقابله و رویارویی دوری می کردند «لَمْ یَأْتُوکَ» و هدفشان این بود که شاید دستورات و احکام اسلام مطابق چیزی باشد که آنان از تورات تحریف کرده اند و سفارش می کردند اگر گفتار پیامبر اسلام مطابق حرف ما بود،بگیرید وگرنه رها کنید.

منافقان و هیئت اعزامی نزد حضرت آمدند و با دقّت گوش می دادند تا بر سخنان حضرت، دروغ و شایعه ببندند. «سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ»

پیام ها:

1-انبیا نسبت به گمراهان دلسوزند. «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ»

2-کفر،میدانی دارد که گروهی در آن به سرعت پیش می روند و هر لحظه به کفرشان اضافه می شود. «یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ»

3-دشمنان،در کفر و نفاق شتاب دارند،چرا مسلمانان در راه حقّ باید سستی کنند؟ «یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ»

4-نفاق،مایه ی افزایش کفر است. یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ ... بِأَفْواهِهِمْ

5-ایمان،با پذیرش قلبی است،نه اظهار زبانی. «آمَنّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ»

6-ایمانی ارزش دارد که در قلب،راسخ باشد. «وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ»

7-قلب،مرکز ایمان است. «لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ»

8-منافقان ویهودیان،در کنار هم یک هدف را تعقیب می کنند. مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنّا بِأَفْواهِهِمْ ... وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا

9-گوش دادن مهم نیست،انگیزه ی آن مهم است. «سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ»

10-کفّار،عوامل نفوذی و جاسوس در میان مسلمانان دارند،مبلّغان دینی نباید همه ی شنوندگان را خوش نیّت بپندارند. «سَمّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ»

11-تحریف،خیانت فرهنگی یهود است. «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ»

12-گزارشگری دور از تقوا،یکی از شغل های خطرناک است. سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ ...

یُحَرِّفُونَ ...

13-کلمات آسمانی هر یک جایگاه مخصوص دارد. «مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ»

14-ما باید تسلیم اوامر خدا باشیم،نه آنکه احکام الهی مطابق خواسته های ما باشد. فَخُذُوهُ ... فَاحْذَرُوا[91]

15-گناه،انسان را از لیاقت برای هدایت می اندازد. «وَ مَنْ یُرِدِ اللّهُ فِتْنَتَهُ»

16-منافقان،از شفاعت پیامبر محرومند. «فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللّهِ شَیْئاً»

17-حتّی رسول اللّه برای متعصّبان لجوج و هوسباز،نقشی ندارد. «فَلَنْ تَمْلِکَ»

18-قهر الهی به دنبال سوء رفتار و اعمال بد انسان است. سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ ... لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ

19-قلب سرسخت و لجوج،از دریافت الطاف حقّ محروم است. «لَمْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ»

20-عذاب دنیا نسبت به عذاب آخرت چیزی نیست. «فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظِیمٌ»

21-منافقان،هم بدبختی دنیوی دارند،هم عذاب بزرگ قیامت در انتظارشان است. «لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظِیمٌ»

سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جاؤُکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ«42»

آنان برای دروغ سازی به دقّت گوش می دهند و همواره مال حرام(رشوه و ربا)می خورند،پس اگر(برای داوری)نزد تو آمدند،یا میانشان داوری کن یا از آنان روی بگردان و اگر از آنان روی بگردانی پس هرگز هیچ زیانی به تو نخواهند رساند.و اگر داوری کنی،پس میانشان به قسط و عدل قضاوت کن،همانا خداوند دادگران را دوست دارد.

نکته ها:

* بعضی از یهود که زنای محصنه کرده بودند،به امید نجات از کیفر سنگسار که در دین یهود نیز آمده است،[92]برای داوری نزد پیامبر آمدند،غافل از آنکه حکم اسلام هم سنگسارکردن زناکار است،چون دیدند حکم اسلام نیز همان است،حاضر به پذیرش حکم پیامبر نشدند.

* «سُحت»طبق روایات،رشوه و هدایایی است که برای انجام کاری داده شود.[93] سُحت در لغت،کار حرامی است که مایه ی ننگ صاحبش شود.[94]

* «سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ» یا به معنای آن است که سخنان را با دقّت می شنوند ونیّت دروغ بستن و تحریفِ آن را دارند و یا به معنای آن است که عوام یهود با علم به دروغگویی و

تحریف گری علمای خود،باز هم سخن آنان را گوش می دهند و می پذیرند.

* آیه خطاب به پیامبر می فرماید:گرچه علمای یهود در اندیشه آسیب رسانی به تو هستند و تو برای مکتب و جامعه اسلامی دغدغه داری؛ولی خداوند نوید می دهد که اگر مصلحت را در اعراض دانستی دغدغه ای نداشته باش. «وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً»

پیام ها:

1-علمای یهود،رشوه خوار بودند، «أَکّالُونَ لِلسُّحْتِ» و عوامشان مشتاق شنیدن دروغ. «سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ» (تکرار «سَمّاعُونَ» ،در دو آیه پی درپی شاید اشاره باشد به اینکه این روش،کم کم خصلت آنان شده است.)

2-همزیستی مسلمانان با اهل کتاب،تا حدّی بود که آنان برای قضاوت،نزد پیامبر اسلام می آمدند. «جاؤُکَ»

3-پیامبر صلی الله علیه و آله غیر از مسئولیّت نبوّت،مسئولیّت حکومت نیز داشت. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ»

4-پیامبران،در امر حکومت و داوری،از طرف خداوند اختیاراتی دارند که طبق صلاح دید عمل می کنند. فَاحْکُمْ ... أَوْ أَعْرِضْ

5-شعاع حکومت اسلامی،اهل کتاب را نیز در برمی گیرد. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»

6-اگر حاکم اسلامی برای داوری بین کشورهای غیر اسلامی انتخاب شد،باید عدالت،جرأت و صراحت را کاملاً مراعات کند. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»

7-مسائل نژادی،منطقه ای،تعصب های گروهی،تمایلات شخصی و تهدیدها نباید در قضاوت ها تأثیر بگذارد. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ»

8-عدالت همیشه و با هر گروه،یک ارزش خداپسند است. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»

وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراهُ فِیها حُکْمُ اللّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ «43»

و (یهودیان)چگونه تو را داور قرار می دهند،در حالی که تورات نزد ایشان است(و)در آن حکم خداست،پس بعد از آن(که تو موافق آن کتاب حکم کردی)روی می گردانند و آنان مؤمن نیستند.

نکته ها:

* همان گونه که در آیه ی قبل گفتیم،دلیل مراجعه یهودیان به پیامبر اسلام،پیدا کردن راهی برای تخفیف مجازات بود و آنان با اینکه به تورات دسترسی داشتند و پاسخگوی نیازهای آنان بود،ولی دنبال قانون ساده تری می گشتند.

پیام ها:

1-تمامی تورات تحریف نشده است. «عِنْدَهُمُ التَّوْراهُ فِیها حُکْمُ اللّهِ»

2-کاش اهل کتاب،نسبت به احکام کتاب خودشان پایبند بودند. «وَ عِنْدَهُمُ التَّوْراهُ فِیها حُکْمُ اللّهِ»

3-آنچه برای گروهی مهم است،تخفیف در قانون است،نه ایمان به قانون و انجام وظیفه.(به همین دلیل با داشتن قانون تورات برای پیدا کردن راه مجازات آسان تری نزد پیامبر صلی الله علیه و آله می آمدند). «ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ»

4-علامت ایمان،تسلیم بودن در برابر قانون است. «وَ ما أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ»

إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ«44»

همانا ماتورات را نازل کردیم(که)در آن هدایت و نور است.پیامبران الهی که تسلیم فرمان خدا بودند،بر طبق آن برای یهود حکم می کردند و(همچنین)مربّیان الهی و دانشمندان،بر طبق این کتاب آسمانی که حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند،داوری می کردند،پس(ای علما!)از مردم نترسید(و احکام خدارا بیان کنید)و از(مخالفت با)من بترسید و آیات مرا به بهای اندک نفروشید.  و کسانی که طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکنند،پس آنان همان کافرانند.

نکته ها:

* «ربّانی»از«ربّان»،به معنای تربیت کننده است.به گفته ی بعضی،«ربّانی»کسی است که با «رَبِّ الْعالَمِینَ» پیوند خورده،با علم وعمل،خدایی شده،تربیت مردم را بر عهده دارد.

* از حضرت علی علیه السلام نقل شده که فرمود:«أنَا ربّانیّ هذه الاُمّه»ربّانی این امّت من هستم.[95] امام صادق علیه السلام نیز فرمود:«ربانیون،اهل بیت پیامبر علیهم السلام می باشند».[96]

* «حِبْر»به معنای اثر نیک است.چون عالمان در جامعه منشأ اثر نیکند،به آنان حِبْر و احبار گفته می شود.به ابن عباس هم لقب«حِبر الاُمّه»داده اند.

* رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:«کسی که حتّی به مقدار دو درهم قضاوت ناحقّ کند،مشمول جمله ی آخر این آیه می شود».[97]«هُمُ الْکافِرُونَ»

پیام ها:

1-ضمن توجّه به تحریف تورات موجود،باید از اصل کتب آسمانی تجلیل کرد.

«فِیها هُدیً وَ نُورٌ»

2-گرچه تورات بر موسی علیه السلام نازل شد؛ولی همه ی انبیا و علمای پس از او مأمور بودند طبق آن حکم کنند. «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ»

3-قوانین مستند بر وحی را باید پذیرفت.(لازمه ی وجوب قضاوت بر انبیا و علما،قبول کردن مردم است) یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ ...

4-انبیا،از پیش خود حکمی ندارند،بلکه تسلیم حکم خدایند. «أَسْلَمُوا»

5-اسلام(تسلیم خدا بودن)،دین همه ی موحّدان است،انبیای بنی اسرائیل هم با جمله ی «أَسْلَمُوا» توصیف شده اند. «النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا»

6-علمای هر امت،مسئول اجرای احکام الهی در میان مردم هستند.(ولایت فقیه، ریشه در تمام ادیان دارد) یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ ... وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ

7-سلسله مراتب باید مراعات شود.ابتدا انبیا،سپس امامان و آنگاه علما.

اَلنَّبِیُّونَ ... وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ

8-یهود،انبیای متعدّد داشتند. یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ ...

9-تورات،قوانین قضایی و حکومتی دارد و محور قضاوت بوده است. یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ ...

10-نور و هدایت زمانی در جامعه جریان پیدا می کند که بر اساس کتاب آسمانی، قضاوت و حکومت شود. «فِیها هُدیً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا»

11-راه حفظ کتب آسمانی،عمل و قضاوت و حکومت بر طبق آن است. یَحْکُمُ بِهَا ... بِمَا اسْتُحْفِظُوا (بنابر این که مراد از استحفاظ،حفاظت همه جانبه آن باشد)

12-علما باید محافظ مکتب باشند. «بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللّهِ»

13-قضاوت،مسئولیّت عالمان است. یَحْکُمُ بِهَا ... اَلرَّبّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللّهِ

14-عالمان و قضات،دو رسالت بزرگ بر دوش دارند:

الف:حکم خدا را از ترس مردم تغییر ندهند. «فَلا تَخْشَوُا النّاسَ»

ب:به طمع مال دنیا،دچار کتمان و لغزش نشوند. «وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً»

15-انحراف در قضاوت،کفر است. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»

16-در قضاوت،صراحت،جرأت وقاطعیّت لازم است ونباید تحت تأثیر تهدید و جوّسازی ها قرار گرفت. «فَلا تَخْشَوُا النّاسَ»

17-خشیت الهی،ضامن قضاوت عادلانه است. یَحْکُمُ ... فَلا تَخْشَوُا النّاسَ وَ اخْشَوْنِ

18-تحریف،سکوت،کتمان و حکم به غیر فرمان خدا،اگرچه به قیمت بدست آوردن همه ی دنیا باشد خسارت است. وَ لا تَشْتَرُوا ... ثَمَناً قَلِیلاً ... فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ (چون کلّ دنیا«متاع قلیل»است[98])

19-با داشتن قانون آسمانی،سراغ قوانین شرق و غرب رفتن کفر است و چنین قوانینی اعتباری ندارد. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»

20-کسی که شرایط قضاوت به حقّ برایش فراهم شود،ولی خود را منزوی کند کفر ورزیده است. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ»

21-سکوت و کتمان در برابر طاغوت ها،دین فروشی در برابر سرمایه داران و عوام فریبی،از خطراتی است که علما را تهدید می کند. فَلا تَخْشَوُا النّاسَ ... وَ لا تَشْتَرُوا ...

22-علمای ترسو و حریص،در دینداری و حفاظت از کتاب آسمانی سست هستند. فَلا تَخْشَوُا النّاسَ ... وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلاً

23-درآمد حاصل از قضاوت ناحقّ،درآمدی نامشروع است. لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ...

24-ترس و حرص سبب انحراف در قضاوت و انحراف در قضاوت سبب کفر است. فَلا تَخْشَوْهُمْ ... وَ لا تَشْتَرُوا ... .فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفّارَهٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ«45»

و در آن(تورات)برایشان مقرر کردیم که(در قصاص)جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان باشد و همه ی زخمها را(نیز به همان ترتیب و اندازه)قصاص است.پس هر که آن را صدقه دهد،کفّاره ی گناهانش محسوب شود و کسانی که به آنچه خدا نازل فرموده حکم نکنند،پس آنان همان ستمگرانند.

نکته ها:

* در آیه ی قبل گفته شد که تورات هدایت و نور است،در این آیه،قانون قصاص مطرح شده و شاید نشان آن باشد که قانون قصاص درجامعه،سبب نور وهدایت است.همان گونه که در آیه ی دیگر می خوانیم: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاهٌ»[99]و برای شما در قصاص حیات وزندگی است.

* نام بردن از چشم وگوش در قانون قصاص از باب نمونه است وگرنه آسیب به هر عضوی قصاص دارد.[100]

* امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه فرمود:خداوند به اندازه ی آنچه از قصاص عفو شود، از گناهان او می بخشد.[101]

* در تورات،«دیه»نیست،مجرم یا قصاص می شود یا عفو؛امّا در اسلام،دیه به عنوان راه سوم مطرح است.[102]

پیام ها:

1-همه ی انسان ها،از هر نژاد و قبیله،فقیر و غنی،در مقابل قانون یکسانند و خون کسی رنگین تر از دیگری نیست.[103] «النَّفْسَ بِالنَّفْسِ»

2-قصاص،در ادیان پیشین هم بوده است.[104] «کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها» (اسلام و ادیان دیگر،قوانین مشابهی دارند.)

3-صدقه،تنها انفاق مالی نیست،عفو و گذشت از مجرم هم نوعی صدقه است.

«فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ»

4-عفو ما از مجرم،عفو الهی را بدنبال دارد. «فَهُوَ کَفّارَهٌ لَهُ» (شاید هم مراد این باشد که عفو ما،کفاره گناه مجرم باشد و او در قیامت،به خاطر عفو ما گرفتار عذاب نشود)[105]

5-در اسلام همراه مسائل کیفری،مسائل اخلاقی هم مطرح است. وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها ... قِصاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ

6-جریمه ی مالی و حبس،به تنهایی نمی تواند عاملی برای بازداشتن مجرم از جرم باشد. «النَّفْسَ بِالنَّفْسِ»

7-اگر حکم خدا جاری نشود ظلم،جامعه را فرا می گیرد. «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»

وَ قَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراهِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ«46»

و به دنبال آنان(پیامبران پیشین)عیسی پسر مریم را آوردیم در حالی که تورات را که پیش از او بود تصدیق می کرد و به او انجیل دادیم،که در آن هدایت و نور است و تصدیق کننده ی تورات قبل از آن است و برای پرواپیشگان مایه ی هدایت و موعظه است.

نکته ها:

* هم قرآن،هدایت کننده متّقین است، «هُدیً لِلْمُتَّقِینَ»[106]هم انجیل مایه ی هدایت و موعظه اهل پرواست. «هُدیً وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ»

* در این آیه دو بار کلمه ی «هُدیً» آمده است،یکبار هدایت برای عموم و یکبار بهره گرفتن از هدایت که مخصوص متّقین است.

* کلمه ی «قَفَّیْنا» از«تقفیه»،به معنای چیزی را به دنبال چیزی آوردن است.

* ممکن است معنای «مُصَدِّقاً» این باشد که خصوصیّات شخصی حضرت عیسی علیه السلام با نشانه هایی که در تورات درباره ی او آمده،منطبق است،پس خود حضرت عیسی و نشانه ها، یکدیگر را تصدیق می کنند.

* در انجیل متّی،(فصل 5،آیه ی 17)آمده است:گمان نکنید که آمده ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم،بلکه آمده ام تا تمام کنم.

* تورات،انجیل و قرآن،هر سه«نور»به حساب آمده اند؛

خداوند در آیه ی 15 این سوره،فرمود:قرآن نور است. «قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللّهِ نُورٌ»

در آیه ی 44 فرمود:تورات،نور است «إِنّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ»

و در این آیه،انجیل را نور دانسته است. «آتَیْناهُ الْإِنْجِیلَ فِیهِ هُدیً وَ نُورٌ»

پیام ها:

1-انبیا و کتاب های آنان،همه از یک سرچشمه و برای یک هدفند و یکدیگر را تصدیق می کنند. «مُصَدِّقاً»

2-گرچه انبیا و کتاب های آسمانی برای هدایت همه ی مردمند؛ولی تنها اهل پروا و تقوا در پرتو این نور،هدایت می شوند. «هُدیً وَ مَوْعِظَهً لِلْمُتَّقِینَ»

وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ «47»

و اهل انجیل،به آنچه خداوند در آن کتاب نازل کرده حکم کنند و کسانی که به آنچه خداوند نازل کرده،حکم نکنند.پس آنان همان فاسقانند.

نکته ها:

* درباره کسانی که طبق قانون الهی حکم نمی کنند،در چند آیه ی پیاپی،تعبیر«ظالمون»، «فاسقون»و«کافرون»به کار رفته است.چون چنین کسانی،از جهت زیر پا گذاشتن قانون خدا کافرند،و به خاطر خروج از مرز مسئولیّتشان فاسقند و به علّت آنکه در حقّ متّهمان ستم می کنند،ظالمند.

* آیه 44 و 45 خطاب به یهود است که چون قانون خدا را تحریف می کنند،دین را به بهای اندک می فروشند و به جای خداترسی،از مردم می ترسند،آنان را ظالم و کافر می شمارد، «فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ» و به حقوق افراد جامعه،ظلم می کنند. «فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ»

ولی این آیه درباره ی نصاری است که تنها طبق انجیل حکم نمی کردند،(نه سکوت در قصاص و نه دین فروشی،)از این رو فاسقند،چون از مرز حقّ بیرون رفته اند.

پیام ها:

1-معیار شناخت حقّ و باطل در ادیان الهی،آن چیزی است که از جانب خدا نازل شده است. «وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فِیهِ»

2-در انجیل،قوانین حکومتی وجود دارد. «وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فِیهِ»

3-هر کس به هر انگیزه ای بر اساس قانون الهی حکم نکند و یا از داوری حقّ کناره گیری کند،فاسق است. مَنْ لَمْ یَحْکُمْ ... فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ لِیَبْلُوَکُمْ فِی ما آتاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ«48»

و ما کتاب(قرآن)را به حقّ بر تو نازل کردیم،در حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کند و حاکم و حافظ آنها است.پس به آنچه خداوند نازل کرده،میان آنان حکم کن و(با دور شدن) از حقّی که برای تو آمده،از هوا و هوس آنان پیروی مکن،ما برای هر یک از شما آیین و طریقه ی روشنی قرار دادیم و اگر خداوند می خواست،همه ی شما را یک امّت قرار می داد (و همه یک قانون و آیین داشتید).ولی(خداوند می خواهد)تا شمارا در آنچه به شما داده بیازماید،پس در کارهای نیک سبقت بگیرید،(و بدانید که)بازگشت همه ی شما به سوی خداست، پس او شمارا به آنچه در آن اختلاف می کردید آگاه خواهد ساخت.

نکته ها:

* «شِرْعَهً» ،راهی است که به نهر آب منتهی شود.«منهاج»،راه روشن است.ابن عباس می گوید: «شِرْعَهً» ،احکامی است که در قرآن آمده،و«منهاج»سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.[107] کلمه«مهیمن»به معنای مراقب و محافظ است.

* تصدیق آسمانی بودن کتاب تورات وانجیل،به معنای ابقای آنها برای همیشه نیست،بلکه به معنای همسویی و هماهنگی محتوای همه ی کتب آسمانی است. «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ»

* اصول همه ی ادیان یکی است؛ولی«شرایع»آنها متعدّد،مثل دریایی که نهرهای ورودی به آن متعدّد است.دین و شریعت،راهی است که ما را به حیات واقعی و انسانی می رساند، ولی در هر زمان تنها یک شریعت پذیرفته است.

پیام ها:

1-قرآن،سراسر حقّ و پیراسته از هر باطلی است. «الْکِتابَ بِالْحَقِّ»

2-قرآن در عصر پیامبر نیز به صورت مکتوب بوده است. «الْکِتابَ»

3-قرآن،حافظ اصول کتاب های آسمانی دیگر است. «مُهَیْمِناً عَلَیْهِ»

4-می توان میان اهل کتاب،طبق قرآن حکم کرد. «فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ»

5-خطری که رهبران را تهدید می کند،پیروی از تمایلات مردم و نادیده گرفتن حقّ است. «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»

6-یکی از ابزار آزمایش الهی،آمدن شریعت جدید است،تا روشن شود چه کسی ایمان می آورد و چه کسی کفر و تعصّب می ورزد. لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً ... لِیَبْلُوَکُمْ

7-انسان در طول تاریخ به راهنمایی انبیا نیازمند بوده است. «لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَ مِنْهاجاً»

8-به جای سرسختی های منفی،و پیش از آنکه فرصت را از دست بدهیم در کارهای خیر سبقت بجوییم. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»

9-محور و هدف مسابقات،باید امور خیر و معنوی باشد. «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»

وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ«49»

و اینکه میان آنان طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم کن،و از هوسهای آنان پیروی مکن،و بر حذر باش از این که تو را از برخی از آنچه خداوند بر تو نازل کرده منحرف سازند.پس اگر آنان(از حکم و داوری تو) روی گرداندند،پس بدان که خداوند می خواهد آنان را به خاطر پاره ای از گناهانشان مجازات کند،بی شک بسیاری از مردم فاسقند.

نکته ها:

* مراد از فتنه در «یَفْتِنُوکَ» ،توطئه چینی برای انحراف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.

* در شأن نزول آیه گفته اند:جمعی از دانشمندان یهود،به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند:اگر در فلان مسأله ی اختلافی میان ما و دیگران،به نفع ما داوری کنی،ما ایمان می آوریم و در پی ما همه ی یهود نیز ایمان خواهند آورد.این آیه نازل شد و پیامبر را از این توطئه آگاه ساخت.

پیام ها:

1-داوری و قضاوت از شئون پیامبری است. «وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ»

2-اساس قضاوت و حکومت،قانون خداست. «وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ»

3-پیامبر اسلام علاوه بر مسلمانان،بر یهود ونصاری نیز ولایت دارد. وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ ...

4-در مسائل مهم وحیاتی،تکرار تذکّر ضروری است.(تنها به حکم خدا داوری کن واز هوس های مردم پیروی مکن»در این آیه وآیه قبل تکرار شده است)

5-توجّه به خواسته های نفسانی مردم یکی از خطرهای بزرگ برای قاضی و حاکم است. «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»

6-هشدارهای الهی،عامل مصونیّت و عصمت انبیاست. «وَ احْذَرْهُمْ»

7-مراقب نفوذ فرهنگی دشمنان باشیم. «وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ»

8-وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله باید از توطئه های کفّار در بیم باشد،تکلیف دیگران روشن است. «وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ»

9-حتّی دست برداشتن از بعضی احکام الهی نشانه ی پیروی از هوسهای مردم است. أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ...

10-مخالفان هم بعضی از دستورهای الهی را می پسندند.خطر اعراض و تحریف در بعضی احکام وجود دارد. «عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللّهُ»

11-باید طبق وحی داوری کنیم،گرچه احتمال اعراض بعضی از مردم را بدهیم.

وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ ... فَإِنْ تَوَلَّوْا

12-هدف وسیله را توجیه نمی کند.نباید به خاطر مسلمان شدن گروهی،از داوری و قضاوت ناروا کمک گرفت.(با توجّه به شأن نزول)

13-هشدارهای تندی همچون: لا تَتَّبِعْ ،احْذَرْهُمْ ،یَفْتِنُوکَ ...نشانه ی صداقت پیامبر صلی الله علیه و آله در ابلاغ وحی الهی است و گرنه کسی به خودش این همه تند خطاب نمی کند.

14-روی گردانی از داوری پیامبر،عامل سقوط و سبب عذاب الهی است. «أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ»

15-ریشه ی اعراض کافران فسق است،وگرنه در آیین الهی نقصی نیست. فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ ... لَفاسِقُونَ

أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ«50»

آیا آنان حکم جاهلیّت را می طلبند؟برای اهل ایمان و یقین،داوری چه کسی از خدا بهتر است؟

نکته ها:

* بهترین قانون،آن است که قانون گذار شرایط زیر را داشته باشد:

·   از تمام اسرار هستی و انسان،در حال و آینده آگاه باشد.

·   هیچ هدف انتفاعی نداشته باشد.

·   هیچ لغزش عمدی و سهوی نداشته باشد.

·   از هیچ قدرتی نترسد.

·   خیر خواه همه باشد.

این شرایط،تنها در خداوند متعال وجود دارد،لذا قرآن می فرماید: «مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً» و هر قانون بشری که خلاف حکم خدا باشد،جاهلانه است. «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ» (چون این قانون ها غالباً بر اساس هوا و هوس،ترس،طمع،جهل،خطا،خیال و محدودیّت علمی وضع شده است)

پیام ها:

1-بعضی از مردم(مشرکان،اهل کتاب)خواستار داوری پیامبر بر اساس قوانین جاهلیّت بودند. «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ»

2-فسق و گناه،انسان را به سوی فرهنگ جاهلی سوق می دهد. وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النّاسِ لَفاسِقُونَ ... أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ

3-آنان که با داشتن احکام الهی از آن روی می گردانند و سراغ قوانین بشری می روند،در مسیر جاهلیّت گام برمی دارند. فَإِنْ تَوَلَّوْا ... أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ

4-زمان جاهلیّت،مخصوص یک دوران نیست،هرگاه که مردم از خدا جدا شوند،دوران جاهلیّت است. أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ ...

5-عقل و وجدان بهترین داور و دادگاه است. «وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً»

6-آنان که تنها چشم به قوانین بشری دوخته اند و آن را راه کمال می دانند،در ایمان و یقین خود شک کنند. «لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ«51»

ای کسانی که ایمان آورده اید! یهودیان و مسیحیان را سرپرست و یاور نگیرید، (زیرا)بعضی از آنان یار و یاور بعض دیگرند و هر کس از شما که آنان را ولیّ خود قرار دهد پس قطعاً از آنان است.همانا خداوند،قوم ستمگر را هدایت نمی کند.

نکته ها:

* ذکر یهود و نصارا در آیه،از باب نمونه است،وگرنه شکّی نیست که ولایت هیچ کافری را هم نباید پذیرفت.

* از آیات دیگر قرآن استفاده می شود که بهره گیری از غذاهای غیر گوشتی اهل کتاب،یا ازدواج موقّت با آنان،یا داد و ستد و زندگی مسالمت آمیز با آنان جایز است و هیچ یک از این مسائل به معنای سلطه پذیری آنان نیست.

پیام ها:

1-خداوند از بندگان مؤمنش،انتظارات خاصّی دارد. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا ...

2-تبرّی از دشمن،از شرایط ایمان است. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا ...

3-اسلام،دین سیاست است و تنها به احکام فردی نمی پردازد. «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ اَلنَّصاری أَوْلِیاءَ»

4-وقتی یاری گرفتن از کفّار مورد نهی قرآن است،قطعاً در روابط و سیاست خارجی،پذیرش ولایت وسلطه ی اهل کتاب وکفّار ممنوع است. «لا تَتَّخِذُوا»

5-ولایت کفّار و دشمنان را نپذیریم،چون آنان تنها به فکر هم مسلکان خویشند. «بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»

6-با وجود اختلافات شدید میان یهود و نصارا،پیوندشان به خاطر نابودی اسلام است. «بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ»

7-کفّار تنها نسبت به تعهّدات میان خودشان وفادارند،ولی نسبت به تعهّدات با مسلمانان پایبند نیستند. لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ...

8-دولت های اسلامی که ولایت و سلطه کفّار را پذیرفته اند،از کفّار محسوب می شوند. «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (دوستی با هر فرد و گروهی،انسان را جزو آنان می سازد.)

9-نه کفّار را«ولیّ»خود گردانید و نه با آنان که ولایت کفّار را پذیرفته اند،رابطه ولایت داشته باشید. «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»

10-نتیجه ی پذیرش ولایت کفّار،قطع ولایت خداست. «فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ»

11-تکیه بر کفّار،ظلم است. «لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ»

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصِیبَنا دائِرَهٌ فَعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ«52»

(با آن همه توصیه به نپذیرفتن ولایت کفّار)بیماردلان را می بینی که در دوستی با آنان (کافران)، سبقت می گیرند(و در توجیه کارشان)می گویند:می ترسیم که حادثه ای بد برایمان پیش آید (و ما نیازمند کمک آنان باشیم)پس امید است که خداوند،پیروزی یا امر دیگری را از جانب خود(به نفع مسلمانان)پیش آورد، آنگاه آنان از آنچه در دل پنهان داشته اند پشیمان شوند.

وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ«53»

و کسانی که ایمان آوردند(هنگام پیروزی مسلمانان و رسوایی منافقان با تعجّب،به یکدیگر) می گویند: آیا اینان همان هایی هستند که با تأکید،به خدا قسم می خوردند که ما با شماییم؟پس(چرا کارشان به اینجا کشید؟) اعمالشان نابود شد و زیانکار شدند.

نکته ها:

* بیماردلان کسانی هستند که نسبت به حقّانیّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یا برخی از معارف دینی در شک بوده و ایمانی ضعیف دارند.[108]

* در مورد معنای آیه،سه احتمال وجود دارد:

الف:در هنگام پیروزی مسلمانان و رسوایی منافقان،مؤمنان با تعجّب می گویند:آیا این یهود و نصارا بودند که سوگند جدّی بر یاری کردن شما مؤمنان خوردند؟

ب:برخی از مؤمنان واقعی بعد از پیروزی به یکدیگر می گویند:آیا این بیماردلان بودند که با سوگند می گفتند:ما با شما هستیم و دیدید که نبودند؟

ج:این بیماردلان که سوگند یاد کردند ما با یهود و نصارا هستیم،آیا توانستند به شما اهل کتاب کمکی کنند؟

پیام ها:

1-پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شاهد تلاش های آشکار و شتابزده افراد سست ایمان برای پیوستن به یهود و نصارا است. «فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ»

2-نمونه ی روشن کسانی که از هدایت الهی محرومند،بیماردلانی هستند که با سرعت برای پیوستن به کفّار تلاش می کنند. إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ ... اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ (حرف«فاء»نشانه آن است که ظالمان آیه ی قبل،بیماردلان این آیه هستند)

3-بیماردلان سست ایمان،با سرعت به سراغ طرح دوستی با دشمنان کافر می روند. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ»

4-افراد سست ایمان و منافق،می خواهند که جزو کفّار باشند. «یُسارِعُونَ فِیهِمْ» ، نه «الیهم».

5-در برابر نص وفرمان صریح خداوند نباید اجتهاد و مصلحت اندیشی کرد.

لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ ... أَوْلِیاءَ ... یَقُولُونَ نَخْشی

6-انگیزه ی پذیرش رابطه ی ذلّت بار با ابرقدرت ها،ضعف ایمان و وحشت از غیر خداست. «یَقُولُونَ نَخْشی»

7-مسلمانان،به پیروزی و گسترش اسلام و افشای منافقان امیدوار باشند. فَعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ ...

8-عزّت سیاسی،قدرت اقتصادی و پیروزی نظامی،همه از طرف خدا و در دست اوست. «أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ»

9-با کفّار رابطه ی ولایت نداشته باشید،تا امدادهای غیبی خدا به سوی شما سرازیر شود. لا تَتَّخِذُوا ... یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ

10-پایان نفاق و وابستگی به کفّار،حبط و رسوایی و شرمندگی است. «نادِمِینَ»

11-هر سوگندی نشانه ی صداقت نیست،فریب سوگندها را نخورید. «أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ»

12-وابستگی به بیگانگان،مورد ملامت مؤمنان است. وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ ... إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ

13-نشانه ی خسران انسان،از بین بردن کارهای نیک است. «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ«54»

ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کس از شما که از دین خود برگردد(به خدا ضرری نمی زند،چون)خداوند در آینده قومی را خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند.آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر کافران سرسخت و قاطعند،در راه خدا جهاد می کنند و از ملامت هیچ ملامت کننده ای نمی هراسند.این فضل خداست که به هر که بخواهد(وشایسته ببیند)می دهد و خداوند وسعت بخش بسیار داناست.

نکته ها:

* در روایت است:«چون این آیه نازل شد،پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست به شانه ی سلمان فارسی زد و فرمود:هموطنان تو مصداق این آیه اند».[109]

* در آیات قبل،خطر سلطه کفّار و منافقان مطرح بود،اینجا سخن از ارتداد است.شاید اشاره به این باشد که نفاق و دوستی و رابطه با کفّار و پذیرش سلطه آنان،به ارتداد می انجامد.

* امام باقر علیه السلام درباره ی «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» فرمود:«مراد علیّ علیه السلام و شیعیان اویند».[110]

* در روایات شیعه و سنّی آمده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در جنگ خیبر،پس از ناکامی فرماندهان در فتح قلعه های دشمن فرمود:«به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسی می دهم که خدا و رسولش او را دوست دارند،او هم،خدا و رسول را دوست دارد و پیروزی را به ارمغان می آورد.آنگاه پرچم را به دست علی علیه السلام داد».[111]

پیام ها:

1-مؤمن باید به فکر عاقبت خود باشد،چه بسا مؤمنانی که مرتدّ شوند. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ»

2-رهبر روشن ضمیر،باید احتمال ارتداد و برگشت پیروان خود را بدهد. «مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ»

3-کفر یا ارتداد گروهی از مؤمنان،به راه خدا ضربه نمی زند. فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ ...

4-زمینه ارتداد،نداشتن معرفت و محبّت نسبت به دین و خداست. «یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»

5-خداوند،نیازی به ایمان ما ندارد. «فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ»

6-در راه ایمان و شکستن سنّت ها و عادات جاهلی نباید از سرزنش ها و هوچی گری ها و تبلیغات سوء دشمن ترسی داشت و تسلیم جوّ و محیط شد.

«لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ»

7-رفتار مسلمان،نرمش با برادران دینی و سرسختی در برابر دشمن است و هیچ یک از خشونت و نرمش،مطلق نیست. «أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرِینَ»

8-فضل خدا تنها مال و مقام نیست،محبّت خدا و جهاد در راه او و قاطعیّت در دین هم از مظاهر لطف و فضل الهی است. «ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ»

9-دوستی متقابل میان خدا و بنده،از کمالات بشر است. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»

10-با نوید جایگزینی دیگران،جلو یأس و ترس را بگیرید. مَنْ یَرْتَدَّ ... فَسَوْفَ یَأْتِی ... وَ لا یَخافُونَ

11-مؤمن واقعی کسی است که هم عاشق و هم محبوب خدا باشد. «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»

12-کسی که ایمان واقعی دارد،هرگز در برابر کافران احساس حقارت نمی کند.

«أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرِینَ»

13-دلی که از محبّت خدا خالی شد،بیمار و وابسته به کفّار می شود،ولی دلی که از مهر خدا پر است هرگز وابسته نمی شود. فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فِیهِمْ ... یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ ... أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرِینَ

14-اسلام رو به گسترش است،تنها به ریزش ها نگاه نکنیم به رویش ها نیز نگاه کنیم. مَنْ یَرْتَدَّ ... یَأْتِی اللّهُ

15-در آینده پرچم اسلام را کسانی بدست خواهند گرفت که عاشق خدا و مجاهد و با صلابت باشند. یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ ... أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ

16-جنگ روانی،در مؤمنان واقعی اثری ندارد. «لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ»

17-فضل خداوند،محدود نیست؛لیکن به هرکس به قدر حکمتش عطا می کند.

«وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ»

18-اگر خداوند به شخصی لطفی کرد،آگاهانه است. «واسِعٌ عَلِیمٌ»

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ«55»

ولیّ و سرپرست شما،تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانی هستند که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع،زکات می دهند.

نکته ها:

* در شأن نزول آیه آمده است:سائلی وارد مسجد شد و از مردم درخواست کمک کرد.کسی چیزی به او نداد.حضرت علی علیه السلام در حالی که به نماز مشغول بود،در حال رکوع، انگشتر خود را به سائل بخشید.در تکریم این بخشش،این آیه نازل شد.

ماجرای فوق را ده نفر از اصحاب پیامبر مانند:ابن عباس،عمّار یاسر،جابربن عبداللّه،ابوذر، انس بن مالک،بلال و...نقل کرده اند و شیعه و سنّی در این شأن نزول،توافق دارند.[112]

عمّار یاسر می گوید:پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آیه بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«مَن کنتُ مولاه فعلیّ مولاه».[113]

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیرخم،برای بیان مقام حضرت علی علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود.[114]

و خود علی علیه السلام نیز برای حقّانیّت خویش،بارها این آیه را می خواند. [115]ابوذر که خود شاهد ماجرا بوده است،در مسجد الحرام برای مردم داستان فوق را نقل می کرد.[116]

* کلمه ی«ولی»در این آیه،به معنای دوست و یاور نیست،چون دوستی و یاری مربوط به همه مسلمانان است،نه آنان که در حال رکوع انفاق می کنند.

* امام صادق علیه السلام فرمودند:منظور از اَلَّذِینَ آمَنُوا ...،علی علیه السلام و اولاد او علیهم السلام تا روز قیامت هستند.پس هرکس از اولاد او به جایگاه امامت رسید با این ویژگی مثل اوست،آنان در حال رکوع صدقه می دهند. [117]

* مرحوم فیض کاشانی در کتاب نوادر،حدیثی را نقل می کند که بر اساس آن سایر امامان معصوم نیز در حال نماز و رکوع به فقرا صدقه داده اند که این عمل با جمع بودن کلمات «یُقِیمُونَ ، یُؤْتُونَ، راکِعُونَ» سازگارتر است.

* امام باقر علیه السلام فرمود:«خداوند پیامبرش را دستور داد که ولایت علی علیه السلام را مطرح کند و این آیه را نازل کرد».[118]

* بهترین معرّفی آن است که اوصاف وخصوصیّات کسی گفته شود ومخاطبان،خودشان مصداق آن را پیدا کنند.(آیه بدون نام بردن از علی علیه السلام،اوصاف وافعال او را برشمرده است)

* امام صادق علیه السلام فرمود:«علی علیه السلام هزاران شاهد در غدیر خم داشت،ولی نتوانست حقّ خود را بگیرد،در حالی که اگر یک مسلمان دو شاهد داشته باشد،حقّ خود را می گیرد!»[119]

* ولایت فقیه در راستای ولایت امام معصوم است.در مقبوله ی عمربن حنظله ازامام صادق علیه السلام می خوانیم:«به آن کس که حدیث ما را روایت کند و در حلال وحرام ما نظر کند و احکام ما را بشناسد،بنگرید.پس به حکومت او راضی باشید که من او را بر شما حاکم قرار دادم.فانّی قد جعلته علیکم حاکماً.... [120]

پیام ها:

1-اسلام،هم دین ولایت است و هم دین برائت.هم جاذبه دارد و هم دافعه.

آیات قبل،از پذیرش ولایت یهود و نصارا نهی کرد،این آیه می فرماید:خدا و رسول و کسی را که در رکوع انگشتر داد،ولیّ خود قرار دهید. یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا ... إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ...

2-از این که به جای«اولیائکم»،«ولیّکم»آمده،ممکن است استفاده شود که روح ولایت پیامبر و علی علیهما السلام،شعاع ولایت الهی است. «وَلِیُّکُمُ»

3-در قرآن معمولاً نماز وزکات در کنار هم مطرح شده است؛ولی در این آیه،هر دو به هم آمیخته اند.(دادن زکات در حال نماز) «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ»

4-کسانی که اهل نماز و زکات نیستند،حقّ ولایت بر مردم را ندارند. إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ...( «إِنَّما» ،نشانه ی انحصار ولایت در افراد خاصّ است)

5-برای توجّه به محرومان،نماز هم مانع نیست. «یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ» (آری،فقیر نباید از جمع مسلمانان دست خالی برگردد.)

6-ولایت از آنِ کسانی است که نسبت به اقامه ی نماز وپرداخت زکات پایدار باشد. یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ ...( «یُقِیمُونَ» و «یُؤْتُونَ» نشانه دوام است)

7-هرگونه ولایت،حکومت و سرپرستیی که از طریق خدا و رسول و امام نباشد، باطل است. إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ...(کلمه «إِنَّما» علامت حصر است)

8-توجّه به خلق برای خدا در حال نماز،با اقامه نماز منافات ندارد. «یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ»

9-کسی که نسبت به فقرا بی تفاوت باشد،نباید رهبر و ولیّ شما باشد. إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ... وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ

10-کارهای جزئی(مثل انفاق انگشتر)نماز را باطل نمی کند. «یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ»

11-در فرهنگ قرآن،به صدقه مستحبّی هم«زکات»گفته می شود. «یُؤْتُونَ الزَّکاهَ»

12-ولایت ها در طول یکدیگرند،نه در عرض یکدیگر.ولایت بر مسلمانان، ابتدا از آنِ خداوند است،سپس پیامبر،آنگاه امام. إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا ...

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ«56»

و هرکس که خدا و پیامبرش وچنان مؤمنانی را(که در آیه قبل بیان شد) ولیّ خود بگیرد(از حزب خداست)همانا حزب خدا پیروز است.

نکته ها:

* در آیه ی قبل بیان شد که مراد از «الَّذِینَ آمَنُوا» ،حضرت علی علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام هستند.

* اوصاف حزب اللّه در سوره ی مجادله آیه 22 چنین بیان شده است:

1.به مبدأ و معاد ایمان دارند.

2.با دشمنان خدا،دوستی نمی کنند.

* این آیه که لزوم پذیرش ولایت خدا و رسول و امامان را بیان می کند،می فهماند که مراد از «وَلِیُّکُمُ» در آیه ی قبل،سرپرست و حاکم است نه دوست و یاور،چون تعبیر«حزب اللّه»و غالب بودن آنان،اشاره به نظام قدرتمند و حکومت دارد.

* «حِزْبَ» ،در لغت به معنای گروه با قدرت و با صلابت است.[121]

* چون پیروزی،بدون تشکیلات،مدیریّت،قدرت،وحدت،جرأت و...امکان ندارد،پس «حزب اللّه»باید برای حاکمیّت و غلبه این صفات را داشته باشند.

* حزب اللّه نه تنها غالب و پیروزند،بلکه رستگار نیز هستند. «حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» ، «حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[122]

* درآیه ی 52 همین سوره خواندیم که گروهی از ترس حوادث،کفّار را ولّی خود می گیرند،در این آیه می فرماید:حزب اللّه غالب است؛یعنی وابستگان به کفّار مغلوبند،پس به سراغ آنان نروید. فَتَرَی الَّذِینَ ... یُسارِعُونَ فِیهِمْ ...، وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ ... هُمُ الْغالِبُونَ

پیام ها:

1-حزب اللّه،تنها کسانی اند که ولایت خدا،پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را پذیرفته باشند. وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللّهَ ... فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ

2-غلبه ی نهایی با کسانی است که ولایت خدا،پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را بپذیرند.

وَ مَنْ یَتَوَلَّ ... هُمُ الْغالِبُونَ

3-چون خداوند غالب است، «وَ اللّهُ غالِبٌ عَلی أَمْرِهِ»[123]،وابستگان به او هم غالبند.

«حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ»

4-با وعده های الهی،حزب اللّه به آینده ی خود مطمئن است. «هُمُ الْغالِبُونَ»

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ«57»

ای کسانی که ایمان آورده اید! از کسانی که دین شما را به مسخره و بازی می گیرند،آنان که پیش از شما کتاب(آسمانی)داده شده اند و(نیز)کفّار را ولیّ خود نگیرید و از خدا بپرهیزید، اگر ایمان دارید.

پیام ها:

1-کیفر دنیویِ کسانی که به دین خدا و مقدّسات مذهبی توهین می کنند،قطع رابطه است. لا تَتَّخِذُوا ...(در روابط با دیگران،احترام به مقدّسات یک شرط ضروری است)

2-شرط ایمان،داشتن غیرت دینی و تبری از نااهلان است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا»

3-استهزای دین،(با جنگ سرد و روانی)یکی از شیوه های مبارزاتی دشمنان است. «اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً»

4-تقوای الهی ایجاب می کند از دشمنان نترسیم و آنان را ولیّ خود قرار ندهیم.

لا تَتَّخِذُوا ... أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ ...

وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ«58»

و هرگاه که شما(به وسیله ی اذان،مردم را)به نماز فرامی خوانید آن را به مسخره و بازی می گیرند.این به خاطر آن است که آنان گروهی هستند که نمی اندیشند.

نکته ها:

* در شأن نزول آیه آمده است که جمعی از یهود و بعضی از مسیحیان،صدای مؤذّن را که می شنیدند و یا قیام مسلمانان را به نماز می دیدند،آنان مسخره و استهزا می کردند.[124]

پیام ها:

1-از رابطه و دوستی با کسانی که اذان(وشعائر دینی)را مسخره می کنند، بپرهیزید. لا تَتَّخِذُوا ... وَ إِذا نادَیْتُمْ ...

2-نماز،چهره و مظهر دین است.(در آیه ی قبل،استهزای دین مطرح شد و در این آیه استهزای نماز،یعنی نماز سیمای دین است) اِتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً ... وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاهِ اتَّخَذُوها هُزُواً

3-برای نماز،باید ندا سر داد تا همه جمع شوند. «نادَیْتُمْ» (نماز باید علنی باشد)

4-در جامعه ی اسلامی،باید برای نماز،فریاد زد و تبلیغ کرد و هیچ کس نباید مانع آن گردد. «نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاهِ»

5-شیوه ی عاقلان،برخورد منطقی است ولی بی خردان،اهل استهزا هستند.

«ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ»

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ«59»

بگو:ای اهل کتاب! آیا جز این بر ما خورده و عیب می گیرید که به خداوند و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه از پیش(بر پیامبران گذشته)نازل گردیده،ایمان آورده ایم؟همانا بیشتر شما از مرز حقّ بیرون رفته و فاسقید.

نکته ها:

* «تَنْقِمُونَ» از ماده«نقمت»،به معنای انکار چیزی است؛با زبان باشد یا به وسیله ی قهر و کیفر و برخورد.[125]

پیام ها:

1-با مخالفان هم باید جدالی نیکو داشت.استدلال آمیخته با سؤال های عاطفی.

«هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا»

2-دشمنی دشمنان با مؤمنان،فقط به خاطر ایمان آنهاست. «هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ»

3-ایمان مسلمانان به تمامی کتب آسمانی،از عوامل کینه و عداوت اهل کتاب با آنان است. «هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَنْ آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ»

4-دشمنی اهل کتاب با مسلمانان،تاریخی وبا سابقه است. «هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّا»

5-در برابر سختگیری های دشمن،عدالت و انصاف را از کف ندهیم و همه را یکسان و فاسق مپنداریم. «أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ»

6-انکار حقّ و آزار پیروان حقّ،فسق است. «فاسِقُونَ»

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ اللّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ«60»

بگو:آیا شما را به بدتر از(صاحبان)این کیفر در پیشگاه خدا خبر دهم؟ کسانی که خداوند آنها را لعن و بر آنها غضب کرده و افرادی از آنان را به شکل بوزینه ها و خوک ها درآورده و طاغوت را پرستیدند(و اطاعت کردند)،جایگاه آنان نزد خداوندبدتراست و از راه راست گمراه ترند.

نکته ها:

* «مَثُوبَهً» و «ثَوابَ» در اصل به معنای رجوع و بازگشت به حالت اوّل است و به هرگونه سرنوشت یا جزا نیز گفته می شود،ولی غالباً در مورد پاداشهای نیک به کار می رود.[126]

* آنان که دین و اسلام و نماز مسلمانان را مسخره می کنند و مسلمان را به خاطر ایمانشان می آزارند،چرا به گذشته ی تاریک و ننگین خود نگاه نمی کنند که با قهر الهی مسخ شدند و رسوا گشتند.گرچه یهودِ زمان پیامبر،به صورت خوک و میمون نبودند،ولی چون بنی اسرائیل خود را قوم واحد و دارای هویّت جمعی می دانستند و افتخارات گذشته را به خود نسبت می دادند،بیان رسوایی های پیشین،غرور آنان را می شکند.

* بسیاری از مفسّران معتقدند،یهودیانی که با حیله های شرعی قداست روز شنبه را شکستند، به میمون تبدیل شدند و مسیحیانی که مائده آسمانی عیسی را منکر شدند،به خوک تبدیل گشتند .[127]

پیام ها:

1-کیفرهای الهی عادلانه است و اگر گروهی به میمون و یا خوک تبدیل می شوند سزای عملکردشان است. «مَثُوبَهً»

2-اطاعت کنندگان از طاغوت،هم ردیف مسخ شدگانند. «وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ»

3-بیان سرنوشت شوم بدکاران تاریخ یکی از روش های ارشاد و تبلیغ قرآن است. جَعَلَ مِنْهُمُ ...

4-حرمت شکن،حرمت ندارد. أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ ...

5-عقوبت سنگین برای انحراف سنگین است. بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَهً ... أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ


[1] - تفسیر مجمع البیان.

[2] - کافی،ج6،ص234.

[3] - قاموس القرآن

[4] - بحار،ج 16،ص 144

[5] - توبه،4

[6] - کافی،ج2،ص162

[7] - کافی،ج6،ص 198

[8] - وسائل،ج 8،ص 602

[9] - وسائل،ج8،ص 586

[10] - وسائل،ج11،ص345

[11] - وسائل،ج11،ص 345

[12] - وسائل،ج12،ص130

[13] - تفسیر قرطبی

[14] - کافی،ج1،ص289

[15] - نحل،112

[16] - تفسیر برهان،ج1،ص447.

[17] - تفسیر المیزان؛کافی،ج6،ص341.

[18] - در این مسئله هرکس باید نظر مرجع تقلید خود را مطالعه نماید

[19] - تفسیر نورالثقلین،ج1،ص 595.

[20] - وسائل،ج،27،ص60.

[21] - معانی الاخبار،ص283

[22] - تهذیب،ج1،ص49

[23] - تفسیر نورالثقلین

[24] - کافی،ج3،ص30

[25] - کافی،ج5،ص 555

[26] - وسائل،ج1،ص 367

[27] - واقعه،79

[28] - نساء،23

[29] - بقره،124

[30] - تفسیر نورالثقلین

[31] - هود،11

[32] - یس،11

[33] - فصّلت،8

[34] - آل عمران،9

[35] - مسند احمدبن حنبل،ج 1،ص 398

[36] - صف،14

[37] - تفسیر المیزان.

[38] - حشر،23

[39] - انعام،127

[40] - تفسیر اطیب البیان

[41] - نساء،171

[42] - مائده،73

[43] - ادّعای فرزند خدا و دوست خدا بودن،در انجیل یوحنّا،باب 8،جمله 41 نیز آمده است.تفسیر نمونه.

[44] - نهج البلاغه،کلمات قصار 147.

[45] - تفسیرالمیزان.

[46] - بقره،61

[47] - تفسیر نمونه

[48] - دائرهالمعارف،فرید وجدی

[49] - تفسیر نمونه.

[50] - تفسیر نورالثقلین

[51] - تفسیر مراغی

[52] - تفسیر اطیب البیان

[53] - تفسیر عیّاشی

[54] - بحار،ج28،ص14 و 30.

[55] - کافی،ج 8،ص113

[56] - آل عمران،92

[57] - تفسیر نورالثقلین

[58] - کافی،ج8،ص 113

[59] - تفسیر نورالثقلین

[60] - تفاسیر درّالمنثور

[61] - تفسیر نورالثقلین

[62] - قاموس قرآن

[63] - تفاسیر برهان وراهنما

[64] - بحار،ج73،ص375

[65] - کافی،ج7،ص271

[66] - بحار،ج10،ص382.این حدیث را در شب جمعه آخر ماه رمضان 1379 می نویسم که روز جمعه اش روز قدس است و در حالی که تلویزیون صحنه های دلخراشی از کشتن مسلمانان بی پناه فلسطین را به دست صهیونیست ها نشان می دهند

[67] - مکارم الاخلاق،ص135

[68] - کافی،ج2،ص210

[69] - تفسیر برهان

[70] - کافی،ج2،ص204

[71] - تفسیر نورالثقلین

[72] - بقره،179.

[73] - تفسیر اطیب البیان

[74] - تفسیر راهنما

[75] - تفسیر صافی

[76] - تفسیر فی ظلال القرآن.

[77] - بحار،ج4،ص65

[78] - تفسیر نمونه

[79] - نساء،18.

[80] - نهج البلاغه،خطبه 110

[81] - تفسیر صافی

[82] - اعراف،156.

[83] - طه،109

[84] - زخرف،77

[85] - قاموس قرآن

[86] - تفسیر صافی.

[87] - تفسیر قرطبی

[88] - تفسیر فی ظلال القرآن

[89] - کافی،ج7،ص250

[90] - تفسیر المیزان.

[91] - بعضی مردم سراغ مرجع تقلید،عالم،دادگاه و قانونی می روند که طبق میل آنان حکم کرده باشد.آیه از این امر نهی می کند.

[92] - در تورات،سِفر تثنیه،فصل 23،حکم زنا بیان شده است.

[93] - وسائل،ج17،ص95

[94] - مفردات راغب

[95] - تفسیر مراغی

[96] - تفسیر صافی

[97] - تفسیر صافی؛کافی،ج7،ص408

[98] - «انّ الذین یفترون علی اللّه الکذب لایفلحون.متاع قلیل ولهم عذاب الیم».نحل،116-117.

[99] - بقره،179

[100] - تفسیر اطیب البیان

[101] - کافی،ج7،ص 358

[102] - تفسیر قرطبی

[103] - البتّه میان زن ومرد در حکم قصاص،تفاوت های حکیمانه ای در کتب فقهی بیان شده است.

[104] - تورات،سِفر خروج،فصل 21،23 و 26

[105] - تفسیر المیزان

[106] - بقره،2

[107] - مفردات راغب

[108] - تفسیر راهنما

[109] - تفسیر نورالثقلین

[110] - تفسیر فرات کوفی،ص123

[111] - احقاق الحقّ،ج 3،ص 200

[112] - الغدیر،ج2،ص52،احقاق الحقّ،ج2،ص400 و کنزالعمّال،ج6،ص391

[113] - تفسیر المیزان

[114] - تفسیر صافی

[115] - تفسیر المیزان

[116] - تفسیر مجمع البیان

[117] - کافی،ج1،ص 288

[118] - تفسیر نورالثقلین وکافی،ج1،ص281

[119] - تفسیر نورالثقلین

[120] - کافی،ج1،ص67.

[121] - معجم الوسیط

[122] - مجادله،22

[123] - یوسف،21

[124] - تفسیر نمونه

[125] - مفردات راغب

[126] - تفسیر نمونه

[127] - تفسیر راهنما


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -