انهار
انهار
مطالب خواندنی

وطن و سکونت دائم

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سؤال: منظور از وطن اصلی در رساله شریفه چیست؟

جواب: منظور وطنی است که در آن جا مکلف متولد شده است و جایگاه پدری او بوده است.

سؤال: اگر جائی را وطن قرار بدهم و هیچ آن جا نروم فعلا، بلکه قصد کرده ام بعداً مثلاً 20 سال دیگر بروم و آنجا وطنم باشد، اگر حالا عبورم بیفتد چه طور است نماز و روزه در آن جا؟

جواب: حکم مسافر دارید.

سؤال: این جانب پدر و مادرم در قم ساکن هستند ولی خودم در شهر دیگری مشغول خدمت هستم و نیتم آن است که در آینده به قم بروم و ساکن آن جا شوم، آیا قم وطن من محسوب می شود؟

جواب: به مجرد نیت، وطن محسوب نمی شود.

سؤال: در شهری که عقیده دارم بازنشسته شوم و زندگی کنم نماز و روزه ام را بایستی به چه نیتی بخوانم و بگیرم؟ 

جواب: تا در آن شهر پس از قصد توطن مدتی ساکن نشدید حکم وطن ندارد.

سؤال: کسی که در سال های اخیر که تهران از بلاد کبیره شده است به تهران آمده و قصد دارد در این شهر زندگی کند با چه شرائطی تهران وطن او محسوب می شود و آیا داشتن خانه ملکی یا استیجاری دخالتی در این جهت دارد یا خیر؟

جواب: چنانچه در یکی از محله های تهران قصد سکونت دائم کند همان محله وطن او محسوب می شود و فرقی بین داشتن خانه ملکی و یا استیجاری نیست.

سؤال: افرادی که شغلشان در تهران است و مجبورند از منزل استیجاری استفاده نمایند با عنایت به اینکه مدت سکونتشان در منزل استیجاری بستگی به رضایت صاحبخانه دارد، آیا می توانند در آن محدوده قصد توطن نمایند؟

و اگر مدت اجاره به پایان رسیده باشد و تهیه منزل استیجاری برایش در آن محدوده مقدور نشود تکلیفش در قصد چیست؟

جواب: اگر قصد دارد در همان محله ولو با انتقال از منزلی به منزل دیگر همیشه زندگی کند آن محله وطن او محسوب است و در غیر این صورت وطن محسوب نیست.

سؤال: جمعیتی در جائی ساکن شده اند و همانجا را وطن خود قرار داده اند و در حدود 15 سال است که در آن جا ساکن هستند، نماز و روزه اشان چگونه است؟

جواب: اگر از اول قصد داشتند برای زندگی تا آخر عمر در آن جا زندگی نمایند آن محل وطن محسوب است و نمازشان در آن جا تمام است ولی اگر قصد زندگی دائمی در آن محل نداشتند در آن جا حکم مسافر دارند که بدون قصد اقامت ده روز نماز شکسته است و روزه صحیح نیست.

سؤال: اگر کسی از وطن خود خارج شود و در محلی اقامت گزیند که برگشتن او به وطن خود قطعی نباشد طبق فتوای شما اگر مدت ماندن آنقدر باشد که از نظر عرف مقیم آن جا محسوب شود نمازش را باید کامل بخواند، دو سؤال مطرح است: الف- مدت بقا از نظر عرفی چقدر است و آیا باید در این مدت از آن محل خارج نشود: ب- اگر در محل اقامت دوم نمازش را کامل بخواند(توقف او از نظر عرفی به حد معین رسیده باشد) آیا محل زندگی اول او هم وطن این شخص خواهد بود یا خیر؟

ج- میزان در صدق وطن در فرض مرقوم نظر عرف است و گاهگاهی خارج شدن مضر نیست و تا از وطن اصلی اعراض نکرده به حکم وطن باقی است.

سؤال: نظر به مسأله 1331 توضیح المسائل اگر کسی بدون قصد ماندن در محلی آنقدر بماند که مردم بگویند آنجا وطن او است وطن او محسوب می شود، حکم اینجاست که مدت 5 سال در تهران دانشجو هستم و در شرکتی مشغول به کار می باشم و بعد از ظهرها تحصیل می کنم و هنوز درسم تمام نشده صاحب منزل شخصی می باشم، ازدواج هم نموده ام و قصد حتمی ماندن در تهران را ندارم چیست؟

جواب: بدون قصد ماندن دائم در یک محله از تهران وطن محقق نمی شود مگر مدت زیادی که مردم او را اهل آنجا بشمارند در آن بماند و 5 سال کافی نیست.

سؤال: افرادی که بدون قصد توطن سالیان متمادی در یک شهر سکونت دارند، آیا اگر هشت یا ده سال در آنجا مانده باشند، صدق توطن می کند یا نه؟ در هر صورت میزان برای صدق توطن چه مقدار است؟

جواب: مقدار ذکر شده کافی در صدق وطن نیست.

سؤال: فردی که در وطن ثانی اقامت کرده است اما هر دو سه روز یک بار برای انجام کاری مجبور به طی مسافتی کمتر از هشت فرسخ می شود، نماز و روزه اش را به چه نحو باید انجام دهد؟

جواب: اگر از وطن به کمتر از مسافت می رود نمازش تمام است ولی اگر فاصله به چهار فرسخ شرعی برسد و بخواهد این راه را برود و برگردد حکم مسافر پیدا می کند.

سؤال: این جانب مدت چهل و پنج سال است که در تهران مقیم می باشم ولی متناوباً هر چند وقت یکبار به شهرستان محل تولدم می روم و از آن جا هم اعراض نکرده ام؛ فتوای حضرت امام در مورد احکام وطن؛ برای من و فرزندانم چیست؟

جواب: در وطن اصلی تا از آن اعراض نکردید، نماز و روزه تمام است و فرزندان اگر آن محل، وطنشان نبوده، در آن جا حکم مسافر دارند.

سؤال: حدود سال 1330 در تهران به دنیا آمدم و بعد از 27 سال زندگی در تهران، ازدواج کرده و چند سالی است که به قزوین رفته ام، مرتباً هفته ای یکبار برای دیدن پدر و مادرم به تهران، و هفته ای یکبار هم برای دیدن اقوام شوهرم به شهرستان دیگری می رویم و به همین علت از نظر خواندن نماز و گرفتن روزه دچار مشکل شده ایم؛ آیا می توانم هم تهران و هم قزوین را وطن خود اختیار کنم؟ یا اینکه باید در قزوین قصد اقامت ده روز کنم و به خانه پدر و مادرم نروم؟

جواب: بیش از یک وطن داشتن مانع ندارد و تهران که وطن اصلی شما بوده تا اعراض نکردید به حکم وطن باقی است و در قزوین اگر بنای زندگی دائمی ندارید حکم سفر مترتب است که بدون نیت اقامت ده روز، نماز قصر است و روزه صحیح نیست.

سؤال: چند سالی در شهری مشغول کار و تحصیل بوده و آن جا را وطن ثانوی خود فرض می کردم در حالی که قصد اقامت نمی کرده و مسافرتهای بیش از هشت فرسخ نیز داشته ام، نماز های خود را تمام و روزه ها را نیز گرفته ام، آیا در این مدت به وظایف خود صحیح عمل کرده ام؟

جواب: بدون قصد سکونت دائم، وطن تحقق پیدا نمی کند و نمازهایی که بر خلاف وظیفه انجام شده قضا دارد.

سؤال: ساکنین شهرکی بعد از تحویل گرفتن خانه های خود، در آن شهرک قصد توطن نموده اند ولی چون مسافت محل کارشان از شهرک بیش از مسافت شرعی می باشد و باید هر روزه این مسیر را طی نماید، بعد از قصد توطن حتی به مدت ده روز هم در محل سکونت خود اقامت نکرده اند و دائماً مسیر بین منزل و محل کار را روزانه می پیمایند؛ با توجه به اینکه بعد از قصد توطن باید مدت 6 ماه در محل، اقامت دائم نمایند، نماز و روزه اهالی این شهرک چگونه است؟

جواب: ماندن شش ماه در صدق وطن شرط نیست، چنانچه قصد ماندن همیشه در محل سکونت کرده اند و در آن جا مدتی مانده اند که عرفاً گفته شود ساکن آن جا هستند، محل مزبور وطن آن ها محسوب می شود و در غیر این صورت در آن حکم مسافر دارند و در هر صورت در بین راه و محل کار باید نماز را شکسته بخوانند.

سؤال: محل خدمتم در سمنان است که با وطنم چهار فرسخ فاصله دارد و قصد دارم که همیشه در سمنان بمانم ولی حدأقل هفته ای یک بار به وطنم نزد پدر و مادرم می روم؛ نماز و روزه من چگونه باید ادا شود؟

جواب: اگر از وطن خود اعراض نکرده اید و در سمنان هم قصد همیشه ماندن دارید، در فرض سؤال در هر دو محل و بین راه نماز شما تمام است و حکم مسافر ندارید.

 سؤال: من طلبه ای هستم که وطن اصلی من در اطراف تبریز بوده است اما فعلاً از آن جا اعراض کرده ام و تقریباً مدت 8 سال در تبریز بوده و آن جا را برای خود وطن اخذ کرده بودم و مدت دو سال است که در قم هستم و نظرم هم این است که در تبریز خواهم ماند و در تعطیلات هم به تبریز می روم حکم نماز و روزه بنده در آن محل چیست؟

جواب: در تبریز تمام بخوانید و در قم و محلی که اعراض کرده اید نماز شما شکسته است.

سؤال: فردی که در استخدام نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران در آمده است چون نسبت به انتقالش از شهری به شهر دیگر با تصمیم فرماندهان صورت می پذیرد و لذا خود نقشی در انتقالش ندارد اکنون هم در تهران سکونت دارد آیا می تواند تهران را وطن همیشگی خود قرار دهد؟ با توجه به اینکه شاید اصلا از تهران به شهرستان های دیگر منتقل نگردد یا اینکه قبل از بازنشستگی چندین مرتبه به شهرستان های انتقال یابد. در صورت دوم تصمیمش این است که اگر به شهرستان دیگری منتقل گردد بعد از بازنشستگی برای ادامه زندگی به تهران برگردد.

جواب: اگر قصد زندگی دائمی در یک محله تهران دارد آن جا وطن او محسوب می شود و انتقال موقت مضرّ به قصد توطن نیست.

سؤال: کسی که در شهری غیر از وطن اصلی خود اقامت گزیده است ولی قصد ندارد که مادام العمر در آن جا بماند و ممکن است بعد از مثلا ده سال از آن جا منتقل شود آیا چنین شخصی می تواند در این شهر قصد توطن نماید؟

جواب: نمی تواند و بدون قصد توطن دائم یا ماندن به مقداری که صدق عرفی وطن تحقق یابد حکم وطن مترتب نمی شود.

سؤال: آیا انسان می تواند محلی را به دو شرط(1- تا زمانی که شغل دولتی یا غیر اختیاری دارد، 2- اگر توانست در آن جا خانه ای جهت سکونت خریداری کند) وطن خود قرار دهد تا بتواند روزه و نمازهایش را مانند وطن بجا آورد؟ در این صورت در مواقع مراجعه به محل سکونت قبلی حکمش چیست؟

جواب: با قصد توطن مشروط، وطن نمی شود و محل سکونت قبلی اگر وطن بوده بدون اعراض به حکم وطن باقی است.

سؤال: اشخاصی که مهاجر جنگی می باشند ولی خانه خریده اند و نیت مراجعه به شهر اصلی خود را دارند آیا وطن برای آن ها حساب نمی شود؟ حکم روزه و نمازشان چیست؟

جواب: تنها خریدن خانه موجب صدق وطن نیست و حکم مسافر دارند.

سؤال: طلّابی که مدت زیادی(ده بیست سال یا بیشتر) در قم سکونت دارند و معلوم نیست که برای همیشه آن جا خواهند ماند یا نه؛ آیا احکام وطن بر آنان جاری است؟ و بر فرض وطن بودن، آیا هفته ای یک مرتبه مسافرت کردن، خللی به احکام وطن می رساند؟

جواب: حکم مسافر دارند و بدون قصد اقامه نماز شکسته است.

سؤال: دختری در وطن خود متولد شده پس از 5 سال به شهر کوچ می کنند که در آن شهر ازدواج می کند و سپس به تهران مهاجرت می کنند، نماز این دختر در کجا شکسته است و در کجا درست؟

جواب: در زادگاه که وطن اصلی اوست نماز تمام است مگر از آن جا اعراض کرده باشد و در سایر جاها حکم مسافر دارد مگر در محلی که وطن قرار دهد.

سؤال: عده ای که سال ها است در منطقه ای ساکن عمارات و ساختمان های دولتی بوده و خود نیز از کارکنان دولت هستند؛ اخیراً در بین آنان شایع شده که چون شما نمی دانید چند مدت در این جا خواهید بود نماز و روزه شما قصر است و بعضی هم اکنون در خانه های مسکونی خود نمازهای خود را شکسته می خوانند آیا در فتاوی امام امت چنین موردی هست یا خیر؟

جواب: اگر وطن اصلی آن ها نیست و قصد ماندن همیشه در آن جا را ندارند بدون قصد ماندن ده روز در آن جا، حکم مسافر دارند.

سؤال: مردم رامسر ییلاقی دارند که بیش از چهار فرسخ شرعی از شهر رامسر فاصله دارد، و مردم در تابستان و فصول دیگر به آن جا می روند بعضی خانه در آن ییلاق دارند و برخی زراعت دارند و جمعاً کمتر از نصف سال در آن جا رفت و آمد می کنند آیا نماز مردم در مدت های کمتر از ده روز تمام و روزه آنان نیز صحیح است؟ و یا اینکه حکم مسافر دارند؟ متمنی است حکم خداوند را بیان فرمائید؟

جواب: داشتن منزل یا مزرعه میزان نیست اگر بنا دارند تا آخر عمر مقداری از سال را در آن جا زندگی کنند آن جا وطن محسوب است و نماز و روزه تمام است، وگر نه در صورتی که با وطن به مقدار مسافت شرعی فاصله داشته باشد در آن جا حکم مسافر دارند.

سؤال: ما ایل نشین هستیم و صاحب منطقه ای هستیم که هر وقت یا هر سال مانعی برای ما پیش نیاید به آن منطقه می رویم و برای مدت سه الی چهار ماه می نشینیم(می مانیم) آیا هر وقت که ما به آن منطقه برویم:

1- آن جا وطن ما محسوب می شود؟

2- روزه و نماز ما تمام است یا شکسته؟

3- در صورتی که وطن ما محسوب نشود آیا باید قصد 10 روز کنیم و روزه بگیریم؟

جواب: تا اعراض از آن منطقه نکرده اید در آن جا حکم وطن دارید که نماز شما در آن جا تمام است و روزه صحیح است و قصد ماندن ده روز لازم نیست.

سؤال: اهالی تنکابن سالیان متمادی است که به طریق پدران و اجداد خود هر سال دو ماه یا بیشتر یا کمتر در تابستان ها به ییلاق می روند و در آن جا خانه و علاقه ای هم دارند، آیا آن جا  وطنشان شمرده می شود یا نه؟

جواب: اگر ییلاق را برای همیشه محل زندگی سالی چند ماه قرار دادند، آن جا وطن محسوب می شود.

سؤال: اگر کسی از شهر محل تولد خود رفته باشد و در شهر دیگری اقامت گزیند و قصد اقامت در شهر محل تولد خود را هم نداشته باشد فقط برای دیدار در سالی بنا به مقتضا به آن جا رود ضمناً آن شهر وطن همیشگی پدر و مادر و اجداد او باشد نماز و روزه در آن شهر(محل تولد) چگونه است؟

جواب: در صورتی که اعراض از آن نکرده باشد در آن جا باید نماز را تمام بخواند.

سؤال: این جانب هر چند وقت یکبار به محل تولد و وطن اصلی خود می روم ولی به هیچ وجه قصد بازگشت دائمی به آن جا را ندارم، آیا آن جا وطن من محسوب می شود، یا این که اعراض محقق شده است؟

جواب: اگر قصد دارید که دیگر برای سکونت به وطن اصلی خود برنگردید اعراض حاصل است.

سؤال: شخصی از محل ولادت خود اعراض کرده و در جای دیگری مشغول به تحصیل است ولی با این حال در ایام سال برای دیدن والدین و کارهای دیگر به آن جا می رود! و رفت و آمد خود را قطع نکرده است، آیا این عمل اعراض حساب می شود؟ و با آن که قصد ندارد در آن جا زندگی نکند آیا می تواند از اعراض خود عود کند؟ نمازهای خود را در محل تولدش چگونه بخواند؟

جواب: اگر قصد کرده که دیگر برای سکونت به وطن اصلی نرود اعراض محقق شده و در رفت و آمدهای مزبور حکم مسافر دارد و نمازش در آن جا قصر است.

سؤال: چند سالی است که از روستای محل تولد وطن اصلی ام اعراض نموده ام و در این مدت هر گاه به آن جا می رفته ام فرائضم را مانند شخص مسافر ادا می نمودم ولی اخیراً پشیمان شده و دوست دارم که همانجا وطنم باشد، اگر چه احتمال زندگی کردن در آن جا برایم بعید است ولی غیر ممکن نیست! آیا با این حال می توانم دوباره وقتی به روستای مذکور می روم، نماز و روزه خود را مانند وطن به جا آورم؟

جواب: اگر از وطن اصلی اعراض نمودید، دیگر آن جا برای شما حکم وطن ندارد مگر آن که دوباره به آن جا برگردید و قصد توطن نمایید.

سؤال: این جانب 23 سال است که از وطن اصلی خود خارج شدم و شک دارم که آیا اعراض کرده ام یا خیر یقین ندارم، نماز این جانب در وطن اصلی چطور باید خوانده شود؟

جواب: تا اعراض محرز نشده به حکم وطن باقی است.

سؤال: قبلاً این طور برداشت کرده ام که اقامت دائم در یک شهر به معنی صرف نظر کردن از وطن قبلی است و لذا علی رغم قطع نکردن ارتباطم با زادگاهم، اخیراً نمازهایم را در آن شهر بطور شکسته خوانده ام، آیا دوباره می توانم نمازهایم را در آن شهر بطور کامل بخوانم یا خیر؟

جواب: اگر اعراض کرده اید حکم مسافر دارید و دوباره تا به آن جا برای سکونت به قصد توطن برنگردید نماز شما در آن جا شکسته است.

سؤال: ترک وطن بدین گونه که بگوید فعلاً من ترک وطن نمودم تا بعد اگر دوباره به اینجا آمدم این شهر را وطن خود قرار می دهم درست است یا خیر با اینکه قبلاً علاقه به وطن خود دارم؟

جواب: ترک موقت اعراض نیست و حکم وطن باقی است.

سؤال: در مورد همسر و یا فرزندی که تکلیف شده و در منزل تابع شوهر و یا پدر خود می باشند آیا در مسأله ترک وطن تابع پدر و یا شوهر خود هستند و اگر پدر و یا شوهر ترک وطن نمود آیا آن ها هم همان حکم را پیدا می کنند و یا باید مستقلاً تصمیم بگیرند؟

جواب: زن و فرزندی که از حد تبعیت بالطبع بیرون آمده و صاحب اراده است در اتخاذ وطن و اعراض از آن قصد اقامه تابع نیست و میزان تصمیم خود او است.

سؤال: زنانی که بدون التفات(از اعراض و عدم اعراض) از وطن اصلیشان به شهر دیگر به خانه شوهر می روند و پس از التفات هم لابد قصد دارند که اگر زناشوئیشان تا آخر عمر برقرار و باقی ماند، در شهر شوهر اقامت کنند و الّا بوطن اصلیشان برگشت بنمایند، بفرمایید که حکم نماز و روزه این زن ها در ورود به وطن اصلیشان چه می باشد؟

جواب: وطن اصلی تا از آن اعراض نشده به حکم وطن باقی است.

سؤال: فردی از شمال در تهران ازدواج کرده و حال اینکه شمال وطن شوهر است وظیفه همسر در قبال اعمال عبادی در وطن شوهر چه کیفیت دارد؟

جواب: وطن یکی از دو همسر حکم وطن برای دیگری ندارد.

سؤال: وطن حقیر ورامین است و وطن همسرم کرج، فرزندم در تهران متولد شده و پس از چند روز به کرج برده شده و پس از یک ماه به شاهرود برده شد(چون حقیر کارمند و محل کارم شاهرود بوده است) پس از حدود دو سال با انتقال حقیر به سمنان، به سمنان آمد و اکنون هفت سال است که در سمنان می باشد وطن فرزندم کدام یک از این شهرهاست؟

جواب: در فرض مرقوم جای معینی برای فرزند شما وطن محسوب نمی شود تا خودش بعد از بلوغ محلی را برای خود وطن انتخاب کند.

سؤال: شخصی هستم اهل و ساکن بیارجمند شاهرود اما همسرم اهل طرزه دامغان و هر چند ماه یک مرتبه 2 تا 3 روز به وطن همسرم می رویم، حکم نماز و روزه من و همسرم چیست؟ ضمناً بچه این جانب در شهرستان شاهرود متولد شده است اما الآن ساکن بیارجمند است وطن اصلی او کجاست و آیا می تواند در شاهرود نماز تمام و روزه بجا آورد یا خیر؟

جواب: همسر شما در زادگاهش نماز او تمام و روزه او صحیح است مگر اینکه اعراض نماید و شما در آنجا حکم مسافر دارید مگر این که قصد ده روز نمائید و قصد سفر در اثنای ده روز با قصد ماندن ده روز منافات دارد و بچه شما اگر بزرگ شده محل تولدش هست، محل تولد، وطن او است و تا از آن اعراض نکرده، باقی به حکم وطن است و در محل سکونت بدون قصد توطن و قصد ده روز، حکم مسافر دارد.

سؤال: منزل پدری که هنوز در حیات است برای فرزندی که خودش شخصاً مستقل زندگی می کند آیا وطن محسوب شده و در آن جا بجا آوردن نماز و روزه بطور کامل صحیح است؟ همچنین منزل فرزند از پسر برای پدر که البته از نظر مادی با هم جدا هستند؟

جواب: میزان منزل پدر یا فرزند نیست بلکه میزان وطن به حساب شخص مکلف است جائی که وطن مکلف بوده تا از آن اعراض نکرده به حکم وطن باقی است.

سؤال: حدود دو سال است که در روستایی که زادگاه پدر و مادرم می باشد، معلم هستم؛ پدرم در آن جا خانه شخصی دارد که من نیز در آن جا زندگی می کنم ولی خودم متولد و بزرگ شده تهران هستم و در تعطیلات به تهران می آیم و تصمیم دارم که پس از پنج سال دیگر به تهران برگردم، آیا روستای مذکور وطنم محسوب می شود؟ تهران چطور؟

جواب: در فرض مسأله تهران وطن شما است و روستای مذکور وطن نیست.

 سؤال: شخصی در دو روستا زمین مزروعی دارد که ییلاق و قشلاق می باشد. قبلاً در ییلاق سکونت داشته و بیش از ده سال است که ییلاق را ترک کرده و در قشلاق مقیم می باشد؛ نامبرده فرزندی دارد که در قشلاق به دنیا آمده و در روستای ییلاقی به عنوان آموزگار مشغول انجام وظیفه می باشد و تا به حال بیش از ده روز در روستای ییلاقی نمانده است و هر هفته حدأقل یک روز به روستای قشلاقی که فاصله آن بیش از چهار فرسخ می باشد مسافرت می کند حکم نماز و روزه اش چیست؟

جواب: اگر روستای ییلاقی وطن آن پسر نیست در آن جا حکم مسافر دارد.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -