انهار
انهار
مطالب خواندنی

چگونگى قیام

بزرگ نمایی کوچک نمایی

د - چگونگى قیام 

از برخى روایات به دست مى آید که شیعیان و دوستداران اهل بیت علیهم السّلام در کوفه با آگاهى از روحیه مبارزه جویى زیدبن على علیه السّلام و مخالفت پنهان و آشکار او با دستگاه خلافت بنى امیه ، از او دعوت کردند که از مدینه به کوفه رفته و رهبریت قیام ضد اموى را بر عهده گیرد.

زید با برادر بزرگوارش امام محمدباقر علیه السّلام در این باره مشورت کرد. امام علیه السّلام وى را از زود هنگام بودن قیام و بى نتیجه بودن آن ، باخبر کرد.

به همین جهت ، زید به احترام نظر امام و برادرش امام محمّد باقر علیه السّلام در حیات آن حضرت ، اقدام به قیام و مبارزه نکرد.

اما چند سال پس از شهادت امام محمدباقر علیه السّلام ، که زورگویى ها و رفتارهاى تبعیض آمیز عامل خلیفه در مدینه غیرقابل تحمل شده بود، زید به شام رفت تا از دست وى در نزد هشام بن عبدالملک شکایت نماید. ولى هشام ، نه تنها به شکایت هاى زید اعتنایى نکرد، بلکه او را از شام بیرون نمود.

این امر سبب گردید که زید، تصمیم نهایى خود را بگیرد و به سوى کوفه رهسپار گردد تا در جمع مبارزان این شهر با دستگاه خلافت به مبارزه و قیام برخیزد.

وى پس از آن که وارد کوفه شد، مردم این شهر را به طور پنهانى به مبارزه دعوت کرد و عده اى به او پیوستند ولى زید تعداد آنان را براى یک مبارزه کافى نمى دانست . به همین جهت پس از چهار ماه اقامت در کوفه ، تصمیم به خروج از این شهر گرفت تا به مدینه برگردد. اما مخالفان بنى امیه و شیعیان که از تصمیم او آگاهى یافته بودند، به سراغش رفته و او را در قادسیه یافتند و از وى درخواست کردند که به کوفه برگردد و آنان او را به طور جدى یارى خواهند داد ونیروى رزمى و تجهیزات جنگى لازم را برایش فراهم خواهندکرد.

زیدبن على علیه السّلام دوباره به کوفه برگشت و به مدت ده ماه در این شهر اقامت نمود و دو ماه از آن را به بصره رفته و مردم این منطقه را نیز به مبارزه دعوت کرد.

تشکیلات و نیروسازى زید چنان با برنامه و پنهان کارى پیش مى رفت که یوسف بن عمر، استاندار کوفه با تمام تلاشى که به کار مى بست ، اطلاعات چندانى از او به دست نمى آورد. تا این که هشام ، نامه اى به استاندار کوفه نوشت و او را از خطر قریب الوقوع زید بن على علیه السّلام با خبر گردانید.

یوسف بن عمر از آن زمان ، حساس تر شد و با تمام تلاش در پى یافتن زید برآمد. زیدبن على علیه السّلام با ارسال نمایندگانى به برخى از شهرهاى دیگر، مانند مدائن ، بصره ، واسط، موصل ، خراسان ، رى و جزیره ، شیعیان این مناطق را به قیام ضد اموى دعوت کرد.

تنها در کوفه پانزده هزار نفر با او بیعت کرده و اعلان آمادگى مبارزه نمودند.

در میان بیعت کنندگان ، فرقه هاى مختلف فقهى و کلامى اهل سنت و پیروان اهل بیت علیهم السّلام حضور داشتند و همگان در مبارزه بر ضد امویان هم راءى شده بودند.

یوسف بن عمر براى یافتن زید، اقدام به کارهاى مختلفى نمود و فضاى کوفه را بسیار تیره و تار کرد. همین امر سبب گردید که زیدبن على علیه السّلام یک هفته زودتر از موعد مقرر قیامش را آغاز نماید. بدین جهت تعداد کمى از بیعت کنندگان توانستند خود را به زید رسانیده و در رکاب او حاضر شوند.

زید در روز اول صفر سال 120 قمرى به روایتى 121 و به روایتى دیگر 122 با شعار  یا منصور امت  که شعار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جنگ بدر بود، قیام خود را آغاز کرد. تعداد یاران او از 220 تا 500 تن تجاوز نمى کرد. آنان که با سپاهیان یوسف بن عمر و سپاهیانى که از شام آمده بودند به جنگ و گریز پرداختند. درگیرى میان طرفین ، دو روز ادامه یافت . تعداد زیادى از سپاهیان شامى به دست یاران زید کشته و زخمى شدند.

با این که یاران زید نسبت به شامیان و سپاهیان یوسف بن عمر بسیار اندک بودند، در عین حال ، دو روز مبارزه را با سرافرازى به پیش بردند.

اما در گرماگرم نبرد تیرى به پیشانى زیدبن على علیه السّلام اصابت کرد و او را از کار انداخت . یارانش با فرارسیدن شب ، پراکنده شده و تعداد اندکى از آنان ، بدن نیمه جان وى را در خانه یکى از شیعیان مخفى کرده و براى درمانش پزشکى آوردند. پزشک پس از تلاش زیاد، چاره اى جز بیرون آوردن پیکان تیر از پیشانى زید ندید. اما همین که تیر را بیرون آورد، روح شریفش از بدن مفارقت کرد و به لقاءالله پیوست .

یاران و فرزندان او، بدنش را در جویى دفن نموده و بر روى آن آب روان جارى کردند.

از زیدبن على علیه السّلام در هنگام شهادتش ، چهل و دو سال گذشته بود.

بازماندگان سپاه زید و فرزندان او، از جمله یحیى بن زید، پس از دفن بدن وى ، پراکنده شده و بسیارى از آنان ، توانستند از کوفه گریخته و به شهرهاى دیگر روند.

یوسف بن عمر که براى پیداکردن جسد زید، جایزه مهمى تعیین کرده بود، با راهنمایى یکى از آنانى که شاهد دفن وى بود، مدفن او را پیداکرد و پس از نبش قبر، سرش را از بدن جدا کرد و براى هشام بن عبدالملک در شام فرستاد و بدنش را در محله کناسه کوفه به دار آویخت .

به همراه زید، بدن برخى از یاران نزدیک او چون نصربن خزیمه ، معاویة بن اسحاق و زیادبن عبدالله فهرى نیز به دار آویخته شد.

بدین ترتیب ، قیامى که مى رفت ریشه ظلم و تجاوز را در جامعه اسلامى ، به ویژه در منطقه عراق به خشکاند و نهال عدالت اسلامى را بارور کند، به دست دژخیمان خلیفه اموى به شکست و نابودى کشیده شد.

این واقعه ، به همان صورتى که امام محمدباقر علیه السّلام و امام جعفرصادق علیه السّلام پیش گویى و پیش بینى کرده بودند، واقع گردید.

به دستور دستگاه خلافت جسد زید و یارانش بر بالاى چوبه هاى دار باقى مانند و براى پاسدارى از آن ها، چهارصد نفر را ماءمور کردند.

پس از گذشت چهار سال که یحیى فرزند زید در خراسان قیام کرد و به شهادت رسید و سرش را نزد ولیدبن یزید دهمین خلیفه امویان  در شام بردند، وى دستور داد تا جسد زید را آتش زده و خاکسترش را بر باد دهند.

خبر شهادت زید بن على علیه السّلام و یارانش در کوفه ، موجب بیدارى مردم و سرآغاز قیام هاى مختلف آنان گردید. امام صادق علیه السّلام هنگامى که از شهادت زید با خبر شد، بسیار ناراحت و اندوهناک گردید و در مرگ او بسیار گریست . آن حضرت به مبلغ هزار دینار در میان خانواده هایى که در یارى زید، خسارت دیده و یا کسان خویش را از دست داده بودند، تقسیم کرد. از جمله به خانواده عبدالله بن زبیر، برادر فضیل رسّان مبلغ چهار دینار رسید.

منبع: روزشمار تاریخ اسلام(ماه صفر)


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -