انهار
انهار
مطالب خواندنی

تفسیر نمونه

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه

بسم الله الرحمن الرحيم


و السماء ذات البروج (1)
و اليوم الموعود (2)
و شاهد و مشهود (3)
قتل اءصحاب الا خدود (4)
النار ذات الوقود (5)
إ ذ هم عليها قعود (6)
و هم على ما يفعلون بالمؤ منين شهود (7)
و ما نقموا منهم إ لا اءن يؤ منوا بالله العزيز الحميد (8)
الذى له ملك السموت و الا رض و الله على كل شى ء شهيد (9)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است .
2 - و سوگند به آن روز موعود.
3 - و (شـاهـد) (و مـشـهـود) (شـاهـد پـيـامـبـر و گـواهـان اعمال و مشهود اعمال امت است ).
4 - مرگ و عذاب بر شكنجه گران صاحب گودال (آتش ) باد.
5 - گودالهايى پر از آتش شعله ور.
6 - هنگامى كه در كنار آن نشسته بودند.
7 - و آنچه را نسبت به مؤ منان انجام مى دادند (با خونسردى ) تماشا مى كردند!
8 - هـيـچ ايرادى بر آنها (مؤ منان ) نداشتند جز اينكه به خداوند عزيز و حميد ايمان آورده بودند.
9 - همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن او است و بر همه چيز گواه است .
تفسير:
مؤ منان در برابر كوره هاى آدم سوزى !
مى دانيم مسلمانان مكه در آغاز سخت در فشار بودند، و دشمنان هرگونه شكنجه را درباره آنـان روا مـى داشـتـنـد، و هـمـانـگـونـه كـه در شـرح مـحـتـواى سـوره گـفـتـيـم هـدف از نـزول ايـن سـوره هشدارى است به اين شكنجه گران كه سرنوشت اقوام مشابه خود را در گـذشـته تاريخ به خاطر بياورند، و از سوى ديگر تسلى و دلدارى و تقويت روحيه مؤ مـنـان نـخـسـتـيـن اسـت و درسـى اسـت بـراى هـمـه مـسـلمـانـان در طول تاريخ .
نخست مى فرمايد: (سوگند به آسمان كه داراى برجهاى بسيار است ) (و السماء ذات البروج ).
(بـروج ) جـمـع (بـرج ) در اصـل بـه مـعـنـى قصر است ، و بعضى آن را به معنى (شى ء ظاهر و آشكار) مى دانند، و نامگذارى قصرها و عمارتهاى بلند و مرتفع را به ايـن نـام به خاطر وضوح و ظهورشان دانسته اند، به همين جهت قسمت مخصوصى از ديوار اطـراف شـهـر يـا مـحـل اجـتـماع لشكر كه بروز و ظهور خاصى دارد (برج ) ناميده مى شود، و هنگامى كه زن زينت خود را آشكار سازد (تبرجت المراة ) مى گويند.
بـرجـهـاى آسـمـانـى يـا بـه مـعـنـى سـتـارگـان درخـشان و روشن آسمان است يا به معنى (صـورتـهـاى فـلكـى ) اسـت ، يعنى مجموعه اى از ستارگان كه در نظر ما شباهت به يكى از موجودات زمينى دارد، و برجهاى دوازدهگانه دوازده صورت فلكى است كه خورشيد در مـسـيـر سـالانـه خـود در هر ماه محاذى يكى از آنها قرار مى گيرد (البته خورشيد حركت نمى كند بلكه زمين به دور آن مى گردد ولى به نظر مى رسد كه خورشيد جا به جا مى شود و محاذى يكى از اين صورتهاى فلكى مى گردد).
سـوگـنـد بـه هر يك از اين معانى باشد حكايت از عظمت آن مى كند، عظمتى كه شايد در آن زمان در نظر عرب روشن نبود، ولى امروز براى ما كاملا شناخته شده است ، هر چند بيشتر به نظر مى رسد كه منظور همان ستارگان درخشان آسمانى باشد.
لذا در حـديـثى آمده است كه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تفسير اين آيه را خواستند فرمود: (منظور كواكب و ستارگان است ).
سپس مى افزايد: (و سوگند به آن روز موعود) (روز رستاخيز) (و اليوم الموعود).
هـمـان روزى كه تمام انبيا و پيامبران الهى آن را وعده داده اند و صدها آيه قرآن مجيد از آن خبر مى دهد، همان روزى كه ميعاد و وعده گاه همه اولين و آخرين است و روزى است كه بايد حساب همگان تصفيه شود.
و در سومين و چهارمين سوگند مى فرمايد: (و قسم به شاهد و مشهود) (و شاهد و مشهود).
در ايـنـكـه مـنظور از (شاهد) و (مشهود) چيست ؟ تفسيرهاى بسيار فراوانى ذكر كرده اند كه بالغ بر سى تفسير مى شود، و مهمترين آنها تفسيرهاى زير است :
1 - (شـاهـد) شـخص پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است چنانكه قرآن مى گـويـد: يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا: (اى پيغمبر ما تو را شاهد و بشارت دهنده و بيم دهنده فرستاديم ) (احزاب 45).
و (مـشـهـود) هـمـان روز قيامت است ، چنانكه قرآن مى گويد ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يـوم مـشـهـود: (روز قـيامت روزى است كه همه مردم در آن جمع مى شوند، و روزى است كاملا (مشهود) و آشكار) (هود 103).
2 - شـاهـد گـواهـان عـمـل انـسـانند، مانند اعضاى پيكر او چنانكه در آيه 24 سوره نور مى خـوانـيـم : يـوم تـشـهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون : (روزى كه زبانها و دستها و پاهايشان به اعمالى كه انجام داده اند گواهى مى دهد).
و (مشهود) انسانها و اعمال آنها هستند.
3 - (شاهد) به معنى روز جمعه است كه شاهد اجتماع مسلمين در مراسم بسيار مهم نماز آن روز است .
و مشهود روز عرفه است كه زائران بيت الله الحرام شاهد و ناظر آن روزند، در روايتى از پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عليه و آله و سلم ) و امام باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) اين تفسير نقل شده است .
4 - (شـاهـد) روز عـيـد قـربـان و (مـشـهـود) روز عـرفـه (روز مـا قبل آن ) مى باشد.
در حديثى آمده است كه (مردى وارد مسجد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شد كـسـى را ديـد كـه نـشـسـتـه و از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) حـديـث نـقـل مى كند، مى گويد: تفسير اين آيه را از او خواستم گفت : آرى (شاهد) روز جمعه و (مـشـهـود) روز عـرفـه اسـت ، از او گـذشـتـم بـه ديـگـرى رسـيـدم كـه از رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) سـخـن مـى گـويد، تفسير همين آيه را از او خـواسـتـم ، گـفـت : (شـاهـد) روز جـمـعـه و (مـشـهود) روز عيد قربان است ، از او نيز گـذشـتـم بـه نـوجـوانـى رسـيـدم خـوشـرو كـه او نـيـز از رسـول خـدا حـديـث مـى گفت گفتم : از تفسير اين آيه برايم سخن بگو، گفت : (شاهد) مـحمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و (مشهود) روز قيامت آيا نشنيده اى كه خداوند مـى فـرمـايـد: (يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا) و نيز نشنيده اى كه مى گويد: ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود.
مـن سـؤ ال كـردم نـخـسـتـيـن نـفر كه بود گفتند: ابن عباس ، دومين نفر را پرسيدم ، گفتند: عبدالله بن عمر، و از سومين نفر سؤ ال كردم گفتند: حسن بن على (عليه السلام ) است !
5 - مـنـظـور از (شـاهـد) شـبـهـا و روزهـا اسـت ، و (مـشـهـود) بـنـى آدم اسـت كـه بـه اعـمـال او گـواهـى مـى دهـد، همان گونه كه در دعاى امام زين العابدين (عليه السلام ) در دعـاى صـبـاح و مـسـاء مـى خوانيم : هذا يوم حادث جديد و هو علينا شاهد عتيد، ان احسنا ودعنا بـحـمـد، و ان اسـانـا فـارقـنـا بـذنـب : (ايـن روز تـازه اى اسـت كـه شـاهـد آمـاده بـر اعـمـال مـا اسـت ، اگر نيكى كنيم با حمد و سپاس ما را وداع مى گويد، و اگر بد كنيم با نكوهش و مذمت از ما جدا مى شود).
6 - منظور از (شاهد) ملائكه و (مشهود) قرآن است .
7 - مـنـظـور از (شاهد) حجر الاسود و (مشهود) حاجيانند كه در كنار آن مى آيند و دست بر آن مى نهند.
8 - (شاهد) خلق است و (مشهود) حق است .
9 - مـنـظـور از (شـاهد) امت اسلامى است و (مشهود) امتهاى ديگر همانگونه كه در آيه 143 سوره بقره آمده است : لتكونوا شهداء على الناس (هدف اين است كه شما گواه بر ديگر امتها باشيد).
10 - (شـاهـد) پـيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و (مشهود) ساير انبياء هـسـتند، به گواهى آيه 41 سوره نساء و جئنابك على هؤ لاء شهيدا: (در آن روز ما تو را به عنوان گواه بر آنها (بر پيامبران ديگر) مى آوريم ).
11 - يا اينكه (شاهد) پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و (مشهود) امير مؤ منان على (عليه السلام ) است .
البـتـه تـناسب اين آيه با آيات قبل ايجاب مى كند كه اشاره به شهود روز قيامت باشد، اعـم از پـيـامـبـر اسـلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) يا ساير پيامبران نسبت به امتهاى خـود، و مـلائكـه و فـرشـتـگان و اعضاء پيكر آدمى و شب و روز، و مانند آنها، و (مشهود) انسانها يا اعمال آنها است .
و بـه ايـن تـرتـيـب بـسـيارى از تفاسير فوق درهم ادغام مى شود و در يك مجموعه با يك مفهوم وسيع خلاصه مى گردد
ولى تفسيرهايى مانند روز (جمعه ) و روز (عرفه ) و روز (عيد) از اين معنى جدا اسـت ، هـر چـنـد آنـهـا نـيـز از شـهـود روز مـحـشـر و گـواهـان اعـمـال انسانها هستند، بلكه هر يك از اين ايام پر اجتماع خود صحنه اى از رستاخيز در اين دنيا محسوب مى شود.
بـا تـوجه به اين بيان روشن مى شود كه ميان تفاسير فوق تضادى وجود ندارد، و ممكن است در مفهوم گسترده (شاهد) و (مشهود) جمع باشد، و اين از نشانه هاى عظمت قرآن اسـت كـه مـفـاهـيـمـى چنان گسترده دارد كه تفسيرهاى زيادى را در خود جاى مى دهد، چرا كه (شـاهـد) هرگونه گواه را شامل مى شود، و (مشهود) هر چيزى را كه بر آن گواهى مـى دهـنـد، و اينكه هر دو به صورت نكره ذكر شده است اشاره به عظمت اين شاهد و مشهود است كه در تمام تفسيرهاى بالا به خوبى منعكس ‍ مى باشد.
نكته قابل توجه اينكه پيوند ظريفى در ميان اين قسمتهاى چهارگانه از يكسو، و مطلبى كـه بـراى آن سـوگـنـد يـاد شـده از سوى ديگر وجود دارد، آسمان و ستارگان درخشان و بـرجـهـاى مـوزونـش هـمـگـى نـشانه نظم و حساب است و (يوم موعود) صحنه روشنى از حـسـاب و كـتـاب ، و شاهد و مشهود نيز وسيله اى است براى رسيدگى دقيق به اين حساب ، وانـگـهـى هـمـه ايـن سـوگـنـدهـا بـراى آن اسـت كـه بـه شـكـنـجـه گـران ظـالم هشدار دهد اعـمـال آنـهـا در برابر مؤ منان راستين همگى ثبت و ضبط، و براى روز موعود نگهدارى مى شـود، و شـهـودى كـه گـرداگـرد وجـود شـمـا را فـرا گـرفته اند، اعم از فرشتگان ، و اعـضـاى پـيـكـر و شـبـهـا و روزها، و مانند آن همه اين كارها را زير نظر دارند و در آن روز گواهى مى دهند.
لذا بـعـد از ايـن سـوگـنـدهـا مـى فـرمـايـد: (مـرگ و عـذاب بـر صـاحـبـان گودال شكنجه باد)! (قتل اصحاب الاخدود).
(همان گودالهاى پرآتش و پرهيزم كه شعله هاى عظيم داشت ) (النار ذات الوقود).
(در آن هـنـگـام كـه در كـنار آن گودال آتش (با خونسردى ) نشسته بودند) (اذ هم عليها قعود).
(و آنچه را كه نسبت به مؤ منان انجام مى دادند تماشا مى كردند)! (و هم على ما يفعلون بالمؤ منين شهود).
(اخـدود) بـه گفته (راغب ) در (مفردات ) به معنى شكاف وسيع و عميق و گسترده در زمـيـن اسـت ، يـا بـه تـعـبـيـر ديـگـر گـودالهـا و خندقهاى بزرگ را گويند، و جمع آن (اخاديد) و در اصل از (خد) انسان گرفته شده كه به معنى دو
فـرورفـتـگـى اسـت كه در دو طرف بينى انسان در سمت راست و چپ قرار دارد (و به هنگام گـريـه اشك بر آن جارى مى شود) و سپس كنايتا بر گودالى كه بر صورت زمين ظاهر مى شود اطلاق شده (و بعدا به صورت يك معنى حقيقى درآمده است ).
در ايـنكه اين گروه شكنجه گر چه اشخاصى بودند؟ و در چه زمانى مى زيستند؟ مفسران و اربـاب تـواريـخ نـظـرات مـخـتـلفـى دارنـد كـه شـرح آن بـه خـواسـت خـدا در نـكـات ذيل آيات مى آيد، ولى قدر مسلم اين است كه آنها خندقهاى بزرگى از آتش فراهم ساخته بـودنـد، و مـؤ منان را وادار مى كردند كه دست از ايمان خود بردارند، هنگامى كه با مقاومت آنان روبرو مى شدند آنها را در اين كوره هاى آدم سوزى انداخته ، به آتش مى كشيدند!
(وقود) در اصل به معنى ماده اى است كه آتش با آن مى افروزند، (مانند هيزم ) و تعبير بـه (ذات الوقود) با اينكه همه آتشها احتياج به هيزم و مانند آن دارد اشاره به كثرت مـواد آتـش زايـى اسـت كـه آنـها به كار مى گرفتند، و طبعا آتش آن بسيار دامنه دار و پر شعله اى به وجود مى آمد و اگر بعضى (ذات الوقود) را در اينجا به معنى آتش شعله ور تـفـسـيـر كـرده انـد، ظـاهـرا بـه هـمـيـن دليـل اسـت ، نـه آنـچه بعضى پنداشته اند كه (وقـود) داراى دو معنى است يكى هيزم و ديگرى (شعله ) و تاءسف خورده اند كه چرا مفسران و مترجمان به اين نكته توجه نكرده اند!
مـنـظـور از آيـه (اذ هـم عـليـهـا قـعـود) و آيـه بـعـد، ايـن اسـت كـه گـروهـى بـا كمال خونسردى نشسته بودند و صحنه هاى شكنجه را تماشا مى كردند و لذت مى بردند كه اين خود نشانه نهايت قساوت آنها بود.
بعضى نيز گفته اند اين گروه ماءمور بازجويى و اجبار مؤ منان به ترك مذهب حق بودند.
بعضى نيز آنها را دو گروه دانسته اند گروهى (شكنجه گر) و گروهى
(تـمـاشـاچـى ) و از آنـجـا كـه تـمـاشـاچـيـان راضـى بـه اعمال شكنجه گران بودند اين فعل به همه آنها نسبت داده شده است ، و اين طبيعى است كه در يـك چـنـيـن بـرنامه اى هميشه گروهى عاملند، و گروهى تماشاگر، بعلاوه سران آنها معمولا دستور مى دهند و عمال از قشرهاى پايين ترند.
ايـن نـيـز گـفـتـه شـده اسـت كـه گـروهـى نـشـسـتـه بـودنـد و مـراقـب عـمـال شـكـنـجه بودند تا از برنامه خود تخلف نكنند، و نزد سلطان شهادت دهند كه آنها وظائف خود را به خوبى انجام مى دادند!
تركيب آن جمعيت از همه اين گروه هاى مختلف نيز بعيد به نظر نمى رسد، بنابراين جمع ميان همه اين تفسيرها نيز ممكن است .
و بـه هـر حـال جـمـله (يـفـعـلون ) بـه صـورت فعل مضارع دليل بر اين است كه اين عمل مدتى استمرار داشت و يك حادثه زودگذر نبود.
سپس مى افزايد: (آنها (شكنجه گران ) هيچ ايرادى بر آنان (مؤ منان ) نداشتند جز اينكه به خداوند عزيز حميد ايمان آورده بودند)؟! (و ما نقموا منهم الا ان يؤ منوا بالله العزيز الحميد).
آرى تـنـهـا جـرم و گـنـاهـشـان هـمـان ايـمـان بـه خداوند يگانه يكتا بود، خداوند قادر كه شـايسته هر گونه ستايش و جامع هر گونه كمال است ، آيا ايمان به چنين خداوندى گناه بود؟ يا ايمان به بتهاى فاقد عقل و شعور و خالى از هر گونه شايستگى ؟!
(نقموا) از ماده (نقم ) (بر وزن قلم ) به معنى انكار و عيب گرفتن چيزى است يا به زبان و يا عملا از طريق مجازات ، و (انتقام ) نيز از همين ماده است .
مـسـلمـا چـنـيـن كـارى در مـقـابـل يـك جـرم بـزرگ و گـنـاه آشـكـار انـجـام مـى گـيرد، نه در مـقـابل ايمان به خداوند توانا و شايسته هر گونه حمد و ستايش ، و اين نشان مى دهد كه تـا چـه حـد فرهنگ آن قوم منحط و تحريف يافته بود كه بزرگترين افتخارات نزد آنها بزرگترين جرم و گناه بود.
بـه هـر حال اين شبيه چيزى است كه در آيه 59 سوره مائده آمده كه ساحران بعد از ايمان بـه موسى و تهديد به شكنجه و قتل از ناحيه فرعون ، به او گفتند: و ما تنقم منا الا ان آمـنـا بـايـات ربـنـا: (تـو انـتـقـامـى از مـا نـمـى گـيـرى مـگـر از ايـن جـهـت كه به آيات پروردگارمان ايمان آورده ايم ).
تـعبير به (عزيز) (قدرتمند شكست ناپذير) و (حميد) (شايسته هر گونه ستايش و داراى هـر گـونه كمال ) در حقيقت پاسخى است به جنايتهاى آنها، و دليلى است بر ضد آنان ، يعنى مگر ايمان به چنين خدايى جرم و گناه است ؟! و در ضمن تهديد و هشدارى نيز بـه ايـن شـكـنـجه گران در طول تاريخ محسوب مى شود كه خداوند عزيز و حميد در كمين آنها است .
سـپـس بـه بـيـان دو وصف ديگر از اوصاف اين معبود بزرگ پرداخته مى افزايد: (همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن او است و بر همه چيز شاهد و گواه و حاضر است ) (الذى له ملك السموات و الارض و الله على كل شى ء شهيد).
در حـقـيـقـت ايـن چـهـار وصـف از اوصـافى است كه شايستگى براى عبوديت را مسلم مى كند، قـدرت و توانايى ، واجد هر گونه كمال بودن ، مالكيت آسمانها و زمين ، و آگاهى از همه چيز.
در ضـمـن بـشـارتـى اسـت بـه مـؤ مـنـان كـه خدا حاضر و ناظر است و صبر و شكيبايى و اسـتـقـامـتـشـان را در راه حـفظ ايمان مى بيند، و ناظر ايثارگرى و فداكاريهاى آنها است و البته توجه به اين حقيقت به آنها نيرو و نشاط مى دهد.
از سـوى ديـگر تهديدى است براى دشمنان آنها و هشدارى است كه اگر خدا مانع كار آنها نـمـى شود نه به خاطر ناتوانى است ، بلكه به خاطر آزمون و امتحان است ، و سرانجام طعم تلخ عذاب دردناك خدا را خواهند چشيد.
نكته ها:
1 - اصحاب اخدود چه كسانى بودند؟
گفتيم (اخدود) به معنى گودال بزرگ يا خندق است ، و منظور در اينجا خندقهاى عظيمى است كه مملو از آتش بود تا شكنجه گران مؤ منان را در آنها بيفكنند و بسوزانند.
در ايـنكه اين ماجرا مربوط به چه زمان و چه قومى است ؟ و آيا اين يك ماجراى خاص و معين بـوده ، و يـا اشـاره بـه مـاجـراهـاى مـتـعـددى از ايـن قبيل در مناطق مختلف جهان است ؟ در ميان مفسران و مورخان گفتگو است .
معروفتر از همه آن است كه مربوط به (ذونواس ) آخرين پادشاه (حمير) در سرزمين (يمن ) است .
تـوضـيـح ايـنكه : (ذونواس ) كه آخرين نفر از سلسله گروه (حمير) بود به آيين يهود درآمد، و گروه (حمير) نيز از او پيروى كردند، او نام خود را (يوسف ) نهاد، و مـدتـى بـر ايـن مـنـوال گـذشـت ، سـپـس بـه او خـبر دادند كه در سرزمين (نجران ) (در شـمال يمن ) هنوز گروهى بر آيين نصرانيتند، هم مسلكان (ذونواس ) او را وادار كردند كه اهل (نجران ) را مجبور به پذيرش آيين يهود كند، او به سوى نجران حركت كرد، و ساكنان آنجا را جمع نمود، و آيين يهود را بر آنها عرضه داشت و اصرار كرد آن را پذيرا شـونـد، ولى آنـهـا ابا كردند حاضر به قبول شهادت شدند. اما حاضر به صرف نظر كردن از آيين خود نبودند.
(ذونـواس ) دسـتور داد خندق عظيمى كندند و هيزم در آن ريختند و آتش زدند، گروهى را زنـده زنده به آتش سوزاند، و گروهى را با شمشير كشت و قطعه قطعه كرد، به طورى كه عدد مقتولين و سوختگان به آتش به بيست هزار نفر رسيد!.
بـعـضـى افزوده اند كه در اين گيرودار يك تن از نصاراى نجران فرار كرد و به سوى روم و دربار قيصر شتافت ، و از ذونواس ‍ شكايت كرد و يارى طلبيد.
(قيصر) گفت : سرزمين شما از من دور است ، اما نامه اى به پادشاه حبشه مى نويسم كه او مسيحى است و همسايه شما است ، و از او مى خواهم شما را يارى دهد، سپس نامه اى نوشت و از پـادشـاه حـبـشـه انـتـقـام خون مسيحيان نجران را خواست مرد نجرانى نزد سلطان حبشه نـجـاشـى آمد، و نجاشى از شنيدن اين داستان سخت متاءثر گشت ، و از خاموشى شعله آيين مسيح (عليه السلام ) در سرزمين نجران افسوس خورد، و تصميم بر انتقام شهيدان را از او گرفت .
لشـكـريان حبشه به جانب يمن تاختند و در يك پيكار سخت سپاه ذونواس را شكست دادند، و گروه زيادى از آنان كشته شد، و طولى نكشيد كه مملكت يمن به دست نجاشى افتاد و به صورت ايالتى از ايالات حبشه درآمد.
بـعـضـى از مـفـسـران نـقـل كـرده انـد كـه طـول آن خـنـدق چـهل ذراع ، و عرض آن دوازده ذراع بوده است (هر ذراع تقريبا نيم متر است و گاه به معنى گـز كـه حـدود يـك مـتـر اسـت بـه كـار مـى رود) و بـعـضـى نقل كرده اند هفت گودال بوده كه
هر كدام وسعتش به مقدارى كه در بالا ذكر شده بوده است .
مـاجراى فوق به صورتهاى متفاوتى در بسيارى از كتب تفسير و تاريخ آمده است از جمله مـفـسـر بـزرگ (طـبرسى ) در (مجمع البيان ) و (ابوالفتوح رازى ) در تفسير خـود، و (فـخـر رازى ) در تـفـسـيـر كـبـيـر و (آلوسـى ) در (روح المـعـانـى ) و (قـرطـبـى ) در تـفـسير خود ذيل آيات مورد بحث ، و همچنين (ابن هشام ) در سيره خود (جلد اول صفحه 35) و جمعى ديگر آورده اند.
از آنـچـه در بالا گفتيم روشن مى شود كه اين شكنجه گران بيرحم ، سرانجام به عذاب الهى گرفتار شدند و انتقام خونهايى كه ريخته بودند در همين دنيا از آنها گرفته شد، و عذاب حريق و سوزنده قيامت نيز در انتظارشان است .
اين كوره هاى آدم سوزى كه به دست يهود به وجود آمد احتمالا نخستين كوره هاى آدم سوزى در طـول تـاريـخ بـود، ولى عـجب اينكه اين بدعت قساوت بار ضد انسانى سرانجام دامان خـود يـهـود را گـرفت ، و چنانكه مى دانيم گروه زيادى از آنها در ماجراى آلمان هيتلرى در كـوره هـاى آدم سـوزى بـه آتـش كـشـيـده شدند، و مصداق (عذاب الحريق ) اين جهان نيز درباره آنها تحقق يافت .
عـلاوه بـر ايـن (ذونـواس يـهـودى ) بـنـيـانـگـذار اصـلى ايـن بـنـاى شوم ، نيز از شر اعمال خود بر كنار نماند.
آنـچـه در بـالا در مـورد اصحاب اخدود گفته شد، موافق نظريه معروف و مشهور است ولى روايـات ديـگرى نيز در اين زمينه وجود دارد كه نشان مى دهد اصحاب اخدود تنها در (يمن )، و در عـصـر (ذونـواس ) نـبـودنـد، تـا آنـجـا كـه بـعـضـى از مـفـسـران ده قول درباره اصحاب اخدود نقل كرده اند!
در روايـتـى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم كـه فـرمـود: (مـجـوس اهـل كـتاب بودند و به كتاب آسمانى خود عمل مى كردند، يكى از پادشاهان آنها با خواهر خـود هـمبستر شد و آن زن از پادشاه خواست كه ازدواج با خواهر را مجاز بشمرد، ولى مردم نـپـذيـرفـتـنـد و زيـر بـار نـرفـتـنـد، و پـادشـاه عـده اى از مـؤ مـنـان را كـه سـخـن او را قبول نكردند در خندقى از آتش افكند).
و ايـن در مـورد (اصحاب الاخدود فارس ) است ، و در مورد (اصحاب اخدود شام ) نيز نوشته اند در آنجا مردم مؤ منى مى زيستند، و (آنتياخوس ) آنها را در خندق آتش افكند.
بـعـضـى نـيـز ايـن مـاجـرا را مـربـوط بـه اصـحـاب (دانـيـال ) پـيـامـبـر مـعروف بنى اسـرائيـل و يـارانـش دانـسـتـه انـد كـه در كـتـاب دانـيال از تورات به آنها اشاره شده ، و (ثعلبى ) هم اخدود فارس را بر آنها منطبق ساخته است .
هـيـچ بـعـيـد نـيـسـت كـه (اصحاب اخدود) شامل همه اينها و مانند آن بشود، هر چند مصداق معروف و مشهور آن همان داستان ذونواس در سرزمين يمن است .
2 - استقامت در طريق حفظ ايمان
فـداكـارى در حـفـظ ايـمـان در گذشته و حال جلوه هاى باشكوهى داشته ، و تاريخ افراد زيـادى را نـشان مى دهد كه عاشقانه جام بلا را در اين راه نوشيدند، بر طناب دار، يا بر لبه شمشير دژخيمان ، بوسه زدند، و پروانه وار در آتش شكنجه گران سوختند كه نام و نشان گروهى از آنها در تاريخ ثبت شده است .
داستان همسر فرعون (آسيه ) كه به خاطر ايمان به (موسى بن عمران )
مورد آنهمه شكنجه قرار گرفت و سرانجام جان خود را در اين راه باخت همه شنيده ايم .
در حـديـثـى از امـيـر مـؤ مـنان على (عليه السلام ) آمده است كه خداوند پيامبرى از ميان مردم (حـبـشـه ) بر آنها مبعوث كرد، آنها به تكذيبش برخاستند، و در ميان آنان جنگى واقع شـد، سرانجام گروهى از ياران آن پيامبر را كشتند، و گروه ديگرى را با خود آن پيامبر اسـيـر كـردنـد، سـپـس مـحـلى آماده كردند و آن را پر از آتش ساختند، و مردم را به كنار آن دعـوت كـردنـد و گـفـتند: هر كس بر آيين ما است به كنارى رود، و هر كس دين اين گروه را دارد بـايد خودش را در آتش بيفكند، ياران آن پيامبر (چون ديدند هيچ راهى نيست شجاعانه خود را در آتش افكندند) و بر يكديگر سبقت مى گرفتند، در اين هنگام زنى آمد كه فرزند خـردسـال يـكماهه اى در آغوش داشت ، هنگامى كه مى خواست خود را در آتش بيفكند، عطوفت مادرى به هيجان آمد و مانع شد كودك شيرخوار صدا زد: مادرم نترس ! هم خود را بيفكن و هم مـرا! بـه خـدا سـوگـنـد ايـن در راه خـدا چـيـز انـدكـى اسـت : ان هـذا و الله فـى الله قليل ... و اين كودك از كسانى بود كه در گاهواره سخن گفت ).
از اين داستان استفاده مى شود كه گروه چهارمى از اصحاب الاخدود در حبشه بودند.
داسـتان پدر و مادر عمار ياسر و افراد ديگرى مانند او، و از آن بالاتر داستان ياران امام حـسـيـن (عـليـه السـلام ) در ميدان جانبازى (كربلا) و سبقت گرفتن بر يكديگر براى نوشيدن شربت شهادت ، در تاريخ اسلام معروف است .
در عـصر ما نيز نمونه هاى بسيار زيادى از اين موضوع را با چشم خود ديده يا شنيده ايم كـه پـيـر و جـوان در طـريـق حـفـظ دين و ايمان جان بر كف نهاده و آگاهانه و عاشقانه به سـوى شـهادت گام برداشتند و بايد گفت : بقاء آيينهاى الهى در گذشته و امروز بدون چنين ايثارگريهايى امكان پذير نبوده و نيست .
آيه و ترجمه


إ ن الذيـن فتنوا المؤ منين و المؤ منت ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحريق ( 10)
إ ن الذيـن ءامـنـوا و عـمـلوا الصـلحـت لهـم جـنـت تـجـرى مـن تـحـتـهـا الا نـهـر ذلك الفـوز الكبير (11)
إ ن بطش ربك لشديد (12)
إ نه هو يبدئ و يعيد (13)
و هو الغفور الودود (14)
ذو العرش المجيد (15)
فعال لما يريد (16)

 


ترجمه :

10 - كـسانى كه مردان و زنان با ايمان را مورد شكنجه قرار دادند عذاب دوزخ براى آنها است ، و عذاب آتش سوزان .
11 - كـسـانـى كـه ايـمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند براى آنها باغهايى از بهشت است كه نهرها زير درختانش جارى است ، و اين پيروزى بزرگى است .
12 - گرفتن قهرآميز و مجازات پروردگارت بسيار شديد است ،
13 - او است كه آفرينش را آغاز مى كند، و او است كه بازمى گرداند.
14 - و او آمرزنده و دوستدار (مؤ منان ) است .
15 - صاحب عرش مجيد است .
16 - و آنچه را مى خواهد انجام مى دهد.
تفسير:
شكنجه گران در برابر مجازات الهى
بـعـد از بـيـان جـنايت عظيم شكنجهگران اقوام پيشين كه مؤ منان با استقامت را زنده زنده در آتـش مـى سـوزانـدنـد، در ايـن آيـات بـه كـيـفـر سـخـت الهـى نسبت به آن شكنجه گران و پاداشهاى عظيم مؤ منان اشاره مى كند.
نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (كـسانى كه مردان و زنان با ايمان را مورد آزار و عذاب و شكنجه قـرار دادند، سپس توبه نكردند، عذاب دوزخ براى آنها است ، و همچنين عذاب آتش سوزان ) (ان الذيـن فـتـنـوا المـؤ مـنـيـن و المـؤ مـنات ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنم و لهم عذاب الحريق ).
(فـتـنـوا) از مـاده (فـتـن ) (بـر وزن مـتـن ) و (فـتـنـه ) در اصـل بـه مـعـنـى قـرار دادن طـلا در آتش است تا ميزان خلوص آن روشن شود، سپس اين ماده (فـتـنـه ) هـم بـه مـعـنـى (آزمـايش )، و هم به معنى (عذاب و مجازات ) و هم به معنى (گـمـراهـى و شـرك ) بـه كـار رفـته است و در آيه مورد بحث به معنى عذاب و آزار و شـكنجه است ، نظير آن در آيه 13 و 14 ذاريات نيز آمده : يوم هم على النار يفتنون ذوقوا فـتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون : (همان روزى كه آنها بر آتش سوزانده مى شوند، و بـه آنـهـا مـى گـويـنـد: بـچـشـيـد عـذاب خـود را، اين همان چيزى است كه درباره آن عجله داشتيد)!
جـمـله (ثـم لم يـتـوبـوا) نـشـان مـى دهد كه راه توبه حتى براى چنين شكنجه - گران سـتـمـگـرى بـاز است ، و اين نهايت لطف پروردگار را نسبت به گنهكاران نشان مى دهد، و ضـمـنـا هـشـدارى اسـت بـه مـردم مـكـه كـه تـا ديـر نشده است دست از آزار و شكنجه مؤ منان بردارند، و به سوى خدا بازگردند.
اصـولا قـرآن راه بـازگـشت را به روى كسى نمى بندد، و اين نشان مى دهد كه قرار دادن مـجازاتهاى سخت و دردناك نيز براى اصلاح فاسدان و مفسدان و به منظور بازگشت آنها به سوى حق است .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در اين آيه دو گونه عذاب براى آنها ذكر كرده : يكى عذاب جهنم و ديـگـرى (عـذاب حريق ) (عذاب آتش ‍ سوزان ) ذكر اين دو ممكن است به خاطر اين باشد كـه در جـهـنـم انـواعـى از مـجازاتها وجود دارد كه يكى از آنها آتش سوزان است ، و ذكر آن بـالخـصـوص بـه خـاطـر ايـن اسـت كـه شـكـنـجـه - گـران مـزبـور مؤ منان را با آتش مى سوزاندند و بايد در آنجا با آتش مجازات شوند اما اين آتش كجا و آن آتش كجا.
ايـن آتـش از شـعـله هـاى قـهـر و غـضـب خدا افروخته شده ، آتشى است جاويدان و هميشگى ، آتـشـى است تواءم با ذلت و خوارى ، ولى آن آتش دنيا آتش ناپايدارى است كه به دست خلق ضعيف افروخته شده است ، و مؤ منانى كه با آن مى سوزند سربلند و مفتخرند، و در صف اول شهيدان راه خدا جاى دارند.
بـعـضـى نـيـز گـفـتـه انـد عـذاب جـهـنـم در بـرابـر كـفـر آنـهـا بـوده ، و عـذاب حـريق در مقابل اعمال شكنجه آنها است .
سـپـس بـه پـاداش مـؤ مـنـان پـرداخـتـه ، مـى فـرمـايـد: (كـسـانـى كـه ايـمـان آوردنـد و اعـمـال صالح انجام دادند براى آنها باغهايى از بهشت است كه نهرها زير درختانش جارى است ، و اين پيروزى و نجات بزرگى است ) (ان الذين آمنوا و عملوا
الصالحات لهم جنات تجرى من تحتها الانهار ذلك الفوز الكبير).
چـه فـوز و پـيروزى از اين برتر كه در جوار قرب پروردگار و در ميان انواع نعمتهاى پـايـدار، بـا سربلندى و افتخار جاى گيرند، ولى نبايد فراموش كرد كه كليد اصلى اين پيروزى و فوز كبير، (ايمان و عمل صالح ) است ، اين است سرمايه اصلى اين راه ، و بقيه هر چه هست شاخ و برگ است .
تعبير به (عملواالصالحات ) (با توجه به اينكه صالحات جمع صالح است ) نشان مـى دهـد تـنـهـا يـك يـا چـنـد عـمـل صـالح كـافى نيست ، بايد برنامه در همه جا بر محور عمل صالح دور زند.
تـعـبـيـر بـه (ذلك ) كـه در لغـت عـرب بـراى اشـاره بـه دور اسـت در اينگونه مقامات بـيـانـگر اهميت و علو مقام است ، يعنى پيروزى و نجات و افتخارات آنها بقدرى است كه از دسترس فكر ما بيرون است .
سـپـس بـار ديـگـر بـه تهديد كفار و شكنجهگران پرداخته ، مى افزايد: (مسلما گرفتن قهرآميز و مجازات پروردگارت بسيار شديد است )! (ان بطش ربك لشديد)
بـعـد مـى فـرمـايـد گـمـان نـكـنـيـد قـيـامـتـى در كـار نـيـسـت و يـا بـازگـشـت شـمـا مـشـكـل اسـت (او است كه آفرينش را آغاز مى كند، و او است كه باز مى گرداند) (انه هو يبدى و يعيد).
(بـطـش ) بـه مـعنى گرفتن تواءم با قهر و قدرت است ، و از آنجا كه اين كار غالبا مقدمه مجازات مى باشد اين واژه به معنى مجازات و كيفر نيز آمده .
تعبير به (ربك ) (پروردگار تو) براى تسلى خاطر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و تاءكيد بر حمايت خداوند از او است .
قـابـل تـوجـه اينكه آيه فوق با انواع تاءكيدها همراه است از يكسو واژه (بطش ) خود به معنى گرفتن قهرآميز است ، و شدت در آن نهفته شده ، و از سوى ديگر (جمله اسميه ) مـعـمولا براى تاءكيد مى آيد، و از سوى سوم تعبير به (شديد)، و از سوى چهارم كلمه (ان ) و از سوى پنجم (لام ) كه در اينگونه موارد نيز براى تاءكيد مى باشد در اين يك آيه جمع است .
بـنـابراين قرآن مجيد مى خواهد آنها را با نهايت قاطعيت تهديد به مجازات كند و جمله انه هـو يـبـدى ء و يـعـيـد كـه دليل اجمالى معاد در آن نهفته است نيز تاءكيد ديگرى بر آن مى افزايد.
سـپـس بـه بـيان پنج وصف از اوصاف خداوند بزرگ پرداخته ، مى گويد: (او آمرزنده بندگان توبهكار، و دوستدار مؤ منان است ) (و هو الغفور الودود)

(او داراى تـخـت قـدرت ، و حـكـومـت مطلقه بر عالم هستى و صاحب مجد و عظمت است ) (ذو العرش المجيد).
(او هر كارى را اراده كند انجام مى دهد) (فعال لما يريد).
(غفور) و (ودود) كه هر دو صيغه مبالغه هستند اشاره به نهايت بخشندگى و محبت او اسـت ، بـخـشـنـده و آمـرزنـده نسبت به گنهكاران توبه كار، و پر محبت نسبت به بندگان صالح .
در حـقـيـقـت ذكـر ايـن اوصـاف در بـرابـر تـهـديـدى كـه در آيـات قبل آمده براى بيان اين حقيقت است كه راه بازگشت به روى گنهكاران باز است ، و خداوند در عين شديدالعقاب بودن غفور و ودود و رحيم و مهربان است .
از آنـچه گفته شد: روشن مى شود كه و (ودود) در اينجا معنى فاعلى دارد نه مفعولى ، و ايـنـكـه بـعـضـى صـيـغـه ودود را بـه مـعـنـى (اسـم مـفعول ) دانسته اند مانند (ركوب ) كه به معنى (مركوب ) آمده است ، يعنى خداوند بـسـيـار دوسـت داشـتـنـى اسـت تـنـاسـب بـا وصـف (غـفـور) كـه قبل از آن آمده ، ندارد زيرا هدف بيان محبت پروردگار نسبت به بندگان است ، نه علاقه و محبت بندگان نسبت به او.
وصـف سـوم يـعـنـى (ذوالعـرش ) بـا تـوجـه بـه ايـنكه عرش كه به معنى تخت بلند سـلطـنـتى است در اينگونه موارد كنايه از قدرت و حاكميت مى باشد، و بيانگر اين واقعيت اسـت كـه حـكـومـت جـهان هستى از آن او است ، و هر چه اراده كند انجام مى گيرد بنابراين در حـقـيـقـت جمله (فعال لما يريد) از لوازم اين حاكميت مطلقه است ، و در مجموع قدرت او را بر مساءله معاد و زنده كردن مردگان بعد از مرگ و كيفر و مجازات جباران و شكنجه گران نشان مى دهد.
(مـجـيـد) از مـاده (مـجـد) بـه مـعـنـى گـسـتـردگـى كـرم و شـرافـت و جـلال اسـت ، و اين از صفاتى است كه مخصوص خداوند مى باشد، و در مورد ديگران كمتر به كار مى رود.
ايـن پـنـج وصف انسجام روشنى دارد، زيرا (غفور) و (ودود) بودن آنگاه مفيد است كه شـخـص داراى (قـدرت ) بـاشد، و كرمش وسيع و نعمتش بى پايان ، تا هر چه را اراده كند انجام دهد، نه چيزى مانع كار او گردد، و نه كسى قدرت بر مقابله داشته باشد و نه در اراده اش ضعف و فتور و ترديد و فسخ حاصل گردد.
آيه و ترجمه


 


هل اءتئك حديث الجنود (17)
فرعون و ثمود (18)
بل الذين كفروا فى تكذيب (19)
والله من ورائهم محيط (20)
بل هو قرءان مجيد (21)
فى لوح محفوظ (22)

 


ترجمه :

17 - آيا داستان لشكرها به تو رسيده است ؟!
18 - لشكريان فرعون و ثمود.
19 - بلكه كافران پيوسته مشغول تكذيب حقند.
20 - و خداوند به همه آنها احاطه دارد.
21 - (اين سخن سحر و دروغ نيست ) بلكه قرآن با عظمت است .
22 - كه در لوح محفوظ جاى دارد.
تفسير:
ديدى خدا با لشكر فرعون و ثمود چه كرد؟
آيـات قبل بيان قدرت مطلقه خداوند و حاكميت بلا منازع او، و تهديد كفار و شكنجه گران بـود، بـراى ايـنكه معلوم شود اين تهديدها عملى است و تنها سخن و شعار نمى باشد، در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم
كـرده مـى فـرمـايـد: (آيـا داسـتـان لشـكـرهـا بـه تـو رسـيـده اسـت ) (هل اتيك حديث الجنود).
لشكريان عظيمى كه در برابر پيامبران الهى صف آرايى كردند و به مبارزه برخاستند به گمان اينكه مى توانند در مقابل قدرت خدا عرض اندام كنند.
و بـعـد بـه دو نمونه آشكار از آنها كه يكى در قديم الايام ، و ديگرى در عصر نزديكتر واقـع شـد اشـاره كـرده مـى افـزايد: (همان لشكريان فرعون و قوم ثمود) (فرعون و ثمود).
هـمـانـهـا كـه بـعـضـى شـرق و غـرب جـهـان را زيـر سـلطـه خـود قـرار دادنـد، و بـعـضى دل كـوهـهـا را شـكـافـتند و سنگهاى عظيم آن را بركندند، و از آن خانه ها و قصرهاى عظيم ساختند، و كسى را ياراى مقابله با آنها نبود.
امـا خـداونـد گـروه اول را بـا (آب )، و گـروه دوم را بـا (باد) كه هر دو وسيله هاى حـيـات آدمـى هـسـتـند، و از لطيف ترين و ظريفترين موجودات محسوب مى شوند درهم كوبيد! امواج نيل ، فرعون و لشكرش را در كام خود فرو بلعيد، و باد سرد و كوبنده ، قوم ثمود را هـمـچـون پر كاه از مقابل خود برميداشت و بعد از مدتى جسم بى جانشان را بر صفحه زمين مى افكند.
تـا مشركان عرب بدانند كارى از آنها ساخته نيست ، جايى كه خدا از آن لشكرهاى عظيم و قـدرتـمـنـد چـنـين انتقام گرفت وضع كسانى كه از آنها ضعيف ترند و ناتوانترند روشن است ، هر چند ضعيف و قوى در برابر قدرت او يكسان است
انـتـخـاب قـوم (فـرعـون ) و (ثمود) از ميان همه اقوام پيشين به عنوان دو نمونه از اقـوام سـركـش بـه خـاطـر ايـن اسـت كـه هـر دو در نـهـايت قدرت بودند، يكى مربوط به گذشته هاى دور است (قوم ثمود) و ديگرى به گذشته نزديكتر
(قوم فرعون ) بعلاوه اقوام عرب با نام آنها آشنا بودند و از تاريخشان اجمالا باخبر.
در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (بـلكه كسانى كه كافر شدند پيوسته گرفتار تكذيب و انكار حقند) (بل الذين كفروا فى تكذيب ).
چنان نيست كه نشانه هاى حق بر كسى مخفى و پنهان باشد، لجاجت و عناد اجازه نمى دهد كه بعضى راه را پيدا كنند، و در طريق حق گام بگذارند.
تـعـبـيـر بـه (بـل ) كـه بـه اصـطـلاح بـراى (اضـراب ) (عدول از چيزى به چيز ديگر است ) گويى اشاره به اين است كه اين گروه مشرك از قوم فرعون و ثمود هم بدتر و لجوجترند، دائما مشغول تكذيب و انكار قرآنند، و از هر وسيله براى اين مقصود بهره مى گيرند.
ولى آنـهـا بـايـد بـدانـنـد كـه (خـداونـد بـه هـمـه آنـهـا احـاطـه دارد و هـمـه در چنگال قدرت او هستند) (والله من ورائهم محيط).
اگـر خدا به آنها مهلت مى دهد نه به خاطر عجز و ناتوانى است ، و اگر آنها را سريعا مجازات نمى كند نه به خاطر اين است كه از قلمرو قدرتش بيرونند.
تـعـبـيـر بـه (ورائهم ) (پشت سر آنها) اشاره به اين است كه آنها از هر جهت در قبضه قـدرت الهـى هـسـتـنـد، و خـداوند از تمام جهات به آنها احاطه دارد، بنابراين ممكن نيست از چنگال عدالت و كيفر او فرار كنند.
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه مـنـظـور احـاطـه عـلمـى خـداونـد بـه اعـمـال آنـهـا در جـمـيـع جهات است به گونه اى كه هيچ گفتار و كردار و نيات آنها از وى مخفى نمى ماند.
در آيـه بـعـد مى افزايد: اصرار آنها در تكذيب قرآن و نسبت آن به سحر و كهانت و شعر بـيـهـوده اسـت (بـلكـه آن قـرآن مـجـيـد و بـا عـظـمـت و بـلنـد مـقـام اسـت ) (بل هو قرآن مجيد).
(كـلامـى است كه در لوح محفوظ ثبت است ) و دست نا اهلان و شياطين و كاهنان هرگز به آن نـمـى رسـد، و از هـر گـونه تغيير و تبديل و زياده و نقصان بر كنار مى باشد (فى لوح محفوظ).
بـنـابـرايـن اگـر نـسـبـتـهـاى نـاروا به تو مى دهند، و شاعر و ساحر و كاهن و مجنونت مى خـوانـنـد، هـرگـز غـمـگـين مباش ، تكيه گاه تو محكم ، راهت روشن ، و پشتيبانت قدرتمند و توانا است .
(مـجـيـد) چـنانكه گفتيم از ماده (مجد) به معنى گستردگى شرافت و جلالت است ، و ايـن معنى درباره قرآن كاملا صادق مى باشد، چرا كه محتوايش عظيم و گسترده ، و معانيش بلند و پرمايه است ، هم در زمينه معارف و اعتقادات ، و هم اخلاق و مواعظ، و هم احكام و سنن .
(لوح ) (بـه فـتـح لام ) به معنى صفحه عريضى است كه چيزى بر آن مى نويسند، و (لوح ) (بـه ضم لام ) به معنى عطش ، و همچنين هوايى است كه بين آسمان و زمين قرار دارد.
فعلى كه از اولى مشتق مى شود به معنى آشكار شدن و درخشيدن است .
و بـه هـر حـال در ايـنـجا منظور صفحه اى است كه قرآن مجيد بر آن ثبت و ضبط شده است ولى نـه صفحه اى همچون الواح متداول در ميان ما، بلكه در تفسيرى از ابن عباس آمده است (لوح محفوظ) طولش به اندازه فاصله زمين
و آسمان ! و عرضش به اندازه فاصله مغرب و مشرق است !
و ايـنجا است كه به نظر مى رسد كه لوح محفوظ همان صفحه علم خداوند است كه شرق و غرب عالم را فرا گرفته ، و از هر گونه دگرگونى و تحريف مصون و محفوظ است .
آرى قرآن از علم بى پايان حق سرچشمه گرفته ، نه زاييده فكر بشر است و نه القاء شياطين ، و محتوايش شاهد بر اين مدعى است .
ايـن احتمالا همان چيزى است كه در قرآن مجيد گاه از آن به (كتاب مبين ) و گاه به (ام الكـتـاب ) تـعـبير شده ، چنانكه در آيه 39 رعد مى خوانيم : يمحو الله ما يشاء و يثبت و عـنـده ام الكـتـاب : (خـداونـد هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد ثابت مى دارد، و ام الكتاب (كتاب اصلى و مادر) نزد او است ).
و در آيـه 59 انـعـام آمده است : و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين : (و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتاب آشكار ثبت است ).
ضـمـنا بايد توجه داشت كه تعبير به (لوح محفوظ) در قرآن مجيد تنها در همين جا آمده است .
خداوندا! ما را به حقيقت اين كتاب بزرگ آسمانيت آشناتر بفرما.
پـروردگارا! در آن روز كه مؤ منان صالح به فوز كبير و كافران مجرم به عذاب حريق مى رسند ما را در كنف حمايتت قرار ده .
بـار الهـا! تـو غفور و ودود و رحيم و مهربانى با ما آن كن كه اين اسماء و صفاتت ايجاب مى كند نه آنچه اعمال ما اقتضا دارد.
آمين يا رب العالمين


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -