انهار
انهار
مطالب خواندنی

تفسیر نور

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره شوری

این سوره پنجاه و سه آیه دارد و در مکّه نازل شده است.به جهت آیه 38 که به مسأله شوری اشاره دارد نام آن«شوری»می باشد.

این سوره به مباحث اصول دین از قبیل توحید،معاد و نبوّت و همچنین مباحث اخلاقی و اجتماعی پرداخته است.

در میان 29 سوره ای که با حروف مقطّعه آغاز شده،طولانی تری حروف مقطّعه در این سوره آمده است و جالب آنکه این سوره،مشکل معنای حروف مقطّعه را حل کرده است زیرا در ادامه این حروف می فرماید: «کَذلِکَ یُوحِی» یعنی وحی از همین حروف الفبای زبان عربی است که در اختیار همه ی شماست،اگر می توانید شما هم مثل آن را بیاورید.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

حم«1» عسق«2» کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ اللّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ«3»

حا،میم،عین،سین،قاف.اینگونه خداوند عزیز حکیم به تو و کسانی که قبل از تو بوده اند وحی می کند.

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ«4»

آنچه در آسمان ها وآنچه در زمین است از آنِ اوست و او بلند مرتبه وبزرگ است.

نکته ها:

* در قرآن کریم کلمه «قَبْلِکَ» خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله زیاد استعمال شده است،یعنی پیش از تو پیامبرانی آمده اند،امّا در هیچ جا«بعدک»نیامده است و این نشان دهنده خاتمیّت پیامبر اسلام می باشد.

* با اینکه پیامبر اسلام خاتم انبیاست،امّا نامش قبل از دیگران آمده و این نشان عظمت والای اوست.

عزّت،قدرت،حکمت و عظمت الهی همه و همه در وحی الهی تبلور یافته است،لذا نباید وحی و کلام الهی را ساده انگاشت.

* پیامبران بزرگوار،به سرچشمه عزّت و قدرت و عظمت الهی متصل هستند،پس هر کس با آنان در افتد،نابود خواهد شد.

* یکی از دلائل اعجاز قرآن این است که از حروف و کلمات عمومی و عادّی،جملات و ترکیب هایی ساخته که احدی مشابه آن را نمی تواند بیاورد.

پیام ها:

1- وقتی می خواهید مطلبی را عنوان کنید برای شنوندگان خود حسّاسیّت و جاذبه ایجاد کنید. «حم. عسق»

2- شیوه و محتوای وحی به انبیا،مشابه یکدیگر است. «کَذلِکَ»

3- یکی از سنّت های الهی وحی است. کَذلِکَ یُوحِی ...

4- همه انبیا به یک سرچشمه متصل اند و از یک منبع،وحی دریافت می کنند.

«کَذلِکَ یُوحِی»

5-وحی از سرچشمه عزّت است،با آن در نیفتید که نابود می شوید. یُوحِی ...

اَلْعَزِیزُ

6- وحی از سوی خدای عزیز و حکیم است و اطاعت از آن،به شما عزّت و استواری می دهد. «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

7- نزول وحی بر اساس حکمت است،لذا به هر کس وحی نمی شود. یُوحِی ...

اَلْحَکِیمُ

8-وحی از سرچشمه حکمت است و لذا مطالب آن ماندگار است و خدشه بردار نیست. یُوحِی ... اَلْحَکِیمُ

9- عزّت خداوند آمیخته با حکمت و کاردانی اوست. «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»

10- نظام تشریع(وحی و هدایت)حقّ کسی است که نظام تکوین(آسمان ها و زمین)در اختیار اوست. لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ...

11- وحی برای رشد ماست وگرنه او کاملاً بی نیاز است. لَهُ ما فِی السَّماواتِ ... اَلْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

12- مالکیّت حقیقی از آنِ خداست،دیگران خیال مالکیّت می کنند. لَهُ ما فِی السَّماواتِ ...

13- مالکیّت مطلق خداوند بر جهان هستی،پشتوانه عزّت و حکمت اوست.

اَلْعَزِیزُ الْحَکِیمُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ ...

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ الْمَلائِکَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ أَلا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ«5»

نزدیک است که آسمان ها(از عظمت وحی)از فرازشان بشکافند در حالی که فرشتگان همراه با سپاس،پروردگارشان را تسبیح می کنند و برای کسانی که در زمین هستند آمرزش می طلبند.آگاه باش که فقط خداوند، بسیار بخشنده و مهربان.

وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ«6»

و کسانی که به جای او سرورانی را به پرستش گرفته اند خداوند مراقب آنان است و تو بر(ایمان آوردن آنان)وکیل نیستی(تا با اجبار وادارشان کنی).

نکته ها:

* وحی چیست که از عظمت آن نزدیک است آسمان ها بشکافد،آسمان هایی که طبقه طبقه هستند، «سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً» [1]محکم هستند، «سَبْعاً شِداداً»[2]و در محکمی نمونه و ضرب المثل هستند. «أَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَناها» [3]آسمان هایی که هزاران کهکشان در بردارند و هر کهکشان منظومه ها و هر منظومه کراتی که بعضی میلیون ها برابر زمین هستند و عقل و علم بشری تاکنون به نزدیک ترین آنها نیز احاطه پیدا نکرده است.این است عظمت وحی.

* در سوره مبارکه مریم آمده است: «تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ

اَلْجِبالُ هَدًّا أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً»[4]

مشرکان برای خداوند فرزندی می پنداشتند،نزدیک است به خاطر این عقیده فاسد آسمان ها متلاشی شود.

* فرشتگان علاوه بر آنکه تدبیر نظام هستی را بر عهده دارند،برای انسان ها نیز دعا می کنند،فرشتگانی که هرگز معصیت نمی کنند «لا یَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ» [5]برای افراد گناهکار دعا و استغفار می کنند.آری،پاکان باید به فکر دیگران نیز باشند.البتّه استغفار فرشتگان پرتوی از لطف الهی بر بندگان است چون آنها جز دستور خدا کاری نمی کنند.

* بر اساس این آیه فرشتگان برای تمام اهل زمین دعا می کنند. «یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی الْأَرْضِ» بر اساس آیه 7 سوره مبارکه غافر فرشتگان برای مؤمنان دعا می کنند. «وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا» و جالب اینکه این استغفار به شرطی کارآیی دارد که مؤمنان خود نیز استغفار کنند.

«فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ»

* در عفو خدا شک نکنیم.در جمله «أَلا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» چند نوع تأکید آمده است.

( «أَلا» ، «إِنَّ» ، «هُوَ» ،جمله اسمیّه،قالب«غفور»به جای«غافر»و الف و لام در «الْغَفُورُ» )

* خداوند با مردم اتمام حجّت کرده است،وحی را سنّت خویش قرار داده و پیامبر را واسطه وحی،ولی مردم باز هم به سراغ دیگران می روند. «مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللّهُ»

* در قرآن و روایات معمولاً حمد و ستایش در کنار تسبیح مطرح است. «یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» ،«سبحان ربی الاعلی و بحمده»

پیام ها:

1- آسمان ها از وحی متأثّرند،چگونه بعضی انسان ها اثر نمی پذیرند. یُوحِی ...

تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ

2- یکی از آداب دعا و استغفار این است که ابتدا ستایش خداوند را بجا آوریم.

یُسَبِّحُونَ ... یَسْتَغْفِرُونَ

3- دعای فرشتگان مستجاب است. یَسْتَغْفِرُونَ ... إِنَّ اللّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (آری،

دعا در حقّ دیگران دارای تأثیر است)

4- هیچ مسئولیّت و کاری(حتّی تدبیر امور هستی)نباید مانع دعا و استغفار شود.

(فرشتگانی که تدبیر امور هستی را به عهده دارند،دائماً مشغول تسبیح خداوند و دعا برای انسان ها هستند). یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ ... یَسْتَغْفِرُونَ

5-استغفار دو لطف قطعی را به دنبال دارد:مغفرت و رحمت. یَسْتَغْفِرُونَ ... اَلْغَفُورُ الرَّحِیمُ

6- چون وحی از بالا نازل می شود و آسمان ها مسیر آن است «سَبْعَ طَرائِقَ»[6]از هر آسمانی که عبور می کند نزدیک است شکافته شود. «یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ»

7- شرک با همه ابعادش محکوم است. «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ»

8-مشرکان بدانند که خداوند عقاید و اعمالشان را برای کیفر حفظ می کند. «اللّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ»

9- عدم پذیرش مردم نباید سبب دلسردی شود،پیامبر باید به وظیفه خود عمل کند. «وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»

10- وظیفه پیامبر،ابلاغ وحی است،اگر مردم به سراغ دیگران رفتند پیامبر وظیفه ای ندارد. «ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»

11- پیامبر به هدایت مردم اشتیاق و اهتمام فراوان داشت. «ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»

12- پیامبر مسئول ارشاد مردم است،نه اجبار آنان به پذیرش. «ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیلٍ»

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فِیهِ فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ«7»

و بدین سان قرآنی عربی را به تو وحی کردیم تا مردم مکّه و کسانی را که اطراف آن هستند هشدار دهی و از روز جمع(قیامت)که شکی در آن نیست بیم دهی گروهی در بهشت و گروهی در آتش سوزانند.

نکته ها:

* بر اساس روایات مراد از امّ القری،مکّه است.در برخی روایات می خوانیم:اولین نقطه ای که سر از آب بیرون آورد مکّه بود،لذا آن را«مادر آبادی ها»خوانده اند.

* یکی از اسامی قیامت «یَوْمَ الْجَمْعِ» است،روزی که همه مردم یک جا جمع می شوند،روزی که جسم با روح،عمل با انسان،ظالم با مظلوم و کیفر و پاداش با عامل آن جمع می شود.

در آیه ی قبل خطاب به پیامبر فرمود:تو وکیل مردم نیستی،در این آیه می فرماید:

وظیفه ی تو هشدار و انذار است.

* سؤال: با اینکه قرآن کریم بارها تردید و تعجب کفّار را درباره معاد نقل کرده است پس چرا می فرماید:شکی در آن نیست. «لا رَیْبَ فِیهِ»؟

پاسخ:در قرآن یازده بار جمله «لا رَیْبَ فِیهِ» درباره معاد و چهار بار درباره ی قرآن و یک بار درباره أجل آمده است،یعنی با دیدن نمونه های رستاخیز در طبیعت و پدید آمدن بهار و پاییز و آفرینش خودتان سزاوار نیست در امکان زنده شدن دوباره مردگان شک و تردید کنید.نه آنکه هیچ کس شک نمی کند بلکه نباید شک شود.

پیام ها:

1- همان گونه که انبیای پیشین به زبان قوم خود سخن می گفتند،قرآن نیز به زبان عربی وحی شده است. وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا ... قُرْآناً عَرَبِیًّا

2- الفاظ قرآن به همین صورت که هست بر پیامبر نازل شده است. «أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا»

3- قرآن،به زبان عربی است و ترجمه آن به هر زبانی که باشد حکم قرآن را ندارد. «قُرْآناً عَرَبِیًّا» (چون فهم بشر نمی تواند حقایق عبارات و الفاظ قرآن را به صورت کامل درک کند و ترجمه بر اساس فهم شخص مترجم است.)

4- هدف اصلی از دریافت های الهی بازدهی آن است. أَوْحَیْنا ... لِتُنْذِرَ

5-کسی که دیگران را هشدار می دهد،باید خود آگاهی و بینش لازم را داشته باشد. أَوْحَیْنا ... لِتُنْذِرَ

6- در شیوه ی تبلیغ ابتدا مخاطبین و نیازهای آنان را بشناسیم.(اولین نیاز جامعه جاهلی،هشدار بود). «لِتُنْذِرَ»

7- در تبلیغ به اولویّت های منطقه ای،مکانی و استراتژی توجّه شود.(به نقاط مرکزی و محوری اولویّت دهید.) «أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها»

8-تبلیغ باید از خود و اطرافیان خود آغاز شود. «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری»

9- دعوت پیامبر اسلام تدریجی و دارای مراحل متعدّد بوده است. «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها»

10- در میان موارد انذار،مسأله معاد نقش ویژه ای دارد. «وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ»

11- فصاحت قرآن در انذار مردم نقش مهمی دارد. «عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ» (بنا بر اینکه مراد از کلمه«عربی»فصاحت باشد)

12- قیامت با آنکه روز جمع است،روز فصل و تفکیک نیز هست. «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّهِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ»

وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً واحِدَهً وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ«8»

و اگر خدا می خواست مردم را امّت یگانه قرار می داد(ولی سنّت خدا بر دادن اختیار به مردم است)و هر کس را که بخواهد در رحمت خود وارد می کند و برای ستمگران هیچ سرپرست و یاوری(در آن روز)نیست.

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ«9»

آیا به جای خداوند سرپرستان دیگری گرفته اند،با آنکه تنها خدا سرپرست (واقعی) است و اوست که مردگان را زنده می کند و اوست که بر هر کاری تواناست.

نکته ها:

* خداوند حکیم است و همه کارهایش حکیمانه است،اگر چه فکر انسان به حکمت کارهای او نرسد.بنابراین در مواردی که قرآن می فرماید:هر که را خدا بخواهد عزیز یا ذلیل می کند، معنایش این است:کسانی که از طریق ایمان و عمل صالح،لیاقت دریافت عزّت و هدایت را پیدا کنند خداوند آنها را در مسیر رحمت و هدایت خود قرار می دهد،امّا کسانی که با کفر و نفاق و لجاجت زمینه سعادت را در خود کور کنند خداوند برای آنان کاری نمی کند.

اگر شما وارد منزل شدید و دیدید دزد در خانه است،فوراً در را به روی او قفل می کنید تا پلیس را خبر کنید.در این صحنه گرچه شما در را به روی او بسته اید،ولی سارق خودش اسباب بسته شدن در را فراهم کرده است.خداوند نیز دلهایی را مهر می زند،گروهی را گمراه یا ذلیل می کند،ولی این قهر الهی به خاطر سوء عقیده و عمل خود آنها است.

* کلمه«ولی»مفرد و کلمه «أَوْلِیاءَ» جمع آمده است،زیرا خداپرستان تنها ولایت خدا را می پذیرند ولی کسانی که از خدا جدا شوند هر لحظه یک سرپرست دارند.

پیام ها:

1- سنّت خداوند بر این است که انسان ها را آزاد بگذارد تا راه خود را انتخاب نمایند وگرنه می توانست همه را اجباراً در راه حقّ قرار دهد. «وَ لَوْ شاءَ اللّهُ»

2- منحرفین از راه حقّ،در حقیقت به خود ظلم می کنند. «وَ الظّالِمُونَ»

3- ظالم از هر نوع کمکی در قیامت محروم است. «ما لَهُمْ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ» نه کمک از مقام برتر «مِنْ وَلِیٍّ» و نه کمک از زیر دست و دوستان. «وَ لا نَصِیرٍ»

4- نظرات و افکار انحرافی را پاسخ دهید. أَمِ اتَّخَذُوا - فَاللّهُ هُوَ الْوَلِیُّ ...

5-پذیرش غیر خدا،قابل سرزنش و توبیخ است. «أَمِ اتَّخَذُوا»

6- ادّعا باید همراه با دلیل باشد. «فَاللّهُ هُوَ الْوَلِیُّ وَ هُوَ یُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

7- هرگونه ولایت و سرپرستی که در راستای ولایت الهی نباشد،نامشروع و باطل است. «فَاللّهُ هُوَ الْوَلِیُّ»

8-ولایت خداوند مطلق،گسترده و ابدی است. «هُوَ الْوَلِیُّ»

9- ولایت،حقّ کسی است که قدرت داشته باشد. هُوَ الْوَلِیُّ ... وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللّهِ ذلِکُمُ اللّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ«10»

و هر چه را در آن اختلاف دارید پس حکمش با خداست،این است خدایی که پروردگار من است.تنها بر او توکّل کرده ام و تنها به سوی او انابه می کنم.

نکته ها:

* تا وقتی که انسان هست اختلاف نظر نیز هست و تا اختلاف نظر هست مراجعه به قانون الهی و دین لازم است.پس نمی توان ادّعا کرد که به دین نیازی نیست.

* در این آیه،کلمه ی «تَوَکَّلْتُ» در قالب ماضی و کلمه «أُنِیبُ» در قالب مضارع ذکر شده که شاید بتوان گفت:توکّل برخاسته از ایمانی ثابت ولی انابه در هر روز و هر لحظه لازم است.

* کلمه «عَلَیْهِ» و «إِلَیْهِ» مقدّم بر «تَوَکَّلْتُ» و «أُنِیبُ» آمده است،یعنی نه بر دیگری توکّل کنید و نه به دیگران مراجعه نمایید.

پیام ها:

1- دین،تنها پاسخ گوی مسائل اخلاقی و اعتقادی نیست،بلکه در هر چه از مسائل سیاسی،اقتصادی و...اختلاف دارید دین پاسخگوست. «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْءٍ»

2- در اسلام بن بست وجود ندارد. وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ ... فَحُکْمُهُ إِلَی اللّهِ

3- حل اختلاف از شئون ربوبیّت است. «ذلِکُمُ اللّهُ رَبِّی»

4- به هنگام اختلاف به خدا رجوع کنید و بر او توکّل و انابه نمایید و هر حکمی صادر کرد از انجام آن نگران نباشید. فَحُکْمُهُ إِلَی اللّهِ ... عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ

5-توکّل و انابه نتیجه ایمان به ربوبیّت خداست. «اللّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ»

فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ«11»

آفریننده آسمان ها و زمین،برای شما از خودتان همسرانی قرار داد و از چهار پایان نیز جفت هایی،به این وسیله شما را کثیر می کند.او را هیچ مانندی نیست و او شنوا و بیناست.

نکته ها:

* کلمه ی «فاطِرُ» یعنی آفرینش چیزی که قبلاً مشابه نداشته است.البتّه«فطر»در لغت به معنای شکافتن و جدا کردن است و این تعبیر شاید اشاره به این باشد که زمین و آسمان در آغاز توده ای واحد و متراکم بوده است که در اثر انفجار شکافته شده و کرات تفکیک شده اند.واللّه العالم

* خداوند را نمی شود با هیچ چیز شبیه و همتا دانست.او«حی»است امّا حیاتش از حیات همه ی موجودات زنده جداست.در بند 71 دعای جوشن کبیر می خوانیم:

«یا حیا قبل کل حی،یا حیا بعد کل حی،یا حی الذی لیس کمثله حی،یا حی الذی لا یشاکله حی،یا حی الذی لا یحتاج الی حی،یا حی الذی یمیت کل حی،یا حیا لم یرث الحیاه من حی،یا حی الذی یرزق کل حی،یا حی الذی یحیی الموتی،یا حی و یا قیوم لا تأخذه سنه و لا نوم»

اگر تنها به صفت حیات خداوند توجّه کنیم می بینیم خداوند قبل از هر زنده و بعد از هر زنده است،زنده ای است که شریک در حیات ندارد،محتاج به زنده ای دیگر نیست و همه ی زنده ها را می میراند.

پیام ها:

1- آفرینش آسمان ها و زمین کاملاً ابداعی و ابتکاری است. «فاطِرُ»

2- هدف از زوجیّت بقای نسل است.( «یَذْرَؤُکُمْ» به معنای تکثیر است که بعد از کلمه«ازواج»آمده است)

3- خداوند از داشتن همسر منزّه است.(در انسان و حیوان،زوجیّت هست،ولی خداوند همسر ندارد) «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ»

4- با اینکه هیچ چیز مثل خدا نیست لکن او با همه پیوند دارد،شنوا و بیناست و همه ی آفریده ها را زیر نظر دارد. «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»

5-دیدن و شنیدن خداوند با سایر دیدن ها و شنیدن ها متفاوت است. «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ»

لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ«12»

کلیدهای آسمان ها و زمین برای اوست،برای هر که بخواهد رزق را توسعه می دهد و یا تنگ می گیرد،همانا او به هر چیز آگاه است(و توسعه و تضییق او بر اساس علم و حکمت است).

نکته ها:

* «مَقالِیدُ» جمع«مقلید»به معنای کلید است.کلید وسیله بستن و باز کردن است و کسی که کلید زمین و آسمان را دارد می تواند رزق را باز کرده یا ببندد.

* کلیدهای هستی گاهی عوامل مادی است که واسطه فیض می شوند،نظیر باران که وسیله

زنده شدن خاک و زمین می گردد، «فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ»[7]گاهی نیز اسمای الهی است که نمونه آن را در دعای سمات می خوانیم:اسئلک باسمک الذی اذا دعیت به علی مغالق ابواب السماء للفتح بالرحمه انفتحت...خداوندا! تو را به آن اسمی می خوانم که اگر بر درهای بسته ی آسمان ها خوانده شود،با رحمت تو گشوده می شود.

توسعه یا تنگی رزق نشانه ی مهر یا قهر الهی نیست،زیرا قرآن می فرماید: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها»[8]سرمایه و فرزند کفّار سبب شگفتی تو نشود زیرا که خداوند اراده کرده آنان را با همین امکانات در همین دنیا عذاب کند.

اگر چه توسعه یا تنگی رزق و معیشت در دست خداست لیکن انسان نباید از تلاش باز ایستد.قرآن فرمان می دهد: «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللّهِ»[9]به سراغ فضل الهی بروید و برای کسب مال تلاش کنید.

رزق همیشه مادّی نیست،چرا که در دعا می خوانیم:«اللهم ارزقنی توفاق الطاعه و بعد المعصیه»خداوندا! توفیق بندگی خودت و دوری از گناه را روزی من کن.

* قرآن کلیدهای توسعه را به ما آموخته و می فرماید:

«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»[10]اگر شکر کنید،شما را با دادن روزی زیاد می کند.

اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ... یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً [11]از پروردگارتان استغفار کنید،او برای شما باران می فرستد.

«وَ مَنْ یَتَّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ[12]هر که نسبت به خدا پروا داشته باشد،او را از بن بست نجات داده و از راهی که محاسبه نمی کند،روزی می دهد.

پیام ها:

1- عوامل مؤثّر در هستی،تنها به دست خداست. «لَهُ مَقالِیدُ»

2- توسعه و تنگی رزق تصادفی نیست،به دست خدای حکیم است. یَبْسُطُ الرِّزْقَ ... وَ یَقْدِرُ

3- توسعه ی رزق به زرنگی بستگی ندارد به دست خداست. «لِمَنْ یَشاءُ»

4- تقسیم رزق توسط خداوند،عالمانه است. «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ»

شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ«13»

از(احکام)دین آنچه را به نوح سفارش کرد،برای شما(نیز)مقرّر داشت و آنچه به سوی تو وحی کردیم و آنچه ابراهیم و موسی و عیسی را بدان سفارش نمودیم آن بود که دین را به پا دارید و در آن دچار تفرقه نشوید، آنچه مردم را بدان دعوت می کنی بر مشرکان سنگین است.خداوند هر که را بخواهد به سوی خویش بر می گزیند و هر که را به درگاه او رو آورد به سوی خویش هدایت می کند.

نکته ها:

* در این آیه،نام هر پنج پیامبر اولوا العزم آمده است:نوح،ابراهیم،موسی،عیسی علیهم السلام و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله.

* محور دعوت انبیا یکی بوده است و همه آن بزرگواران مردم را به توحید و معاد،تقوی و عدالت،نماز و روزه،احسان به والدین و رسیدگی به محرومان دعوت می کردند.

* «شَرَعَ» از «شَرِیعَهٍ» به معنای راهی است که مردم را به ساحل رودخانه های بزرگ می رساند،مانند شریعه ی علقمه برای رسیدن به آب رود فرات.از آنجا که احکام دین،راه رسیدن به کمالات است،به آن شریعت گفته می شود.

* در قرآن،کلمه«ادیان»نداریم،چون دین الهی یکی بیش نیست.

پیام ها:

1- خداوند براساس علم بی پایان خود،شریعت ها را برای مردم قرار داد. إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ شَرَعَ لَکُمْ ...

2- دین و شریعت در راستای منافع انسان است. «شَرَعَ لَکُمْ»

3- نوح،اولین پیامبری است که دارای شریعت جامع بوده است. «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً»

4- اسلام دین جامع است و تعالیم همه ی پیامبران پیشین را در بردارد. ما وَصّی بِهِ نُوحاً ... وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی

5-وحدت واقعی در سایه دین الهی امکان دارد. «أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا»

6- مانع اقامه دین و اجرای احکام آن اختلافات دینی است. «أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا»

7- وحدت مؤمنان برای مشرکان سخت است. لا تَتَفَرَّقُوا ... کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ

8-مشرکان را به حقّ دعوت کنید گرچه بر ایشان سنگین است. «کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ»

9- نبوّت،منصبی الهی است و خداوند افرادی را که لایق می داند برمی گزیند.

«یَجْتَبِی إِلَیْهِ»

10- خداوند،انبیا را قبل از آنکه رهبر مردم شوند برای بندگی خویش بر می گزیند. «اللّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ»

11- انسان با اعمال خویش زمینه دریافت الطاف الهی را به وجود می آورد.

«یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ»

وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ لَوْ لا کَلِمَهٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ«14»

و(از دور پیامبران)پراکنده نشدند مگر پس از آنکه علم(به حقّانیّت آنان)برایشان حاصل شد،به خاطر روحیه کینه و حسادت که میانشان بود،و اگر سنّتِ سابق خداوند(در مورد مهلت دادن به کفّار)تا زمانی معیّن نبود،میان آنان حکم می شد (و اهل باطل هلاک می گشتند)و همانا کسانی که پس از آنان کتاب آسمانی را به میراث بردند،درباره ی آن دچار شک و تردید هستند.

نکته ها:

* در این آیه یک بار «جاءَهُمُ الْعِلْمُ» آمده و یک بار «أُورِثُوا الْکِتابَ» یعنی با آنکه حقّ را می دانند و وارث کتاب آسمانی هستند باز هم راه تفرقه می پیمایند.

* شک،گذرگاه خوبی است ولی توقف گاه خوبی نیست.آن شکی که به طور طبیعی پیدا شود و مقدّمه تحقیق و بررسی گردد،ارزش دارد،ولی اگر شک برخاسته از لجاجت و سوء ظن و سبب رکود و بی اعتنایی شود،ضد ارزش است.

پیام ها:

1- با وجود سفارش پیامبران به وحدت بازهم مردم اختلاف کردند. لا تَتَفَرَّقُوا ... وَ ما تَفَرَّقُوا ...

2- بیشتر تفرقه هایی که در دین پدید آمده است از جانب عالمان و دانشمندان است. تَفَرَّقُوا ... مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ

3- سرچشمه اکثر تفرقه ها حسادت و ظلم و فزون طلبی است. وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاّ ...

بَغْیاً بَیْنَهُمْ

4- دلیل مهلت های الهی ربوبیّت اوست تا هر کس در سایه آزادی و فرصت، جوهره خود را نشان دهد. «سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ»

5-مهلت دادن یکی از سنّت های الهی است. «إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی»

6- مهلت های الهی تا زمان معیّنی است. «إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی»

7- شکی که همراه با سوءظنّ باشد،شک مخرّب است. «لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ»

فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللّهُ مِنْ کِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ لا حُجَّهَ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ اللّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ«15»

پس(ای پیامبر)به خاطر آن(که اهل کتاب دچار شک و تردید یا عناد و لجاجت با تو هستند،آنان را به راه حقّ)دعوت کن و بر آن پایداری نما آن گونه که فرمان یافته ای و خواسته های آنان را پیروی مکن و(به آنان)بگو:

به هر کتابی که خدا نازل کرده است ایمان دارم و فرمان یافته ام تا میان شما به عدالت حکم کنم.خداوند،پروردگار ما و شماست.اعمال ما برای ما و اعمال شما برای شماست (و هیچ کدام مسئول کارهای دیگری نیستیم) هیچ حجّتی میان ما و شما(ناگفته)نمانده است.خداوند(در قیامت)میان ما جمع خواهد کرد و بازگشت همه به سوی اوست.

نکته ها:

* عدالت ورزی،حاصل یک سری باورها و اعتقادات است:شناخت راه حقّ و وصایای انبیای الهی،کنار زدن هوس ها،ایمان به حضور در دادگاه الهی و دریافت پاداش متناسب با عمل.

در این آیه فرمان عدالت در کنار همه این باورها آمده است.

پیام ها:

1- در برابر تفرقه های برخاسته از فزون طلبی،باید در راه دین،استوار بود.

«فَلِذلِکَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ»

2- تبلیغ دین همراه با مشکلاتی است که باید تحمّل نمود. «فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ»

3- استقامتی ارزشمند است که بر اساس حقّ و وظیفه باشد وگرنه حاصلی جز لجاجت ندارد. «وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ»

4- آنچه که مخالف فرمان خداست،پیروی از هوس های مردم است. «کَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»

5-پیروی از هوس های مردم آفتِ دعوت به راه حقّ است. «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ»

6- رهبر الهی باید به اصول دعوت خود پایبند باشد و در برابر خواسته های نامشروع مردم تسلیم نشود. قُلْ آمَنْتُ بِما ...

7- اسلام،تمامی کتب آسمانی را می پذیرد. «آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللّهُ مِنْ کِتابٍ»

8-عدالت خواهی خواست همه ادیان الهی است. «لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ»

9- انبیا باید حاکم و با نفوذ باشند تا بتوانند عدالت را در جامعه پیاده کنند. «لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ»

10- بیان مشترکات بهترین زمینه دعوت است. «اللّهُ رَبُّنا وَ رَبُّکُمْ»

وَ الَّذِینَ یُحَاجُّونَ فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَهٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ«16»

و کسانی که درباره خداوند پس از آنکه دعوت او را پذیرفته اند به جدال (می پردازند)دلیلشان نزد پروردگارشان باطل و بی پایه است و بر آنهاست خشم الهی و برایشان عذاب سختی است.

نکته ها:

* «محاجه»از«حج»به معنای قصد است و به آن نوع گفتگویی گفته می شود که قصد گوینده اثبات یا ابطال چیزی باشد.

* هنگامی که راه روشنی برای شما ثابت شد به خاطر شک و وسوسه از آن دست بر ندارید و هنگامی که به کسی ایمان پیدا کردید با شایعه او را رها نکنید.وقتی که یک راه و رسم و یا عادت و سنّتی نیکو و منطقی در جامعه تثبیت شده آن را به جدل نکشید.

پیام ها:

1- بعد از آنکه از راه عقل و فطرت خدا را شناختید مجادله نکنید. «یُحَاجُّونَ فِی اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِیبَ لَهُ»

2- شرک فاقد اعتبار است و مشرکان منطقی ندارند. «حُجَّتُهُمْ داحِضَهٌ»

3- تلاش برای به تردید انداختن مؤمنان،موجب خشم و عذاب الهی است.

یُحَاجُّونَ ... عَلَیْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ

اَللّهُ الَّذِی أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السّاعَهَ قَرِیبٌ«17»

خداست آنکه کتاب آسمانی و میزان را به حقّ نازل کرد و چه می دانی شاید قیامت نزدیک باشد.

نکته ها:

* یکی از نام های قیامت «السّاعَهَ» است،زیرا ناگهانی و غیر مترقبه فرا می رسد.

پیام ها:

1- در قرآن کریم باطل راهی ندارد. «أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ»

2- قرآن حقیقتی بس والا دارد که برای سعادت ما آفریده شده است. «أَنْزَلَ الْکِتابَ»

3- قرآن،میزان و وسیله ی تشخیص حقّ از باطل است. «الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِیزانَ»

4- پیامبر اکرم نیز از زمان و ساعت قیامت بی خبر است. «وَ ما یُدْرِیکَ»

5-به آرزوهای موهوم و طولانی که موجب تأخیر توبه و عمل صالح است گرفتار نشوید که شاید قیامت نزدیک باشد. «لَعَلَّ السّاعَهَ قَرِیبٌ»

یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السّاعَهِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ«18»

کسانی که ایمان به قیامت ندارند(نسبت به وقوع آن)شتاب می ورزند، ولی کسانی که به آن ایمان دارند از آن می ترسند و می دانند که قیامت حقّ است،بدانید محقّقا کسانی که درباره قیامت به جدال می پردازند در گمراهی دوری هستند.

نکته ها:

* اگر افراد گم شده،نزدیک باشند،امیدی به پیدا شدن و نجاتشان هست،ولی اگر دور باشند،پیداشدنشان سخت یا محال است. «لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ»

* کفّار و مشرکان همواره در برابر هشدارهای انبیا نسبت به قیامت شتاب زدگی داشتند و می گفتند: «مَتی هذَا الْوَعْدُ» زمان این تهدیدها چه وقت است،چرا عملی نمی شود.

* گرچه در بسیاری کارها از عجله انتقاد شده است لکن در مواردی نظیر اقامه نماز،دفن میّت،ازدواج در جوانی،پرداخت بدهی،توبه و پذیرایی از مهمان،عجله مورد سفارش است.

* «یُمارُونَ» به معنای اصرار در تردید است و«مشفق»از«شفقت»به معنای هراس همراه با مراقبت است.

* حقّ،صفتی است که در قرآن برای امور مختلفی آمده است:

خداوند. «ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ»[13]پیامبر. «أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ»[14]

قرآن. «أَنْزَلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ» [15]دعوت. «لَهُ دَعْوَهُ الْحَقِّ[16]

معاد. «یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ» سنجش. «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» [17]

پیام ها:

1- شتاب زدگی ما،در تدبیر الهی نقشی ندارد و نارواست. «یَسْتَعْجِلُ»

2- بیان دو دیدگاه و مقایسه میان آنها عامل رشد و انتخاب بهتر است. «لا یُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا»

3- ایمان باید بر اساس علم باشد. وَ الَّذِینَ آمَنُوا ... یَعْلَمُونَ ...

4- ایمان به معاد سبب ایجاد خوف از آن می شود.(زیرا قیامت محل بروز حوادث هولناک است.) «آمَنُوا مُشْفِقُونَ»

5-علم و ایمان و خوف در کنار هم مفیدند،اگر یکی از آنها نباشد کارساز نیست (چنانچه ابلیس و بلعم باعورا و فرعون علم داشتند امّا ایمان و خوف نداشتند.) «وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ»

6- اصل شک در معاد گمراهی است و ایجاد شک و اصرار بر آن در دیگران گمراهی دور است. «ضَلالٍ بَعِیدٍ»

7- توقف و تداوم در جدال مورد انتقاد است. «یُمارُونَ فِی السّاعَهِ»

اَللّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ«19»

خداوند نسبت به بندگانش با مهر و لطف رفتار می کند،هر که را بخواهد (و صلاح بداند)روزی می دهد و اوست توانای غالب.

مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ«20»

آن که کشت آخرت بخواهد برای او در کشتش می افزاییم و آن که کشت دنیا بخواهد از آن به او می دهیم و در آخرت هیچ نصیبی ندارد.

نکته ها:

* در معنای لطف،نرمی و دقّت نهفته است.خداوند لطیف است یعنی به دقایق امور احاطه

دارد و هر کاری را،به سهولت و آسانی انجام می دهد.[18]

* اراده آخرت نشانه ی:وسعت دید،دل کندن از دنیا،ایمان به وعده های الهی،رنگ بقا دادن به فانی ها و در یک جمله نشانه عقل و انتخاب احسن است.

* در آیه 20،انسان به کشاورز،عمل او به کشت،نیّت او به بذر و دنیا و آخرت،به مزرعه و محل برداشت تشبیه شده است.

* آخرت از دنیا مهم تر است زیرا:

1.برای آخرت خواهان توسعه و رشد است. «نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ»

2.آخرت خواهان از دنیا بهره کمی می برند ولی دنیاخواهان هیچ بهره ای از آخرت ندارند. «ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ»

3.آخرت خواهان به همه اهداف خود می رسند. «نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ» ولی دنیاخواهان تنها به گوشه ای از اهداف خود می رسند. «نُؤْتِهِ مِنْها»

پیام ها:

1- بر خلاف مخلوقات که لطیف آنها قوی نیست و قوی آنها لطیف نیست، خداوند هم لطیف است و هم قوی. لَطِیفٌ ... اَلْقَوِیُّ

2- قدرت خداوند هرگز شکست نمی پذیرد. «الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ»

3- رزق الهی برخاسته از لطف خداست. «لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ»

4- قدرت و لطف خدا ضامن روزی رسانی به مردم است. لَطِیفٌ بِعِبادِهِ یَرْزُقُ ... وَ هُوَ الْقَوِیُّ

5-انسان در انتخاب راه آزاد است. مَنْ کانَ یُرِیدُ ... مَنْ کانَ یُرِیدُ ...

6- ارزش کار انسان وابسته به اهداف دور و نزدیک و نیّت اوست. «یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ - یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا»

7- همه داده ها از خداست. «نَزِدْ لَهُ - نُؤْتِهِ مِنْها» و عطای خدا متناسب با نیّت و

انتخاب انسان است. مَنْ کانَ یُرِیدُ ... .مَنْ کانَ یُرِیدُ

8-نقش انسان تنها در انتخاب و تصمیم است،مقدار کامیابی مربوط به اراده خداست. «نَزِدْ لَهُ - نُؤْتِهِ مِنْها»

9- هدف قرار دادن دنیا سبب محرومیّت کامل از آخرت است.یرث حرث الدنیا...

ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ

أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللّهُ وَ لَوْ لا کَلِمَهُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ إِنَّ الظّالِمِینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ«21»

آیا خدایانِ باطلِ مشرکان،احکامی از دین که خداوند به آن اذن نداده برای مشرکان قرار داده اند و اگر فرمان قطعی(خداوند مبنی بر مهلت دادن به منحرفان)نبود قطعاً میان مشرکان(به هلاکت)حکم می شد و همانا ستمکاران برایشان عذابی دردناک است.

نکته ها:

* امام علی علیه السلام به فرزندش می فرماید:«لو کان لربک شریک لأتتک رسله» [19]اگر پروردگارت شریکی می داشت پیامبرانی از جانب او نزد تو می آمدند.این آیه همان معنا را می فرماید:آیا شرکایی که برای خدا می پندارید مکتب و آیینی به شما عرضه کرده اند؟

* امام زین العابدین علیه السلام درباره ی مهلت های الهی می فرماید:«کان جزائی منک فی اول ما عصیتک النار» [20]خدایا کیفر من در اولین معصیت دوزخ بود(ولی تو به من مهلت دادی).

پیام ها:

1- انسان نیازمند قانون است و این نیاز را خدا می تواند برآورده سازد،نه دیگران.

«أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ»

2- شریعت بر حقّ تنها با اذن الهی محقق می شود و بدون اذن او هیچ چیز جنبه

شرعی و الهی ندارد. «ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللّهُ»

3- بدعت در دین و تشریع قوانین خارج از اذن خدا شرک به اوست. «شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَأْذَنْ بِهِ اللّهُ»

4- سنّت قطعی خداوند آن است که همه ی مردم مهلتی برای نشان دادن جوهره خود داشته باشند. «وَ لَوْ لا کَلِمَهُ الْفَصْلِ»

5-مهلت دادن به منحرفین یک لطف الهی است تا شاید به فکر توبه یا ایمان بیفتند و اگر این لطف نبود انسان با اولین گناه خود به کیفر نابودی می رسید.

«لَوْ لا کَلِمَهُ الْفَصْلِ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ»

6- شرک ظلم است و مشرک ظالم. أَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ ... إِنَّ الظّالِمِینَ

تَرَی الظّالِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمّا کَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فِی رَوْضاتِ الْجَنّاتِ لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ«22»

ستمکاران را خواهی دید که از آنچه انجام داده اند هراسانند در حالی که (کیفر)آن به آنان خواهد رسید و کسانی که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام داده اند در باغ های بهشت هستند،برای آنان نزد پروردگارشان هر چه را بخواهند(فراهم است).این است آن فضل بزرگ.

نکته ها:

* «رَوْضَهٍ» به محلی گفته می شود که دارای آب و درخت فراوان باشد.

پیام ها:

1- عملکرد بد انسان ارمغانی به جز دوزخ برای او ندارد. «مُشْفِقِینَ مِمّا کَسَبُوا»

2- ترس از عذاب در روز قیامت هیچ سودی ندارد. مُشْفِقِینَ ... وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ

3- در بهشت لذات مادی و معنوی همراه یکدیگرند. رَوْضاتِ ... عِنْدَ رَبِّهِمْ

4- محرومیّت های دنیوی و اجتناب از محرمات در روزگاری جبران خواهد شد.

«ما یَشاؤُنَ» (تمام خواسته های مادّی ومعنوی مؤمنان در بهشت فراهم است)

5-با اینکه بهشتیان اهل ایمان و کارهای نیکو هستند لکن آن همه نعمت ها به خاطر فضل الهی است نه سزای کارشان. «الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»

6- از خدای کبیر جز فضل کبیر انتظاری نیست. «هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»

ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ«23»

این(فضل بزرگ)چیزی است که خداوند به بندگانش،آنان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند بشارت می دهد.(ای پیامبر! به مردم)بگو:من از شما بر این(رسالت خود)هیچ مزدی جز مودّت نزدیکانم را نمی خواهم و هرکس کار نیکی انجام دهد،برای او در نیکویی آن می افزاییم.همانا خداوند بسیار آمرزنده و قدردان است.

نکته ها:

* در آیه قبل خواندیم که پاداش مؤمنان نیکوکار،باغ های بهشتی و رسیدن به تمام خواسته ها و فضل بزرگ پروردگار است.در این آیه سخن از پاداش کسی است که با هدایت خود صدها میلیون نفر را به این باغ ها و خواسته ها رسانده است،یعنی پیامبر اسلام.

اگر هدیه یک شاخه گل تشکّر و پاداش لازم دارد،نجات بشریّت چه پاداشی خواهد داشت.

با نگاهی به قرآن می بینیم که شعار تمام انبیا این بود که ما جز از پروردگارمان پاداشی نمی خواهیم.در سوره شعراء از آیه 109 تا آیه 127،سخن حضرت نوح، هود، صالح، لوط و شعیب علیهم السلام و در سوره سبأ آیه 47،سخن پیامبر اسلام چنین است: مزد و پاداش من تنها بر خداوند است. «إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَی اللّهِ»

البتّه شکی نیست که مراد انبیا این بود که ما پاداش مادی نمی خواهیم،ولی اطاعت کردن وهدایت شدن شما را می خواهیم،زیرا همه آنان پس از آنکه در سوره شعراء درخواست مزد را منتفی دانستند،به مردم سفارش تقوا و اطاعت از خداوند می کردند. «فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُونِ» پس انبیا پاداش مادی نمی خواهند،ولی مزد معنوی و هدایت مردم را خواهانند که این مزد در واقع به نفع خود مردم است،نظیر اینکه استادی به شاگردش بگوید:من از تو مزدی نمی خواهم و پاداش من تنها یک چیز است و آن اینکه تو درس بخوانی که در واقع این پاداش برای شاگرد است.

* مزد رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چیست؟ پیامبر اسلام نیز از مردم درخواست مزد مادی نداشت،ولی چندین مرتبه از طرف خداوند با کلمه «قُلْ» مأمور شد تا مزد معنوی را که به نفع خود مردم است،از مردم تقاضا کند. «قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» [21]

این مزد معنوی نیز در دو تعبیر آمده است.یک بار می فرماید:من هیچ مزدی نمی خواهم جز آنکه هر که خواست راه خدا را انتخاب کند، «إِلاّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبِیلاً»[22]و یک بار در آیه مورد بحث که می فرماید: «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی» بنابراین مزد رسالت دو چیز است:یکی انتخاب راه خدا و دیگری مودّت قربی.جالب آنکه در هر دو تعبیر کلمه «إِلاَّ» مطرح شده است،یعنی مزد من تنها همین مورد است.

با کمی تأمل می فهمیم که باید راه خدا و مودّت اهل بیت یکی باشد،زیرا اگر دو تا باشد، تناقض است،یعنی نمی توان گفت:من فقط تابستان ها مطالعه می کنم و بار دیگر گفت:من فقط زمستان ها مطالعه می کنم.زیرا محصور باید یک چیز باشد.

پیامبر اسلام از طرف خداوند یک بار مأمور می شود که به مردم بگوید:مزد من تنها انتخاب راه خداست و بار دیگر مأمور می شود که بگوید:مزد من فقط مودّت قربی است.در واقع باید این دو درخواست یکی باشد.یعنی راه خدا همان مودّت قربی باشد.

از طرفی مودّت با دو چیز ملازم است:یکی شناخت و معرفت،زیرا تا انسان کسی را نشناسد نمی تواند به او عشق بورزد.دوم اطاعت،زیرا مودّت بدون اطاعت نوعی تظاهر و ریاکاری و دروغ و تملّق است.پس کسانی که دستورات خود را از غیر اهل بیت پیامبر علیهم السلام می گیرند، راه خدا را پیش نگرفته اند.این از دیدگاه قرآن.

امّا از نظر عقل.پاداش باید همسنگ و هموزن عمل باشد.رسالت،جز امامت که ادامه آن است هم وزنی ندارد،مزد رسالت ادامه هدایت است،مزد یک معصوم،سپردن کار به معصوم دیگر است.مزد عادل آن است که زحمات او را به عادل دیگر بسپاریم.

عقل می گوید:تا لطف هست باید تشکّر نیز باشد و اگر امروز لطف پیامبر شامل حال ما شده و ما به اسلام هدایت شده ایم باید مزد رسالتش را بپردازیم و اگر مزد رسالت،مودّت قربی است،امروز هم باید قُربایی باشد تا نسبت به او مودّت و اطاعت داشته باشیم.آری،امروز هم باید نسبت به حضرت مهدی علیه السلام مودّت داشته و نسبت به او مطیع باشیم.مگر می شود بگوییم مسلمانان صدر اسلام مأمور بودند مزد رسالت را بپردازند و نسبت به قربی مودّت داشته باشند،ولی مسلمانان امروز یا این وظیفه را ندارند و یا قربایی نیست تا به او مودّت بورزند و مزد رسالت را بپردازند.البتّه مودّت حضرت مهدی علیه السلام در زمان غیبت،عمل به پیام های او و رفتن در راه کسانی است که ما را به آنان سپرده است،یعنی فقهای عادل و بی هوا و هوس.

عقل انسان از اینکه مودّت قربی پاداش پیامبری قرار گرفته که صدها میلیون نفر را به هدایت و سعادت و فضل کبیر الهی رسانده می فهمد که قربی و کسانی که مورد مودّت هستند،برترین افراد بشر و معصومند.زیرا هرگز مودّت گنهکار پاداش پیامبر معصوم قرار نمی گیرد.نمی توان باور کرد که مودّت افرادی گنهکار بر مسلمانان جهان در طول تاریخ واجب باشد و هیچ فرقه ای از مسلمانان(غیر از شیعه)رهبران خود را معصوم نمی داند و هیچ فرد یا گروهی تا کنون نه برای امامان معصوم گناهی نقل کرده و نه برای آن بزرگواران استادی نام برده است.

عقل می گوید:گذاشتن دست بشر در دست غیر معصوم نه تنها ظلم به انسانیّت است،بلکه ظلم به تمام هستی است.زیرا هستی برای انسان آفریده شده(تمام آیات «خَلَقَ لَکُمْ» ، «سَخَّرَ لَکُمُ» و «مَتاعاً لَکُمْ» نشانه ی آن است که هستی برای انسان است)و انسان برای تکامل واقعی و معنوی و خدایی شدن و آیا سپردن این انسان با آن اهداف والا به رهبران غیر معصوم،ظلم به او و ظلم به هستی نیست؟

اگر در روایات،رهبر معصوم و ولایت او زیر بنا و پایه و اساس دین شناخته شده است،بنی الاسلام علی خمس...الولایه [23]و اگر حضرت علی علیه السلام تقسیم کننده مردم میان بهشت و دوزخ معرّفی شده است،«قسیم الجنه و النار[24]و اگر نماز بی ولایت پذیرفته نمی شود[25]و اگر مودّت اهل بیت حسنه است،[26]و اگر زیارت و توسّل به آنان سفارش شده،همه به خاطر همان جوهر کیمیایی مودّت است.

* زمخشری و فخررازی که از بزرگان اهل سنّت هستند،در تفاسیر خود آورده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

«من مات علی حب آل محمد مات شهیدا»هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود،شهید است.

«من مات علی حب آل محمد مات تائبا»هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود،توبه کننده است.

«من مات علی حب آل محمد مات مستکمل الایمان»هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود،با ایمان کامل از دنیا رفته است.

«من مات علی حب آل محمد مات علی السنه و الجماعه»هر که با دوستی آل محمّد از دنیا برود،طبق سنّت و سیره پیامبر از دنیا رفته است.

حال این سؤال پیش می آید که آیا مودّت بدون اطاعت،می تواند هم وزنِ شهادت،مغفرت و ایمان کامل قرار گیرد؟

در همین تفاسیر ذیل این آیه حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که:

«ألا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمه الله»، آگاه باشید،هرکه با کینه و بغض آل محمّد بمیرد،روز قیامت می آید در حالی که میان دو چشم او نوشته شده:او از رحمت خداوند مأیوس و محروم است.

«ألا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا»آگاه باشید،هر که با بغض آل محمّد بمیرد، کافر مرده است.

«ألا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحه الجنه»هر که با بغض آل محمّد بمیرد،بوی بهشت را استشمام نمی کند.

فخر رازی در تفسیر خود آورده است:همین که آیه مودّت نازل شد از پیامبر اکرم پرسیدند:

قربی چه کسانی هستند که مودّت آنها بر ما واجب است؟

حضرت فرمودند:علیّ و فاطمه و فرزندانش،سپس اضافه می کند که حضرت فرمودند:

«فاطمه بضعه منی یؤذینی ما یؤذیها»فاطمه پاره تن من است هر کس او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و کیفر کسانی که رسول خدا را اذیّت کنند،در قرآن چنین آمده است. «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِیناً» [27]

* در حدیث می خوانیم که امام حسن علیه السلام در ذیل جمله ی «وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً» فرمود:«اقتراف الحسنه مودتنا اهل البیت» [28]کسب نیکی،مودّت ما اهل بیت است.

پیام ها:

1- بشارت خداوند بس بزرگ و عظیم است. «رَوْضاتِ الْجَنّاتِ - ما یَشاؤُنَ - اَلْفَضْلُ الْکَبِیرُ - ذلِکَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللّهُ عِبادَهُ»

2- نشانه بنده خدا ایمان و عمل صالح است. «عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»

3- رمز دریافت آن همه نعمت و بشارت،بندگی خدا و ایمان و نیکوکاری است.

عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا ...

4- مودت قربی مصداق روشن ایمان و عمل صالح است. یُبَشِّرُ اللّهُ عِبادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ ... إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی

5-درخواست مزد از زبان خود سنگین است،لذا پیامبر مأمور می شود از طرف

خداوند مزد خود را به مردم اعلام کند. قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ ...

6- مودّت بدون معرفت امکان ندارد.(پس مزد رسالت قبل از هر چیز شناخت اهل بیت پیامبر است سپس مودّت آنان) «إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی»

7- مودّت بدون اطاعت،ریا و تملّق است.(پس مودّت قربی یعنی اطاعت از آنان) «إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی»

8-قربی معصومند.زیرا مودّت گناهکار نمی تواند مزد رسالت قرار گیرد. «إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی»

9- مودّتی که قهراً همراه با معرفت و اطاعت است تنها در اهل بیت مستقر است.

(کلمه«فی»رمز آن است که جایگاه مودّت تنها اهل بیت است.) «فِی الْقُرْبی»

10- مودّت فی القربی،راهی برای کسب خوبی هاست. «إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً»

11- مودّت اهل بیت علیهم السلام،برجسته ترین حسنه است. «الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی وَ مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً»

12- مودّت قربی حسنه است. «مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً»

13- مودّت قربی سبب دریافت پاداش بیشتراست. «نَزِدْ لَهُ فِیها حُسْناً»

14- دوستی اهل بیت پیامبر،زمینه ی دریافت مغفرت است. إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی ...

إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ

15- خداوند قدردان کسانی است که به وظیفه خود در مودت اهل بیت عمل می کنند. «إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ»

أَمْ یَقُولُونَ افْتَری عَلَی اللّهِ کَذِباً فَإِنْ یَشَإِ اللّهُ یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ وَ یَمْحُ اللّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ«24»

آیا می گویند(که محمّد)بر خدا دروغی بسته است،پس اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر می نهد.خداوند باطل را محو و حقّ را با کلمات خویش استوار می سازد همانا او به راز سینه ها آگاه است.

نکته ها:

* همان گونه که منحرفین در مسئله رسالت می گفتند:پیامبر بشری مثل ماست و ادّعای رسالتش افترا بر خداست،در مسئله امامت نیز چنین نسبتی را دادند.

* این آیه می فرماید:اگر پیامبر بر خدا افترا ببندد ما بر او غضب کرده و بر دل او مهر می زنیم،نظیر آنجا که می فرماید: «لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ»[29]اگر سخنی را به دروغ به ما نسبت دهد،شاهرگش را می زنیم.

* «ذاتِ الصُّدُورِ» یعنی افکاری که سینه ها را تصاحب کرده است.

پیام ها:

1- بعضی که نمی خواستند مودت اهل بیت را رسالت شمرند گفتند:پیامبر به خدا دروغ بسته که می گوید مزد رسالتم مودّت قربی است. «أَمْ یَقُولُونَ افْتَری»

2- برای روشنگری باید شبهات را طرح و پاسخ داد. أَمْ یَقُولُونَ ... فَإِنْ یَشَإِ اللّهُ

3- افترا از هیچ کس پذیرفته نیست. «یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ» (اگر پیامبر کوچک ترین دروغ بر خدا می بست،کذب وی فاش و از نعمت دریافت وحی محروم می شد.)

4- مهر نهادن بر دل بزرگ ترین عذاب الهی است،چون کیفر بزرگ ترین گناه می باشد. اِفْتَری ... یَخْتِمْ

5-قلب مرکز دریافت وحی است. «یَخْتِمْ عَلی قَلْبِکَ» (همان گونه که جای دیگر

می فرماید:وحی بر قلب تو نازل شد. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ»[30])

6- سنّت خداوند بر محو باطل و پایداری حقّ است. یَمْحُ اللّهُ ... یُحِقُّ الْحَقَّ

7- خداوند پیامبرش را با وعده نابودی باطل و پیروزی حقّ دلداری می دهد.

یَقُولُونَ افْتَری ... یَمْحُ اللّهُ الْباطِلَ وَ یُحِقُّ الْحَقَّ

8-پیامبر نه تنها به خدا افترا نبسته بلکه فکر افترا هم ننموده است.زیرا خدا به اسرار نهفته سینه ها آگاهی کامل دارد. «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»

وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَهَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ«25»

و اوست که توبه را از بندگانش می پذیرد و از گناهان در می گذرد و هر چه را انجام می دهید می داند.

پیام ها:

1- پذیرش توبه گناهکاران و عفو آنان تنها در اختیار خداوند است. «وَ هُوَ الَّذِی»

2- در اسلام بن بست وجود ندارد و راه بازگشت همواره باز است. «یَقْبَلُ التَّوْبَهَ»

3- خداوند تمام گناهان را می بخشد. «یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ» (کلمه«سیئات»جمع همراه الف و لام است یعنی همه گناهان)

4- خداوند با وعده عفو،منحرفان را به توبه تشویق می کند. یَقْبَلُ التَّوْبَهَ ... یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ

5-توبه باید همراه تغییر در رفتار و گفتار باشد و گرنه نوعی تظاهر و ریاکاری است که خدا می داند. «وَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ»

وَ یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ«26»

و(دعای)کسانی را که ایمان آورده و کارهای نیکو انجام داده اند اجابت می کند و از فضل خویش بر آنان می افزاید و برای کافران عذابی شدید است.

نکته ها:

* امام باقر علیه السلام درباره ی این آیه فرمود:دعای مؤمن درباره برادر دینی اش مستجاب است، زیرا خداوند می فرماید به خاطر علاقه ای که به برادر دینی خود داری آنچه خواستی به تو و به کسی که برایش دعا کرده ای می دهم.[31]

* در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:مراد از جمله «یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» حقّ شفاعت مؤمنان درباره ی کسانی است که گرچه اهل دوزخند ولی به مؤمنان خدمتی کرده اند. [32]

پیام ها:

1- خداوند دعای مؤمنان نیکوکار را می پذیرد. «وَ یَسْتَجِیبُ»

2- شرط استجابت دعا،ایمان و عمل صالح است. «یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ»

3- پاداش افزون وبیش از انتظار،نمودی از فضل الهی است. «وَ یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»

4- تهدید وتشویق در کنار هم لازم است. «یَقْبَلُ التَّوْبَهَ - یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ - یَسْتَجِیبُ - یَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ - وَ الْکافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ»

وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ«27»

و اگر خداوند برای بندگانش رزق را توسعه می داد در زمین طغیان می کردند ولکن آنچه را می خواهد به اندازه ای(معیّن)نازل می کند.زیرا که او به بندگانش آگاه و بیناست.

نکته ها:

* در آیه قبل خداوند وعده استجابت به مؤمنان داد،حال این سؤال مطرح می شود که چرا برخی دعاهای مؤمنان برای توسعه رزق مستجاب نمی شود؟

در پاسخ باید گفت:استجابت دعا در چارچوب حکمت الهی است.گاهی توسعه رزق عامل غفلت از خدا و موجب طغیان و تجاوز است و چه بسیارند کسانی که ثروت سبب هلاکت آنان شده است.

* سؤال دیگر اینکه:اگر توسعه رزق سبب طغیان است،پس چرا به گروهی توسعه داد و طغیان هم کردند؟

در پاسخ می گوییم:برنامه ها و سنّت های الهی متعدّد و دارای مراحلی است.همان گونه که کنترل رزق برای جلوگیری از فساد یک سنّت عمومی است،توسعه رزق و مهلت دادن به مرفّهان نیز یک سنّت است که برای آزمایش بکار می رود.پس قانون عمومی و کلی،کنترل رزق است ولی گاهی برای آزمایش مردم توسعه ای داده می شود.[33]

* ناگفته نماند که گاهی کمبود رزق بدلیل تن پروری انسان است که حسابش جداگانه است.

پیام ها:

1- همان گونه که عطاهای الهی لطف است،گاهی محرومیّت ها نیز لطف است.

«لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا»

2- فضل الهی بر اساس مصلحت و حکمت تقسیم می شود نه بر اساس تمایلات انسان. وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ ...

3- روابط اجتماعی سالم در گرو زندگی معتدل و در حدّ نیاز است. لَوْ بَسَطَ ...

لَبَغَوْا

4- مؤمنان نباید به خاطر تنگنای معیشت به خداوند سوءظن داشته باشند. «وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ»

5-رفاه بیش از حد زمینه ی طغیان است. لَوْ بَسَطَ ... لَبَغَوْا

6- مشیّت الهی بر اساس حکمت است. «ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ»

7- رزق مردم حساب و کتاب دارد. «یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ»

وَ هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ«28»

و اوست که پس از نا امیدی مردم باران می فرستد و رحمت خویش را گسترش می دهد و اوست سَرور ستوده.

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّهٍ وَ هُوَ عَلی جَمْعِهِمْ إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ«29»

و از نشانه های قدرت او آفرینش آسمان ها و زمین است و جنبندگانی که در آن دو پراکنده اند و او هرگاه بخواهد بر گردآوری آنها تواناست.

نکته ها:

* «غیث»به باران مفید گفته می شود.امّا«مطر»به هر نوع باران گفته می شود(خواه مفید و خواه مضرّ).چنانکه می فرماید: «أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ» [34]

* «قَنُوطٌ» به معنای یأس و «بَثَّ» به معنای پراکنده کردن است.

پیام ها:

1- در نومیدی بسی امید است،پایان شب سیه سپید است. «یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا»

2- تنها پناهگاه انسان در مشکلات و ناامیدی ها خداست. وَ هُوَ الَّذِی ... مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

3- باران،نمودی از رحمت الهی است. یُنَزِّلُ الْغَیْثَ ... وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ

4- کمی باران در مواردی برای جلوگیری از طغیان انسان هاست. وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا ... یُنَزِّلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا

5-ولایت پسندیده و دائمی،تنها به خداوند اختصاص دارد. «وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ»

6- آفرینش آسمان ها و زمین و جنبنده ها،گوشه ای از آیات الهی است. «مِنْ آیاتِهِ»

7- قدرت خداوند در آفرینش ابتدایی،نشانه قدرت او بر برپایی قیامت است.

خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... وَ هُوَ عَلی جَمْعِهِمْ ... قَدِیرٌ

8-در آسمان ها نیز موجودات زنده است. «بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّهٍ»

9- پراکندگی حیوانات در مناطق مختلف زمین،یکی از نعمت هاست.(اگر همه گوسفندها در یک منطقه و همه گاوها در جای دیگر بودند زندگی برای انسان بسیار سخت و گران بود.) «بَثَّ فِیهِما مِنْ دابَّهٍ»

10- تعیین زمان قیامت تنها در اختیار اوست. «إِذا یَشاءُ»

وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ«30»

و آنچه از مصیبت به شما رسد پس به خاطر دست آورد خودتان است واو از بسیاری(گناهانتان)در می گذرد.

وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ«31»

و شما نمی توانید(خدا)را در زمین به عجز آورید(و از سلطه او خارج شوید)و برای شما از غیر خداوند هیچ سرپرست و یاوری نیست.

نکته ها:

* سؤال: اگر مصیبت ها به خاطر عملکرد خود ماست،پس مصائب اولیای خداوند چه توجیهی دارد؟

پاسخ: برنامه ها و سنّت های الهی متعدّد است،یکی از سنّت ها چشاندن مزه تلخ عملکرد به انسان گناهکار است که در این آیه آمده است ولی یکی دیگر از سنّت های الهی رشد مردم در لابلای حوادث و آزمایش های پی در پی است.لذا حوادث تلخ که برای معصومین رخ می دهد برای رشد معنوی و دریافت درجه و الگو بودن آنان برای دیگران است.در حدیث می خوانیم:«البلاء للظالم ادب و للمؤمن امتحان و للاولیاء درجه»[35]حوادث تلخ برای ظالم وسیله ادب و برای مؤمن وسیله آزمایش و برای اولیای الهی وسیله قرب بیشتر است.

* مشابه این آیه،آیه 41 سوره روم است که می فرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» به خاطر عملکرد مردم،در دریا و خشکی فساد پدید آمد که گوشه ای از عملکردشان را بچشند.

پیام ها:

1- میان رفتار انسان و حوادث تلخ و شیرین زندگی رابطه است. ما أَصابَکُمْ ... فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ

2- مشکلات انسان،تنها عکس العمل بخشی از خلاف های اوست،نه تمام آن.

زیرا خداوند از بسیاری خطاهای انسان در می گذرد. «وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»

3- مصیبت ها جنبه هشداری دارد و اگر انتقامی بود عفو در کار نبود. «وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»

4- دود جنایات بشر به چشم خودش می رود و به خداوند ضربه ای نمی زند. «وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ»

5 -انسان ها نمی توانند همه عوامل را تحت سلطه خود بگیرند و از آثار گناهانشان بگریزند. «وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ»

6- انگیزه بسیاری خلاف ها بدست آوردن یاور و حامی است،در حالی که یاور حقیقی خداست. «وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ»

وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلامِ«32»

و از نشانه های(قدرت)او(حرکت)کشتی ها است در دریا که همچون علائمی برجسته اند.

إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَواکِدَ عَلی ظَهْرِهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ«33»

اگر بخواهد باد را متوقف می کند پس کشتی ها بر پشت آب راکد می مانند.

همانا در این امر برای هر صبر پیشه سپاسگزار،نشانه هایی(از قدرت خدا)وجود دارد.

نکته ها:

* «الْجَوارِ» جمع«جاریه»به معنای کشتی در حال جریان و حرکت است و مراد از «کَالْأَعْلامِ» یا کشتی های بزرگ و غول پیکر است و یا کوه های یخی در حال جریان.

* از نقش باد در طبیعت نباید غافل بود.تنفس موجودات زنده،حرکت کشتی ها،انتقال ابرها، بارور شدن گیاهان و تعدیل سرما و گرما همه در گرو جریان باد است و امروزه باد از منابع انرژی به شمار می رود.

* در قرآن کریم چهار مرتبه کلمه «صَبّارٍ» بکار رفته که به دنبال تمام آنها کلمه «شَکُورٍ» آمده است و این نشانه آن است که صبر و شکر در کنار هم نقش ویژه ای دارند.در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است که ایمان دوشاخه دارد یک شاخه صبر وشاخه دیگر شکر است.[36]

پیام ها:

1- تناسب میان آب دریا و کشتی از نظر وزن و حجم،از نشانه های قدرت الهی است. «وَ مِنْ آیاتِهِ الْجَوارِ فِی الْبَحْرِ» (فرو نرفتن کشتی های غول پیکر در اعماق دریاها،به خاطر تفاوت هایی است که خدا میان اجسام و اجرام نهاده است.)

2- زمانی قدر نعمت شناخته می شود که از دست برود. «إِنْ یَشَأْ یُسْکِنِ الرِّیحَ»

3- آنچه را ما یک نشانه و آیه می بینیم در نزد محقّقان پر حوصله چندین نشانه است. «لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ»

4- طبیعت و مظاهر آن چون آب و باد،برای کسانی آیه و نشانه است که بر سختی های دنیا صابر و بر رفاه آن شاکر باشند. «لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ»

أَوْ یُوبِقْهُنَّ بِما کَسَبُوا وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ«34»

یا(کشتی ها را)به خاطر آنچه(صاحبانشان)انجام داده اند نابود می کند و یا از بسیاری در می گذرد(و غرقشان نمی کند).

وَ یَعْلَمَ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ«35»

و کسانی که در آیات ما مجادله می کنند بدانند که برایشان راه گریزی نیست.

نکته ها:

* «یُوبِقْهُنَّ» از«ایباق»به معنای هلاک کردن و در اینجا کنایه از غرق کردن است. «مَحِیصٍ» از«حیص»به معنی راه بازگشت و نجات است.

* منحرفین به جای فکر کردن،در آیات خدا جدال می کنند،در آیات قبل فرمود: «لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ» در این آیه می فرماید: «یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا»

پیام ها:

1- هرگز خود را در امان ندانیم،خداوند می تواند ما را در دریا و خشکی به خاطر عملکردمان هلاک کند. «أَوْ یُوبِقْهُنَّ»

2- تنها بعضی گناهان برای هلاک ما کافی است. یُوبِقْهُنَّ ... وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ

3- لطف خداوند بر قهرش غالب است. «یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ»

4- عقوبت و عفو بدست خداست. «یُوبِقْهُنَّ - یَعْفُ»

5-کسانی که به جای توجّه به قدرت الهی،امور طبیعت را تفسیر و تحلیل مادی می کنند،به هنگام فرارسیدن قهر الهی گریزی نخواهند داشت. یُجادِلُونَ فِی آیاتِنا ... ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ

6- کافران لجوج،از عفو الهی محرومند. وَ یَعْفُ عَنْ کَثِیرٍ ... ما لَهُمْ مِنْ مَحِیصٍ

فَما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ«36»

آنچه به شما داده شده بهره زندگی دنیاست و آنچه نزد خداست برای کسانی که ایمان آورده و به پروردگارشان توکّل می کنند،بهتر و باقی تر است.

نکته ها:

* در آیه قبل سخن از جدال بود،گویا این آیه می فرماید:سرچشمه ی جدال دلبستگی به زندگی دنیاست که متاع زودگذری بیش نیست.

پیام ها:

1- آنچه داریم هنر ما نیست بلکه لطف اوست که به ما داده است. «أُوتِیتُمْ»

2- آنچه در اختیار ماست چیزی نیست که به آن دل خوش کنیم.همه هستی

ناچیز است. فَما أُوتِیتُمْ ... فَمَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا

3- خدایی که دنیا و آخرت برای اوست،تنها آخرت را از آنِ خود دانسته است.

«ما عِنْدَ اللّهِ»

4- آنچه را مؤمن در دنیا از دست می دهد،خداوند بهترش را به او در قیامت می دهد. «ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی»

5-دنیا به همه داده می شود. «أُوتِیتُمْ»

6- آخرت مخصوص مؤمنان متوکّل است. «لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»

7- دنیا زودگذر است و آخرت پایدار. ما عِنْدَ اللّهِ ... أَبْقی

8-توکّل،پیشه دائمی مؤمن است. «یَتَوَکَّلُونَ»

وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُونَ«37»

و کسانی که از گناهان کبیره و زشتی ها پرهیز می کنند و چون خشم و غضب کنند،می بخشند.

نکته ها:

* در آیه قبل سخن از ایمان و توکّل بود که هر دو مربوط به قلب است.در این آیه به روش های عملی مؤمنان می پردازد.

* گناهان کبیره چیست؟

امام خمینی قدس سره در تحریر الوسیله در شرایط امام جماعت می فرماید:امام جماعت باید از گناهان کبیره پرهیز کند و آن:هر گناهی است که در قرآن وعده عذاب بر آن داده شده،یا شدیداً با آن برخورد شده،یا دلیلی داشته باشیم که هم وزن یا بدتر از گناهان کبیره شناخته شده،یا عقل آن را کبیره بداند،یا در افکار عمومی مؤمنان کبیره شمرده شود،یا دلیل خاصّی بر کبیره بودن آن داشته باشیم.

سپس نمونه هایی را می شمرد از جمله:یاس از رحمت خدا،نسبت دروغ به خدا و رسول، قتل،نسبت ناروا به زن شوهردار،فرار از جنگ،عاق والدین،قطع رحم،سِحر،زنا،لواط، خوردن مال یتیم،کتمان حقّ،گواهی باطل،پیمان شکنی،شراب خوری،تجاوز در وصیّت، رباخواری،قمار،کم فروشی،خوردن گوشت مردار و خوک، کمک به ظالم و تکیه بر او، اسراف و تبذیر،حبس حقوق مردم ،دروغ، تکبّر، خیانت ،غیبت،سخن چینی،سبک شمردن حج،ترک نماز،منع زکات،اصرار بر گناهان صغیره،سرگرمی به لهو و لعب.

پیام ها:

1- شرط برخورداری از نعمت های برتر و پایدارتر،علاوه بر ایمان و توکّل، دوری از گناهان و کنترل شهوات و غضب است. وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ وَ الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ ...

2- اولین گام اصلاحات،پاک سازی است،سپس خودسازی و جامعه سازی.

«یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ»

3- منشأ بسیاری از گناهان شهوت و غضب است،اول دوری از شهوت را مطرح کرد بعد دوری از غضب را. یَجْتَنِبُونَ ... اَلْفَواحِشَ وَ إِذا ما غَضِبُوا

4- با تقوای الهی و اجتناب از گناهان رابطه خود را با خدا و با عفو در هنگام غضب رابطه خود را با مردم محکم کنیم. یَجْتَنِبُونَ ... یَغْفِرُونَ

5-کمالات زمانی ارزش بیشتری دارد که سیره و روش انسان شود. یَجْتَنِبُونَ ...

یَغْفِرُونَ (قالب مضارع،نشانه دوام است.)

6- مؤمن بر نفس خود تسلّط دارد. یَجْتَنِبُونَ ... یَغْفِرُونَ

7- غضب یک غریزه است لکن کنترل آن لازم است. «غَضِبُوا»

8-مؤمنان به هنگام غضب خودشان عفو می کنند،نه به خاطر وساطت دیگران.

«هُمْ یَغْفِرُونَ»

وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ«38»

و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را بر پا داشته و کارشان با مشورت میانشان انجام می گیرد و از آنچه روزیشان داده ایم انفاق می کنند.

وَ الَّذِینَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ هُمْ یَنْتَصِرُونَ«39»

و کسانی که هرگاه به آنان ستمی رسد(تسلیم نمی شوند و)یاری می طلبند.

نکته ها:

* طلحه و زبیر به حضرت علی علیه السلام گفتند:ما به شرطی با تو هستیم که در هر کار با ما مشورت کنی،زیرا حساب ما از دیگران جداست،حضرت فرمودند:«نظرت فی کتاب الله و سنه رسوله فامضیت ما دلانی علیه و اتبعته و لم احتج الی آرائکما فیه و لا رأی غیرکما و لو وقع حکم لیس فی کتاب الله بیانه و لا فی السنه برهانه و احتیج الی المشاوره فیه لشاورتکما فیه» [37]من در کتاب خدا و سنّت رسول او نگاه می کنم هر چه بود پیروی می کنم و نیازی به رأی و مشورت شما و دیگران ندارم ولی هرگاه امری بود که در کتاب و سنّت برهانی بر آن نداشتم و نیاز به مشورت بود با شما مشورت خواهم کرد.

* در آیه 38،نظام شوری برای اداره امور جامعه مورد تأکید قرار گرفته و به همین جهت این سوره شوری نام گرفته است.ما نیز به همین مناسبت،بخشی از روایات در باب مشورت و شوری را در اینجا می آوریم.[38]

«شاور العلماء الصالحین»با دانشمندان وارسته مشورت کن.

«و اجعل مشورتک من یخاف الله»در مشورت خود کسانی را قرار ده که خدا ترس باشند.

«شاور المتقین الذین یؤثرون الآخره علی الدنیا»با اهل تقوی که معاد را بر معاش ترجیح می دهند مشورت نما.

«خیر من شاورت ذوی النهی و العلم و اولوا التجارب و الحزم»با عقلایی که دارای علم و تجربه هستند مشورت کن.

«لا تدخلن فی مشورتک بخیلا و لا جبانا و لا حریصا»با افراد بخیل و ترسو و حریص مشورت مکن.

«رأی الرجل علی قدر تجربته»ارزش هر رأی به مقدار تجربه صاحب رأی است.

«أن یکون حرا متدینا صدیقا و ان تطلعه علی سرک»با افرادی مشورت کن که راستگو باشند و وابستگی نداشته باشند و او را بر راز خود آگاه کن تا بتواند رأی جامع و کامل ارائه دهد.

«مشاوره العاقل الناصح رشد و یمن و توفاق من الله»در مشورت با عاقل خیرخواه رشد و برکت و توفیق الهی است.

شاور فی امورک من فیه خمس خصال...در کارهای خود با کسی مشورت کن که در او پنج خصلت باشد:عقل،علم،تجربه،خیرخواهی و تقوا.

* سؤال: چرا در نامه 31 نهج البلاغه از مشورت با زنان نهی شده است؟

پاسخ: مشورت تابع جنسیّت نیست،بلکه تابع معیار و ملاک است.امام علی علیه السلام می فرماید:

«فان رأیهن الی افن»،چون زن عاطفی و احساساتی است،معمولاً رأی و نظر او استدلالی نیست.لذا در حدیث دیگری می فرماید:هرگاه تجربه ای از عقل و کمال یک زن داشتید،با او مشورت کنید.بنابراین دلیل نهی از مشورت با زنان،سستی رأی بوده است و هرگاه مردی نیز این گونه باشد نباید مورد مشورت قرار گیرد.

* سؤال: با اینکه قرآن می فرماید:اکثر مردم اهل اندیشه نیستند، «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»[39]، «أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» [40]،بسیاری از آنان فاسقند، «أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ»[41]و بسیاری در برابر حقّ تسلیم نیستند، «أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ» [42]پس سفارش به مشورت برای چیست؟

پاسخ: قرآن اکثریّتِ مردمی را در نظر دارد که گرفتار شرک و فساد و هوس هستند و هرگز مرادش«اکثر المتقین»و«اکثر المؤمنین»نیست.

* فواید مشورت:

- احتمال خطا را کم می کند.

- استعدادها را شکوفا می کند.

- مانع استبداد می شود.

- مانع حسادت دیگران است.اگر با مشورت کامیاب شدیم چون دیگران رشد ما را در اثر فکر و مشورت خودشان می دانند نسبت به ما حسادت نمی ورزند.فرزندی که رشد می کند هرگز پدرش به او حسادت نمی ورزد،چون رشد او را بازتابی از رشد خود می داند.

- امداد الهی را به دنبال دارد،در فرهنگ دینی ماست که«ید الله مع الجماعه»

- استفاده از آرای دیگران طرح را پخته و جامع می کند.«من شاور الرجال شارک فی عقولها»

- مشورت نوعی احترام به مردم است،ممکن است در مشورت حرف تازه ای به دست نیاید ولی احترام به شخصیّت مردم است.

- وسیله شناخت دیگران است.تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد با مشورت می توان درجه علمی و فکری و تعهّد و برنامه ریزی افراد را شناخت.

* سؤال: آیا مشورت پیامبر با مردم جنبه ظاهری داشت؟

پاسخ: هرگز،زیرا اگر مشورت می فرمود و خلاف آن را انجام می داد نه تنها به امّت احترام نگذاشته بود،بلکه به نوعی روح آنان را جریحه دار می کرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جنگ های بدر،احد،خندق،حدیبیه،جنگ با بنی قریظه و بنی نظیر و فتح مکّه و جنگ تبوک با مسلمانان مشورت فرمود.

* مشورت در مسائلی است که مربوط به مردم باشد،ولی در اموری که مربوط به خداوند است نظیر بعثت،امامت و عبادت،جای مشورت نیست.نماز پیمان الهی است،«الصلاه عهد الله»عهد خدا را باید انجام داد و نیازی به مشورت ندارد.امامت و رهبری امّت نیز عهد الهی است،زیرا همین که حضرت ابراهیم از خداوند درخواست کرد که نسل او رهبر جامعه شود،خداوند فرمود:رهبری و امامت پیمان و عهد من است و سپردن آن مربوط به گزینش من است نه دعای تو و اگر از شخصی ظلمی سربزند لایق رهبری نیست، «لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ» پس در رهبری امّت،باید تسلیم او باشیم،چنانکه قرآن می فرماید: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً» امامت به انتخاب من است.

* اسلام دین جامع و کامل است و در همه امور پرداخته است:

- در مسائل اعتقادی: «آمَنُوا و یَتَوَکَّلُونَ»

- در مسائل اخلاقی: «یَجْتَنِبُونَ ، یَغْفِرُونَ»

- در مسائل اجتماعی: «شُوری بَیْنَهُمْ»

- در مسائل عبادی: «أَقامُوا الصَّلاهَ»

- در مسائل اقتصادی: «یُنْفِقُونَ»

- در مسائل سیاسی و نظامی: «یَنْتَصِرُونَ»

جالب است این صفات در قالب فعل مضارع آمده که نشان استمرار است.

پیام ها:

1- شیفتگان نماز و انفاق،از نعمت های برتر و ابدی قیامت برخوردارند. ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی ... وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا ...

2- توجّه به ربوبیّت خداوند سبب شیفتگی انسان نسبت به انجام دستورات است. «اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»

3- اجابت دعوت خدا،باید با عمل باشد نه ادّعا. اِسْتَجابُوا ... أَقامُوا

4- غرائز را کنترل و موانع را برطرف کنیم تا راه بندگی خدا باز شود. «یَجْتَنِبُونَ - یَغْفِرُونَ - اِسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ»

5-مؤمن استبداد ندارد،اهل انزوا نیست و به رأی دیگران احترام می گذارد. «وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ»

6- آنچه مورد سفارش است،اقامه نماز است نه فقط خواندن نماز.(یعنی انجام باشکوه نماز با تمام شرایط) «أَقامُوا الصَّلاهَ»

7- حساب نماز از سایر عبادات جداست.(با اینکه نماز جزو امور موجب

استجابت ربّ است،ولی نام آن جداگانه آمده است.) «اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاهَ»

8-شوری و مشورت،مربوط به امور اجتماعی مردم است،نه احکام و دستورات دینی. «أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ»

9- از بیگانگان نظریه نخواهید. «بَیْنَهُمْ»

10- انفاق مخصوص مال نیست بلکه از علم و آبرو و قدرت نیز باید به دیگران کمک کرد. «مِمّا رَزَقْناهُمْ»

11- انفاق کننده بداند آنچه دارد از خودش نیست،رزق خداست. «رَزَقْناهُمْ»

12- نماز،تکبّر را؛مشورت،استبداد را و انفاق،بخل را در جامعه محو می کند.

«الصَّلاهَ ، شُوری ، یُنْفِقُونَ»

13- دفاع لازم است گرچه با استمداد از مؤمنان باشد و سکوت و ظلم پذیری ممنوع است. «یَنْتَصِرُونَ»

14- در برابر خودی ها گذشت و بخشش و در برابر ستمکاران،استمداد و دفاع لازم است. «یَغْفِرُونَ - یَنْتَصِرُونَ»

وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ«40»

و جزای بدی بدیی مانند آن است،پس هر که عفو کند و اصلاح نماید پس پاداش او بر خداست همانا او ستمکاران را دوست ندارد.

وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ«41»

و کسانی که بعد از ظلم دیدنشان(برای رفع آن)یاری می طلبند بر آنان راه (نکوهشی) نیست.

نکته ها:

* در قرآن کریم دوبار عبارت «فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ» آمده است:یک بار در سوره ی نساء آیه 100 که مربوط به مهاجرین مخلص است و یک بار در این آیه که مربوط به عفو از بدی های مردم است،پس معلوم می شود پاداش عفو و اصلاح هم وزن پاداش مهاجرت الی اللّه است.

* قانون مماثلت در اسلام:از آنجا که قوانین اسلام طبق عقل وفطرت و عدل است،در امور مختلف برابری را با صراحت مطرح کرده است که ما چند نمونه را در اینجا بیان می کنیم:

* «فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ» [43]هرکس به شما تعدّی و تجاوز کرد،به مانند آن بر او تعدّی کنید.

* «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» [44]،و برای زنان همانند وظایفی که بر دوش آنها است، حقوق شایسته ای قرار داده شده است.

* «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ[45]،هر کس از شما به عمد شکاری را در حال احرام بکشد کیفر و کفّاره اش کشتن نظیر آن حیوان از چهار پایان است.

* «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ»[46]و هرگاه خواستید مجازات کنید تنها به مقداری که بر شما تعدّی شده کیفر دهید.

نمونه مماثلت در سنّت های الهی:

* «مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ»[47]دشمنان نقشه کشیدند و خداوند چاره جویی کرد.

* «یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»[48] (منافقین)می خواهند خدا را فریب دهند در حالی که او آنها را فریب می دهد.

* «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ اَللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ»[49] (می گویند:)ما(آنها)را مسخره می کنیم، خداوند آنها را مسخره می کند.

* «نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ» [50]خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنان را به فراموشی گرفتار کرد.

* «فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ»[51]هنگامی که آنها از حقّ منحرف شدند،خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.

* «وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» [52]هرگاه برگردید،ما بازمی گردیم.

* «لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَهٌ»[53]کسانی که نیکی کردند،پاداش نیک وزیاده بر آن دارند.

* «رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»[54]خداوند از آنها خشنود و آنها از او خشنود خواهند بود.

*آنان که در دنیا می گفتند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ» [55]برای ما تفاوت نمی کند که ما را انذار کنی یا نکنی،(بیهوده خود را خسته نکن)در قیامت می گویند: «سَواءٌ عَلَیْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا»[56]چه بی تابی کنیم و چه شکیبایی،تفاوتی برای ما ندارد.

* «مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمی» [57]آنها که در این جهان(از دیدن چهره حقّ) نابینا بودند،در آنجا نیز نابینا هستند.

* «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»[58]به یاد من باشید تا به یاد شما باشم.

*اگر خداوند به ما دستور می دهد: «صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً»[59]بر پیامبر درود فرستید و سلام گویید وتسلیم فرمانش باشید،در مقابل به پیامبر دستور می دهد: «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ» [60]به آنها که زکات می پردازند درود بفرست.

پیام ها:

1- انتقام عادلانه در مقابل خشونت جایز است. «وَ جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها»

2- عفو و اصلاح از کسی که قدرت انتقام دارد،پاداش بزرگی در پی خواهد داشت. «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ»

3- قصاص و مجازات باید مطابق جنایت باشد(نه متفاوت با آن که موجب افراط و تفریط شود). «جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثْلُها»

4- مقدّمه و بستر اصلاح گذشت است،در شرایط انتقام و کیفر،اصلاح زمینه ای ندارد. «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ»

5-عفو از بدی دیگران کافی نیست باید او را اصلاح کرد. «عَفا وَ أَصْلَحَ»

6- تنها برخورد قانونی کافی نیست،بلکه اخلاق و عاطفه نیز لازم است. «سَیِّئَهٌ مِثْلُها» قانون است و «عَفا وَ أَصْلَحَ» عاطفه و اخلاق است.

7- دریافت الطاف الهی مشروط به عفو و اصلاح است نه انتقام. «فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ»

8-در انتقام پاداش نیست ولی در عفو پاداش است. فَمَنْ عَفا ... فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ

9- تشویق به عفو و اصلاح،برای دفاع از ظالم نیست. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ»

10- ظالم محبوب خدا نیست خواه ابتدائاً ظلم کند یا در انتقام پا را از حقّ فراتر گذارد. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ»

11- انتقام برای کسی است که قدرت دارد،ولی هر کس توان ندارد حقّ اوست که از دیگران استمداد طلبد. «لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ»

12- قصاص قبل از جنایت نارواست. بَعْدَ ظُلْمِهِ ...

13- انتقام از ستمگر،حقّ مشروع انسان است که نه در دنیا مورد سرزنش است و در آخرت عقاب دارد. «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ»

إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ«42»

همانا نکوهش فقط بر کسانی است که به مردم ستم می کنند و در زمین به ناحقّ طغیان می کنند،آنانند که برایشان عذاب دردناکی است.

وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ«43»

و البتّه کسی که صبر نماید(و مجرم را ببخشد)همانا این از کارهای استوار است.

نکته ها:

* قرآن کریم در آیه 91 سوره توبه می فرماید: «ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ» بر نیکوکاران هیچ راه نکوهشی نیست.در آیه قبل نیز خواندیم که بر مظلوم حرجی نیست،اکنون می فرماید:نکوهش بر ستمگران است.

* به نظر می رسد«ظلم»،مربوط به اشرار است گرچه افراد عادی و فقیر باشند ولی«بغی» مربوط به توطئه گران و استعمارگران است.

پیام ها:

1- تجاوز به حقوق مردم(حتّی غیر مسلمان و در هر شکل)ناروا و سزاوار پیگیری و مؤاخذه است. «إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النّاسَ»

2- ظلمی را باید افشا کرد که رنگ فتنه و فساد و جنبه اجتماعی داشته باشد.

«یَظْلِمُونَ النّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ»

3- گرچه وظیفه مردم در دنیا استمداد و افشاگری است ولی خداوند هم به حساب ظالمان خواهد رسید. «لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»

4- گذشت از ظالم کار ساده ای نیست،اراده و تصمیم استوار لازم دارد. «لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»

5-خویشتن داری و گذشت(به جای انتقام)مورد سفارش قرآن است. «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»

6- کسانی اهل گذشت هستند که صبور باشند.(کلمه«صبر»قبل از کلمه «مغفرت»آمده است) «لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ»

7- صبر و گذشت،بستر صفات برجسته انسان است. «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»

8-اسلام دین جامعی است که هم حقّ مظلوم را به رسمیّت شناخته است و هم راه را برای عفو و گذشت باز گذاشته است. لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ... وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ

وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ وَ تَرَی الظّالِمِینَ لَمّا رَأَوُا الْعَذابَ یَقُولُونَ هَلْ إِلی مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ«44»

و هر که را خدا گمراه کند(و به گمراهی خویش واگذارد)پس بعد از آن برای او هیچ یاوری نیست و ستمگران را هنگامی که عذاب الهی را دیدند مشاهده می کنی که می گویند:آیا راهی برای بازگشت(به دنیا)وجود ندارد؟

نکته ها:

* اگر چه در آیاتی از قرآن،گمراهی گمراهان به خداوند نسبت داده شده،لکن آیات دیگر این نسبت را تفسیر می کند و می فرماید:

«یُضِلُّ اللّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ» [61]،خداوند،اهل طغیان و اسراف را گمراه می کند.

«وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ»[62]،خداوند،فاسقان را گمراه می کند.

«وَ یُضِلُّ اللّهُ الظّالِمِینَ» [63]،خداوند،ظالمان را گمراه می کند.

«یُضِلُّ اللّهُ الْکافِرِینَ»[64]خداوند،کافران را گمراه می کند.

به عبارت دیگر گمراهیِ ابتدایی نداریم،ولی گمراهیِ کیفری داریم که خداوند به کیفر اسراف و کفر و فسق افرادی،آنان را به وادی گمراهی می کشاند.

پیام ها:

1- تجاوز به حقوق مردم سبب محرومیّت از هدایت و افتادن در گرداب گمراهی و سرگردانی و حسرت است. یَظْلِمُونَ النّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ ... وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ ... هَلْ إِلی مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ

2- ظالمان و منحرفان بدانند که هیچ فرد و قدرتی آنان را نجات نخواهد داد. «فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ»

3- آگاهی از اخبار قیامت،تنها از طریق وحی ممکن است. «تَرَی الظّالِمِینَ»

4- بر خلاف بهشتیان که هر چه می خواهند دریافت می کنند، «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ» [65]دوزخیان به هیچ آرزویی نمی رسند. «هَلْ إِلی مَرَدٍّ مِنْ سَبِیلٍ»

وَ تَراهُمْ یُعْرَضُونَ عَلَیْها خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ وَ قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ أَلا إِنَّ الظّالِمِینَ فِی عَذابٍ مُقِیمٍ«45»

و آنان را می بینی که بر آتش عرضه می شوند در حالی که از شدّت ذلّت خاشعند و از گوشه چشم پنهانی می نگرند.و کسانی که ایمان آورده اند گویند:همانا زیانکاران کسانی هستند که خود و خانواده شان را در قیامت باخته اند.بدانید که همانا ستمگران در عذابی پایدارند.

وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ یَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِیلٍ«46»

و برای آنان جز خداوند هیچ یاوری که یاریشان کند نخواهد بود و هر کس را که خداوند گمراه کند پس برای او هیچ راه(نجاتی)نیست.

نکته ها:

* در دو آیه قبل،مطالبی راجع به گمراه شدن ظالمان توسط خداوند بیان شد،این آیه دارای تهدیدات بیشتری است،از جمله آنکه در آنجا فرمود: «فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ» هیچ فردی نیست که او را یاری کند،در این آیه می فرماید: «ما کانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِیاءَ» هیچ گروهی نیست که آنان یاری کند.

پیام ها:

1- مستکبرانِ امروز،ذلیلان فردا هستند. تَراهُمْ ... خاشِعِینَ مِنَ الذُّلِّ

2- وحشت قیامت،قدرت دیدن را از مجرم می گیرد. «یَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِیٍّ»

3- ممکن است انسان زیانکار باشد،ولی فرزندانش به خاطر آنکه به کمالات رسیده اند،او را نجات دهند.زیانکار حقیقی کسی است که نه خودش نجات یافته و نه از فرزندانش خیری دیده است. «الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ»

4- زیانکار واقعی کسی است که هم سرمایه اش(هستی و عمرش)را از دست داده «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ» ،هم امکان جبران وبرگشت ندارد. «یَوْمَ الْقِیامَهِ»

5-اهل ایمان در روز قیامت،عزیز و سربلند هستند به گونه ای که می توانند ستمگران را سرزنش کنند. قالَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِینَ ...(شاید مؤمنانی که این سخن را به ستمگران می گویند،همان مظلومانی باشند که در دنیا از دست آنان ستم کشیده اند.)

6- بیان اوضاع قیامت،برای بیدار شدن است. «أَلا إِنَّ الظّالِمِینَ» (کلمه «أَلا» برای آگاهی و تنبیه است)

اِسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّهِ ما لَکُمْ مِنْ مَلْجَإٍ یَوْمَئِذٍ وَ ما لَکُمْ مِنْ نَکِیرٍ«47»

پیش از آنکه روزی فرا رسد که از جانب خداوند بازگشتی برایش نباشد، پروردگارتان را اجابت کنید.در آن روز برای شما هیچ پناهگاهی نیست و شما را هیچ قدرت انکار نیست.

نکته ها:

* در اینکه مراد از «یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللّهِ» چیست؟ دو احتمال وجود دارد:

الف:گناهکار بازگشتی به دنیا ندارد.

ب:آن روز قطعی است و قابل تجدید نظر نیست.

پیام ها:

1- آنچه انسان را از خسارت حفظ می کند پیروی از انبیاست.(در آیات قبل سخن از خاسرین بود،در این آیه می فرماید:درمانش اطاعت خداوند است.

«اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ»

2- اجابت دستورات خدا،سبب پرورش ماست پس سخن مربی را گوش کنیم.

«اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ»

3- ربوبیّت خداوند نسبت به انسان،مقتضی پاسخگویی به دعوت اوست.

«اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ»

4- علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد.(فرصت ها و امکانات را از دست ندهیم) «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ»

فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ وَ إِنّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنّا رَحْمَهً فَرِحَ بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ«48»

پس اگر روی گردانند(غمگین مباش)ما ترا بر آنان نگهبان نفرستادیم،(تا به اجبار آنان را به ایمان واداری،)جز رساندن پیام،مسئولیّتی بر تو نیست و البتّه هرگاه از جانب خود رحمتی به انسان بچشانیم به آن شاد شده(و از ما غافل می شود)و اگر به خاطر دست آورد کارشان بلایی به آنان رسد،(نعمت ها را فراموش می کنند،)همانا انسان ناسپاس است.

نکته ها:

* همیشه اعراض مردم به خاطر عملکرد مسئولین و رهبران نیست،حتّی اگر پیامبر معصوم هم تبلیغ کند گروهی اعراض می کنند.

پیام ها:

1- رهبر جامعه باید اعراض از دین مردم را پیش بینی کند. «فَإِنْ أَعْرَضُوا»

2- مسئولیّت پیامبر،ابلاغ رسالت است نه اجبار مردم به پذیرش. «فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ»

3- نعمت ها از خداست،پس نباید ما را از خدا غافل کند. أَذَقْنَا ... مِنّا رَحْمَهً

4- ابلاغ دین بر پیامبر واجب است گرچه عده ای نپذیرند. «إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاغُ»

5-لذّت های دنیا،جز به مقدار چشیدن نیست. «أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنّا رَحْمَهً»

6- رحمت هر چه باشد از جانب خداست. «مِنّا رَحْمَهً»

7- انسان موجودی کم ظرفیّت است. أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنّا رَحْمَهً ... فَرِحَ بِها

8-رحمت ها از جانب خداست ولی مصیبت ها بازتاب عمل انسان است. مِنّا رَحْمَهً ... سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ

9- در تلخی ها نیز باید یاد خدا باشیم و گرنه مورد ملامت و سرزنش قرار می گیریم. «تُصِبْهُمْ سَیِّئَهٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ»

لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَخْلُقُ ما یَشاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ«49»

فرمان روایی آسمان ها و زمین مخصوص خداست،هر چه بخواهد می آفریند،به هر که بخواهد دختران بخشد و به هر که بخواهد پسران بخشد.

أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً وَ یَجْعَلُ مَنْ یَشاءُ عَقِیماً إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ«50»

یا(در یک رحم)پسران و دختران را در کنار هم قرار دهد و هر که را بخواهد نازا گرداند،همانا اوست دانای توانا.

نکته ها:

* از آنجا که اعراب جاهلی پسر را برتر از دختر می دانستند،خداوند در این آیه درباره آفرینش هر دو کلمه «یَهَبُ» را به کار برد تا بفهماند پسر و دختر،هر دو هدیه ی الهی هستند و کلمه «ذکور»را با حروف«ال»آورد تا بگوید:آن پسرانی که شما به آن دل خوشید،آنان نیز هدیه الهی هستند.

* مراد از «یُزَوِّجُهُمْ» آن است که خداوند گاهی پسر و دختر را توأم با یکدیگر عطا می کند. [66]

پیام ها:

1- کفر و ناسپاسی مردم،اثری در حاکمیّت خداوند ندارد. فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ ...

2- فرزند،هدیه ی الهی است. «یَهَبُ»

3- پسر یا دختر بودن فرزند را به او واگذار کنیم او بهتر می داند. یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً ... عَلِیمٌ قَدِیرٌ

4- نمونه فرمانروایی مطلق خداوند این است که به هر کس هر نوع فرزندی که بخواهد می دهد. لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ ... یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ

5-ناخرسندی از داشتن فرزند دختر یا پسر،کفران نعمت الهی و هدیه اوست.

فَإِنَّ الْإِنْسانَ کَفُورٌ ... یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ ...

6- خداوند همواره در حال آفرینش است. یَهَبُ ... یَخْلُقُ ... یَشاءُ (فعل مضارع، نشانه ی استمرار است.)

7- فرزند دادن یا عقیم ساختن انسان،نمودی از علم و قدرت خداوند است.

یَهَبُ ... إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ

8-عقیم بودن،دلیل عدم قدرت خدا نیست. عَقِیماً ... قَدِیرٌ

وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ«51»

و هیچ بشری را نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر از طریق وحی(که بر قلب او نازل می شود)یا از پس پرده و حجاب یا آنکه فرستاده ای(به نام فرشته)فرستد، پس به اذن او هر چه بخواهد وحی کند.همانا او والا مرتبه و با حکمت است.

نکته ها:

* نزول وحی بر پیامبران سه راه دارد:

الف:القای مستقیم به قلب پیامبر.

ب:شنیدن از ورای حجاب مثل درخت.

ج:از طریق فرشته ی حامل وحی(جبرئیل).

پیام ها:

1- وحی از طرف خداست نه خواست بشر. ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللّهُ ...

2- بشر می تواند مورد سخن خداوند قرار گیرد. «یُکَلِّمَهُ اللّهُ»

3- محتوی و میزان وحی به دست خداست. «ما یَشاءُ»

4- وحی از مقام بالا و بر اساس حکمت است. «إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ»

وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ«52»

و بدین گونه ما روحی(به نام قرآن)را از فرمان خود به تو وحی کردیم و تو نه کتاب را می دانستی چیست و نه ایمان را،ولی ما آن را نوری قرار دادیم که هر که از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت کنیم و همانا تو(مردم را)به راه راست هدایت می کنی.

صِراطِ اللّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ أَلا إِلَی اللّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ«53»

راه خداوندی که آنچه در آسمان ها و زمین است برای اوست.بدانید که همه امور به سوی او باز می گردد.

نکته ها:

* این سوره با آیه وحی شروع شد، «حم ، عسق ، کَذلِکَ یُوحِی إِلَیْکَ» و با آیه وحی پایان می پذیرد. «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ»

* مراد از«روح»در این آیه را بعضی روح الامین گرفته اند و بعضی فرشته ای بالاتر از سایر فرشتگان که همراه آنهاست،نظیر «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها»[67]و گروهی قرآن دانسته اند که به نظر این معنا بهتر است.

* روح مایه حیات و زندگی است و قرآن رمز حیات معنوی انسان است.همان گونه که جسم بدون روح متلاشی و متعفن می شود،جامعه ی بدون کتاب و قرآن در معرض متلاشی شدن است.آن گونه که حقیقت روح درک نشدنی است،حقیقت قرآن نیز درک ناشدنی است و آن طور که روح کهنه نمی شود قرآن نیز کهنه شدنی نیست.

* امام علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید:«لقد قرن الله به صلی الله علیه و آله من لدن کان فطیما اعظم ملائکته یسئلک به طریق المکارم و محاسن الاخلاق لیله و نهاره» [68]همانا خداوند از لحظه از شیر گرفتن پیامبر،یکی از بزرگ ترین فرشتگان خود را همراه او گرداند تا راه مکارم و محاسن اخلاق را شب و روز به او تعلیم دهد.بنابراین مراد از جمله «وَ لاَ الْإِیمانُ» رها بودن و گمراه بودن و بی ایمان بودن پیامبر،قبل از بعثت نیست،بلکه مراد آن است که پیامبر از جزئیّات و محتویّات آئین خبر نداشت.

* برای حرکت معنوی انسان اموری لازم است از جمله:راه، «صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» راهنما، «إِنَّکَ لَتَهْدِی» نور، «وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً» نقشه، «أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا» و هدف و

مقصد. «إِلَی اللّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ»

پیام ها:

1- وحی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله استمرار وحی به انبیای پیشین است. «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ»

2- سه نوع وحی که در آیه قبل آمده بود برای پیامبر اسلام بوده است. «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ»

3- پیامبر اسلام امّی و درس نخوانده بود. «ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ»

4- حتّی پیامبران بدون هدایت الهی راهی از پیش نمی برند. ما کُنْتَ تَدْرِی ...

5-صفا و صداقت نشانه نبوّت است.رهبران عادّی حاضر نیستند سابقه ی خود را این گونه برای مردم مطرح کنند. ما کُنْتَ تَدْرِی ...

6- گرچه هدایت به دست خداست «مَنْ نَشاءُ» لکن بستر هدایت،روح بندگی و دوری از تکبّر است. «عِبادِنا»

7- کسی که می خواهد دیگران را هدایت کند باید خود بر راه حقّ مسلط باشد.

«إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» [69]، «إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»

8-قرآن و رسول وسیله هدایتند. نُوراً نَهْدِی بِهِ ... إِنَّکَ لَتَهْدِی

9- ملاک،لیاقت فعلی افراد است،گرچه در گذشته دست آنها خالی باشد. ما کُنْتَ تَدْرِی ... إِنَّکَ لَتَهْدِی

10- تکامل حتّی برای انبیا نیز هست. ما کُنْتَ تَدْرِی ... إِنَّکَ لَتَهْدِی

11- اگر لطف خدا شامل حال انسانی شود،ناآگاه دیروز معلم امروز می شود. ما کُنْتَ تَدْرِی ... إِنَّکَ لَتَهْدِی

12- قرآن به تنهایی کافی نیست،با اینکه قرآن نور هدایت است نُوراً نَهْدِی بِهِ ...

لکن باز هم نیاز به رسول است. «إِنَّکَ لَتَهْدِی»

13- راه راست همان راه خداست.(مکاتب غیر الهی از تعیین راه درست برای بشر عاجزند.) «صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ صِراطِ اللّهِ الَّذِی»)

14- راه کسی را بپیمائیم که فرمانروای هستی باشد. صِراطِ اللّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ ...

15- اهل ایمان دلشاد باشند و اهل لجاجت و کفر هشدار یابند که پایان کار آنها با خداست. «إِلَی اللّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ»

16- حرکت جهان هستی،هدفدار و تکاملی است. «إِلَی اللّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ»

«والحمدللّه ربّ العالمین»

 


[1] - ملک،3.

[2] - .نبأ،12

[3] - نازعات،27.

[4] - مریم،90-91.

[5] - تحریم،6.

[6] - مؤمنون،17.

[7] - بقره،164

[8] - توبه،55

[9] - جمعه،10

[10] - .ابراهیم،7.

[11] - هود،52.

[12] - طلاق،2-3.

[13] - لقمان،30.

[14] - بقره،119

[15] - شوری،17.

[16] - رعد،14.

[17] - اعراف،8.

[18] - تفسیر المیزان

[19] - نهج البلاغه،نامه 31.

[20] - صحیفه سجّادیه،دعای 16

[21] - .سبأ،47.

[22] - فرقان،57.

[23] - کافی،ج2،ص18

[24] - بحار،ج7،ص186

[25] - بحار،ج27،ص167

[26] - بحار،ج43،ص362

[27] - .احزاب،57

[28] - .تفاسیر نمونه و صافی

[29] - حاقّه،44-46

[30] - شعائرا،194

[31] - تفسیر نورالثقلین

[32] - .تفاسیر مجمع البیان و نورالثقلین

[33] - تفسیر المیزان.

[34] - فرقان،40.

[35] - بحار،ج 80،ص189

[36] - تفسیر صافی

[37] - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج 7،ص 41.

[38] - بحار،ج72،ص105

[39] - مائده،103

[40] - انعام،37.

[41] - توبه،8.

[42] - مؤمنون،70.

[43] - بقره،149

[44] - بقره،228

[45] - مائده،90

[46] - نحل،126

[47] - آل عمران،54

[48] - نساء،142.

[49] - بقره،14-15.

[50] - حشر،19.

[51] - صف،5.

[52] - اسراء،8.

[53] - یونس،26.

[54] - مائده،119.

[55] - .شعراء،136

[56] - .ابراهیم،21.

[57] - اسراء،72.

[58] - بقره،152.

[59] - .احزاب،56.

[60] - توبه،103.

[61] - غافر،34

[62] - .بقره،26

[63] - ابراهیم،27.

[64] - غافر،74.

[65] - .شوری،22

[66] = تفسیر نورالثقلین

[67] - قدر،4.

[68] - .نهج البلاغه،خطبه 192

[69] - یس،3-4.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -