انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 40 - 47 روم

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيات 40 تا 47

 الله الذى خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شى ء سبحانه و تعالى عما يشركون (40)

 ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون (41)

 قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل كان اكثرهم مشركين (42)

 فاقم وجهك للدين القيم من قبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله يومئذ يصدعون (43)

 من كفر فعليه كفره و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون (44)

 ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات من فضله انه لا يحب الكافرين (45)

 و من آياته ان يرسل الرياح مبشرات و ليذيقكم من رحمته و لتجرى الفلك بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون (46)

 و لقد ارسلنا من قبلك رسلا الى قومهم فجاوهم بالبينات فانتقمنا من الذين اجرموا و كان حقا علينا نصر المومنين (47)

ترجمه آيات

خدا است آن كسى كه شما را خلق كرد و سپس روزى داد آنگاه همو است كه شما را مى ميراند و سپس زنده مى كند آيا كسى از خدايان شما هست كه چنين كارها كند، منزه و متعالى است خدا از شركى كه به وى مى ورزند (40).

در دريا و خشكى فساد ظاهر گشت به خاطر كارهاى بد مردم، ظاهر گشت تا خدا به اين وسيله بعضى از آثار كار بد را به ايشان بچشاند (41).

بگو در زمين سير كنيد و ببينيد عاقبت كسانى كه قبل از شما بودند چه شد و چگونه شد، بيشتر آنان مشرك بودند (42).

پس رو به سوى دين مستقيم كن قبل از آنكه روزى برسد كه ديگر خدا اجازه برگشت ندهد در آن روز مردم از هم جدا شوند (43).

آنهايى كه كافر شدند كفرشان به ضرر خودشان است و آنها كه عمل صالح كردند براى خود ذخيره نمودند (44).

تا خدا كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح كردند از فضل خود پاداش دهد كه او كافران را دوست نمى دارد (45).

و يكى از آيات او اين است كه بادها را مى فرستد تا مژده باران دهند و تا شما را از رحمت خود بچشاند و تا كشتى ها به امر او به حركت در آيند و تا شما به طلب فضل او برخيزيد و تا شايد شكر او بگزاريد (46).

و به تحقيق قبل از تو رسولانى به سوى قومشان فرستاديم معجزه هاى روشن براى آنها آوردند و ما از كسانى كه جرم كردند انتقام گرفتيم، و از ازل يارى مؤمنين حقى بود بر ما (47).

بيان آيات

اين آيات فصل دوم از فصول چهارگانه اى است كه گفتيم سوره مشتمل بر آن است، در اين آيات با افعال خاص به خدا، و به عبارتى با اسماى افعال خدا استدلال كرده بر بطلان شركاء، و نفى ربوبيت و الوهيت آنها، و نيز استدلال كرده است بر مساله معاد.

الله الذى خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم هل من شركائكم من يفعل من ذلكم من شى ء...

اسم جلاله (الله ) در آيه شريفه مبتداء، و جمله (الذى خلقكم ) خبر آن است، و همچنين جمله (من يفعل ) مبتداء است، و خبرش جمله (من شركائكم ) مى باشد كه از مبتداء جلو افتاده است، و استفهام در آيه انكارى است اين نظريه ما بود، البته ديگران در تركيب آيه احتمالات ديگرى دارند.

و معناى آيه اين است كه : خداى سبحان كسى است كه متصف به اوصافى چنين و چنان از اوصاف الوهيت و ربوبيت است، پس آيا از بين آلهه اى، كه شما مى گوييد اله اند، كسى هست كه چنين اوصافى داشته باشد؟ و چنين كارهايى كند؟ يعنى خلق كند، رزق دهد، بميراند، و زنده كند؟ و چون هيچ يك آنها چنين نيستند، پس خداى سبحان تنها (اله ) شما، و رب شما است - لا اله الا هو - معبودى جز او نيست.

هيچ شأنى از شؤون عالم از (خلقت) جدا نيست و لذا خالق عالم را شريكى نيست

و شايد وجه اينكه در بين همه كارهاى خدا، خلقت و رزق دادن و احياء و اماته را اختصاص به ذكر داد، با اينكه مكرر نام آنها در ضمن احتجاجهاى سابق گذشت، اشاره به اين باشد كه رزق منفك از خلقت نيست، به اين معنا كه رزق دادن نيز خود خلقت است، چيزى كه هست به قياس با خلقتى ديگر آن را رزق او مى ناميم، چون هستى او را دوام مى بخشد، مثلا انسان مخلوقى است و نان و آب نيز مخلوقى ديگر.

ولى چون حيات انسان بستگى به نان و آب دارد، ما آب و نان را رزق انسان مى ناميم، پس رزق هم خلق است، و كسى كه خلق را مى آفريند رازق نيز هست.

پس مشركين نمى توانند بگويند رازق و زنده كننده و ميراننده بعضى از خدايان ماست، كه چه بسا بعضى از آنان ادعاء هم كرده باشند، و گفته باشند كه به طور كلى مدبر عالم انسانى، بعضى از آلهه است، و مدبر تمامى شوون عالم از خيرات و شرور بعضى ديگر از آلهه اند، و ليكن هيچ يك از مشركين اختلاف ندارند در اينكه خلقت و ايجاد تنها از خداى تعالى است، و كسى و چيزى شريك او در اين كار نيست، وقتى اين معنا مسلم شد، پس رزق و همچنين هر چيزى كه از خلقت جدا نيست، مانند خود خلقت راجع به خدا است، در نتيجه براى خدايان و ارباب آنان شأنى از عالم نمى ماند، كه بگويند اين كار را الهه ما مى كنند، چون هيچ شأنى از شوون عالم جداى از مساله خلقت نيست.

آنگاه خداى سبحان خود را تنزيه نموده، مى فرمايد: (سبحانه و تعالى عما يشركون - منزه و متعالى است از شركى كه به وى مى ورزند).

ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون

اين آيه به ظاهر لفظش عام است، و مخصوص به يك زمان و يا به يك مكان و يا به يك واقعه نيست و در نتيجه مراد از (بر و بحر) همان معناى معروف است كه شامل همه روى زمين مى شود.

و مراد از فساد در زمين، مصايب و بلاهايى عمومى است كه يكى از منطقه ها را گرفته و مردم را نابود مى كند، مانند زلزله، نيامدن باران، قحطى، مرضهاى مسرى، جنگها، غارتها، و سلب امنيت، و كوتاه سخن هر بلايى كه نظام آراسته و صالح جارى در عالم را بر هم مى زند، چه اينكه مستند به اختيار بعضى از مردم باشد، و يا نباشد، چون همه آنها فسادى است كه در دريا و خشكى عالم پديد مى آيد، و خوشى و طيب عيش انسانها را از بين مى برد.

اشاره به وجود رابطه مستقيم بين اعمال مردم و حوادث عالم

(بما كسبت ايدى الناس ) - يعنى اين فساد ظاهر در زمين، بر اثر اعمال مردم است، يعنى به خاطر شركى است كه مى ورزند، و گناهانى است كه مى كنند، و ما در تفسير آيه (و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض )، و نيز در مباحث نبوت در جلد دوم اين كتاب، اثبات كرديم كه بين اعمال مردم و حوادث عالم رابطه مستقيم هست، كه هر يك متاءثر از صلاح و فساد ديگرى است.

(ليذيقهم بعض الذى عملوا) - لام در اين جمله، لام غايت است، و آيه چنين معنا مى دهد: آنچه در زمين ظاهر شد، به خاطر اين بود كه خدا و بال پاره اى از آنچه مى كردند به ايشان بچشاند، بلكه براى اين بود كه خود اعمالشان را به ايشان بچشاند، كه به صورت و بال به سويشان بر مى گشت.

و اما اينكه چرا فرمود: بعض اعمالشان را، براى اينكه خدا از بيشتر اعمال آنان صرف نظر كرد، همچنان كه فرمود: (و ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير).

اين آيه شريفه ناظر است به وبال دنيوى گناهان، و چشاندن و بال بعضى از آنها، نه همه آنها، و اما عذاب و وبال اخروى گناهان، آيه از آن ساكت است. پس اينكه بعضى ها گفته اند: (مراد اين است كه وبال دنيوى را مى چشانيم، و اخروى آن را تا رسيدن قيامت تاءخير مى اندازيم ) تفسيرى است بدون دليل.

و بعيد نيست كه تقدير كلام را (ليذيقهم بعض جزاء ما عملوا - تا بچشاند به ايشان بعضى از كيفر آنچه كرده اند) گرفته اند و حال آنكه تقدير آن به عكس اين است، يعنى تقديرش (ليذيقهم جزاء بعض ما عملوا - تا بچشاند به ايشان جزاء بعضى از كارهاى ايشان را) است براى اينكه : آنچه كه ما را ناگزير مى كند از اينكه چيزى تقدير بگيريم، - البته اگر ناگزير باشيم - اين است كه آنچه به صورت فساد به آنان بر مى گردد، جزاى اعمالشان است نه خود اعمال، پس آنچه مى چشند جزاى پاره اى از اعمال است، نه پاره اى از جزاء اعمال.

و اينكه فرمود: (لعلهم يرجعون ) معنايش اين است كه : خداوند مى چشاند به آنان آنچه را مى چشاند، براى اينكه شايد از شركشان و گناهانشان دست برداشته، به سوى توحيد و اطاعت برگردند.

و اما در پاسخ اين سوال كه وجه اتصال آيه مورد بحث به ما قبلش چيست ؟ مى گوييم : وجهش اين است كه : در آيه قبل استدلال مى كرد بر توحيد، و نزاهت خدا از شركى كه برايش قائل شده اند، اينك در اين آيه به آثار شرك اشاره مى كند، و آن عبارت است از: گناه و فساد در زمين، و چشيدن وبال گناهان، چيزى كه هست در اين آيه نامى از شرك نبرده، و مطلب را به گناهان ناشى از شرك اختصاص نداده، بلكه به طور كلى راجع به گناه صحبت كرده است.

سخن عجيب مفسرين در ذيل آيه (ظهر الفساد فى البر و البحر...)

مفسرين در تفسير اين آيه سخنان مختلف و عجيب و غريبى زده اند، مثلا بعضى گفته اند: (مراد از (ارض ) سرزمين مكه است ) بعضى گفته اند: (مراد از (بر - خشكى ) بيابانهايى خشك است كه نهرى از آن نمى گذرد، و مراد از (بحر) هر شهر و قريه اى است كه بر لب نهرى بزرگ قرار داشته باشد). بعضى ديگر گفته اند: (مراد از (بر) صحراها و محل قبايل است، و مراد از (بحر) سواحل، و شهرهاى ساحل دريا و نهرها است ). بعضى ديگر گفته اند: (مقصود از (بر) بيابانهاى لم يزرع و خشك است، و مراد از (بحر) صحراهاى سبز و خرم است ). بعضى گفته اند: (در اينجا مضافى در تقدير است، و تقدير (ظهر الفساد فى البر و مدن البحر) است، يعنى فساد در زمين و شهرهاى دريا ظاهر شد).

شايد داعى آقايان بر اين حرف ها اين بوده كه فكر كرده اند آيه شريفه - بر حسب روايتى كه رسيده - ناظر به قحطسالى مكه به دنبال نفرين رسول خدا به قريش است، چون قريش در كفر خود لجاجت كرده، و بر عناد خود ادامه دادند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نفرينشان كرد، در نتيجه شهر مكه دچار قحطى شد، لذا خواسته اند با اين اقاويل آيه را به آن روايت تطبيق دهند، در نتيجه اين طور به زحمت افتاده اند.

و نيز بعضى گفته اند: (مراد از فساد در خشكى كشتن يكى از پسران آدم برادر خودش را مى باشد، و مراد از فساد در دريا غضب كردن آن پادشاه است كه كشتى هاى مردم را مى گرفت ). ولى خود خواننده به سستى اين سخن واقف است، زيرا در آيه شريفه دليلى بر آن نيست علاوه بر اينكه آيه عام است.

 

قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل كان اكثرهم مشركين

در اين آيه شريفه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را مأمور مى كند به اينكه به مردم دستور دهد در زمين سير كنند، و سرانجام و آثار باقيمانده اقوام گذشته را ببينند، كه چگونه خانه هايشان خراب گشته، و آثارشان محو شد، و تا آخرين نفر منقرض شدند، و نسلشان قطع گشت، و دچار انواع گرفتاريها و بلاها شدند، به خاطر اينكه بيشترشان مشرك بودند، پس خدا جزاى بعض كرده هايشان را به ايشان چشانيد، تا شايد عبرت گيرندگان عبرت گيرند، و در نتيجه به سوى توحيد برگردند. پس آيه شريفه در مقام استشهاد براى مضمون آيه قبل است.

فاقم وجهك للدين القيم من قبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله يومئذ يصدعون

اين آيه تفريع بر ما قبل است، و معنايش اين است كه : وقتى شرك و كفر به حق چنين سرانجامى داشت، و وبالش گردنگير مرتكبش ‍ مى شود، پس رو به سوى دين مستقيم كن. (من قبل ان ياتى يوم لا مرد له من الله ) ظرف (من قبل ) متعلق است به جمله (فاقم ). و كلمه (مرد) مصدر ميمى از رد و به معناى (راد، برگرداننده ) است، و مراد از روزى كه برگرداننده اى براى آن نيست، و كسى نيست كه آن را از خدا برگرداند، روز قيامت است.

دو دسته شدن مردم در روز قيامت، كافران به سوى جهنم و نكو كرداران به سوى بهشت

(يومئذ يصدعون ) - اصل اين كلمه (يتصدعون ) بوده، و تصدع در اصل به معناى تفرق اجزاء ظروف بوده، و - به طورى كه گفته اند - بعدها در مطلق تفرق استعمال شده، و - باز به طورى كه گفته اند - مراد از آن در آيه اين است كه : روز قيامت مردم به دو طرف بهشت و جهنم متفرق مى شوند.

بعضى ديگر گفته اند: (مراد تفرقه اشخاص مردم است، همچنان كه آيه (يوم يكون الناس كالفراش المبثوث ) بدان اشاره مى كند، و براى هر يك از اين دو معنى وجهى است، ولى ظاهر آن است كه - همان طور كه بعدا نيز خواهد آمد - بگوييم مراد همان وجه اول است.

من كفر فعليه كفره و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون

ظاهرا اين آيه مى خواهد (يتفرقون ) را كه در آيه قبل بود تفسير كند، و در جمله (فعليه كفره ) ممكن هست مضاف حذف شده باشد، و تقدير آن (فعليه و بال كفره ) باشد، يعنى هر كس كفر بورزد وبال كفرش بر خودش مى باشد و ممكن هم هست مضافى در تقدير نباشد و معنايش (هر كه كفر بورزد كفرش عليه خودش است ) باشد، چون همان عمل و يا اعتقادى كه در اين نشاءه كفر نام دارد، در نشاه ديگر به آتش جاودانه منقلب مى شود. اين آيه بيان يكى از دو فريق است، و فريق ديگر را آيه بعدى بيان مى كند.

(و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون ) - كلمه (يمهدون ) از مهد است، كه به معناى گستردن بستر و استفاده از آن است، و فريق دوم كه ايمان آورده و عمل صالح كردند، بسترى براى خود گسترده اند، و اگر فرموده : (فلانفسهم ) با اينكه هر يك از ايشان يك نفرند، و بايد فرموده باشد هر كس عمل صالح كند براى خود...، نه براى خودشان، اين بدان جهت است كه نظر به معناى (من ) دارد، كه جمع است، نه به لفظ آن كه مفرد است، ه مچنان كه در جمله شرطيه سابق كه مى فرمود: (من كفر فعليه كفره ) نظر به لفظ (من ) داشت، و ضمير را مفرد آورد.

نكته ديگر اينكه در جمله مورد بحث در شرط كردن اكتفا كرد به عمل صالح، و نامى از ايمان نياورد، و اين بدان جهت است كه عمل بدون ايمان صالح نمى شود، علاوه بر اين چون در آيه قبلى شرط ايمان را آورده بود، ديگر حاجت به تكرار نداشت.

و معناى آيه اين است كه : كسانى كه - بعد از ايمان - اعمالى صالح را كردند براى خود تهيه ديده اند، سرمايه اى را كه با آن زندگى كنند، و به زودى بر آنچه براى خود گسترده اند قرار مى گيرند.

ليجزى الذين آمنوا و عملوا الصالحات من فضله انه لا يحب الكافرين

راغب گفته : (كلمه (جزاء) به معناى بى نيازى و كفايت است، چنانكه خداى تعالى فرموده : (لا تجزى نفس عن نفس شيئا) و نيز فرموده : (لا يجزى والد عن ولده و لا مولود هو جاز عن والده شيئا)، و نيز به معناى آن مقابلى كه كفايت كند، و در ازاء مقابل خود قرار گيرد، آمده، مى گويى : (جزيته كذا - من او را اين طور جزاء دادم، و يا جزيته بكذا - من او را به فلان چيز جزاء دادم، حال اين چيز خير باشد، جزايش هم خير مى شود، شر باشد جزايش شر مى شود).

پاداشى كه خدا به مؤمنان صالح العمل مى دهد فضل او است كه ناشى از محبت خدا به بندگان خود مى باشد

در آيه مورد بحث لام در (ليجزى ) لام غايت است، و منافات نيست ما بين اينكه آنچه را در قيامت به صالحان مى دهد جزاء خوانده، كه معناى مقابله را مى دهد، و اينكه در عين حال آن را فضل خود خوانده، كه در معنايش مقابله اى نيست، براى اينكه درست است كه ثواب آخرت را جزاء، و مقابل اعمال صا لح آنان خوانده، ولى اين را هم نبايد فراموش كرد كه صاحبان اعمال صالح خودشان واعمالشان ملك طلق خداى سبحانند، پس چيزى از خود ندارند، تا به خدا بدهند، و مستحق جزاء شوند، عبوديت كجا، و مالكيت استحقاق كجا؟ پس هر جزايى هم كه به ايشان داده شود فضلى است كه بدون استحقاق به ايشان داده شده است.

چيزى كه هست خداى تعالى باز از شدت فضل و رحمتى كه به بندگان خود دارد، آنان را مالك اعمالشان اعتبار كرده، و در عين اينكه خودش مالك ايشان، و مالك اعمال ايشان است، در برابر اعمالشان حقى برايشان قائل شده و آنان را مستحق آن حق خوانده، و بهشت و مقام قربى كه به ايشان مى دهد پاداشى در مقابل اعمالشان دانسته، و اين حق اعتبارى، خود فضل ديگرى است از خداى سبحان.

منشا اين فضل محبتى است كه خدا به بندگان خود دارد، چون آنان پروردگار خود را دوست مى دارند، و رو به سوى او مى كنند، و دين او را به پا مى دارند، و فرستادگان او را به آنچه دعوت مى كنند پيروى مى كنند، لذا خدا هم ايشان را دوست مى دارد، همچنان كه خودش فرموده : (قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله ).

بدين جهت است كه آيه مورد بحث آنچه را كه خدا از ثواب به بندگان مى دهد اجر و پاداش آنان ناميده، با اينكه در معناى اين كلمه چه در عربى (اجر) و چه فارسى (پاداش ) معناى مقابله و مبادله هست، و در عين حال آن را فضل هم خوانده، براى اينكه گفتيم خود آن مقابله و مبادله نيز از فضل خدا است، و منشاش محبتى است كه به بندگان خويش دارد، لذا در آخر آيه به همين نكته اشاره نموده و مى فرمايد: (انه لا يحب الكافرين - چون او كفار را دوست نمى دارد).

پس از اينجا معلوم شد كه جمله (انه لا يحب الكافرين ) هم طرف اثبات را تعليل مى كند، و هم طرف نفى را، و مى فرمايد: خدا مؤمنين اهل عمل را به اين فضل اختصاص داده، و كفار را از آن محروم كرده، براى اينكه مؤمنين را دوست مى دارد، و كفار را دوست نمى دارد.

يادآورى آيت (باد) و آثار آن

و من آياته ان يرسل الرياح مبشرات و ليذيقكم من رحمته و لتجرى الفلك بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون

منظور از اينكه بادها را مبشر خوانده، اين است كه : بادها مژده باران مى دهند، چون قبل از آمدن باران باد مى وزد.

(و ليذيقكم من رحمته ) - اين جمله عطف است بر محل (مبشرات ) نه بر ظاهرش، چون در آن معناى تعليل است، و تقدير كلام اين است كه : (يرسل الرياح لتبشركم و ليذيقكم من رحمته ) بادها را مى فرستد برا ى اينكه شما را مژده دهد، و براى اينكه از رحمت خود به شما بچشاند، و مراد از (اذاقه رحمت ) رساندن انواع نعمت ها است كه بر وزيدن باد مترتب مى شود، چون وقتى باد مى وزد عمل تلقيح در گلها و ميوه ها انجام مى شود، و عفونت ها از بين مى رود، و جو زمين تصفيه مى شود، و نعمتهايى ديگر از اين قبيل كه اطلاق جمله، همه را شامل مى شود.

(و لتجرى الفلك بامره ) - يعنى بادها را مى فرستد تا چنين و چنان شود، و نيز كشتيها به امر او به حركت در آيند (و لتبتغوا من فضله )، يعنى و تا رزق او را كه از فضل اوست بطلبيد.

(و لعلكم تشكرون ) - و تا شايد شكر بگزاريد، اين جمله هدف و نتيجه معنوى فرستادن باد است، همچنان كه بشارت باد، و چشاندن رحمت، و جريان كشتى ها، و به دست آوردن فضل خدا، نتايج صورى و مادى آن بود.

كلمه (شكر) به معناى آن است كه نعمت ولى نعمت را طورى به كار بزنى كه از انعام منعم آن خبر ده د، و يا ثناى او بگويى كه چه نعمتها به تو ارزانى داشته است، و هر كدام باشد منطبق با عبادت او مى شود، و به همين جهت تعبير كرد به (لعل )، كه اميد را مى رساند، چون نتايج معنوى تخلف پذير است، يعنى ممكن است مردم شكر او را بجا نياورند، و لذا فرمود تا شايد شكر بگزاريد، به خلاف نتايج مادى مذكور كه تخلف پذير نيست، باد وقتى وزيد نتايج مذكور را در پى دارد.

و لقد ارسلنا من قبلك رسلا الى قومهم فجاوهم بالبينات فانتقمنا من الذين اجرموا و كان حقا علينا نصر المومنين

راغب مى گويد: (اصل (جرم ) به فتح جيم و سكون راء، به معناى كندن ميوه از درخت است، - تا آنجا كه مى گويد - و (اءجرم ) به معناى اين است كه : فلانى صاحب جرم شد، مانند (اءثمر و اءتمر و البن ) كه به معناى اين است كه : صاحب ميوه و خرما و شير شد. اين معناى لغوى ثلاثى و باب افعال كلمه است، وليكن به عنوان استعاره در ارتكاب هر عمل زشتى استعمال مى شود، و در سراسر كلام عرب ديده نشده كه اين كلمه در حق اشخاص دانا و پسنديده استعمال شود).

و اين آيه شريفه نظير جمله معترضه است، و گويا بدين منظور آمده كه بيان كند براى مؤمنين حقى بر پروردگارشان هست، و آن اين است كه : در دنيا و آخرت ياريشان كند، كه يكى از مصاديق يارى او از ايشان اين است كه از مجرمين انتقام بگيرد.

اين حقى است كه از ناحيه خود خداى تعالى براى مؤمنين جعل شده، پس ديگر جا ندارد كسى بر آن اشكال كند كه : خدا هيچ وقت مقهور و محكوم غير خود نمى شود.

(فانتقمنا من الذين اجرموا) - (فاء) بر سر اين جمله فاى فصيحه است، و معنايش اين است كه : پس بعضى از ايشان ايمان آورده، و بعضى ديگر جرم كردند، در نتيجه ما از مجرمين انتقام گرفتيم، و اين همواره حقى است به عهده ما كه مؤمنين را يارى كنيم، يعنى از عذاب نجات داده و مخالفينشان را هلاك كنيم، و در اين آيه تا حدى اشعار به اين معنا است كه انتقام از مجرمين به خاطر مؤمنين است، چون يكى از مصاديق نصرت آنان است.

بحث روايتى (رواياتى در ذيل آيه : (ظهر الفساد...) و برخى ديگر از آيات گذشته)

در تفسير قمى در ذيل آيه (ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس )، نقل كرده كه فرمودند: فساد خشكى به نيامدن باران است، كه باعث تباهى حيوانات مى شود، و همچنين فساد در دريا كه آنهم با نيامدن باران و هلاك جنبندگان درياست، و نيز امام صادق (عليه السلام) فرمود: زندگى جنبندگان دريا به باران بستگى دارد، پس اگر باران نيايد، هم خشكى فاسد مى شود، هم دريا، و اين وقتى است كه گناهان بسيار شود.

مؤلف: اين دو روايت از باب تطبيق كلى بر مصداق است، نه اينكه آيه در خصوص نيامدن باران نازل شده باشد.

و در روضه كافى به سند خود از ابى الربيع شامى، روايت كرده كه گف ت : از امام صادق (عليه السلام) پرسيدم معناى آيه (قل سيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبه الذين من قبل )، چيست ؟ فرمود: منظور از آن اين است كه : در قرآن نظر بيفكنيد، تا ببينيد عاقبت مردم قبل از شما چه بود.

و در مجمع البيان ذيل جمله (و من عمل صالحا فلانفسهم يمهدون ) مى گويد: منصور بن حازم، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: عمل صالح قبل از صاحبش به سرعت به سوى بهشت مى رود، تا آنجا را براى ورود وى آماده كند، همان طور كه خادم شما براى شما آب و جارو مى كند.

و نيز در همان كتاب است كه روايت آمده از ام درداء، كه گفت : من از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدم مى فرمود: هيچ مردى از ناموس برادرش دفاع نمى كند مگر آنكه حقى بر خدا ثابت مى شود، كه در قيامت آتش جهنم را از او رد كند، آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: (و كان حقا علينا نصر المومنين ).

مؤلف: اين روايت را الدر المنثور هم از ابن ابى حاتم، و نيز طبرانى، و ابن مردويه، از ابى الدرداء، نقل كرده اند.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -