انهار
انهار
مطالب خواندنی

وفات «معاویه بن یزید» (64 ق)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
پس از آن كه يزيد بن معاويه (دومين حاكم سلسله امويان) در چهاردهم ربيع الاول سال 64 قمري به هلاكت رسيد، بر اساس وصيت او و تصميم ريش‌سفيدان بنی اميه و صاحب نفوذان دربار اموي فرزند وي به نام معاويه بن يزيد به خلافت رسيد.
معاوية بن يزيد بن معاويه كه به معاويه دوم نيز مشهور است، پس از چهل روز حكومت از ادامه خلافت دل‌زده شد و حكومت و خلافت خاندان خويش را ناصواب و غيرشايسته دانست و بدين جهت از اين مقام كناره گرفت و به طور رسمی از مقام خود استعفا داد. او در جمع مردم خلافت پدر و جد خويش را ناصواب معرفي كرد و گفت كه حاضر نيست به راه آنان ادامه دهد بلكه بايد اين مقام به جايگاه اصلي خويش برگردد.
مروان بن حكم كه پير امويان بود از پاي منبر برخاست و به وي گفت: حال كه خود طالب خلافت نيستي پس أمر آن را به شوراي مسلمانان واگذار، همان كاري كه عمر بن خطاب انجام داد. معاويه دوم در پاسخ او گفت: من خود شیريني خلافت را نچشيدم چگونه پي آمد ناگوار و وزر و بال آن را بر عهده گيرم.
پس از آن خانه‌نشيني را برگزيد و در ميان مردم و در اجتماع آنان حاضر نمي‌شد. مادرش از كردار و رفتار او بسيار ناراحت و خشمگين بود و از شدت نگراني و ناراحتي به وي گفت: اي كاش خون حيض مي‌شدي و به وجود نمي‌آمدي!
معاويه در پاسخ مادرش گفت: اي مادر، به خدا سوگند دوست داشتم كه خون حيض بوده و به دنيا نمي‌آمدم و قلاده اين أمر (خلافت غاصبانه) را برگردن نمي‌افكندم و اي كاش نمي‌دانستم براي خدا بهشت و جهنمي در كار است!
به هر روي معاويه دوم پس از چهل روز و به قولي پس از دو ماه خلافت از اين مقام كناره گرفت و خانه‌نشين شد. ولي ديري نپاييد كه مرموزانه در 25 جمادی الاول وفات يافت.[۱] برخي از مورخان معتقدند كه وي را مسموم و از اين راه سر به نيست كردند تا زمينه براي خودكامگي مروان بن حكم فراهم شود.

1- توضيح المقاصد (شیخ بهایی) - از مجموعه نفيسه - ص 12؛ وقايع الايام (شیخ عباس قمی)، ص 255
منبع: پایگاه دانشنامه اسلامی

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -