انهار
انهار
مطالب خواندنی

چگونه عاشق خدا بشوم؟ (مرجع تقلید آیةالله مکارم)

بزرگ نمایی کوچک نمایی
سوال سلام من نماز میخوانم اما الان تازه عاشق خدا شدم چکارکنم رسم عبادت درست را نمیدانم دختری ۱۶ساله از قم
مرجع تقلید: حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله)
 
جواب: سلام علیکم؛ دخترم پدیدار شدن عشق به خدا در وجودتان را تبریک میگویم
تلاش کنید این روحیه را از دست ندهید.
واژة عشق سه مورد در معارف اسلام ذکر شده است.
يک مورد براي عبادت به کار رفته است. مرحوم کليني (ره) در اصول کافي از امام صادق (ع) نقل مي‌کند: «أفضل الناس من عشق العبادة و عانقها؛ برترين مردم کسي است که به عبادت عشق بورزد و ملازم آن باشد».

مورد ديگر براي جناب سلمان فارسي (ره) مشاهده مي‌شودکه پيامبر اکرم(ص) فرمود: «بهشت بيشتر به سلمان عشق مي‌ورزد تا سلمان به بهشت».
مورد سوم حديثي است از اميرالمؤمنين (ع) به نقل از امام باقر(ع) در مورد اباعبدالله الحسين (ع) و شهداي کربلا. روايت چنين است: «علي(ع) بامردم کوفه عازم صفين بودند، نزديک کربلا که رسيدند، حضرت از ياران خودش جلو افتاد. وقتي به مکاني به نام «مقدخان» رسيدند، چند بار آن جا را دور زد و طواف کرد و فرمود: اين جا مکاني است که دويست پيامبر خدا(ص) و دويست نفر از اولاد پيامبران را به ناحق کشته‌اند که همة آنان جزو شهدا هستند، سپس به واقعة عاشورا اشاره کرد و فرمود: اينجا، استراحتگاه اسب‌ها و مرکب‌هاي شهيدان عاشقي است که به خاک و خون کشيده مي‌شوند [و عشق آنان به عالي‌ترين درجة ممکن رسيده است، به گونه‌اي که] نه احدي از پيشينيان بر آنان سبقيت جسته، و نه کسي از آيندگان به گرد آنان مي‌رسد».
در منابع شيعي شايد نتوان مورد ديگري پيدا کرد که اين واژه به کار رفته باشد.
اما بحث بر سر لفظ عشق نيست، بلکه مفهوم و معناي حقيقي عشق مورد نظر است که اين مفهوم با عبارات مختلف و الفاظي مانند حبّ و محبّت بيان شده است، مثلاً جمله‌اي که حضرت سيدالشهدا و سالار عشاق در دعاي عرفه بيان مي‌دارد و به معشوق خويش چنين مي‌گويد: «خدايا! همين افتخار مرا بس است که بندة کوي تو باشم».
مفهوم عشق و عاشقي
عشق جذبه‌اي است از نوع محبّت و مافوق محبّت. مجمع البحرين مي‌نويسد: «عشق محبتي است که از حد تجاوز کند و انسان را از حال عادي خارج نمايد. پس هر محبتي ملازم عشق نيست اما هر عشقي با محبت همراه است. انواع محبت‌ها در انسان وجود دارد، امّا همة آنها در مرتبة عشق نيستند. دو دوست نسبت به يکديگر محبت دارند. مريد نسبت به مراد و مرشد خويش محبت دارد اما عشق محبتي ديگر است.
عشق که فعل ماضي آن «عشق» است، در اصل از «عَشَقه » که نام گياهي است که در فارسي به آن پيچک مي‌گويند، گرفته شده است. اين گياه به هر چيزي برسد، دور آن مي‌پيچد و به تدريج آن را در احاطة خود مي‌گيرد. وقتي حبّ اشتداد پيدا کند و همانند پيچک جان و روح انسان را به تسخير خويش در آورد، آن را «عشق» مي‌نامند.
جالينوس حکيم مي‌گويد. «در مغز انسان سه جايگاه ويژه قرار دارد: يکي مخزن تخيل است. دومي جايگاه فکر و سومي ظرف ذکر و يادآوري است».
عاشق به کسي گويند که لحظه‌اي خيال و فکر و ذکرش از معشوق جدا نباشد. عشق و محبّت و هجران معشوق آن چنان قلب و جان و روح عاشق را مسخّر نموده که آب و خواب و غذا را از او گرفته و او به چيزي جز معشوق نمي‌انديشد و کسي جز او را نمي‌بينند. هر کس چنين نيست، عاشق نيست.
عشق قهّار است و من مقهور عشق چون قمر روشن شدم از نور عشق
بنابراين تا انسان از خودپرستي، نفس‌پرستي و بت‌پرستي کهن و مدرن رها نشود و در منزل «عبوديت و بندگي» سکني نگزيند، عشق را نمي‌فهمد و عاشق نگشته است.
چگونه مي‌توان عاشق خدا شد؟
1- بندگي:
امام سجاد (ع) مي‌فرمايد: «العبودية جوهرة کنهها ربوبية؛بندگي گوهري است که باطنش خدايي و خداوندگاري است».
چرا در تشهد نماز ابتدا شهادت به عبوديت خاتم الانبيا مي‌دهيم، سپس رسالت او را گواهي مي‌کنيم؟ چون شرف آن نبي مکرّم، در بندگي او بود نه در رسالت او.
آيا نخوانده‌اي آيه قرآن را که شيطان در مقابل بندة خدا اظهار عجز و ناتواني مي‌کند؟
دشمن قسم خوردة انسان گفت: «به عزّتت سوگند! که تمام انسان‌ها را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان مخلصت»؛ آناني که دل از غير بريدند و براي تو خالص شدند. مخلص آن بندة عاشقي است که هر دو عالم را يک باره از دل برون کرده تا غير او را نبيند و محبت هيچ چيزي حتي بهشت در دل او نباشد.
کسي که عبد خدا گشت و مشمول خطاب يا عبادي قرار گرفت، بندة شيطان و انسان يا هواي نفس نمي‌شود. پس جادة عشاقي، جادة عبوديت و بندگي است. راه و رسم بندگي آموز تا عاشق شوي. سير و حرکت زماني ميسّر است که در اثر معرفت و آگاهي بيداري دل حاصل گردد و چراغ ايمان در دل روشن شود. روغن چراغ ايمان، عمل صالح و ترک گناه است.
2- پيروي از پيامبر:
ايمان به خدا، و تنفر و بيزاري از فسق و کفر و گناه در نهاد هر انساني بالفطره وجود دارد. وقتي از درون سر برآورد و در عرصة عمل صالح تجلّي پيدا کرد، گل عشق که علامت کمال و رشد يافتگي است، شکوفه مي‌زند.عاشق مهجور، چشم به راه پيام معشوق است و به هر چيزي که به معشوق تعلق دارد يا نماينده و پيام رسان او است، عشق مي‌ورزد. قرآن کريم مي‌فرمايد:
«اي پيامبر! به مردم بگو: اگر خدا را دوست مي‌داريد(و به او عشق مي‌ورزيد)، از من پيروي کنيد، تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و لغزش‌هاي گذشتة شما را ببخشد که خداوند آمرزنده و مهربان است».
آري عشاق خدا، مطيع رهبران الهي هستند. عاشق خدا نبايد انتظار داشته باشد که رهبر الهي از آنان اطاعت کند و دستور بگيرد و يا با تحميل افکار خود براي رسيدن به مقاصد و اهداف مادي به او فشار بياورد که اين کار به زيان مردم است، چنان که مي‌فرمايد: «بدانيد رسول خدا ميان شما است. هر گاه در بسياري از امور از شما پيروي کند، به مشقت خواهيد افتاد، ولي خداوند ايمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل‌هايتان زينت بخشيده و کفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است. رشد يافته و هدايت شده کساني هستند که واجد اين صفات باشند».
انسان هنگامي مي‌تواند به اوج ايمان برسد که نيرومند‌ترين علاقة او يعني عشق به خويشتن را تحت الشعاع عشق به ذات خدا و نمايندگان او قرار دهد. پيامبر اکرم(ص) مي‌فرمايد: «سوگند به کسي که جانم در دست او است! هيچ يک از شما به حقيقت ايمان نمي‌رسد مگر زماني که من نزد او محبوب‌تر از خودش و مالش و فرزندش و تمام مردم باشم».
نکتة ظريفي در آية مذکور که شايسته است در آن دقت شود، اين است که همة جمله‌هاي قبل به صورت خطاب است اما جملة پاياني آيه (اولئک هم الراشدون) به صورت غايب است. تفاوت تعبير ظاهراً براي اين است که نشان دهد: حکم «عاشق خدا، مطيع رهبر است» اختصاص به ياران پيامبر(ص) ندارد، بلکه يک قانون عمومي است.
يکي ازعلايم رشد يافتگي در هر زماني اين است که صفاتي فطرت خويش را با عشق به ايمان، تنفر از کفر و فسق و عصيان و اطاعت و پيروي کامل از رهبري حفظ کند.
3- تهجد:
عشق وصال بي سحرخيزي نمي‌شود.
عشق وصال‌داري و شب تا صبح سر بر بستر ناز خوابت آيد؟ زهي خيال باطل! نشنيده‌اي که با کليمش موسي (ع) فرمود: «دروغ مي‌گويد کسي که گمان برد خدا را دوست دارد، ولي چون تاريکي شب در آيد، خواب را بر حضورم ترجيح دهد».
4-خود شناسي:
عشق يک ميل دروني است که براي ظهور و فعليت يافتن، مانند همة اميال دروني نيازمند فضايي مناسب است تا پرورش يابد و شکوفه و گل دهد.
اگر چه عشق ريشه در آفرينش انسان دارد ليکن تجلي و ظهور آن وابسته به ميزان شناختي است که عاشق از کمال معشوق دارد. پس شدت عشق و زياد و کم شدن شعلة آتش درون سوز عشاق به دو عامل بستگي دارد:
1‌‌- ميزان کمال که در معشوق نهفته است و جلوه‌هايي که از آن بروز مي‌کند.
2‌‌- ظرفيت فکري عاشق و ميزان شناختي که از معشوق و تجليات او دارد.
بنابراين نخستين گام در شعله‌ور شدن، آتش عشق، داشتن شناخت درست از کمال و جلوه‌هاي معشوق است. تحصيل شناخت خدا، براي اکثر افراد بدون خودشناسي و شناخت تجليات خدا ميسر نيست.
از اين رو خودآگاهي و خودشناسي برترين شناخت‌ها دانسته شده است.
علي(ع) مي‌فرمايد: «افضل المعرفة، معرفة الانسان نفسه؛ برترين آگاهي ومعرفت آن است که انسان نفس خود را بشناسد». علامت اين که انسان خودآگاه گشته و خود را شناخته است، خداشناسي او است که پيامبر اکرم(ص) فرمود: «اعرفکم بنفسه، اعرفکم بربّه؛ داناترين شما در خودشناسي، خداشناس‌ترين شما است».
تو که از نفس خود زبون باشي عارف کردگار چون باشي؟!
اي شده در نهاد خود عاجز کي شناسي خداي را؟ هرگز!
5- ترک گناه:
انساني که مي‏خواهد عاشق خدا شود، بايد براي خود بنايي محکم بسازد و اين بنا از اجزايي تشکيل مي‏شود که عبارت است از: خودشناسي، تحکيم مباني اعتقادي، مطالعه در مبدأ و معاد، پرهيز کامل از گناهان، توبه بعد از هر گناه، اطاعت از باري تعالي، انجام واجب و ترک محرم مانند:غيبت، دروغ، تهمت، بدزباني، کينه و ديگر گناهان کبيره. اينها مصالحي هستند که اگر در کنار يکديگر قرار گيرند، به دژ محکمي تبديل مي‏شوند که جز عشق نامي ندارد و صاحبش ميزبان معشوقي به نام خدا که خالق هستي است، خواهد شد. امام صادق (ع) فرمود: «قلب حرم خدا است. در حرم خدا غير خدا را ساکن نکنيد».
پس قلب مأمن و مأواي عشق است که نبايد در آن حرامي وارد شود. حرامي در اين تفسير گناه است، آن هم نه گناه عبوري که انسان به دليل نسيان وجايز الخطا بودن، آن را انجام مي‏دهد، بلکه گناهي که براي سکونت آمده است.
پس عشق خيال نيست، آتشي است که در دل شعله‌ور مي‏گردد، تا چيزي محبوب و معشوق انسان شود. وقتي چيزي محبوب مي‏شود که از تمام حصارهاي غير پرستي (دنيا و متعلقات آن) بيرون آيد تا جمال محبوبش مکشوف شود. دل جاي دو محبوب نيست، نمي‏توان هم خدا را دوست داشت و هم خرما را !
انسان وقتي مي‏تواند عاشق خدا شود که از حصار خودپرستي و دنياپرستي بيرون آيد، جاذبه‏هاي دنيا آن قدر زياد است که گاهي از حد شمارش خارج مي‏شود، ولي همة آنها به يک حصار بسته است و آن چيزي جز تعلق نيست و اگر اين جذبه فروکش کرد، جذبه اصلي نمايان مي‏شود. یاحقّ.

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -