انهار
انهار
مطالب خواندنی

شرحی مفید

بزرگ نمایی کوچک نمایی
سلمان فارسی از شخصيت‌ هاى اسلامى بلندآوازه و از صحابه معروف پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله است. وى با اين كه ايرانى ‌نژاد بود در ميان عرب‌ ها و مسلمانان حجاز كه غالباً عرب‌ نژاد بودند به مقامى رفيع و مرتبه‌ اى بلند دست يافت. در سال اول هجرى هنگامى كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله ميان هر دو نفر از مسلمانان مهاجر و انصار پيمان برادرى برقرار نمود، ميان سلمان و ابودردا (عويمر بن زيد) نيز عقد اخوت بست و در اين ماجرا به سلمان فرمود: يا سلمان أنت من أهل البيت و قد آتاك الله العلم الاوّل والآخر والكتاب الاوّل والكتاب الآخر؛ اى سلمان، تو از اهل بيت ما هستى و خداى سبحان به تو دانش نخستين و واپسين را عنايت كرده است و كتاب اول (نخستين كتابى كه بر پيامبران الهى نازل شده بود) و كتاب آخر (قرآن مجيد) را به تو آموخته است.[۱]
ابوالبخترى روايت كرد: از حضرت امام علی علیه‌السلام درباره شخصيت سلمان فارسى پرسش شد، آن حضرت فرمود: تابع العلم الاوّل والعلم الآخر ولايدرك ما عنده؛ سلمان، بدست آورنده و پيروى كننده دانش نخست و دانش واپسين (يعنى تمامى معارف) بود و آن چه در نزد اوست، بر ديگران پنهان مانده است.[۲]
سلمان فارسى به حذيفة بن يمان كه از دوستان وى بود، درباره دانش و معرفت چنين سفارش كرد: يا أخا بنى عبس، انّ العلم كثير والعمر قصير فخذ من العلم ماتحتاج اليه فى أمر دينك ودع ما سواه فلا تعانه؛ اى برادر طايفه بنى‌ عبس، بدان كه دانش بسيار است و عمر انسان كوتاه، پس به مقدارى كه در امر دين ات به آن نياز دارى، بدست آور و مابقى را رهاكن و خود را در تحصيل آن به خستگى نينداز.[۳]
از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله روايت شد: روح الأمين بر من نازل گرديد و به من گفت كه خداى متعال چهار تن از صحابه مرا دوست دارد. از آن حضرت پرسيدند: يا رسول الله صلی الله علیه و آله، آن چهار تن كيانند؟ پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آنان عبارتند از: على، سلمان، ابوذر و مقداد.[۴]
همچنين قنبر از اميرمؤمنان علیه‌السلام و آن حضرت از پيامبر صلی الله علیه و آله روايت كرد: آگاه باشيد كه بهشت برين، مشتاق چهار تن از ياران من است. خداوند سبحان به من دستور داده است كه آنان را دوست داشته باشم. در اين هنگام، تنى چند از صحابه مانند صهيب، بلال، طلحه، زبير، سعد بن أبى‌ وقاص، حذيفه و عمار یاسر به پيامبر صلی الله علیه و آله نزديك شده و از آن حضرت پرسيدند: اى پيامبر خدا صلی الله علیه و آله! آن چهار تن كيانند؟ به ما نيز بشناسان تا ما هم آنان را دوست داشته باشيم.
پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اى عمار! تو همانى كه خداوند سبحان، شناخت منافقان را به تو عنايت كرد. اما آن چهار نفر عبارتند از: اول: على بن ابى‌ طالب علیه السلام، دوم: مقداد بن اسود، سوم: سلمان فارسى و چهارم: ابوذر غفارى.[۵]
مؤلف شهير "اُسد الغابة"، زندگى‌ نامه سلمان را از ابن‌ عباس به تفصيل نقل كرده است كه خلاصه آن چنين است: وى از اهالى روستاى "جى" از توابع اصفهان بود و پدرش دهقان تلاشگر و از پيروان دين زرتشت در اين روستا بود و به خاطر علاقه و محبت زياد به فرزندش سلمان، او را از كار بازمى‌ داشت و خدمتكار آتشكده زرتشتيان نمود. اما سلمان با مسيحيان منطقه خود آشنا شد و به كيش مسيحيت درآمد ولى با مخالفت شديد پدرش مواجه گرديد.
پدرش براى جلوگيرى سلمان از پيوستن به مسيحيان، وى را دربند نمود و در خانه خويش زندانى كرد. سلمان از مسيحيان يارى جست و از بند و زندان پدر رها شد و به سوى شام هجرت كرد. در آن جا با مسيحيت آشنايى بيشترى پيدا كرد و در كنار اسقف شام به خدمتكارى اين دين پرداخت. پس از درگذشت بزرگ مسيحيان در شام به موصل رفت و پس از مدتى به "عموريه" نقل مكان كرد و در اين مدت نيز به مسيحيت و مسيحيان خدمت مى‌ كرد و هم درباره اين دين الهى، تحقيق و تفحص بيشترى به عمل مى‌ آورد.
پس از درگذشت بزرگ مسيحيان عموريه به همراه گروهى از عرب‌ هاى طايفه بنى‌ كلب به شبه جزيره عربستان هجرت كرد و عرب‌ ها ناجوانمردانه وى را در وادى القرى به مردى از يهود فروختند. مدتى نگذشته بود كه مردى از يهوديان بنى قريظه، او را از آن يهودى خريد و به همراه خود به مدينه برد. سلمان، مدتى در اين شهر به خدمتكارى يهوديان پرداخت. تا اين كه با دعوت پيامبر صلی الله علیه و آله آشنا گرديد و گمشده خود را در وجود شيرين پيامبر صلی الله علیه و آله یافت.
وى، مسلمان شد و به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله با صاحب خود پيمان بست كه قيمت خود را پرداخت كند و آزاد گردد. مرد يهودى با وى عقد مكاتبه بست كه در قبال غرس سيصد نهال خرما و يك ديه كامل و چهل اوقيه طلا، وى را آزاد نمايد. پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و برخى از صحابه آن حضرت وى را يارى كردند تا قيمت كامل خويش را به يهودى پرداخت كرد و طعم آزادى را بار ديگر چشيد و در زمره مسلمانان آزاد و ياران نزديك رسول خدا صلی الله علیه و آله درآمد.
سلمان در سالى كه پيامبر صلی الله علیه و آله ميان هر دو مسلمانان عقد اخوت بست، به عقد اخوت ابودرداء درآمد و در جنگ خندق از طراحان اصلى جنگ بود و از آن بعد در تمامى جنگ‌ هاى مسلمانان شركت نمود و حتى پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله در برخى از فتوحات اسلامى حضور فعال داشت.
وى پس از رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله به كوفه رفت و در آن جا مقيم گرديد. سرانجام در سال 35 هجرى قمرى در آخر خلافت عثمان و به قولى در اول سال 36 هجرى قمرى، بدرود حيات گفت.[۶]
برخى از مورخان روز وفات سلمان را، هشتم صفر دانسته اند. اگر منظورشان صفر سال 35 قمرى باشد پس وفاتش در آخرين سال خلافت عثمان بن عفان روى داده است. ولى اگر مرادشان صفر سال 36 قمرى باشد، دانسته مى‌ شود كه وى در اوائل خلافت حضرت على علیه‌السلام زنده بود و حكومت مدائن را همچون گذشته بر عهده داشت و پس از قريب به پنجاه روز از خلافت آن حضرت، در مدائن وفات يافت. حضرت على علیه‌السلام آن هنگام در مدينه ساكن بود و هنوز به كوفه مهاجرت نكرده بود. آن حضرت در عالم غيب از مدينه به مدائن رفت و بر جنازه سلمان نماز خواند و وى را در همان مكان دفن نمود.
سلمان فارسى چه آن هنگامى كه در مدينه ساكن بود و چه آن هنگامى كه به كوفه هجرت كرد و چه آن هنگامى كه از سوى عمر بن خطاب به حكومت مدائن منصوب شد، لحظه‌ اى از محبت و دوستى حضرت على علیه‌السلام و خاندان وي غافل نشد. او از ياران نزديك رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام على علیه‌السلام و از شيعيان نخستين و راستين صدر اسلام است.
وى در مدائن وفات يافت و حضرت على علیه‌السلام در عالم معنى و غيب، خود را به مدائن رسانيد و او را غسل و كفن كرد و بر جنازه اش نماز خواند و در همان جا دفن نمود. هم اكنون مرقد او زيارتگاه شيفتگان حقيقت و معرفت است.[۷]

1-  الرياض النظرة (المحب الطبري)، ج 1، ص 197 و سير أعلام النبلاء (ذهبي)، ج 1، ص 142.
2- حلية الاولياء (ابونعيم اصفهاني)، ج 1، ص 187.
3- همان، ص 189.
4- حلية الاولياء، ج 1، ص 190 و الاستيعاب فى معرفة الاصحاب (يوسف بن عبدالله)، ج 2، ص 636.
5- تاريخ دمشق، ج 60، ص 177.
6- اسد الغابة فى معرفة الصحابه (ابن اثير)، ج 2، ص 328؛ رجال حول الرسول (خالد محمد خالد)، ص 61.
7- نك: نفس الرحمن فى فضائل سلمان (نوري طبرسي)؛ سلمان الفارسى (عبدالله السبيتي)؛ الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، ج 2، ص 634؛ رجال حول الرسول، ص 61؛ اسد الغابة فى معرفة الصحابه، ج 2، ص 328 وألاصابة (ابن حجر عسقلاني)، ج 2، ص 113.
منابع:
سيد تقى واردى، روز شمار تاريخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر (باتلخیص)
پایگاه دانشنامه اسلامی

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -