انهار
انهار
مطالب خواندنی

مطالب خواندنی

بزرگ نمایی کوچک نمایی
رئيس على دلوارى فرزند رئيس محمد كد خداى ده دلوار  بود كه در سال 1299 ه.ق متولد شد. او در عصر مشروطيت جوانى بيست و چهار ساله بود و جوانى بلند همت ، شجاع ، در صدق و وفا بى مانند و در حب وطن كم نظير و در توكل به خدا ضرب المثل بود. اگر چه سواد كامل و معلومات كافى نداشت . اما پاكى سرشت و صفات حميده او طورى بود كه زبانزد خاص و عام بود. رئيس على بعد از اين كه قواى اشغالگر انگليس ‍ بوشهر را به تصرف خود در آوردند با شجاعتى وصف ناپذير به مقابله با متجاوزان پرداخت و شكست سنگينى بر قواى انگليس وارد كرد و در حين مبارزه با دشمنان اسلام و ايران ، از پشت مورد هدف گلوله فرد خائنى قرار گرفت و در منطقه تنگك صفر، در بيست و سوم شوال 1333 ه.ق / 3 سپتامبر 1915 به شهادت رسيد.
بوشهر و تاريخچه هجوم انگليسيها به آن
بوشهر از بنادر بزرگ و مهم ايران مى باشد كه قريب به يكصد سال است ، به عنوان مركز بنادر جنوب كشور شناخته شده است . قبل از ظهور و ورود دين اسلام به ايران ، بندرى به نام بوشهر اساسا وجود نداشته است و آبادى در دو فرسنگى سمت جنوب بوشهر در ساحل دريا بوده كه آنجا را ((ريشهر)) مى ناميده اند.
به قول مولفين ((فارسنامه ناصرى )) و ((گنج دانش ))، بوشهر از زمان كريم خان زند رو به آبادى گذاشت و در زمان ناصر الدين شاه رو به عمران بيشتر گذاشت و از بنادر تجارى مهم محسوب شد. تا در سال 1273 هجرى قمرى كه شهر هرات از طرف دولت ايران محاصره شد، انگليسيها خائف گشتند و براى انصراف ايران از تصرف هرات كه كليد هندوستان شمرده مى شد، سى فروند كشتى جنگى به خليج فارس فرستادند و پس از جنگ با دلاورمردان تنگستان اين بندر را تصرف كردند. (اين درگيرى بين باقر خان ضابط تنگستانى و پسر رشيدش احمد خان تنگستانى با چهار صد تفنگچى در قلعه ريشهر روى داد و احمد خان تنگستانى به همراه 72 نفر در اين راه شهيد شدند.)

دومين هجوم قواى انگليس به بوشهر
در آغاز جنگ جهانى اول (1914) قواى روس از شمال و نيروهاى انگليس ‍ از جنوب كشور، ما را در معرض هجوم قرار دادند و كشتيهاى جنگى انگليس در مقابل بوشهر لنگر انداختند و نيروهاى اشغالگر در 8 اوت 1915، برابر با 17 مرداد 1294 (26 رمضان 1333)، شهر بوشهر را به اشغال خود در آورند. يك روز از پس از اشغال بوشهر، چهارده نفر از احرار آن عليه اشغالگران اعتراض كردند ولى چون اهل جدال و اسلحه نبودند دستگير و به هندوستان تبعيد شدند.
رئيسعلى خان دلوارى و شيخ حسين خان چاه كوتاهى و زاير خضر خان اهرمى سه نفر خوانين دلير تنگستان از اين وقايع آگاه شدند و تصميم گرفتند كه عليه دشمن قيام ، و در مقام مدافعه از وطن برآيند.
حدود دو ماه قبل از اين كه قواى انگليس بوشهر را اشغال كنند، جنرال كاكس كنسول انگليس در خليج فارس ، نامه اى به مرحوم شيخ محمد حسين برازجانى روحانى متنفذ و مجتهد معروف دشتستان نوشت كه جواب آن نامه انگيزه قيام رئيسعلى دلوارى آن قهرمان نامى ايران و اسلام شد.
كنسول انگليس در اين نامه از شيخ محمد حسين برازجانى خواسته بود كه از نفوذ خود استفاده كند و از هرگونه آشوب و قيام عليه اشغالگران جلوگيرى نمايد. در اين نامه تاكيد شده بود كه از دشمنى با دولت انگليس ‍ هيچ سودى عايد ملت ايران نخواهد شد، بلكه در صورتى كه ايرانيان وارد جنگ شوند، انگليس يك سوم خاك ايران را به تصرف خود در خواهد آورد.
شيخ ، در پاسخ به اين نامه تمام مصيبتها را از طرف دولت انگليس بر شمرده و اعلام كرده بود كه چنانچه عمليات انتقام جويانه عليه اشغالگران صورت پذيرد مسئوليت آن بر عهده انگليسيها خواهد بود.
رئيسعلى ، در نامه هاى متعدد به شيخ محمد حسين برازجانى از براى جهاد و قيام عليه قواى انگليس كسب تكليف مى كند كه سرانجام مرحوم شيخ صورتى از حكم جهادى كه مراجع شيعه از نجف اشرف ارسال داشته بودند به ضميمه حكم خود مبنى بر وجوب جهاد با كفار انگليسى و جلوگيرى از رخنه آنها به بنادر جنوب و دشتى و تنگستان و لزوم همكارى خوانين اين مناطق و بسيج مردم مسلمان براى رفتن به ميدان جنگ صادر مى كند و براى همه خوانين مى فرستد.
رئيسعلى دلوارى همين كه از حكم جهاد مرحوم شيخ محمد حسين برازجانى و ديگر مراجع دينى آگاهى مى يابد، آماده نبرد با قدرت امپراتورى انگليس مى شود و مقدمات كار را در خانه حاج سيد محمد رضاى كازرونى فراهم مى سازد.
رئيسعلى همراه دوستش خالو حسين دشتى در اوايل ماه رمضان 1333 ه.ق در عمارت حاج سيد محمد رضا كازرونى ، پس از مذاكراتى با وى آمادگى خود را براى دفاع از بوشهر و جلوگيرى از پيشروى نيروهاى انگليسى اعلام مى دارد.
رئيسعلى پس از اظهار تشكر، قرآن مجيد را مى طلبد و همين كه خادم قرآن مى آورد برمى خيزد و تعظيم مى كند و با احترام تمام آن را روى ميز جلو خود مى گذارد، آن گاه رو به حاضرين كرده و مى گويد:
((اى كلام الله گفتار مرا شاهد باش . من به تو سوگند ياد مى كنم كه اگر انگليسيها بخواهند بوشهر را تصرف كنند و به خاك وطن من تجاوز نمايند در مقام مدافعه برآيم ، و تا آخرين قطره خون من بر زمين نريخته است ، دست از جنگ و ستيز با آنان نكشم ، و اگر غير از اين رفتار كنم در شمار منكرين و كافرين به تو باشم ، و خدا و رسول از من بيزار شوند))
بعد از اشغال شهر بوشهر در 26 رمضان 1333 ه‍ق ، نيروهاى انگليسى قصد تصرف ناحيه دلوار را مى كنند. دلوار محلى بود كه پيش از آن چند بار سربازان انگليسى بدانجا تجاوز كرده اما طعم تلخ شكست را در ناحيه چشيده بود.
رئيسعلى خان دلوارى و شيخ حسين خان كوتاهى و زاير حضرخان اهرمى كه از اين وقايع آگاه و در مقام دفاع از وطن بر مى آيند.
قيام دليران تنگستان عليه اشغالگران انگليس آغاز مى شود و نيروهاى متجاوز انگليس كه قريب به پنچ هزار بودند در دام دلير مردان تنگستانى گرفتار مى آيند و عده زيادى از متجاوزان انگليسى در اين حمله از بين مى روند. قيام مردم تنگستان بر روى هم هفت سال طول مى كشد و در اين مدت دليران تنگستانى دو هدف عمده را دنبال مى كند:
1 - پاسدارى از بوشهر و دشتستان و تنگستان به عنوان منطقه سكوت خود.
2 - جلوگيرى از حركت قواى بيگانه به درون مرزهاى ايران و دفاع از استقلال وطن .
رئيسعلى دلوارى كه در حقيقت روح قيام شورانگيز مردم جنوب ايران به شمار مى رفت و از حيث خصائص اخلاقى و نظامى بر سايرين تفوق داشت ، قبل از اين كه زندگى را به درون گويد، بارها مرگ خود ررا پيش بينى كرده بود تا اين كه سرانجام ، در شب هجوم دشمن در ناحيه ((تنگگ صفر))هنگام شبيخون به دشمن از پشت سر توسط غلامحسين تنگكى در روز بيست و سوم 1333 ه‍ق به فيض شهادت نايل مى آيد. درباره علل قتل رئيسعلى به صراحت نمى توان چيزى گفت چه وقايع نگاران و مورخان آن عصر به اين موضوع اشاره اى نكرده اند. ولى غلامحسين تنگكى قبل از به شهادت رساندن رئيسعلى خطاب به صاحب منصب انگليسى گفته است : ((من تشنه خون رئيسعلى هستم چون جد او قاتل پسر عموى من است و مدتهاست كه منتطر هستم با يك گلوله او را سوراخ كنم .))
رئيسعلى سمبل مبارزه با استعمار
رئيسعلى دلوارى در مبارزه با استعمار چهره واقعى و ژرفاى ايمان خود را نشان داد و به قيام خونين ضد اجنبى مردم نواحى دشتى ، دشتستان و تنگستان رنگ خاصى بخشيد.
روح استقلال طلبى و عشق به ميهن و غيرت و حميت وى از او شخصيتى به وجود آورده بود كه آوازه جانبازى و فداكارى در سراسر ايران طنين افكند. وى نبرد عليه قواى مهاجم را وظيفه ملى و مذهبى خود مى دانست و فعاليتهاى ضد انگليسى او از اين اعتقاد مايه مى گرفت و تقويت مى شد. رئيسعلى قاطعانه تصميم گرفت خود را فداى استقلال و تماميت ارضى وطن افكند. مقامات انگليسى كه اغلب با تزويز و نيرنگ و پرداخت رشوه و رز و سيم بر حريف چيره مى شدند، پس از اتخاذ تصميم قطعى درباره اشغال بوشهر و پيشروى به سوى شيراز به منظور تطميع رئيسعلى ، دو نفر از متابعان حيدرخان حيات داودى رابه دلوار گسيل مى دارند تا به رغم خود موافقت او را مبنى بر پياده شدن قواى انگليسى در كرانه خليج فارس و حركت به سوى شيراز جلب كنند. نمايندگان حيدرخان ضمن ملاقات با رئيسعلى متذكر مى شوند كه چنانچه او از قيام عليه قواى اشغالگر صرف نظر كند، مقامات انگليسى چهل هزار پوند به او خواهند پرداخت . رئيسعلى با صراحت و شجاعت تمام مى گويند: ((چگونه مى توانم بى طرفى اختيار كنم در حالى كه استقلال ايران در معرض خطر جدى قرار گرفته است ؟))
پس از مراجعت نمايندگان حيدرخان كه تيرشان به هدف مقصود اصابت نكرده بود، نامه تهديدآميزى از طرف مقامات انگليسى به رئيسعلى نگاشته مى شود مبنى بر اين كه :
((چنانچه بر ضد دولت انگليس قيام و اقدام كنيد، مبادرت به جنگ مى نماييم در اين صورت خانه هايشان ويران و نخلهايتان را قطع خواهيم كرد.))
رئيسعلى در پاسخ مقامات انگليسى مى نويسد: ((خانه ما كوه است و انهدام و تخريب آنها خارج از حيطه قدرت و امكان امپراطورى بريتانياى كبير است. بديهى است كه در صورت اقدام آن دولت به جنگ با ما، تا آخرين حد امكان مقاومت خواهيم كرد.))

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -