انهار
انهار
مطالب خواندنی

احادیث تقیه

بزرگ نمایی کوچک نمایی
حدیث هایی در مورد تقیّه
1- ابی عمر اعجمی گوید، حضرت امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: ای ابأ عمر، راستی که نه دهم دین در تقیّه است و کسی که تقیّه ندارد، دین ندارد، و تقیّه در هر چیز هست جز در نوشیدن نبید و مسح بر روی کفش(به جای روی پا).
توضیح بیشتر در مورد حدیث: تقیه، همکاری با مخالفان است در انجام امور دینی برای حفظ جان و آبرو و زیان مالی که بر ترک آن مترتب شود و چون در آن زمان از طرف حکومت مخالف وقت بسیار سخت گیری بوده و شورش هایی وجود داشته است که به هر بهانه ای مردم را تعقیب می کردند و بی رحمانه می کشتند و به زندان می افکندند امام با این بیان بلیغ لزوم تقیه را اعلام کرده است، و مجلسی (ره) گوید: مقصود این است که از شدت وضع زمانه ثواب تقیه به برابر اعمال دیگر است و به عبارت دیگر ایمان آنها که به عنوان تقیه کار کنند ده برابر تارک تقیه است.[1]
2- ابو بصیر گوید، حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: تقیّه از دین خدا است. گفتم: از دین خدا؟ فرمودند: آری، به خدا هر آینه یوسف فرمود: ((... ای کاروانیان! بی گمان شما دزد هستید.))(یوسف-70) به خدا که چیزی ندزدیده بودند و ابراهیم فرمود: (( و گفت: من بیمارم ))(صافات-89) به خدا بیمار نبود.[2]
3- عبدالله بن ابی یعفور گوید، امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: برای حفظ دین خودتان تقیّه کنید، آن را زیر پرده ی تقیّه بدارید زیرا هرکه تقیّه ندارد، ایمان ندارد، همانا شما در میان مردم چون زنبور عسل باشید میان پرندگان، اگر پرنده ها می دانستند درون زنبور عسل چیست؟ چیزی از آن نمی ماند که آن را نخورند و اگر مردم بدانند که در درون دل شما چیست و بفهمند که شما ما خاندان را دوست می دارید، شما را با همان زبان خود بخورند و تمام کنند و شما را در نهان و عیان بد گویند، خدا رحمت کند بنده ای را که از شماها بر دوستی و ولایت ما باشد.
توضیح بیشتر در مورد حدیث: شما را با زبان خود بخورند، یعنی دشنام و ناسزا گویند و با سخن چینی در نزد حکومت جور شما را گرفتار زندان و چوبه ی دار و اعدام سازند.[3]
3- حضرت امام صادق (علیه السّلام) در تفسیر قول خدا عزوجل (( و نیکی با بدی یکسان نیست)) فرمودند: خوبی تقیّه است و بدی فاش کردن است،(( {بدی را} با آنچه نیکوتر است دفع کن )) فرمودند: آنچه بهتر است، تقیّه است، (( که ناگاه{خواهی دید} همان کسی که میان تو و او دشمنی بود، چون دوستی صمیمی گشته است.))[4]
4- ابی عمرو کنانی گوید، حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرمودند: ای ابا عمرو، بگو بدانم، اگر برایت حدیثی باز گفتم یا فتوائی دادم سپس بازآمدی و از آن پرسیدی و به تو خبری بر خلاف خبر اوّل دادم یا فتوائی مخالف فتوای اوّل دادم، به کدام،عمل می کنی؟ گفتم: به آنکه تازه تر است و آن دیگری را رها کنم، فرمودند: درست گفتی ای ابا عمرو، خدا نخواسته عبادت شود، جز نهانی، هلا به خدا که اگرشما چنین کنید، راستی که برای شما و برای من بهتر است و خدا برای ما و شما در دین خود نخواسته است جز تقیّه.[5]
5- حضرت امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: تقیّه احدی به تقیّه ی اصحاب کهف نرسد، راستی که در جشن عید(بت پرستها) شرکت می کردند و زنار به کمر می بستند و خدا دو مزد به آنها داد.[6]
6- حمّاد بن واقد لحّام گوید: در راهی روبروی حضرت امام صادق (علیه السّلام) شدم و از آن حضرت رو گرداندم و درگذشتم و پس از آن خدمتش رسیدم و گفتم: قربانت، به راستی به شما بر می خورم و رو می گردانم که مبادا بر شما ناگوار نباشد، به من فرمودند: خدا تو را رحمت کند ولی دیروز مردی در فلان موضع به من برخورد، گفت: بر تو درود ای ابا عبدالله، نه کار خوبی و نه کار شایسته ای.[7]
7- مسعدة بن صدقه گوید، به حضرت امام صادق (علیه السّلام) گفته شد: مردم روایت کنند که حضرت امام علی(علیه السّلام) بر منبر کوفه فرموده اند: أیا مردم، به راستی شما به زودی دعوت شوید که مرا دشنام دهید، و مرا دشنام دهید، سپس دعوت شوید که از من بیزاری جویید، از من بیزاری مجویید، در پاسخ فرمودند: مردم چه اندازه به علی(علیه السّلام) دروغ می بندند، سپس فرمودند: همانا علی(علیه السّلام) فرموده اند: راستی شما به دشنام بر من دعوت شوید،مرا دشنام دهید،سپس بیزاری از من دعوت شوید، و به راستی که من بر کیش محمّدم، نفرمودند: از من بیزاری مجویید، سائل گفت: بفرمایید اگر کشته شدن را بر بیزاری جستن برگزید؟ فرمودند: که به خدا این وظیفه را ندارد، و وظیفه ی او همان است که عمار بن یاسر بدان عمل کرد که اهل مکه او را به زور وادار کردند( کفر گوید) ولی دلش به ایمان، مطمئن بود، و خدا عزوجل درباره ی او فرو فرستاد: ((هر کس پس از ایمانش، به خدا کافر شود{جزایش دوزخ است} جز کسی که تحت فشار {واقع} شده ولی دلش به ایمان محکم است؛ آری کسی که سینه ی خود را به کفر بگشاید، خشمی از خدا بر آنهاست و ایشان را عذابی بزرگ خواهد بود.))(نحل-106) در این وقت، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمودند: اگر برگشتند به کار خود، تو هم برگرد بدانچه کردی، خدا عزوجل عذر تو را پذیرفت و نازل کرد و به تو فرمان داد که برگردی اگر برگشتند.
توضیح بیشتر در مورد حدیث: از مجلسی(ره) – عامه و خاصه روایت کرده اند که قریش، عمار و پدرش و مادرش را به نام یاسر و سمیه را واداشتند که از دین برگردند،پدر و مادرش نپذیرفتند و آنها را کشتند و عمار زبانی آنچه را خواستند انجام داد، به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفته شد: عمار کافر شده، فرمودند: نه هرگز عمار از سر تا قدم پر از ایمان است و ایمان با گوشت و خونش آمیخته، عمار گریان نزد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، رسول خدا اشک از دو چشمش پاک کرد و فرمودند: چرا  چرا اگر دوباره هم تو را گرفتار کردند برای آنها بگو هرچه گفتی.
در نهج البلاغه امیر المومنین (علیه السّلام) به یاران خود فرمودند: پس از من مردی بر شما چیره شود گلو گشاد و شکم گنده، هرچه یابد بخورد و دنبال باقی گردد او را بکشید و هرگز نخواهید کشت هلا او شما را وادار به دشنام بر من و بیزاری از من، اما به من دشنام بدهید که مایه ی پاکی من و نجات شماها است و اما از من بیزاری نجویید که من به آفرینش خداپرستی پاک، و آلوده نشده، زائیدم و پائیدم و به ایمان و هجرت پیشی گرفتم. و اخبار دیگر هم در خودداری از برائت از علی وارد شده و اخباری هم آن را تجویز کرده و برای جمع میان این اخبار چند وجه نقل شده است، پایان نقل از مجلسی.
من می گویم ، اختلاف اخبار از نظر اختلاف درجات ایمان است نسبت به خواص و بزرگان اصحاب که به مقام مصلح رسیده بودند وظیفه ی تحمل شکنجه و قتل بوده و استقامت در اظهار حق ولی نسبت به درجات پایین تر تا برسد به عموم شیعیان که در زمان امام (علیه السّلام) بودند وظیفه ی تقیه بوده است و در مقام حفظ جان برائت هم تجویز شده، و امام صادق (علیه السّلام) که در این حدیث تکذیب می کند که علی (علیه السّلام) فرموده باشد: (از من بیزاری مجویید) در مقام خود درست است زیرا در مقام بیان تکلیف عمومی چنین حکمی صادر نمی شود و موضوع جانبازی در راه عقیده و ایمان که از باب جهاد استماته است امری است اختیاری و داوطلبی و اخباری که آن را تجویز کرده است برای ارشاد به این وظیفه عالی انسانی است و این گونه امور فوق مقام تشریفات عمومی و وظائف کلی است و ما در کتاب رموزالشهاده شرح مبسوطی در این مومضوع نوشتیم که با ترجمه ی کامل نفس المهموم چاپ شده به آنها رجوع شود.[8]
8- حضرت امام صادق(علیه السّلام) فرمودند، که پدرم می فرمودند: کدام چیز چشمم را از تقیّه روشن تر می کند، به راستی تقیّه سپر مومن است.[9]
9- حضرت امام باقر (علیه السّلام) فرمودند: همانا تقیّه برای این مقرر شده که خون و جان با آن نگهداری شود و اگر تقیّه به خون ریزی کشد، دیگر تقیّه نیست. ( و در ریختن خون دیگران تقیّه روا نیست.)
توضیح بیشتر در مورد حدیث: مثل معروف برای اینکه تقیه سبب ریختن خون شود این است که ظالمی شخصی را مأمور کند برای کشتن مسلمانی برخلاف حق و در معرض این باشد که اگر حکم او را اجرا نکند خود او را بکشد در این صورت نمی تواند به عنوان تقیّه برای حفظ جان خود اقدام به کشتن مسلمان بی گناهی کند. مجلسی (ره) گوید: مشهور این است که اگر او را وادار کند بر انجام جراحتی که موجب قتل نباشد در صورتی که اگر انجام ندهد گمان دارد که او را خواهد کشت جائز است آن جراحت را برای حفظ جان خود مرتکب شود، و بعضی این خبر را چنین معنی کرده اند که: تقیّه برای حفظ جان است و اگر کسی می داند که او را به هر حال می کشند دیگر تقیّه ندارد.[10]
10- حضرت امام باقر (علیه السّلام) فرمودند: تقیّه در هر چیزی است که آدمی زاده بدان ناچار می گردد و محققاً خدا آن را برایش حلال کرده است.[11]
11- حضرت امام صادق(علیه السّلام) فرمودند: تقیّه سپر خدا است میان او و میان خلق او (یعنی مانع عذاب خدا و نزول بلا است- از مجلسی(ره))[12]
12- عبدالله بن عطاء گوید: به حضرت امام باقر(علیه السّلام) گفتم: دو مرد اهل کوفه را گرفتند و به آنها گفته شد از امیرالمومنین(علیه السّلام) بیزاری جویید، یکی بیزاری جست و او را آزاد کردند و یکی امتناع کرد و او را کشتند؟ فرمودند: آنکه بیزاری جسته(از روی تقیّه) مردی است که در دیانت خود مسأله می دانسته ( و به تکلیف تقیّه عمل کرده) و اما آنکه بیزاری نجسته، مردی است که به بهشت شتافته(یعنی از مصلحان بزرگ و جانبازان راه حق بوده است.)
توضیح بیشتر در مورد حدیث: مجلسی(ره) گفته این حدیث دلالت دارد که ترک تقیّه از روی جهالت و نادانی مایه ی اجر و ثواب است و این منافاتی با جواز ترک ندارد چنانچه گذشت، پایان نقل از مجلسی.
من می گویم، موضوع ترک تقیّه در اینجا ربطی به نادانی ندارد و کسی که برای خاطر دین، جان خود را از دست داده است روا نیست که گفته شود یک حکم معمولی را نمی دانسته بلکه از روی اخلاص داوطلب جانبازی در راه حق شده و به بهشت شتافته.[13]
13- عبدالله بن ابی یعفور گوید: شنیدم حضرت امام صادق(علیه السّلام) می فرمودند: تقیّه سپر مومن است، تقیّه نگهدار مومن است، ایمان ندارد کسی که تقیّه ندارد، به راستی بنده ای است که حدیثی از ما به دست او می رسد و میان خود و خدا عزوجل بدان دین داری می کند پس وسیله ی عزت او است در دنیا و نور است در دیگر سرای، و بنده ای است که حدیثی از ما به دستش می افتد و آن را فاش و آشکار می سازد و در دنیا خوار می شود و خدا عزوجل آن نور را از او بازپس می گیرد(یعنی برای ترک تقیّه عبادتش باطل و بی اثر است و در آخرت از آن بهره ای ندارد- از مجلسی (ره))[14]

[1] اصول کافی جلد 4، ص641
[2] اصول کافی جلد 4، ص641
[3] اصول کافی جلد 4، ص 643
[4] اصول کافی جلد 4، ص 643
[5] اصول کافی جلد 4، ص 643
[6] اصول کافی جلد 4، ص645
[7] اصول کافی جلد 4، ص645
[8] اصول کافی جلد 4، ص647
[9] اصول کافی جلد 4، ص649
[10] اصول کافی جلد 4، ص649
[11] اصول کافی جلد 4، ص651
[12] اصول کافی جلد 4، ص651
[13] اصول کافی جلد 4، ص651
[14] اصول کافی جلد 4، ص653

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -