انهار
انهار
مطالب خواندنی

عبدالملک زاهدی که گرگ شد

بزرگ نمایی کوچک نمایی
مرگ عبدالملك مروان (لعنة الله عليه )
تاریخ پر رنج و مرارت و خون‏رنگ اسلام، کتابچه‏ای است که در میان برگ‏های آن حوادث زشت و زیبای بسیاری ترسیم شده است که بیان‏گر حق و باطل و روشن‏گر هر یک از این عرصه ‏هاست.
در کنکاش میان این برگ‏ها، شخصیت‏های تاریخ اسلام هر یک شاخصه‏هایی مشترک و متفاوت دارند. این اشتراکات، مرهون اصول و شیوه‏های موردنظر و عمل سیاسیون است. اختلافات و تفاوت‏ها نیز حاصل شرایط زمان و مکان. آن‏چه که حیرت پژوهنده را پس از هزار و اندی سال برمی‏انگیزد، آن است که بینندگان این نمایشگاه عبرت‏آموز، هیچ‏گاه در اعصار تاریخ، نخواسته و یا نتوانسته‏اند از این کتاب‏چه درس‏آموز عبرت گیرند. این پرسش و ابهام آن‏گاه پاسخی در خور می‏یابد که بدانیم شخصیت‏های تاریخ عموما در پرده‏هایی از تشرع و دین، جنایت‏بارترین رفتارهای سیاسی را اعمال نموده‏اند و نه تنها اعتراضی را برنیانگیخته‏اند که با رویکرد ناشی از خوف و هراس مردم نیز مواجه گشته‏اند. یکی از این اعصار حیرت برانگیز عصر خونین مروانیان است که با آینده ‏نگری علی ‏علیه السلام در جنگ جمل(1)، برگ‏های سرخ این تاریخ پیش از وقوع نگارش، بازخوانی شده است.
یکی از نخستین نگارندگان این جریده سرخ، عبدالملک بن مروان است. دوره‏ های حکومت زورمدارانه بنی‏ امیه به دو دوره عمومی تقسیم می‏گردد. این دوره‏ ها که همچون حلقه یک زنجیره‏اند، در زیر عنوان پنهان‏کاری سیاسی و فریب‏کاری متشرعانه شکل گرفته است. دوره عمومی هزارماهه حکومت‏ بنی‏ امیه، که بنا به دستور پیامبراکر م‏صلی الله علیه وآله بر آنان حرام برشمرده است،(2) در آغاز با تدبیر و سیاسی‏کاری‏های آزادشدگان در فتح مکه همراه شد و در دوره دوم و پس از اتمام عصر سه خلیفه اموی، گوی لافت‏ بر دست فرزندان نفرین شده پیامبراکرم‏صلی الله علیه وآله یعنی مروان بن حکم قرار گرفت. نخستین بخش طولانی عصر مروانیان، توسط عبدالملک نگاشته می‏شود که در این نوشتار بر آن خواهیم بود تا قطعاتی از تاریخ را در برابر دیدگان امروز قرار دهیم.
جوجه کبوتر نفرین شده!
عبدالملک بن مروان فرزند خاندانی است که به دستور پیامبر از مدینه به سوی طائف تبعید شدند و تا دوران حاکمیت‏خلیفه سوم، در تبعیدگاه به چرای گوسفندان می‏پرداختند. اگر گفتار مسعودی درباره تاریخ مرگ عبدالملک و سال عمر او درست‏باشد، بی‏شک او در سال بیستم هجرت در طائف به دنیا آمده است. هر دو نیای او از مطرودین پیامبرخدا بودند. نیاکان او از دشمنان سرسخت و مستهزئین پیامبر گرامی اسلام بودند و پدر او نیز از کارگردانان فتنه‏ها و بحران‏های صدر اسلام بود. دوران جوانی عبدالملک دوره‏ای کاملا ناهماهنگ با دوران خلافت اوست. دورانی زاهدانه که به عبادت و تهجد گذشته است‏ به گونه‏ ای که او را ملقب به «حمامة المسجد» نمود! او تا سن 45 سالگی روزگار را به کسب علم و زهد می‏گذرانده و در سلک گوشه‏ گیران و عبادت‏کنندگان مدینه، به تسبیح و عبادت حضرت حق مشغول بوده است.
ظاهر تاریخ نشان می‏دهد که او در هیچ یک از عرصه ‏های سیاسی حضور نیافت تا آن‏که پدرش در سال 65 هجری برای او از مردم بیعت گرفت و او را به مقام ولایت‏عهدی رساند. از آن پس، عبدالملک مهیای حضور در عرصه سیاست می‏شد تا آن‏که حکومت نه ماهه پدرش مروان پایان یافت. حکومتی کوتاه و خونین، «چندان‏که سگ بینی خود را بلیسد!»(3)
شخصیت عبدالملک تا پیش از خلافت آن‏چنان که تاریخ اذعان می‏کند، شخصیتی است که به هیچ وجه نمی‏توان آن را با دوران خلافت او هماهنگ یافت. تاریخ درباره او چنین گفته است:
«او پیش از رسیدن به قدرت یکی از فقهای مدینه به شمار می‏رفت.(4) عبدالملک به زهد و عبادت و دین‏داری شهرت داشت و اوقات خود را به عبادت در مسجد سپری می‏کرد به گونه‏ای که به او لقب «حمامة المسجد» یعنی کبوتر مسجد داده بودند.»(5) این خصوصیت در او پایدار نماند و با رسیدن به قدرت و خلافت، به تمامی آنچه که در دوران جوانی کسب کرده بود، پشت پا زد.
فرصتی برای کفتار شدن
عبدالملک بن مروان در سال 65 هجری به ولایت‏عهدی برگزیده شد و در همان سال به خلافت رسید. این خلافت در عصری نصیب او شد که جنگ میان شام وعراق همچنان بر سر تصاحب خلافت‏خون می‏ریخت و تا سال‏های میانی خلافت عبدالملک نیز ادامه داشت. این نزاع‏ها علاوه بر نزاع‏های خانوادگی فرزندان امیه بود. نزاع‏هایی که به مرگ مروان انجامید و تا پایان حکومت مروانیان نیز قربانی گرفت. عبدالملک با دعوت مردم شام به سوی منصب خلافت رهسپار شد حال آن‏که بهتر از هر کسی می‏دانست که عموزادگان اموی، در پی یافتن فرصت مناسب برای گرفتن موقعیت و منصب او هستند. پس در همان آغاز کار به خوبی دریافت که با سیره دین‏داری و زهد، توان مقابله با عموزادگان پرورش یافته در شام را نخواهد داشت. از این‏رو، شیوه پدر را در این عرصه دنبال نمود. سیوطی آورده است:(6) «آن هنگام که خبر خلافت را به عبدالملک دادند، سرگرم خواندن قرآن بود. با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: اینک بین من و تو جدایی افتاد. دیگر با تو کاری ندارم!» این تغییر ماهیت و رنگ‏پذیری، دقیقا خصلت و ویژگی پدری بود که او را در دامان خود پرورش داده بود. عبدالملک رهسپار دمشق شد، حال آن‏که خاندان امیه هنوز در پذیرش او تردید داشتند. چون به دمشق رسید، چهره‏ای مظلومانه به خود گرفت، چه آن‏که بیم داشت تا عمروبن سعید، علیه او بتازد و مردم را بر گرد خود جمع کند. چون پیروان و دوستان مروان به او رجوع کردند، گفت: خوف آن دارم که عمروبن سعید از من کینه‏ای بر دل داشته باشد. پس گروهی از مروانیان به پا خاستند و گفتند: به خداوند سوگند باید بر بالای منبر روی و گرنه گردنت را می‏زنیم. سپس، بر بالای منبر رفت و مردم با او بیعت کردند.(7) آن‏چنان‏که تاریخ گفته است: مروان نخستین کسی بود که با زور شمشیر خلافت را گرفت و گویا فرزند او نیز نخستین کسی است که با زور شمشیر خلافت را پذیرفت. این اصرار مروانیان از آن جهت‏بود که موقیت زمانی را بهترین رصت‏برای انتقال دایمی قدرت از امویان به مروانیان یافته بودند. از این‏رو، دوران دوم حکومت‏بنی‏امیه آغاز گشت.
عبدالملک اگرچه به اعتراف تاریخ از ذکاوت و تیزبینی خاصی برخوردار بوده است، اما روحیه خون‏ریزی و بخل او موجب شد که زشت‏ترین صحنه‏های سیاسی در تاریخ زندگی و خلافت او رقم خورد.
جولان‏های کفتار!
در طول زندگی مردان خون‏ریز تاریخ، آنچه که بیش از هر نکته‏ای آشکار می‏شود، سنگ‏دلی و خونسردی آنان در عرصه جنایت‏هاست. عبدالملک از آن جهت که شخصیتی دوگانه در زندگی داشته است، در این عرصه جایگاهی بس رفیع یافته است. سعید بن مسیب، که از نزدیکان خلیفه است، چنین می‏گوید: «روزی به نزد او رفتم. به من چنین گفت: چنان شده‏ام که اگر کار نیکی انجام دهم خرسند نمی‏شوم و اگر کار بدی از من سر بزند ناراحت نمی‏گردم. به او گفتم: امیرالمؤمنین! مرگ دل در تو کامل شده است.»(8) روزی ام‏الدرداء به خلیفه گفت: ای امیرالمؤمنین! شنیده‏ام پس از عبادت و تهجد شراب نوشیده‏ای؟ خلیفه پاسخ داد: نه تنها شراب که خون مردم را نیز نوشیده‏ام.»(9) این سیره موجب گردید تا او در امر سیاست‏به هیچ قاعده و معیار اخلاقی و دینی پای‏بند نگردد.
در دوران حکومت او، جنگ‏های فراوانی به وقوع پیوست. مهم‏ترین این جنگ‏ها با مدعیان خلافت در حجاز و عراق و خون‏خواهان حسین بن علی‏علیه السلام انجام گرفت که در تمامی این نزاع‏ها عبدالملک با به کارگیری عناصرخون‏ریز و سفاکی چون حجاج بن یوسف ثقفی پیروز از میدان بیرون آمد. تاریخ درباره او چنین می‏گوید: «او فردی خون‏ریز بود. عمال او چون حجاج حاکم عراق، مهلب حاکم خراسان و هشام بن اسماعیل حاکم مدینه همچون او، سفاک و بی‏رحم بودند. بدتر از همه آنان حجاج بود.»(10)
در این میان، جنگ‏های قبیله‏ای که برای تصاحب خلافت‏سراسر سرزمین اسلامی را فراگرفته بود، موجب شد که تمامی تیره‏های عرب به دسته‏های مختلف تقسیم شوند. تا آنجا که در سال 68 هجری در عرفات چهار پرچم برافراشته شد: محمد بن حنیفه و همراهان او، پسر زبیر و همراهان او، نجدة بن عامر حروری و پرچم بنی‏ امیه.
این پراکندگی، تفرق و اختلاف موجب شد، تا مروانیان برای استیلای دایمی قدرت و تثبیت‏حکومت، به جنایت‏بارترین اعمال دست‏یازند. حجاج به عنوان نماینده تام‏الاختیار خلیفه، مهم‏ترین دشمنان خلیفه را با عنصر خون‏ریزی و سفاکی، توانست‏سرکوب نماید.
یعقوبی در یکی از گزارشات خود چنین آورده است: «حجاج که به کوفه رسید، سر و روی خود را پوشانده بود. رو به مردم نمود و مردم او را سنگ‏باران کردند. حجاج روی خود گشود و گفت: «... امیرالمؤمنین جعبه تیرهای خود را بر زمین پراکند و یک به یک آن‏ها را چشید و تلخ‏تر محکم‏تر از همه آن‏ها را یافت و به سوی شما انداخت و برای شما تازیانه و شمشیری را به گردنم افکند. اما تازیانه در راه افتاد و شمشیر بر جای است.»(11)
پی‏ نوشت‏ها:
1. علی‏ علیه السلام در روز جنگ جمل با دیدن مروان فرمود: «زود است که امت از او و فرزندانش روزی سرخ و خونین ببینند.»
2. اشاره است‏به حدیثی از پیامبر که فرموده ‏اند: «خلافت‏ بر آل ابی سفیان حرام است...»
3. اشاره به پیش‏گویی حضرت علی‏ علیه السلام در روز جنگ جمل
4. الفخری، صفحه 122، ابن طقطقا
5. تجارب السلف، ص 76، هندوشاه
6. سیوطی، تاریخ الخلفا، ص 217
7. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 201، ابن واضح
8. الفخری، ص 122، ابن طقطقا
9. تاریخ الخلفا، ص 216، سیوطی
10. الامامه و السیاسه، ص 31، ج 2، ابن قتیبه دینوری
11. تاریخ یعقوبی، ج 2، ابن واضح

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -