انهار
انهار
مطالب خواندنی

قسمت دوم

بزرگ نمایی کوچک نمایی
شرح مناجات شعبانیه
قسمت دوم
وَ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ تَخْبُرُ حاجَتی وَ تَعْرِفُ ضَمیری وَ لا یَخْفی عَلَیْکَ اَمْرُمُنْقَلَبی وَ مَثْوایَ وَ ما اُریدُ اَنْ اُبْدِئَی بِهِ مِنْ مَنْطِقی وَ اَتَفَوَّهُ بِهِ مِنْ طَلِبَتی وَ اَرْجُوهُلِعاقِبَتی. وَ قَدْ جَرَتْ مَقاء دیرُکَ عَلَیَّ یا سَیِّدی فیما یَکُونُ مِنّی اِلی آخِرِ عُمْریمِنْ سَریرَتی وَ عَلانِیَتی، وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتی وَ نَقْصی وَ نَفْعی وَ ضری.
و تو می دانی آنچه را که در دلِ من است و از نیازم آگاهی و ضمیرم رامی شناسی و هیچ امری از امور دنیا و آخرتم بر تو پوشیده نیست؛ و نیزمی دانی آنچه را که می خواهم بر زبان آورم، و به آن دهان بگشایم، وآگاهی به آنچه که برایِ عاقبتم امیدوارم. و به درستی که آنچه در ظاهر وباطنِ من تا آخر عمر از من سر خواهد زد، از تقدیرِ تو گذشته است و کمیو زیادی و سود و زیانِ من به دستِ تو است، و در دستِ هیچ کس جز تونیست.
نکاتی از این فراز
1. آگاهی خداوند به تمام اسرار بندگان؛
2. تقدیر الهی بودن تمامی امور در زندگیِ بنده؛
3. در اختیار داشتن سود و زیان در زندگی تمامی مردم.
توضیح این نکات:
«وَ تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ تَخْبُرُ حاجَتی...»
علم الهی به اسرار بندگان
خداوند به آنچه در قلب ها می گذرد آگاه است و بالاتر از آن، اینکه بر هر چیزی درجهان هستی، علمی کامل دارد. خداوند در قرآن کریم می فرماید:
وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ.[1]
و پنهان نمی ماند از پروردگارت، حتّی به اندازه ذرّه ای در زمین و آسمان.
سعدی گوید:
بَرو علمِ یک ذرّه پوشیده نیست           که پیدا و پنهان به نزدش یکی است
بر احوال نابوده، علمش بصیر               به اسرار ناگفته لطفش خبیر
همچنین می فرماید: «یَعْلَمُ خائِنَةَ اْلأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ؛ او به خیانت چشم ها و بهآنچه در سینه ها پنهان است عالم است»[2] هم قصه نانموده دانی  هم نامه نانوشته خوانی[3]
ذکر این عبارات از دعا در اول نیایش و حق تعالی را آگاه دانستن به نیازهایدرونی خویش، هم به معنای ستایش از محبوب است که خود یکی از آدابدعاست و هم گلگشتی است سریع در یکی از زیباترین منازل عالیه عرفانی.
توضیح آنکه، اولیای الهی در عین حال که اهلِ دعا و خواستن می باشند، گاهینیز در اوجِ احوال روحانی خویش و در ورود به یکی از مراحل والای سیر وسلوک خویش، دست از دعا نمودن بر می دارند؛ به این زبان حال که «عِلْمُهُ بِحالیحَسْبی مِنْ سُئوالی؛ علم او به حالِ من، مرا کافی است که از او در خواستی نمایم». چنانچه درداستانی از ابراهیم خلیل الرّحمن علیه السلام نقل شده است:
آن گاه که او را به سوی آتش پرتاب نمودند، جبرئیل به ملاقات او آمد و به اوگفت: آیا حاجتی داری تا برآورده سازم؟ ابراهیم علیه السلام گفت: اما به تو حاجتیندارم. در این هنگام، جبرئیل به او پیشنهاد کرد و گفت: پس نیازت را از خدابخواه. ابراهیم علیه السلام در جواب گفت: «عِلْمُهُ بِحالی حَسْبی مِنْ سُؤالی؛ همیناندازه که او از حالِ من آگاه است، کافی است.[4]
خدا داند که حافظ را غرض چیست       وَ عِلْمُ اللّهِ حَسْبی مِنْ سُؤالی[5]
ارباب حاجتیم و زبانِ سؤال نیست        در حضرت کریم تمنّا چه حاجت است[6]
غرض آنکه حضرت در این فراز از دعا، خواستند از این حقیقت عالی و زیبا،حظّی برده و از این خرمن خوشه ای برداشته و در این عالم روحی نیز گامیبردارند و آن اینکه «عِلْمُه بِحالیِ حَسْبی من سُؤالی».
«وَ قَدْ جَرَتْ مَقادیرُکَ عَلَیَّ یا سَیِّدی فیما یَکُونُ مِنّی اِلی آخِرِ عُمْری مِنْ سَریرَتی وَ عَلانِیَتی»
تقدیرِ الهی
گرچه بحث از «قضا و قَدَر»، از پیچیده ترین مباحثِ علمِ کلام است، ولی بهمناسبت این فراز از دعا، که از تقدیر سخن گفته شده است، بهتر دیدیم که به طورمختصر و به دور از پیچیدگی، اشاره ای به آن گردد.
شاید نخستین سؤالی که با شنیدن نام «قضا و قَدَر» به ذهن آدمی خطور می کنداین است که: اگر بنا باشد، هر آنچه که در زندگی آدمی پیش می آید و اتفاق می افتد،بر طبق قضا و قدر الهی باشد، پس چه فایده ای برای دعا می توان تصور کرد واساسا تلاش در زندگی بشر چه سودی می تواند داشته باشد؟
در پاسخ به این سؤال مهم، آن هم به اجمال باید گفت:
اولاً ـ قضا و قدر همانند درختی با شاخه های انبوه است.
از جمله شاخه های آن این است که: دعا نمودن و به دنبال آن، استجابت دعا،خود از مصادیق قضای الهی است؛ یعنی قضا و تقدیر الهی بر آن تعلق گرفته استکه در زندگی آدمی، دعایی باشد و اجابتی.
همچنین خداوند این گونه اراده فرمود و این گونه قضا و قدر خویش را جاریساخت که هر که در زندگی، اهل تلاش باشد، به آرزوهایش خواهد رسید و مقدرفرمود که هرکه تقوا پیشه کند، رستگار خواهد شد.
ثانیا ـ در مورد دعا، مطلب بالاتر از این حرف هاست؛ یعنی تأثیر دعا تاآنجاست که می تواند قضایِ الهی را نیز تغییر دهد؛ همان گونه که از امام باقر علیه السلام چنین نقل شده است که: «اَلدُّعاءُ یَرُدُّ الْقَضاءَ وَ قَدْ اُبْرِمَ اِبْراما؛ دعا، قضای الهی را تغییرمی دهد، اگرچه آن قضا، کاملاً محکم شده باشد»؛[7] یعنی در واقع، بنده توسط قضای الهیـ که دعا باشد ـ می تواند قضای دیگری را رفع کند و این یکی از شگفتی های اینشاهکار خلقت، یعنی انسان است که تا این حد می تواند در جهان هستی ـ به اذنالهی ـ تأثیرگذار باشد.
در اینجا مناسب است سخنی شیوا و دقیق از استاد شهید مرتضی مطهری درتبیین سخنی که ذکر شد، بیان گردد. ایشان چنین می گوید:
زمانی که با اراده یک پیغمبر یا ولی خدا، کاری خارق العاده انجام می گیرد،شرایط عوض می شود. یعنی یک روح نیرومند و پاک و متصل به قدرتلایزال الهی، شرایط را تغییر می دهد، و به عبارت دیگر، عامل و عنصرخاصی وارد میدان می شود. در مورد تأثیر دعا و صدقه در دفع بلاها و غیرهنیز جریان از همین قرار است. در حدیث آمده است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله سؤال شد با وجود اینکه هر حادثه ای که در جهان رخ می دهد به تقدیر الهی وقضای حتمی او است، دعا و دوا چه اثری می تواند داشته باشد؟ در پاسخفرمودند: دعا نیز از قضا و قدر است.[8]
ایشان همچنین می گوید:
آیا ممکن است عالَم انسانی، در نظامِ عُلوی (یعنی عوالِم بالا) و علمی اثربگذارد و سببِ تغییراتی بشود؟ آیا علم ـ خدا تغییرپذیر است؟! آیا حکم خداقابلِ نقض است؟! آیا دانی می تواند در عالی اثر بگذارد؟! جوابِ همه اینهامثبت است. بلی، علمِ خدا تغییرپذیر است، یعنی خدا علم قابل تغییر هم دارد.حکم خدا قابل نقض است، یعنی خدا حکم قابل نقض هم دارد. بلی دانیمی تواند در عالی اثر بگذارد، نظامِ سُفلی ـ و پایین تر ـ ، و مخصوصا اراده وخواست و عمل انسان، بلکه اختصاصا اراده و خواست و عملِ انسان،می تواند عالَم عُلوی ـ و بالاتر ـ را تکان دهد و سببِ تغییراتی در آن بشود، واین عالی ترین شکل تسلط انسان بر سرنوشت است. اعتراف می کنمشگفت آور است اما حقیقت است.[9]
سخن آخر درباره مبحث قضا و قدر، موضوع «بَداء» است که در واقع،ارمغانی بزرگ از ناحیه اهل بیت علیهم السلام برای انسان هاست.
بَداء به زبان ساده یعنی «اصل تغییرپذیری تقدیرات الهی و اینکه هیچ یک ازامور عالم جز به تقدیر خداوند تحقق نمی یابد، و البته این تقدیر، حتمی نیست.»
ناگفته نماند که «بَداء» از آن دسته از اسرارِ الهی است که احدی را جز خدا،بدان راه نیست. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود: «همانا خداوند را دو علم است:
1. علمِ نهفته و در خزانه که جز او کسی نداند و بَداء از این علم است.
2. علمی که خداوند به ملایکه و رسولان و پیغمبرانش تعلیم داده که ما آن رامی دانیم.[10]
و در قرآن نیز که فرمود: «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ؛ خداوند هرچه راکه بخواهد محو می کند (گرچه ثبت شده بود) و هرچه را بخواهد ثبت می کند ـ گرچه قبلاً ثبت نشده بود ـ و اصل و کتاب مادر، منحصرا نزد اوست».[11] اشاره به همین مسئله بَداء دارد.[12]
حاصلِ سخن آنکه، با وجود «بَداء» موضوع ناامیدی و افسردگی از میانمی رود و منتفی می شود و همواره آنچه درجلوه است، ستاره امید است؛ چونهمواره، احتمال تغییر شرایط موجود می رود.
چنانچه حضرت سیّدالشهداء علیه السلام در دعای عرفه این گونه زیبا و دل نشین بهاین موضوع اشاره فرموده که:
اِلهی اِنَّ اخْتِلافَ تَدْبیرِکَ وَ سُرْعَةَ طَواءِ مَقادیرِکَ مَنَعا عِبادَکَ الْعارِفینَ بِکَ عَنِالسُّکُونِ اِلی عَطاءٍ وَ الْیَأْسِ مِنْکَ فی بَلاءٍ.
خدای من! به درستی که اختلاف و دگرگونی تدبیرات و سرعت تحول تقدیراتتو، بندگان عارف تو را از توقف در عطا و یأس و ناامیدی در بلا باز می دارد.
وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتی و نَقْصی وَ نَفْعی وَ ضَرّی.
در اختیار داشتن سود و زیان مردم از سوی خداوند
خداوند نه تنها «زیادت» و «نفعی» را که نصیب آدمی می گردد از سوی خودمی داند، بلکه «نقصان» و «ضرر» و «مصایبی» نیز که به انسان وارد می شود به خود،منتسب می داند؛ همان گونه که در قرآن، بدان اشاره فرموده است که:
وَ ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی اْلأَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ الاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهاإِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرٌ.[13]
هیچ مصیبتی در زمین و در شما اصابت نمی کند، مگر آنکه قبل از ایجادش درکتابی ثبت است، به درستی که این کار بر خداوند، آسان است.
و نیز در آیه دیگر می فرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ؛ هیچ مصیبتی رُخنمی دهد مگر به اذن خدا».[14]
و بالاخره در آیه دیگر می فرماید: «قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی ضَرًّا وَ لا نَفْعًا؛ بگو! من مالِکِ نفع و ضرر خویش نیستم».[15]
همه از صُنع اوست کَوْن و فساد          خلق را جمله مَبْدَأ است و معاد
همه از او و بازگشت بدو                 خیر و شرّ جمله سرگذشت بدو
اختیار آفرینِ نیک و بد اوست             باعث نفس و مُبدع خِرد اوست[16]
به گفته خواجه شیراز:
گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم             نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
بنابراین، نفع و یا ضرری که به گمان ما از دیگران به ما می رسد، در واقع ازطرف خداوند و به اذن و مشیَت او است.
گر گزندت رسد ز خلق مرنج  که نه راحت رسد ز خلق نه رنج
از خدا دان خلافِ دشمن و دوست        کین دل هر دو در تصرف اوست
گر چه تیر از کمان همی گذرد            از کماندار بیند اهل خِرَد[17]
از ابن عباس نقل است که گفت: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به من فرمود:
ای نو رسیده! کلماتی به تو می آموزم ـ و آن اینکه ـ حریمِ خدای تعالی راحفظ کن که خدای تعالی حفظت کند. اگر مسئلتی داری از خدای تعالیمسئلت کن، و اگر استعانت می جویی از خدای تعالی استعانت جوی و بدان کهاگر همه امت اجتماع کنند تا نفعی به تو رسانند، نخواهند توانست، مگر آنکهخداوند مقدر نموده باشد. و اگر جملگی هم دست شوند تا ضرری به تورسانند، قادر به این کار نخواهند بود، مگر آنکه خداوند اراده فرماید.[18] و[19]
فلسفه نقصان و ضرر بنده از طرف خدا
خداوند، حکیم است و آنچه از او به ظهور می رسد از سرچشمه حکمت ومصلحت جاری می شود. بنابراین اگر نقصان و ضرری نیز متوجه انسان می گردد،از حکمت و مصلحتی پنهانی برخوردار است، گرچه آدمی به سببِ علم اندکش ازآن مصالح بی خبر است.
گفت «بابا فَرَج» که بد خود نیست        وانچه بد دیده ای تو آن بد نیست
از حکیم ای عزیز بد ناید      هر چه او کرد آنچنان باید[20]
بنابراین، «نقصان» نیز همانند «زیادت» و «ضرر» نیز مانند «نفع» از طرف خدابوده و همه در مسیر خدمت انسان و به خاطر مصالحی و برای پرورش او و سیر او به طرف تکامل است.
سنایی گوید:
هرچه در خلق، سوزی و سازی است    اندر آن مر خدای را رازی است
ای بسا شیر، کان تو را آهوست           وی بسا درد کان تو را داروست
حکم و تقدیر او بلا نَبُوَد       هر چه آید به جز عطا نَبُود
به قول ویِن دایر:
اگر معتقد باشید که خدا، هنگامِ مصیبت و گرفتاری به یاریتان خواهد شتافت،و یا اینکه هر درد و رنج به اندازه سرور و شادمانی منشأ الهی دارد، در اینصورت، درد و رنج و یأس و نومیدی از شما دور خواهد گشت.
ویلیام بلیک در عبارت زیر در وصفِ شناخت خدا و اینکه چگونه ذهنکیهانی در هنگام بحران و مصیبت به یاری مان می شتابد می گوید:
گِل وجودِ انسان را از غم و شادی سرشته اند و وقتی این واقعیت را به درستیبشناسیم از بحران های زندگی به سلامت خواهیم گذشت. دست طبیعترشته های غم و شادی را در هم تنیده است، تا جامه ای برایِ روح عالی ومتعالی ما فراهم کند.[21]
ویل دورانت نیز در این باره چنین می گوید:
آنکه تمام اشیا را در سیرِ خود مجبور می بیند، لب به شکایت نمی گشاید؛ زیرااو اشیا را از نظرِ ابدیت نگاه می کند، و می داند که بدبختی های او در نظام کلیعالَم، بدبختی نیستند، زیرا ترکیب و تتابعِ ابدی عالَم را صحیح می داند. با اینافکار و تصورات، شخص، خود را از لذات متغیر و ناپایدار دور می سازد و بهسکوت و آرامش برتری می رسد که در آن، تمام اشیا را اجزاء یک نظم ابدیمی بیند، یاد می گیرد که چگونه بر ناملایمات بخندد و خواه در حال و خواه درهزار سالِ دیگر به حق خود برسد، راضی خواهد بود.[22]
شکسپیر نیز می گوید:
مصیبت، محاسنی دارد، گرچه زشت صورت و زهرآگین است ولی در مغزخود گوهری را نهفته دارد.[23]
هرچه بر تو آن کراهیّت بُوَد  چون حقیقت بنگری رحمت بُوَد

[1] یونس: 61
[2] غافر: 19
[3] نظامی
[4] تفسیر نورالثّقلین، ج 3، ص 435.
[5] حافظ
[6] حافظ
[7] میزان الحکمه، ج 4، ص 1648.
[8] مرتضی مطهری، عدل الهی، ص 115 و 116.
[9] مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، ص 64 و 65.
[10] اصول کافی، ج 1، ص 203.
[11] رعد: 39
[12] ملاصدرا نیز در اسفار، ج 6، ص 396 چنین می گوید: «هرچه خداوند در الواح سماوی و صحیفه هایقَدَری، یعنی همان قلوب ملائکه تاثیرگذار و نفوسِ تدبیر کننده عوالم بالا «نقش زده است، همه، کتابمحو و اثبات است و قابل تغییر است».
[13] حدید: 22
[14] تغابن: 11
[15] یونس: 49
[16] سنایی
[17] سعدی
[18] ابن قیّم جوزیه، شفاء العلیل، ص 13.
[19] «آدم به حَسَب ظاهر می گوید همه چیز با خداست. امّا وجدان و درک این مطلب که هیچ ضرری به مانمی رسد الّا دست اوست، هیچ منفعتی نمی رسد الّا به دست اوست، اوست ضارّ و نافع، اینها چیزهاییاست که دست ماها از آن کوتاه است.» امام خمینی، صحیفه نور، ج 17، ص 265.
[20] شبستری
[21] وین دایر، وجود متعالی انسان، ص 154.
[22] ویل دورانت، تاریخ فلسفه، صص 168 و 169.
[23] شکسپیر، مجموعه آثار، ج 1، ص 635 .

  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -