انهار
انهار
مطالب خواندنی

مقدمات هجرت و آشنايى با اهل يثرب

بزرگ نمایی کوچک نمایی

دو قبيله بت پرست به نام (اوس ) و (خزرج ) از عرب قحطانى در يثرب سكونت داشتند و پيوسته جنگهايى ميان اين دو قبيله روى مى داد، تا آنجا كه به ستوه آمدند ودانستند كه نابود مى شوند و نيز بنى نضير و بنى قريظه و ديگر يهوديان يثرب برآنان گستاخ شدند، جمعى از ايشان به مكه رفتند تا از قريش يارى بخواهند، اما قريش شرايطى پيشهاد كرد كه براى ايشان قابل پذيرش نبود، ناچار آنها به طائف رفتند واز قبيله (ثقيف ) كمك خواستند و از آنها نيز ماءيوس شدند و بى نتيجه بازگشتند.[1]

(سويد بن صامت اءوسى ) براى حج يا عمره از يثرب به مكه آمد ورسول خدا را ملاقات كرد، رسول خدا او را به اسلام دعوت و قرآن بر وى تلاوت كرد،آنگاه به يثرب بازگشت و اندكى بعد، پيش از جنگ بعاث به دست خزرجيان كشته شد.[2]

(ابولحيسر) با عده اى از جمله (اياس بن معاذ) به منظور پيمان بستن با قريش ،عليه خزرجيان از يثرب به مكه آمدند (اياس ) اظهارتمايل به اسلام كرد و اسلام آورد، سپس به يثرب بازگشت و جنگ بعاث ميان اءوس وخزرج روى داد و اندكى بعد (اياس بن معاذ) در حالى كهتهليل و تكبير و تحميد و تسبيح پروردگار مى گفت از دنيا رفت .[3]

نخستين مسلمانان اءنصار 

در سال يازدهم بعثت رسول خدا در موسم حج با گروهى از مردم يثرب ملاقات كرد و باآنها به گفتگو پرداخت و نيز اسلام را بر آنان عرضه داشت و قران را بر ايشان تلاوت كرد اهل يثرب دعوت رسول خدا را اجابت كردند و اسلام آوردند و گفتند اكنون به يثرب باز مى گرديم و قوم خود را به اسلام دعوت مى كنيم ، باشد كه خدا به اين دين هدايتشان كند.

ابن اسحاق گويد: اينان شش نفر از قبيله خزرج بودند كه به يثرب بازگشتند و امررسول خدا را با مردم در ميان گذاشتند و آنان را به دين اسلام دعوت كردند و چيزى نگذشت كه اسلام در يثرب شيوع يافت و نخستين مسلمانان انصار (اسعد بن زراره ) و(ذكوان بن عبد قيس ) بودند و (ابوالهيثم ) نيز در حالى كه رسول خدا را نديده بود اسلام آورد و او را به پيغمبرى شناخت .

نخستين مسجدى كه در مدينه در آن قرآن خوانده شد، مسجد (بنى زريق ) بود. درسال دوازدهم بعثت ، 12 نفر از انصار در موسم حج ، در عقبه (منى ) بارسول خدا بيعت كردند، آنها عبارت بودند: 1 - اسعد بن زراره ، 2 - عوف بن حارث ؛ 3 -رافع بن مالك ؛ 4 - قطبة بن عامر، 5 - عقبه بن عامر، 6 - معاذ بن حارث (برادر عوف بن حارث )، 7 - ذكوان بن عبد قيس ، 8 - عبادة بن صامت ، 9 - ابو عبدالرحمان ، 10 - عباس بنعباده ، 11 - ابوالهيثم ، 12 - عويم بن ساعده

اين دوازده نفر پس از انجام بيعت به مدينه بازگشتند ورسول خدا (مصعب بن عمير) را همراهشان فرستاد تا به هر كس كه كه مسلمان شد قرآن بياموزد، (مصعب ) بر (اسعد بن زراره ) وارد شد و براى مسلمانان مدينه پيش نمازى مى كرد و او را در مدينه (مقرى ) مى گفتند.

اسلام آوردن سعد بن معاذ و اسيد بن حضير

(اسعد بن زراره ) همراه (مصعب بن عمير) به محله (بنى عبدالاشهل ) و (بنى ظفر) رفتند تا (سعد بن معاذ) و (اسيد بن حضير) را كه هر دو مشرك و از اشراف قوم خود بودند با اسلام دعوت كنند. (اسيد) حربه خود رابرداشت و به سوى آن دو رهسپار شد، به آنان دشنام و ناسزاگويى آغاز كرد، ولى(مصعب ) به او گفت چه مانعى دارد كه بنشينى تا با تو سخن گويم . (اسيد)نشست و با شنيدن دعوت (مصعب ) و آياتى از قرآن مجيد، گفت : براى مسلمان شدن چه بايد كرد؟ آنگاه به دستور (مصعب ) برخاست وغسل كرد و جامه پاكيزه ساخت و شهادت حق بر زبان راند و سپس به آن دو گفت ، اگر(سعد بن معاذ) هم به اسلام درآيد، ديگر كسى از (بنى عبدالاشهل ) نامسلمان نخواهد ماند هم اكنون او را نزد شما ميفرستم .

(سعد) هم به همان ترتيب ، پس از شنيدن دعوت اسلام و آياتى از قرآن مجيد، تطهيركرد و شهادت حق بر زبان جارى ساخت . گفته اند: كه در آن شب ، يك مرد يا زن نامسلمان در ميان (بنى عبدالاشهل ) باقى نماند به اين ترتيب كار انتشار اسلام در مدينه به جايى رسيد كه در هر محله از محله هاى انصار مردان و زنانى مسلمان بودند.

دومين بيعت عقبه 

(مصعب بن عمير بن هاشم ) به مكه بازگشت و اسلام اهل مدينه را به عرض رسول خدا صلى الله عليه و آله رسانيد و آن حضرت شادمان گشت، سپس جمعى از انصار در موسم حج به مكه رفتند و (بيعت دوم عقبه ) به انجام رسيد.بيعت دوم عقبه در ذى حجه سال سيزدهم بعثت اتفاق افتاد.

جريان بيعت 

پس از فراهم آمدن 77 نفر (75 مرد و زن انصار ورسول خدا و عباس بن عبدالمطلب ) نخستين كسى كه سخن گفت ، عباس بود، ضمن حمايت ازرسول خدا گروه خزرج را مخاطب قرار داد و آنچه لازمه بيعت و يارى و وفادارى نسبت به رسول خدا بود برايشان بيان داشت و حجت را بر آنان تمام كرد.

(براء بن معرور) گفت : آنچه گفتى شنيديم ، ما برآنيم كه از روى وفا و راستى خونهاى خود را در راه رسول خدا صلى الله عليه و آله فدا كنيم .

(عباس بن عباده ) گفت : اى گروه خزرج ! دست از دامن وى برمداريد، اگر چه اشراف شما كشته شوند به خدا قسم خير دنيا و آخرت در همين است پس همگى همداستان در پاسخ او (آرى ) گفتند و با فدا كردن جان و مال و كشته شدن اشراف خويش تن به اين بيعت دادند.

عباس بن عبدالمطلب (عموى پيامبر) از آنان عهد و پيمان گرفت كه به اين پيمان وفاداربمانند، آنان نيز پذيرفتند و گفتند: چنان كه از ناموس و زنان خويش دفاع مى كنيم ازرسول خدا دفاع خواهيم كرد.

نخستين كسى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد (براء بن معرور) وبه قولى (ابوالهيثم ) و به قولى (اسعد بن زراره ) بود سپس بقيه دست به دست رسول خدا دادند و بيعت كردند.

زنانى كه در اين بيعت شركت داشتند عبارت بودند از:

1 - ام عماره : نسيبه ، دختر (كعب بن عمرو بن عوف ) از (بنى مازن بن نجار).

2 - ام منيع : اءسماء، دختر (عمرو بن عدى بن نابى ) از (بنى كعب بن سلمه ).

دوازده نفر نقيب اءنصار

چون بيعت اين 75 نفر به انجام رسيد، رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت : (دوازده نفر نقيب از ميان خود برگزينيد تا مسؤ ول و مراقب آنچه در ميان قومشان مى گذردباشند

به هر صورت ، دوازده نفر نقيب به شرح ذيل برگزيده شدند:

1 - اءبو امامه : اءسعد بن زراره ، 2 - سعد بن ربيع ، 3 - عبدالله بن رواحه ، 4 – رافع بن مالك ، 5 - براء بن معرور، 6 - عبدالله بن عمرو (پدر جابر انصارى )، 7 - عبادة بن صامت ، 8 - سعد بن عباده ، 9 - منذر بن عمرو (اين نه نفر از قبيله خزرج بودند)، 10 -اسيد بن حضير، 11 - سعد بن خيثمه ، 12 - رفاعة بن عبدالمنذر (اين 3 نفر ازقبيله اءوس بودند.)

رسول خدا به دوازده نفر نقيب انتخاب شده گفت : (چنان كه حواريون براى عيسى ضامن قوم خود بودند، شما هم عهده دار هر پيشامدى هستيد كه در ميان قوم شما روى مى دهد و من خود كفيل مسلمانانم .)[4]


[1] - ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 2/395 - 396.

[2]- سيرة النبى ، ج 2/34 - 36؛ تاريخ ‌الامم و الملوك ، ص 2/84

[3] - سيرة النبى ، ج 2/36-37

[4] - چکیده تاریخ پیامبر اسلام, دکتر محمد ابراهیم آیتى


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -