انهار
انهار
مطالب خواندنی

آغاز بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم

بزرگ نمایی کوچک نمایی

رسول خدا هر سال مدّتى را كوه (حراء) به عزلت و تنهايى مى گذراند و اين به گفته (ابن اسحاق ) در هر سال يك ماه و بر حسب بعضى از روايات ، ماه رمضان بود وچون اعتكافش به پايان مى رسيد، به مكّه باز مى گشت و پيش از آن كه به خانه اشبازگردد هفت بار يا هر چه مى خواست گرد كعبه طواف مى كرد و آنگاه به خانه اش مىرفت .[1]

محمّد امين (ص ) قبل از شب 27 رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نياز با آفريننده جهان مى پرداخت و در عالم خواب رؤ ياهايى مى ديد راستين و برابر با عالم واقع . روح بزرگش براى پذيرش وحى - كم كم - آماده مى شد. در آن شب بزرگ جبرئيل فرشته وحى ماءمور شد آياتى از قرآن را بر محمّد (ص ) بخواند و او را به مقام پيامبرى مفتخر سازد.

(( (اقراء باسم ربك الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقراء و ربك الا كرم . الذى علم بالقلم . علم الانسان ما لم يعلم .) ))

يعنى : بخوان به نام پروردگارت كه آفريد. او انسان را از خون بسته آفريد. بخوان به نام پروردگارت كه گرامى تر و بزرگتر است . خدايى كه نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آنچه را كه نمى دانست .

محمّد (ص ) - از آنجا كه امّى و درس ناخوانده بود - گفت : من توانايى خواندن ندارم .فرشته او را سخت فشرد و از او خواست كه (لوح ) را بخواند. امّا همان جواب را شنيد -در دفعه سوم - محمّد (ص ) احساس ‍ كرد مى تواند (لوحى ) را كه در دست جبرئيل است بخواند. اين آيات سرآغاز ماءموريت بسيار توانفرسا و مشكلش بود.جبرئيل ماءموريت خود را انجام داد و محمّد (ص ) نيز از كوه حرا پايين آمد و به سوى خانه خديجه رفت . سرگذشت خود را براى همسر مهربانش باز گفت .

خديجه دانست كه ماءموريت بزرگ (محمّد) آغاز شده . او را دلدارى و دلگرمى داد و گفت: (بدون شك خداى مهربان بر تو بد روا نمى دارد زيرا تو نسبت به خانواده وبستگانت مهربان هستى و به بينوايان كمك مى كنى و ستمديدگان را يارى مى نمايى ).

سپس محمّد (ص ) گفت : (مرا بپوشان ) خديجه او را بپوشاند. محمّد (ص ) اندكى به خواب رفت .

خديجه نزد (ورقة بن نوفل ) عموزاده اش كه از دانايان عرب بود رفت ، و سرگذشت محمّد (ص ) را به او گفت . ورقه در جواب دختر عموى خود چنين گفت : - آنچه براى محمّد(ص ) پيش آمده است آغاز - پيغمبرى است و (ناموس بزرگ ) رسالت بر او فرود مى آيد.خديجه با دلگرمى به خانه برگشت .[2]

آغاز دعوت 

برخى گفته اند كه : جبرئيل در روز دوم بعثت رسول خدا براى تعليم وضو و نماز، نازل شد. [3]يعقوبى مى نويسد: نخستين نمازى كه بر وى واجب گشت نماز ظهر بود،جبرئيل فرود آمد و وضو گرفتن را به او نشان داد و چنان كه جبرئيل وضو گرفت ، رسول خدا هم وضو گرفت ، سپس نماز خواند تا به او نشان دهدكه چگونه نماز بخواند. آنگاه خديجه رسيد ورسول خدا او را خبر داد، پس وضو گرفت و نماز خواند، آنگاه على ابن ابى طالب رسول خدا را ديد و آنچه را ديد انجام مى دهد، انجام داد.[4]

ابن اسحاق مى نويسد: نماز ابتدا دو ركعتى بود، سپس خداى متعال آن را در حضر چهار ركعت تمام قرار داد و در سفر بر همان صورتى كه اوّل واجب شده بود باقى گذاشت .

از (عمر بن عبسه ) روايت شده است مى گفت : در آغاز بعثت نزدرسول خدا شرفياب شدم و گفتم : آيا كسى در امر رسالت ، تو را پيروى كرده است ؟گفت : آرى ، زنى و كودكى و غلامى ، و مقصودش خديجه و على ابن ابى طالب و زيد بن حارثه بود.[5]

ابن اسحاق مى گويد: پس از زيد بن حارثه (ابوبكر: عتيق بن ابى قحافه ) و براثر دعوت وى : (عثمان بن عفّان بن ابى العاص )، (زبير بن عوّام )، (عبدالرّحمان بن عوف زهرى )، (سعدبن ابى وقّاص ) و (طّلحة بن عبيداللّه ) اسلام آورند ونماز گزاردند. اين افراد در پذيرفتن اسلام (بعد از خديجه و على و زيد بن حارثه )بر همگى سبقت جسته اند. سپس ‍ مردم دسته دسته از مرد و زن به دين اسلام درآمدند.[6]

اسلام جعفر بن ابى طالب 

ابن اثير مى نويسد كه : (جعفر بن ابى طالب ) اندكى بعد از برادرش ‍ (على )عليه السلام اسلام آورد و روايت شده است كه ابوطالب ،رسول خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را ديد كه نماز مى خوانند و على پهلوى راست رسول خدا صلى الله عليه و آله ايستاده است ، پس به (جعفر) گفت :(تو هم بال ديگر پسر عمويت باش و در پهلوى چپ وى نماز گزار[7]و جعفرهمين كار را كرد[8] و اسلام جعفر پيش از آن بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به خانه (اءرقم ) درآيد و در آن جا به دعوت مشغول شود.

اسلام حمزة بن عبدالمطلب 

داستان اسلام آوردن (حمزة بن عبدالمطب ) را ابن اسحاق به تفصيل آورده ، لكن تاريخ آن را تعيين نكرده است ، [9] امّا ديگران تصريح كرده اندكه (حمزه ) در سال دوم بعثت [10] و برخى ديگر اسلام حمزه را درسال ششم بعثت و بعد از رفتن رسول خدا صلى الله عليه و آله به خانه اءرقم مى نويسند.

دارالتبليغ اءرقم 

تا موقعى كه دعوت آشكار نگشته بود، اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز خود را پنهان از قريش در دره هاى مكّه مى خواندند.روزى (سعد بن ابى وقاص ) با چند نفر از اصحاب رسول خدا نماز مى گزارد كه چند نفر از مشركين با آنها به ستيز برخاستند و جنگ درميان آنان درگرفت . سعد، مردى از مشركان را با استخوان فكّ شترى زخمى كرد و اين نخستين خونى بود كه در اسلام ريخته شد.[11] پس از اين واقعه بود كه رسول خدا و يارانش در خانه (ارقم ) پنهان شدند تا اين كه خداى متعال فرمود تا رسول خدا دعوت خويش را آشكار سازد.

علنى شدن دعوت 

سه سال بعد از بعثت ، براى علنى شدن دعوت ، دو دستور آسمانى رسيد، بعضى گفته اند اين دو دستور نزديك به هم بوده ، امّا با توجه به ترتيب نزول سوره هاى قران ، يقين است كه مدتى ميان اين دو دستور فاصله بوده است . [12]

انذار عشيره اءقربين 

يعقوبى مى نويسد: خداى عزّوجل رسول خدا صلى الله عليه و آله را فرمان داد كه خويشان نزديكتر خود را بيم دهد، پس بر كوه (مروه) ايستاد و با صداى بلندقبايل مختلف را فراهم آورد و همه طوايف قريش نزد وى گرد آمدند، آنگاه در يكى از خانه هاى بنى هاشم آنان را مجتمع ساخت و سپس به استناد آيه شريفه : ( وانذر عشيرتك الاقربين [13]) ، آنان را بيم داد و به آنان اعلام كرد كه : خدا آنان را برترى داده و برگزيده و پيامبر خود را در ميانشان مبعوث كرده و او را فرموده است كه بيمشان دهد، اما پيش از آن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سخن بگويد، ابولهب او را به ساحرى نسبت داد و جمعيت متفرق شدند[14]

روز ديگر رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام گفت : اين مرد باسخنانى كه گفت و شنيدى جمعيت را متفرق ساخت و نشد كه با آنان سخن بگويم ، بارديگر آنان را نزد من فراهم ساز. (على ) عليه السلام با فراهم كردن مقدارى خوراكى آنان را جمع كرد همگى خوردند و آشاميدند، آنگاه رسول خدا به سخن آمد و گفت : اى فرزندان عبدالمطلب ، به خدا قسم هيچ جوان عربى رانمى شناسم كه بهتر از آنچه من براى شما آورده ام ، براى قوم خود آورده باشد،براستى كه من خير دنيا و آخرت را براى شما آورده ام و خداى مرا فرموده است كه شما رابه جانب او دعوت كنم . اى بنى عبدالمطلب ! خدا مرا به همه مردم عموما و بر شمابالخصوص مبعوث كرده و گفته است : ( وانذر عشيرتك الاقربين ) ، و من شمارا به دو كلمه اى كه بر زبان ، سبك و در ميزان سنگين است دعوت مى كنم ، به وسيله اين دو كلمه عرب و عجم را مالك مى شويد و امتها رام شما مى شوند و با اين دو كلمه واردبهشت مى شويد و با همين دو كلمه از دوزخ نجات مى يابيد: لا اله الا الله و گواهى برپيامبرى من .

آخرين دستور 

با نزول آيه هاى : ( فاصدع بما تؤ مر و اعرض عن المشركين انا كفيناك المستهزئين .) (پس تو به صداى بلند آنچه ماءمورى به خلق برسان و از مشركان روى بگردان ، همانا تو را از شر تمسخر و استهزاءكنندگان مشرك (كه چند نفر از اشراف قريش بودند) محفوظ مى داريم ) در سوره حجر (آيات 94 و 95)،رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور يافت تا يكباره دعوت خويش را علنى و عمومى سازد و از آزار مشركان نهراسد و كارشان را به خدا واگذارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله به فرمان پروردگار دعوت خود را آشكار و علنى ساخت . و در (اءبطح ) به پا ايستاد و گفت : (منم رسول خدا، شما را به عبادت خداى يكتا و ترك عبادت بتهايى كه نه سود مى دهند و نه زيان مى رسانند و نه مى آفرينند و نه روزى مى دهند و نه زنده مى كنند و نه مى ميراننددعوت مى كنم ). بعضى روايت كرده اند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در بازار (عكاظ) به پاخاست و گفت : (اى مردم !بگوييد: لا اله الّا اللّه تا رستگار و پيروز شويد. ناگهان مردى به دنبال او ديده شد كه مى گفت : اى مردم ! اين جوان برادرزاده من و بسيار دروغگوست ، پس از او برحذر باشيد. پرسيدند اين مرد كيست ؟ گفتند: اين مرد (ابولهب بن عبدالمطلّب )عموى اوست [15] ولى رسول خدا بى پرده و بى آنكه از مانعى بهراسد، امر خويش را آشكار ساخت .[16]


[1] - سيرة النبى ، ج 1/252-254.

[2] - چهارده اختر تابناک، احمد احمدی بیرجندی

[3] - امتاع الاسماع ، ص 15.

[4] - ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 1/378.

[5] - ماءخذ پيشين ، ص 379.

[6] - سيرة النبى ، ج 1/269-274.

[7] - اسدالغابة ، ج 1/278.

[8] - بحارالانوار، ج 18/184.

[9] - اسدالغابة ، ج 2/46.

[10] - اسدالغابه ، ج 2/46.

[11] - سيرة النّبى ، ج 1/275.

[12] - سوره شعراء (26) كه آيات انذار عشيره در آن است ، بعد از سوره طه نازل شده است و سپس به ترتيب سوره ها ى نمل ، قصص ، بنى اسرائيل ، هود، يوسف و آنگاه سوره حجر كه دستور علنى كردن دعوت و مقاومت و مخالفت مشركين در آن واقع است ، نازل گشته است (رك : ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 2/390؛ مجمع البيان ، ج 2/467؛ الاتقان ، ج 1/26)

[13] - شعراء / 214.

[14] - تاريخ ‌الامم و الملوك ، ج 2/62-63.

[15] - ترجمه تاريخ يعقوبى ، ج 1/379-380.

[16] چکیده تاریخ پیامبر اسلام, دکتر محمد ابراهیم آیتى


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -