انهار
انهار
مطالب خواندنی

مقاومت اصحاب

بزرگ نمایی کوچک نمایی

مقاومت اصحاب 

سرانجام ، دو سپاه نابرابر، برابر هم قرار مى گیرند، جنگ درمى گیرد و کار به مرحله حساس و سختى مى رسد. امام و برخى دیگر، صورتشان از شوق مى درخشد. ازیاران امام وقتى که یک یا دو مرد کشته مى شوند، به خاطر کمى افراد، محسوس و مشخص مى شود، ولى از جبهه دشمن هرچه هم کشته مى شوند معلوم نمى گردد و این به خاطرانبوهى نفرات آنان است .
در این ساعات ، که امام ، پى درپى قربانیهاى خود را در مناى دوست فدا مى کند،فلسفه ژرف و بلند خویش را یادآور مى شود و خطاب به بازمانده یارانش مى گوید:

مقاومت ! اى بزرگ زادگان ، مرگ ، پلى است که از رنج و سختى به سوى بهشت هاى گسترده و نعمتهاى پایدار، عبورتان مى دهد. از پیامبر است این سخن که : دنیا زندان مؤ من است و بهشت کافر، و مرگ پل آنان است به سوى بهشت هاشان وپل اینان به سوى جهنم هاشان ....

اصحاب امام ، با حمله اى برق آسا به قلب سپاه دشمن ، معرکه را حساستر مى کنند. حمله اى که از عقیده  سرچشمه و مدد مى گیرد و قطره هاى خونشان که از زره ، بر زمین مىچکد، زمین کربلا را بوسه مى زند. اینان خویشتن را چنان ساخته اند که در قاموس زندگیشان واژه ترس  یافت نمى شود. شناگر دریاى شهادت اند و شیفته شیوه شیعه ، در رکاب امام و پیش روى او مى جنگند و از او و آرمان عدالت خواهش ، الهام مى گیرند.

حیات را در شهادت مى جویند.

بقا، را در فنا مى طلبند.

ماندن را در رفتن  مى بینند.

تجسّم جاودانگى و تبلور خلود و ابدیت اند.

بر سفره رزق الهى  مهمانند.

آنانکه حلق تشنه به خنجر سپرده اند.

آب حیات ، از لب شمشیر، خورده اند.

امام حسین علیه السّلام  وقتى که حقیقت و هدفش و آنچه بدان معتقد است به خطر مى افتد،به سادگى از هرچه که انسان در زندگى با آن خو گرفته و پیوند دارد، مى گذرد وخود را از بندهاى بندگى آفرین رها کرده و مى گسلد و در راه مکتب و عقیده اش ،بزرگترین فداکاریها را مى کند و این است معناى زهد در فرهنگ شیعه و قرآن .

چرا که : زهد، نداشتن نیست ، بلکه در بند داشته ها نبودن است .

و... حسینى چنین ، هم رزمانى چنان  لازم دارد.

سلحشوران تپنده و توفنده جبهه حسین ، با عمل سخن مى گویند و با خون ، اعلامیه مى نویسند و به درستى ، زندگیشان و

نحوه عملشان به آنان وجهه و معنى مى دهد، نه گفتارشان و حرفهاشان و شعارهاشان و ادعاهاشان ... بدون پشتوانه صدقى ازعمل سپاه اندک ولى پرتوان امام ، با حمله هاى خویش ، دشمن را مى پراکنند و در یورشها وحمله هاى خود مانند هر جنگجوى دیگر اشعار حماسى و سرودهاى انقلابى رجز مى خوانند که عموماً در معرفى خود و والایى عقیده و نمایاندن موضع و جبهه خویش است وبیانگر آنچه به آن وابسته و معتقدند و از آن موضع عقیدتى ، دفاع مى کنند و در راه آن به جهاد و فداکارى و از خود گذشتگى و بذل جان و نام و نان مى پردازند و نشان دهندهآنچه رجزخوان بر ضد آن دست به عمل تهاجمى زده و علیه آن شوریده و پاى در رکاب مبارزه نهاده است . و غالب مردم نیز با دقت ، به حماسه هاى شعرى رزم آور، گوشمى دهند، چرا که جالب توجه است و قابل بررسى و در آن نکته هاست .

بدین گونه همرزمان امام ، پیکار را مى آغازند و زمین زیر گام استوارشان مى لرزد، مى جنگند و مجروح مى شوند.
بر زمین مى غلتند، مى کشند، کشته مى شوند...

و بدینگونه ، زیباترین و پرشکوه ترین حماسه ها را مى آفرینند و بدیعترین نمونه هاى فداکارى در راه حق و دفاع از ارزش

هاى جاوید را خلق  مى کنند. معراج را از خاک خونین کربلا شروع مى کنند. و پرواز در ملکوت را، با بال سرخ شهادت ، طى مى نمایند. و... بر خاک مى غلتند و گل مى روید از خاک .

حسین علیه السّلام  سر سلسله این عشّاق وارسته است و مى داند که قطرات خون پاک خود و یارانش ، آنقدر خواهد جوشید و

گسترش خواهد یافت که دریایى عظیم گردد.

و اوّلین چیزى را که امواج این دریاى خون ، به کام خواهد کشید، همان کسانى خواهند بودکه این قطره ها را بر زمین مى ریزند.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -