انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 66 - 78 زخرف

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيات 66 تا 78 سوره زخرف

 هل ينظرون الا الساعه ان تاتيهم بغته و هم لا يشعرون (66)

 الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين (67)

 يا عباد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون (68)

 الذين امنوا بآيتنا و كـانـوا مـسـلمين (69)

 ادخلوا الجنه انتم و ازواجكم تحبرون (70)

 يطاف عليهم بصحاف من ذهـب و اكـواب و فـيـها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين و انتم فيها خالدون (71)

 و تلك الجنه التـى اورثـتـمـوهـا بما كنتم تعملون (72)

 لكم فيها فاكهه كثيره منها تاءكلون (73)

 ان المـجـرمـيـن فى عذاب جهنم خالدون (74)

 لا يفتر عنهم و هم فيه مبلسون (75)

 و ما ظلمناهم و لكـن كـانـوا هـم الظـالمـيـن (76)

 و نـادوا يـا مـالك ليـقـض عـليـنـا ربـك قال انكم ماكثون (77)

 لقد جئناكم بالحق و لكن اكثركم للحق كارهون (78)

ترجمه آيات

آيـا مـنـتظر همينند كه قيامت ناگهانى و در حالى كه از آن بى خبرند به سر وقتشان آيد؟ (66).

آن روز دوستان دنيائى دشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران (67).

(كـه بـه ايـشان گفته مى شود) اى بندگان من نه هيچ ترسى امروز بر شما هست، و نه اندوهناك خواهيد شد (نه مكروهى قطعى داريد و نه مكروهى احتمالى ) (68).

كسانى كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم اراده ما شدند (69).

داخل بهشت شويد هم خودتان و هم همسرانتان و به سرور پردازيد (70).

در بهشت قدحها از طلا و تنگ ها برايشان در گردش است، و در آن هر چه كه نفس اشتهايش كند و چشم لذت ببرد وجود دارد، و شما در آن جاودانيد (71).

(و بـه شـمـا گـفـتـه مـى شـود) ايـن اسـت كـه بهشت كه شما بخاطر اعمالى كه كرديد از ديگران ارث برديد (72).

براى شما در بهشت ميوه ها بسيار است، و از آن مى خوريد (73).

به درستى مجرمين در عذاب جهنم جاودانند (74).

و هيچ تخفيفى برايشان نيست، و براى هميشه از نجات ماءيوسند (75).

و ما به ايشان ستم نكرديم ليكن خودشان ستمگر بودند (76).

و نـدا كـردند كه هان اى مالك دوزخ پروردگار خود را بخوان تا مرگ ما را برساند، مى گويد: نه، شما ديگر مرگ نداريد، و هميشه زنده ايد (77).

آن روز كـه حـق را بـرايـتان آورديم بيشترتان نسبت به آن كراهت داشتيد (بناچار امروز هم بايد با كراهت زندگى كنيد) (78).

بيان آيات

در ايـن آيـات دو بـاره بـه انـذار قـوم بـرگـشته، از قيامت تخويفشان مى كند، و نيز به مال حال پرهيزكاران و مجرمين و ثواب و عقابشان در قيامت اشاره مى فرمايد.

هل ينظرون الا الساعه ان تاتيهم بغته و هم لا يشعرون

كـلمـه (يـنظرون ) از مصدر (نظر) و به معناى انتظار است. و كلمه (بغته ) به مـعـنـاى ناگهانى است. و مراد از اينكه فرمود: (و ايشان نمى فهمند) غفلتشان از قيامت اسـت، بـه خـاطـر ايـنـكه سرگرم به امور دنيايند، همچنان كه فرموده : (ما ينظرون الا صـيـحـه واحده تاخذهم و هم يخصمون ) و بنابر اين در جمله (بغته و هم لا يشعرون ) معنا مكرر نشده.

و معناى آيه اين است كه : اين كفار با كفر و تكذيبشان به آيات خدا انتظار نمى كشند مگر آمـدن قـيـامـت را كـه بـه طـور نـاگـهـانـى بـيـايـد، و نـيـز در حـالى بـيايد كه ايشان با اشتغال به امور دنيايشان به كلى از آن غافل باشند.

و خـلاصـه : حـالشـان حـال كـسـى اسـت كـه هـلاكت تهديدشان مى كند، و هيچ در صدد پيش گيرى از آن و يافتن وسيله اى براى نجات از آن نباشند، و در عوض بنشينند و منتظر آمدن هـلاكـت بـاشـند. پس در اين تعبير كنايه اى به كار رفته، يعنى به كنايه فهمانده كه كفار اعتنايى به ايمان به حق ندارند تا به وسيله آن از عذاب اليم نجات يابند.

بيان اينكه همه دوستان جز متقين در قيامت دشمنان يكديگرند

الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين

كـلمـه (اخـلاء) جـمـع (خـليـل ) اسـت كـه بـه مـعـنـاى دوسـت اسـت . و اگـر دوسـت را خـليـل گـفته اند، بدان جهت است كه آدمى (خلت ) يعنى حاجت خود را به او مى گويد، و او حاجت وى را برمى آورد. و ظاهرا مراد از (اخلاء) مطلق كسانى است كه با يكديگر محبت مـى كـنـنـد، چـه مـتـقين و اهل آخرت كه دوستيشان با يكديگر به خاطر خدا است، نه بخاطر منافع مادى، و چه اهل دنيا كه دوستى هايشان به منظور منافع مادى است. اين را بدان جهت گـفـتـيـم كـه مـتـوجـه شـوى اسـتـثـنـاء (الا المـتـقـيـن ) اسـتـثـنـاء مـتـصـل اسـت، نـه مـنـقـطـع چـون مـتـقـيـن در گـروه (اخـلاء) داخل هستند، و كلمه (الا) آنها را استثناء مى كند.

و امـا ايـنـكـه چرا همه دوستان، به استثناء متقين دشمن يكديگرند، براى اين است كه لازمه دوستى طرفينى اين است كه يكطرف، طرف ديگر را در مهماتش كمك كند، و اين كمك وقتى در غير رضاى خدا باشد، در حقيقت كمك به بدبختى و شقاوت و عذاب دائمى آن طرف است، هـمـچـنـان كـه در جـاى ديـگـر در حـكـايت گفتار ستمگران در قيامت فرموده : (يا ويلتى ليـتـنـى لم اتـخذ فلانا خليلا لقد اضلنى عن الذكر بعد اذ جاءنى ) به خلاف دوستى هـاى مـتـقـين كه همه مايه پيشرفت آنان در راه خدا است، و در روز قيامت همه به سود ايشان خواهد بود.

و در خـبـرى از رسـول خـدا هـم آمـده كه : چون قيامت به پا شود، پيوند ارحام قطع، و همه نـسب ها گسيخته مى گردد، و برادرى ها همه باطل مى شود، مگر برادرى در راه خدا، و اين فـرمـوده خـداسـت كـه مـى فرمايد: (الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين ) و اين روايـت را الدر المـنـثـور در تـفـسـيـر ايـن آيـه از سـعـد بـن مـعـاذ نقل كرده است.

يا عباد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون

ايـن آيـه شـريـفـه خـطـابـى اسـت كـه خداى تعالى در قيامت به متقين دارد، شاهدش هم جمله (ادخلوا الجنه ) است. و در اين خطاب ايشان را از هر ناملايمى احتمالى يا قطعى ايمنى مى دهد، چون فرموده (نه خوف داريد، و نه اندوه ) و مورد خوف ناملايم احتمالى است، و مـورد انـدوه نـامـلايـم قـطـعـى، و وقـتـى خوف و اندوه نداشته باشند، قطعا اين دو قسم ناملايم را هم نخواهند داشت.

الذين امنوا باياتنا و كانوا مسلمين

مـوصـول (الذيـن ) بدل از مناداى مضاف در نداى (يا عبادى ) است. ممكن هم هست صفت آن باشد. و منظور از (آيات ) همه آن چيزهايى است كه بر وجود خداى تعالى دلالت مى كـنـد، چـه پـيغمبر باشد، و چه كتاب، و چه معجزه، و چه چيزهاى ديگر. و منظور از اسلام تسليم بودن به اراده و اوامر خداى عزّوجلّ است.

ادخلوا الجنه انتم و ازواجكم تحبرون

ظاهر اينكه امر مى فرمايد به داخل شدن در بهشت، اين است كه مراد از ازواج همان همسران مؤمن در دنـيـا باشد، نه حور العين، چون حور العين در بهشت هستند، و خارج آن نيستند تا با اين فرمان داخل بهشت شوند.

و كـلمـه (تـحـبـرون ) از مـصـدر (حبور) است، و - به طورى كه گفته اند - به مـعناى سرورى است كه حبار و آثارش در وجهه انسان نمودار باشد و كلمه (حبره ) به مـعـنـاى زيـنـت و هـيـئت زيـبـا اسـت. و مـعـنـاى جـمـله ايـن اسـت كـه : داخـل بـهـشـت شـويـد شـمـا و هـمـسـران مؤمنـتـان در حـالى كـه خـوشـحـال بـاشيد، آن چنان كه آثار خوش حالى در وجهه شما نمودار باشد. و يا آن چنان كه بهترين قيافه را دارا باشيد.

يطاف عليهم بصحاف من ذهب و اكواب...

كـلمـه (صـحـاف ) جـمـع (صـحفه ) است، و صحفه به معناى كاسه و يا كوچكتر از كاسه است. و كلمه (اكواب ) جمع (كوب ) است كه به معناى كوزه اى است كه دسته نـداشـتـه بـاشـد. و آوردن دو كـلمـه (صـحـاف ) و (اكـواب ) اشـاره اسـت بـه اينكه اهل بهشت هم داراى طعامند، و هم داراى شراب، در صفحه ها طعام مى خورند، و از كوب ها آب مى نوشند.

و اگـر در آيـه قـبـلى، مؤمنين مخاطب و حاضر فرض شده بودند، و به ايشان مى فرمود داخـل بـهـشـت شويد ولى در اين آيه غايب فرض ‍ شده اند، مى فرمايد (براى آنان دائما قـدح مـى آورنـد و جـام مـى بـرنـد) ايـن التـفـات بـه مـنـظـور تـجـليـل و احـتـرام از ايـشـان اسـت، مـى خـواهـد بـفـهـمـانـد آنـقـدر از مؤمنـيـن تـجـليـل بـه عـمـل مى آيد كه بايد آن را براى ديگران تعريف كرد، و روى از خود مؤمنين برگردانيده، به كفار گفت مؤمنين چنين مقاماتى دارند تا بيشتر غبطه بخورند، و صدق آنچه وعده داده شده بودند بهتر روشن گردد.

معناى جمله : (فيها ما تشتهيه الانفس و تلذّ الاعين) در وصف بهشت

(و فـيـها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ) - ظاهرا مراد از (ما تشتهيه الانفس آنچه دلها هـوس مـى كـنـد) چـيـزهـايـى اسـت كـه شـهـوت طـبـيـعـى بـدان تـعـلق دارد، از قـبـيـل چـشـيـدنيها، بوئيدنيها، شنيدنى ها، و لمس كردنيها، و خلاصه چيزهايى كه انسان و حـيـوان در لذت بـردن از آنـهـا مـشـتـركـنـد. و مـراد از (تـلذذ چـشـمـهـا) جـمـال و زيـنـت اسـت، و قهرا منظور از آن، چيزهايى است كه تقريبا اختصاص به انسانها دارد، مـانند مناظر بهجت آور، و رخساره هاى زيبا، و لباس هاى فاخر. و به همين جهت تعبير را تـغـيير داد. از آنچه كه ارتباط به نفس ‍ دارد و مورد علاقه آن است تعبير به شهوت و اشتهاء كرد، و از آنچه ارتباط با چشم دارد تعبير به لذت فرمود. و لذائذ نفسانى هم در نزد ما انسانها منحصر در اين دو قسم است.

ممكن هم هست لذائذ روحى و عقلى را هم در لذائذ چشمها گنجاند، چون التذاذ روحى خود رويت و تماشاى قلب است.

در مجمع البيان مى گويد: خداى سبحان در جمله (ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين ) تمامى نـعـمت هاى بهشتى را در عبارتى كوتاه آورده كه اگر تمامى خلائق جمع شوند و بخواهند انـواع نـعمت هاى بهشتى را توصيف كنند، نمى توانند وصفى پيدا كنند، كه در اين عبارت كوتاه نباشد و دو صفت (ما تشتهيه الانفس ) و (تلذ الاعين ) شاملش نباشد.

(و انتم فيها خالدون ) - اين جمله هم خبر است و هم وعده و هم بشارت به اينكه شما مؤمنان الى الابد در اين نعمت خواهيد بود، و معلوم است كه علم به اين بشارت، لذتى روحى مـى آورد، كـه بـا هـيچ مقياسى قابل قياس با ساير لذتها نيست، و با هيچ مقدارى تقدير نمى شود.

و تلك الجنه التى اورثتموها بما كنتم تعملون

بـعـضـى از مفسرين گفته اند: معناى (اورثتموها) اين است كه جنت به پاداش اعمالتان بـه شـمـا داده شـده. بـعـضى ديگر گفته اند: معنايش ‍ اين است كه آن را از كفار به ارث بـرده ايـد، چـون اگـر كـفـار هـم ايـمـان آورده و عـمـل صـالح مـى كـردنـد، داخـل آن مـى شـدنـد. و مـا در تـفـسير آيه شريفه (اولئك هم الوارثون ) در باره اين دو احتمال بحث كرده ايم.

لكم فيها فاكهه كثيره منها تاكلون

در ايـن آيـه شـريـفـه مـيـوه را بـه طـعـام و شـرابـى كـه در آيـه قبل به آن اشاره فرموده بود اضافه فرمود تا همه نعمت ها را شمرده باشد. و كلمه (من ) در (مـنـهـا تـاكـلون ) بـراى تـبـعـيـض است، و اين كلمه خالى از اين اشاره نيست كه نعمتهاى بهشتى تمام شدنى نيست، هر قدر هم بخوريد قسمتى از آن را خورده ايد.

ان المجرمين فى عذاب جهنم خالدون لا يفتر عنهم و هم فيه مبلسون

مـنـظور از (مجرمين ) كسانى است كه در همان روز هم متصف به جرم هستند، در نتيجه كلمه مـذكـور هـم گـنـهـكاران را شامل مى شود و هم كفار را. مؤيد اين معنا آن است كه اين كلمه در مـقـابـل كـلمه (متقين ) قرار گرفته كه از كلمه (مؤمنين ) خصوصى تر است و تنها شامل مؤمنين با تقوى مى شود.

و كـلمـه (يفتر) مضارع مجهول از مصدر (تفتير) است كه به معناى تخفيف و كم كردن اسـت. و كـلمـه (مـبـلسون ) جمع اسم فاعل از مصدر (ابلاس ) به معناى نوميد كردن اسـت. مـى فرمايد مجرمين كه در عذاب جهنم قرار دارند از رحمت خدا و يا از بيرون شدن از دوزخ نوميدند.

و ما ظلمناهم و لكن كانوا هم الظالمين

مـا بـه ايشان ستم نكرده ايم و ليكن خودشان ستمكاران بودند. براى اينكه خداى تعالى تنها جزاى اعمالشان را به ايشان داده پس اين خودشان بودند كه به خود ستم كردند، و نفس خويش را با اعمال زشت به شقاوت و هلاكت افكندند.

 

و نادوا يا مالك ليقض علينا ربك قال انكم ماكثون

منظور از كلمه مالك همان دربان دوزخ است كه در اخبار و روايات عامه و خاصه نيز به اين نام ناميده شده.

مجرمين، مالك دوزخ را خطاب مى كنند و آنچه را كه بايد از خدا بخواهند از او مى خواهند، و ايـن بـدان جـهـت اسـت كـه اهـل دوزخ محجوب از خدا هستند، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : (كـلا انـهـم عـن ربـهـم يـومـئذ لمـحـجـوبـون )، و نـيـز فـرمـوده : (قال اخسئوا فيها و لا تكلمون ).

پـس مـعناى آيه مورد بحث اين مى شود: مجرمين از مالك دوزخ درخواست مى كنند كه او از خدا درخواست كند كه مرگشان را برساند.

مـعـنـاى (قـضـاء عـليـه ) مـيـرانـدن اسـت، و مـنـظـور مـجـرمـيـن از ايـن مرگ معدوم شدن و بـاطـل مـحـض گشتن است تا شايد به اين وسيله از عذاب اليم و شقاوتى كه دارند نجات يـابـنـد. و ايـن هـم يـكـى از مـواردى است كه ملكات دنيوى دوزخيان ظهور مى كند و از پرده بـرون مـى افـتـد، چـون در دنـيـا هـم كـه بـودنـد مـرگ را نـابـودى مـى پـنـداشـتـنـد، نـه انـتـقـال از سرائى به سرائى ديگر، لذا در دوزخ تقاضاى مرگ مى كنند، مرگ به همان مـعـنـايى كه در دنيا در ذهنشان مرتكز بود، و گر نه بعد از مردن فهميدند كه حقيقت مرگ چيست و ديگر معنا ندارد كه چنان حقيقتى را درخواست كنند، اما ناخودآگاه ملكاتشان ظهور مى كند.

(قـال انـكـم مـاكـثـون ) - يـعنى مالك به ايشان مى گويد: نه، شما در همين زندگى شقاوت بار و در اين عذاب اليم خواهيد بود.

مراد از اينـكه در جواب در خواست مرگ، به دوزخيان گفته مى شود: (اكثر شما از حق كراهت داشتيد)

لقد جئناكم بالحق و لكن اكثركم للحق كارهون

از ظاهر اين آيه برمى آيد كه تتمه كلام مالك دوزخ باشد كه از زبان ملائكه - كه خود او نـيـز از آنـهـا اسـت - مـى گويد: ما در دنيا برايتان حق را آورديم، اما شما از حق كراهت داشـتـيـد. بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـتـه انـد: كـلام خـداى تـعـالى اسـت، ولى ايـن احـتـمـال بـعـيـد اسـت، چـون در آيـات قـبـل گـفـتـيـم كـه اهل دوزخ از پروردگارشان محجوبند، و خدا با ايشان تكلم نمى كند.

و خـطـاب (كـم ) در آيـه شـريـفـه بـه دوزخـيان است، بدان جهت كه انسانند، در نتيجه مـعـنـايـش ايـن اسـت كـه : مـا بـراى شـمـا انسانها حق آورديم، ولى بيشتر شما - كه همان مجرمانند - از حق كراهت داشتيد.

بـعـضـى از مـفـسـريـن گفته اند: مراد از (حق ) مطلق حق است، هر چه مى خواهد باشد، و بـيـشـتـر دوزخـيان از هر چيزى كه مصداق حق بود كراهت و تنفر داشتند. و اما حقى كه معهود اذهـان اسـت، يعنى دين حق كه همان توحيد و قرآن است، تمامى دوزخيان از آن كراهت و تنفر داشتند نه بيشتر آنان.

و مـنـظـور از ايـن كـه فرمود از حق كراهت داشتيد، كراهت بحسب طبع ثانوى است كه در اثر ارتكاب پى در پى گناهان در آدمى پيدا مى شود، چون هيچ بشرى نيست كه بر حسب طبع خدادادى و فطرت اوليش از حق كراهت داشته باشد، زيرا خداى تعالى فطرت بشر را بر اسـاس حـق نـهـاده، و اگـر غير اين بود و افرادى به حسب طبع خدا داديشان متنفر از حق مى بـودنـد، ديـگـر تـكـليـف كـردنـشـان بـه پـذيـرفـتـن حـق، تـكـليـف بـه ما لا يطاق و غير مـعـقـول بـود، قـرآن كـريـم هم تمامى افراد بشر را مطبوع به يك طبع، و مفطور به يك فطرت مى داند، و مى فرمايد: (لا تبديل لخلق اللّه ) و نيز مى فرمايد: (و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها).

از آيه مورد بحث اين نكته استفاده مى شود كه ملاك در سعادت بشر تنها و تنها پذيرفتن حق، و ملاك در شقاوتش رد كردن حق است.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -