انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 13 - 23 شوری

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيه و ترجمه


شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا و الذى اءوحينا إ ليك و ما وصينا به إ برهيم و موسى و عيسى اءن اءقيموا الدين و لاتتفرقوا فيه كبر على المشركين ما تدعوهم إ ليه الله يجتبى إ ليه من يشاء و يهدى إ ليه من ينيب (13)
و ما تفرقوا إ لا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم و لو لا كلمة سبقت من ربك إ لى اءجل مسمى لقضى بينهم و إ ن الذين اءورثوا الكتاب من بعدهم لفى شك منه مريب (14)

 


ترجمه :

13 - آئينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود، و آنچه را بر تو وحى فرستاديم و به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد. خداوند هر كس را بخواهد بر مى گزيند، و كسى را كه به سوى او باز گردد هدايت مى كند.
14 - آنها پراكنده نشدند مگر بعد از علم و آگاهى ، و اين تفرقه جوئى بخاطر انحراف از حق بود (و عداوت و حسد) و اگر فرمانى از سوى پروردگارت صادر نشده بود
كه آنها تا سر آمد معينى زنده و آزاد باشند خداوند در ميان آنها داورى مى كرد و كسانى كه بعد از آنها وارثان كتاب شدند از آن در شك و ترديدند، شكى تواءم با بدبينى و سوء ظن .
تفسير:
آئين تو عصاره آئين همه انبياست
از آنجا كه بسيارى از بحثهاى اين سوره در برابر مشركان است و در آيات قبل نيز از همين موضوع سخن به ميان آمده ، آيات مورد بحث اين حقيقت را روشن مى سازد كه دعوت اسلام به توحيد دعوت تازه اى نيست ، دعوت تمام پيامبران الوالعزم است ، نه تنها اصل توحيد بلكه تمام اصول دعوت انبيا در مسائل بنيادى در همه اديان آسمانى يكى بوده است .
مى فرمايد: (خداوند آئينى را براى شما تشريع كرد كه به نخستين پيامبر اولوالعزم نوح توصيه كرده بوده ) (شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا).
(همچنين آنچه را بر تو وحى فرستاديم ، و ابراهيم و موسى و عيسى را به آن سفارش كرديم ) (و الذين اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى ).
و به اين ترتيب آنچه در شرايع همه انبيا بوده و در شريعت تو است و (آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى )!
تعبير (من الدين ) نشان مى دهد كه هماهنگى شرايع آسمانى تنها در مساءله توحيد و يا اصول عقائد نيست ، بلكه مجموعه دين الهى از نظر اساس و ريشه همه جا يكى است ، هر چند تكامل جامعه انسانى ايجاب مى كند كه تشريعات و قوانين فرعى هماهنگ با تكامل انسانها رو به تكامل رود تا به حد نهائى و خاتم اديان رسد.
به همين دليل در آيات ديگر قرآن شواهد فراوانى وجود دارد كه نشان مى دهد اصول كلى عقائد و قوانين و وظايف در همه اديان يكسان بوده .
مثلا در شرح حال بسيارى از انبيا در قرآن مجيد مى خوانيم كه نخستين دعوتشان اين بود يا قوم اعبدوا الله .
و در جاى ديگر مى خوانيم و لقد بعثنا فى كل امة رسولا ان اعبدوا الله : (ما در هر امتى رسولى را فرستاديم تا به مردم بگويند خداوند يگانه را پرستش كنيد).
انذار به رستاخيز نيز در دعوت بسيارى از انبيا آمده است (انعام 130، اعراف 59، شعراء 135، طه 15، مريم 31).
موسى و عيسى و شعيب (عليه السلام ) از نماز سخن مى گويند (طه 14، مريم 31 هود 87) ابراهيم دعوت به حج مى كند (حج 27).
و روزه در همه اقوام پيشين بوده است (بقره 183).
لذا در دنباله آيه به عنوان يك دستور كلى به همه اين پيامبران بزرگ مى افزايد: (به همه آنها توصيه كرديم كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد) (ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه ).
توصيه به دو امر مهم : نخست برپا داشتن آئين خدا در همه زمينه ها (نه تنها عمل كردن بلكه اقامه و احياى آن ).
دوم پرهيز از بلاى بزرگ ، يعنى تفرقه و نفاق در دين .
و به دنبال آن مى افزايد: (هر چند اين دعوت شما، بر مشركان سخت گران است ) (كبر على المشركين ما تدعوهم اليه ).
آنها بر اثر جهل و تعصب ساليان دراز آنچنان به شرك و بت پرستى خو گرفته اند و در اعماق وجودشان حلول كرده كه دعوت به توحيد مايه وحشت آنها است ، بعلاوه در شرك منافع نامشروع سران مشركان محفوظ است ، در حالى كه
توحيد مايه قيام مستضعفان مى گردد و جلو هواپرستيها و مظالم آنها را مى گيرد.
ولى با اين حال همانگونه كه گزينش پيامبران به دست خدا است ، هدايت مردم نيز به دست او است (خداوند هر كس را بخواهد بر مى گزيند، و كسى را كه به سوى او باز گردد هدايت مى كند) (الله يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من ينيب ).
در اين آيه نكته هائى است كه بايد به آن توجه داشت :
1 - (شرع ) از ماده (شرع ) (بر وزن زرع ) در اصل به معنى راه روشن است ، راه ورود به نهرها را نيز (شريعه ) مى گويند، سپس اين كلمه در مورد اديان الهى و شرايع آسمانى به كار رفته ، چرا كه راه روشن سعادت در آن است ، و طريق وصول به آب حيات ايمان و تقوى و صلح و عدالت است .
و از آنجا كه آب مايه پاكيزگى و طهارت و حيات است اين واژه تناسب روشنى با آئين الهى كه از نظر معنوى همين كارها را با روح و جان انسان و جامعه انسانيت مى كند دارد.
2 - در اين آيه تنها به پنج تن از پيامبران خدا اشاره شده (نوح و ابراهيم و موسى عيسى و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چرا كه پيامبران اولو العزم يعنى صاحبان دين و آئين جديد تنها اين پنج تن هستند، و در حقيقت آيه اشاره اى است به انحصار پيامبران صاحب شريعت در اين پنج نفر.
3 - در آغاز از نوح ياد شده ، چرا كه نخستين شريعت يعنى آئينى كه داراى همه گونه قوانين عبادى و اجتماعى بود از او آغاز گشت و پيامبران پيش از او برنامه و دستورات محدودى داشتند.
و به همين دليل در قرآن و روايات اسلامى سخنى از كتب آسمانى قبل از نوح نيامده است .
4 - قابل توجه اينكه در ذكر اين پنج تن نخست از نوح (عليه السلام ) سخن به ميان آمده ، سپس از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بعد از ابراهيم (عليه السلام ) و موسى (عليه السلام ) و عيسى (عليه السلام ) اين ترتيب بندى به خاطر اين است كه نوح به خاطر آغازگر بودنش در آغاز قرار گرفته ، و پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخاطر عظمتش بلافاصله بعد از او و ديگران به ترتيب زمان ظهور بعد از آنها.
5 - اين نكته نيز قابل توجه است كه در مورد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تعبير به اوحينا اليك (وحى بر تو فرستاديم ) مى كند، اما درباره سايرين تعبير به (توصيه ) شده است ، شايد اين تفاوت تعبير براى اهميت اسلام نسبت به ساير اديان آسمانى است .
6 - در پايان آيه ، در مورد چگونگى گزينش پيامبران تعبير به (من يشاء) (هر كس را بخواهد) كه اشاره سر بسته اى است به شايستگيهاى وجودى رسولان الهى .
اما در مورد امتها تعبير به (من ينيب ) (كسى كه به سوى خدا بازگردد، و از گناه توبه كند و از در اطاعت در آيد) تا معيار هدايت الهى و شرايط آن براى همگان روشن گردد و راه وصول به درياى رحمتش را بيابند.
در حديث قدسى آمده است : من تقرب منى شبرا تقربت منه ذراعا و من اءتانى يمشى ، اتيته هرولة : (كسى كه يك وجب به سوى من آيد من يك ذراع به سوى او مى روم ، و كسى كه آهسته به سوى من بيايد من شتابان به سوى او مى روم )!.

اين احتمال نيز در تفسير جمله اخير داده شده است كه (اجتباء) و گزينش مخصوص انبيا نيست ، بلكه تمام بندگان خالص و مخلص را كه داراى مقام والاى الهى بودند شامل مى گردد.
و از آنجا كه يكى از دو ركن دعوت انبياى اولوالعزم عدم تفرقه در دين است و مطمئنا همه آنها روى اين مساءله تبليغ كردند، اين سؤ ال پيش ‍ مى آيد پس سرچشمه اينهمه اختلافات مذهبى از كجا است ؟
آيه بعد به پاسخ اين سؤ ال پرداخته ، سرچشمه اصلى اختلافات دينى را چنين بيان مى كند: (آنها راه تفرقه را پيش نگرفتند مگر بعد از آنكه اتمام حجت بر آنها شد، و علم و آگاهى كافى به آنها رسيد، و اين تفرقه جوئى به خاطر حب دنيا و رياست و ظلم و حسد و عداوت بود) (و ما تفرقوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيا بينهم ).
آرى دنيا پرستان ستمگر، و حسودان كينه توز، در برابر آئين يكپارچه انبيا قيام كردند، و هر گروهى را به راهى نمودند، تا پايه هاى رياست خود را تقويت كنند، و منافع دنياى خويش را تاءمين نمايند، و حسادتها و عداوتهاى خود را با مؤ منان راستين و مكتب انبيا آشكار سازند، ولى تمام اينها بعد از اتمام حجت بود.
به اين ترتيب سرچشمه اختلافهاى مذهبى جهل و بيخبرى نبود، بلكه بغى و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهاى شخصى بود.
(دانشمندان دنيا طلب ) و (عوامهاى متعصب و كينه توز) دست به دست هم دادند و اين اختلافات را بنيان نهادند.
اين آيه پاسخ روشنى است به آنها كه مى گويند مذهب در ميان بشر ايجاد اختلاف كرده ، و خونريزيهاى فراوانى در طول تاريخ ببار آورده است ، زيرا اگر
دقت شود مذهب هميشه عامل وحدت و يكپارچگى در محيط خود بوده (همانگونه كه در مورد اسلام و قبايل حجاز و حتى اقوام خارج از جزيره عرب تحقق يافت و به اختلافات پايان و امت واحدى ساخت ).
ولى سياستهاى استعمارى در ميان مردم تفرقه ايجاد كرد، به اختلافات دامن زد، و مايه خونريزى شد، افزودن سليقه هاى شخصى و تحميل آن بر مذاهب آسمانى خود يك عامل بزرگ ديگر تفرقه بود كه آنهم از (بغى ) مايه مى گرفت .
(بغى ) به گونهاى كه در ريشه اصلى لغوى آن ذكر كرده اند (درخواست تجاوز و انحراف از خط ميانه و تمايل به افراط و تفريط) است ، خواه به اين درخواست جامه عمل پوشيده شود يا نه ، گاه در كميت چيزى است ، و گاه در كيفيت ، و به همين مناسبت غالبا به معنى ظلم و ستم به كار مى رود.
گاهى نيز به معنى هر گونه (طلب و تقاضا) هر چند امر خوب و شايسته اى باشد آمده است .
لذا (راغب ) در (مفردات ) (بغى ) را به دو شعبه تقسيم مى كند شعبه (ممدوح ) و (مذموم ) كه اولى تجاوز از حد عدالت و رسيدن به احسان و ايثار، و تجاوز از واجبات و رسيدن به مستحبات است ، و دومى تجاوز از حق و تمايل به باطل است .
سپس قرآن مى افزايد: (اگر فرمانى از سوى پروردگار تو صادر نشده بود كه آنها تا سر آمد معينى زنده و آزاد باشند خداوند در ميان آنها داورى مى كرد، طرفداران باطل را نابود مى ساخت و پيروان حق را پيروز) (و لو لا كلمة سبقت من ربك الى اجل مسمى لقضى بينهم ).
آرى دنيا سراى آزمون و پرورش و تكامل است ، و اين بدون آزادى عمل امكان پذير نيست ، اين فرمان تكوينى خداوند است كه از آغاز خلقت انسان
بوده و دگرگونى در آن راه ندارد، اين طبيعت زندگى دنيا است ، ولى از امتيازات سراى آخرت حل تمام اين اختلافات و رسيدن انسانيت به يكپارچگى كامل است لذا از قيامت تعبير به (يوم الفصل ) شده است .
و در آخرين جمله به توضيح حال كسانى مى پردازد كه بعد از اين گروه بر سر كار آمدند، گروهى كه عهد پيامبران را درك نكردند، و زمانى چشم گشودند كه نفاق افكنان و تفرقه اندازان فضاى جامعه بشريت را با اعمال شيطنت آميز خود تيره و تار كرده بودند، و آنها نتوانستند به خوبى حق را دريابند.
مى فرمايد: (كسانى كه بعد از آنها وارثان كتب آسمانى شدند از آن در شك و ترديدند، شكى توام با بدبينى و سوء ظن )! (و ان الذين اورثوا الكتاب من بعد هم لفى شك منه مريب ).
در حقيقت معنى (ريب ) اين قيد را نيز ذكر كرده اند: به شكى گفته مى شود كه سرانجام بعد پرده از روى آن برداشته شود و به حقيقت تبديل گردد، شايد اين امر اشاره به ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با دلائل روشن باشد كه آثار شك و ريب را از دلهاى حق طلبان زدود.
نكته :
در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه در تفسير آيه شرع لكم من الدين فرمود: مخاطب در جمله (ان اقيموا الدين ) امام است ، و جمله (لا تتفرقوا فيه ) كنايه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) است .
بديهى است منظور انحصار دين در ولايت على (عليه السلام ) نمى باشد، بلكه هدف بيان اين حقيقت است كه مساءله ولايت امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز از اركان دين به شمار مى رود.

آيه و ترجمه

 


فلذلك فادع و استقم كما اءمرت و لا تتبع اءهواءهم و قل ءامنت بما اءنزل الله من كتب و اءمرت لا عدل بينكم الله ربنا و ربكم لنا اءعملنا و لكم اءعملكم لا حجة بيننا و بينكم الله يجمع بيننا و إ ليه المصير (15)
 


ترجمه :

15 - تو نيز آنها را به سوى اين آئين واحد الهى دعوت كن ، و آنچنان كه مامور شده اى استقامت نما، و از هوا و هوسهاى آنان پيروى مكن ، و بگو: به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده ايمان آورده ام ، و مامورم در ميان شما عدالت كنم ، خداوند پروردگار ما و شما است ، نتيجه اعمال ما از آن ما است و نتيجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصى در ميان ما نيست ، و خداوند ما و شما را در يكجا جمع مى كند، و بازگشت همه به سوى او است .
تفسير:
آن گونه كه ماءمور شده اى استقامت كن !
از آنجا كه در آيات قبل مساءله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح
شده ، در آيه مورد بحث پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دستور مى دهد كه براى حل اختلافات و احياى آئين انبيا بكوشد، و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد.
مى فرمايد: (انسانها را به سوى آئين واحد الهى دعوت كن ، و از اختلافات برهان ) (فلذلك فادع ).
سپس دستور به استقامت در اين راه داده ، مى گويد: (آن گونه كه ماءمور شدهاى ايستادگى كن ) (و استقم كما امرت ).
جمله (كماامرت ) (آنچنانكه مامور شده اى ) ممكن است اشاره به مرحله عالى استقامت و يا اشاره به اينكه استقامت هم از نظر كميت و كيفيت و مدت و خصوصيات ديگر همه بايد منطبق بر دستور و برنامه الهى باشد.
و از آنجا كه اهواء و هوسهاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است ، در سومين دستور مى افزايد: (و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن ) (و لا تتبع اهوائهم ).
چرا كه هر گروهى تو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مى كنند، همان دعوتى كه سرانجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است ، پا بر سر اين هواها بگذار، و همه را گرد آئين واحد پروردگار جمع كن .
و چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد، نقطه شروع آن را خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قرار مى دهد، و در چهارمين دستور مى فرمايد: (بگو من ايمان آورده ام به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده است ) (و قل آمنت بما انزل الله من كتاب ).
من در ميان كتب آسمانى فرق نمى نهم ، همه را به رسميت مى شناسم ، و همه را دعوت كننده به توحيد و معارف پاك دينى و تقوى و پاكى و حق و عدالت ،
و آئين من در حقيقت جامع همه آنها و مكمل آنها است . من همانند اهل كتاب نيستم كه هر كدام ديگرى را نفى كند، يهود مسيحيان را، و مسيحيان يهود را، و حتى پيروان هر آئين نيز از ميان آيات كتب دينى خود آن را مى پذيرند كه با اميال و خواسته هاشان هماهنگ است ، من همه را بدون استثنا پذيرا شده ام ، چرا كه اصول اساسى همه يكى است .
و از آنجا كه براى ايجاد وحدت رعايت (اصل عدالت ) ضرورت دارد، در پنجمين دستور آن را مطرح كرده ، مى فرمايد: (بگو من ماءمورم كه در ميان همه شما عدالت كنم ) (و امرت لاعدل بينكم ).
چه در قضاوت و داوريها، چه در حقوق اجتماعى و مسائل ديگر.
و به اين ترتيب آيه مورد بحث از پنج دستور مهم تشكيل يافته كه از اصل دعوت آغاز مى شود، سپس وسيله پيشرفت آن يعنى استقامت مطرح مى گردد، بعد به موانع راه كه (هواپرستى ) است ، اشاره شده ، سپس ‍ نقطه شروع كه از خويشتن است بيان گرديده ، و سرانجام هدف نهائى كه گسترش و تعميم عدالت است عنوان شده .
بدنبال اين پنج دستور، به جهات مشترك همه اقوام كه آنهم در پنج قسمت خلاصه شده ، اشاره مى كند، مى فرمايد:
(خدا پروردگار ما و شماست ) (الله ربنا و ربكم ).
(اعمال ما از آن ما است و اعمال شما از آن شما، و هر يك در مقابل اعمال خويش مسئوليم ) (لنا اعمالنا و لكم اعمالكم ).
در ميان ما و شما خصومتى نيست ، و هيچيك را بر ديگرى امتيازى نمى باشد و ما غرض شخصى با شما نداريم (لا حجة بيننا و بينكم ).
اصولا نيازى به احتجاج و استدلال نيست چرا كه حق به قدر كافى واضح شده ، از اين گذشته سرانجام همه ما در يكجا جمع مى شويم و (خداوند ما و شما را در قيامت جمع مى كند) (الله يجمع بيننا).
و قاضى همه ما در آن روز يكى است آرى (بازگشت همه به سوى او است ) (و اليه المصير).
به اين ترتيب هم خداى ما يكى است ، و هم سرانجام ما يكجاست ، و هم قاضى دادگاه و مرجع امورمان ، و از اين گذشته همه در برابر اعمالمان مسئوليم ، و هيچيك امتيازى بر ديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم .
ين بحث را با ذكر يك حديث جامع پايان مى دهيم :
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ثلاث منجيات ، و ثلاث مهلكات ، فالمنجيات : العدل فى الرضا و الغضب ، و القصد فى الغنى و الفقر، و خشية الله فى السر و العلانية ، و المهلكات : شح مطاع ، و هوى متبع ، و اعجاب المرء بنفسه :
سه چيز است كه سبب نجات آدمى است ، و سه چيز مايه هلاكت او است : اما سه چيز كه باعث نجات او مى شود: دادگرى و عدالت در حالت خشنودى و غضب است ، و ميانه روى در حالت غنا و فقر، و ترس از خدا در پنهان و آشكار.
و اما سه چيز كه مايه هلاك آدمى است : بخلى است كه انسان از آن پيروى كند، و هوا و هوس سركش و حاكم ، و خودپسندى است .
آيه و ترجمه


والذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم و عليهم غضب و لهم عذاب شديد (16)
الله الذى اءنزل الكتاب بالحق والميزان و ما يدريك لعل الساعة قريب (17)
يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها والذين ءامنوا مشفقون منها و يعلمون اءنها الحق اءلا إ ن الذين يمارون فى الساعة لفى ضلل بعيد (18)

 


ترجمه :

16 - آنها كه درباره خدا بعد از پذيرفتن دعوت او، محاجه مى كنند دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است و غضب بر آنها است و عذاب شديد از آن آنها.
17 - خداوند كسى است كه كتاب را به حق نازل كرد و ميزان (سنجش ‍ حق و باطل ) را، اما تو چه مى دانى شايد ساعت (قيام قيامت ) نزديك باشد.
18 - آنها كه به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است آگاه باشيد آنها كه در قيامت ترديد مى كنند در گمراهى عميقى هستند.
تفسير:
شتاب نكنيد، قيامت مى آيد!
از آنجا كه در آيات گذشته اين سخن به ميان آمد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماءمور بود ضمن احترام به محتواى كتب آسمانى عدالت را در ميان همه مردم اجرا كند و هرگونه خصومت و محاجه با آنها را ترك كند، در آيات مورد بحث براى تكميل اين سخن و اين كه حقانيت پيامبر اسلام نياز به دليل ندارد مى فرمايد: (آنها كه درباره خداوند يكتا به محاجه برمى خيزند بعد از آن كه دعوت او از سوى مردم پذيرفته شد دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است ) (و الذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم ).
(و خشم و غضب پروردگار بر آنها است ) (چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى دهند) (و عليهم غضب ).
(و عذاب شديد الهى نيز در قيامت از آن آنها است ) (و لهم عذاب شديد) چرا كه لجاجت و عناد ثمره اى جز اين ندارد.
در اين كه منظور از جمله (من بعد ما استجيب له ) (بعد از آن كه دعوت او اجابت شد) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند.
گاه گفته اند منظور اجابت توده هاى مردم پاك دل و بى غرض مى باشد كه با الهام از فطرت الهى و مشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پيامبر اسلام سر تسليم در برابر او فرود آوردند.
و گاه اجابت دعاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در حق مخالفان در روز جنگ بدر كه منجر به نابودى بخش عظيمى از لشكر آنان و درهم شكستن شوكتشان شد ذكر كرده اند.
و گاه آن را اشاره به پذيرش خود آنها يعنى اهل كتاب دانسته اند، كه قبل
از ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در انتظارش بودند و نشانه هاى او را براى مردم از كتابهاى خود مى خواندند و اظهار علاقه و ايمان نسبت به او مى نمودند، اما پس از ظهور اسلام چون منافع نامشروعشان به خطر افتاد راه انكار پيش گرفتند.
از همه مناسبتر تفسير اول است ، زيرا تفسير دوم ايجاب مى كند كه اين آيات بعد از غزوه بدر نازل شده باشد، در حالى كه دليل روشنى بر اين امر در دست نيست و به نظر مى رسد كه همه اين آيات در مكه نازل شده باشد.
و تفسير سوم با لحن آيه موافق نيست ، زيرا بايد گفته شود: (من بعد استجابوا له ) (بعد از آن كه دعوت او را اجابت كردند).
بعلاوه ظاهر جمله (يحاجون فى الله ) اشاره به گفتگوى مشركان درباره خدا است ، نه اهل كتاب درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اما اين محاجه باطل اشاره به طرح چه مسائلى است ؟ باز محل گفتگو است .
بعضى گفته اند: منظور ادعاى يهود است كه مى گفتند آئين ما پيش از اسلام بوده و برتر از آن است .
يا اين كه شما مدعى وحدت هستيد بيائيد آئين موسى (عليه السلام ) را كه مورد قبول طرفين است بپذيريد.
ولى همانگونه كه گفتيم بعيد است كه روى سخن در اين آيات با يهود و اهل كتاب باشد چرا كه (محاجه درباره الله ) بيشتر متناسب با مشركان است ، بنابراين جمله فوق اشاره به دلائل بى اساس و پوسيده اى است كه مشركان براى پذيرش شرك مى آوردند، از جمله شفاعت بتها و يا پيروى از آئين نياكانشان .
به هر حال افراد لجوجى كه بعد از آشكار شدن حق به لجاجت و پافشارى خود ادامه مى دهند هم در نظر خلق خدا رسوا هستند و هم مشمول غضب خالق در اين جهان و جهان ديگر مى باشند.

سپس به يكى از دلائل توحيد و قدرت پروردگار، كه در عين حال متضمن اثبات نبوت است در مقابل احتجاج كنندگان بى منطق پرداخته مى گويد: (خداوند همان كسى است كه كتاب آسمانى را به حق نازل كرد و همچنين ميزان را) (الله الذى انزل الكتاب بالحق و الميزان ).
(حق ) كلمه جامعى است كه معارف و عقائد حقه ، و همچنين اخبار صحيح و برنامه هاى هماهنگ با نيازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از اين قبيل است شامل مى شود، چرا كه حق ، همان چيزى است كه با عينيت خارجى موافق است و تحقق يافته ، و جنبه ذهنى و پندارى ندارد.
همچنين (ميزان ) در اينگونه موارد معنى جامعى دارد هر چند معنى آن در لغت به معنى (ترازو) و ابزار سنجش وزن است ، اما در معنى كنائى به هر گونه معيار سنجش ، و قانون صحيح الهى ، و حتى شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامان راستين (عليه السلام ) كه وجودشان معيار تشخيص حق از باطل است اطلاق مى گردد و ميزان روز قيامت نيز نمونه اى است از اين معنى .
به اين ترتيب خداوند كتابى بر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل كرده است كه هم حق است ، و هم ميزان ارزيابى ارزشها است ، به گونه اى كه دقت در محتواى اين كتاب ، از معارف و عقائدش گرفته تا طرق استدلال منطقى آن ، و از قوانين اجتماعيش گرفته تا برنامه هائى كه براى تهذيب نفوس و تكامل انسانها ريخته دليل حقانيت آن است ، اين محتوى عالى با اين عمق و عظمت ، آنهم از يك فرد امى و درس نخوانده كه از عقب افتاده ترين محيطها برخاسته خود دليلى است بر عظمت پروردگار و وجود عالم ماوراء طبيعت و هم دليلى است بر حقانيت آورنده آن .
و به اين ترتيب جمله فوق پاسخى است براى مشركان و هم اهل كتاب .
و از آنجا كه نتيجه همه اين مسائل ، مخصوصا بروز و ظهور كامل حق و عدالت
و ميزان در قيامت است در پايان آيه مى گويد: (تو چه ميدانى شايد ساعت ( قيام رستاخيز) نزديك باشد)؟! (و ما يدريك لعل الساعة قريب ).
همان قيامتى كه وقتى برپا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى يابند، و در برابر ميزان سنجشى كه حتى به اندازه سنگينى يكدانه خردل و كوچكتر از آن را دقيقا مى سنجند قرار مى گيرند.
سپس به موضع گيرى كفار و مؤ منان در برابر آن ، پرداخته مى گويد: (آنها كه به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، و مى گويند اين قيامت كى خواهد آمد)؟! (يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها).
آنها هرگز به خاطر عشق به قيامت و رسيدن به لقاى محبوب ، اين سخن را نمى گويند، بلكه از روى استهزاء و مسخره و انكار چنين تقاضائى دارند، و اگر مى دانستند قيامت بر سر آنها چه مى آورد هرگز چنين تقاضائى نداشتند.
(ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند پيوسته آن حق است و خواهد آمد) (والذين آمنوا مشفقون منها و يعلمون انها الحق ).
البته لحظه قيام قيامت بر همه پوشيده است ، حتى بر پيامبران مرسل و فرشتگان مقرب خدا، تا هم وسيله تربيت مداوم باشد براى مؤ منان ، و هم آزمون و اتمام حجتى براى منكران ، ولى اصل وقوع آن جاى ترديد نيست .
و از اينجا روشن مى شود كه ايمان به قيامت و دادگاه بزرگ عدل الهى
مخصوصا با توجه به اين معنى كه هر لحظه احتمال وقوع آن مى رود چه تاءثير تربيتى عميقى در مؤ منان دارد.
و در پايان آيه به عنوان يك اعلام عمومى ، مى فرمايد: (آگاه باشيد كسانى كه در قيامت ترديد مى كنند و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجه مى پردازند. در گمراهى عميقى هستند) (الا ان الذين يمارون فى الساعة لفى ضلال بعيد).
چرا كه نظام اين جهان خود دليلى است بر اينكه مقدمه اى است بر جهان ديگر، كه بدون آن ، آفرينش اين جهان ، لغو و بى معنى است ، نه با حكمت خداوند سازگار است و نه با عدالت او.
تعبير به (ضلال بعيد) اشاره به اين است كه گاه انسان راه را گم مى كند اما چندان فاصله با آن ندارد، با مختصر تلاش و جستجو ممكن است راه را پيدا كند، اما گاه چنان فاصله او زياد است كه ديگر پيدا كردن راه براى او مشكل يا غير ممكن است .
جالب توجه اينكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم :
(مردى با صداى بلند از رسول خدا در يكى از سفرها سؤ ال كرد و گفت : اى محمد!... پيامبر نيز با صدائى بلند همچون صداى خودش ‍ فرمود: چه مى گوئى )؟
عرض كرد: متى الساعة ؟ (روز قيامت كى خواهد بود)؟
پيامبر فرمود: انها كائنة فما اعددت لها؟: (قيامت خواهد آمد، براى آن چه تهيه كرده اى )؟
عرض كرد: حب الله و رسوله !: (سرمايه من محبت خدا و پيامبر او است ).
پيامبر فرمود: (انت مع من احببت ): (تو با كسى خواهى بود كه او را دوست دارى )!.
آيه و ترجمه


الله لطيف بعباده يرزق من يشاء و هو القوى العزيز (19)
من كان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها و ما له فى الاخرة من نصيب (20)

 


ترجمه :

19 - خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد، هر كس را بخواهد روزى مى دهد، و او قوى و شكست ناپذير است .
20 - كسى كه زراعت آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم ، و بر محصولش مى افزائيم ، و آنها كه فقط كشت دنيا را مى طلبند كمى از آن به آنها مى دهيم اما در آخرت هيچ نصيبى ندارند!
تفسير:
مزرعه دنيا و آخرت
از آنجا كه در آيات قبل بحثى از عذاب شديد خداوند به ميان آمد، و نيز تقاضائى از ناحيه منكران معاد مطرح شده بود كه چرا قيامت زودتر برپا نمى شود؟ نخستين آيه مورد بحث براى آميختن آن (قهر) با (لطف ) و براى پاسخگوئى به شتاب كردن بى معنى منكران معاد مى فرمايد: (خداوند نسبت به بندگانش لطيف است ، و داراى لطف و مرحمت ) (الله لطيف بعباده ).
اگر در يكجا تهديد به عذاب شديد مى كند در جاى ديگر وعده لطف مى دهد، آن هم لطفى نامحدود و گسترده ، و اگر در مجازات جاهلان مغرور تعجيل نمى كند آن هم از لطف او است .
سپس يكى از مظاهر بزرگ لطف عميقش را كه روزى گسترده او است مطرح كرده مى گويد: (هر كس را بخواهد روزى مى دهد) (يرزق من يشاء).
منظور اين نيست كه گروهى از روزى او محرومند، بلكه منظور توسعه روزى است درباره هر كس بخواهد، همانگونه كه در آيه 26 سوره رعد آمده است : الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر: (خداوند روزى را بر هر كس بخواهد وسيع و براى هر كس بخواهد تنگ مى سازد).
در چند آيه بعد از همين سوره نيز مى خوانيم : گستردگى و محدوديت روزى او روى حساب معينى است ، چرا كه (اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد در زمين طغيان خواهند كرد): (و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الارض ) (آيه 27 - همين سوره ).
روشن است كه (روزى ) در اينجا هم ارزاق معنوى را شامل مى شود و هم مادى را، هم جسمانى و هم روحانى ، هنگامى كه مبداء لطف او است و روزى دهنده نيز او است ، پس چرا به سراغ بتهائى مى رويد كه نه رازقند و نه لطيف ، نه گرهى به كار كسى مى زنند و نه گرهى مى گشايند؟!
و در پايان آيه مى افزايد: (او قوى و شكست ناپذير است ) (و هو القوى العزيز).
اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى دهد قادر بر انجام اين امر مى باشد و به همين دليل هرگز در وعده هاى او تخلف نيست .
توجه به اين نكته لازم است كه (لطيف ) دو معنى دارد: يكى همان كه در بالا گفتيم يعنى صاحب لطف و محبت و مرحمت ، و ديگر آگاه بودن از امور
دقيق و پنهانى ، و از آنجا كه روزى دادن به همه بندگان نياز به اين دارد كه از تمام آنها در هر گوشه و كنار در سراسر آسمان و زمين آگاه و با خبر باشد در آغاز به لطيف بودنش اشاره مى كند و سپس به مقام رزاقيت و لذا در آيه 6 سوره هود بعد از آنكه مى گويد: (روزى همه جنبندگان روى زمين بر خدا است ) اضافه مى كند: و يعلم مستقرها و مستودعها (او قرارگاه و محل نقل و انتقال همه آنها را مى داند).
البته ميان اين دو معنى نه تنها تناقضى نيست ، بلكه مكمل يكديگرند، لطيف كسى است كه هم از نظر آگاهى كامل باشد، و هم از نظر لطف و محبت در حق بندگان ، و از آنجا كه خداوند هم به خوبى از نيازهاى بندگانش آگاه است و هم به بهترين وجه به نيازهايشان پاسخ مى گويد از همه كس شايسته تر براى اين نام است .
به هر حال در آيه فوق به چهار وصف از اوصاف پروردگار اشاره شده : مقام لطف ، و رازقيت ، و قوت ، و عزت ، كه بهترين دليل بر مقام (ربوبيت ) است چرا كه (رب ) (مالك و مدبر) بايد واجد اين صفات باشد.
در آيه بعد با يك تشبيه لطيف ، مردم جهان را در برابر روزيهاى پروردگار و چگونگى استفاده از آن ، به كشاورزانى تشبيه مى كند كه گروهى براى آخرت كشت مى كنند، و گروهى براى دنيا، و نتيجه هر يك از اين دو زراعت را مشخص مى كند، مى فرمايد: (كسى كه زراعت آخرت را طالب باشد به او بركت مى دهيم و بر محصولش مى افزائيم ) (من كان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه ).
(و آنها كه فقط براى دنيا كشت كنند و تلاش و كوشششان براى بهره گيرى از اين متاع زود گذر و فانى باشد تنها كمى از آنچه را مى طلبند به آنها مى دهيم اما در آخرت هيچ نصيب و بهره اى نخواهند داشت ) (و من كان يريد حرث الدنيا
نؤ ته منها و ما له فى الاخرة من نصيب ).
تشبيه جالب و كنايه زيبائى است : انسانها همگى زارعند و اين جهان مزرعه ماست ، اعمال ما بذرهاى آن ، و امكانات الهى بارانى است كه بر آن مى بارد، اما اين بذرها بسيار متفاوت است ، بعضى محصولش ‍ نامحدود، جاودانى و درختانش هميشه خرم و سرسبز و پر ميوه ، اما بعضى ديگر محصولاتش بسيار كم ، عمرش كوتاه و زودگذر، و ميوه هائى تلخ و ناگوار دارد.
تعبير به (يريد) (مى خواهد و اراده مى كند) در حقيقت اشاره به تفاوت نيتهاى مردم است ، و مجموع آيه شرحى است پيرامون آنچه در آيه قبل از مواهب و روزيهاى پروردگار آمده كه گروهى از اين مواهب به صورت بذرهائى براى آخرت استفاده مى كنند و گروهى براى تمتع دنيا.
جالب اينكه در مورد كشتكاران آخرت مى گويد: نزد له فى حرثه (زراعت او را افزون مى كنيم ) ولى نمى گويد از تمتع دنيا نيز بى نصيبند، اما در مورد كشتكاران دنيا مى گويد: (مقدارى از آن را كه مى خواهند به آنها مى دهيم ، بعد مى افزايد در آخرت هيچ نصيب و بهره اى ندارند).
به اين ترتيب نه دنياپرستان به آنچه مى خواهند مى رسند و نه طالبان آخرت از دنيا محروم مى شوند، اما با اين تفاوت كه گروه اول با دست خالى به سراى آخرت مى روند و گروه دوم با دستهاى پر!
نظير همين معنى در آيه 18 و 19 سوره اسراء به شكل ديگرى آمده است : (من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما تشاء لمن نريد ثم جعلنا له جهنم
يصلاها مذموما مدحورا و من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مؤ من فاولئك كان سعيهم مشكورا:
(كسى كه زندگى زودگذر را مى طلبد آن مقدار از آن را كه بخواهيم به هر كس اراده كنيم مى بخشيم ، سپس دوزخ را براى او قرار مى دهيم ، در آن وارد مى شود در حالى كه مذموم و رانده شده در گاه خدا است ، و آن كس كه سراى آخرت را مى طلبد و كوشش خود را براى آن انجام دهد و ايمان داشته باشد به تلاشهاى او پاداش داده خواهد شد).
تعبير به (نزد له فى حرثه ) هماهنگ است با آنچه در آيات ديگر قرآن آمده ، از جمله من جاء بالحسنة فله عشر امثالها: (كسى كه كار نيكى انجام دهد ده برابر پاداش او است ) (انعام - 160) و (ليوفيهم اجورهم و يزيدهم من فضله ) (خدا پاداش آنها را به طور كامل مى دهد، و از فضلش بر آنها مى افزايد) (فاطر - 30).
به هر حال آيه فوق ترسيم گويائى از بينش اسلامى درباره زندگى دنيا است ، دنيائى كه مطلوب بالذات است ، و دنيائى كه مقدمه جهان ديگر و مطلوب بالغير، اسلام به دنيا به عنوان يك مزرعه مى نگرد كه محصولش ‍ در قيامت چيده مى شود.
تعبيراتى كه در لسان روايات يا بعضى ديگر از آيات قرآن آمده تاءييد و تاءكيدى بر همين معنا است .
مثلا در آيه 261 سوره بقره انفاق كنندگان را تشبيه به بذرى مى كند كه از آن هفت خوشه برمى خيزد، و از هر خوشه اى يكصد دانه ، و گاه بيشتر، اين نمونه بذر افشانى آخرت است .
و در حديثى از پيامبر مى خوانيم : و هل تكب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم : (آيا چيزى مردم را به رو در آتش مى افكند جز
محصولات درو شده زبانهاى آنها.
و در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : ان المال و البنين حرث الدنيا، والعمل الصالح حرث الاخرة و قد يجمعهما الله لاقوام : (مال و فرزندان كشت دنيا هستند و عمل صالح كشت آخرت ، و گاه خداوند اين هر دو را براى قومى جمع مى كند).
اين نكته را نيز از آيه فوق مى توان استفاده كرد كه دنيا و آخرت هر دو نياز به تلاش و سعى و كوشش دارد، و هيچكدام بى زحمت و رنج به دست نمى آيد، همانگونه كه هيچ بذر و محصولى بى رنج و زحمت نيست ، چه بهتر كه انسان با رنج و زحمتش درختى پرورش دهد كه بارش شيرين و هميشگى و دائم و برقرار باشد، نه درختى كه زود خزان مى شود و نابود مى گردد.
اين سخن را با حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پايان مى دهيم : فرمود: من كانت نيته الدنيا فرق الله عليه امره ، و جعل الفقر بين عينيه ، و لم ياته من الدنيا الا ما كتب له ، و من كانت نيته الاخرة جمع الله شمله ، و جعل غناه فى قلبه ، و اتته الدنيا و هى راغمة !: (كسى كه نيتش دنيا باشد خداوند كار او را پريشان مى سازد، فقر را در برابر او قرار مى دهد و جز آنچه براى او مقرر شده چيزى از دنيا به چنگ نمى آورد، و كسى كه نيتش سراى آخرت باشد خداوند پراكندگى او را به جمعيت مبدل مى سازد، و غنا و بى نيازى را در قلبش قرار مى دهد، دنيا تسليم او مى گردد و به سراغ او مى آيد).
اينكه در ميان علما مشهور است الدنيا مزرعة الاخرة در حقيقت اقتباسى از مجموع بيانات فوق است .
آيه و ترجمه


اءم لهم شركؤ ا شرعوا لهم من الدين ما لم ياءذن به الله و لو لا كلمة الفصل لقضى بينهم و إ ن الظالمين لهم عذاب اءليم (21)
ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم والذين ءامنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات لهم ما يشاءون عند ربهم ذلك هو الفضل الكبير (22)
ذلك الذى يبشر الله عباده الذين ءامنوا و عملوا الصالحات قل لا اءسلكم عليه اءجرا إ لا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا إ ن الله غفور شكور (23)

 


ترجمه :

21 - آيا معبودانى دارند كه آئينى براى آنها بى اذن خداوند تشريع كرده اند؟ اگر مهلت مقررى براى آنها نبود در ميانشان داورى مى شد (و دستور عذاب صادر مى گشت ) و براى ظالمان عذاب دردناكى است .
22 - در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، اما آنها را فرو مى گيرد، اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در بهترين باغهاى بهشتند، و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است اين است فضل بزرگ .
23 - اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد، بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس عمل نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزائيم ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است .
شاءن نزول :
در تفسير مجمع البيان شاءن نزولى براى آيات 23 تا 26 اين سوره از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه حاصلش چنين است :
هنگامى كه پيامبر وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسيم و عرض ‍ مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما بدون هيچگونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد، هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض ‍ كردند آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى : (بگو من مزدى از شما در برابر رسالت جز محبت نزديكانم نمى طلبم ) نازل شد، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر آنها تلاوت كرد سپس ‍ فرمود نزديكان مرا بعد از من دوست داريد، آنها با خوشحالى و رضا و تسليم از محضرش بيرون آمدند، اما منافقان گفتند اين سخنى است كه او بر خدا افترا بسته ،
و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند آيه بعد نازل شد ام يقولون افترى على الله كذبا، و به آنها پاسخ گفت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سراغ آنان فرستاد و آيه را بر آنها تلاوت كرد، گروهى پشيمان شدند و گريه كردند و سخت ناراحت گشتند آيه سوم نازل گرديد: و هو الذى يقبل التوبة عن عباده .
پيامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خدا است .
تفسير:
مودت اهل بيت (عليه السلام ) پاداش رسالت است
از آنجا كه در آيه 13 همين سوره سخن از تشريع دين از ناحيه پروردگار به وسيله پيامبران اولوالعزم بود در ادامه آن در نخستين آيه مورد بحث براى نفى تشريع ديگران ، و اينكه هيچ قانونى در برابر قانون الهى رسميت ندارد، و اصولا حق قانونگذارى مخصوص خدا است مى فرمايد: (آيا آنها معبودانى دارند كه دين و آئينى بى اذن خداوند براى آنان تشريع كرده اند) (ام لهم شركاء شرعوا لهم من الدين ما لم ياذن به الله ).
در حاليكه خالق و مالك و مدبر عالم هستى تنها او است ، و به همين دليل حق قانونگذارى نيز مخصوص ذات پاك او است ، و هيچكس ‍ بدون اذن او نمى تواند در قلمرو تشريع او دخالت كند، بنابراين در برابر تشريع او هر چه باشد باطل است .
به دنبال آن با لحنى تهديدآميز به تشريع كنندگان باطل هشدار داده مى گويد: (هر گاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به اينگونه اشخاص
نبود در ميان آنها داورى مى شد) دستور عذابشان صادر مى گشت و مجالى به آنها نمى داد (و لو لا كلمة الفصل لقضى بينهم ).
در عين حال آنها نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه (براى ظالمان عذاب دردناكى است ) (و ان الظالمين لهم عذاب اليم ).
منظور از (كلمة الفصل ) مهلت مقررى است كه خداوند به اينگونه افراد داده تا آزادى عمل داشته باشند و اتمام حجت بر آنها بشود.
تعبير به (ظالمين ) درباره مشركانى كه عقيده به تشريعهائى در برابر قوانين الهى داشتند به خاطر وسعتى است كه در مفهوم (ظلم ) وجود دارد، و به هر كارى كه در غير موردش صورت گيرد اطلاق مى گردد ظاهر اين است كه منظور از (عذاب اليم ) عذاب روز قيامت است ، چون اين تعبير در قرآن مجيد معمولا در اين معنى به كار مى رود، آيه بعد نيز گواه بر اين حقيقت است ، و اينكه بعضى از مفسران آن را اعم از عذاب دنيا و آخرت گرفته اند (مانند قرطبى ) بعيد به نظر مى رسد.
سپس به توضيح كوتاهى درباره (عذاب ظالمين ) و توضيح بيشترى درباره (پاداش مؤ منان ) در مقابل آنها، پرداخته ، مى گويد: (در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، اما چه فايده كه مجازات اعمالشان آنها را فرو مى گيرد) (ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم ).
(اما كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در بهترين و سرسبزترين باغهاى بهشت جاى دارند) (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات ).
(روضات ) جمع (روضة ) به معنى محلى است كه آب و درخت فراوان
دارد لذا به باغهاى خرم و سرسبز (روضة ) اطلاق مى شود، از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه باغهاى بهشت متفاوت است ، و مؤ منان صالح العمل در بهترين باغهاى بهشت جايشان است ، و مفهوم اين سخن اين است كه مؤ منان گنهكار هنگامى كه مشمول عفو خدا شوند به بهشت راه مى يابند هر چند جاى آنها در (روضات ) نيست .
اما فضل الهى درباره مؤ منان صالح العمل به همين جا ختم نمى شود، آنها چنان مشمول الطاف او هستند كه (هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است ) (لهم ما يشاءون عند ربهم ).
و به اين ترتيب هيچ موازنه اى بين (عمل ) و (پاداش آنها) وجود ندارد، بلكه پاداششان از هر نظر نامحدود است ، چرا كه جمله (لهم ما يشاءون ) گوياى همين حقيقت است .
و از آن جالبتر تعبير (عند ربهم ) (نزد پروردگارشان ) مى باشد كه بيانگر لطف بى حساب خداوند درباره آنها است ، چه موهبتى از اين بالاتر كه به مقام قرب خدا راه يابند؟ همانگونه كه درباره شهداء مى گويد: بل احياء عند ربهم يرزقون درباره مؤ منان صالح العمل نيز مى فرمايد: لهم ما يشاءون عند ربهم .
بى جهت نيست كه در پايان آيه مى گويد (اين است فضل بزرگ ) (ذلك هو الفضل الكبير).
بارها گفته ايم شرح نعمتهاى بهشتى در بيان نمى گنجد، براى ما زندانيان جهان ماده قابل تصور نيست كه بدانيم در جمله لهم ما يشاءون عند ربهم چه مفاهيمى گنجانيده شده ؟ مؤ منان چه چيزها مى خواهند؟ و در جوار قرب خداوند چه الطافى يافت مى شود.
اصولا هنگامى كه خداوند بزرگ چيزى را به عنوان فضل كبير توصيف
كند پيداست به قدرى عظمت دارد كه هر چه فكر كنيم از آن بالاتر است .
و به تعبير ديگر اين بندگان خالص كارشان بجائى مى رسد كه هر چه اراده كنند فراهم مى شود، يعنى پرتوى از قدرت بى پايان پروردگار كه انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (يس - 82) در وجودشان پيدا مى شود،چه فضيلت و موهبتى از اين بالاتر؟
در آيه بعد براى بيان عظمت اين پاداش بزرگ مى افزايد: (اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد) (ذلك الذى يبشر الله عباده الذين آمنوا و عملوا الصالحات ).
بشارت مى دهد تا رنجهاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نيايد، و به آن پاداشهاى عظيم توان و نيروى بيشترى در راههاى پر فراز و نشيب زندگى براى رسيدن به رضاى پروردگار پيدا كنند.
و از آنجا كه ابلاغ اين رسالت از سوى پيامبر بزرگوار اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گاه اين توهم را ايجاد مى كرد كه او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از مردم مى طلبد به دنبال اين سخن به پيامبر دستور مى دهد: (بگو: من هيچ اجر و پاداشى بر اين موضوع از شما درخواست نمى كنم ، جز اينكه ذوى القرباى مرا دوست داريد) (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ).
دوستى ذوى القربى چنانكه مشروحا بيان خواهد شد بازگشت به مساءله ولايت و قبول رهبرى ائمه معصومين (عليه السلام ) از دودمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى كند كه در حقيقت تداوم خط رهبرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ادامه مساءله ولايت الهيه است ، و پر واضح است كه قبول اين ولايت و رهبرى همانند نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سبب سعادت خود انسانها
است و نتيجه اش به خود آنها بازگشت مى كند.
توضيح اينكه :
مفسران در تفسير اين جمله بحثهاى فراوانى دارند و تفسيرهاى مختلفى ، كه هرگاه با ذهن خالى از پيشداوريها به آنها نگاه كنيم مى بينيم بر اثر انگيزه هاى مختلفى از مفهوم اصلى آيه دور شده اند، و احتمالاتى را برگزيده اند كه نه با محتواى آيه سازگار است و نه با شاءن نزول و ساير قرائن تاريخى و روائى .
رويهمرفته چهار تفسير معروف براى آيه وجود دارد.
1 - همان كه در بالا اشاره شد كه منظور از ذوى القربى نزديكان پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و محبت آنها وسيله اى است براى قبول امامت و رهبرى ائمه معصومين (عليه السلام ) از دودمان آنحضرت ، و پشتوانه اى بر اداى رسالت .
جمعى از مفسران نخستين ، و تمام مفسران شيعه اين معنا را برگزيده اند، و روايات فراوانى از طرف شيعه و اهل سنت در اين زمينه نقل شده كه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد.
2 - منظور اين است كه اجر و پاداش رسالت دوست داشتن امورى است كه شما را به (قرب الهى ) دعوت مى كند.
اين تفسير را كه جمعى از مفسران اهل سنت انتخاب كرده اند به هيچوجه با ظاهر آيه سازگار نيست ، زيرا در اين صورت معنى آيه چنين مى شود كه از شما مى خواهم كه اطاعت الهى را دوست بداريد، و مودت آن را به دل بسپاريد، در حالى كه بايد گفته شود من از شما اطاعت الهى را مى خواهم (نه مودت اطاعت الهى ).
بعلاوه در ميان مخاطبين آيه كسى وجود نداشت كه دوست ندارد به خدا نزديك شود حتى مشركان نيز علاقه داشتند كه به خدا نزديك شوند و اصولا عبادت
بتها را وسيله اى براى اين كار مى پنداشتند.
3 - منظور اين است كه شما بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت داريد و صله رحم بجا آوريد.
با اين تفسير هيچ تناسبى در ميان رسالت و پاداش آن وجود ندارد، زيرا دوست داشتن بستگان خود چه خدمتى مى تواند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده باشد؟ و چگونه ممكن است اجر رسالت قرارداده شود؟!
4 - منظور اين است كه پاداش من اين است كه خويشاوندى مرا نسبت به خود محفوظ داريد، و بخاطر اينكه با اكثر قبايل شما رابطه خويشاوندى دارم مرا آزار ندهيد (زيرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از طريق نسبى با قبايل قريش ارتباط داشت و از طريق سببى (ازدواج ) با بسيارى از قبايل ديگر، و از طريق مادر با جمعى از مردم مدينه از قبيله بنى النجار، و از طرف مادر رضاعى به قبيله بنى سعد).
اين تعبير بدترين معنائى است كه براى آيه شده است چرا كه درخواست اجر رسالت از كسانى است كه رسالت او را پذيرا شده اند، و هر گاه كسانى رسالت را پذيرا شوند ديگر نيازى به اين بحثها نيست ، آنها پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به عنوان فرستاده الهى احترام مى گذارند، احتياجى ندارد كه به خاطر قرابت و خويشاونديش او را محترم بشمرند، چرا كه احترام ناشى از قبول رسالت ما فوق همه اينها است ، در واقع اين تفسير را بايد از اشتباهات بزرگى شمرد كه دامان بعضى از مفسران را گرفته و مفهوم آيه را به كلى مسخ كرده است .
در اينجا براى اينكه به حقيقت محتواى آيه آشناتر شويم بهترين راه آن است كه از آيات ديگر قرآن كمك گيريم :
در بسيارى از آيات قرآن مجيد مى خوانيم : پيامبران مى گفتند پاداشى از شما در برابر دعوت رسالت نمى خواهيم ، و پاداش ما تنها بر پروردگار عالميان است (ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين ).
و در مورد شخص پيامبر اسلام نيز تعبيرات مختلفى ديده مى شود: در يكجا مى گويد قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله : (بگو پاداشى را كه از شما خواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من فقط بر خداوند است ) (سبا - 47).
و در جاى ديگر مى خوانيم : قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا: بگو من در برابر ابلاغ رسالت هيچگونه پاداشى از شما مطالبه نمى كنم ، مگر كسانى كه بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند. و بالاخره در مورد ديگرى مى گويد: قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين : (من از شما پاداشى نمى طلبم و چيزى بر شما تحميل نمى كنم ) (ص - 86).
هرگاه اين آيات سهگانه را با آيه مورد بحث در كنار هم بگذاريم نتيجه گيرى كردن از آن آسان است : در يكجا به كلى نفى اجر و مزد مى كند. در جاى ديگر مى گويد: من تنها پاداش از كسى مى خواهم كه راهى به سوى خدا مى جويد.
و در مورد سوم مى گويد پاداشى را كه از شما خواسته ام براى خود شما است .
و بالاخره در آيه مورد بحث مى افزايد: مودت در قربى پاداش رسالت من است ، يعنى :
من پاداشى از شما خواسته ام كه اين ويژگيها را دارد: مطلقا چيزى نيست كه نفعش عائد من شود، صددرصد به سود خود شما است ، و چيزى است كه راه شما را به سوى خدا هموار مى سازد.
به اين ترتيب آيا جز مساله ادامه خط مكتب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به وسيله رهبران الهى و جانشينان معصومش كه همگى از خاندان او بوده اند امر ديگرى مى تواند
باشد؟ منتها چون مساله مودت پايه اين ارتباط بوده در اين آيه با صراحت آمده است .
جالب اينكه غير از آيه مورد بحث در قرآن مجيد در پانزده مورد ديگر كلمه (القربى ) به كار رفته كه در تمام آنها به معنى خويشاوندان و نزديكان است با اينحال معلوم نيست چرا بعضى اصرار دارند كه (قربى ) منحصرا در اينجا به معنى (تقرب الى الله ) بوده باشد، و معنى ظاهر و واضح آن را كه در همه جا در قرآن در آن به كار رفته است كنار بگذارند؟
اين نكته نيز قابل توجه است كه در پايان همين آيه مورد بحث مى افزايد: (آن كس كه عمل نيكى انجام دهد بر نيكى عملش مى افزاييم ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است و به اعمال بندگان جزاى مناسب مى دهد) (و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور).
چه حسنه اى از اين برتر كه انسان خود را هميشه در زير پرچم رهبران الهى قرار دهد، حب آنها را در دل گيرد، و خط آنها را ادامه دهد، در فهم كلام الهى آنجا كه مسائل براى او ابهام پيدا كند از آنها توضيح بخواهد، عمل آنها را معيار قرار دهد، و آنها را الگو و اسوه خود سازد.
رواياتى كه در تفسير اين آيه آمده است
شاهد گوياى ديگر براى تفسير فوق اينكه روايات فراوانى در منابع اهل سنت و شيعه از شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه نشان مى دهد منظور از (قربى ) اهل بيت و نزديكان و خاصان پيامبرند، به عنوان نمونه :
1 - احمد در فضائل الصحابه با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنين نقل مى كند: لما نزلت قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى قالوا: يا رسول الله من قرابتك ؟ من هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم ؟ قال : على و فاطمه و ابناهما (عليهم السلام ) و قالها ثلاثا: (هنگامى كه آيه (قل
لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) نازل شد اصحاب عرض ‍ كردند اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجب است كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو، اين سخن را سه بار تكرار فرمود)!
2 - در (مستدرك الصحيحين ) از امام على بن الحسين (عليه االسلام ) نقل شده كه وقتى امير مؤ منان على (عليه السلام ) به شهادت رسيد، حسن بن على (عليه االسلام ) در ميان مردم خطبه خواند كه بخشى از آن اين بود: انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلم فقال تبارك و تعالى لنبيه (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت : (من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است ، و به پيامبرش ‍ فرموده : قل لا اسئلكم ... منظور خداوند از اكتساب حسنه مودت ما اهل بيت است ).
3 - (سيوطى ) در (الدر المنثور) در ذيل آيه مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه در تفسير آيه (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) گفت : ان تحفظونى فى اهل بيتى و تودوهم بى :
(منظور اين است كه حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد، و آنها را به سبب من دوست داريد).
و از اينجا روشن مى شود آنچه از ابن عباس بطريق ديگر نقل شده كه منظور عدم آزار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر قرابتش با قبائل مختلف عرب بوده مسلم نيست ، زيرا چنانكه ديديم مخالف آن نيز از ابن عباس نقل شده است .
4 - (ابن جرير طبرى ) در تفسيرش با سند خود از (سعيد بن جبير) و با سند ديگرى از (عمر بن شعيب ) نقل مى كند كه منظور از اين آيه ، هى قربى رسول الله (نزديكان رسول خدا مى باشد).
5 - مرحوم طبرسى مفسر معروف از (شواهد التنزيل ) حاكم حسكانى كه از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است از ابى امامه باهلى چنين نقل مى كند: پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ان الله خلق الانبياء من اشجار شتى ، و انا و على (عليه السلام ) من شجرة واحدة ، فانا اصلها، و على (عليه السلام ) فرعها، و فاطمة (عليه السلام ) لقاحها، و الحسن و الحسين ثمارها، و اشياعنا اوراقها - تا آنجا كه فرمود - لو ان عبدا عبد الله بين الصفا و المروة الف عام ، ثم الف عام ، ثم الف عام ، حتى يصير كالشن البالى ، ثم لم يدرك محبتنا كبه الله على منخريه فى النار، ثم تلا: قل لا اسئلكم عليه اجرا:
(خداوند انبياء را از درختان مختلفى آفريد، ولى من و على (عليه السلام ) را از درخت واحدى ، من اصل آنم ، و على شاخه آن ، فاطمه موجب بارورى آن است ، و حسن حسين ميوه هاى آن ، و شيعيان ما برگهاى آنند... سپس افزود: اگر كسى خدا را در ميان صفا و مروه هزار سال ، و سپس هزار سال ، و از آن پس هزار سال ، عبادت كند، تا همچون مشك كهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش مى افكند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ).
جالب اين كه اين حديث آن چنان اشتهار يافته بود كه شاعر معروف كميت در اشعارش به آن اشاره كرده ، مى گويد:
وجدنا لكم فى آل حاميم آية       تاولها منا تقى و معرب
ما براى شما (خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سوره هاى حاميم آيه اى يافتيم .
كه گروه تقيه كننده آن را تاويل كرده ، و گروه آشكار كننده آن را آشكارا بيان كرده اند.
6 - و نيز سيوطى در (الدر المنثور) از ابن جرير از ابى الديلم چنين نقل مى كند: هنگامى كه على بن الحسين (عليهماالسلام ) را به اسارت آوردند، و بر در دروازه دمشق نگهداشتند، مردى از اهل شام گفت : الحمدلله الذى قتلكم و استاصلكم !: (خدا را شكر كه شما را كشت ، و ريشه كن ساخت !
على بن الحسين (عليهماالسلام ) فرمود: آيا قرآن را خوانده اى ؟ گفت آرى ، فرمود: سوره هاى حاميم را خوانده اى ، عرض كرد نه ، فرمود آيا اين آيه را نخوانده اى قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ؟!
گفت : آيا شما همانها هستيد كه در اين آيه اشاره شده ؟ فرمود: آرى .
7 - (زمخشرى ) در (كشاف ) حديثى نقل كرده كه فخررازى و قرطبى نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده اند: حديث مزبور به وضوح مقام آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اهميت حب آنها را بيان مى دارد، مى گويد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:
من مات على حب آل محمد مات شهيدا.
الا و من مات على حب آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مغفورا له .
الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا.
الا و من مات على حب آل محمد مات مؤ منا مستكمل الايمان .
الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير.
الا و من مات على حب آل محمد يزف الى الجنة كما تزف العروس الى بيت زوجها.
الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنة .
الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة .
الا و من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة .
الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه آيس من رحمة الله
الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا.
الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة :
(هر كس با محبت آل محمد بميرد شهيد از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود بخشوده است ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود با توبه از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود مؤ من كامل الايمان از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد، و سپس منكر و نكير (فرشتگان مامور سؤ ال در برزخ ) به او بشارت دهند).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود او را با احترام به سوى بهشت مى برند آنچنانكه عروس به خانه داماد).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى شود).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود كه در پيشانى او نوشته شده : ماءيوس از رحمت خدا)!
(آگاه باشيد هر كس با بغض آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا برود كافر از دنيا رفته )!
(آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا برود بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد).
جالب اينكه فخر رازى بعد از ذكر اين حديث شريف كه صاحب كشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذكر كرده است مى افزايد:
آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كسانى هستند كه بازگشت امرشان به او است ، كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشد آل محسوب مى شوند، و شك نيست كه فاطمه و على و حسن و حسين محكمترين پيوند را با رسول خدا داشتند، و اين از مسلمات و مستفاد از احاديث متواتر است ، بنابراين لازم است كه آنها را آل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بدانيم .

آيه و ترجمه

 


فلذلك فادع و استقم كما اءمرت و لا تتبع اءهواءهم و قل ءامنت بما اءنزل الله من كتب و اءمرت لا عدل بينكم الله ربنا و ربكم لنا اءعملنا و لكم اءعملكم لا حجة بيننا و بينكم الله يجمع بيننا و إ ليه المصير (15)
 


ترجمه :

15 - تو نيز آنها را به سوى اين آئين واحد الهى دعوت كن ، و آنچنان كه مامور شده اى استقامت نما، و از هوا و هوسهاى آنان پيروى مكن ، و بگو: به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده ايمان آورده ام ، و مامورم در ميان شما عدالت كنم ، خداوند پروردگار ما و شما است ، نتيجه اعمال ما از آن ما است و نتيجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصى در ميان ما نيست ، و خداوند ما و شما را در يكجا جمع مى كند، و بازگشت همه به سوى او است .
تفسير:
آن گونه كه ماءمور شده اى استقامت كن !
از آنجا كه در آيات قبل مساءله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح
شده ، در آيه مورد بحث پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دستور مى دهد كه براى حل اختلافات و احياى آئين انبيا بكوشد، و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد.
مى فرمايد: (انسانها را به سوى آئين واحد الهى دعوت كن ، و از اختلافات برهان ) (فلذلك فادع ).
سپس دستور به استقامت در اين راه داده ، مى گويد: (آن گونه كه ماءمور شدهاى ايستادگى كن ) (و استقم كما امرت ).
جمله (كماامرت ) (آنچنانكه مامور شده اى ) ممكن است اشاره به مرحله عالى استقامت و يا اشاره به اينكه استقامت هم از نظر كميت و كيفيت و مدت و خصوصيات ديگر همه بايد منطبق بر دستور و برنامه الهى باشد.
و از آنجا كه اهواء و هوسهاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است ، در سومين دستور مى افزايد: (و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن ) (و لا تتبع اهوائهم ).
چرا كه هر گروهى تو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مى كنند، همان دعوتى كه سرانجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است ، پا بر سر اين هواها بگذار، و همه را گرد آئين واحد پروردگار جمع كن .
و چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد، نقطه شروع آن را خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قرار مى دهد، و در چهارمين دستور مى فرمايد: (بگو من ايمان آورده ام به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده است ) (و قل آمنت بما انزل الله من كتاب ).
من در ميان كتب آسمانى فرق نمى نهم ، همه را به رسميت مى شناسم ، و همه را دعوت كننده به توحيد و معارف پاك دينى و تقوى و پاكى و حق و عدالت ،
و آئين من در حقيقت جامع همه آنها و مكمل آنها است . من همانند اهل كتاب نيستم كه هر كدام ديگرى را نفى كند، يهود مسيحيان را، و مسيحيان يهود را، و حتى پيروان هر آئين نيز از ميان آيات كتب دينى خود آن را مى پذيرند كه با اميال و خواسته هاشان هماهنگ است ، من همه را بدون استثنا پذيرا شده ام ، چرا كه اصول اساسى همه يكى است .
و از آنجا كه براى ايجاد وحدت رعايت (اصل عدالت ) ضرورت دارد، در پنجمين دستور آن را مطرح كرده ، مى فرمايد: (بگو من ماءمورم كه در ميان همه شما عدالت كنم ) (و امرت لاعدل بينكم ).
چه در قضاوت و داوريها، چه در حقوق اجتماعى و مسائل ديگر.
و به اين ترتيب آيه مورد بحث از پنج دستور مهم تشكيل يافته كه از اصل دعوت آغاز مى شود، سپس وسيله پيشرفت آن يعنى استقامت مطرح مى گردد، بعد به موانع راه كه (هواپرستى ) است ، اشاره شده ، سپس ‍ نقطه شروع كه از خويشتن است بيان گرديده ، و سرانجام هدف نهائى كه گسترش و تعميم عدالت است عنوان شده .
بدنبال اين پنج دستور، به جهات مشترك همه اقوام كه آنهم در پنج قسمت خلاصه شده ، اشاره مى كند، مى فرمايد:
(خدا پروردگار ما و شماست ) (الله ربنا و ربكم ).
(اعمال ما از آن ما است و اعمال شما از آن شما، و هر يك در مقابل اعمال خويش مسئوليم ) (لنا اعمالنا و لكم اعمالكم ).
در ميان ما و شما خصومتى نيست ، و هيچيك را بر ديگرى امتيازى نمى باشد و ما غرض شخصى با شما نداريم (لا حجة بيننا و بينكم ).
اصولا نيازى به احتجاج و استدلال نيست چرا كه حق به قدر كافى واضح شده ، از اين گذشته سرانجام همه ما در يكجا جمع مى شويم و (خداوند ما و شما را در قيامت جمع مى كند) (الله يجمع بيننا).
و قاضى همه ما در آن روز يكى است آرى (بازگشت همه به سوى او است ) (و اليه المصير).
به اين ترتيب هم خداى ما يكى است ، و هم سرانجام ما يكجاست ، و هم قاضى دادگاه و مرجع امورمان ، و از اين گذشته همه در برابر اعمالمان مسئوليم ، و هيچيك امتيازى بر ديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم .
ين بحث را با ذكر يك حديث جامع پايان مى دهيم :
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ثلاث منجيات ، و ثلاث مهلكات ، فالمنجيات : العدل فى الرضا و الغضب ، و القصد فى الغنى و الفقر، و خشية الله فى السر و العلانية ، و المهلكات : شح مطاع ، و هوى متبع ، و اعجاب المرء بنفسه :
سه چيز است كه سبب نجات آدمى است ، و سه چيز مايه هلاكت او است : اما سه چيز كه باعث نجات او مى شود: دادگرى و عدالت در حالت خشنودى و غضب است ، و ميانه روى در حالت غنا و فقر، و ترس از خدا در پنهان و آشكار.
و اما سه چيز كه مايه هلاك آدمى است : بخلى است كه انسان از آن پيروى كند، و هوا و هوس سركش و حاكم ، و خودپسندى است .
آيه و ترجمه


والذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم و عليهم غضب و لهم عذاب شديد (16)
الله الذى اءنزل الكتاب بالحق والميزان و ما يدريك لعل الساعة قريب (17)
يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها والذين ءامنوا مشفقون منها و يعلمون اءنها الحق اءلا إ ن الذين يمارون فى الساعة لفى ضلل بعيد (18)

 


ترجمه :

16 - آنها كه درباره خدا بعد از پذيرفتن دعوت او، محاجه مى كنند دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است و غضب بر آنها است و عذاب شديد از آن آنها.
17 - خداوند كسى است كه كتاب را به حق نازل كرد و ميزان (سنجش ‍ حق و باطل ) را، اما تو چه مى دانى شايد ساعت (قيام قيامت ) نزديك باشد.
18 - آنها كه به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است آگاه باشيد آنها كه در قيامت ترديد مى كنند در گمراهى عميقى هستند.
تفسير:
شتاب نكنيد، قيامت مى آيد!
از آنجا كه در آيات گذشته اين سخن به ميان آمد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماءمور بود ضمن احترام به محتواى كتب آسمانى عدالت را در ميان همه مردم اجرا كند و هرگونه خصومت و محاجه با آنها را ترك كند، در آيات مورد بحث براى تكميل اين سخن و اين كه حقانيت پيامبر اسلام نياز به دليل ندارد مى فرمايد: (آنها كه درباره خداوند يكتا به محاجه برمى خيزند بعد از آن كه دعوت او از سوى مردم پذيرفته شد دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است ) (و الذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم ).
(و خشم و غضب پروردگار بر آنها است ) (چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى دهند) (و عليهم غضب ).
(و عذاب شديد الهى نيز در قيامت از آن آنها است ) (و لهم عذاب شديد) چرا كه لجاجت و عناد ثمره اى جز اين ندارد.
در اين كه منظور از جمله (من بعد ما استجيب له ) (بعد از آن كه دعوت او اجابت شد) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند.
گاه گفته اند منظور اجابت توده هاى مردم پاك دل و بى غرض مى باشد كه با الهام از فطرت الهى و مشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پيامبر اسلام سر تسليم در برابر او فرود آوردند.
و گاه اجابت دعاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در حق مخالفان در روز جنگ بدر كه منجر به نابودى بخش عظيمى از لشكر آنان و درهم شكستن شوكتشان شد ذكر كرده اند.
و گاه آن را اشاره به پذيرش خود آنها يعنى اهل كتاب دانسته اند، كه قبل
از ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در انتظارش بودند و نشانه هاى او را براى مردم از كتابهاى خود مى خواندند و اظهار علاقه و ايمان نسبت به او مى نمودند، اما پس از ظهور اسلام چون منافع نامشروعشان به خطر افتاد راه انكار پيش گرفتند.
از همه مناسبتر تفسير اول است ، زيرا تفسير دوم ايجاب مى كند كه اين آيات بعد از غزوه بدر نازل شده باشد، در حالى كه دليل روشنى بر اين امر در دست نيست و به نظر مى رسد كه همه اين آيات در مكه نازل شده باشد.
و تفسير سوم با لحن آيه موافق نيست ، زيرا بايد گفته شود: (من بعد استجابوا له ) (بعد از آن كه دعوت او را اجابت كردند).
بعلاوه ظاهر جمله (يحاجون فى الله ) اشاره به گفتگوى مشركان درباره خدا است ، نه اهل كتاب درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اما اين محاجه باطل اشاره به طرح چه مسائلى است ؟ باز محل گفتگو است .
بعضى گفته اند: منظور ادعاى يهود است كه مى گفتند آئين ما پيش از اسلام بوده و برتر از آن است .
يا اين كه شما مدعى وحدت هستيد بيائيد آئين موسى (عليه السلام ) را كه مورد قبول طرفين است بپذيريد.
ولى همانگونه كه گفتيم بعيد است كه روى سخن در اين آيات با يهود و اهل كتاب باشد چرا كه (محاجه درباره الله ) بيشتر متناسب با مشركان است ، بنابراين جمله فوق اشاره به دلائل بى اساس و پوسيده اى است كه مشركان براى پذيرش شرك مى آوردند، از جمله شفاعت بتها و يا پيروى از آئين نياكانشان .
به هر حال افراد لجوجى كه بعد از آشكار شدن حق به لجاجت و پافشارى خود ادامه مى دهند هم در نظر خلق خدا رسوا هستند و هم مشمول غضب خالق در اين جهان و جهان ديگر مى باشند.

سپس به يكى از دلائل توحيد و قدرت پروردگار، كه در عين حال متضمن اثبات نبوت است در مقابل احتجاج كنندگان بى منطق پرداخته مى گويد: (خداوند همان كسى است كه كتاب آسمانى را به حق نازل كرد و همچنين ميزان را) (الله الذى انزل الكتاب بالحق و الميزان ).
(حق ) كلمه جامعى است كه معارف و عقائد حقه ، و همچنين اخبار صحيح و برنامه هاى هماهنگ با نيازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از اين قبيل است شامل مى شود، چرا كه حق ، همان چيزى است كه با عينيت خارجى موافق است و تحقق يافته ، و جنبه ذهنى و پندارى ندارد.
همچنين (ميزان ) در اينگونه موارد معنى جامعى دارد هر چند معنى آن در لغت به معنى (ترازو) و ابزار سنجش وزن است ، اما در معنى كنائى به هر گونه معيار سنجش ، و قانون صحيح الهى ، و حتى شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامان راستين (عليه السلام ) كه وجودشان معيار تشخيص حق از باطل است اطلاق مى گردد و ميزان روز قيامت نيز نمونه اى است از اين معنى .
به اين ترتيب خداوند كتابى بر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نازل كرده است كه هم حق است ، و هم ميزان ارزيابى ارزشها است ، به گونه اى كه دقت در محتواى اين كتاب ، از معارف و عقائدش گرفته تا طرق استدلال منطقى آن ، و از قوانين اجتماعيش گرفته تا برنامه هائى كه براى تهذيب نفوس و تكامل انسانها ريخته دليل حقانيت آن است ، اين محتوى عالى با اين عمق و عظمت ، آنهم از يك فرد امى و درس نخوانده كه از عقب افتاده ترين محيطها برخاسته خود دليلى است بر عظمت پروردگار و وجود عالم ماوراء طبيعت و هم دليلى است بر حقانيت آورنده آن .
و به اين ترتيب جمله فوق پاسخى است براى مشركان و هم اهل كتاب .
و از آنجا كه نتيجه همه اين مسائل ، مخصوصا بروز و ظهور كامل حق و عدالت
و ميزان در قيامت است در پايان آيه مى گويد: (تو چه ميدانى شايد ساعت ( قيام رستاخيز) نزديك باشد)؟! (و ما يدريك لعل الساعة قريب ).
همان قيامتى كه وقتى برپا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى يابند، و در برابر ميزان سنجشى كه حتى به اندازه سنگينى يكدانه خردل و كوچكتر از آن را دقيقا مى سنجند قرار مى گيرند.
سپس به موضع گيرى كفار و مؤ منان در برابر آن ، پرداخته مى گويد: (آنها كه به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، و مى گويند اين قيامت كى خواهد آمد)؟! (يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها).
آنها هرگز به خاطر عشق به قيامت و رسيدن به لقاى محبوب ، اين سخن را نمى گويند، بلكه از روى استهزاء و مسخره و انكار چنين تقاضائى دارند، و اگر مى دانستند قيامت بر سر آنها چه مى آورد هرگز چنين تقاضائى نداشتند.
(ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند پيوسته آن حق است و خواهد آمد) (والذين آمنوا مشفقون منها و يعلمون انها الحق ).
البته لحظه قيام قيامت بر همه پوشيده است ، حتى بر پيامبران مرسل و فرشتگان مقرب خدا، تا هم وسيله تربيت مداوم باشد براى مؤ منان ، و هم آزمون و اتمام حجتى براى منكران ، ولى اصل وقوع آن جاى ترديد نيست .
و از اينجا روشن مى شود كه ايمان به قيامت و دادگاه بزرگ عدل الهى
مخصوصا با توجه به اين معنى كه هر لحظه احتمال وقوع آن مى رود چه تاءثير تربيتى عميقى در مؤ منان دارد.
و در پايان آيه به عنوان يك اعلام عمومى ، مى فرمايد: (آگاه باشيد كسانى كه در قيامت ترديد مى كنند و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجه مى پردازند. در گمراهى عميقى هستند) (الا ان الذين يمارون فى الساعة لفى ضلال بعيد).
چرا كه نظام اين جهان خود دليلى است بر اينكه مقدمه اى است بر جهان ديگر، كه بدون آن ، آفرينش اين جهان ، لغو و بى معنى است ، نه با حكمت خداوند سازگار است و نه با عدالت او.
تعبير به (ضلال بعيد) اشاره به اين است كه گاه انسان راه را گم مى كند اما چندان فاصله با آن ندارد، با مختصر تلاش و جستجو ممكن است راه را پيدا كند، اما گاه چنان فاصله او زياد است كه ديگر پيدا كردن راه براى او مشكل يا غير ممكن است .
جالب توجه اينكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم :
(مردى با صداى بلند از رسول خدا در يكى از سفرها سؤ ال كرد و گفت : اى محمد!... پيامبر نيز با صدائى بلند همچون صداى خودش ‍ فرمود: چه مى گوئى )؟
عرض كرد: متى الساعة ؟ (روز قيامت كى خواهد بود)؟
پيامبر فرمود: انها كائنة فما اعددت لها؟: (قيامت خواهد آمد، براى آن چه تهيه كرده اى )؟
عرض كرد: حب الله و رسوله !: (سرمايه من محبت خدا و پيامبر او است ).
پيامبر فرمود: (انت مع من احببت ): (تو با كسى خواهى بود كه او را دوست دارى )!.
آيه و ترجمه


الله لطيف بعباده يرزق من يشاء و هو القوى العزيز (19)
من كان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها و ما له فى الاخرة من نصيب (20)

 


ترجمه :

19 - خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد، هر كس را بخواهد روزى مى دهد، و او قوى و شكست ناپذير است .
20 - كسى كه زراعت آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم ، و بر محصولش مى افزائيم ، و آنها كه فقط كشت دنيا را مى طلبند كمى از آن به آنها مى دهيم اما در آخرت هيچ نصيبى ندارند!
تفسير:
مزرعه دنيا و آخرت
از آنجا كه در آيات قبل بحثى از عذاب شديد خداوند به ميان آمد، و نيز تقاضائى از ناحيه منكران معاد مطرح شده بود كه چرا قيامت زودتر برپا نمى شود؟ نخستين آيه مورد بحث براى آميختن آن (قهر) با (لطف ) و براى پاسخگوئى به شتاب كردن بى معنى منكران معاد مى فرمايد: (خداوند نسبت به بندگانش لطيف است ، و داراى لطف و مرحمت ) (الله لطيف بعباده ).
اگر در يكجا تهديد به عذاب شديد مى كند در جاى ديگر وعده لطف مى دهد، آن هم لطفى نامحدود و گسترده ، و اگر در مجازات جاهلان مغرور تعجيل نمى كند آن هم از لطف او است .
سپس يكى از مظاهر بزرگ لطف عميقش را كه روزى گسترده او است مطرح كرده مى گويد: (هر كس را بخواهد روزى مى دهد) (يرزق من يشاء).
منظور اين نيست كه گروهى از روزى او محرومند، بلكه منظور توسعه روزى است درباره هر كس بخواهد، همانگونه كه در آيه 26 سوره رعد آمده است : الله يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر: (خداوند روزى را بر هر كس بخواهد وسيع و براى هر كس بخواهد تنگ مى سازد).
در چند آيه بعد از همين سوره نيز مى خوانيم : گستردگى و محدوديت روزى او روى حساب معينى است ، چرا كه (اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد در زمين طغيان خواهند كرد): (و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الارض ) (آيه 27 - همين سوره ).
روشن است كه (روزى ) در اينجا هم ارزاق معنوى را شامل مى شود و هم مادى را، هم جسمانى و هم روحانى ، هنگامى كه مبداء لطف او است و روزى دهنده نيز او است ، پس چرا به سراغ بتهائى مى رويد كه نه رازقند و نه لطيف ، نه گرهى به كار كسى مى زنند و نه گرهى مى گشايند؟!
و در پايان آيه مى افزايد: (او قوى و شكست ناپذير است ) (و هو القوى العزيز).
اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى دهد قادر بر انجام اين امر مى باشد و به همين دليل هرگز در وعده هاى او تخلف نيست .
توجه به اين نكته لازم است كه (لطيف ) دو معنى دارد: يكى همان كه در بالا گفتيم يعنى صاحب لطف و محبت و مرحمت ، و ديگر آگاه بودن از امور
دقيق و پنهانى ، و از آنجا كه روزى دادن به همه بندگان نياز به اين دارد كه از تمام آنها در هر گوشه و كنار در سراسر آسمان و زمين آگاه و با خبر باشد در آغاز به لطيف بودنش اشاره مى كند و سپس به مقام رزاقيت و لذا در آيه 6 سوره هود بعد از آنكه مى گويد: (روزى همه جنبندگان روى زمين بر خدا است ) اضافه مى كند: و يعلم مستقرها و مستودعها (او قرارگاه و محل نقل و انتقال همه آنها را مى داند).
البته ميان اين دو معنى نه تنها تناقضى نيست ، بلكه مكمل يكديگرند، لطيف كسى است كه هم از نظر آگاهى كامل باشد، و هم از نظر لطف و محبت در حق بندگان ، و از آنجا كه خداوند هم به خوبى از نيازهاى بندگانش آگاه است و هم به بهترين وجه به نيازهايشان پاسخ مى گويد از همه كس شايسته تر براى اين نام است .
به هر حال در آيه فوق به چهار وصف از اوصاف پروردگار اشاره شده : مقام لطف ، و رازقيت ، و قوت ، و عزت ، كه بهترين دليل بر مقام (ربوبيت ) است چرا كه (رب ) (مالك و مدبر) بايد واجد اين صفات باشد.
در آيه بعد با يك تشبيه لطيف ، مردم جهان را در برابر روزيهاى پروردگار و چگونگى استفاده از آن ، به كشاورزانى تشبيه مى كند كه گروهى براى آخرت كشت مى كنند، و گروهى براى دنيا، و نتيجه هر يك از اين دو زراعت را مشخص مى كند، مى فرمايد: (كسى كه زراعت آخرت را طالب باشد به او بركت مى دهيم و بر محصولش مى افزائيم ) (من كان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه ).
(و آنها كه فقط براى دنيا كشت كنند و تلاش و كوشششان براى بهره گيرى از اين متاع زود گذر و فانى باشد تنها كمى از آنچه را مى طلبند به آنها مى دهيم اما در آخرت هيچ نصيب و بهره اى نخواهند داشت ) (و من كان يريد حرث الدنيا
نؤ ته منها و ما له فى الاخرة من نصيب ).
تشبيه جالب و كنايه زيبائى است : انسانها همگى زارعند و اين جهان مزرعه ماست ، اعمال ما بذرهاى آن ، و امكانات الهى بارانى است كه بر آن مى بارد، اما اين بذرها بسيار متفاوت است ، بعضى محصولش ‍ نامحدود، جاودانى و درختانش هميشه خرم و سرسبز و پر ميوه ، اما بعضى ديگر محصولاتش بسيار كم ، عمرش كوتاه و زودگذر، و ميوه هائى تلخ و ناگوار دارد.
تعبير به (يريد) (مى خواهد و اراده مى كند) در حقيقت اشاره به تفاوت نيتهاى مردم است ، و مجموع آيه شرحى است پيرامون آنچه در آيه قبل از مواهب و روزيهاى پروردگار آمده كه گروهى از اين مواهب به صورت بذرهائى براى آخرت استفاده مى كنند و گروهى براى تمتع دنيا.
جالب اينكه در مورد كشتكاران آخرت مى گويد: نزد له فى حرثه (زراعت او را افزون مى كنيم ) ولى نمى گويد از تمتع دنيا نيز بى نصيبند، اما در مورد كشتكاران دنيا مى گويد: (مقدارى از آن را كه مى خواهند به آنها مى دهيم ، بعد مى افزايد در آخرت هيچ نصيب و بهره اى ندارند).
به اين ترتيب نه دنياپرستان به آنچه مى خواهند مى رسند و نه طالبان آخرت از دنيا محروم مى شوند، اما با اين تفاوت كه گروه اول با دست خالى به سراى آخرت مى روند و گروه دوم با دستهاى پر!
نظير همين معنى در آيه 18 و 19 سوره اسراء به شكل ديگرى آمده است : (من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما تشاء لمن نريد ثم جعلنا له جهنم
يصلاها مذموما مدحورا و من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مؤ من فاولئك كان سعيهم مشكورا:
(كسى كه زندگى زودگذر را مى طلبد آن مقدار از آن را كه بخواهيم به هر كس اراده كنيم مى بخشيم ، سپس دوزخ را براى او قرار مى دهيم ، در آن وارد مى شود در حالى كه مذموم و رانده شده در گاه خدا است ، و آن كس كه سراى آخرت را مى طلبد و كوشش خود را براى آن انجام دهد و ايمان داشته باشد به تلاشهاى او پاداش داده خواهد شد).
تعبير به (نزد له فى حرثه ) هماهنگ است با آنچه در آيات ديگر قرآن آمده ، از جمله من جاء بالحسنة فله عشر امثالها: (كسى كه كار نيكى انجام دهد ده برابر پاداش او است ) (انعام - 160) و (ليوفيهم اجورهم و يزيدهم من فضله ) (خدا پاداش آنها را به طور كامل مى دهد، و از فضلش بر آنها مى افزايد) (فاطر - 30).
به هر حال آيه فوق ترسيم گويائى از بينش اسلامى درباره زندگى دنيا است ، دنيائى كه مطلوب بالذات است ، و دنيائى كه مقدمه جهان ديگر و مطلوب بالغير، اسلام به دنيا به عنوان يك مزرعه مى نگرد كه محصولش ‍ در قيامت چيده مى شود.
تعبيراتى كه در لسان روايات يا بعضى ديگر از آيات قرآن آمده تاءييد و تاءكيدى بر همين معنا است .
مثلا در آيه 261 سوره بقره انفاق كنندگان را تشبيه به بذرى مى كند كه از آن هفت خوشه برمى خيزد، و از هر خوشه اى يكصد دانه ، و گاه بيشتر، اين نمونه بذر افشانى آخرت است .
و در حديثى از پيامبر مى خوانيم : و هل تكب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائد السنتهم : (آيا چيزى مردم را به رو در آتش مى افكند جز
محصولات درو شده زبانهاى آنها.
و در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : ان المال و البنين حرث الدنيا، والعمل الصالح حرث الاخرة و قد يجمعهما الله لاقوام : (مال و فرزندان كشت دنيا هستند و عمل صالح كشت آخرت ، و گاه خداوند اين هر دو را براى قومى جمع مى كند).
اين نكته را نيز از آيه فوق مى توان استفاده كرد كه دنيا و آخرت هر دو نياز به تلاش و سعى و كوشش دارد، و هيچكدام بى زحمت و رنج به دست نمى آيد، همانگونه كه هيچ بذر و محصولى بى رنج و زحمت نيست ، چه بهتر كه انسان با رنج و زحمتش درختى پرورش دهد كه بارش شيرين و هميشگى و دائم و برقرار باشد، نه درختى كه زود خزان مى شود و نابود مى گردد.
اين سخن را با حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پايان مى دهيم : فرمود: من كانت نيته الدنيا فرق الله عليه امره ، و جعل الفقر بين عينيه ، و لم ياته من الدنيا الا ما كتب له ، و من كانت نيته الاخرة جمع الله شمله ، و جعل غناه فى قلبه ، و اتته الدنيا و هى راغمة !: (كسى كه نيتش دنيا باشد خداوند كار او را پريشان مى سازد، فقر را در برابر او قرار مى دهد و جز آنچه براى او مقرر شده چيزى از دنيا به چنگ نمى آورد، و كسى كه نيتش سراى آخرت باشد خداوند پراكندگى او را به جمعيت مبدل مى سازد، و غنا و بى نيازى را در قلبش قرار مى دهد، دنيا تسليم او مى گردد و به سراغ او مى آيد).
اينكه در ميان علما مشهور است الدنيا مزرعة الاخرة در حقيقت اقتباسى از مجموع بيانات فوق است .
آيه و ترجمه


اءم لهم شركؤ ا شرعوا لهم من الدين ما لم ياءذن به الله و لو لا كلمة الفصل لقضى بينهم و إ ن الظالمين لهم عذاب اءليم (21)
ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم والذين ءامنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات لهم ما يشاءون عند ربهم ذلك هو الفضل الكبير (22)
ذلك الذى يبشر الله عباده الذين ءامنوا و عملوا الصالحات قل لا اءسلكم عليه اءجرا إ لا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا إ ن الله غفور شكور (23)

 


ترجمه :

21 - آيا معبودانى دارند كه آئينى براى آنها بى اذن خداوند تشريع كرده اند؟ اگر مهلت مقررى براى آنها نبود در ميانشان داورى مى شد (و دستور عذاب صادر مى گشت ) و براى ظالمان عذاب دردناكى است .
22 - در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، اما آنها را فرو مى گيرد، اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در بهترين باغهاى بهشتند، و هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است اين است فضل بزرگ .
23 - اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد، بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كس عمل نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزائيم ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است .
شاءن نزول :
در تفسير مجمع البيان شاءن نزولى براى آيات 23 تا 26 اين سوره از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه حاصلش چنين است :
هنگامى كه پيامبر وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسيم و عرض ‍ مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما بدون هيچگونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد، هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض ‍ كردند آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى : (بگو من مزدى از شما در برابر رسالت جز محبت نزديكانم نمى طلبم ) نازل شد، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر آنها تلاوت كرد سپس ‍ فرمود نزديكان مرا بعد از من دوست داريد، آنها با خوشحالى و رضا و تسليم از محضرش بيرون آمدند، اما منافقان گفتند اين سخنى است كه او بر خدا افترا بسته ،
و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند آيه بعد نازل شد ام يقولون افترى على الله كذبا، و به آنها پاسخ گفت ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سراغ آنان فرستاد و آيه را بر آنها تلاوت كرد، گروهى پشيمان شدند و گريه كردند و سخت ناراحت گشتند آيه سوم نازل گرديد: و هو الذى يقبل التوبة عن عباده .
پيامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خدا است .
تفسير:
مودت اهل بيت (عليه السلام ) پاداش رسالت است
از آنجا كه در آيه 13 همين سوره سخن از تشريع دين از ناحيه پروردگار به وسيله پيامبران اولوالعزم بود در ادامه آن در نخستين آيه مورد بحث براى نفى تشريع ديگران ، و اينكه هيچ قانونى در برابر قانون الهى رسميت ندارد، و اصولا حق قانونگذارى مخصوص خدا است مى فرمايد: (آيا آنها معبودانى دارند كه دين و آئينى بى اذن خداوند براى آنان تشريع كرده اند) (ام لهم شركاء شرعوا لهم من الدين ما لم ياذن به الله ).
در حاليكه خالق و مالك و مدبر عالم هستى تنها او است ، و به همين دليل حق قانونگذارى نيز مخصوص ذات پاك او است ، و هيچكس ‍ بدون اذن او نمى تواند در قلمرو تشريع او دخالت كند، بنابراين در برابر تشريع او هر چه باشد باطل است .
به دنبال آن با لحنى تهديدآميز به تشريع كنندگان باطل هشدار داده مى گويد: (هر گاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به اينگونه اشخاص
نبود در ميان آنها داورى مى شد) دستور عذابشان صادر مى گشت و مجالى به آنها نمى داد (و لو لا كلمة الفصل لقضى بينهم ).
در عين حال آنها نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه (براى ظالمان عذاب دردناكى است ) (و ان الظالمين لهم عذاب اليم ).
منظور از (كلمة الفصل ) مهلت مقررى است كه خداوند به اينگونه افراد داده تا آزادى عمل داشته باشند و اتمام حجت بر آنها بشود.
تعبير به (ظالمين ) درباره مشركانى كه عقيده به تشريعهائى در برابر قوانين الهى داشتند به خاطر وسعتى است كه در مفهوم (ظلم ) وجود دارد، و به هر كارى كه در غير موردش صورت گيرد اطلاق مى گردد ظاهر اين است كه منظور از (عذاب اليم ) عذاب روز قيامت است ، چون اين تعبير در قرآن مجيد معمولا در اين معنى به كار مى رود، آيه بعد نيز گواه بر اين حقيقت است ، و اينكه بعضى از مفسران آن را اعم از عذاب دنيا و آخرت گرفته اند (مانند قرطبى ) بعيد به نظر مى رسد.
سپس به توضيح كوتاهى درباره (عذاب ظالمين ) و توضيح بيشترى درباره (پاداش مؤ منان ) در مقابل آنها، پرداخته ، مى گويد: (در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، اما چه فايده كه مجازات اعمالشان آنها را فرو مى گيرد) (ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم ).
(اما كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در بهترين و سرسبزترين باغهاى بهشت جاى دارند) (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات ).
(روضات ) جمع (روضة ) به معنى محلى است كه آب و درخت فراوان
دارد لذا به باغهاى خرم و سرسبز (روضة ) اطلاق مى شود، از اين تعبير به خوبى استفاده مى شود كه باغهاى بهشت متفاوت است ، و مؤ منان صالح العمل در بهترين باغهاى بهشت جايشان است ، و مفهوم اين سخن اين است كه مؤ منان گنهكار هنگامى كه مشمول عفو خدا شوند به بهشت راه مى يابند هر چند جاى آنها در (روضات ) نيست .
اما فضل الهى درباره مؤ منان صالح العمل به همين جا ختم نمى شود، آنها چنان مشمول الطاف او هستند كه (هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است ) (لهم ما يشاءون عند ربهم ).
و به اين ترتيب هيچ موازنه اى بين (عمل ) و (پاداش آنها) وجود ندارد، بلكه پاداششان از هر نظر نامحدود است ، چرا كه جمله (لهم ما يشاءون ) گوياى همين حقيقت است .
و از آن جالبتر تعبير (عند ربهم ) (نزد پروردگارشان ) مى باشد كه بيانگر لطف بى حساب خداوند درباره آنها است ، چه موهبتى از اين بالاتر كه به مقام قرب خدا راه يابند؟ همانگونه كه درباره شهداء مى گويد: بل احياء عند ربهم يرزقون درباره مؤ منان صالح العمل نيز مى فرمايد: لهم ما يشاءون عند ربهم .
بى جهت نيست كه در پايان آيه مى گويد (اين است فضل بزرگ ) (ذلك هو الفضل الكبير).
بارها گفته ايم شرح نعمتهاى بهشتى در بيان نمى گنجد، براى ما زندانيان جهان ماده قابل تصور نيست كه بدانيم در جمله لهم ما يشاءون عند ربهم چه مفاهيمى گنجانيده شده ؟ مؤ منان چه چيزها مى خواهند؟ و در جوار قرب خداوند چه الطافى يافت مى شود.
اصولا هنگامى كه خداوند بزرگ چيزى را به عنوان فضل كبير توصيف
كند پيداست به قدرى عظمت دارد كه هر چه فكر كنيم از آن بالاتر است .
و به تعبير ديگر اين بندگان خالص كارشان بجائى مى رسد كه هر چه اراده كنند فراهم مى شود، يعنى پرتوى از قدرت بى پايان پروردگار كه انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (يس - 82) در وجودشان پيدا مى شود،چه فضيلت و موهبتى از اين بالاتر؟
در آيه بعد براى بيان عظمت اين پاداش بزرگ مى افزايد: (اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد) (ذلك الذى يبشر الله عباده الذين آمنوا و عملوا الصالحات ).
بشارت مى دهد تا رنجهاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نيايد، و به آن پاداشهاى عظيم توان و نيروى بيشترى در راههاى پر فراز و نشيب زندگى براى رسيدن به رضاى پروردگار پيدا كنند.
و از آنجا كه ابلاغ اين رسالت از سوى پيامبر بزرگوار اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گاه اين توهم را ايجاد مى كرد كه او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از مردم مى طلبد به دنبال اين سخن به پيامبر دستور مى دهد: (بگو: من هيچ اجر و پاداشى بر اين موضوع از شما درخواست نمى كنم ، جز اينكه ذوى القرباى مرا دوست داريد) (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ).
دوستى ذوى القربى چنانكه مشروحا بيان خواهد شد بازگشت به مساءله ولايت و قبول رهبرى ائمه معصومين (عليه السلام ) از دودمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى كند كه در حقيقت تداوم خط رهبرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ادامه مساءله ولايت الهيه است ، و پر واضح است كه قبول اين ولايت و رهبرى همانند نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سبب سعادت خود انسانها
است و نتيجه اش به خود آنها بازگشت مى كند.
توضيح اينكه :
مفسران در تفسير اين جمله بحثهاى فراوانى دارند و تفسيرهاى مختلفى ، كه هرگاه با ذهن خالى از پيشداوريها به آنها نگاه كنيم مى بينيم بر اثر انگيزه هاى مختلفى از مفهوم اصلى آيه دور شده اند، و احتمالاتى را برگزيده اند كه نه با محتواى آيه سازگار است و نه با شاءن نزول و ساير قرائن تاريخى و روائى .
رويهمرفته چهار تفسير معروف براى آيه وجود دارد.
1 - همان كه در بالا اشاره شد كه منظور از ذوى القربى نزديكان پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است و محبت آنها وسيله اى است براى قبول امامت و رهبرى ائمه معصومين (عليه السلام ) از دودمان آنحضرت ، و پشتوانه اى بر اداى رسالت .
جمعى از مفسران نخستين ، و تمام مفسران شيعه اين معنا را برگزيده اند، و روايات فراوانى از طرف شيعه و اهل سنت در اين زمينه نقل شده كه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد.
2 - منظور اين است كه اجر و پاداش رسالت دوست داشتن امورى است كه شما را به (قرب الهى ) دعوت مى كند.
اين تفسير را كه جمعى از مفسران اهل سنت انتخاب كرده اند به هيچوجه با ظاهر آيه سازگار نيست ، زيرا در اين صورت معنى آيه چنين مى شود كه از شما مى خواهم كه اطاعت الهى را دوست بداريد، و مودت آن را به دل بسپاريد، در حالى كه بايد گفته شود من از شما اطاعت الهى را مى خواهم (نه مودت اطاعت الهى ).
بعلاوه در ميان مخاطبين آيه كسى وجود نداشت كه دوست ندارد به خدا نزديك شود حتى مشركان نيز علاقه داشتند كه به خدا نزديك شوند و اصولا عبادت
بتها را وسيله اى براى اين كار مى پنداشتند.
3 - منظور اين است كه شما بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت داريد و صله رحم بجا آوريد.
با اين تفسير هيچ تناسبى در ميان رسالت و پاداش آن وجود ندارد، زيرا دوست داشتن بستگان خود چه خدمتى مى تواند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده باشد؟ و چگونه ممكن است اجر رسالت قرارداده شود؟!
4 - منظور اين است كه پاداش من اين است كه خويشاوندى مرا نسبت به خود محفوظ داريد، و بخاطر اينكه با اكثر قبايل شما رابطه خويشاوندى دارم مرا آزار ندهيد (زيرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از طريق نسبى با قبايل قريش ارتباط داشت و از طريق سببى (ازدواج ) با بسيارى از قبايل ديگر، و از طريق مادر با جمعى از مردم مدينه از قبيله بنى النجار، و از طرف مادر رضاعى به قبيله بنى سعد).
اين تعبير بدترين معنائى است كه براى آيه شده است چرا كه درخواست اجر رسالت از كسانى است كه رسالت او را پذيرا شده اند، و هر گاه كسانى رسالت را پذيرا شوند ديگر نيازى به اين بحثها نيست ، آنها پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به عنوان فرستاده الهى احترام مى گذارند، احتياجى ندارد كه به خاطر قرابت و خويشاونديش او را محترم بشمرند، چرا كه احترام ناشى از قبول رسالت ما فوق همه اينها است ، در واقع اين تفسير را بايد از اشتباهات بزرگى شمرد كه دامان بعضى از مفسران را گرفته و مفهوم آيه را به كلى مسخ كرده است .
در اينجا براى اينكه به حقيقت محتواى آيه آشناتر شويم بهترين راه آن است كه از آيات ديگر قرآن كمك گيريم :
در بسيارى از آيات قرآن مجيد مى خوانيم : پيامبران مى گفتند پاداشى از شما در برابر دعوت رسالت نمى خواهيم ، و پاداش ما تنها بر پروردگار عالميان است (ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين ).
و در مورد شخص پيامبر اسلام نيز تعبيرات مختلفى ديده مى شود: در يكجا مى گويد قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله : (بگو پاداشى را كه از شما خواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من فقط بر خداوند است ) (سبا - 47).
و در جاى ديگر مى خوانيم : قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا: بگو من در برابر ابلاغ رسالت هيچگونه پاداشى از شما مطالبه نمى كنم ، مگر كسانى كه بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند. و بالاخره در مورد ديگرى مى گويد: قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين : (من از شما پاداشى نمى طلبم و چيزى بر شما تحميل نمى كنم ) (ص - 86).
هرگاه اين آيات سهگانه را با آيه مورد بحث در كنار هم بگذاريم نتيجه گيرى كردن از آن آسان است : در يكجا به كلى نفى اجر و مزد مى كند. در جاى ديگر مى گويد: من تنها پاداش از كسى مى خواهم كه راهى به سوى خدا مى جويد.
و در مورد سوم مى گويد پاداشى را كه از شما خواسته ام براى خود شما است .
و بالاخره در آيه مورد بحث مى افزايد: مودت در قربى پاداش رسالت من است ، يعنى :
من پاداشى از شما خواسته ام كه اين ويژگيها را دارد: مطلقا چيزى نيست كه نفعش عائد من شود، صددرصد به سود خود شما است ، و چيزى است كه راه شما را به سوى خدا هموار مى سازد.
به اين ترتيب آيا جز مساله ادامه خط مكتب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به وسيله رهبران الهى و جانشينان معصومش كه همگى از خاندان او بوده اند امر ديگرى مى تواند
باشد؟ منتها چون مساله مودت پايه اين ارتباط بوده در اين آيه با صراحت آمده است .
جالب اينكه غير از آيه مورد بحث در قرآن مجيد در پانزده مورد ديگر كلمه (القربى ) به كار رفته كه در تمام آنها به معنى خويشاوندان و نزديكان است با اينحال معلوم نيست چرا بعضى اصرار دارند كه (قربى ) منحصرا در اينجا به معنى (تقرب الى الله ) بوده باشد، و معنى ظاهر و واضح آن را كه در همه جا در قرآن در آن به كار رفته است كنار بگذارند؟
اين نكته نيز قابل توجه است كه در پايان همين آيه مورد بحث مى افزايد: (آن كس كه عمل نيكى انجام دهد بر نيكى عملش مى افزاييم ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است و به اعمال بندگان جزاى مناسب مى دهد) (و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور).
چه حسنه اى از اين برتر كه انسان خود را هميشه در زير پرچم رهبران الهى قرار دهد، حب آنها را در دل گيرد، و خط آنها را ادامه دهد، در فهم كلام الهى آنجا كه مسائل براى او ابهام پيدا كند از آنها توضيح بخواهد، عمل آنها را معيار قرار دهد، و آنها را الگو و اسوه خود سازد.
رواياتى كه در تفسير اين آيه آمده است
شاهد گوياى ديگر براى تفسير فوق اينكه روايات فراوانى در منابع اهل سنت و شيعه از شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه نشان مى دهد منظور از (قربى ) اهل بيت و نزديكان و خاصان پيامبرند، به عنوان نمونه :
1 - احمد در فضائل الصحابه با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنين نقل مى كند: لما نزلت قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى قالوا: يا رسول الله من قرابتك ؟ من هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم ؟ قال : على و فاطمه و ابناهما (عليهم السلام ) و قالها ثلاثا: (هنگامى كه آيه (قل
لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) نازل شد اصحاب عرض ‍ كردند اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجب است كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو، اين سخن را سه بار تكرار فرمود)!
2 - در (مستدرك الصحيحين ) از امام على بن الحسين (عليه االسلام ) نقل شده كه وقتى امير مؤ منان على (عليه السلام ) به شهادت رسيد، حسن بن على (عليه االسلام ) در ميان مردم خطبه خواند كه بخشى از آن اين بود: انا من اهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلم فقال تبارك و تعالى لنبيه (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا فاقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت : (من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هر مسلمانى واجب كرده است ، و به پيامبرش ‍ فرموده : قل لا اسئلكم ... منظور خداوند از اكتساب حسنه مودت ما اهل بيت است ).
3 - (سيوطى ) در (الدر المنثور) در ذيل آيه مورد بحث از مجاهد از ابن عباس نقل كرده كه در تفسير آيه (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) گفت : ان تحفظونى فى اهل بيتى و تودوهم بى :
(منظور اين است كه حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد، و آنها را به سبب من دوست داريد).
و از اينجا روشن مى شود آنچه از ابن عباس بطريق ديگر نقل شده كه منظور عدم آزار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر قرابتش با قبائل مختلف عرب بوده مسلم نيست ، زيرا چنانكه ديديم مخالف آن نيز از ابن عباس نقل شده است .
4 - (ابن جرير طبرى ) در تفسيرش با سند خود از (سعيد بن جبير) و با سند ديگرى از (عمر بن شعيب ) نقل مى كند كه منظور از اين آيه ، هى قربى رسول الله (نزديكان رسول خدا مى باشد).
5 - مرحوم طبرسى مفسر معروف از (شواهد التنزيل ) حاكم حسكانى كه از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است از ابى امامه باهلى چنين نقل مى كند: پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: ان الله خلق الانبياء من اشجار شتى ، و انا و على (عليه السلام ) من شجرة واحدة ، فانا اصلها، و على (عليه السلام ) فرعها، و فاطمة (عليه السلام ) لقاحها، و الحسن و الحسين ثمارها، و اشياعنا اوراقها - تا آنجا كه فرمود - لو ان عبدا عبد الله بين الصفا و المروة الف عام ، ثم الف عام ، ثم الف عام ، حتى يصير كالشن البالى ، ثم لم يدرك محبتنا كبه الله على منخريه فى النار، ثم تلا: قل لا اسئلكم عليه اجرا:
(خداوند انبياء را از درختان مختلفى آفريد، ولى من و على (عليه السلام ) را از درخت واحدى ، من اصل آنم ، و على شاخه آن ، فاطمه موجب بارورى آن است ، و حسن حسين ميوه هاى آن ، و شيعيان ما برگهاى آنند... سپس افزود: اگر كسى خدا را در ميان صفا و مروه هزار سال ، و سپس هزار سال ، و از آن پس هزار سال ، عبادت كند، تا همچون مشك كهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش مى افكند، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ).
جالب اين كه اين حديث آن چنان اشتهار يافته بود كه شاعر معروف كميت در اشعارش به آن اشاره كرده ، مى گويد:
وجدنا لكم فى آل حاميم آية       تاولها منا تقى و معرب
ما براى شما (خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سوره هاى حاميم آيه اى يافتيم .
كه گروه تقيه كننده آن را تاويل كرده ، و گروه آشكار كننده آن را آشكارا بيان كرده اند.
6 - و نيز سيوطى در (الدر المنثور) از ابن جرير از ابى الديلم چنين نقل مى كند: هنگامى كه على بن الحسين (عليهماالسلام ) را به اسارت آوردند، و بر در دروازه دمشق نگهداشتند، مردى از اهل شام گفت : الحمدلله الذى قتلكم و استاصلكم !: (خدا را شكر كه شما را كشت ، و ريشه كن ساخت !
على بن الحسين (عليهماالسلام ) فرمود: آيا قرآن را خوانده اى ؟ گفت آرى ، فرمود: سوره هاى حاميم را خوانده اى ، عرض كرد نه ، فرمود آيا اين آيه را نخوانده اى قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ؟!
گفت : آيا شما همانها هستيد كه در اين آيه اشاره شده ؟ فرمود: آرى .
7 - (زمخشرى ) در (كشاف ) حديثى نقل كرده كه فخررازى و قرطبى نيز در تفسيرشان از او اقتباس كرده اند: حديث مزبور به وضوح مقام آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اهميت حب آنها را بيان مى دارد، مى گويد: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود:
من مات على حب آل محمد مات شهيدا.
الا و من مات على حب آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مغفورا له .
الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا.
الا و من مات على حب آل محمد مات مؤ منا مستكمل الايمان .
الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير.
الا و من مات على حب آل محمد يزف الى الجنة كما تزف العروس الى بيت زوجها.
الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنة .
الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة .
الا و من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة .
الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه آيس من رحمة الله
الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا.
الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة :
(هر كس با محبت آل محمد بميرد شهيد از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود بخشوده است ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود با توبه از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود مؤ من كامل الايمان از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت مى دهد، و سپس منكر و نكير (فرشتگان مامور سؤ ال در برزخ ) به او بشارت دهند).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود او را با احترام به سوى بهشت مى برند آنچنانكه عروس به خانه داماد).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود در قبر او دو در به سوى بهشت گشوده مى شود).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد).
(آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنيا رفته ).
(آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود روز قيامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود كه در پيشانى او نوشته شده : ماءيوس از رحمت خدا)!
(آگاه باشيد هر كس با بغض آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا برود كافر از دنيا رفته )!
(آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا برود بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد).
جالب اينكه فخر رازى بعد از ذكر اين حديث شريف كه صاحب كشاف آن را به صورت ارسال مسلم ذكر كرده است مى افزايد:
آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كسانى هستند كه بازگشت امرشان به او است ، كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشد آل محسوب مى شوند، و شك نيست كه فاطمه و على و حسن و حسين محكمترين پيوند را با رسول خدا داشتند، و اين از مسلمات و مستفاد از احاديث متواتر است ، بنابراين لازم است كه آنها را آل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بدانيم .

سپس مى افزايد: گروهى در مفهوم آل اختلاف كرده اند، بعضى آنها را خويشاوندان نزديك پيامبر مى دانند، و بعضى گفته اند آنها امت پيامبرند، اگر اين واژه را بر معنى اول حمل كنيم آل پيامبر تنها آنها هستند، و اگر به معنى امت كه دعوت او را پذيرفتند بدانيم باز هم خويشاوندان نزديك رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آل او محسوب مى شوند، بنابراين به هر تقدير آنها آل هستند و اما غير آنها در لفظ (آل ) داخلند يا نه ؟ محل اختلاف است .
سپس فخر رازى از صاحب كشاف چنين نقل مى كند: (وقتى اين آيه نازل شد عرض كردند (اى رسول خدا! خويشاوندان تو كيانند كه مودتشان بر ما واجب است )؟ فرمود: (على و فاطمه و دو فرزندشان ).
بنابراين ثابت مى شود كه اين چهار تن ذى القرباى پيغمبرند و هنگامى كه اين معنى ثابت شد واجب است از احترام فوق العاده اى برخوردار باشند.
فخر رازى مى افزايد: دلائل مختلفى بر اين مساله دلالت مى كند:
1 - جمله (الا المودة فى القربى ) كه طرز استدلال به آن بيان شد.
2 - شك نيست كه پيامبر فاطمه را دوست مى داشت و درباره او فرمود: (فاطمة بضعة منى يؤ ذينى ما يؤ ذيها): (فاطمه پاره تن من است آنچه او را آزار دهد مرا آزار داده است )! و با احاديث متواتر از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ثابت شده كه او على و حسن و حسين را دوست مى داشت ، و هنگامى كه اين معنى ثابت شود محبت آنها بر تمام امت واجب است چون خداوند فرموده : و اتبعوه لعلكم تهتدون : (از او پيروى كنيد تا هدايت شويد) و نيز فرموده : فليحذر الذين يخالفون عن امره : (كسانى كه فرمان او را مخالفت مى كنند از عذاب الهى بترسند) و نيز فرموده : قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله : (بگو اگر خدا را دوست مى داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست دارد و نيز فرموده لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة : (براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكوئى بود).
3 - دعاى براى (آل ) افتخار بزرگى است و لذا اين دعا خاتمه تشهد در نماز قرار داده شده : اللهم صل على محمد و على آل محمد، و ارحم محمدا و آل محمد، و چنين تعظيم و احترامى در حق غير آل ديده نشده است ، بنابراين همه اين دلائل نشان مى دهد كه محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واجب است .
سرانجام فخر رازى سخنان خود را در اين مساءله با اشعار معروف شافعى پايان مى دهد:
يا راكبا قف بالمحصب من منى       و اهتف بساكن خيفها و الناهض
سحرا اذا فاض الحجيج الى منى       فيضا كما نظم الفرات الفائض .
ان كان رفضا حب آل محمد:       فليشهد الثقلان انى رافضى !!
(اى سوارى كه عازم حج هستى ! در آنجا كه در نزديكى منى ريگ براى رمى جمرات جمع مى كنند و مركز بزرگ اجتماع زائران خانه خداست بايست ، و فرياد بزن به تمام كسانى كه در مسجد خيف مشغول عبادتند و يا در حال حركت مى باشند.
فرياد بزن به هنگام سحرگاه كه حاجيان از مشعر به سوى منى كوچ مى كنند و همچون نهرى عظيم و خروشان وارد سرزمين منى مى شوند.
آرى فرياد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رفض و ترك است ، همه جن و انس شهادت دهند كه من رافضيم )!.
آرى اين است مقام آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه ما به دامانشان چنگ زده ايم و آنها را رهبر خويش و راهنماى دين و دنيا پذيرفته ايم ، الگو و اسوه خويش مى دانيم و تداوم خط نبوت را با امامت آنها مى بينيم .
البته غير از احاديث فوق روايات فراوان ديگرى در منابع اسلامى نقل شده كه از نظر رعايت اختصار و قناعت به جنبه هاى تفسيرى به هفت روايت فوق اكتفا كرديم ، ولى ذكر اين نكته را مناسب مى دانيم كه در بعضى از منابع كلامى مانند (احقاق الحق ) و شرح مبسوط آن ، حديث معروف فوق در مورد تفسير آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القرى از حدود پنجاه كتاب از كتب اهل سنت نقل شده است كه نشان مى دهد تا چه اندازه نقل اين روايت گسترده و مشهور بوده است قطع نظر از منابع فراوانى كه از طرق اهل بيت اين حديث را نقل مى كند.
نكته ها:
1 - سخنى با مفسر معروف (آلوسى )
در اينجا سؤ الى براى جمعى مطرح است كه آلوسى مفسر معروف در روح المعانى آن را به صورت ايرادى بر شيعه مطرح كرده ، و ما آن را به صورت يك سؤ ال در اينجا عنوان كرده ، مورد بررسى قرار مى دهيم ، خلاصه كلام او چنين است : بعضى از شيعه آيه را در مقام استدلال بر امامت على (عليه السلام ) ذكر كرده اند و گفته اند على (عليه السلام ) واجب المحبة است ، و هر واجب المحبتى واجب الطاعة است ، و هر واجب الطاعتى داراى مقام امامت است ، و از آن نتيجه گرفته اند كه على (عليه السلام ) داراى مقام امامت مى باشد و آيه را دليل بر اين موضوع شمردند.
اما سخن آنها از چند جهت قابل ايراد است .
اولا استدلال به آيه بر وجوب محبت فرع بر اين است كه آيه را به معنى محبت خويشاوندان پيامبر بدانيم ، در حالى كه جمع كثيرى از مفسران اين تفسير را نپذيرفته اند، و گفته اند اين مناسب مقام نبوت نيست ، زيرا پيامبر را متهم مى سازد، چه اينكه شبيه كار دنياپرستانى است كه فعاليتهائى را شروع مى كنند، سپس منافعى در برابر آن براى فرزندان و بستگان خود مطالبه مى نمايند بعلاوه با آيه و ما تسئلهم عليه من اجر (تو پاداشى از آنها مطالبه نمى كنى ) (يوسف - 104) منافات دارد.
ثانيا قبول نداريم كه وجوب محبت دليل بر وجوب اطاعت است ، لذا ابن بابويه در كتاب اعتقادات مى گويد: اماميه اتفاق دارند كه محبت علويين لازم است در حالى كه همه را واجب الاطاعت نمى دانند!
ثالثا قبول نداريم كه هر شخص واجب الاطاعه اى داراى مقام امامت يعنى زعامت كبرى باشد، والا هر پيامبرى در زمان خود داراى چنين مقامى بود، در حالى كه در داستان طالوت مى خوانيم كه او امام جمعيت شد در حالى كه پيامبرى نيز در آن زمان وجود داشت .
رابعا آيه اقتضا مى كند تمام اهل بيت واجب الاطاعة باشند، و به همين دليل بايد همه امام باشند، در حالى كه اماميه چنين عقيده اى ندارند.
تحليل و بررسى
با برداشتى كه از آيه مورد بحث طبق قرائن فراوان و محكم موجود در آيه و ساير آيات قرآن داشتيم پاسخ بسيارى از اين ايرادات روشن مى شود:
زيرا گفتيم اين محبت امر ساده اى نيست ، اين به عنوان پاداش نبوت و اجر رسالت است ، طبعا بايد مطلبى هموزن و همشان آن باشد، تا بتواند پاداش آن قرار گيرد.
از سوى ديگر آيات قرآن گواهى مى دهد سود اين محبت چيزى نيست كه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برگردد، بلكه نتيجه آن صددرصد عائد خود مؤ منان مى شود يا به تعبير ديگر اين يك امر معنوى است كه در تكامل هدايت مسلمانان مؤ ثر است .
به اين ترتيب گرچه از آيه چيزى جز مساءله وجوب محبت استفاده نمى شود اما با قرائنى كه ذكر شد اين وجوب محبت سر از مساءله امامت كه پشتوانه مقام نبوت و رسالت است در مى آورد.
با توجه به اين توضيح كوتاه به بررسى ايرادات فوق مى پردازيم :
اولا - اينكه بعضى از مفسران آيه را به مودت اهل بيت تفسير نكرده اند بايد قبول كرد كه پيشداوريها و رسوبات ذهنى مانع از اين امر بوده فى المثل جمعى از آنها (قربى ) را به معنى (تقرب به پروردگار) تفسير كرده اند! در حالى كه در تمام آيات قرآن هر موردى اين كلمه به كار رفته به معنى خويشاوندان است .
و يا اينكه جمعى آن را به معنى خويشاوندى پيامبر با قبايل عرب تفسير كرده اند، در حالى كه اين تفسير نظام آيه را به كلى به هم مى ريزد، اجر رسالت را از كسى مطالبه مى كنند كه رسالت را پذيرفته ، و كسى كه رسالت پيامبر را بپذيرد چه نيازى دارد كه خويشاوندى او را با خود در نظر گيرد، و از آزار او چشم بپوشد؟
علاوه بر اين روايات زيادى كه آيه را به ولايت اهل بيت پيامبر تفسير مى كند چرا كنار بگذاريم ؟!
بنابراين بايد قبول كرد كه اين گروه از مفسران هرگز با ذهن خالى به تفسير آيه نپرداخته اند و وگرنه مطلب پيچيده اى در آن وجود ندارد.
و از اينجا روشن مى شود كه تقاضاى چنين پاداشى نه با مقام نبوت منافات دارد، و نه همچون راه و رسم دنيا پرستان است ، و با آيه 104 سوره يوسف كه نفى هر گونه پاداش مى كند نيز كاملا هماهنگ است ، چرا كه پاداش مودت اهل بيت در حقيقت پاداشى نيست كه پيامبر از آن منتفع گردد بلكه خود مسلمين از آن بهره مند مى شوند.
ثانيا - درست است وجوب محبت ساده هرگز دليل بر وجوب اطاعت نيست اما وقتى در نظر بگيريم كه اين محبتى است كه متناسب همطراز رسالت قرار داده شده ، يقين پيدا مى كنيم كه وجوب اطاعت نيز در آن نهفته است ، و از اينجا روشن مى شود كه گفتار ابن بابويه (صدوق ) نيز منافاتى با آنچه گفتيم ندارد.
ثالثا - درست است كه هر وجوب اطاعتى دليل بر مقام امامت و زعامت كبرى نيست ، ولى بايد توجه داشت وجوب اطاعتى كه پاداش رسالت و متناسب با آن است جز امامت نمى تواند باشد.
رابعا - امام به معنى رهبر - در هر عصرى يك تن بيشتر نمى تواند باشد، و بنابراين امامت همه اهل بيت معنى نخواهد داشت بعلاوه نبايد نقش ‍ روايات را در اين زمينه يعنى در فهم معنى آيه از نظر دور داشت .
قابل توجه اينكه آلوسى شخصا اهميت زيادى براى مودت اهل بيت قائل شده ، و در چند خط پيش از بحث فوق مى گويد: حق اين است كه محبت خويشاوندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخاطر قرابتشان با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واجب است ، و هر قدر قرابت قويتر باشد محبت وجوب بيشترى دارد، و سرانجام مى گويد: آثار اين مودت تعظيم و احترام و قيام به اداء حقوق اقرباى پيغمبر است ، در حالى كه بسيارى از مردم در اين امر سستى كرده اند تا آنجا كه محبت قرابت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را يكنوع رافضى گرى شمرده اند ولى من چنين نمى گويم ، بلكه همان مى گويم كه شافعى در آن كلام جالب و گوياى خود گفته است .
سپس اشعارى را كه در بالا از شافعى نقل كرديم ذكر كرده ، مى افزايد: با اين حال من معتقد به خروج از اعتقادات بزرگان اهل سنت در مورد صحابه نيستم ، و محبت آنها را نيز از واجبات مى شمرم .
2 - كشتى نجات !
(فخر رازى ) در ذيل اين بحث نكته اى را نقل كرده و آن را پسنديده است و (آلوسى ) در روح المعانى نيز آن را به عنوان (نكته اى لطيف ) به نقل از فخر رازى آورده ، نكته اى كه فكر مى كنند از طريق آن بعضى از تضادها برطرف مى گردد، و آن اينكه : پيغمبر گرامى اسلام از يكسو فرموده است : مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من ركب فيها نجى : (مثل اهل بيت من همچون كشتى نوح است هر كس سوار بر آن شود نجات مى يابد).
و از سوى ديگر فرموده است : اصحابى كالنجوم بايهم اقتديتم اهتديتم : (اصحاب من همچون ستارگان آسمانند به هر كدام اقتدا كنيد هدايت مى يابيد و ما الان در اقيانوس تكليف گرفتاريم ، و امواج شبهات و شهوات ما را از هر سو در هم مى كوبد، و آنكس كه مى خواهد از دريا عبور كند احتياج به دو امر دارد يكى كشتى است كه خالى از هر عيب و نقص باشد، و ديگرى ستارگان پر فروغ درخشنده اى است كه مسير را به او نشان دهد، هنگامى كه انسان سوار بر كشتى شود، و چشم بر ستارگان درخشان بدوزد اميد نجات وجود دارد، همچنين هر كس از اهل سنت بر كشتى محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سوار گردد، و چشم به ستارگان اصحاب دوزد اميد است كه خداوند او را به سلامت و سعادت در دنيا و آخرت برساند.
ولى ما مى گوئيم اين تشبيه شاعرانه گرچه زيبا است اما دقيق نيست ، چرا كه اولا كشتى نوح مركب نجات بود و در آن روز كه همه جاى جهان را امواج خروشان آب فرا گرفته بود، دائما در گردش بود بى آنكه مانند كشتيهاى معمولى مقصدى داشته باشد كه به سوى آن مقصد به كمك ستارگان حركت كند.
مقصد خود كشتى بود، و نجات از غرقاب ، تا فرو نشستن آب و قرار گرفتن كشتى بر كنار كوه جودى .
ثانيا - در بعضى از روايات كه در كتب برادران اهل سنت نقل شده از پيغمبر گرامى اسلام چنين آمده است : النجوم امان لاهل الارض من الغرق و اهل بيتى امان لامتى من الاختلاف فى الدين (ستارگان امان براى اهل زمينند از غرق شدن و اهل بيت من امان امتند از اختلاف در دين ).
3 - تفسير و من يقترف حسنة ...
(اقتراف ) در جمله (و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنة ) هر كس حسنه اى را كسب كند ما بر حسن آن مى افزائيم ) در اصل از (قرف ) (بر وزن حرف ) به معنى كندن پوست اضافى از درخت يا پوستهاى اضافى از زخم است كه گاه مايه پيراستن و بهبودى مى گردد، اين كلمه بعدا در اكتساب به كار رفته اعم از اينكه اكتساب خوبى باشد يا بدى .
ولى به گفته راغب اين واژه در بديها بيش از خوبيها به كار مى رود هر چند در آيه مورد بحث در خوبيها به كار رفته ).
لذا ضرب المثلى در عرب معروف است كه مى گويند: الاعتراف يزيل الاقتراف (اعتراف به گناه ، گناه را از بين مى برد).
جالب اينكه در بعضى از تفاسير از ابن عباس و يكى ديگر از مفسران نخستين بنام (سدى ) نقل شده كه منظور از (اقتراف حسنة ) در آيه شريفه مودت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است .
در حديثى كه سابقا از امام حسن بن على (عليهماالسلام ) نقل كرديم نيز آمده : اقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت : (منظور از بدست آوردن حسنه مودت ما اهل بيت است ) روشن است كه منظور از اينگونه تفسيرها محدود بودن معنى اكتساب حسنه به مودت اهل بيت نيست ، بلكه معنى وسيع و گسترده اى دارد ولى از آنجا كه اين جمله به دنبال مساءله مودت ذى القربى آمده است روشنترين مصداق اكتساب حسنه همين مودت است .
4 - اين چند آيه مدنى است
اين سوره (سوره شورى ) چنانكه در آغاز گفتيم از سوره هاى مكى است ولى جمعى از مفسران معتقدند كه اين چهار آيه (آيه 23 تا 26) در مدينه نازل شده است ، و شاءن نزولى كه در آغاز تفسير اين آيات نقل كرديم گواه بر اين معنى است ، رواياتى كه اهل بيت را به على (عليه السلام ) و فاطمه و دو فرزندان آنها امام حسن و امام حسين تفسير مى كند نيز مناسب همين معنى است ، زيرا مى دانيم ازدواج على (عليه السلام ) و بانوى اسلام در مدينه انجام گرفت ، و تولد حسن و حسين (عليهماالسلام ) در سالهاى سوم و چهارم هجرى طبق نقل معروف بوده است .


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -