انهار
انهار
مطالب خواندنی

آیات 1 - 11 لقمـان

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آيات 1 تا 11

 بسم الله الرحمن الرحيم

 الم (1)

 تلك آيات الكتاب الحكيم (2)

 هدى و رحمه للمحسنين (3)

 الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم بالاخره هم يوقنون (4) اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون (5)

 و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين (6)

 و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا كان لم يسمعها كان فى اذنيه و قرا فبشره بعذاب اليم (7)

 ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات النعيم (8)

 خالدين فيها وعد الله حقا و هو العزيز الحكيم (9)

 خلق السموات بغير عمد ترونها و القى فى الارض رواسى ان تميد بكم و بث فيها من كل دابه و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم (10)

 هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذين من دونه بل الظالمون فى ضلال مبين (11)

ترجمه آيات

به نام خدا، كه رحمتى عمومى، و رحمتى خاص مؤمنين دارد، الم (1).

اين آيه هاى كتابى است سراسر حكمت، (كتابى كه جايى براى لهو در آن نيست ) (2).

كتابى كه هدايت و رحمت براى نيكوكاران است آن كسانى كه نماز گزارند و زكات دهند، و خود به دنياى ديگرى يقين دارند (4).

آنان قرين هدايتى از پروردگار خويشند، و آنان خود رستگارانند (5).

بعضى از مردم گفتار بازيچه را ميخرند، تا بدون علم مردم را از راه خدا گمراه كنند، و راه خدا را مسخره گيرند، آنان عذابى خفت آور دارند (6).

و چون آيه هاى ما را بر آنان بخوانند، تكبركنان پشت كنند و بروند، گويى آن را نشنيده اند، تو گويى گوشهايشان كر است، اينگونه افراد را به عذابى غم انگيز نويد ده (7).

(در مقابل ) كسانى كه ايمان آورده، و كارهاى شايسته كرده اند، بهشتهاى پر از نعمت دارند (8).

كه جاودانه در آن متنعم باشند، و اين وعده درست خدا است، كه نه ضعف در او راه دارد، و نه لغو، بلكه نيرومند و حكيم است (9).

آسمان ها را بدون ستونى كه شما ببينيد بيافريد، و در زمين لنگرها انداخت، تا كه شما را نلرزاند و در آن از همه گونه جانوران پراكنده كرد، و از آسمان آبى نازل كرديم، و در آن همه گونه گياه خوب رويانديم (.1).

اين خلقت خدا است، پس شما هم به من نشان دهيد، غير از خدا كه شما خدايشان پنداشته ايد چه چيزى خلق كرده اند، (خودشان اعتراف دارند كه جز خدا خالقى نيست، پس علت شركشان خلقت نيست )، بلكه علت شرك اين ستمكاران اين است كه در ضلالتى آشكار قرار دارند (11).

بيان آيات

مضامين سوره مباركه لقمان و غرض از نزول آن

غرض اين سوره - به طورى كه آغاز و انجام آن، و نيز سياق تمامى آيات آن اشاره مى كند - دعوت به توحيد و ايقان و ايمان به معاد، و عمل به كليات شرايع دين است.

از ابتداى سوره پيداست كه درباره بعضى از مشركين نازل شده، كه مردم را از راه خدا و شنيدن قرآن، به وسيله تبليغاتى دروغ جلوگيرى نموده، مى خواستند مساله خدا و دين را از ياد مردم ببرند، اتفاقا روايت وارده در تفسير آيه (و من الناس من يشترى لهو الحديث ...) - به طورى كه خواهيد ديد - نيز همين را مى گويد.

پس اين سوره نازل شد تا اصول عقايد و كليات شرايع حق را بيان نمايد، و در برابر احاديث سرگرم كننده آنان مقدارى از داستان لقمان و مواعظش را ايراد كرده است.

و اين سوره - به شهادت سياقى كه آيات آن دارد - در مكه نازل شده، و يك ى از آيات بر جسته آن آيه (ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو الباطل...) است.

الم تلك آيات الكتاب الحكيم هدى و رحمه للمحسنين... يوقنون

تفسير مفردات اين آيات در سوره هاى قبل گذشت، چيزى كه تذكرش لازم است اين است كه : (كتاب ) را به لفظ (حكيم ) توصيف كرده، و اين دلالت دارد بر اينكه هيچ لهو الحديثى در آن وجود ندارد، بلكه نقطه ضعف و درزى ندارد كه سخن باطل و لهو الحديث بخواهد آن را پر كند، و نيز آن را توصيف كرد به دو وصف (هدى ) و (رحمه للمحسنين ) تا صفت حكيم بودن قرآن را تكميل كند، پس قرآن به سوى واقع و حق هدايت مى كند، و به واقع نيز مى رساند، نه مثل لهو الحديث كه انسان را از مهمش باز داشته، و به واقعى نمى رساند، و نيز قرآن رحمت است، نه نقمت تا از نعمت باز بدارد.

آن گاه محسنين را توصيف و معرفى نموده به اين كه نماز مى خوانند و زكات مى دهند، كه دو ركن مهم عملند، و به اين كه داراى ايقان به آخرتند، و معلوم است كه يقين به آخرت مستلزم يقين به توحيد و رسالت و همه شرايط و مراحل تقوى نيز هست، و همه اين توصيف ها كه براى كتاب كرده در مقابل لهو الحديث است، و دارد به كسى كه گوش به لهو الحديث مى دهد، مى گويد: به اين حقايق گوش كن، نه به لهو الحديث .

نكوهش كسى كه براى منصرف ساختن مردم از حقائق و معارف قرآن، به ترويج (لهو الحديث) مى پرداخته است

و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا...

كلمه (لهو) به معناى هر چيزى است كه آدمى را از مهمش باز بدارد، و لهو الحديث آن سخنى است كه آدمى را از حق منصرف نموده و به خود مشغول سازد، مانند حكايات خرافى، و داستانهايى كه آدمى را به فساد و فجور مى كشاند، و يا از قبيل سرگرمى به شعر و موسيقى و مزمار و ساير آلات لهو كه همه اينها مصاديق لهو الحديث هستند.

(ليضل عن سبيل الله بغير علم ) - مقتضاى سياق اين است كه مراد از (سبيل الله ) قرآن كريم، و معارف حق و صحيح، از اعتقادات، و دستور العملها، و به خصوص داستانهاى انبياء، و امم گذشته بوده باشد، چون لهو الحديث و خرافات ساخته و پرداخته فكر انسانهاست كه است دست به دست گشته، در درجه اول معارض با اين داستانهاى حق و صحيح است، و در درجه دوم بنيان ساير معارف حق و صحيح را در انظار مردم سست نموده، و سپس منهدم مى سازد.

مويد اين معنا جمله بعدى است كه مى فرمايد: (و يتخذها هزوا)، يعنى حديث را مسخره مى كند، چون نام خرافات نيز حديث است، و همين باعث وهن هر حديثى مى شود، و سبب مى گردد مردم احاديث واقعى را نيز به سخريه بگيرند.

پس همان طور كه گفتيم مراد از (سبيل الله )، قرآن است، بدان جهت كه مشتمل بر قصص و معارف است، و گويا مراد كسى كه خريدار لهو الحديث است اين است كه مردم را از قرآن منصرف نموده و گمراه نمايد، و قرآن را به سخريه بگيرد به اين كه به مردم بگويد اين نيز حديثى است مانند آن احاديث، و اساطيرى است چون آن اساطير.

جمله (بغير علم ) متعلق به كلمه (يضل ) است، و در حقيقت وصف ضلالت گمراهان است، نه ضلال گمراه كنندگان، هر چند گمراه كنندگان نيز علم ندارند، آنگاه ايشان را تهديد مى كند به اينكه (اولئك لهم عذاب مهين - ايشان عذابى خواركننده دارند)، چون در دنيا مغرور و متكبر بودند.

توصيف خريدار لهو الحديث: گويا گوشش در برابر تلاوت قرآن كر است

 

و اذا تتلى عليه آياتنا ولى مستكبرا كان لم يسمعها كان فى اذنيه وقرا...

در اين آيه آن كسى را كه خريدار لهو الحديث بود، توصيف مى كند و كلمه (وقر) به معناى بار سنگين است، و مراد از اينكه فرمود: (گويا در دو گوشش وقر است ) اين است كه گويا چيزى به گوشهايش بسته كه از شنيدن جلوگيرى مى كند. بعضى هم گفته اند: (اصلا اين كلمه كنايه از كرى است ).

و معناى آيه اين است كه چون بر اين خريدار لهو الحديث آيات قرآنى ما قرائت مى شود، پشت مى كند، و از آن رو مى گرداند و استكبار مى ورزد، مثل اينكه اصلا آن را نشنيده باشد، گويى كر است، پس تو او را به عذابى دردناك بشارت ده.

در سياق آيات مورد بحث، هم ضمير مفرد به (من يشترى ) برگردانده و فرموده : (يشترى - مى خرد)، و (ليضل - تا گمراه كند)، و (يتخذها - آن را مى گيرد) تا رعايت لفظ شده باشد، و هم ضمير جمع برگردانده و فرموده (اولئك لهم - آنان برايشان ) تا رعايت معنا شده باشد، چون خريدار لهو الحديث يك نفر نيست، آنگاه مجددا چند ضمير مفرد برگردانيده و فرموده : (عليه )، (ولى )، (يسمعها)، (اذنيه ) تا باز رعايت لفظ شده باشد بعضى اين طور گفته اند، ليكن ممكن است بگوييم به (من يشترى لهو الحديث ) همه جا ضمير مفرد برگردانيده، و ضمير جمع آيه قبلى به مجموع گمراه كننده و گمراه شده كه سياق بر او دلالت دارد بر مى گردد. پس ضميرهاى مفرد همه به (من ) كه مفرد است برگشته است.

ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم جنات النعيم... العزيز الحكيم

در اين آيه بعد از انذار آن خريدار، و تهديدش به عذاب خوار كننده، و سپس عذاب اليم، رجوع شده است به ب شارت محسنين، و خوشدل ساختن آنان به بهشت نعيم جاودان، كه خود او وعده داده، و وعده اش حق است.

و چون غرض آن كسى كه خريدار لهو الحديث بوده اين بوده كه امر را بر فريب خوردگانش مشتبه سازد، و بدين غرض قرآن را اساطير و افسانه هاى كهنه اى مانند افسانه هاى خودش پنداشته، و آن را خوار شمرده است و هر چه از آيات آن بر او تلاوت شود اعتناء نمى كند، و از پذيرفتنش استكبار مى كند، و اين عمل خوار شمردن خداى سبحان است، لذا در اين آيه اولا وعده به محسنين را با جمله (وعد الله حقا) تاكيد نمود، و در ثانى خود را به عزت مطلق ستوده، تا بفهماند او با خوار شمردن وى خوار نمى شود، و نيز با حكمت مطلق ستوده، تا بفهماند هيچ باطلى در سخن او نيست، و نه هيچ خرافه و مزاحى.

آنگاه براى بار سوم خود را چنين ستوده، كه تدبير مى كند امر آسمان ها و زمين و نبات و حيوان و انسان را، چون آفريدگار آنهاست، پس مى تواند اين دسته را وعده بهشت داده و آن دسته را وعده عذاب دهد، و وعده او حق است، و جمله (خلق السموات بغير عمد ترونها...)، در اين مقام است.

خلق السموات بغير عمد ترونها... من كل زوج كريم

در تفسير آيه (الله الذى رفع السموات بغير عمد ترونها) گفتيم كه كلمه (ترونها) احتمال دارد قيد توضيحى باشد، و معنا اين باشد كه (شما آسمانها را مى بينيد كه ستون ندارد)، و احتمال هم دارد قيد احترازى باشد و معنا چنين باشد كه : (خدا آنها را بدون ستونى ديدنى خلق كرده )، تا اشعار داشته باشد به اينكه آسمانها ستون دارد، ليكن ديدنى نيست.

(و القى فى الارض رواسى ان تميد بكم ) - يعنى كوه هاى شامخى در زمين نهاد، تا زمين دچار اضطراب نگشته و شما را مضطرب نكند، و اين خود اشعار دارد بر اينكه بين كوهها و زلزله ها رابطه اى مستقيم است.

(و بث فيها من كل دابه ) - يعنى در زمين از هر جنبده اى منتشر كرد.

(و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فيها من كل زوج كريم ) - يعنى نازل كرديم از جهت بالاى سر شما آبى، (كه همان باران باشد)، و رويانديم در آن مقدارى از هر دو جفت نباتى شريف، كه منافع شما در آن است، و برايتان فوايدى دارد.

در اين بيان اشاره است به اينكه نباتات نيز مانند حيوانات نر و ماده اند، كه بحث مفصل آن در آياتى كه نظير اين آيه است گذشت.

در اين آيه التفاتى از غيبت (القى، بث - خداوند افكند و منتشر كرد)، به تكلم با غير (ما از آسمان آب نازل كرديم ) به كار رفته - تا به طورى كه گفته اند - اشاره باشد به اينكه نسبت به اينكار خود يعنى فرستادن آب عنايت بيشترى دارد.

هذا خلق الله فارونى ما ذا خلق الذين من دونه بل الظالمون فى ضلال مبين

بعد از آنكه خلقت و تدبير خود را نسبت به آسمانها و زمين و آنچه روى آنهاست به رخ آنان كشيد، و با اين بيان ربوبيت و الوهيت خود رااثبات كرد، اينك در اين آيه به ايشان تكليف مى فرمايد كه حال، شما به من نشان دهيد، خدايان شما اگر راستى اله و رب هستند، چه چيزى خلق كرده اند، تا اگر نتوانستند چيزى نشان دهند، وحدانيت خداى تعالى در الوهيت و ربوبيت ثابت گردد.

و اگر به ايشان تكليف كرده كه به من نشان دهيد خدايانتان چه چيزى خلق كرده اند، با اينكه مشركين اعتراف دارند كه خلقت تنها از خدا است، و خلقت هيچ موجودى را مستند به آلهه خود نمى دانند، تنها و تنها تدبير را مستند به آنها مى دانند، از اين جهت است كه : خلقتى را به خدا نسبت داده كه در عين اينكه خلقت است تدبير نيز هست، و از تدبير جدا نيست، پس اگر تدبير عالم به دست خدايان ايشان است بايد آنها نيز چون خدا چنين خلقت و تدبيرى داشته باشند، و چون خلقتى ندارند تدبيرى نيز ندارند، پس هيچ معبودى غير از او نيست، و هيچ ربى سواى او وجود ندارد.

سياق آيه شريفه خطاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به مردم است، چون نوع اين خطابها جز به زبان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) درست در نمى آيد، و معنا ندارد خدا به مردم بگويد به من نشان دهيد.

بحث روايتى (رواياتى درباره شأن نزول آيه : (و من الناس من يشترى لهو الحديث...) و اينكه غنا لهو الحديث است )

در مجمع البيان گفته آيه (و من الناس من يشترى لهو الحديث...) درباره نضر بن حارث بن علقمه بن كلده بن عبد الدار بن قصى بن كلاب نازل شد، چون او مردى تاجر بود، به ايران سفر مى كرد و در آن جا اخبار و افسانه هاى ايرانى را از منابعش مى گرفت و مى آمد براى قريش تعريف مى كرد، و به ايشان مى گفت : محمد از عاد و ثمود برايتان تعريف مى كند، و من از رستم و اسفنديار و اكاسره، مردم هم قصه هاى او را گوش مى دادند و به آيات قرآن گوش فرا نمى دادند، (نقل از كلبى ).

مؤلف: اين معنا در الدر المنثور از بيهقى از ابن عباس نيز آمده، و بعيد نيست كه علت نزول همه سوره بوده باشد. همچنان كه قبلا نيز بدان اشاره شد.

و در كتاب معانى الاخبار به سند خود از يحيى بن عباده، از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه در معناى لهو الحديث فرمود: يكى از مصاديق آن غناست.

مؤلف: اين معنا در كافى هم به سند وى از مهران از امام صادق (عليه السلام)، و نيز به سندش از وشاء از حضرت رضا (عليه السلام)، و نيز به سندش از حسن بن هارون از آن جناب روايت شده است.

رواياتى دال بر حرمت غنا و موسيقى

و در كافى به سند خود از محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام) روايت آورده كه گفت : من از آن جناب شنيدم كه مى فرمود غنا از آن گناهانى است ك ه خدا وعده آتش به مرتكبش داده، آن گاه اين آيه را خواند: (و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم و يتخذها هزوا اولئك لهم عذاب مهين ).

و نيز در همان كتاب به سند خود از ابى بصير روايت كرده كه گفت از امام باقر (عليه السلام) پرسيدم كسب زنان آوازخوان چطور است ؟ فرمود: اگر مى خواند تا مردها دورش جمع شوند حرام است، و اگر براى عروسى ها دعوت مى شود عيبى ندارد، و اين كلام خدا است كه مى فرمايد: (و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله ).

و در مجمع البيان گفته : ابو امامه از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده كه فرمود: آموختن غنا به زنان، و كنيز مغنيه را فروختن حلال نيست، و پول آن حرام است، و خدا در تصديق اين فتوى در كتاب خود نازل كرده كه : (و من الناس من يشترى لهو الحديث ....)

مؤلف: اين روايت را الدر المنثور هم از جمع كثيرى از صاحبان كتب حديث از ابى امامه از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) روايت كرده است.

و نيز در همان كتاب است كه از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه آن جناب فرمود: لهو الحديث عبارت است از طعنه و استهزاى حق، همان رفتارى كه ابوجهل و ياران او مى كردند، و ابوجهل فرياد مى زد اى گروه قريش آيا مى خواهيد خبرتان دهم كه آن زقومى كه رفيقتان شما را از آن مى ترساند چيست ؟ آنگاه مى فرستاد تا كره و خرما مى آوردند، مى گفت : اين همان زقوم است كه او شما را از آن مى ترساند، امام صادق (عليه السلام) سپس فرمود: غنا نيز از مصاديق لهو الحديث است .

حديثى از امام سجاد (ع) در بيان شدت حرمت موسيقى

و در الدر المنثور است كه ابن ابى الدنيا، از على بن الحسين (عليهمالسلام) روايت كرده كه فرمود: هيچ امتى كه در آن موسيقى باشد پاك و مقدس نشده و نمى شود.

و در تفسير قمى در روايت ابى الجارود از امام ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه در تفسير (و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل الله بغير علم ) فرمود: اين شخص نضر بن حارث بن علقمه بن كلده، يك نفر از بنى عبد الدار بن قصى است، و اين نضر مردى دانا و داراى روايات و احاديث تاريخى بود، و اشعار مردم را نيز مى دانست، آيه شريفه او را ملامت كرده كه دنبال احاديث لغو مى رود، ولى وقتى آيات ما بر او خوانده مى شود رو مى گرداند.

و نيز در همان كتاب از پدرش از حسين بن خالد روايت كرده كه گفت از ابو الحسن حضرت رضا (عليهمالسلام) پرسيدم معناى آيه (و السماء ذات الحبك ) چيست ؟ حضرت انگشتان خود را مشبك نموده فرمود: آسمان اين طور محبوك به زمين است، پرسيدم چطور محبوك به زمين است، با اينكه خداى تعالى مى فرمايد: (رفع السموات بغير عمد ترونها)؟ فرمود: سبحان الله مگر نفرموده (بغير عمد ترونها)؟ عرض كردم : بله، فرمود: پس معلوم مى شود ستونى هست ولى آن را نمى بينيد.


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

ویژه نامه ماه مبارک رمضان




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -