انهار
انهار
مطالب خواندنی

توطئه سران قریش براى کشتن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله

بزرگ نمایی کوچک نمایی

آخرین روز ماه صفر سال اول هجرى قمرى

  • توطئه سران قریش براى کشتن پیامبر صلّى اللّه علیه و آله

پیامبراکرمصلّى اللّه علیه و آله ، سه سال به طور پنهان و ده سال به طور آشکار در مکه معظمه ،مردم را به دین اسلام دعوت کرد و در این مدت ، تعدادى از اهالى مکه اعم از آزادگانو بردگانبه او ایمان آورده و دین اسلام را پذیرا شدند. ولیکن دعوت پیامبر صلّىاللّه علیه و آله و مسلمان شدن مردم ، بر سران مکه و بزرگان طوایف قریش و سایر سرانقبایل این منطقه از عربستان ، گران و سنگین آمد و با ادامه آن ، منافع دنیوى و ستمکارانه خویش را بر باد فنا دیدند. بدین جهت از آغاز ظهور پیامبر صلّى اللّه علیه وآله با او مخالفت و دشمنى ورزیدند.

آنان از هر راه ممکن بر آن حضرت سخت گرفته وبراى او مانع تراشى کردند. به ویژه نسبت به مردمى که مسلمانى اختیار کردند، با شدتتمام رفتار نمودند.

در این مدت ، به دستور پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گروهىاز مسلمانان در دو نوبت به کشور حبشه ، واقع در شاخ آفریقا که امروز، کشورهاىاتیوپى ، اریتره ، جیبوتى و سومالى در جاى آن قرار دارند مهاجرت کردند و خودپیامبر صلّى اللّه علیه و آله به همراه سایر بنى هاشم در شعب ابوطالب به مدت سه سالدر انزواى کامل قرار گرفتند و زندگى سخت و مرارت آورى را در این مکان تجربهکردند.

آن حضرت ، پس از رهایى از تبعیدگاه شعب ، دو پشتیبان و دو یار فداکارخویش را از دست داد. آن دو عبارت بودند از عمویش ابوطالب که بیش از چهل سال از او وعقایدش حمایت کرده بود و دیگرى همسرش خدیجه بنت خویلد که به مدت 25 سال با مال وجان خویش ، در راه تحقق هدف هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فداکارى کردهبود.

با درگذشت ابوطالب ، مشرکان قریش جراءت بیشترى پیدا کرده و بر فشارهاى خویشنسبت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افزودند.

سرانجام در واپسین روزهاى ماهصفر سال سیزدهم بعثت ، چهل نفر از سران قریش دردارالنّدوهکه محل اجلاس اعیان و اشراف قریش بود، جلسه اى تشکیلداده و تصمیم گرفتند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به طور ناجوانمردانه بهقتل آورند.

آنان که از افکار شیطانى و اندیشه هاى ابلیسى برخوردار بودند، قرارگذاشتند که از هر طایفه ، یک نفر به صورت گروهى در تاریکى شب به خانه رسول خدا صلّىاللّه علیه و آله هجوم آورده و با شمشیرها و یا ابزارهاى دیگر خویش آن حضرت را دررختخوابش به قتل آورند. تا از این راه ، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را از میانبرداشته باشند و بنى هاشم را توان مقابله و تقاص با تمام قبایل توطئه گرنباشد.

آنان در این تصمیم خود، ابولهب ، عموى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله راکه با آن حضرت از آغاز دشمنى مى کرد، با خود همراه کردند تا نماینده اى از بنى هاشمنیز در جمع خود داشته باشند.

جوانان فریب خورده قریش با هماهنگى کامل ، در شباول ربیع الاول به خانه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هجوم آورده و آن را ازآغاز، در محاصره کامل خویش گرفتند.

آنان قصد داشتند که در ابتداى شب ، مقصودخویش را عملى کنند، ولى ابولهب ، آنان را مانع گردید و گفت : تا طلوع فجر صادقاجازه نمى دهم ، داخل خانه محمّد صلّى اللّه علیه و آله گردید.

همگى تا طلوعفجر، لحظه شمارى مى کردند و از روزنه هاى اتاق ، بستر آن حضرت را زیر نظرداشتند.
از سوى دیگر جبرئیل امین ، این خبر را به پیامبر صلّى اللّه علیه و آلهرسانید و او را از سوى خداوند متعال ، ماءمور کرد که به سوى یثرب مدینههجرتکند.

اما بیرون رفتن آن حضرت از خانه و خالى گذاشتن رختخواب ، دشمن را حساس مىکرد و در اءمر هجرت ، مشکلى به وجود مى آورد. پیامبراکرم صلّى اللّه علیه و آلهبراى اجراى فرمان الهى ، به پسرعمویش على بن ابى طالب علیه السّلام که از یاراننزدیک و فداکار آن حضرت بود، پیشنهاد کرد که در جاى او بخوابد و با فریب مشرکان ،مسئله سرنوشت ساز هجرت را مهیا سازد.

على علیه السّلام که خطر مرگ را در جلوىچشمان خویش مجسم مى کرد، به آن حضرت عرض کرد: اى رسول خدا، اگر من در جاى تو بخوابم، تو از دست مشرکان رهایى خواهى یافت ؟

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بلى، من رهایى مى یابم.

على علیه السّلام در این هنگام خوشنود شد و اعلام آمادگىکرد و به رختخواب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله رفت و در آن جا به راحتىآرمید.

پذیرش پیشنهاد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از سوى على بن ابى طالب علیهالسّلام ، نشاط تازه اى در رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به وجود آورد و او را درپى گیرى هدف هایش مصمم تر نمود.

خداوند متعال در فضیلت امام على بن ابى طالبعلیه السّلام ، این آیه را نازل فرمود: وَ مِنَ النّاسِ مَنْیَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرضاةِاللّهِ، وَاللّهُ رَئُوفٌ بِالْعِبادِ

پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از میانمهاجمان و محاصره کنندگان قریش ، بدون متوجه شدن کسى از آنان ، از خانه خویش خارجگردید.

آن حضرت به سوى کوه هاى اطراف مکه رفت و درغارثورپناه گرفت و در بین راه به ابوبکربنابى قحافه رسید و وى را نیز به همراه خود به غار برد.

مهاجمان در هنگام بامداد،به طور گروهى داخل اتاق رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شده و به سوى رختخوابش هجومآوردند.

ناگهان امام على علیه السّلام از میان رختخواب برخاست و بر آنان بانگزد: واى بر شما، چه کار مى کنید؟
مهاجمان که ناباورانه ، على علیه السّلام را دررختخواب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مى دیدند، از او پرسیدند: پس محمد صلّى اللّهعلیه و آله کجا است ؟

على علیه السّلام پاسخ داد: او را به من نسپرده بودید تااز من بخواهید.

میان آنان و على علیه السّلام سخنانى ردوبدل شد و چون چیزىدستگیرشان نگردید، با خشم تمام از خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیرون رفته ودر پى آن حضرت به راه افتادند

پیامبر صلّىاللّه علیه و آله سه روز در غار ثور پنهان بود و در روز چهارم به سوى مدینه هجرتکرد و در روز دوشنبه ، دوازدهم ربیع الاول وارد مدینه شد و مورد استقبال باشکوهاهالى این شهر قرار گرفت

وقوع لیلةالمبیت و آغاز هجرت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را برخى از مورخان ، در شب آخرماه صفر دانسته ،183و برخى دیگر در شب اول ماه ربیع الاول ذکر کردهاند.

ولى به نظر مى آید که تشکیل جلسه دارالندوه در واپسین روزهاى ماه صفر، ولیلة المبیت در نخستین شب ماه ربیع الاول سال سیزدهم بعثت واقع شده باشد.

در اینجا مناسب است این واقعه تاریخى و سرنوشت ساز را از زبان یک مورخ و سیره نگار اهلسنت ، بشنویم تا با دیدگاه آنان نیز آشنا گردیم.

یعقوبى ، تاریخ ‌نگار و کاتبعصر عباسیان دربارهلیلة المبیتگفت : قریش براى کشتن رسول خدا صلّى اللّه علیه وآله هم دست شدند و گفتند: اکنون که ابوطالب وفات یافته است ، کسى نیست که محمد صلّىاللّه علیه و آله را یارى دهد. بدین جهت تصمیم گرفتند که از هر قبیله اى ، جوانىمجهز گردد و به اتفاق هم بر او یورش برند و با شمشیرهاى خود او را از میان بردارند،تا براى بنى هاشم توان مبارزه با تمام قبایل قریش نباشد.

چون این خبر از طریقوحىبه آن حضرت رسید، در آغاز شب از خانه خود خارج گردید و ابوبکر با اوبود.
خداوند سبحان در آن شب به جبرئیل و میکائیل دو تن از فرشتگان و مقربانالهىفرمود: همانا براى یکى از شما، مرگ را تقدیر کردم ، کدامتان حاضرید پیش قدمگردید و جانتان را نثار دیگرى کنید؟

جبرئیل و میکائیل ، هر دو، زندگى و باقىماندن در دنیا را اختیار کردند!

خداوند سبحان به آنان فرمود: شما کجا و على بنابى طالب کجا! در حالى که میان على و محمد، برادرى برقرار کردم و عمر یکى از آن دورا از دیگرى بیشتر قرار دادم ، در عین حال در آن جایى که لازم بود یکى از آن دو،از بین برود على علیه السّلام مرگ را برگزید و در خوابگاه پیامبر صلّى اللّه علیهو آله قرار گرفت تا جان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را حفظ کند.

شما اىفرشتگان من ، به زمین هبوط کنید و على را از دشمنانش محافظت کنید.

جبرئیل ومیکائیل به زمین فرود آمدند و در خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، یکى در بالاىسر و دیگرى در پایین پاى على علیه السّلام قرار گرفتند و او را از شر دشمنانشمحافظت مى کردند و سنگ هایى که به سوى او پرتاب مى شد، از او دور مى کردند. در آنهنگام جبرئیل به على گفت : خوشا به حال تو اى پسر ابوطالب ، کیست مانند تو که خداوند متعال در میان فرشتگان هفت آسمان ، به او مباهات کند!

به هر تقدیر،پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ، على علیه السّلام را در رختخواب خود خوابانید، تاامانت هاى او را به صاحبان آنها برگرداند و خود آن حضرت به سوى غار رهسپار گردید ودر آن جا پنهان شد.

سرانجام قریش بر رختخواب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هجومآوردند تا او را از دم تیغ و شمشیر بگذرانند، ولى به هنگام ورود به خانه پیامبرصلّى اللّه علیه و آله در کمال ناباورى ، على علیه السّلام را در رختخواب اویافتند. از او پرسیدند: پسرعمویت کجاست ؟ على علیه السّلام به آنان فرمود: این شمابودید که به او مى گفتید که از ما خارج شو، او هم شما را ترک کرد و از میان شما رفت.

قریش در پى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به راه افتادند، ولى بر او دستنیافتند. خداوند متعال چشمان آنان را براى پیدا کردن مکان پیامبر صلّى اللّه علیه وآله نابینا کرد. آنان حتى به غارى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در آن پناهگرفته بود، نیز رسیدند ولى چون دیدند که کبوترى بر ورودى آن لانه کرده است ، از آنجا منصرف شدند و با خود گفتند: در غار کسى نیست . پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ازآن پس به سوى مدینه هجرت نمود...


  

 
پاسخ به احکام شرعی
 
موتور جستجوی سایت

تابلو اعلانات

 




پیوندها

حدیث روز
بسم الله الرحمن الرحیم
چهار پناهگاه در قرآن
   
أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ وَ هِشَامُ بْنُ سَالِمٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ حُمْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) قَالَ:
عَجِبْتُ لِمَنْ فَزِعَ مِنْ أَرْبَعٍ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى أَرْبَعٍ
(۱) عَجِبْتُ لِمَنْ خَافَ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ
(۲) وَ عَجِبْتُ لِمَنِ اغْتَمَّ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ
(۳) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ مُكِرَ بِهِ كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا
(۴) وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَرَادَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا كَيْفَ لَا يَفْزَعُ إِلَى قَوْلِهِ- ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَإِنِّي سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ بِعَقَبِهَا- إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالًا وَ وَلَداً. فَعَسى‏ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ عَسَى مُوجِبَةٌ
    
آقا امام صادق (عليه السّلام) فرمود: در شگفتم از كسى كه از چهار چيز مى‌هراسد چرا بچهار چيز پناهنده نميشود:
(۱) شگفتم از آنكه ميترسد چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل« حَسْبُنَا اَللّٰهُ‌ وَ نِعْمَ‌ اَلْوَكِيلُ‌ » خداوند ما را بس است و چه وكيل خوبى است زيرا شنيدم خداى جل جلاله بدنبال آن ميفرمايد:بواسطۀ نعمت و فضلى كه از طرف خداوند شامل حالشان گرديد باز گشتند و هيچ بدى بآنان نرسيد.
(۲) و شگفتم در كسى كه اندوهناك است چرا پناه نمى‌برد بفرمودۀ خداى عز و جل:« لاٰ إِلٰهَ‌ إِلاّٰ أَنْتَ‌ سُبْحٰانَكَ‌ إِنِّي كُنْتُ‌ مِنَ‌ اَلظّٰالِمِينَ‌ » زيرا شنيدم خداى عز و جل بدنبال آن ميفرمايد در خواستش را برآورديم و از اندوه نجاتش داديم و مؤمنين را هم چنين ميرهانيم.
(۳) و در شگفتم از كسى كه حيله‌اى در بارۀ او بكار رفته چرا بفرمودۀ خداى تعالى پناه نمى‌برد« وَ أُفَوِّضُ‌ أَمْرِي إِلَى اَللّٰهِ‌ إِنَّ‌ اَللّٰهَ‌ بَصِيرٌ بِالْعِبٰادِ »:كار خود را بخدا واگذار ميكنيم كه خداوند بحال بندگان بينا است)زيرا شنيدم خداى بزرگ و پاك بدنبالش مى‌فرمايد خداوند او را از بديهائى كه در بارۀ او بحيله انجام داده بودند نگه داشت.
(۴) و در شگفتم از كسى كه خواستار دنيا و آرايش آن است چرا پناهنده نميشود بفرمايش خداى تبارك و تعالى(« مٰا شٰاءَ اَللّٰهُ‌ لاٰ قُوَّةَ‌ إِلاّٰ بِاللّٰهِ‌ »)(آنچه خدا خواست همان است و نيروئى جز به يارى خداوند نيست)زيرا شنيدم خداى عز اسمه بدنبال آن ميفرمايد اگر چه مرا در مال و فرزند از خودت كمتر مى‌بينى ولى اميد هست كه پروردگار من بهتر از باغ تو مرا نصيب فرمايد (و كلمۀ:عسى در اين آيه بمعناى اميد تنها نيست بلكه بمعناى اثبات و تحقق يافتن است).
من لا يحضره الفقيه، ج‏۴، ص: ۳۹۲؛
الأمالي( للصدوق)، ص: ۶؛
الخصال، ج‏۱، ص: ۲۱۸.


کلیه حقوق مادی و معنوی این پورتال محفوظ و متعلق به حجت الاسلام و المسلمین سید محمدحسن بنی هاشمی خمینی میباشد.

طراحی و پیاده سازی: FARTECH/فرتک - فکور رایانه توسعه کویر -