کد | 6580 |
آدرس/نام فایل | |
عنوان | رابطه با نامحرم (دخترخاله ام) |
محتوا | سوال با سلام و عرض خدا قوت،
پسري هستم 27 ساله،از نوجواني علاقه بينهايتي به دخترخاله خود كه بسيار محجبه و نجيب بود و هست داشتم ولي نتوانستم بيان كنم و ايشان در همان سن 15 سالگي ازدواج كرد و من با اين اتفاق سعي كردم او را از ذهن خود دور كنم كه موفق هم بودم.سالها گذشت تا اينكه 5 سال پيش در يك ميهماني با هم ملاقات كرديم و گويا تمام خاطرات زنده شد.از آن به بعد هر از چند گاهي پيامك ميداديم، ولي من بدليل متاهل بودن ايشان بسيار عذاب وجدان داشتم و بارها اين روند را قطع كردم.دو سال پيش بود كه دوباره با هم ارتباط تلفني برقرار كرديم و متوجه شدم ايشان از بدو ازدواج مشكل داشته و همواره آماج ضرب و شتم و ناسزاي همسرش قرار مي گرفته بطوري كه دست و سر او شكسته و حتي چندين مرحله تا پاي طلاق پيش رفته و همسرش را نيز براي مدتي به زندان انداخته ولي بخاطر فرزندش مجددا رضايت داده و ... . هم كلام كه شديم لب به درد دل گشود و من سعي كردم او را به زندگي اميدوار و براي بهبود وضع زندگي اش از نظر رواني كمكش كنم.توصيه هايي كردم ولي بعد از دو هفته گفت كه افاقه نكرده و گفت كه مراحل طلاق با همسرش را طي نموده بطوري كه فقط مرحله محضر مانده است. ولي همسرش هيچگاه اجازه طلاق را نداده بود و همواره او را آزار مي داد. من كه از زندگي سخت او بسيار به رنج آمده بودم و علاقه چندين ساله ام هم فرصتي به خود ديده بود، نمي دانم چه شد كه پيشنهاد ازدواج به او دادم!به هم عشق ورزيديم و بسيار وابسته شديم و دلبسته.هرچند كه در طول اين مدت دوبار سر زندگي اش برگشت ولي باز با همان رفتار خشونت بار همسرش مواجه شد و حتي براي خودكشي قرص خورد.ناگفته نماند تا قبل از جدايي كاملش دو ملاقات داشتيم كه متاسفانه از شدت احساس دست در دست هم بوديم و حتي همديگر را بوسيديم.ولي در همان دوران عاشقانه هم من بارها او را تشويق به بازگشت به زندگي كردم و از طلاق بازداشتم.او يكسال است كه جدا شده است ولي رفتارش بسيار تغيير كرده و مثل روزهاي اول نيست و احساس ميكنم زندگي با او پس از مدت كوتاهي به شكست خواهد انجاميد.پدر و مادر من در حد مرگ ناراضي اند.به مشاور خانواده مراجعه كردم و او مرا شديدا از اين كار بر حذر داشت.خودم هم با نظرات مشاور مبني بر شكست زندگي مشترك احتمالي كاملا موافقم.ولي براي ازدواج به او قول داده ام و حتي بارها قسم خورده ام و مثلا گفته ام الهي به حق فاطمه زهرا زنده نباشم اگر به كسي غير از تو تعلق داشته باشم! ولي به اين نتيجه رسيده ام كه اولا به نفرين و رنجش والدين نمي ارزد و ثانياً ما بسيار اختلاف نظر داريم و با هم نمي سازيم. اكنون چند سوال از محضرتان دارم: 1- بوسيدن من در ايامي كه او اقدام براي جدايي مي كرد و كماكان متاهل بود چه حكمي دارد؟بسيار از كرده خود پشيمانم... 2- آيا من دليل جدايي او از آن زندگي پر خطر و مشقت بار هستم،هرچند كه خودش بارها گفته من بخاطر مشكلات و گذشته بسيار تلخ و نه به خاطر تو، جداشدم... 3- آيا با توجه به نظر مشاور و نارضايتي والدينم، من از بابت قولي كه براي ازدواج داده ام مديونم و حقي از او بر گردن من است؟ خواهشمندم راهنمايي بسيط بفرماييد. پيشاپيش از توجه شما متشكرم.
جواب پسرم البته به دلیل فرصت کم و مشغله زیاد جوابی کوتاه خدمت شما ارائه می شود: |
صفحه والد | نگاه کردن و ارتباط با نامحرم, 5413 |
نوع محتوا | آرشیو سوال |
کلیدواژه ها | |
شرح مختصر | |
کاربر | 2 |
تاریخ ایجاد | |
تاریخ ویرایش | 2013/07/22 |