کد26363
آدرس/نام فایل
عنوانآیات 1 تا 70
محتوا

سیمای سوره ی طه

سوره طه با یکصد وسی وپنج آیه،از سوره های مکّی است و محتوای آن نیز همانند دیگر سوره های مکّی،بیشتر سخن از مبدأ و معاد می باشد.

این سوره،اوّلین سوره ای است که ماجرای حضرت موسی علیه السلام را به تفصیل بیان نموده و حدود هشتاد آیه را بدان اختصاص داده است.بخشی از آن نیز در مورد عظمت قرآن و صفات خداوند و بخشی در ارتباط با سرگذشت آدم و حوّا و وسوسه شیطان است و در پایان اندرزهای بیدار کننده ای را بیان می دارد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:کسی که به تلاوت سوره ی طه مداومت کند، محبوب خداوند بوده و در روز قیامت،نامه ی عمل او را به دست راستش خواهند داد.[1]

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان.

طه«1» ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی«2»

طاها.ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به زحمت و مشقت بیفتی.

إِلاّ تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشی«3»

مگر آنکه مایه ی تذکّر و یادآوری باشد برای کسی که(از خدا)می ترسد.

تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلی«4»

از جانب کسی که زمین و آسمان های بلند را آفریده،نازل شده است.

نکته ها:

* برای حروف مقطّعه ی «طه» معانی و تعبیرهای مختلفی بیان شده است؛از جمله آن که نام خدا یا کلمه سوگند و یا نام پیامبر است. [2]چنانکه اهل بیت پیامبر را«آل طاها»یا حضرت علی علیه السلام را «طه»[3] و در دعای ندبه امام زمان علیه السلام را«یابن طه»می خوانیم.به هر حال این حروف زاید وبدون معنا نیست،و در طول زمان زیادی که از نزول قرآن می گذرد وبا وجود دشمنان زبان شناس بسیار،تاکنون هیچ گونه ایراد وخدشه قابل تأمّلی دراین مورد وارد نشده است.[4]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خاطر عشق و سوز و تعهّد در انجام وظیفه،بی تاب می شد، «لِتَشْقی» تا جایی که در انجام تکلیف،پاهای حضرت متورم و رنگ مبارکش زرد شده بود.[5]

* «تنزیل»به معنای نزول تدریجی است،یعنی قرآن در مدّت 23 سال ودر حوادث و مناسبت های گوناگون،نازل گردیده است و این با نزول دفعی قرآن در شب قدر بر قلب مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله منافاتی ندارد.

پیام ها:

1-وحی الهی برای ایجاد رنج و زحمت نازل نشده است. ما أَنْزَلْنا ... لِتَشْقی

2-در انجام تکالیف دینی،تحمّل مشقّت های طاقت فرسا لازم نیست. ما أَنْزَلْنا ... لِتَشْقی

3-انسان فطرتاً دارای باورهایی است،ولی چون از آنها غافل می شود نیاز به تذکّر دارد. «تَذْکِرَهً»

4-تقوی و علم و خشیت با یکدیگر ملازمند.[6] «تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشی»

5-برای رشد مناسب،تنها کمال مربّی و مبلّغ کافی نیست،باید زمینه ی پذیرش نیز فراهم باشد. «لِمَنْ یَخْشی» چنانکه برای برداشت محصول خوب،بذر خوب،زمین مناسب و مراقبت لازم است.

6-احساس مسئولیّت مقدّمه پندپذیری است. «تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشی»

7-وظیفه ی پیامبر تذکّر است نه اجبار مردم بر پذیرش. «إِلاّ تَذْکِرَهً لِمَنْ یَخْشی»

8-تشریع و تکوین،هر دو از یک منبع هستند و قوانین آنها با یکدیگر مطابقت دارد. «تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ»

9-آفریدگار آسمان های با عظمت،اگر سخنی بگوید آن سخن،بسیار مهمّ است.

تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ ... اَلسَّماواتِ الْعُلی ...(کلام الامیر امیر الکلام)

اَلرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی«5»

(او خداوندی بخشنده و)رحمان است که بر عرش(تخت فرمانروایی هستی)،تسلّط دارد.

لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّری«6»

آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین و آنچه در میان آنها و آنچه در زیر زمین است،برای اوست.

وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی«7»

و اگر سخنت را آشکار بگویی(و یا پنهان کنی،تفاوتی ندارد)،پس همانا او اسرار(شما)و پنهان تر(از آن)را می داند.

اَللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی«8»

(زیرا او)خدایی است که معبودی جز او نیست(و)بهترین نام ها برای اوست.

نکته ها:

* در این چند آیه،چهار صفت از صفات بارز خداوند مطرح شده است؛

الف:خالقیّت. «خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ»

ب:حاکمیّت. «عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»

ج:مالکیّت. لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما ...

د:عالمیّت. «یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی»

* تسلّط پروردگار بر عرش که در سوره های دیگر قرآن با عبارت «اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» آمده است،کنایه از احاطه و سلطه خداوند بر جهان هستی است.مثلاً وقتی در فارسی می گویند:

فلانی بر تخت نشست،و یا فلانی را از تخت به پایین کشیدند،یعنی او حاکم شد و یا قدرت و حکومت را از او گرفتند.

* معمولاً همراه با عبارت «اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» و شبه آن،جمله ای می آید که به منزله ی تفسیر آن است،مانند:

«ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ»[7]او بر عرش سلطه دارد و با شب،روز را می پوشاند؛ «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ»[8]او بر هستی احاطه دارد و امور را تدبیر می کند؛ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما ...[9] او بر هستی تسلّط دارد وهمه چیز را می داند؛ «ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ»[10]او بر عرش سلطه دارد و جز او سرپرستی نیست؛ودر این آیه: «عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»

* کلمه«ثَری»به معنای خاک نمناک است و «تَحْتَ الثَّری» شامل اموات،گنج ها و هر چیز دیگری که در خاک پنهان شده می باشد.

* «اسماء حسنی»همان صفات خداوند است که بنا بر روایات،99 اسم می باشد و اگر در دعا خداوند با این اسامی یاد شود،برکات و آثار فراوانی به همراه می آورد.اسمای الهی منحصر به اینها نیست و در بعضی ادعیه،مثل دعای جوشن کبیر،تا هزار اسم ذکر شده است.البتّه توسّل به این اسما،تنها حفظ و قرائت آنها نیست،بلکه باید خود را به آن صفات نزدیک کرد.

مفرد آمدن «الْحُسْنی» با آنکه موصوف آن«اسماء»جمع است،شاید به دلیل مقدّر گرفتن کلمه ی«هذه»باشد،یعنی«هذه الاسماء الحسنی»،هرچند نمونه های دیگری نیز در قرآن هست،مانند: «مَآرِبُ أُخْری» [11]و «حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَهٍ»[12]. [13]

* در روایات می خوانیم که امامان معصوم علیهم السلام فرموده اند:به خدا سوگند،ما اسماء حسنای الهی هستیم[14]

* امام صادق علیه السلام فرمودند:«سرّ»آن چیزی است که در دل پنهان می کنی و «أَخْفی» آن است که از ذهنت عبور کرده،ولی آن را  فراموش کرده ای. [15]یعنی نه تنها از دیگران پنهان است،بلکه خود نیز از آن غافل شده ای.

* خداوند بر همه چیز آگاه است، «یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی» غیب آسمان ها و زمین را می داند، «أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[16]،حمل ماده ی باردار را می داند، «یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثی»[17]،هدف و معنای نگاه ها را می داند، «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ» [18]،خطورات قلبی را می داند، «یَعْلَمُ ما فِی قُلُوبِکُمْ» [19]و هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه او می داند.

«وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاّ یَعْلَمُها» [20]

پیام ها:

1-تسلّط خداوند بر هستی،رحیمانه است،نه جبّارانه. «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»

2-نزول قرآن جلوه ای از رحمانیّت و اقتدار خداوند بر هستی است. تَنْزِیلاً مِمَّنْ خَلَقَ ... اَلرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی

3-تسلّط خداوند بر همه ی هستی،یکسان است.[21] «عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»

4-خداوند،هم آفریدگار هستی است و هم نگهدار و حاکم برآن. خَلَقَ ... عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی

5-خداوند بر تمام آنچه دیدنی و نادیدنی است،آگاهی و مالکیّت مطلقه دارد.

لَهُ ما فِی السَّماواتِ ... وَ ما تَحْتَ الثَّری

6-یکی از راههای جلوگیری از منکرات،توجّه مردم به علم الهی بر پنهان و آشکار آنهاست. «یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی»

7-نام نیکو وزیبا چه در لفظ و چه در معنا،یک ارزش است و خداوند،هم خود جمیل است و هم بهترین و نیکوترین نام ها را دارد. «لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنی»

وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسی«9»

و آیا خبر موسی به تو رسیده است؟!

إِذْ رَأی ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النّارِ هُدیً«10»

هنگامی که آتشی را دید،پس به خانواده ی خود گفت:قدری درنگ کنید، همانا من آتشی یافتم،شاید(بتوانم)مقداری از آن را برای شما بیاورم یا به واسطه ی (آن) آتش، راهی بیابم.

نکته ها:

* «قبس»به قطعه ای از آتش می گویند که از مجموعه آن جدا شده باشد.

* در بخشی از سوره فرازهایی از داستان موسی علیه السلام به تفصیل بیان شده است:

الف:انتخاب حضرت موسی علیه السلام برای رسالت.

ب:دعوت آن حضرت از فرعون برای پذیرش حقّ.

ج:خروج او از مصر و غرق شدن فرعون.

د:گوساله پرستی بنی اسرائیل.

* حضرت موسی علیه السلام به همراه همسر باردار خود،عزم سفر نمود و در بیابان راه را گم کردند.

در آن بیابان تاریک و هوای سرد و بارانی،برای گرمی و راهیابی،نیاز به آتش داشتند که از دور آتشی نمایان شد و حضرت برای به دست آوردن آتش و آسایش خانواده،راهیِ آن مکان شد که ناگهان ندایی آمد و خداوند موسی را به پیامبری برگزید.[22]

آری،موسی علیه السلام برای پیدا کردن راه نجاتِ خود و خانواده اش به سراغ آتش رفت،ولی خداوند راه نجات دیگران را به روی او گشود.او راه زمینی را می جست،امّا خدا راه معنویت و سعادت را به او نشان داد،او راه هدایت فردی را دنبال می کرد،ولی خدا راه هدایت امّت را به او ارائه نمود.

پیام ها:

1-در نقل حقایق تاریخی،ابتدا مخاطبان خود را تشنه ی شنیدن کنیم،سپس ماجرا را برای آنها بیان نماییم. «هَلْ أَتاکَ»

2-سؤال کردن،شیوه ای مناسب برای تبلیغ و تربیت است. «هَلْ أَتاکَ»

3-بیان تاریخ،ارائه یک موعظه تجربی و وسیله ای برای عبرت است و دل و خاطر پیامبر را تسلی می دهد. «حَدِیثُ مُوسی» (در فرهنگ قرآن،حدیث به معنای تاریخ است،نه حادثه ی جدید.)

4-گاهی انسان،نور الهی را به صورت نار می بیند[23]«إِذْ رَأی ناراً»

5-زنان،دوشادوش مردان در چشیدن ناگواری ها سهیم بوده اند. «لِأَهْلِهِ»

6-از حوادث تلخ نهراسید،چرا که گاهی از دل حوادث به ظاهر ناگوار،لطف خداوند ظاهر می شود. «إِذْ رَأی ناراً»

7-مرد،متکفّل تأمین رفاه خانواده ی خویش است. «لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ»

فَلَمّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسی«11»

پس همین که نزد آتش آمد،ندا داده شد:ای موسی!

إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً«12»

همانا من پروردگار تو هستم.پس کفش خود را بیرون آور،به درستی که تو در سرزمین مقدّس«طُوی»هستی.

نکته ها:

* نام موسی در بیست سوره و 136 مرتبه در قرآن آمده وماجرای موسی علیه السلام از بزرگ ترین داستان های قرآن است،زیرا حدود نهصد آیه از قرآن را به خود اختصاص داده است.

* کلمه«ربّ»که از اسمای حسنای الهی است،بیش از 970 مرتبه در قرآن آمده است و خداوند در اوّلین تجلّی بر حضرت موسی علیه السلام خودش را با این نام به او معرفی فرمود. «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» وچون نبوّت حضرت موسی علیه السلام با ندا و کلام الهی آغاز شد،لذا او را کلیم اللّه می نامند. «وَ کَلَّمَ اللّهُ مُوسی تَکْلِیماً»[24]

* «وادی اَلْمُقَدَّسِ» به مکان دور از عیب و گناه اطلاق می گردد و «طُویً» یعنی چیزی یا جایی که با برکت آمیخته شده است.

* در حدیثی می خوانیم که مراد از کندن دو کفش،دل کندن از دو نگرانی است:یکی نگرانی از وضع همسر در آن سرما و دیگری،نگرانی از شرّ فرعون.[25] بعضی نیز آن را اشاره به همسر و فرزند و یا حبّ دنیا و آخرت دانسته اند.در تورات کنونی نیز عبارت «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» به همین تعبیر آمده است.[26]

پیام ها:

1-چه بسا انسان به قصد کاری گام برمی دارد،امّا به نتیجه دیگری می رسد.

آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ ... نُودِیَ رفت موسی کآتشی آرد بدست آتشی دید او که از آتش بِرَست

2-همین که اراده ی خداوند بر تحقّق چیزی تعلّق گرفت،تمام وسایل به خدمت آن هدف درمی آیند.(تاریکی شب،بارداری همسر،گم کردن راه،دیدن آتش، همه مقدّمه جذب موسی علیه السلام و ارائه وحی و نبوّت به او در میعادگاه الهی شد.)

3-هر کجا که ناباوری احساس می شود،باید تأکید بیشتری کرد. «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ»

4-آثار قداست و معنویت کار باید در ظاهر افراد نیز پیدا باشد. «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»

5-رابطه ی عمیق با خداوند،در گرو دل کندن از وابستگی هاست. «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ»

6-بعضی از مکان ها دارای قداست خاصی هستند. «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ» (پابرهنه شدن وبیرون آوردن کفش،از آداب ورود به مکان های مقدّس است)

7-پیام های مقدّس،در مکان های مقدّس نازل می شوند. نُودِیَ ... بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ

8-پذیرش مسئولیت های آسمانی در دل پاک طبیعت،همچون؛کوه طور،وادی مقدّس طُوی و غار حرا بوده است. نُودِیَ ... بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُویً

وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی«13»

ومن تو را(به پیامبری)برگزیده ام،پس به آنچه وحی می شود گوش فراده.

إِنَّنِی أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی«14»

همانا منم اللّه،جز من خدایی نیست،پس مرا بندگی کن و نماز را بپادار تا به یاد من باشی.

إِنَّ السّاعَهَ آتِیَهٌ أَکادُ أُخْفِیها لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعی«15»

همانا قیامت خواهد آمد(ولی)من می خواهم(زمان)آن را مخفی کنم تا هرکس در برابر سعی و تلاش خود،جزا داده شود.

نکته ها:

* یکی از اسامی قیامت،ساعت است.[27]

پیام ها:

1-پیامبران،از جانب خداوند منصوب می شوند،نه از طرف مردم. «أَنَا اخْتَرْتُکَ»

2-باید کلمات وحی را با تمام وجود وبا جان ودل شنید. «فَاسْتَمِعْ» نه«فاسمع».

3-از آداب گفتگو،معرفی خود است. «إِنَّنِی أَنَا اللّهُ»

4-در نظام الهی،شناخت،اساس عمل است. «إِنَّنِی أَنَا اللّهُ - فَاعْبُدْنِی»

5-شناخت اصول دین،بر انجام فروع دین مقدّم است. «لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی»

توحید نظری مقدّم بر توحید عملی است. «إِنَّنِی أَنَا اللّهُ - فَاعْبُدْنِی»

6-عبادت باید خالصانه باشد.ارزش عبادت به میزان خلوص آن است.

«فَاعْبُدْنِی»

7-توحید در رأس همه عقاید و نماز در رأس همه عبادات است. «لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاهَ»

8-نماز،اوّلین دستور کار و برنامه ی عملی انبیاست. «أَقِمِ الصَّلاهَ»

9-نماز،در ادیان دیگر نیز بوده است. «أَقِمِ الصَّلاهَ»

10-هدف از اقامه نماز،تنها رعایت قالب آن نیست،بلکه توجّه به قلب آن،یعنی احساس حضور است. «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی»

11-توجّه به قیامت،سبب برپایی نماز می شود. «أَقِمِ الصَّلاهَ - إِنَّ السّاعَهَ آتِیَهٌ» در قیامت از نماز می پرسند.

12-برپایی نماز به خاطر یاد اوست، «أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» و یاد او موجب آرامش دلهاست. «أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»[28]چنانکه یاد ما از خدا،سبب یاد خدا از ماست. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» [29]

13-توحید ومعاد،اوّلین پیام های الهی برای بشر است. «لا إِلهَ إِلاّ أَنَا اَلسّاعَهَ آتِیَهٌ»

14-از زمان وقوع قیامت،هیچ کس به جز خدا آگاه نیست. «أَکادُ أُخْفِیها»

15-برپایی قیامت حتمی است، «إِنَّ السّاعَهَ آتِیَهٌ» امّا زمانش مخفی است. «أُخْفِیها»

16-هر آگاهی و دانستنی مفید نیست. «أَکادُ أُخْفِیها» ندانستن زمان وقوع قیامت دارای حکمت و لطفی است.زیرا انسان در عمل آزاد بوده و گرفتار هیجان وترس نیست.کسی که ساعت آمدن میهمان را نمی داند،دائماً آمادگی خود را حفظ می کند.

17-پاداش و کیفر دنیوی کامل نیست. إِنَّ السّاعَهَ ... لِتُجْزی

18-در قیامت،اجرای قانون وپاداش وکیفر در حقّ همه یکسان است. «کُلُّ نَفْسٍ»

19-پاداش بر اساس سعی وتلاش است،خواه به انجام برسد،یا نرسد. «لِتُجْزی - بِما تَسْعی»

فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدی«16»

پس مبادا کسی که به قیامت ایمان ندارد و پیرو هوای نفس خویش است، تو را از توجّه به قیامت باز دارد که سقوط می کنی.

پیام ها:

1-تنها اعتقاد و عمل به اصول و فروع کافی نیست،بلکه صلابت در برابر مخالفان نیز لازم است. «لا إِلهَ إِلاّ أَنَا - فَاعْبُدْنِی فَلا یَصُدَّنَّکَ»

2-افراد بی ایمان در صدد باز داشتن شما از راه حقّ هستند.توطئه وکارشکنی آنان،در راه وروش شما خللی وارد نسازد. «فَلا یَصُدَّنَّکَ»

3-سرچشمه انکار معاد،پیروی از هوای نفس است.[30] «مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ»

4-ایمان به معاد،بهترین عامل برای کنترل هوی پرستی است. «مَنْ لا یُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ»

5-نتیجه هوی پرستی سقوط است،گرچه آن شخص پیامبر باشد. «فَتَرْدی»

6-سازش با کفّار و افراد بی ایمان،مایه ی هلاکت است. فَلا یَصُدَّنَّکَ ... فَتَرْدی

7-کافران و هواپرستان درصدد بازداشتن مؤمنان از نمازند. أَقِمِ الصَّلاهَ ...

فَلا یَصُدَّنَّکَ عَنْها

وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی«17»

و(خداوند فرمود:)ای موسی! آنچه به دست راست توست چیست؟

قالَ هِیَ عَصایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمِی وَ لِیَ فِیها مَآرِبُ أُخْری«18»

(موسی)گفت:این عصای من است که بر آن تکیه می دهم و با آن برای گوسفندانم (از درختان)برگ می ریزم ودر آن منافع دیگری(نیز)برای من است.

قالَ أَلْقِها یا مُوسی«19» فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعی«20»

(خداوند)فرمود:ای موسی! عصا را بیفکن.پس(موسی)آن را افکند،پس ناگهان آن(عصا)ماری شد که می شتافت.

قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِیدُها سِیرَتَهَا الْأُولی«21»

(خداوند)فرمود:آن را بگیر و نترس،ما بزودی آن را به حالت اولیّه اش بر می گردانیم.

نکته ها:

* انسان ها به طور طبیعی از خطر و عوامل شرّ و ضرر می ترسند و از رویارویی با آن پرهیز می کنند و بدیهی است موسی علیه السلام نیز که انسان است بترسد،آنچه مورد انتقاد و مذمّت است،تأثّر،خشیت و اضطراب قلبی از غیر خداست که مخالف شجاعت واز صفات رذیله است والبتّه موسی از آن دور بوده است.

شاید ترس موسی علیه السلام به خاطر آن بود که فرمان «أَلْقِها» را مثل فرمان «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» برای احترام می پنداشت،امّا همین که تبدیل به مار شد،جا خورد.

اصلاً همین ترس،خود دلیلی بر معجزه بودن این واقعه است،وگرنه،ساحری که خودش می داند سحرش واقعیّت ندارد،از سحر و جادوی خود نمی ترسد.

* خداوند در هر لحظه به میلیون ها بی جان،جان می دهد و یا جان میلیون ها جاندار را می گیرد،در اینجا نیز به عصای بی جان،جان داد و سپس آن را گرفت و بار دیگر عصا شد.[31] آیا او نمی تواند انسان زنده را بمیراند و دوباره او را به صورت اولیّه اش در آورد؟

به راستی اگر نظر الهی چوب را اژدها می کند،پس اگر بر ما نظر لطفی کند چه می شود؟! و اگر نظر کرده ی او سحر تمامی ساحران را می بلعد،آیا نظر او بر قلب ما همه وسوسه ها را نخواهد بلعید؟!

* در همین ابتدای کار برای موسی دو معجزه صورت گرفت،یکی اینکه عصا به اژدها تبدیل شد، «فَإِذا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعی» و دیگر اینکه اژدها به صورت عصای اوّلیه در آمد. «سِیرَتَهَا الْأُولی»

پیام ها:

1-خداوند برای قدرت نمایی خود،حتّی از نزدیک ترین و ساده ترین ابزارها نیز استفاده می کند. «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی»

2-با بهره برداری از ابزارهای چند منظوره می توان از حجم کمتر استفاده ی بیشتری برد. أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها وَ أَهُشُّ بِها ...

3-تکیه بر عصا و ابزار مادّی،با توکّل بر خداوند منافاتی ندارد. «أَتَوَکَّؤُا عَلَیْها»

4-چوپانی شغل اکثر انبیا بوده است. «أَهُشُّ بِها عَلی غَنَمِی»

5-تمرین،تجربه و آمادگی قبل از دعوت ضروری است.موسی علیه السلام که می خواهد در برابر فرعون عصا را بیفکند تا اژدها شود،باید خودش قبلاً صحنه را دیده باشد. «فَأَلْقاها فَإِذا هِیَ حَیَّهٌ تَسْعی»

وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَهً أُخْری«22»

و دستت را به زیر بازو وبغل خویش فروبر تا سفید و بی عیب بیرون آید (که این نیز)نشانه و معجزه ی دیگری است.

لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری«23»

تا از نشانه های بزرگ خویش به تو نشان دهیم.

اِذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی«24»

(ای موسی! اکنون)به سوی فرعون حرکت کن که او طغیان کرده است.

نکته ها:

* دوّمین معجزه ی حضرت موسی علیه السلام«ید بیضاء»(دست سفید)بود که با سه تعبیر در قرآن آمده است؛یکی «اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ» [32]ودیگری «وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ»[33]و دیگری آیه ی «اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ» که می توان بین همه ی آنها جمع کرد و گفت:دست خود را در گربیان فرو ببر وتا زیر بغل ادامه بده.

در تورات،آمده است:سفیدی دست موسی گرفتار مرض برص و پیسی شده بود، [34]ولی در قرآن کلمه ی «مِنْ غَیْرِ سُوءٍ» آمده تا بگوید سفیدی دست،نور بود نه مرض و تورات تحریف شده است.

پیام ها:

1-دست قدرت الهی باز است و هر لحظه با هر وسیله که بخواهد می تواند قدرت نمایی کند. «اضْمُمْ یَدَکَ» 2-هر چه تکبّر و لجاجت مخاطب بیشتر باشد،معجزه های بیشتری ارائه شود.

«آیَهً أُخْری» (برای فرعون ها،چند معجزه لازم است.)

3-کسی که بنا دارد طاغوت را به حقّ دعوت کند،باید خودش آثار حقّ را دیده باشد. «لِنُرِیَکَ مِنْ آیاتِنَا الْکُبْری»

4-معجزات انبیا،گوشه ای از آیات الهی است. «مِنْ آیاتِنَا»

5-اوّلین مأموریت انبیا،مبارزه با طاغوت هاست. «اذْهَبْ»

6-همیشه نباید منتظر آمدن مردم بود،گاهی لازم است حتّی پیامبران برای هدایتِ حاکمان حرکت کنند. «اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی»

7-برای اصلاح جامعه،باید به سراغ سرچشمه و ریشه ی فتنه و فساد رفت.

«اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ»

8-دین از سیاست جدا نیست،موسی برای اصلاح حکومت حرکت کرد. «اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ»

9-مبارزه با طاغوت یک تکلیف الهی است،نه یک نمایش سیاسی. «اذْهَبْ»

10-سرچشمه ی همه انکارها،طغیان وگردنکشی در مقابل حقّ است. «إِنَّهُ طَغی» طغیان فرعون در ادعای ربوبیت،ایجاد وحشت،تفرقه و برده کشی مردم بود.

11-کسانی می توانند با طاغوت مبارزه کنند که با ایمان،عبادت و صلابت خود را ساخته باشند. فَاعْبُدْنِی ... أَقِمِ الصَّلاهَ ... فَلا یَصُدَّنَّکَ ... اِذْهَبْ إِلی ...

قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی«25»

(موسی)گفت:پروردگارا!(اکنون که مرا به این کار بزرگ مأمور فرمودی) سینه ام را برایم گشاده گردان(و بر صبر و حوصله ام بیفزا).

وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی«26»

و کارم را برایم آسان فرما.

وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی«27» یَفْقَهُوا قَوْلِی«28»

و گره از زبانم باز نما.تا(آنها)سخنان مرا(خوب)بفهمند.

نکته ها:

* همین که حضرت موسی علیه السلام به رسالت الهی مأمور گردید،چهار خواسته را از خداوند طلب نمود:

1-سعه ی صدر. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 2-شرایط آماده. «وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی»

3-بیان روان. «وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی» 4-داشتن وزیر. «وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً»

* چون حضرت موسی علیه السلام به مسائل متعدّد عبادی، سیاسی، انقلابی، اجتماعی، اخلاقی،  فردی و جمعی مأمور شده بود و طبعاً پرداختن و توجّه لازم به هر کدام،انسان را از سایر امور غافل می سازد،لذا سعه صدر در رسیدن به همه ی این موارد کاملاً ضرورت دارد.[35]

* سعه ی صدر،هم برای خود انسان لازم است،هم برای انجام مسئولیّت وکلمه «لِی» رمز آن است که دریافت وحی،نیاز به ظرفیت بزرگ دارد.چنانکه در سوره انشراح در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ... إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً

ویژگی های قلب مؤمن و کافر

قلب مؤمن و کافر هریک جایگاه امری است،از جمله:

قلب مؤمن                                                           قلب  کافر

1-حیات. «أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ»[36]              1 -مرض. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»[37]

2-شفا. «وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ»              ]2-قساوت. «جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَهً»[39]

3-طهارت. «امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ»                [40]3  -عدم پذیرش. «أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ[41]

4-سعه صدر. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»  [42]   4-مُهرخوردن. «طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»[43]

5-هدایت. «مَنْ یُؤْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ»[44]        5 -احاطه  ظلمت. «رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ»[45]

6-ایمان. «کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ» [46]       6-حجاب. «جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً»[47]

7-سکینه. «السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ»[48]7-قفل شدن. «أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها»[49]

8-الفت. «وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ»[50]                 8-سختی. «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ[51]

پیام ها:

1-سعه ی صدر اوّلین شرط موفقیّت در هر کاری است. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»

2-به جای ترس و فرار از مسئولیّت،امکانات و مقدّمات و ابزار آن را از خداوند بخواهیم. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» 3-دعا قبل از هر کاری،رمز توکّل ومایه ی دفع خطرات و آفات راه است،هر چند دعا خود نیز عبادت واعلام نیاز به شمار می رود. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»

4-ارشاد و تربیت مردم و مبارزه با طاغوت ها،بستگی تام به صبر و حوصله ی مربی و مجاهد دارد. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»

5-رسالت،با تندی و خشونت سازگار نیست.کار بزرگ،روح بزرگ می خواهد.

«رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» (موسی علیه السلام در یک درگیری،یک نفر را با مشت کشته بود،از این روی از خداوند طلب شرح صدر کرد.)

6-دعای انبیا در قرآن،با اسم «رَبِّ» است. «رَبِّ»

7-دریافت الطاف الهی،روح وسینه ای گشاده لازم دارد. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»

8-با سعه ی صدر کارها آسان می شود. «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی»

9-ساده گویی و بیان روان،کمال است. «وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی»

10-در هدایت و بسیج کردن مردم وروحیه دادن به نیروها و ارعاب و تضعیف روحیه ی طاغوت،زبان گویا بسیار مهم است. «وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی»

11-اصل،فهمیدن مردم است،نه اصطلاحات زیبا. «یَفْقَهُوا قَوْلِی» شرط موفقیت در تبلیغ آن است که مردم حرف مبلغ را خوب بفهمند.

12-در تبلیغ باید از هر وسیله ای که شناخت مردم را عمیق تر می کند استفاده کرد.

«یَفْقَهُوا قَوْلِی»

وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی«29» هارُونَ أَخِی«30»

و از خاندانم(یاور و)وزیری برایم قرار بده.برادرم هارون را.

اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی«31» وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی«32»

(و اینگونه)پشت مرا با او استوار ساز.و او را در کارم شریک گردان.

کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً«33» وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً«34»

تا ما تورا بسیار به پاکی بستاییم.و تورا بسیار یاد نماییم.

نکته ها:

* «وزیر»از«وزر»به معنای بار سنگین،به کسی گفته می شود که بار مسئولیت دیگری را نیز بر دوش می کشد.کلمه ی «أَزْرِی» ،نیز به معنای«پُشت من»است.

* در تفاسیر آمده است که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بارها این آیات را می خواند و می فرمود:

خدایا من نیز مثل موسی علیه السلام وزیری از اهل خودم می خواهم.[54]

* حضرت موسی علیه السلام در دریافت وحی مشکلی نداشت و وزیر خواستن او تنها به خاطر سنگینی مسئولیت رسالت و سختی تبلیغ بود.

* هارون علیه السلام سه سال از حضرت موسی بزرگ تر بود و به همین مقدار،زودتر از موسی علیه السلام از دنیا رفت. [55]و انبیای بعدی،همه از نسل هارون علیه السلام هستند.

* علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید:حدیث منزلت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام فرمود:

«انت منی بمنزله هارون من موسی الا أنه لا نبی بعدی» از صد طریق از اهل سنّت و هفتاد طریق از شیعه نقل شده است.

* استمداد از مردم، منافاتی با توکّل و کمک از خداوند نداشته و شرک نیست.در قرآن بارها به مسئله ی استمداد و تعاون اشاره شده است،از جمله: «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی» [56]یکدیگر را در کار خیر یاری کنید.چنانکه حضرت عیسی فرمود: «مَنْ أَنْصارِی إِلَی اللّهِ»[57]، یاور من به سوی خدا کیست؟یا خداوند در جواب پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

«حَسْبُکَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»[58]،خداوند و مؤمنان پیرو،برای تو کافی هستند.یا ذوالقرنین از مردم برای ساختن سد کمک درخواست کرد وفرمود: فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ ... [59]با نیروی خود مرا کمک کنید.و در این ماجرا نیز حضرت موسی از خداوند انسانی شایسته را به کمک می طلبد تا او را در امر تبلیغ دین یاری نماید.

پیام ها:

1-مبارزه با طاغوتی مثل فرعون به تنهایی ممکن نیست. «اجْعَلْ لِی وَزِیراً»

2-هرچه کار مهم تر باشد،انتخاب وزیر و همراه نیز حسّاس تر است،وزیر پیشنهادی موسی علیه السلام را باید خداوند تأیید فرماید. «اجْعَلْ لِی وَزِیراً»

3-اگر همکار انسان از اهل خود او باشد بهتر است.[60] «مِنْ أَهْلِی»

4-رهبری و مدیریّت باید متمرکز در شخص واحد باشد و دیگران با او همکاری کنند. «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»

5-همکاری مایه پیشرفت امور است که همفکر و همراه باشد،نه در مقابل.

«أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»

6-تسبیح واقعی،در فضای مبارزه با طاغوت است. «إِنَّهُ طَغی ، کَیْ نُسَبِّحَکَ»

7-فلسفه ی حکومت و قدرت،برپایی و ارتقای معنویّت در جامعه است. «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی ... کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَکَ کَثِیراً»

8-وظیفه ی انبیا،تنزیه خداوند از شرک،اوهام و خرافات است. «نُسَبِّحَکَ»

9-مسئولیّت زیاد،تسبیح زیاد لازم دارد. «نُسَبِّحَکَ،کَثِیراً»

10-ابتدا خداوند را از هر عیب و نقصی تنزیه کنیم،سپس به ذکر و شکر او بپردازیم. «نُسَبِّحَکَ نَذْکُرَکَ»

11-آنچه ارزش دارد ذکر کثیر است وگرنه هر انسانی هنگام خطر و گرفتاری یاد خدا می کند. «نَذْکُرَکَ کَثِیراً»

إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً«35»

(پروردگارا!)همانا تو همواره نسبت به احوال ما آگاه و بصیر هستی.

قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی«36»

(خداوند)فرمود:ای موسی! به یقین آنچه را درخواست کردی به تو داده شد.

وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْری«37»

وبه تحقیق ما بار دیگر بر تو منّت گذاشتیم(وتورا مشمول نعمت های خویش ساختیم).

پیام ها:

1-انبیا،همیشه خود را در محضر الهی می دیدند،و به اراده و مصلحت او راضی بودند. «إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً»

2-با اینکه خداوند به همه چیز آگاه است،ولی بازهم دعا و درخواست از او مطلوب است. رَبِّ اشْرَحْ ... إِنَّکَ کُنْتَ بِنا بَصِیراً

3-اگر درخواست،صحیح و بجا،و دعا خالصانه باشد،استجابت قطعی است.

«قَدْ أُوتِیتَ»

4-عطای الهی حکیمانه و بر اساس بصیرت است. بِنا بَصِیراً ... أُوتِیتَ سُؤْلَکَ

5-کسی را که منصوب ومأمور انجام کاری می کنیم،ابزار کار وخواسته های او را نیز تأمین کنیم. اِذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ ... رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی ... وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ... قَدْ أُوتِیتَ

6-نعمت های الهی از باب امتنان است،نه استحقاق. «وَ لَقَدْ مَنَنّا»

7-هیچگاه الطاف خداوند را از یاد نبریم. «وَ لَقَدْ مَنَنّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْری»

إِذْ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّکَ ما یُوحی«38»

آنگاه که به مادرت آنچه را باید الهام کرد،وحی کردیم.

أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی«39»

(به او وحی کردیم)که کودک خود را در صندوقی بگذار،پس آن(صندوق)را در دریا بینداز،تا دریا آن را به ساحل افکند و(کسی که)دشمن من و دشمن او (است)،آن را(از دریا)بگیرد.و(ای موسی!)من محبّتی از جانب خویش بر تو افکندم(تا تو را دوست بدارند)و تا زیر نظر من ساخته شوی(وپرورش یابی).

نکته ها:

* مراد از وحی در اینجا،الهام و القا بر قلب است،نه آن وحی اصطلاحی که مخصوص پیامبران است.زیرا رسالت،مخصوص مردان است.چنانکه در سوره یوسف،آیه 109 می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ»

* «تابوت»[61]به معنای صندوق و«یم»به معنای دریاست و تمام هشت مورد استعمال«یم» در قرآن،در داستان حضرت موسی می باشد.

* بر خلاف امروزه که صنعت تنها به ساخت کالاها گفته می شود،قرآن صنعت را هم به کالا گفته «اصْنَعِ الْفُلْکَ» و هم به تربیت انسانی. «لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی»

* همین که خداوند بر کاری اراده کند،تمام مقدمات آن را نیز فراهم می سازد.در اینجا برای حفظ موسی علیه السلام،به مادرش الهام می کند که فرزندت را به دریا بینداز،به دریا امر می نماید

که صندوق حامل کودک را به ساحل ببر،به قلب دشمن القا می فرماید که او را بگیر و محبّت کودک را نیز در دل او قرار می دهد.

* امام باقر علیه السلام فرمود:خداوند چنان محبّتی از موسی در دل مردم انداخت که هر کس موسی علیه السلام را می دید به او علاقه مند می شد.[62]

* رمز رسیدن به کمالات،دل کندن از وابستگی ها و دوستی هاست. «فَاقْذِفِیهِ»

الف:دل کندن از خود؛ابراهیم حاضر شد در آتش افتد.

ب:دل کندن از همسر؛ابراهیم همسرش را در مکّه ی بی آب و گیاه گذارد.

ج:دل کندن از نوزاد؛مادر موسی فرزند خود را در آب افکند.

د:دل کندن از نوجوان؛ابراهیم حاضر شد اسماعیل را قربانی کند.

ه:دل کندن از شهوت؛یوسف،درخواست کامیابی همسر عزیز مصر را نپذیرفت.

و:دل کندن از خواب؛ثواب نماز در دل شب را کسی جز خدا نمی داند. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ»[63]

پیام ها:

1-گاهی والدین به خاطر فرزند،مشمول لطف خاص می شوند. «أَوْحَیْنا إِلی أُمِّکَ»

2-زن نیز می تواند به مقامی برسد که مورد وحی و الهام الهی قرار بگیرد. «أَوْحَیْنا إِلی أُمِّکَ» (اگر چه این وحی،برای رسالت بشمار نمی رود،امّا الهام ساده نیز به حساب نمی آید،زیرا مادر موسی به واسطه ی آن،فرزند خود را تسلیم امواج آب کرد.)

3-در حرکت ونهضت انبیا،زنان نیز ایفای نقش کرده اند. «أُمِّکَ»

4-دریا نیز همچون تمام هستی،تحت امر الهی است. «فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسّاحِلِ»

5-تکرار کلمه«عدّو»نشانه عمق عداوت طاغوت نسبت به فرستادگان الهی است. «عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ»

6-عدو شود سبب خیر،اگر خدا خواهد. «یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَ عَدُوٌّ لَهُ» 7-محبوبیّت یکی از الطاف الهی است.آنکه دلها از اوست،محبّت نیز از اوست.

«مَحَبَّهً مِنِّی»

8-اولیای خدا،تحت نظر و تربیت ویژه ی پروردگار قرار دارند. «عَلی عَیْنِی»

إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی مَنْ یَکْفُلُهُ فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنّاکَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی«40»

آنگاه که خواهرت(در پی آن صندوق)می رفت تا بگوید:آیا شما را به کسی راهنمایی کنم که تکفّل و پرستاری او را بپذیرد؟!(و آنان پذیرفتند.) پس(این گونه)ما تورا به سوی مادرت باز گردانیدیم تا چشم او(به تو) روشن شود و اندوهگین نگردد.و(ای موسی!) تو شخصی(از فرعونیان) را به قتل رساندی(واز این بابت دچار اندوه گردیدی)،پس تو را از غم نجات دادیم و تو را در آزمون های مختلف آزمودیم.پس چند سالی را در میان مردم مدین(ودر کنار شعیب پیامبر)درنگ کردی،سپس(اینک) در زمان مقدّر(برای پذیرش رسالت به اینجا)آمدی.

نکته ها:

* فرعون که صندوق را از آب گرفت،در آغاز تصمیم کشتن طفل را داشت،ولی همسرش او را از این کار بازداشت.لذا دایه ها را برای شیردادن کودک دعوت کردند،امّا موسی سینه ی هیچ یک از آنان را قبول نکرد،و نظام فرعونی در تغذیه کودک عاجز شد.خواهر موسی که ماجرا را دنبال می کرد،جلو آمد و با حالت عادّی گفت:من شما را به کسی معرّفی می کنم که این کودک سینه ی او را قبول کند.

بدین گونه موسی به دامان مادر بازگشت.

* در تاریخ زندگانی و مبارزات حضرت موسی علیه السلام چند زن نقش اساسی داشته اند؛مادر موسی،خواهر موسی،همسر موسی و زن فرعون.

* حوادث زندگانی انبیا،گاهی به یکدیگر شباهت دارد.مثلاً سرگذشت حضرت موسی علیه السلام با زندگانی حضرت یوسف علیه السلام از جهاتی مشابه است،از جمله:

الف:هر دو پیامبر مدّتی را در کاخ زندگی کرده اند.

ب:زندگی در کاخ،به انتخاب هیچ یک نبود.

ج:پدر و مادر هر دو پیامبر به فراق مبتلا شدند.

د:سرانجام،هر دو به سوی والدین خود بازگشتند.

ه:هر دو به فتنه ی دیگران دچار شدند؛حضرت یوسف به فتنه ی برادران خود وموسی علیه السلام به فتنه ی فرعون.

و:در زندگی هر کدام،زنی کاخ نشین نقش داشته است،همسر عزیز مصر در نقش منفی و همسر فرعون در نقش مثبت.

پیام ها:

1-در نظام حاکمیت طاغوت،هر کس از طرفداران حقّ،چه زن و چه مرد،باید نقش مبارزاتی خود را به خوبی انجام دهد. «تَمْشِی أُخْتُکَ»

2-برای دریافت الطاف الهی باید حرکت نمود. أَوْحَیْنا ... تَمْشِی أُخْتُکَ

3-پیشنهادات حقّ ومنطقی خود را با نرمی وملاطفت مطرح کنیم. «هَلْ»

4-اسرار را فاش نکنیم. «مَنْ یَکْفُلُهُ» و نگفت:«الی امه»

5-شیر دادن فرزند،کافی نیست،بلکه تکفّل کامل مهم است. «یَکْفُلُهُ»

6-خدا به وعده های خویش وفادار است[64]«إِنّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ - فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ»

7-سرپرستی مادر،بهترین شرایط برای رشد فرزند است. لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی ...

فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ

8-رضایت مادر،جایگاه ویژه ای نزد خدا دارد. فَرَجَعْناکَ إِلی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها

9-نگرانی از بازتاب کارها،به اخلاص و عصمت ضربه نمی زند. «فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ» (موسی علیه السلام یک قبطی را بدون تعمّد کشته بود و اگر چه گناهی نداشت، ولی نگران و غمگین بود.)

10-مردان خدا آزمایشات سختی را در پیش روی دارند. «فَتَنّاکَ فُتُوناً»

انبیا نیز باید مزه ی حوادث سخت را بچشند لذا بعد از سال ها زندگانی در کاخ،اینک چوپانی در بیابان شروع می شود. «فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ»

11-پشت سر گذاردن مراحل سخت،مقدمه ی رسیدن به مقام الهی و معنوی است. فَتَنّاکَ ... ثُمَّ جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی

12-مسئولیّت ها،توفیقات و الطاف الهی،دارای زمان بندی و حساب شده است.

«جِئْتَ عَلی قَدَرٍ یا مُوسی»

وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی«41»

(ای موسی!)من تو را برای خودم ساخته و برگزیدم.

اِذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی«42»

(اکنون)تو وبرادرت با(معجزات و)آیاتی که من به شما داده ام بروید و در یاد(و رسالت)من سستی نکنید.

اِذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی«43»

بروید به سوی فرعون که او طغیان کرده است.

فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی«44»

پس به نرمی با او سخن بگویید،شاید متذکّر شود،یا(از خدا)بترسد.

نکته ها:

* «خَشِیتُ» ،ترس برخاسته از معرفت واحساس عظمت در برابر دیگری است.

* خداوند درباره ی حضرت موسی علیه السلام تعبیرات خاصی بیان فرموده است:

الف: «قَرَّبْناهُ نَجِیًّا»[65]ما او را به هم رازی خود نزدیک کردیم.

ب: «أَنَا اخْتَرْتُکَ»[66]من تو را برگزیده ام.

ج: «وَ لِتُصْنَعَ عَلی عَیْنِی» [67]زیر نظر من پرورش یابی.

د: «اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» تو را برای خود ساختم.

* در آیات قبل،دو معجزه ی تبدیل عصا به اژدها وید بیضا برای موسی علیه السلام مطرح شد،در این آیه می فرماید: «بِآیاتِی» یعنی معجزات دیگری نیز به تو خواهیم داد.

* در آیه ی 24 همین سوره،فرمان رسید که «اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ» به سوی فرعون حرکت کن، امّا موسی علیه السلام از خداوند درخواست یاور نمود،اینک با استجابت خواسته ی او،در این آیه می فرماید: «اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ».

* عدیّ بن حاتم می گوید:امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام برخورد با معاویه در صفّین،با صدای بلند فرمود:قسم به خداوند با معاویه و اصحاب او نبرد خواهم کرد،ولی به دنبال آن آهسته می فرمود:ان شاءاللّه.گفتم:یا علیّ! شما با صدای بلند از نبرد سخن می گویید،ولی با صدای آهسته ان شاءاللّه می گویی؟فرمود:جنگ خدعه است و من درغگو نیستم،غرضم از این کار برانگیختن یارانم برای جنگ است تا متفرّق نشوند.سپس حضرت این آیه را گواه کار خود آورد که خداوند به موسی گفت: فَقُولا ... لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ خداوند می دانست فرعون متذکّر نمی شود،ولی به جهت برانگیختن موسی برای رفتن به سوی فرعون این گونه سخن گفت[68]

پیام ها:

1-برای اهداف بزرگ باید افرادی را تربیت کرد. «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی»

2-خداوند برای انبیا برنامه های خاصی دارد. «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» 3-ابتدا خودسازی، آنگاه جامعه سازی. اِصْطَنَعْتُکَ ... اِذْهَبْ

4-اگر به عنوان مدیر،کسی را برای کاری اعزام می کنیم،بکوشیم که روحیه او مالامال از عشق و احساس غرور و دلگرمی باشد. اِصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی ... اِذْهَبْ

5-گاهی باید دیگران را احضار کرد، «وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ»[69]و گاهی باید خود به طرف آنان رفت. «اذْهَبْ»

6-در بعضی مراحل،نباید پیک ها و پیام برها یک نفر باشد. «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ»

7-مبلغ باید به ابزار ارشاد مجهز باشد. «بِآیاتِی»

8-مبلغ باید شجاع و مصمم و نفوذناپذیر باشد. «وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی» تا مبادا کاخ و قدرت و هیبت طاغوت،او را در انجام مأموریت مرعوب کند و از یاد خدا غافل شده و دست از صراحت لازم بردارد.

9-رمز موفقیت انسان،توجّه کامل و دائم به خداوند است. «لا تَنِیا فِی ذِکْرِی»

10-تبلیغ،ارشاد،امربه معروف و نهی از منکر،ذکر و یاد خداست. «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی»

11-یکی از بزرگ ترین اهداف و خدمات انبیا،مبارزه با طاغوت و برداشتن موانع راه خداپرستی است. «اذْهَبْ .. إِنَّهُ طَغی»

12-گام اوّل در امر به معروف و نهی از منکر،بیان نرم است. «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً»

13-امیدها در نرمی است،وانتظاری از خشونت نمی رود. قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ ...

14-شروع تربیت وارشاد باید از طریق گفتگوی صمیمانه باشد[70]«فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً» حتّی با سرکش ترین افراد نیز باید ابتدا با نرمی ولطافت سخن گفت.

15-هرگز از هدایت دیگران مأیوس نشوید. لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ ...

16-وظیفه ی پیامبر تذکّر وارشاد است. «یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی»

قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی«45»

(موسی وهارون)گفتند:پروردگارا! همانا می ترسیم که او بر ضد ما تعدّی کند یا بر طغیان ادامه دهد(و بر آن بیفزاید).

قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری«46»

(خداوند)فرمود:نترسید،همانا من با شما هستم(و همه چیز را)می شنوم و می بینم.

نکته ها:

* «فَرط»به معنای سرعت گرفتن وپیش افتادن است و «أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا» یعنی ما می ترسیم که فرعون،قبل از بیان استدلال و آوردن معجزات بر ما پیشی گرفته و طغیان خود را نسبت به بنی اسرائیل افزایش دهد. [71]

* آنچه برای انبیا مذموم است،خشیت و ترس قلبی از غیر خداست وگرنه،خوف طبیعی، لازمه ی انسانیّت آن بزرگواران و همه انسان هاست وهر انسانی در برابر خطرات این ترس را دارد.

پیام ها:

1-بررسی مشکلات و موانع احتمالی و ترس از آینده و ناکامی،منافاتی با اخلاص و مقام نبوّت ندارد. إِنَّنا نَخافُ ...

2-جوسازی و شایعه سازی،شیوه ی طاغوت ها و ستمگران است.آنان فضا را مسموم و مردان خدا را متهم می نمایند و یا بعد از شنیدن حقّ دست به آشوب می زنند تا سخن حقّ آنان اثر نکند. «یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغی»

3-ایمان به حضور در پیشگاه خداوند و یقین به امدادهای الهی،عامل شجاعت و روحیه یافتن مؤمنان است. «إِنَّنِی مَعَکُما»

4-اگر کسی را به کاری مأمور کردید،باید از هر جهت او را تأمین نموده و به او روحیه بدهید. «إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری»

5-اگر چه همه ی انسان ها مورد نظر و مرحمت الهی هستند،ولی لطف او بر انبیا بیشتر است. «إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَری»

فَأْتِیاهُ فَقُولا إِنّا رَسُولا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْناکَ بِآیَهٍ مِنْ رَبِّکَ وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی«47»

پس به سراغ او بروید،پس(به او)بگویید:(ای فرعون)ما دو فرستاده ی پروردگار تو هستیم،وبنی اسرائیل را به همراه ما بفرست(وبیش از این) آنها را آزار مده.البتّه ما با معجزه ای از جانب پروردگارت به سوی تو آمده ایم و درود بر کسی که هدایت را پیروی کند.

إِنّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلی مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّی«48»

(به او بگویید:)همانا به ما وحی گردیده که عذاب بر کسی است که(آیات الهی را)تکذیب کند(و از آنها)سرپیچی نماید.

نکته ها:

* چون ارشاد و تبلیغ سران ستمگر و هدایت آنان کار بسیار سخت و مهمی بوده است،لذا خداوند فرمان حرکت به سوی فرعون را تکرار می فرماید:

«اذْهَبْ إِلی فِرْعَوْنَ» ، «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ» ، «اذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ» ، «فَأْتِیاهُ».

* در این آیات به سه رکن اعتقادی؛یعنی توحید،نبوّت ومعاد اشاره شده است: «رَبِّکَ

أُوحِیَ إِلَیْنا أَنَّ الْعَذابَ»

* خداوند،دستورالعمل مأموریت موسی و هارون علیهما السلام را در پنج مرحله تنظیم فرموده است:

الف:رفتن. «فَأْتِیاهُ» ب:گفتن. «فَقُولا» ج:دلیل آوردن. «جِئْناکَ بِآیَهٍ» ،د:تشویق. «وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی» د:تهدید. «أَنَّ الْعَذابَ عَلی مَنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّی».

پیام ها:

1-کارهای ارشادی و تبلیغی باید بدیع وتهاجمی باشد،نه تدافعی. «فَأْتِیاهُ»

2-رسالت انبیا از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَسُولا رَبِّکَ»

3-غرور مستکبران را بشکنید. «رَبِّکَ» در مقابل کسی که می گوید: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی»[72]

4-سخن با نرمی و لطافت،منافاتی با قاطعیت و صراحت ندارد. «إِنّا رَسُولا رَبِّکَ»

5-آزادسازی انسان ها از ستم وبردگی طاغوت،در رأس وظایف انبیاست.

«فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ» (آری دین از سیاست جدا نیست،مبارزه با طاغوت ها و آزاد کردن مردم در متن دستورات الهی است.)

6-هجرت از محیط ظلم و گناه،مقدمه نجات است.

7-مبارزه با طاغوت وآزادی مردم زمانی ارزش واقعی و همه جانبه دارد که در خط انبیا باشند. «فَأَرْسِلْ مَعَنا»

8-آزار وشکنجه ی مردم،ممنوع است. «لا تُعَذِّبْهُمْ»

9-عملکرد مأموران،به حساب فرمانده و مسئول آنان نیز گذارده می شود.

«لا تُعَذِّبْهُمْ» با توجّه به اینکه شخص فرعون،شکنجه گر تک تک مردم نبود.

10--سلام به طاغوت وستمگران و کسانی که در مسیر هدایت نیستند،ممنوع است. «وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی»

11-آنچه مهم است پیروی از حقّ است. «اتَّبَعَ الْهُدی»

12-سلام دادن در پایان سخن،از آداب سخن است.«والسلام علی...»

قالَ فَمَنْ رَبُّکُما یا مُوسی«49»

(فرعون)گفت:ای موسی! پس پروردگار شما دو نفر کیست؟!

قالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی«50»

(موسی)گفت:پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش خاص آن را عطا کرده وآنگاه(آن را به راه کمال)هدایت فرمود.

قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولی«51»

(فرعون)گفت:پس حال نسل های پیشین چگونه است؟!

نکته ها:

* «بالُ» به معنای فکر است،ولی به معنای حال نیز بکار می رود.

* آنچه در نزد فرعون مطرح بود،ربوبیّت است،نه الوهیت و خالقیت،زیرا او ادعای خالقیت نمی کرد و خود نیز الهه داشت؛ «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ» [73]و سایر کفّار نیز «اللّهُ» را بعنوان خالق قبول داشتند، وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ ... لَیَقُولُنَّ اللّهُ [74]،بلکه ادعای فرعون،رهبری و حاکمیّت مطلقه خودش بود،از این روی موسی علیه السلام در جواب فرمود:

خالق،مدبّر و حاکم هستی یکی است.

* همه ی انبیا مردم را دعوت به توحید کرده و تنها راه کمال و هدایت را از جانب خدا دانسته اند:حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود: «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ»[75]،خدایی که مرا آفرید پس او مرا هدایت کرد.موسی علیه السلام فرمود: «أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» [76]او به هر چیز آفرینش داده و هدایت کرد و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله فرمود: «الَّذِی خَلَقَ فَسَوّی، وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی»[77]خدایی که آفرید سپس تعدیل کرد وکسی که اندازه گرفت وهدایت کرد.

* رهبری حرکت وقیام با موسی علیه السلام بود. «یا مُوسی» اگر چه موسی و هارون به سوی فرعون رفتند و او ابتدا گفت: «فَمَنْ رَبُّکُما» ،ولی رهبر موسی بود،لذا فرعون بلافاصله اضافه کرد: «یا مُوسی» .

پیام ها:

1-آنچه مورد ادّعا و نزاع است،ربوبیّت خداوند است،نه خالقیّت. «فَمَنْ رَبُّکُما»

2-روحیّه ی استکبار و غرور طاغوتی حتّی در گفتار و شیوه ی سؤال نیز مشهود است.به جای اینکه بپرسد«مَن ربّی»،گفت: «فَمَنْ رَبُّکُما»

3-ما از خداوند طلبی نداریم،هر چه هست عطای اوست. «أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ»

4-خداوند یکتا،هم می آفریند و هم با هدایت تکوینی اداره می کند. «أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» (آری او پس از آفرینش،راه ادامه ی زندگی و کمال را نیز در آنان قرار داده است. «ثُمَّ هَدی»)

5-خداوند به هر موجودی،آفرینش کامل و ویژگی هایی متناسب با او عطا کرده است. «خَلْقَهُ»

6-لازمه ی ربوبیت الهی،هدایت اوست. رَبُّنَا ... ثُمَّ هَدی

7-ربوبیّت،حقِ کسی است که آفریدگار است. «رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ»

8-همه ی موجودات،مشمول هدایت الهی هستند.تمام قوانین حاکم بر هستی و غرایز موجود در انسان ها و حیوانات،از هدایت الهی است. «خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی»

9-در برابر منطق نباید به راه نیاکان تکیه کرد. «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولی»

موسی علیه السلام با منطق سخن می گوید ولی فرعون،مسیر بحث را به تاریخ می کشاند،تا عواطف مردم را تحریک کند. «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولی»

قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی فِی کِتابٍ لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی«52»

(موسی)گفت:علم آن(احوال)در کتابی نزد پروردگار من است(و) پروردگار من نه(خطا و چیزی را)گم می کند و نه فراموش می نماید.

نکته ها:

* وقتی فرعون از حال اقوام قبلی ومردگان پرسید،موسی علیه السلام با اینکه می توانست به تفصیل جواب دهد،امّا چون می دانست مردم نسبت به نیاکان خویش غیرت و حساسیّت دارند،لذا در جواب آنان کلّی گویی کرده و به اجمال،علم آن را به خداوند احاله داد تا هم به «قَوْلاً لَیِّناً» عمل کرده باشد و هم وسیله ای برای بهانه و اشکال به دست آنان نداده باشد.

پیام ها:

1-انبیا هر چه را نمی دانستند،یا گفتن آن را به صلاح نمی دانستند،علم آن را به خداوند نسبت می دادند. «عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی»

2-مربّی باید با سیاست،بعضی پاسخ ها را کلّی و یا با سکوت جواب دهد تا بحث منحرف نشده و دستاویز دشمن نگردد. «عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی»

3-در تشکیلات الهی،همه چیز حساب وکتاب دارد. «فِی کِتابٍ»

4-کتاب الهی بسیار با عظمت وبزرگ است. «کِتابٍ» نکره آمده است.

5-در علم خداوند خطا راه ندارد. «لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی» (سهو و خطا در مورد کسانی است که واقعیت را نمی دانند،امّا در مورد خداوندی که ظاهر و باطن هر چیز را همان گونه که هست می داند،هرگز احتمال خطا وجود ندارد.)

6-علم انسان دو آفت دارد؛یا از ابتدا اشتباه می فهمد و حقیقت را گم می کند و یا بعد از فهمیدن فراموش می کند،امّا علم خداوند از این آفات مبرّاست.

«لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی»

7-کسی حقّ ربوبیّت دارد که انحراف وفراموشی در او راه نداشته باشد. «لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنْسی»

اَلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَکَ لَکُمْ فِیها سُبُلاً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتّی«53»

خدایی که زمین را برای شما بستر آسایش قرار داد وراههایی را در آن برای شما ایجاد کرد و از آسمان آبی فرستاد،پس به واسطه ی آن،انواع زوج های گوناگون گیاهان را(از خاک)بیرون آوردیم.

نکته ها:

* عبارت «سَلَکَ لَکُمْ» را می توان دو گونه معنا کرد؛الف:راهها وجاده هایی که خداوند برای عبور انسان در زمین قرار داده است.ب:راههای کسب درآمد. [78]

* حضرت موسی علیه السلام در معرفی خداوند به فرعون فرمود:پروردگار ما کسی است که همه چیز را آفرید و هدایت کرد،و در این آیات به نمونه هایی از هدایت الهی در طبیعت اشاره می فرماید؛زمینی که مهد آسایش انسان هاست،راههای زمینی که وسیله ارتباط واتصال مناطق به یکدیگرند،باران و گیاهان گوناگون که قانون زوجیّت را به همراه دارند.

* زمانی نعمت های خداوند متعال را بهتر می شناسیم که خلاف آن را فرض نماییم،مثلاً اگر این زمین،آرام نبود وحرکتش کُند یا تند بود،باران نمی بارید یا زمین آن را جذب نمی کرد، روئیدنی ها وچشمه ها در آن نبود،و یا...آیا باز هم«مَهد»به شمار می رفت؟!

پیام ها:

1-همان گونه که طفل،در مهد و گهواره برای زندگیِ خارج از آن رشد می یابد، انسان نیز باید در مهد زمین برای زندگی بیرون از زمین یعنی جهان آخرت رشد کند. [79]«مَهْداً»

2-زمین،آسایشگاه انسان است،همه نیازهای او را تأمین می کند،مرده و زنده ی او را حمل کرده و به امر الهی مسخّر اوست. «مَهْداً»

3-آفرینش وشرایط زمین هدفدار و برای انسان است. جَعَلَ لَکُمُ ... سَلَکَ لَکُمْ

4-نظام آفرینش بر اساس اصل علیت و سبب و مسبب است. «فَأَخْرَجْنا بِهِ»

5-توجّه به قانون زوجیّت در گیاهان،از معجزات علمی قرآن است.[80] «أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ»

کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی«54»

(تا هم خودتان از آن)بخورید و(هم)چهار پایانتان را(در آن)بچرانید.

البتّه در این(امور)نشانه هایی برای خردمندان است.

مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْری«55»

ما شما را از آن(زمین)آفریدیم و در آن باز می گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون می آوریم.

نکته ها:

* «نهی»جمع«نهیه»از ریشه ی«نهی»به معنای بازداشتن است و«اولی اَلنُّهی» یعنی صاحبان عقل وخرد.از این جهت به عقل،«نهیه»می گویند که انسان را از پیروی هوسها باز می دارد.[81]

* از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سؤال کردند«اولی اَلنُّهی» چه کسانی هستند؟حضرت فرمود:

هم اولوا الاخلاق الحسنه...و البرره بالامهات و الآباء،و المتاعاهدین للفقراء و الجیران و الیتامی،و یطعمون الطعام و یفشون السلام فی العالم،و یصلون و الناس نیام غافلون آنان که دارای اخلاق حسنه اند...،به پدران و مادران نیکی می کنند،به فقرا و همسایگان نیازمند و یتیمان کمک می رسانند،به گرسنگان غذا می دهند،صلح و آسایش در جهان می گسترانند و همان هایی که نماز می خوانند در حالی که مردم خوابند و بی خبر.[82]

* امیرمؤمنان علی علیه السلام راز سجده های نماز را اشاراتِ به این آیه دانسته و فرموده اند:معنی سجده ی اوّل آن است که خدایا! من در آغاز از این خاک بودم،هنگامی که سر از سجده برمی داری اشاره به آن دارد که تو مرا از خاک آفریدی.سجده ی دوّم این مفهوم را می رساند که تو مرا به خاک برمی گردانی،و بلند شدن از آن،یعنی تو بار دیگر در قیامت مرا از خاک زنده خواهی کرد. [83]

پیام ها:

1-آفرینش نباتات نیز هدفدار است. «نَباتٍ شَتّی کُلُوا وَ ارْعَوْا»

2-تنوّع نباتات برای تنوّع نیازهاست. «نَباتٍ شَتّی کُلُوا وَ ارْعَوْا»

3-چهار پایان برای انسان آفریده شده اند. «أَنْعامَکُمْ»

4-بهره گیری از مادّیات،شما را از یاد خدا غافل نسازد. کُلُوا ... إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ

5-سرچشمه و مادّه ی خلقت انسان از زمین است. «مِنْها خَلَقْناکُمْ»

6-تفکّر در طبیعت یکی از راههای خداشناسی است. «لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی»

7-مهم تر از داشتن عقل،استفاده وپیروی از آن است. «لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی»

8-انسان باید در خاک دفن شود. «فِیها نُعِیدُکُمْ»

9-معاد،جسمانی است. «نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْری»

وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبی«56»

و به تحقیق ما تمام آیات و معجزات خویش را به او(فرعون)نشان دادیم، ولی او تکذیب و امتناع کرد.

قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ یا مُوسی«57»

(فرعون)گفت:ای موسی! آیا تو آمده ای تا با سحر خود ما را از منطقه و سرزمینمان بیرون کنی؟!

پیام ها:

1-خداوند متعال حتّی برای فرعون ها نیز اتمام حجّت می کند. «وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها»

2-برای بعضی از منکرین یک معجزه کافی است،امّا برای طاغوتی مثل فرعون باید معجزات متعدّدی را ارائه کرد. «أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها»

3-هرگاه قلب و روح انسان مریض شود،هیچ دلیلی نمی تواند او را قانع سازد.

«وَ لَقَدْ أَرَیْناهُ آیاتِنا کُلَّها فَکَذَّبَ وَ أَبی»

4-انسان لجوج به منزله ی ابلیس است. «فَکَذَّبَ وَ أَبی» چنانکه خداوند در آیه 34 سوره بقره در مورد شیطان می فرماید: «أَبی وَ اسْتَکْبَرَ»

5-طاغوت ها در زمان درماندگی با سوء استفاده از عواطف و حربه ی وطن دوستی،احساسات مردم را تحریک می کنند. «لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا»

6-تهمت و ایجاد سوءظنّ نسبت به مردان خدا،شیوه ی استکباری است.

«لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِکَ»

فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَکاناً سُویً«58»

(فرعون ادامه داد)پس ما(هم)حتماً سحری همانند آن(سحر)را برای تو خواهیم آورد.پس(اکنون)بین ما و خودت زمانی قرار بده که از آن تخلّف نکنیم(آن هم در)مکانی هموار وبا فاصله ای که نسبت به همه یکسان باشد.

قالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحًی«59»

(موسی)گفت:وعدگاه(ما و)شما،روز زینت(روز عید)و در وقت چاشت (نیمروز)که همه ی مردم جمع شده باشند.

فَتَوَلّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتی«60»

پس فرعون پشت کرد(ومجلس را ترک کرد)،پس(تمام)مکر و حیله ی خود را جمع کرد،سپس(در روز موعود)باز آمد.

نکته ها:

* یکی از بهترین کارهای حضرت موسی علیه السلام این بود که از عید ملی،یک روز و یک اجتماع هدفدار و متعالی ساخت و چنان کرد که در آن روز،همه ی ساحران با دیدن معجزه او تغییر فکر و عقیده دادند.

پیام ها:

1-تحقیر و تهمت و عادی سازی جریان های مهم،شیوه ی طاغوت هاست.

«فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ»

2-گاهی با آنکه احساس پوچی در درون است،ولی ژست قدرت نمایی و قاطعیّت گرفته می شود. فَلَنَأْتِیَنَّکَ ...

3-حتّی اگر به دشمن هم وعده می دهیم،بر آن وفا کنیم. «مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ»

4-عدالت و انصاف حتّی درباره ی دشمن نیز نیکوست. «مَکاناً سُویً» (مسافت آن مکان،نسبت به هر دو گروه یکسان باشد و هیچ امتیازی در آن نباشد)

5-از ایام فراغت به بهترین نحو بهره برداری کنید. «مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ»

6-اگر ارشاد،با زیبایی و زینت و دلخوشی مردم همراه باشد،دارای اثر بیشتری است. «مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَهِ»

7-مسئله عید و زینت،تاریخی بسیار طولانی دارد. «یَوْمُ الزِّینَهِ»

8-بحث های منطقی وآزاد باید در حضور مردم باشد. «أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحًی»

9-در تبلیغ از عنصر زمان ومکان غفلت نشود. یَوْمُ الزِّینَهِ ... ضُحًی ... مَکاناً سُویً (هم فراغت مردم، «یَوْمُ الزِّینَهِ» ،هم دسترسی مردم، «مَکاناً سُویً» و هم روشنایی و لطافت هوا، «ضُحًی» همه در تبلیغات موسی جمع شده بود.)

10-دشمنانِ حقّ در اوّلین فرصت ممکن،در فکر و توطئه براندازی حقّ هستند.

فَتَوَلّی ... فَجَمَعَ کَیْدَهُ

قالَ لَهُمْ مُوسی وَیْلَکُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَی اللّهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری«61»

موسی به آنان(فرعونیان)گفت:وای بر شما! بر خدا دروغ نبندید،که شما را با عذابی(سخت)هلاک و ریشه کن خواهد کرد و به تحقیق آن کس که (به خدا)دروغ ببندد،ناکام و زیانکار گردد.

فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوی«62»

پس آنان در کارشان به کشمکش پرداختند و نجوی(و نتیجه نزاع خود)را مخفی کردند.

پیام ها:

1-معجزه را سحر دانستن،افتراء بر خداوند است. «لا تَفْتَرُوا عَلَی اللّهِ»

2-قبل از انجام معجزه،هشدار و تبلیغ مردم ضروری است،موسی علیه السلام در میان انبوه مردم گفت: «لا تَفْتَرُوا عَلَی اللّهِ»

3-افترا زننده بر خداوند،هم در دنیا ناکام می ماند و هم در آخرت به کیفر و عذاب می رسد. «فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری»

4-با دروغ و افترا هرگز به نتیجه نخواهیم رسید. «وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری»

5-کسی که در برابر حقّ بایستد،هلاک می شود.[84] «وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری»

6-شما امر به معروف و نهی از منکر کنید،اگر در افراد اثر نکند لااقل در دیگران شک و تردید به وجود می آورد. لا تَفْتَرُوا ... فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ ...

7-دشمنان اختلافات خود را پنهان می کنند. «فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوی»

قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ یُرِیدانِ أَنْ یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِما وَ یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلی«63»

(فرعونیان)گفتند:همانا این دو(موسی و هارون)قطعاً جادوگرند(که)می خواهند با سحرشان شما را از سرزمینتان بیرون کنند و آیین برتر شما را براندازند.

فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی«64»

پس(اینک تمام نقشه و)کید خود را گرد آورید،سپس در یک صف(و بطور منظم)حاضر شوید.و به تحقیق امروز پیروزی از آن کسی است که برتری یابد(و سحر او غالب شود).

نکته ها:

* مسئولان و حاکمان،نقش مهمی در اعتقادات مردم دارند.همان گونه که فرعون در آیه 57 به موسی گفت:تو با سحر،ما را از سرزمینمان خارج می کنی،در این آیه طرفداران او نیز همان حرف را می زنند.

* در منطق مردانِ خدا،پیروزی از آنِ پرهیزکاران است، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکّی»[85]و شعار ابرقدرت ها،برتری طلبی و سلطه جویی است، «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی» می باشد.

پیام ها:

1-طاغوت ها برای تحریک مردم علیه مردان خدا،آنها را عناصری متجاوز و مخالف آیین ملی قلمداد می کنند. یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ ... یَذْهَبا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلی

2-مالکیّت،یک خواسته طبیعی است و انسان ها با مخالف آن مبارزه می کنند.

«یُخْرِجاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ» (وطن دوستی،امری فطری وخواسته همه مردم است)

3-وحدت،رمز پیروزی واختلاف رمز سقوط است. «فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ» طرفداران فرعون همه یاران خودرا به همفکری وبهره گیری از تمام حیله ها فراخواندند.

4-نظم،یکی از عوامل هیبت در مقابل دشمنان است. «صَفًّا»

5-دشمنان برای سرکوب حقّ،هم هدف خود را یکی می کنند و هم قالب حرکتشان را هماهنگ می سازند. فَأَجْمِعُوا ... صَفًّا

قالُوا یا مُوسی إِمّا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقی«65»

(ساحران)گفتند:ای موسی! آیا تو(ابتدا عصای خود را)می افکنی یا ما اوّل کسی باشیم که بیفکند؟!

قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعی«66»

(موسی)گفت:بلکه شما بیفکنید.پس(همین که آنان بساط خود را افکندند) ناگهان طناب ها و عصاهای آنان در اثر سحرشان چنان به نظر او (موسی)آمد که حرکت می کنند!

فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسی«67»

پس موسی در دل خود احساس ترس کرد(که مبادا مردم فریب بخورند).

نکته ها:

* «حبال»جمع«حبل»به معنای ریسمان و«عصی»جمع«عصا»است.

* «اوجس»از«وجس»به معنای صدای پنهانی است و«ایجاس»به چیز پنهان در باطن گفته می شود.

* حضرت علی علیه السلام در خطبه 6 نهج البلاغه در تفسیر «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ» می فرمایند:ترس موسی علیه السلام از تأثیر سحر در مردم جاهل بود.

پیام ها:

12-به مخالفین اجازه آزادی عملی دهیم،آنگاه با جواب محکم و منطقی آنها را رد کنیم. «أَلْقُوا»

2-اجازه القای شبهه جهت پاسخگویی و رفع اشکال مانعی ندارد. «أَلْقُوا»

3-سحر،حقیقت اشیا را تغییر نمی دهد،بلکه نمودها را دگرگون می سازد و در ادارک انسان تأثیر می گذارد. «یُخَیَّلُ إِلَیْهِ»

4-رهبران نباید نگرانی خود را در برابر دشمن اظهار کنند. «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ»

5-پیامبر نیز مانند عموم مردم حالات وروحیات مختلفی دارد. «فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ»

قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی«68»

ما(به موسی)گفتیم:نترس! همانا تو خودت برتری.

وَ أَلْقِ ما فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا کَیْدُ ساحِرٍ وَ لا یُفْلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ أَتی«69»

و آنچه را در دست راستت داری بیفکن تا هر چه را آنان ساخته اند در کام خود فرو برد(و ببلعد).همانا آنچه آنان ساخته اند(فقط)حیله ساحر است و ساحر هر جا رود(و هر چه کند پیروز)و رستگار نگردد.

فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً قالُوا آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی«70»

پس(وقتی آنان معجزه موسی را دیدند که چگونه اژدها همه ی بافته هایشان را بلعید،تمام)ساحران به سجده افتادند و گفتند:ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم.

نکته ها:

* همین که ساحران فهمیدند کار موسی علیه السلام سحر و جادو نیست،بی اختیار به سجده

افتادند و در حالی که صبح از کافران بشمار می آمدند،غروب به جمع شهداء راه خدا پیوستند و با بیان «آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی» اظهار داشتند که کار ما غلط بوده است،و چون فرعون خود را«رب»مردم می دانست،آنها هم کلمه «بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی» را بکار بردند،زیرا اگر آنها تنها می گفتند:«رب موسی»،فرعون می گفت:موسی را من تربیت کرده ام،از اینروی ساحران،بعد از کلمه«رب»ابتدا نام هارون علیه السلام و سپس نام موسی علیه السلام را ذکر کردند.[86]

* خداوند بدون شرط به پیامبرش وعده برتری می دهد، «إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی» ولی به مؤمنین به شرط وفاداری به ایمان،وعده برتری می دهد، «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» [87]زیرا انبیا وفادار هستند،ولی مؤمنین ممکن است دست از وفاداری بردارند،لذا خداوند می فرماید:آنان به شرط وفاداری برترند.

پیام ها:

1-هر کجا که نگرانی زیادتر باشد،تأیید و تأکید بیشتری را می طلبد. «لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی»[88]

2-تلقین،عامل تقویت روحیه است. «إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی»

3-جواب باید متناسب با سخن مجادله گر باشد وبا زبان خود او سخن بگوییم.

فرعون گفت: «قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی» ،خداوند فرمود: «إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی»

4-حقّ،باطل را نابود می سازد. «تَلْقَفْ ما صَنَعُوا» ، «إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»[89]

5-نه تنها ساحران زمان حضرت موسی که تمام ساحران تاریخ تیره بخت هستند. «لا یُفْلِحُ السّاحِرُ»[90]

6-برای افراد سالم و غیر لجوج،روشن شدن حقّ همان وتسلیم شدن همان.

«فَأُلْقِیَ» (گویا در باطن مجبور به سجده شدند)

7-انسان،موجودی است که می تواند در یک لحظه تصمیم بگیرد و تغییر عقیده و ایدئولوژی دهد. «فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ»

8-راه توبه برای همگان باز است،توبه از شرک،ایمان آوردن به خداست. «فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ» هر انسان منحرفی را بد ندانیم،شاید توبه کند.

9-انسان ها در انتخاب عقیده آزادند و مجبور محیط نیستند. «فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ»

10-سجده،از آثار یقین است،ایمان بدون سجده نمی شود. «فَأُلْقِیَ السَّحَرَهُ سُجَّداً»

11-ساحران،در یک جمله،ایمان خود را به توحید و نبوّت اظهار داشتند. «آمَنّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسی» (قدر زر زرگر شناسد،قدر گوهر گوهری)


[1] - تفسیر نورالثقلین

[2] - تفسیر نورالثقلین

[3] - بحار،ج97،ص375

[4] - تفسیر نمونه

[5] - تفسیر صافی

[6] - چنانکه در آیات دیگر می خوانیم:«تذکره للمتّقین»حاقّه،48،«انّما یخشی اللّه من عباده العلماء»فاطر،28.

[7] - اعراف،54

[8] - یونس،3

[9] - حدید،4

[10] - سجده،4

[11] - طه،18

[12] - نمل،60

[13] - تفاسیر نمونه،مجمع البیان،طبری و تبیان

[14] - تفسیر نمونه.

[15] - تفسیر صافی

[16] - بقره،33

[17] - رعد،8

[18] - غافر،19

[19] - احزاب،51

[20] - انعام،59.

[21] - تفسیر نورالثقلین؛کافی،ج1،ص 128

[22] - آن شب،شب جمعه بوده است.تفسیر مجمع البیان

[23] - تفسیر مجمع البیان

[24] - نساء،164

[25] - تفسیر نورالثقلین

[26] - تورات،سِفر خروج،فصل سوّم

[27] - بیش از چهل مرتبه این تعبیر«ساعه»در مورد قیامت بکار رفته است.تفسیر فرقان

[28] - .رعد،28

[29] - .بقره،152

[30] - شاید علّت آنکه عدم ایمان با جمله ی«لا یؤمن»به صورت مضارع،و پیروی از هوی و هوس با جمله ی،«واتّبع هویه»به شکل فعل ماضی آمده،این باشد که ایمان نیاوردن ها به خاطر پیروی از هوسها است.تفسیر المیزان.

 

[31] - تفسیر فی ظلال القرآن

[32] - .قصص،32

[33] - نمل،12

[34] - تورات،سفر خروج،فصل 4،جمله 6؛تفسیر نمونه

[35] - تفسیر کبیر فخررازی

[36] - انعام،122

[37] - بقره،10

[38] - توبه،14

[39] - مائده،13

[40] - حجرات،3

[41] - صف،5

[42] - طه،25

[43] - نحل،108

[44] - تغابن،11

[45] - مطففین،14

[46] - مجادله،22

[47] - کهف،57

[48] - فتح،4

[49] - محمّد،24

[50] - انفال،63

[51] - بقره،7.

[52] - رعد،28

[53] - توبه،127

[54] - تفاسیر درّالمنثور و نورالثقلین.

[55] - تفسیر مجمع البیان

[56] - .مائده،2.

[57] - آل عمران،52

[58] - انفال،64

[59] - کهف،95

[60] - البته در صورتی که لیاقت و صلاحیت لازم را دارا باشد،چنانکه حضرت موسی انتخاب هارون را فصاحت او دانست و فرمود:«هو افصح منّی»

 

[61] - مراد از تابوت در داستان طالوت وجالوت درآیه 248 سوره بقره،همین صندوقچه حضرت موسی است.«...ان یأتیکم التابوت فیه سکینه من ربّکم وبقیّه ممّا ترک آل موسی وآل هارون»

[62] - تفسیر نمونه

[63] - سجده،17

[64] - امام باقر علیه السلام فرمود:مدّت جدایی فرزند از مادر سه روز بود.تفسیر نورالثقلین

[65] - مریم،52

[66] - طه،13.

[67] - طه،39

[68] - کافی،ج7،ص 460

[69] - نمل،31

[70] - خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز می فرماید:با نرمی و ملاطفت با مردم رفتار کن.«فبما رحمه من اللّه لنت لهم ولو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک»آل عمران،159.

[71] - تفسیر نمونه

[72] - نازعات،24.

[73] - اعراف،127

[74] - عنکبوت،61

[75] - طه،50

[76] - شعراء،78

[77] - اعلی،2-3

[78] - تفسیر راهنما

[79] - تفسیر المیزان

[80] - تفسیر المیزان

[81] - تفسیر المیزان

[82] - تفسیر نورالثقلین

[83] - بحار،ج 85،ص 132

[84] - نهج البلاغه،ص 58.

[85] - اعلی،14.

[86] - تفسیر مراغی

[87] - آل عمران،139.

[88] - آوردن حرف تأکید«انّ»و تکرار ضمیر متصل و منفصل مخاطب«ک و انت»به همراه کلمه علّو آن هم در قالب«اعلی»و جمله اسمیّه،همه تأییدی برای آن دلهره هاست.

 [89] - اسراء،81.

[90] - الف و لام در کلمه«الساحر»برای عموم است

صفحه والدتفسیر نور, 13854
نوع محتوا
کلیدواژه ها
شرح مختصر
کاربر2
تاریخ ایجاد
تاریخ ویرایش2017/08/05