آیات 1 تا 60

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره انبیا

سوره ی انبیا،مکّی است و یکصد و دوازده آیه دارد.

در این سوره به داستان شانزده نفر از پیامبران که مورد عنایت پروردگار واقع گردیده اند،اشاره شده است.

همچنین در این سوره،وعید و انذار،بیش از وعده و بشارت بکار رفته است.

برای تلاوت این سوره،برکاتی ذکر کرده اند که از جمله آنها،آسان شدن حساب در قیامت و مصافحه با انبیا علیهم السلام است،به شرط آنکه این تلاوت،عاشقانه «حبا لها»و مقدّمه ی ایمان و عمل باشد.[1]

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

اِقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ«1»

(زمان)حساب مردم نزدیک شده است،در حالی که آنان در بی خبری،(از آن)روی گردانند!

نکته ها:

* سؤال: با توجّه به اینکه معنای«غفلت»بی توجّهی نسبت به چیزی،و معنای«اعراض» روی گرداندن با توجّه از چیزی است،پس چگونه که در آیه غفلت واعراض در کنار هم مطرح شده اند؟

پاسخ: غفلت و بی توجّهی دو گونه است:

الف:غفلتی که شخص با هشدار بیدار می شود.

ب:غفلتی که مقدّمه ی اعراض است،یعنی شخصِ غافل نمی خواهد بیدار شود.همچون کسی که خودش را به خواب زده که با صدا زدن نیز چشم خود را باز نمی کند.

*از آنجا که غالب مردم از معاد و حساب غافلند،خداوند این غفلت را به همه مردم نسبت داده است وگرنه همیشه گروهی از مردم،استثنا هستند.در آیه 97 همین سوره،به اقرار به غفلت از زبان خود مردم نیز اشاره شده است. «یا وَیْلَنا قَدْ کُنّا فِی غَفْلَهٍ مِنْ هذا»

نگاهی به مسئله حساب در روز قیامت

*آنچه از آیات بدست می آید این است که:

1-همه ی افراد مورد سؤال قرار می گیرند. «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ»[2]

2-همه ی اعمال مورد محاسبه واقع می شود. «لَتُسْئَلُنَّ عَمّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» [3]

3-همه ی احوال مورد رسیدگی قرار می گیرد. «إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللّهُ»[4]

4-از همه ی اعضای بدن انسان سؤال خواهد شد. إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ ... کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً[5]

5-از نعمت های الهی سؤال می شود. «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»[6]

6-همه کارها را در هر کجا و به هر اندازه که باشد حاضر خواهند ساخت. «إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَهٍ» [7]

در اوّلین سؤال،از نماز خواهند پرسید و به حساب امور مهمی چون،جوانی،عمر،راه کسب درآمد و هزینه ی آن و بویژه مسأله ی رهبری و ولایت خواهند پرداخت وهمین بس که خداوند،خود،حسابرسی خواهد بود. «کَفی بِنا حاسِبِینَ» [8]

پیام ها:

1-حسابرسی مردم قطعی است. «اقْتَرَبَ» (بکار رفتن فعل ماضی به جای مضارع،نشانه ی قطعی بودن است.)

2-قیامت و زمان حسابرسی را دور نپنداریم. «اقْتَرَبَ»

3-حساب،برای همه انسان هاست. «لِلنّاسِ»

4-نظم وحساب،لازمه ی یک زندگی کامل است. «حِسابُهُمْ» (انسان،پدیده ای تصادفی نیست،بلکه موجودی هدفدار و بر مبنای حساب و محاسبه است.)

5-گاهی باید برای جذب حواسها،سخن را کوبنده و هشدار دهنده آغاز کرد.

سوره با جمله «اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ» شروع شده است.

6-این حساب است که به سراغ انسان ها می آید،هر چند آنان از حساب،غافل باشند ویا از آن بگریزند. «اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ» ونفرمود:«اقترب الناس الی حسابهم»

7-غفلت،زمانی خطرناک است که بر اساس بی اعتنایی باشد. «غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ»

ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ«2»

هیچ پند تازه ای از طرف پروردگارشان برای آنان نیامد،مگر اینکه آن را شنیدند و(باز)سرگرم بازی شدند.

پیام ها:

1-تذکّرات الهی با تداوم و تکرار همراه است. «ما یَأْتِیهِمْ» (فعل مضارع)

2-تذکّر و تربیت،ملازم یکدیگرند. «ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ»

 3-قرآن،مایه ی ذکر است. «ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ»

4-نوآوری در تذکّر،یک ارزش است. «ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ»

5-گوش دادن وفهمیدن کافی نیست،پذیرش وعمل لازم است. «اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ»

6-سرچشمه لهو و لعب،غفلت و اعراض است. «فِی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ - یَلْعَبُونَ»

7-زندگی به دور از وحی و یاد الهی،بازیچه ای بیش نیست. «وَ هُمْ یَلْعَبُونَ»

لاهِیَهً قُلُوبُهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ«3»

در حالی که دلهای آنان(از حقّ،غافل و به چیز دیگری)سرگرم است و کسانی که (کافر شدند و به خود)ستم کردند،مخفیانه نجوی می کنند که آیا این(مرد)جز بشری مثل شماست؟آیا با اینکه می بینید به سوی سحر می روید؟!

پیام ها:

1-سرگرمی به مسائل بی ارزش انسان را از توجّه به مسائل اصلی مثل حساب و قیامت غافل می کند. وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ ... لاهِیَهً قُلُوبُهُمْ

2-افراد منحرف،انحراف خود را توجیه می کنند. «بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ»

3-تا دل از خدا غافل نشود،انسان،آیات الهی را به بازی نمی گیرد. «یَلْعَبُونَ - لاهِیَهً قُلُوبُهُمْ»

4-مخالفان انبیا،در پنهان توطئه می کنند ومعجزات را سحر وجادو می شمرند.

«وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی - أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ»

5-کفّار با پوشاندن حقایق،نسبت به خود و دیگران ظلم می کنند. «ظَلَمُوا»

6-تهمت ستمگران به انبیا نشانه آن است که مکتب انبیا ظلم ستیز است. اَلَّذِینَ ظَلَمُوا ... هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ

قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ«4»

(پیامبر)گفت:پروردگار من،هر سخنی که در آسمان و زمین باشد می داند.او شنوای داناست.

پیام ها:

1-پیامبران در مقابل توطئه ها و تهمت ها،به خداوند توکّل می کنند. «قالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ»

2-هر چند دشمنان،در توطئه،نجوا و مخفی کاری می کنند «وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی» ،امّا خداوند همه چیز را می داند و پنهان و آشکار،برای او یکی است. «یَعْلَمُ الْقَوْلَ

فی السماء والارض»

3-توجّه به علم خداوند،سبب کنار گذاشتن توطئه ها و نجوی ها است. وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی ... رَبِّی یَعْلَمُ ...

بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْیَأْتِنا بِآیَهٍ کَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ«5»

(کفّار)گفتند:(آنچه محمّد آورده،وحی نیست)بلکه خواب های آشفته است،بلکه آنها را به دروغ به خدا نسبت داده،بلکه او یک شاعر است،پس (اگر راست می گوید)باید همان گونه که(پیامبران)پیشین(با معجزه) فرستاده شده بودند،او برای ما معجزه ای بیاورد.

نکته ها:

*کلمه «أَضْغاثُ» جمع«ضِغث»به معنای دسته و مجموعه و «أَحْلامٍ» جمع«حُلم»به معنای خواب است. «أَضْغاثُ أَحْلامٍ» به معنای مجموعه خواب های پراکنده است.

*کفّار از پیامبراسلام معجزاتی همچون معجزات موسی وعیسی می خواستند،ولی هدفشان بهانه جویی بود.زیرا انتخاب نوع معجزه وابسته به حکمت الهی است نه هوسهای مردم.

پیام ها:

1-تناقض گویی کفّار نشانه ی بی منطقی آنان است. بَلْ ... بَلْ ... بَلْ ...

2-دشمن به وارد کردن یک تهمت قانع نمی شود. بَلْ ... بَلْ ... بَلْ ...(او از همه راهها ضربه می زند أَسَرُّوا النَّجْوَی ... هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ ... بَلْ هُوَ شاعِرٌ و تهاجم تبلیغاتی و اتهامات پی در پی،از شیوه های اصلی کار دشمن است.)

3-دشمن با همه ی تهمت هایی که می زند،امّا از درون دچار تردید است.[9]

بَلْ ... بَلْ ... بَلْ ... فَلْیَأْتِنا بِآیَهٍ

4-مشرکان هم می دانند که لازمه ی نبوت،آوردن معجزه است. «فَلْیَأْتِنا»

5-مردم،خواهان معجزه ی حسی هستند. «فَلْیَأْتِنا بِآیَهٍ»

ما آمَنَتْ قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ«6»

تمام آبادی هایی که پیش از اینها هلاکشان کردیم،(تقاضای این گونه معجزات را کردند،ولی همین که پیشنهادشان عملی شد)ایمان نیاوردند، پس آیا اینان ایمان می آورند؟

وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاّ رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ«7»

و(ای پیامبر! به آنان بگو:)ما(هیچ پیامبری را)پیش از تو نفرستادیم مگر اینکه(آنها نیز) مردانی بودند که ما به ایشان وحی می کردیم،پس اگر نمی دانید از اهل اطلاع(و اهل کتب آسمانی)بپرسید.

نکته ها:

*در آیات قبل،کفّار می گفتند: «هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» ؟آیا این مرد،جز بشری مثل شماست؟در این آیه خداوند می فرماید:نه تنها این پیامبر صلی الله علیه و آله بلکه تمام انبیای پیشین نیز انسان هایی بودند که به آنان وحی می شده است.بشر بودن با پیامبری منافاتی ندارد.

*چون مشرکان با اهل کتاب رابطه خوبی داشتند،خداوند به آنان می فرماید:از اهل کتاب (یهود و نصاری)سؤال کنید.

*سؤال از اهل ذکر ورجوع به کارشناس،یک اصل عقلایی است ودر این آیه مراد از اهل ذکر علمای یهود ونصاری هستند.در روایات سفارش شده که هر کجا متحیر شدید از اهل بیت پیامبر علیهم السلام سؤال کنید که آن بزرگواران مصداق کامل اهل ذکر هستند.

*پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:نه عالم اهل سکوت وکتمان باشد و نه جاهل خاموش.

لا ینبغی للعالم أن یسکت علی علمه و لا ینبغی للجاهل أن یسکت علی جهله و قد قال الله تعالی: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ ...[10]

پیام ها:

1-سنّت الهی این است که هر کجا کفر و لجاجت باشد قهر الهی خواهد بود. ما آمَنَتْ ... أَهْلَکْناها (ایمان سبب حفظ و بقای جوامع بشری است.)

2-با دیده ی عبرت به تاریخ بنگریم. «أَ فَهُمْ یُؤْمِنُونَ»

3-تمام انبیا از مردان بوده اند. «وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلاّ رِجالاً»

4-به همه ی انبیا وحی می شده وعلم آنان از همین سرچشمه است. «نُوحِی إِلَیْهِمْ»

5-سؤال و پرسش،سفارش دین است. «فَسْئَلُوا»

6-سؤال باید برای فهمیدن باشد،نه چیز دیگر. فَسْئَلُوا ... إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

7-تا از اهلش نپرسیم،به علم نمی رسیم. فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ ...

8-در مسائل اعتقادی ودینی تا رسیدن به علم،کاوش وتحقیق کنیم. فَسْئَلُوا ...

9-عالم باید در دسترس باشد تا سؤال از او ممکن باشد. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»

10-اهل علم بودن کافی نیست،اهل ذکر بودن با ارزش است.(بسیارند افراد دانشمندی که از خدا غافلند) «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»

11-در هر کاری اهلیّت لازم است،داشتن اطلاعات سطحی،تقلیدی وگذرایی کارساز نیست. «أَهْلَ الذِّکْرِ»

12-بر اهل ذکر،راهنمایی مردم واجب است وگرنه امر به سؤال،لغو و بیهوده خواهد بود. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ»

وَ ما جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ ما کانُوا خالِدِینَ«8»

و(همچنین)ما آنها را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم و آنان جاویدان نبودند(که نمیرند).

نکته ها:

*از جمله رموز موفّقیّت یک رهبر آن است که در امور زندگی،در کنار مردم و همانند با آنان باشد تا مردم با دیدن او و برخوردهای او ساخته شوند.

پیام ها:

1-انبیا در بعد مادّی و نیازهای انسانی هیچ فرقی با سایر مردم ندارند. ما جَعَلْناهُمْ ... لا یَأْکُلُونَ

2-انتظار فرشته بودن انبیا و مصلحین و مربیان،توقّعی نابجاست. ما جَعَلْناهُمْ ...

3-ترک غذا و همسر،خواست خدا و ادیان الهی نیست. ما جَعَلْناهُمْ ... لا یَأْکُلُونَ

4-مرگ فراگیر است،حتّی پیامبران هم ابدی نیستند. «ما کانُوا خالِدِینَ»

ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ فَأَنْجَیْناهُمْ وَ مَنْ نَشاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ«9»

سپس ما به وعده ای که به آنان داده بودیم،وفا کردیم.پس آنان و هر که را خواستیم،نجات دادیم و اسراف کاران را هلاک نمودیم.

نکته ها:

*این آیه در مقام تسلیت و دلداری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است،که ما به وعده های خود در مورد نجاتِ مؤمنان وفا می کنیم.

پیام ها:

1-وعده پیروزی که خداوند به انبیا داده،حتمی است. «ثُمَّ صَدَقْناهُمُ الْوَعْدَ»

2-وعده ی خداوند به انبیا نجات آنان وهلاکت مخالفان آنهاست. فَأَنْجَیْناهُمْ ... وَ أَهْلَکْنَا

3-کیفرهای الهی،نتیجه ی اعمال خودماست. «أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ»

4-اسراف،زمینه ساز هلاکت است.و هلاکت،سرنوشت همه ی اسراف کاران است. «الْمُسْرِفِینَ»

لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ«10»

همانا بر شما کتابی نازل کردیم که در آن وسیله ی تذکّر شماست،آیا نمی اندیشید؟!

نکته ها:

*کلمه «ذِکْرُکُمْ» یا به معنای وسیله ی تذکّر است و یا به معنای مایه ی عزّت و نام شما.

کلمه ی«ذکر»در لغت به معنای شرافت و شهرت نیز آمده است[11]

*امام کاظم علیه السلام درباره ی این آیه فرمود:مراد از جمله ی «فِیهِ ذِکْرُکُمْ» آن است که در کتاب ذکر شده که اطاعت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله برای امام است. [12]

پیام ها:

1-کتاب و قانونی سبب رشد و بیداری است که از سوی خداوند باشد. «أَنْزَلْنا - فِیهِ ذِکْرُکُمْ»

2-قرآن،دارای موقعیّت والا و جایگاه بلندی است. «کِتاباً»[13]

3-یکی از اهداف نزول کتب آسمانی،تذکّر و کرامت بخشیدن به انسان هاست.

«فِیهِ ذِکْرُکُمْ»

4-تاریخ گذشته ی انسان و سرنوشت و آینده ی او در قرآن ترسیم شده است.

«فِیهِ ذِکْرُکُمْ»

5-قوم عرب و سرزمین حجاز از برکت قرآن،عزیز و نامدار شد. «فِیهِ ذِکْرُکُمْ»

6-اگر انسان ها بیندیشند،حتماً دست نیاز به سوی وحی و کتاب آسمانی دراز خواهند کرد. «أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

7-از تمایلات فطری مردم برای ارشاد آنان کمک بگیریم.(هر کس میل دارد نامش در تاریخ به خوبی وکرامت بماند،خدا در این آیه می فرماید:کتابی برای شما فرستادیم که نامتان بماند.) «فِیهِ ذِکْرُکُمْ»

8-تکذیب انبیا،بی خردی است.زیرا معارف قرآن هماهنگ با عقل است. أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً ... أَ فَلا تَعْقِلُونَ

وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَهٍ کانَتْ ظالِمَهً وَ أَنْشَأْنا بَعْدَها قَوْماً آخَرِینَ«11»

و ما چه بسیار آبادی هایی را در هم شکستیم که مردمش ستمگر بودند و پس از آنها قومی دیگر را پدید آوردیم.

پیام ها:

1-هلاکت بدنبال ظلم،یک سنت الهی است. «کَمْ»

2-هر کس قانون الهی را بشکند،شکسته می شود. «قَصَمْنا» (کلمه ی قصم به معنای شکستن شدید است).

3-انسان ها خود،سرنوشت خویش را رقم می زنند. «قَصَمْنا - ظالِمَهً»

4-اگر ظلم به صورت یک سیره و روش در آید،قهر الهی را در پی خواهد داشت. «کانَتْ ظالِمَهً» لکن اگر ظلمی مداوم نباشد و انسان با متوجّه شدن آن توبه کند آن قهر را به دنبال نخواهد داشت).

5-نابود ساختن وایجاد کردن،برای خداوند تفاوتی ندارد. قَصَمْنا ... أَنْشَأْنا

فَلَمّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ«12»

پس چون(قوم ستمگر)قهر ما را احساس کردند،ناگهان پا به فرار گذاشتند.

لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ«13»

(امّا خطاب رسید که)فرار نکنید! و به خانه هایتان و آنچه در آن کامیاب بودید باز گردید،شاید مورد سؤال قرار گیرید.

قالُوا یا وَیْلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ«14»

(و چون عذاب ما را جدّی دیدند)گفتند:ای وای بر ما! همانا ما ستمکار بودیم.

فَما زاَلَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ«15»

و پیوسته،این سخن آنان بود تا ما آنها را درو کرده و خاموش و بی حرکت ساختیم.

نکته ها:

*کلمه ی«حَصید»به معنای محصود یعنی درو شده است.کلمه«خامد»به معنای خاموش شدن است.

*مراد از«مورد سؤال قرار گیرید» یعنی تا اعمال شما مورد سوال قرار گیرد و مواخذه شوید[14].

پیام ها:

1-عذابی که بر جوامع ستمگر نازل می شود تدریجی است. «فَلَمّا أَحَسُّوا» (احساس در مورد دیدن آثار قهر است که به تدریج پیدا می شود).

2-هیچ کس را در مقابل قهر خداوند،تاب مقاومت نیست. «یَرْکُضُونَ» (مغرورها نیز بهنگام خطر،صحنه را خالی کرده و می گریزند.)

3-از قهر الهی نمی توان فرار کرد. «لا تَرْکُضُوا»

4-کامیابی می تواند زمینه ساز ظلم وطغیان باشد. «ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ»

5-باید مجازات را در محل وقوع جرم اجرا کرد،شاید مورد سؤال واقع شوند.

«لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ»

6-ستمگران سرانجام مورد بازخواست قرار خواهند گرفت. «تُسْئَلُونَ»

7-پایان ظلم،پشیمانی است. «یا وَیْلَنا»

8-عاقبت،وجدان های خفته،بیدار و منکران حقیقت،بر آن اقرار خواهند کرد.

«إِنّا کُنّا ظالِمِینَ»

9-به هنگام نزول بلا،ناله ها از اثر می افتد. فَما زاَلَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ ...

10-کفر و ظلم،سرنوشتی همچون گیاهان درو شده وبی جان برای انسان به ارمغان می آورد. «حَصِیداً خامِدِینَ»

11-جار و جنجال های تبلیغاتی،ستایش ها و تملّق ها،و تهدیدها و ارعاب ها در محضر الهی محکوم به خاموشی است. «خامِدِینَ»

12-ظلم مستمر،عذاب الهی را در پی دارد. إِنّا کُنّا ظالِمِینَ ... حَصِیداً خامِدِینَ

وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ«16»

و ما،آسمان و زمین و آنچه را که میان آنهاست برای بازی نیافریدیم.

لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا إِنْ کُنّا فاعِلِینَ«17»

(و)اگر چنانچه(بر فرض محال)می خواستیم سرگرمی انتخاب کنیم و بازیگر بودیم،هر آینه آن را از پیش خود(و متناسب با خود) انتخاب می کردیم.

نکته ها:

*کلمه ی «لَوْ» در لغت عرب در مورد کارهای محال آورده می شود و چون در اینجا لهو برای خداوند محال است،آن کلمه بکار رفته است.

*در این آیات،ابتدا خداوند می فرماید:ما«لاعب»نیستیم و سپس در ادامه بجای آنکه بفرماید: «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لعبا»فرمود: «أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً» ،بنابراین معلوم می شود که جوهره ی لهو و لعب یکی است،لذا در تفسیر المیزان می خوانیم:کار منظم و شکل یافته ای که با اهداف خیالی همچون افعال کودکان صورت می پذیرد،«لَعِب»نام دارد،ولی همین که این کارهای خیالی به جدّی رسید که انسان را از امور اصلی باز داشت و به صورت سرگرمی در آمد،به آن«لَهو»می گویند و این هر دو در مورد خداوند،بی معنا و باطل است.

*در قرآن مجید بارها بر این مسئله تأکید شده است که جهان هستی بازیچه نیست و هدفدار آفریده شده است.از جمله،آیه 12 سوره ی طلاق،هدف را ایمان انسان ها دانسته ومی فرماید: «اللّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ ... لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً» خداوند آسمان های هفتگانه و مثل آنها زمین را خلق کرد...تا شما بدانید که او بر هر کاری قادر است و علم او بر هر چیزی احاطه دارد.البتّه تحقّق این هدف با تفکّر در هستی و درس گرفتن و اقرار بر آنست.

*در معنای این جمله که«اگر بنا داشتیم سرگرمی برای خود بگیریم،قطعا از پیش خود این کار را می کردیم»دو معنا گفته شده است:

الف:آفریدن هستی،بر فرض برای سرگرمی باشد،کار اوست نه بت ها.

ب:بر فرض بنای سرگرمی داشتیم از فرشتگان و مقرّبان درگاه خود سرگرمی درست می کردیم و کاری به جهان مادّیات و طبیعت نداشتیم.

*امام صادق علیه السلام با استناد به آیه،انسان را از انجام کارهای لهو،نهی فرمودند[15]

پیام ها:

1-هستی هدفدار است. وَ ما خَلَقْنَا ... لاعِبِینَ (اگر آفرینش،بیهوده نیست،پس مرگ هم،نیستی وپایان کار محسوب نمی شود.)

2-کسی که هدفش بازیگری است،وسایل بازی می سازد،نه جهان بی نهایتی که تنها،سلّول و اتم آن عصرها و نسل ها را به مطالعه پیرامون آن واداشته است.

«وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ»

3-اگر بر فرض محال بنای خداوند بر بازی و کار لغو بود،باید آن را متناسب با ذات خود می آفرید،(نه مادّیات و اجسام).[16] «لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا»

4-اگر بر فرض محال،خداوند هدف بازیگری داشت،دیگر کاری به خلقت انسان نداشت،این همه انبیا را بزحمت نمی انداخت،امر و نهی نمی کرد و ثواب و عقابی مقرّر نمی داشت. «لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لاَتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنّا»

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّا تَصِفُونَ«18»

(این چنین نیست،)بلکه ما حقّ را بر باطل می کوبیم تا مغز آن را در هم بشکند،پس بی درنگ،باطل محو و نابود می شود.و وای بر شما از آنچه(خداوند را به آن) توصیف می کنید(و نسبت لهو و لعب و بیهوده کاری می دهید).

نکته ها:

*کلمه«قذف»به معنای پرتاب از راه دور و با سرعت و قدرت است و کلمه«دمغ»نیز به ضربه ای گفته می شود که به سر می خورد و تا مغز اثر می گذارد.

*کلمه«وَیل»به معنای عذاب و هلاکت است و در جایی بکار می رود که مورد استحقاق هلاکت را داشته باشد. [17]

پیام ها:

1-پیروزی حقّ،اراده و خواست خداوند و جلوه ای از هدفداری نظام آفرینش است. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ»

2-برخورد حقّ با باطل باید تهاجمی باشد نه تدافعی. «نَقْذِفُ»

3-سنت خداوند بر نابودی و محو باطل است. «نَقْذِفُ - فَیَدْمَغُهُ»

4-حقّ بر باطل پیروز است. «فَإِذا هُوَ زاهِقٌ»

5-محو شدن باطل با حضور حقّ در جبهه است. «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ»

6-در مبارزه علیه باطل باید سرعت،قدرت و هدف گیری درست مراعات شود.

«نَقْذِفُ - فَیَدْمَغُهُ»

7-باطل باید به کلّی نابود شود،نه آنکه نیمه جانی داشته باشد. «فَیَدْمَغُهُ»

8-حکومت چند روزه ی باطل،بر اساس سنت مهلت دادن الهی است و عاقبت از آن متقین و اهل حقّ است. «فَإِذا هُوَ زاهِقٌ»

9-وای بر کسانی که آفرینش را بازیچه می دانند. «وَ لَکُمُ الْوَیْلُ مِمّا تَصِفُونَ»

وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ«19»

و برای اوست هر که در آسمان ها و زمین است،و کسانی که نزد او هستند (فرشتگان)از(برای)عبادت او تکبّر نمی ورزند و خسته و درمانده نمی شوند.

یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ«20»

آنان شبانه روز بی آنکه سستی ورزند،خداوند را به پاکی می ستایند.

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَهً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ«21»

آیا خدایانی که(کفّار)از زمین انتخاب کرده اند،مردگان را زنده می کنند؟

نکته ها:

*در مالکیّت مجازی،هر چه انسان به مولی نزدیکتر می شود،کمتر حساب می برد و لذا گاهی هم خلاف می کند ولی در مالکیّت حقیقی،هر چه انسان به معبود نزدیکتر می شود، بیشتر عبادت می کند. [18]«وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ»

*در خطبه ی اوّل نهج البلاغه درباره ی ملائکه آمده است:

«لا یغشاهم نوم العیون و لا سهو العقول و لا فتره الابدان و لا غفله النسیان» یعنی خواب،فراموشی،خستگی و غفلت در ملائکه نیست.

پیام ها:

1-مالکیّت حقیقی جهان هستی،تنها از آن خداوند است. وَ لَهُ مَنْ فِی ...(پس اکنون که مملوک او هستیم،به وظیفه ی بندگی خود عمل کنیم.)

2-عبادت و بندگی منحصر به انسان نیست. وَ مَنْ عِنْدَهُ ...

3-در آسمان ها موجوداتی با شعور هستند.(کلمه «مَنْ» در جمله «مَنْ فِی السَّماواتِ» که در مقابل «مَنْ عِنْدَهُ» آمده،نشانه ی موجوداتی باشعور،غیر از فرشتگان است.)

4-بعضی از مخلوقات خداوند به مقام قرب او می رسند. «وَ مَنْ عِنْدَهُ»

5-ریشه ی ترک عبادت،تکبّر است. «لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ»

6-عبادت،انسان را با فرشتگان همسو می کند. «لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ»

7-نشاط،مایه ارزشمندی عبادت است. «لا یَسْتَحْسِرُونَ»

8-فرشتگان،خواب ندارند. «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ»

9-تداوم عبادت،به آن ارزش می دهد. «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ-لا یَفْتُرُونَ»

10-عقائد باطل را زیر سؤال ببریم. «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَهً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنْشِرُونَ»

لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفُونَ«22»

اگر در آسمان ها و زمین خدایانی جز اللّه بود،هر آینه آن دو فاسد می شدند،پس منزّه است خداوندِ پروردگار عرش،از آنچه(ناآگاهان) توصیف می کنند.

نکته ها:

*اگر به کتابی که نویسنده ی آن چند نفر باشند نگاهی دقیق بیندازیم،بخوبی خواهیم دید که جملات،سیاق و محتوای هر قسمت از کتاب با بخش دیگر آن متفاوت است و بدیهی است که هر چه کتاب،بزرگتر و مفصل تر باشد،این اختلاف،بیشتر و بارزتر خواهد بود،زیرا برفرض که در نوشتن یک جمله،یک سطر و یا یک صفحه،هماهنگی تصادفی پیدا شود ولی در کتاب بزرگ هستی،این هماهنگی و نظم بدون پروردگاری یکتا محال است.

*سؤال: اگر خدایی یکتا در مصدر امور است،پس تضادهای موجود برای چیست؟

پاسخ: اگر بشود نام آنها را تضادّ گذاشت،باید گفت از نوع تضادّ دو لبه ی قیچی و یا دو کفّه ی ترازوست که تحت یک تدبیر و برای انجام یک هدف صورت می پذیرد و یا مثل حرکت متضادّ دو دست یک انسان برای فشار دادن پارچه ای است که می خواهد آب آن را بگیرد می باشد.

*هشام بن حَکَم از امام صادق علیه السلام پرسید:دلیل یکتایی خداوند چیست؟حضرت فرمود:

اتصال التدبیر و تمام الصنع کما قال الله عزوجل:لوکان فیهما... پیوستگی و انسجام تدبیر جهان وکامل بودن آفرینش،دلیل وحدانیّت اوست.[19]

*این آیه در پاسخ کسانی است که برای هر چیز و هر امری،ربّ،مدبر و خدایی قائل بودند و لذا فرمود: «رَبِّ الْعَرْشِ» یعنی پروردگار همه هستی،اللّه است.

پیام ها:

1-تعدّد پروردگار،امری محال است. «لَوْ کانَ» (کلمه «لَوْ» در جایی بکار می رود که انجام شدنی نباشد.)

2-خدای آسمان ها و زمین یکی است. «فِیهِما» بر خلاف مشرکین که برای هر کدام از آسمان ها و زمین،ربّی قائل بودند،قرآن پروردگار همه را یکی می داند. «وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ» [20]

3-تعدّد در مدیریّت،مایه ی از هم پاشیدگی و فساد است. «آلِهَهٌ - لَفَسَدَتا»

4-به هنگام ذکر سخن باطل،تنزیه خداوند لازم است. «لَوْ کانَ فِیهِما - فَسُبْحانَ اللّهِ»

5-تسبیح خداوند باید پس از آگاهی و بر اساس استدلال و منطق باشد نه کورکورانه و از روی لقلقه ی زبان. «لَوْ کانَ فِیهِما - فَسُبْحانَ اللّهِ» (اوّل استدلال

شد که اگر دو مدیریّت بود هستی به فساد کشیده می شد سپس تسبیح خدا آمد. «فَسُبْحانَ اللّهِ .. عَمّا یَصِفُونَ»

لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ«23»

او(خداوند)از آنچه انجام می دهد سؤال نمی شود،امّا آنها(مردم،در انجام کارهایشان) مورد بازخواست قرار می گیرند.

نکته ها:

*مسئولیّتِ پاسخگویی انسان در قبال کارهایی که انجام می دهد،بارها در قرآن مطرح شده است،از جمله: «فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»[21]به پروردگارت سوگند که از همه ی مردم سؤال خواهیم کرد.و یا در جایی دیگر می خوانیم: «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ» [22]آنها را متوقّف کنید،آنها باید بازخواست شوند.

به هر حال در روز قیامت،از افکار و نیات،از جوانی و عمر،از درآمد و مصرف،از انتخاب رهبر و اطاعت از بزرگان،سؤال خواهد شد.

*سؤال: چگونه است که در آیه دیگری می فرماید:از هیچ جنّ و انسی سؤال نمی شود؟ «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ» [23]

پاسخ: در قیامت صحنه ها متفاوت است و هر صحنه ای شرایط خاص خود را دارد.مثلاً در یک موقف وقتی از انسان ها سؤال شود،آنها می توانند با زبان پاسخ گو باشند،امّا در موقف دیگر بر لب های آنان مهر می زنند و دیگر اعضا وجوارح به شهادت بر اعمال می پردازند.

*امام رضا علیه السلام فرمود:خداوند به آدم علیه السلام خطاب فرمود:یابن آدم،بمشیّتی کنت انت الّذی تشاء لنفسک ما تشاءیعنی من اراده کرده ام که تو با خواست خودت آزاد باشی.[24]

پیام ها:

1-خداوند،مالک حقیقی ومطلق هستی است و مالک در تصرّف در محکومش،مورد مؤاخذه واقع نمی شود. رَبِّ الْعَرْشِ ... لا یُسْئَلُ

2-کسی می تواند سؤال کند که طلبی و یا حقّی داشته باشد و هیچ کس از خداوند طلبی و یا بر او حقّی ندارد. «لا یُسْئَلُ»

3-کسی می تواند از خداوند بازخواست کند که مافوق او و بر او برتری داشته باشد و چنین موجودی نیست. «لا یُسْئَلُ»

4-انسان ها در قبال کارهایشان مسئول و متعهّدند. «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»

5-سؤال ومؤاخذه،بهترین نشانه بر مسئولیّت ومهم ترین علامت بر آزادی و اختیار انسان هاست. «وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» (آری انسان مجبور بازخواست نمی شود، زیرا بازخواست و سؤال از فرد مجبور و بی اختیار،عقلاً قبیح است.)

أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ«24»

آیا آنها(کافران)بجای خداوند(یکتا)خدایان دیگری را گرفته اند؟(پس به آنان) بگو:دلیل تان را بیاورید.این(قرآن)یادنامه ی پیروان من و یادنامه کسانی است که پیش از من بوده اند(که همه بر نداشتن شریک برای خداوند اتفاق کلمه دارند) امّا اکثر مردم،حقّ را نمی دانند،پس(از آن)روی گردانند.

نکته ها:

*علی علیه السلام فرمود:همانا با نزول قرآن به پیامبر،علم پیامبران پیشین و علم اوصیا و علم آنچه که تا قیامت رخ می دهد،داده شده است.آنگاه حضرت این آیه را تلاوت کرد که خداوند به پیامبرش می گوید: [25]هذا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی ...بنابراین قرآن،حاوی علم ما کان و ما یکون است.

پیام ها:

1-هر کس از خداوند واحد دور شود،در دام خدایان متعدّد می افتد. «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً»

2-پیامبر باید با مردم برخورد استدلالی کند واز آنان برهان بخواهد. «قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ»

3-توحید،دارای دلیل است، لَوْ کانَ فِیهِما ...امّا شرک هیچ دلیلی ندارد.[26]

«هاتُوا بُرْهانَکُمْ»

4-در اصول عقاید نمی توان تقلید کرد. «هاتُوا بُرْهانَکُمْ»

5-توحید پیام تمام کتب آسمانی است. «ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی»

6-کتب آسمانی مایه زنده شدن فطرت خفته و یادآور دانسته های فراموش شده است. «ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی»

7-در فضای جهل،نه اقبال اکثریّت ارزش دارد و نه اعراض آنها. «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ»

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدُونِ«25»

و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آنکه به او وحی کردیم که معبودی جز من نیست،پس(تنها)مرا بپرستید.

نکته ها:

*اگر چه خداوند در آیه ی 40 سوره احزاب بطور صریح مسأله ی خاتمیّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را مطرح فرموده که «ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ» ولی باز به طرق مختلف بر آن اشاره کرده است.از آن جمله اینکه بیش از 30 مرتبه در عبارت های مختلف،کلمه ی «مِنْ قَبْلِکَ» ذکر شده ولی حتّی برای یکبار هم کلمه ی «مِنْ بَعْدِکَ» نیامده است.

پیام ها:

1-رسالت،همراه با دریافت وحی است. ما أَرْسَلْنا ... مِنْ رَسُولٍ إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ

2-توحید در رأس برنامه همه ی انبیای الهی بوده است. ما أَرْسَلْنا ... إِلاّ نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا

3-عمل باید بر مبنای اعتقاد باشد،اوّل مَبنا،دوّم بِنا.(ابتدا توحید در الوهیّت، سپس توحید در عبادت) «لا إِلهَ إِلاّ أَنَا،فَاعْبُدُونِ»

4-انحصار طلبی حقّ در قبال باطل،شعاری الهی است. «لا إِلهَ إِلاّ أَنَا»

وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ«26»

و(کفّار)گفتند:خداوند رحمان(فرشتگان را برای خود)فرزند گرفته است! منزّه است او،بلکه(فرشتگان)بندگانی گرامی هستند.

لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ«27»

(فرشتگان)در کلام بر او سبقت نمی گیرند و(تنها)به فرمان او عمل می کنند.

نکته ها:

*این تفکّر که فرشتگان،فرزندان خدا هستند،علاوه بر مشرکین،در میان یهود و نصاری نیز شایع بوده است.

*اطلاق کلمه «مُکْرَمُونَ» بر فرشتگان از این جهت است که آنان اوّلاً بندگان خدا هستند و ثانیاً این بندگی همراه با اخلاص است.

*کلمه«رحمن»نزد مشرکان نامی شناخته شده برای خداوند بوده است. «قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ»

* شرایط حاکم بر انسان،در باورها و قضاوت های او اثر می گذارد.چون افراد بشر دارای جسم هستند و خودشان را نیازمند به فرزند می بینند،درباره ی خداوند مبرای از جسمانیّت و نیازمندی نیز اینگونه فکر می کنند.

پیام ها:

1-به هنگام نقل سخن کفرآمیز دیگران،خداوند را تنزیه کنیم. «وَلَداً سُبْحانَهُ»

2-هرگاه به نقل انحرافات دیگران می پردازیم،راه حقّ را نیز بیان کنیم.

«وَ قالُوا - بَلْ»

3-تسلیم فرمان خدا بودن،رمز کرامت بنده است. «مُکْرَمُونَ - لا یَسْبِقُونَهُ»

(آری کسانی مورد کرامت واقع می شوند که نه در قول و نه در عمل،از دستور خدا پیشی نگیرند.) «مُکْرَمُونَ - لا یَسْبِقُونَهُ»

4-فرشتگان،مأموران الهی اند که تنها به فرمان او عمل می کنند و هیچگاه بر اوامر او پیشی نمی گیرند. «لا یَسْبِقُونَهُ - بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»

یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ«28»

(خداوند)آنچه را که در(آینده)پیش روی آنان و یا گذشته ی آنهاست می داند و آنان(فرشتگان)جز برای کسی که خداوند رضایت دهد،شفاعت نمی کنند واز ترس او(پروردگار)بیمناکند.

نکته ها:

*«خوف»یعنی ترس از گناه،ولی«خشیت»به معنای ترس از عظمت الهی است،ترسی که با تعظیم و احترام همراه باشد.

*در روایات آمده است که مراد از«من اِرْتَضی» یعنی کسی که دین او مورد رضایت است،هر چند گناهکار باشد،زیرا شخص با ایمان به خاطر توبه ای که پس از گناه می کند،مورد لطف قرار گرفته و مشمول شفاعت واقع می شود.[27]

پیام ها:

1-تسلیم بی چون و چرا بودن،در برابر خدایی ارزش دارد که به همه چیز آگاه است. «بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ یَعْلَمُ» (توجّه به اینکه خداوند همه چیز را می داند سبب تسلیم همراه با خشیت می شود.)

2-علم خداوند نسبت به گذشته و آینده یکسان است،بخلاف علم انسان که فقط نسبت به گذشته است. «یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ»

3-بندگی و تسلیم در برابر خداوند،سببِ داشتن مقام شفاعت است. «عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ یَشْفَعُونَ»

4-فرشتگان نیز اهل شفاعت هستند. «لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی»

5-شفاعت،لیاقت می خواهد.کسانی مشمول شفاعت واقع می شوند که خداوند از دین آنها راضی باشد. «إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی»

6-معرفت بیشتر به خداوند باید سبب خشیت فزونتر باشد. «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ» (مقام عصمت،مانع از خشیت از خداوند نیست.)

وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظّالِمِینَ«29»

و هر که از آنها(فرشتگان)بگوید:من به جای خداوند،معبود هستم،پس جزای او را جهنّم قرار می دهیم(و)ما این گونه ستمکاران را کیفر خواهیم داد.

نکته ها:

*شاید این آیه،از این باب باشد که:به در بگو تا دیوار بشنود،یعنی مردم بدانید هر کس حتّی اگر فرشتگان مکّرم(که این تصور در مورد آنها محال است)دیگران را به شرک دعوت کنند باید منتظر کیفر دوزخ باشند.

پیام ها:

1-ادّعای شرک از هیچ موجودی قابل قبول و بخشش نیست. «وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ»

2-هر کس در برابر خداوند،قد علم و خود را به عنوان شریک مطرح کند،چه طرفداری بیابد و چه نیابد،کیفر او جهنّم است. «إِنِّی إِلهٌ - نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ»

3-کیفرهای الهی بر طبق یک سنت و قانون جاوید است. «کَذلِکَ»

4-مشرک،ظالم است و کیفر ظلم جز دوزخ نیست. «نَجْزِی الظّالِمِینَ»

أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ«30»

آیا کافران نمی بینند که آسمان ها و زمین بهم بسته بودند،پس ما،آن دو را از یکدیگر باز کردیم و هر چیز زنده را از آب پدید آوردیم.آیا(با این همه)باز ایمان نمی آورند؟

نکته ها:

*در اینکه مراد از بسته بودن «رَتْقاً» و سپس باز شدن آسمان ها و زمین «فَفَتَقْناهُما» چیست، اقوالی ذکر شده است:

الف:زمین و آسمان در آغاز خلقت،یک چیز بودند و آن،توده ی عظیمی از گازها بود،سپس بر اثر انفجارات درونی و حرکت ها،تدریجاً از هم جدا شدند.

ب:موادّ اصلی آسمان و زمین در ابتدا یکی بوده است،ولی با گذشت زمان،شکل جدیدی پیدا کرده اند.

ج:مراد از بسته بودن آسمان،نباریدن ومنظور از بسته بودن زمین،گیاه نداشتن است، خداوند آنها را گشود،از آسمان باران نازل کرد واز زمین گیاهان را رویاند. [28]

*سرچشمه ی پیدایش انسان و حیوانات،آب است.70%بدن انسان ها و حیوانات از آب است.حیات گیاهان،وابسته به آب است.

پیام ها:

1-مشاهده ی طبیعت با هدف،کلید کسب ایمان است. أَ وَ لَمْ یَرَ ... أَ فَلا یُؤْمِنُونَ

2-جهان طبیعت دوران های مختلفی داشته است. «کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما»

3-در جمود و بسته بودن،خیری نیست،باز شدن سرچشمه ی حیات است.

«رَتْقاً فَفَتَقْناهُما»

4-سرچشمه ی همه موجودات زنده،از آب است. «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»

وَ جَعَلْنا فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنا فِیها فِجاجاً سُبُلاً لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ«31»

و در زمین،کوه های ثابت و استوار قرار دادیم تا(مبادا زمین)آنها(مردم) را بلرزاند و در لابلای کوه ها،(دره ها و)راههای فراخ پدید آوردیم،شاید که آنها راه یابند.

نکته ها:

*کلمه ی «رَواسِیَ» جمع«راسیه»به معنای ثابت است و مقصود از آن در این آیه،کوه های پابرجا است.

کلمه ی «تَمِیدَ» از«مید»به معنای اضطراب چیزهای بزرگ است. کلمه «فجاج» نیز به راههای پهن میان دو کوه گفته می شود،همانگونه که راههای باریک و تنگ بین کوه ها«شعب»نام دارد. [29]

*برای کوه ها،فوائد بسیاری ذکر شده است،از جمله:نگهداری برف و ذخیره ی آب برای تابستان ها،جلوگیری از تندبادهای ناشی از جابجایی هوا،فراهم آوردن محیط مناسب برای پرورش گیاهان و جانوران،بهره دهی انواع سنگ ها برای بنای ساختمان،و...

*چگونه می توان باور کرد که خداوند حکیم برای جلوگیری از تزلزل زمین،کوه ها را قرار داده است،امّا برای پیشگیری از لغزش انسان ها در برابر حوادث،اولیا و پیشوایان صبور و قوی قرار نداده باشد؟!

پیام ها:

1-آفرینش کوه ها تصادفی نیست،بلکه بر اساس تدبیر الهی است. «جَعَلْنا»

2-کوه ها مایه ی آرامش زمین اند.زمین بدون وجود کوه،به خاطر گازهای درونی و موادّ مذابّ،در معرض لرزشهای شدید قرار دارد. «رَواسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِهِمْ»

3-در لابلای موانع بزرگ نیز راههای نجات وجود دارد. «جَعَلْنا فِیها فِجاجاً»

4-راههای میان کوه ها،هم وسیله دستیابی به مناطق دیگر و هم عامل هدایت به حکمت الهی است. «لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ»

وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ«32»

و آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم،و آنها از نشانه های آن روی گردانند.

نکته ها:

*زمین دارای دو نوع حفاظت است،یکی از درون و دیگری از بیرون.یکی به واسطه کوه ها، از تحرکات و فشار گازهای درونی که باعث زلزله و لرزشهای شدید است،و دیگری بوسیله هوای آسمان و جوّی که گرداگرد زمین را فراگرفته است،از بمباران شبانه روزی شهاب سنگ ها،شعاع کشنده ی نور خورشید واشعه های مرگبار کیهانی که دائماً زمین را در معرض خطرناک ترین تهدیدها قرار می دهد.

*شاید مراد از محفوظ بودن آسمان،حفاظت آسمان ها از آمد و رفت شیطان ها باشد، چنانکه در جای دیگر می فرماید: «وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجِیمٍ» [30]

پیام ها:

1-آفرینش آسمان روی حساب و هدف است. «جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً»

2-نه تنها زمین که آسمان ها نیز حفظ می شوند. «مَحْفُوظاً» (حفظ می شوند از اینکه بر انسان ها سقوط کنند)

3-آسمان،هم حافظ است «سَقْفاً» و هم محفوظ. «مَحْفُوظاً»

4-آسمان دارای نشانه هایی از قدرت و حکمت الهی است. «آیاتِها»

5-هر چه خداوند بر عبرت آموزی و هدایت پذیری از آیات و نشانه های قدرت خویش تأکید می فرماید،امّا انسان غافل و مغرو از آن اعراض می کند. «عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ»

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ«33»

و او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید(که)هر یک(از آنها)در مداری(معیّن)،شناور(و در حرکت)است.

نکته ها:

*شب نیز همچون روز،مخلوق و مجعول الهی است،نظیر آیه ای که می فرماید: «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ» [31]یعنی مرگ نیز مثل حیات دارای وجودی است که خداوند آن را خلق فرموده است.

*در کلمه ی «کُلٌّ» در این آیه چند احتمال است:

الف:نه تنها خورشید و ماه،بلکه همه ی کرات آسمانی در حرکت هستند.

ب:محلّ طلوع خورشید وماه در مواقع مختلف متعدّد است. [32]

ج:شب و روز نیز مثل خورشید و ماه در حرکتند،زیرا اگر ما از بیرون از فضای زمین به کره ی زمین نگاه کنیم،شب را که همان سایه ی زمین است،به صورت یک مخروط و روز را به شکل یک استوانه ی روشن،در حال گردش به دور زمین خواهیم دید.[33]

پیام ها:

1-بهترین راه خداشناسی،دقّت در آفریده های الهی است. هُوَ الَّذِی خَلَقَ ...زیرا طبیعت،همواره در اختیار همه ی انسان ها قرار دارد.

2-همه ی کرات دارای مداری هستند که در آن حرکت می کنند. کُلٌّ فِی فَلَکٍ ...

وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ«34»

و ما پیش از تو برای(هیچ)انسانی،جاودانگی(و زندگی ابدی)قرار ندادیم، پس آیا اگر تو از دنیا بروی،آنان! زندگانی جاوید خواهند یافت؟!

کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَهُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً وَ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ«35»

هر نفسی چشنده مرگ است و ما شما را با مبتلا کردن به بدی هاو خوبی ها آزمایش می کنیم و بسوی ما باز گردانده می شوید.

نکته ها:

*حضرت علی علیه السلام درباره ی «نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ» فرمودند:سلامتی و غنی،خیر،و بیماری و فقر،شرّ است و هر دو برای امتحان می باشد. [34]

سیمای مرگ در قرآن و روایات

1-آمادگی برای مرگ،نشانه ی اولیای خداست. «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ[35]

2-جایگاه مرگ در زندگی انسان ها همچون گردنبند بر روی سینه ی دختران است.

«خطّ الموت علی وُلد آدم مَخطّ القلاده علی جید الفتاه»[36]

3-مرگ،پایان راه نیست،بلکه به منزله ی تغییر در حیات و شیوه ی زندگی است،مانند لباسی که تعویض می شود. [37]

4-هر کس از انسان ها به نحوی از این جهان رخت برمی بندند،بعضی با سخت ترین حالات و عدّه ای مثل بو کردن گل[38]

5-ترس انسان از مرگ مانند ترس راننده ای است که یا سوخت ندارد

«آه من قله الزاد و طول الطریق» ،[39]یا بار قاچاق و کالای ممنوعه حمل می کند(گناهکار است)و یا آماده ی رانندگی نیست،وگرنه ترس چرا؟

پیام ها:

1-سنّت الهی بر جاوید نبودن انسان در این جهان است. ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ ... اَلْخُلْدَ

2-اگر بنا باشد انسانی در دنیا همواره زنده بماند،آن شخص،پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود. «أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ»

3-گرچه خیر و شر،هر دو ابزار آزمایش اند،ولی آزمایش با تلخی ها مناسب تر است. «نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ» (شاید تقدّم«شرّ»نیز به همین مناسبت باشد)

4-آزمایشات الهی سخت و مهم است. نَبْلُوکُمْ ... فِتْنَهً

5-با مرگ،نیست و نابود نمی شویم. «إِلَیْنا تُرْجَعُونَ»

وَ إِذا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاّ هُزُواً أَ هذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ وَ هُمْ بِذِکْرِ الرَّحْمنِ هُمْ کافِرُونَ«36»

و هرگاه کفّار تورا ببینند،کاری غیر از به استهزا گرفتن تو ندارند،(با همدیگر می گویند:)آیا این است آنکه خدایان شمارا(به بدی)یاد می کند؟در حالی که(این کافران)خودشان،یاد خدای رحمان را منکرند(و به او کفر می ورزند).

نکته ها:

*کفر،انسان را به جایی می رساند که منطق قوی و قول معصوم را مسخره می کند،ولی حاضر نیست کوچک ترین بی احترامی نسبت به سنگ و چوب روا دارد،از اینرو گفتند:

«یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ» در حالی که منظورشان «یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ بسوء»بود.

*اگر در حوض یا استخر آبی،لاشه بدبویی افتاده باشد،با آمدن باران،تعفّن و بدبویی آن بیشتر می شود.کفر همچون لاشه ی مرداری در روح انسان است که با دیدن پیامبر لجاجت بیشتری بروز می دهد.

پیام ها:

1-کفّار جز مسخره و تحقیر کردن حربه علمی و منطقی ندارند. إِنْ یَتَّخِذُونَکَ ...

(استهزا،نشانه ی ناتوانی از استدلال است.)

2-کفّار عواطف مردم را علیه پیامبر تحریک می کردند. «آلِهَتَکُمْ»

3-کسی که به خباثت درونی مبتلا شد،هرچه بیشتر رهبران الهی را ببیند،بیشتر عقب گرد می کند. «رَآکَ - یَتَّخِذُونَکَ»

خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیاتِی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ«37»

(طبیعت بشر به گونه ای است که گویا)انسان،از عجله آفریده شده،(امّا) من به زودی آیاتم را به شما نشان خواهم داد،پس(در تقاضای عذاب از من)شتاب مکنید!

پیام ها:

1-تعجیل انسان ها درخواسته هایشان،بر مشیّت و حکمت الهی تأثیری ندارد.

«سَأُرِیکُمْ آیاتِی فَلا تَسْتَعْجِلُونِ»

2-انسان بر کنترل و مهار غرائز خود توانمند است. خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ ...

فَلا تَسْتَعْجِلُونِ

وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ«38»

(کفّار،به پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنین)می گویند:اگر راست می گویید،این وعده (قیامت)کی فرا می رسد؟

پیام ها:

1-خصلت شتاب زدگی انسان،زمینه ی پرسش کفّار از زمان تحقّق وعده های الهی است. خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ ... یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ

لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لا یَکُفُّونَ عَنْ وُجُوهِهِمُ النّارَ وَ لا عَنْ ظُهُورِهِمْ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ«39»

اگر کفّار می دانستند زمانی که(آنروز فرا رسد،دیگر)نمی توانند شعله های آتش را از صورت ها و از پشت هایشان دور کنند و(هیچ چیز و هیچ)کسی آنان را یاری نمی کند،(این قدر درباره ی قیامت شتاب نمی کردند).

نکته ها:

*در این آیه به نمونه ای از عجله ی انسان اشاره شده وآن اینکه کفّار مرتّباً از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال می کردند:قیامت موعود و زمانی که به خاطر کفرمان عذاب می شویم،چه زمانی است؟و بدین وسیله مایه ی ناراحتی حضرت می شدند.خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله تسلی خاطر می دهد که اگر آنها از روزی که نه تنها از پیش روی و از پشت سر،بلکه از همه سوی آتش بر آنان احاطه پیدا خواهد کرد و هیچ راه فراری هم نخواهند داشت،آگاه بودند وشتابی در رسیدن آن نداشتند.

پیام ها:

1-شتاب و عجله انسان،به خاطر جهل است. لَوْ یَعْلَمُ ...(اگر می دانستند عجله نمی کردند)

2-علم به خطرات قیامت،مانع حقّ ستیزی است. لَوْ یَعْلَمُ ...

3-کفر مانع شفاعت است. «وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»

4-معبودهای دیگر فاقد هر گونه کارآیی هستند. «وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»

5-کفّار در قیامت،نه خود توان دور کردن آتش را دارند و نه از جانب بت ها و طاغوت ها به آنان کمکی خواهد شد. «وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ»

بَلْ تَأْتِیهِمْ بَغْتَهً فَتَبْهَتُهُمْ فَلا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّها وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ«40»

بلکه(این آتش)ناگهان به سراغشان خواهد آمد و آنانرا بهت زده خواهد کرد.پس (دیگر)نه قدرت دفع آن را دارند و نه به آنان مهلتی داده خواهد شد.

پیام ها:

1-فکر که مختل شد،توانایی نیز مختل می شود.(بهت زدگی فکری،قدرت را می گیرد.) «فَتَبْهَتُهُمْ فَلا یَسْتَطِیعُونَ»

2-مهلت دادن به کفّار،سنّت الهی در دنیاست،نه آخرت. «وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ»

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ«41»

و(نگران مباش که تو را ستهزا می کنند)همانا پیامبران پیش از تو نیز مورد استهزا قرار گرفتند.امّا آنچه(از وعده های الهی)که مسخره می کردند، (سرانجام) دامان(خود) مسخره کنندگان را گرفت!

پیام ها:

1-بشر در طول تاریخ از انبیا بهره مند بوده است. «بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»

2-شیوه ی کفّار در طول تاریخ تمسخر و استهزا بوده است. «سَخِرُوا مِنْهُمْ»

3-آگاهی از رنجهای دیگران،رنجهای انسان را تسکین می بخشد. «اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»

4-کارهای حکیمانه نباید به خاطر تمسخر گروهی تعطیل شود.(با اینکه پیامبران مسخره می شدند،ولی آمدن انبیا تعطیل نشد) «اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ»

5-استهزا،سبب گرفتاری است. سَخِرُوا ... فَحاقَ ...

6-کیفر،با گناه سنخیّت دارد. فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا ... ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ

قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ مِنَ الرَّحْمنِ بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ«42»

بگو کیست که شمارا در شب و روز از(عذاب)خدای رحمان نگاه می دارد؟! امّا(باز)آنان از یاد پروردگارشان روی می گردانند.

پیام ها:

1-قدرت ها نمی توانند انسان را از خطرات حفظ کنند. قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ ...

2-انسان دائماً نیاز به حفاظت و حمایت الهی دارد. مَنْ یَکْلَؤُکُمْ ...

3-از شیوه های موفّق تبلیغ،مخاطب قراردادن وجدان هاست. قُلْ مَنْ یَکْلَؤُکُمْ ...

4-حفاظت خداوند،دائمی و نسبت به همه حتّی کفّار است. «مَنْ یَکْلَؤُکُمْ»

5-کردار ما به نحوی است که حتّی سرچشمه ی رحمت را به غضب می آورد.

«مِنَ الرَّحْمنِ» (حفاظت او بر اساس مهر و رحمت است) یَکْلَؤُکُمْ ... مِنَ الرَّحْمنِ

6-حفاظت،از شئون ربوبیّت خداوند است. «یَکْلَؤُکُمْ - رَبِّهِمْ» (از حفاظت آسمان ها تا رام بودن حیوانات،تا دفاع در برابر میکروب هایی که وارد بدن می شود،صدها نوع حفاظت در هر لحظه برابر انسان وجود دارد).

7-اگر انسان ها از یاد خداوند اعراض کنند،او نیز از آنها اعراض خواهد کرد.

ابتدا خداوند،کافران را مخاطب قرار داد «یَکْلَؤُکُمْ» ولی بعد گویا از آنان اعراض نموده و آنها را بطور غایب مطرح فرموده است. «بَلْ هُمْ»

8-انسان لازم است از مربّی واقعی خویش یاد کند،در غیر این صورت سزاوار توبیخ است. «بَلْ هُمْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِمْ مُعْرِضُونَ»

أَمْ لَهُمْ آلِهَهٌ تَمْنَعُهُمْ مِنْ دُونِنا لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنّا یُصْحَبُونَ«43»

یا برای آنان(کفّار)خدایانی است که آنان را در برابر(عذاب)ما حفظ کند؟ آنان،(خدایان ساختگی)قادر بر یاری(و حفظ)خودشان نیستند(تا چه رسد به دیگران)،و از جانب ما نیز همراهی نمی شوند.

پیام ها:

1-غیر خدا،نه از درون توان دفاع از خویش را دارد و نه از بیرون توان کمک به دیگران. لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ ...

2-نیازمند چگونه می تواند پرستش شود. «لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ»

3-ذات نایافته از هستی بخش،کی تواند که شود هستی بخش. آلِهَهٌ ...

لا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنْفُسِهِمْ وَ لا هُمْ مِنّا یُصْحَبُونَ

بَلْ مَتَّعْنا هؤُلاءِ وَ آباءَهُمْ حَتّی طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا یَرَوْنَ أَنّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ«44»

با این وجود،ما آنها و پدرانشان را(از نعمت ها)کامیاب ساختیم تا آنجا که عمرشان طولانی شد(و مایه ی غرور وطغیان آنان گردید).آیا نمی بینند که ما به سراغ زمین آمده(و با مرگ و فنا)از اطراف آن می کاهیم؟پس آیا ایشان(بر ما)غلبه دارند؟

نکته ها:

*در اینکه مراد از عبارت «نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها» کم شدن اطراف زمین چیست،معانی مختلفی ذکر شده است:

الف:منظور،مرگ علما وفقدان آنهاست. [40]

ب:مقصود،انقراض امتها و نابودی ساکنان زمین است[41]

ج:با گسترش اسلام،از مناطق کفر نشین کاسته می شود[42]

د:حجم زمین از نظر جغرافیایی روبه نقصان است.

پیام ها:

1-طول عمر وکامیابی به اراده خداست وهیچ معبودی درآن نقش ندارد. «مَتَّعْنا»

2-هر کامیابی،برای انسان ها و نیاکانشان،نشانه ی لطف الهی نیست. «بَلْ مَتَّعْنا» (عمر طولانی و کامیابی نیاکان،شما را غافل نکند.)

3-خداوند برای عقوبت کافران عجله ای ندارد. «مَتَّعْنا»

4-به هر طول عمری نباید دل خوش داشت. «حَتّی طالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ» خداوند، طول عمر کافران را مهلتی برای ازدیاد گناهانشان قرار داده است. «إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً»[43]

5-آگاهی از تاریخ ملّت ها و تمدّن ها و عبرت گرفتن از آن،مورد ستایش است.

أَ فَلا یَرَوْنَ ...

6-با مشاهده انقراض پی در پی ملتها،آیا باز هم کفّار،گمان پیروزی دارند؟ «نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها أَ فَهُمُ الْغالِبُونَ»

قُلْ إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعاءَ إِذا ما یُنْذَرُونَ«45»

بگو:من فقط از طریق وحی به شما هشدار می دهم.امّا(ای پیامبر! بدان) کسانی که(نسبت به شنیدن حقّ)کر هستند،زمانی که انذار می شوند،آن را نمی شنوند!.

پیام ها:

1-بشارت وهشدار پیامبران بر مبنای آرای شخصی،حدس،گمان و خیالات انسانی نیست،بلکه بر اساس وحی قطعی الهی است. «إِنَّما أُنْذِرُکُمْ بِالْوَحْیِ»

2-کسانی که از نعمت های الهی،استفاده صحیح نمی کنند،گویا از آن نعمت بی بهره اند. «الصُّمُّ» یعنی اگر کسی به ظاهر گوش دارد ولی حقّ را نمی شنود و یا چشم دارد ولی حقایق را نمی بیند،در واقع هم کر است و هم کور.

3-گاهی بی اثر بودن تبلیغ به خاطر قابلیّت نداشتن مردم است،نه آنکه در تبلیغ کننده یا روش او کمبودی است. أُنْذِرُکُمْ ... لا یَسْمَعُ

4-بعضی قابل هدایت نبوده و امیدی به هدایت آنان نیست. وَ لا یَسْمَعُ الصُّمُّ ...

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ

نرود میخ آهنین بر سنگ.

وَ لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَهٌ مِنْ عَذابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یا وَیْلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ«46»

در حالی که اگر دمی از عذاب پروردگارت به آنان برسد،قطعاً خواهند گفت:ای وای بر ما،همانا ما ستمکار بودیم.

پیام ها:

1-کسانی که با انذار و هشدار انبیا بیدار نمی شوند با شلاق عذاب بیدار خواهند شد.با پیش آمدن ساده ترین خطرها،همه ی غرورهای ادّعایی،درهم می شکند و وجدان های خفته بیدار می شود. «لَئِنْ مَسَّتْهُمْ نَفْحَهٌ»

2-ستمگران،روزی به ظلم و ستم خویش اعتراف خواهند کرد. «لَیَقُولُنَّ»

3-کسانی که نسبت به هشدار انبیا بی تفاوتند ظالمند. لا یَسْمَعُ الصُّمُّ ... إِنّا کُنّا ظالِمِینَ

وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَهِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنا بِها وَ کَفی بِنا حاسِبِینَ«47»

و ما برای روز قیامت،ترازوهای عدل برپا خواهیم کرد،پس(در آن روز) هیچ ستمی به احدی نخواهد شد و اگر(عملی)همسنگ دانه ی خردلی(هم) باشد،ما آن را(برای محاسبه)خواهیم آورد و(همین قدر در دقّت محاسبات)کافی است که ما حسابرس باشیم.

نکته ها:

*این آیه بشارتی به نیکوکاران و هشداری به خلافکاران است که اعمال شما بی کم و کاست، کیفر و پاداش داده می شود،چنانکه فیض کاشانی می گوید:

هشدار که هر ذرّه حسابست در اینجا

دیوان حسابست و کتابست در اینجا

*«خَرْدَلٍ» نام گیاهی است که دانه های بسیار ریز سیاه دارد و در کوچکی و حقارت،ضرب المثل شده است.

*«میزان»به معنای وسیله ی سنجش،بارها در قرآن مجید مطرح شده و مورد تأکید خداوند متعال قرار گرفته است.ناگفته پیداست که سنجش هر چیزی با وسیله ای متناسب با آن صورت می پذیرد،مثلاً برای سنجش درجه ی هوا،آن را با دماسنج،برای اندازه گیری طول، آن را با متر و برای سنجش وزن اشیا،آن را با کیلو محاسبه می کنند.بدیهی است که برای سنجیدن انسان و اعمال او نیز از وسیله ای متناسب با او که همان انسان کامل است استفاده شود،همانطور که در روایات آمده است:امامان معصوم و انبیا و اوصیا علیهم السلام موازین قسط هستند.[44] و در زیارتنامه ی امیرالمؤمنین علیّ علیه السلام نیز می خوانیم:«السلام علی میزان الاعمال»[45]

*سؤال: اگر واقعاً محاسبات خداوند،اینچنین دقیق است،پس دیگر عفو و کرم الهی چه جایگاه و توجیهی دارد؟!

پاسخ: حسابرسی یک اصل است و لطف و بخشش اصل دیگر که هر کدام در جای خود محفوظ است و منافاتی با دیگری ندارد.

*سؤال: در بعضی آیات آمده است که خداوند برای گروهی از مردم،میزانی برپا نمی کند، «فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْناً» آیا میزان برای افراد خاصّی خواهد بود؟

پاسخ: خیر،میزان برای همه ی انسان ها اقامه خواهد شد،امّا از آنجا که میزان برای محاسبه ی اعمال است،وقتی تبهکاری چیزی در بساط ندارد تا ارائه کند و جهنّمی بودنش قطعی و مسلّم است،دیگر نیازی به برپایی میزان نیست و سنجش بی معناست[46]

پیام ها:

1-هر چیز،هر شخص و هر عملی که قابلیّت سنجش داشته باشد،برای خود میزانی خواهد داشت. «الْمَوازِینَ»

2-حساب خداوند بسیار دقیق است. «مِثْقالَ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ»

3-اعمال ما در دنیا محو نمی شود و در قیامت با آن روبرو هستیم. «أَتَیْنا بِها»

4-خدا،هم عالم است «أَتَیْنا بِها» ،هم عادل «الْقِسْطَ» ،وهم حسابرس. «حاسِبِینَ»

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ«48»

و همانا ما به موسی و هارون،فرقان ونور وتذکّری برای اهل پروا عطا کردیم.

اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ السّاعَهِ مُشْفِقُونَ«49»

(همان)کسانی که از پروردگارشان در نهان می ترسند و همانانی که از قیامت در هراسند.

نکته ها:

*همان گونه که اهداف کلّی انبیا یکی است،صفات کتب آسمانی آنان نیز یکسان است.

صفاتی که در این آیه برای کتاب تورات ذکر شده،در آیات دیگر،برای قرآن هم آمده است:

الف:فرقان، «تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ» [47](«فرقان»به خبری گفته می شود که به واسطه ی آن،حقّ از باطل شناخته می شود.)

ب:ضیاء(نور)، «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً» [48]

ج:ذکر، «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ[49]

پیام ها:

1-لازم نیست که هر پیامبری برای خود کتابی جداگانه داشته باشد،چنانکه موسی و هارون،هر دو پیامبر،ولی یک کتاب داشتند و آن تورات بود. آتَیْنا مُوسی وَ هارُونَ ...

2-برای توفیق در یک حرکت،انسان به چند چیز نیاز دارد:

الف:شناخت راه از بیراهه. «الْفُرْقانَ»

ب:نوری که در پرتو آن ببیند و به پیش برود. «ضِیاءً»

ج:توجّه و عنایت به هدف،تا از مسیر اصلی،منحرف نگردد. [50]«ذِکْراً»

3-برای بهره مندی از هدایت انبیا باید به روحیه تقوی مجهّز شد. «ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ»

4-نشانه ی تقوی،خداترسی ونگرانی از قیامت است. لِلْمُتَّقِینَ اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ...

مِنَ السّاعَهِ مُشْفِقُونَ

وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ أَنْزَلْناهُ أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ«50»

و این(قرآن)،مبارک ذکری است که ما آن را(برای شما)نازل کردیم،آیا شما آن را انکار می کنید؟!

نکته ها:

*در مبارک بودن قرآن همین بس که توانسته است در مدّت کوتاهی،انسان های بسیاری را از شرک به توحید،از تفرقه به وحدت،از جهل به علم،از توحش به تمدن،از اسارت به امارت،از آلودگی به نظافت،از فقر به غنا،از رکود به حرکت،از خرافات به حقایق،از ذلت به عزّت،از پیروی طاغوت به اطاعت معصوم،از غفلت به هوشیاری،از تزلزل به ثبات،از کفر به ایمان و در یک کلمه،از ظلمات به نور برساند.

*در آیه قبل برای تورات تنها کلمه «ذِکْرٌ» بکار رفت،ولی در این آیه قرآن را «ذِکْرٌ مُبارَکٌ»می داند،البتّه صفت فرقان ونور در آیات دیگر برای قرآن نیز آمده است.

پیام ها:

1-قرآن،کتابی است که تذکّراتش می تواند میلیونها دل را در عصرها و نسل های مختلف،به خود جذب کند. «ذِکْرٌ مُبارَکٌ»

2-برکت قرآن،قابل انکار نیست. «أَ فَأَنْتُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ»

وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِهِ عالِمِینَ«51»

و همانا ما پیش از این،ابراهیم را به رشد و کمال خود رساندیم،و(البتّه)ما به(شایستگی های)او آگاه بودیم.

إِذْ قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ«52»

آن زمان که به پدرش(عمویش)و قومش گفت:چیست این(صورت ها و) مجمسه های بی روحی که شما همواره آنها را پرستش می کنید؟

قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِینَ«53»

(آنان در پاسخ)گفتند:ما پدرانمان را بر پرستش آنها یافته ایم!

قالَ لَقَدْ کُنْتُمْ أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ«54»

(ابراهیم)گفت:به تحقیق که شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بوده و هستید!

نکته ها:

*در آیات گذشته،سخن پیرامون تورات و قرآن بود،امّا در این آیه خداوند می فرماید:

فرستادن پیامبران و کتب آسمانی،مسئله جدیدی نیست و ما پیش از اینها نیز در زمان ابراهیم علیه السلام برنامه ی دعوت منحرفان را داشتیم.

*با نگاهی به تاریخچه ی بت پرستی،به دست می آید که ساختن مجسّمه در ابتدا،جنبه ی یادبود بزرگان را داشته که تدریجاً حالت قداست به خود گرفته و به صورت پرستش آنها درآمده است. [51]

*کلمه ی«تماثیل»جمع«تمثال»به معنای مجسّمه های بی روح است.

پیام ها:

1-انبیا پیش از مبعوث شدن،مورد توجّه خداوند هستند. «مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا بِهِ عالِمِینَ»

2-رشد واقعی آن است که انسان را به یکتاپرستی برساند. رُشْدَهُ ... إِذْ قالَ لِأَبِیهِ ...

3-حضرت ابراهیم خود آمادگی پذیرش رشد را داشت. «رُشْدَهُ» و نفرمود:

«رشدا».(استعدادها وظرفیت های وجودی انسان ها برای رشد متفاوت است)

4-در نهی از منکر،شرط سنّی وجود ندارد. «قالَ لِأَبِیهِ»

5-نهی از منکر را از نزدیکان خود شروع کنیم. «قالَ لِأَبِیهِ»

6-در نهی از منکر،تعداد ملاک نیست،گاه می بایست یک نفر در مقابل یک گروه قرار گیرد. «قالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ»

 7-در نهی از منکر،ابتدا به نهی از بزرگ ترین منکرات بپردازیم. «قالَ .. ما هذِهِ التَّماثِیلُ»

8-یکی از شیوه های موفّق در نهی از منکر،مخاطب قرار دادن وجدان هاست.

«ما هذِهِ التَّماثِیلُ»

9-باطل ها و منکرات را تحقیر کنیم. «ما هذِهِ التَّماثِیلُ»

10-در نهی از منکر،مردم را از شخصیّت و کرامت انسانی شان آگاه سازیم. «أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ» و نفرمود«تعکفونها»

11-جلوه رشد در مبارزه با خرافات و ترک آن است. رُشْدَهُ .. إِذْ قالَ ...

12-پدران،زمینه ساز انحرافات نسل خود هستند. «وَجَدْنا آباءَنا»

13-رفتار نیاکان در تربیت فرزندان مؤثر است،هرچند برآن سفارش هم نکنند.

«وَجَدْنا آباءَنا»

14-تقلید کورکورانه وتعصّب کور بر رفتار نیاکان،مذموم و ممنوع است. «وَجَدْنا آباءَنا - أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ»

15-در نهی از منکر،خجالت کشیدن،کنایه گویی و رودربایستی،جایگاهی ندارد. «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»

16-نه قدمت و نه کثرت،هیچکدام دلیلی بر حقّانیت نیست. «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»

17-در عقائد باید تکیه گاه استدلال باشد نه راه نیاکان. وَجَدْنا آباءَنا ... آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ

18-گمراهی،درجاتی دارد. «ضَلالٍ مُبِینٍ»

قالُوا أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللاّعِبِینَ«55»

(مشرکین به ابراهیم)گفتند:آیا تو سخن حقّی برای ما آورده ای یا اینکه شوخی می کنی؟!

قالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلی ذلِکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ«56»

(ابراهیم)گفت:البتّه(که حقّ می گویم)پروردگارشما(همان)پروردگار آسمان ها و زمین است که آنها را به وجود آورده و من(نیز)بر این حقیقت از گواهانم.

نکته ها:

*کلمه«حق»در مقابل کلمه«لاعب»به معنای جدّی بودن است،یعنی آیا جدّی می گویی یا شوخی می کنی؟

پیام ها:

1-کسانی که نسل در نسل با تقلیدهای کورکورانه خود منحرف شده اند،پذیرش یکباره ی حقّ برایشان آسان نیست. أَ جِئْتَنا بِالْحَقِّ أَمْ ...

2-ربوبیّت و تربیت پروردگار،مخصوص انسان ها نیست،بلکه شامل همه هستی است. «رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

3-پروردگار همه ی هستی یکی است. «رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»

(بر خلاف عقیده کسانی که برای هر یک از آسمان ها و زمین و انسان، پروردگاری قائل هستند.)

4-مردان خدا در عقیده ی حقّ خویش تنها نیستند،بلکه خود را به همه ی موحدان تاریخ و فرشتگان الهی متصل می بینند. «مِنَ الشّاهِدِینَ»

وَ تَاللّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ«57»

وبه خداوند سوگند که درغیاب شما،نقشه ای برای(نابودی)بت هایتان خواهم کشید.

نکته ها:

*در اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام این جمله قاطعانه و تهدیدآمیز را چگونه بیان فرموده،بین مفسّران اختلاف است،بعضی همچون صاحبان تفاسیر صافی و المیزان برآنند که این جمله بطور علنی اظهار نشده و حضرت آن را به صورت سرّی بیان داشته است،زیرا معتقدند که ادّعای صریح مبارزه بر علیه خدایانِ ریز و درشت یک ملّت،آن هم در روز اوّل و یک تنه برخلاف احتیاط است.

امّا به نظر می رسد که چنین نیست و حساب مردان خدا از محاسبات عادّی ما انسان ها جداست و هیچ چیز نمی تواند مانع راه روشن و رسالت الهی آنان گردد.مگر در آیات قبل نخواندیم که ابراهیم علیه السلام آشکارا به مردم فرمود: «أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» مگر حضرت زینب کبری علیها السلام در حال اسارت در شام به یزید نفرمود:«انی استصغرک»من تورا حقیر می دانم وسپس رگبار انتقاد را نثار حکومت او کرد؟

مگر امام خمینی قدس سره در اوج سلطنت جائرانه و سراپا مسلح شاه که همه ی قدرت های داخلی و حمایت های خارجی را پشتیبان خود داشت نفرمود:«شاه باید برود»و مگر به جانشین شاه نفرمود:«من توی دهن این دولت می زنم»مگر به استکبار مسلّط جهانی،آمریکا نفرمود که:«آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»به راستی این جملات باکدام ملاحظات سیاسی واحتیاطات معمولی سازگار است؟

*بعضی معتقدند که برای برخورد با مظاهر و عوامل فساد باید با آنها مبارزه ی منفی کرد، همانطور که یکی از بزرگان نسبت به سینماهای زمان طاغوت که وسیله ای جدّی در انحراف نسل جوان بود اظهار می داشت که اگر مردم به سینما نروند خود بخود تعطیل می شود،امّا آیه فوق این تفکّر را محکوم می کند و اصرار دارد که باید مایه ی فساد برچیده شود.چنانچه حضرت موسی علیه السلام گوساله طلایی را آتش زد و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مسجد ضرار پایگاه منافقان را تخریب کرد.

پیام ها:

1-ایمان به هدف ویقین بدرستی راه،انسان را قدرتمند می سازد. «تَاللّهِ لَأَکِیدَنَّ»

2-کارهای بزرگ به طراحی های مهم نیز نیاز دارد. «لَأَکِیدَنَّ» کلمه«اکیدنّ»از «کید»به معنای تدبیر و طرّاحی است.

3-قاطعیّت،لازمه ی یک رهبری موفّق است. «تَاللّهِ لَأَکِیدَنَّ» قسم با کلمه ی «تَاللّهِ» از قسم با کلمه ی«و الله»شدیدتر است[52]

4-پیامبران با اتصال به منبع وحی،به تنهایی قدرت برنامه ریزی دارند. «لَأَکِیدَنَّ»

5-مبارزه حضرت ابراهیم با بت ها کاملاً جدّی بود و قصد ارعاب نداشت.

«لَأَکِیدَنَّ» (حرف«لام»و نون مشدّد،نشانه ی حتمی بودن است.)

6-کثرت و تعدّد بت ها،مانع تدبیر و تصمیم ابراهیم نشد. «أَصْنامَکُمْ»

7-اگر حضور بت پرستان نباشد،همه بت ها در برابر یک تبر نیز عاجزند. «بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ» در واقع،این بت پرستان هستند که محافظت بت ها را به عهده دارند،نه بت ها حفاظت آنها را!!

8-برای اجرای اهداف بزرگ،گاه حضور مردم لازم است. «وَ أَنْ یُحْشَرَ النّاسُ ضُحًی» و گاه عدم حضور آنان شرط است. «بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ»

9-تا بت باشد،گرایش به بت پرستی نیز خواهد بود،پس باید بت ها را نابود کرد.

«لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ»

فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً إِلاّ کَبِیراً لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ«58»

پس(سرانجام،ابراهیم در یک فرصت مناسب)همه آنها،جز بزرگشان را کاملاً خرد کرد تا شاید آنها به سراغ آن بیایند(و وجدان های خفته ی آنها بیدار شود).

قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِآلِهَتِنا إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِینَ«59»

گفتند:چه کسی با خدایان ما این چنین کرده؟قطعاً او از ستمکاران است.

قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ«60»

گفتند:شنیده ایم جوانی که به او ابراهیم می گویند،بت ها را(به بدی)یاد می کرد.

نکته ها:

*حضرت ابراهیم علیه السلام روزی که همه ی مردم از شهر بیرون می رفتند،با آنها نیز همراه شد، امّا در میانه راه با عنوان کردن عذری به شهر بازگشت و با فرصت مناسب بدست آمده، هدف خویش را عملی ساخت.

*کلمه«جذاذ»بمعنای قطعه قطعه شدن است.

*شاید اگر حضرت ابراهیم بت بزرگ را هم می شکست،با جریحه دار کردن کامل احساسات آنان،نه تنها به مقصود خود دست نمی یافت،بلکه نتیجه معکوس می گرفت و زمینه تفکّربکلّی از میان می رفت. «إِلاّ کَبِیراً لَهُمْ»

پیام ها:

1-مبارزه با بت پرستی،از جمله وظایف اصلی پیامبران الهی است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»

2-اگر استدلال و موعظه فایده ای نبخشد،نوبت به برخورد انقلابی می رسد.

«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»

3-قدرت جسمانی و جسارت،یک ارزش،و ناتوانی و زبونی یک نقیصه است.

«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»

4-برای بیدار کردن افکار عمومی و محو شرک،تلف کردنِ برخی اشیا و اموال لازم است.(بت های زمان ابراهیم و گوساله سامری دارای قیمت و ارزشی بودند). «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»

5-بت از احترام ومالکیّت ساقط است وشکستن آن جایز است. «فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً»

6-بت های بزرگ،در دید بت پرستان بزرگ است نه در نزد موحّدان. «کَبِیراً لَهُمْ»

7-شکستن بت ها مقدّمه رهایی فکر از جمود و فراهم آمدن زمینه ی سؤال و جواب است. «لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ»

8-عقیده ی انحرافی،انسان را دچار قضاوت انحرافی می کند. «إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِینَ»

(گاهی انسان چنان سقوط می کند که بالاترین ظلم(شرک)را حقّ،و روشن ترین حقایق(توحید)را ظلم می پندارد)

9-کفّار،ابتدا حضرت ابراهیم علیه السلام را ظالم معرفی کردند تا بتوانند براحتی او را محاکمه کنند. «إِنَّهُ لَمِنَ الظّالِمِینَ»

10-فریاد مبارزه و ظلم ستیزی ابراهیم علیه السلام به همه جا رسیده بود. «سَمِعْنا»

11-جوانان هم می توانند در راه حقّ،موج آفرینی کنند. «سَمِعْنا فَتًی»

12-حضرت ابراهیم علیه السلام قبل از عملیات تخریب،با تبلیغات خود زمینه انقلاب علیه بت ها را فراهم آورده بود. «یَذْکُرُهُمْ



[1] - تفسیر نمونه

[2] - اعراف،16

[3] - نحل،93.

[4] - بقره،284

[5] - اسراء،36.

[6] - نحل،93

[7] - .لقمان،16.

[8] - انبیاء،47

[9] - تفسیر المیزان.

[10] - تفسیر درّالمنثور.

[11] - قاموس المحیط.

[12] - تأویل الآیات،ص 319

[13] - تنوین در کلمه ی«کتاباً»نشانه ی عظمت و بزرگی است.

[14] - مجمع البیان

[15] - دعائم الاسلام،ج2،ص206.

[16] - تفسیر صافی.

[17] - .لسان العرب

[18] - تفسیر المیزان

[19] - توحید صدوق،ص 250

[20] - زخرف،84

[21] - حجر،92

[22] - صافّات،24

[23] - الرحمن،39

[24] - تفسیر صافی

[25] - تفسیر فرات،ص 261.

[26] - چنانکه در آیه دیگر می خوانیم:«و من یدع مع اللّه الهاً آخر لا برهان له» مؤمنون،117.

[27] - تفاسیر صافی و نورالثقلین؛توحید صدوق ص 408

[28] - تفسیر نمونه

[29] - قاموس

[30] - حجر،17

[31] - ملک،2

[32] - تفسیر لاهیجی

[33] - تفاسیر المیزان و نمونه.

[34] - مستدرک،ج2،ص149

[35] - جمعه،6.

[36] - این تشبیه از امام حسین علیه السلام در آستانه ی سفر به کربلا است

[37] - بحار،ج 6،ص 154.

[38] - بحار،ج 6،ص 152

[39] - نهج البلاغه،حکمت 77.

[40] - تفسیرصافی

[41] - .تفسیر المیزان

[42] - تفسیر صافی

[43] - آل عمران،178

[44] - کافی،ج1،ص 469؛معانی الاخبار،ص 31

[45] - تفسیر نمونه

[46] - تفاسیر صافی و نورالثقلین

[47] - فرقان،1

[48] - نساء،174

[49] - حجر،9.

[50] - تفسیر نمونه

[51] - تفسیر نمونه

[52] - تفسیر کبیر فخررازی


  

پاسخ به احکام شرعی