آیات 1 تا 100 اعراف

بزرگ نمایی کوچک نمایی

سیمای سوره ی اعراف

این سوره دویست و شش آیه دارد و از سوره های مکّی است.در این سوره از اصحاب اعراف و داستان اعراف(آیه ی 46 و 48)سخن به میان آمده،لذا به «اعراف»نامگذاری شده است.

این سوره سوّمین سوره ای است که با حروف مقطّعه آغاز می شود و اوّلین سوره از سوره های سجده دار قرآن است و در آیه ی آخر آن،سجده مستحبّ وارد شده است.

از میان یکصد و چهارده سوره ی قرآن،هشتاد و شش سوره در مکّه نازل شده است که معمولاً درباره ی اصول عقائد و مبارزه با شرک و توجّه دادن به مقام انسان و امثال آن بحث می کند.

در این سوره همچنین به ماجرای آدم علیه السلام با ابلیس،داستان حضرت نوح، هود، صالح، لوط،شعیب و موسی علیهم السلام،بیان اصول و مبانی دعوت پیامبر اسلام و شرح احوال قیامت،توبه و اصلاح خویشتن،موضوع عرش،میزان،عالم ذرّ و پیمان خداوند با انسان و بیان قرآن و عظمت آن و اعراف و اصحاب اعراف اشاره شده است.

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

به نام خداوند بخشنده ی مهربان

المص«1» کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ«2»

الف،لام،میم،صاد.(این)کتابی است که به سوی تو نازل شده،پس در سینه ات تنگی(و شک وتردیدی)از آن نباشد،تا به وسیله ی آن(کتاب)،بیم دهی و برای مؤمنان تذکّر و پندی باشد.

نکته ها:

* از مجموع 29 سوره ای که با حروف مقطّعه آغاز شده،بعضی با حروف«الم»و بعضی با حرف«ص»شروع شده است؛امّا این سوره با مجموعه ی«المص»آغاز شده که شاید بیانگر آن باشد که آنچه در تمام آن سوره ها می باشد،در این سوره نیز هست.[1]

پیام ها:

1-قرآن،کتابی بس بزرگ است.(«کتاب»نکره آمده است)

2-توجّه به قرآن و مفاهیم آن،سبب سعه ی صدر است.کتاب... فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ

3-شرط رسالت و تبلیغ،سعه ی صدر است. «أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ»

4-از لجاجت کفّار نگران نباش،وظیفه ی تو انذار است،نه اجبار. «لِتُنْذِرَ»

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پس از نزول قرآن،نگران نپذیرفتن مردم و مخالفت آنان با قرآن بود که خداوند با این آیه پیامبر را تسلّی می دهد.

5-هشدارهای انبیا برای عموم است،ولی تنها مؤمنان از آنها بهره گرفته و متذکّر می شوند. «لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ»

اِتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ«3»

آنچه را از جانب پروردگارتان به سوی شما نازل شده،پیروی کنید و از سرپرستانی جز او پیروی نکنید.چه اندک پند می پذیرید!

نکته ها:

* آیه ی قبل،وظیفه ی پیامبر صلی الله علیه و آله را در انذار و تذکّر بیان کرد و این آیه وظیفه ی امّت را در اطاعت و تبعیّت.آن آیه از پیامبر صلی الله علیه و آله«سعه صدر»می خواست،اینجا از امّت،«تبعیّت» می طلبد.آیه ی قبل، «أُنْزِلَ إِلَیْکَ» بود،اینجا «أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ» است.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:فاذا التَبَست علیکم الفِتَن کقطع اللیل المظلِم فعلیکم بالقرآن...مَن جعله امامه قاده الی الجنّه و مَن جَعَله خلفه ساقه الی النّار[2]،هر گاه فتنه ها همچون پاره های شبِ تار شما را فرا گرفت،پس بر شما باد به قرآن،هرکس قرآن را امام خود قرار دهد به بهشت می رسد و هر کس به آن پشت کند،به آتش دوزخ رهنمون می شود.چنانکه حضرت علی علیه السلام فرمود:/«ففی اتّباع ماجاءکم من اللّه الفوزالعظیم و فی ترکه الخطاء المبین»[3]، رستگاری بزرگ در پیروی از قرآن است و در ترک آن،خطا و گمراهی آشکار می باشد.

پیام ها:

1-پیروی از آیات الهی،سبب رشد و تربیت بشر است. اِتَّبِعُوا ... رَبِّکُمْ

2-لازمه ی ربوبیّت و تربیت الهی،نزول دستورات و راهنمایی ها و تذکّرات

است. «ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ»

3-نتیجه ی پیروی از وحی،قرار گرفتن تحت ولایت الهی است و ترک آن،قرار گرفتن تحت ولایت دیگران است. «وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ»

4-اطاعت و پیروی از دیگران،در حقیقت پذیرش ولایت آنهاست. «وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ» با آنکه می توانست بگوید:«لا تتّبعوا من دونی احدا»

5-کسی که ولایتِ خدای یکتا را نپذیرد، «رَبِّکُمْ» باید چندین«ولیّ»را از خود راضی کند. «أَوْلِیاءَ»

6-پندپذیری انسان،اندک است. «قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ»

وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ«4»

چه بسیار آبادی هایی که ما اهل آنجا را(به خاطر فساد و کفرشان)نابود کردیم.پس قهر ما به هنگام شب یا روز،هنگامی که به استراحت پرداخته بودند،به سراغشان آمد.

فَما کانَ دَعْواهُمْ إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلاّ أَنْ قالُوا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ«5»

پس آن هنگام که قهر ما سراغشان آمد،سخن و اعتراضی نداشتند،جز آنکه گفتند:ما قطعاً ستمکار بودیم.

نکته ها:

* «قریه»،به معنای روستا نیست،بلکه مرکز اجتماع مردم است،چه شهر،چه روستا.

* «بیات»،شب هنگام و شبانه است و «قائِلُونَ» از«قیلوله»،به معنای خواب یا استراحت نیمروز است.«اقاله»به معنای پس گرفتن جنس فروخته شده از همین باب است،چون خریدار،از نگرانی معامله راحت می شود.

* هر ستمگری،روزی در مواجهه با قهر خدا به اشتباه خود اعتراف می کند، «إِنّا کُنّا ظالِمِینَ» ولی این اعترافات ثمری ندارد.چنانکه در آیه ی دیگر می خوانیم:هنگامی که عذاب ما را دیدند،گفتند:به خدای یگانه ایمان آوردیم و به آنچه شرک ورزیدیم، کافر شدیم؛امّا ایمان به هنگام عذاب سودی برای آنان نداشت. فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا ...[4]

پیام ها:

1-مناطقی که با قهر الهی نابود شدند،بسیار است. «وَ کَمْ»

2-از تجربیّات تلخ دیگران،عبرت بگیریم. «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها»

3-قرآن با بیان هلاکت قریه ها به جای هلاکت مردم،عظمت عذاب را بیان می کند. «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها»

4-کیفرهای الهی مخصوص قیامت نیست،ممکن است در دنیا هم نمونه هایی از آن را ببینیم. «وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها»

5-هر کس غیر خدا را سرپرست گرفت،منتظر قهر الهی باشد. وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ... وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها

6-از سنّت های الهی،نابود کردن امّت ها به خاطر نافرمانی و تبعیّت از دیگران است. وَ لا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ... وَ کَمْ مِنْ قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها

7-اراده ی خداوند،همه چیز را دگرگون می کند. «أَهْلَکْناها»

8-قهر الهی،گاهی ناگهانی است و روز و ساعت مشخّص و فرصتی برای فکر و چاره جویی ندارد. «بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ»

9-عذاب به هنگام استراحت،غافلگیرانه وتلخ تر است. «بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ»

10-بسیاری از شعارها در زمان رفاه است،هنگام خطر،کسی حرفی برای گفتن ندارد. فَما کانَ دَعْواهُمْ ...

11-حوادث و خطرها،غرور را می شکند و پرده های غفلت را کنار زده و وجدان ها را بیدار می سازد. «إِلاّ أَنْ قالُوا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ»

12-اگر امروز با اختیار خضوع نکردید،روزی به اجبار کرنش خواهید کرد.

«قالُوا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ»

13-سراغ غیر خدا رفتن و عدم پیروی از انبیا(که در دو آیه ی قبل بود)،ظلم است. «کُنّا ظالِمِینَ»

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ«6»

پس قطعاً از مردمی که(پیامبران)به سویشان فرستاده شدند،سؤال و بازخواست خواهیم کرد و قطعاً از خود پیامبران(نیز)خواهیم پرسید.

فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنّا غائِبِینَ«7»

پس بی شک(از هر چه کرده اند،)از روی علم برایشان بازگو خواهیم کرد، و ما(از مردم،)غایب و بی خبر نبودیم.

نکته ها:

* آیه ی قبل،مجازات دنیوی را مطرح کرد و اینجا کیفر و محاسبه ی اخروی را و با چندین تأکید حتمیّت سؤال قیامت را بیان می کند و اینکه پرسش و بازخواست، مخصوص مردم نیست،بلکه پیامبران نیز مورد سؤال قرار می گیرند. «یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ»[5]

* سؤال: در قیامت از چه می پرسند؟

الف:از نعمت ها. «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»[6]در روایات متعدّدی،رهبری و ولایت را نیز از مصادیق نعمت مورد سؤال در آیه برشمرده اند[7]

ب:از قرآن و اهل بیت علیهم السلام.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«از مردم سؤال می شود که با قرآن و اهل بیت من چگونه عمل کردید؟»،«ثمّ اسألهم ما فعلتم بکتاب اللّه و باهل بیتی»[8]

ج:از رفتار و کردار. «لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ. عَمّا کانُوا یَعْمَلُونَ»[9]

د:از اعضا و جوارح. «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»[10]

ه:از پذیرش و عدم پذیرش رسولان. یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ ...[11]

چنانکه در جای دیگر از رهبران دینی نیز در مورد برخورد مردم با آنان سؤال می شود. یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا أُجِبْتُمْ ...[12]

و:از عمر و جوانی که چگونه سپری شد.

ز:از کسب و درآمد.چنانکه در روایات می خوانیم:در روز قیامت انسان از چهار چیز به خصوص سؤال و بازخواست می شود:«شبابک فیما أبلیته و عمرک فیما أفنیتَه و مالک ممّا اکتسبته و فیما أنفقتَه»،[13]در مورد عمر و جوانی که چگونه آن را گذراندی و درباره ی مال و دارایی که چگونه به دست آوردی و در چه راهی مصرف کردی.

سؤال: این آیات بیان می کند که سؤال از همه کس حتمی است؛امّا در بعضی آیات از جمله آیه 39 سوره ی الرّحمن آمده که در آن روز،از هیچ انس و جنّی در باره ی به گناهانشان سؤال نمی شود، «فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ» این آیات چگونه قابل جمع است؟

پاسخ: در قیامت،مواقف و ایستگاه ها متعدّد است و هر موقفی صحنه ای خاص دارد؛در یک موقف،بر لب ها مهر می خورد و قدرت حرف زدن ندارند.در موقفی دیگر،مهر برداشته می شود و همه به ناله و استمداد و اقرار می کنند.در موقفی دیگر از همه می پرسند،در موقفی نیز سکوت حاکم است و سؤالی نمی شود.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«کُلّکم راع و کُلّکم مسؤل عن رَعیّته فالامام یسأل عن النّاس والرّجل یسأل عن أهله و المرأه تسأل عن بیت زوجها و العبد یسأل عن مال سیّده»همه ی شما مسئول زیردستان خود هستید و باید پاسخگو باشید؛امام از امتش، مرد از همسرش، زن از رفتار در خانه ی همسرش و بنده از مال ودارایی مولایش. همچنین فرمودند:خداوند از من نیز سؤال می کند که آیا ابلاغ رسالت کردم یا نه؟[14]

پیام ها:

1-در روز قیامت،هم از رهبران سؤال می شود،هم از امّت ها(جنّ و انس)،هم از نیکان،هم از بدان،هم از علما وهم از پیروان آنها. «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ»

2-سؤال در قیامت،نوعی استشهاد و اقرار گرفتن و توبیخ است و گاهی نیز تقدیر و تشکّر،وگرنه چیزی از خدا پنهان نیست تا با سؤال،رفع ابهام شود.

فَلَنَسْئَلَنَّ ... فَلَنَقُصَّنَّ ...

3-علم خداوند،دقیق است. «بِعِلْمٍ» (نکره دلالت بر عظمت و دقّت دارد.)

4-علم خداوند با حضور و نظارت خود اوست و واسطه ای در کار نیست.

... بِعِلْمٍ وَ ما کُنّا غائِبِینَ

وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ«8»

و در آن روز(قیامت،)سنجش(اعمال بر پایه ی)حقّ است.پس هر کس کارهای سنجش شده اش سنگین باشد،پس آنان همان رستگارانند.

نکته ها:

* «میزان»،وسیله ی سنجش است و هر چیزی وسیله ی سنجش خاصّی دارد،مثلاً دیوار را با شاقول،گرمی و سردی هوا را با دماسنج،میوه را با کیلو و پارچه را با متر می سنجند، همان گونه که وسیله ی سنجش انسان های عادّی،انسان های کامل می باشند.

* میزانِ روز قیامت حقّ و حقیقت است.در آن روز هم حاکمیّت با حقّ است، «هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلّهِ الْحَقِّ»[15]هم روز حقّ است، «ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ»[16]و هم میزانِ سنجش،حقّ است. «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»

* امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه ی «وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ»[17]فرمود:«میزان،انبیا و اوصیا می باشند».[18]چنانکه در زیارت مطلقه ی حضرت امیر علیه السلام می خوانیم: «السّلام علی میزان الاعمال»اینان،معیار و میزان سنجش اعمال دیگرانند.

* حضرت علی علیه السلام فرمودند:«حسنات،موجب سنگینی میزان و سیّئات و گناهان،موجب سبکی آن است»[19]

پیام ها:

1-خداوند،خواهان رسیدن انسان به حقّ و دستیابی به عقاید و کردارهای شایسته و صحیح است. «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»

2-برای هر کس،چندین وسیله و معیار سنجش و محاسبه در کار است.

«مَوازِینُهُ»

3-توقّع سعادت و پاداش بدون عمل،بیهوده است. فَمَنْ ثَقُلَتْ ... اَلْمُفْلِحُونَ

وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ«9»

و هر کس،اعمال وزن شده اش سبک باشد،پس آنان کسانی هستند که به خود زیان زدند،زیرا(با انکار خود،)به آیات ما ستم می کردند.

نکته ها:

* «خسارت»،به معنای از دست دادن سرمایه و سود است،ولی«ضرر»،از دست دادن سود است،نه سرمایه.

پیام ها:

1-برای یک انسان،چندین وسیله ی سنجش در کار است. «مَوازِینُهُ»

2-کم داشتن عمل صالح در روز قیامت خسارت است،تا چه رسد به نداشتن آن.

وَ مَنْ خَفَّتْ ... خَسِرُوا

3-دنیا همانند بازاری است که ایمان،«سود»آن و انکار و کفر،«خسارت»آن است. آری نادیده گرفتن استدلال و دعوت انبیا،در حقیقت محو کردن فطرت و جوهره ی انسانیّت و ظلم به خویشتن است. «خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»

4-بی اعتنایی و انکار آیات الهی،ظلم به آنهاست. «کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ» آری به جا نیاوردن حقّ هر چیز و رعایت حقوق و حدود آن را نکردن،ظلم به آن است و نتیجه ی ظلم،خسارت و نابودی است.

وَ لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ«10»

و همانا در زمین به شما تمکّن دادیم و برای شما در آن،(انواع)وسایل زندگی را فراهم ساختیم،(امّا شما)اندک شکرگزاری می کنید.

پیام ها:

1-یادآوری و توجّه به نعمت های الهی،زمینه ی شکوفایی معرفت و محبّت و تسلیم خدا شدن است. «وَ لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ»

2-حقّ بهره گیری از امکانات زمین،برای همه ی انسان هاست ومخصوص گروه خاصّی نیست. «مَکَّنّاکُمْ فِی الْأَرْضِ»

3-آفرینش زمین و شرایط آن(از نظر گردش،حرارت،نور،جذب و دفع آبها و گیاهان، قبول فضولات و تحویل سبزی ها و میوه ها و...)به گونه ای است که انسان می تواند در آن نیازمندی های خود را برطرف کند. «مَکَّنّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ»

4-قوانین حاکم بر طبیعت،به نوعی است که انسان می تواند بر آن سلطه داشته باشد و آن را در اختیار بگیرد.اگر خداوند آن را رام نمی ساخت،بشر به تنهایی قدرت مهار کردن و بهره گیری از آن را نداشت. «مَکَّنّاکُمْ»

5-زمین،در اختیار و مسخّر انسان قرار داده شده تا به رشد و کمال برسد و معیشت خود را تأمین کند. مَکَّنّاکُمْ ...سعدی می گوید:

ابر و باد و مه خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

6-نعمت ها باید زمینه ساز شکر باشد،نه عامل غفلت و عیّاشی. «تَشْکُرُونَ»

7-انسان ناسپاس است و قرآن،مکرّر از کم سپاسی مردم و غفلت و بی ایمانی غالب آنان سخن گفته است. «قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ»

وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَهِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السّاجِدِینَ«11»

و همانا ما شما را آفریدیم،سپس به صورت بندی و چهره نگاری شما پرداختیم،آنگاه به فرشتگان گفتیم:برای آدم سجده کنید.پس همه سجده کردند،جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.

نکته ها:

* در آیه ی قبل،قدرت مادّی و سلطه ی انسان بر زمین مطرح بود،ولی در این آیه به مقام معنوی انسان اشاره شده که همه ی فرشتگان بر او سجده کرده اند.

* وقتی همه ی فرشتگان فرمانبردار خدایند و بر آدم سجده کردند،دریغ است که انسان فرمان نبرد و برای خدا سجده نکند.

همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار

شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

* در این آیه،دوبار همه ی انسان ها مخاطب قرار گرفته اند، وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ... صَوَّرْناکُمْ امّا سجده برای حضرت آدم علیه السلام ذکر شده است،شاید اشاره به این باشد که همه ی انسان ها استعداد مسجود ملائکه شدن را دارند.

* از این آیه تا 14 آیه ی بعد،به داستان حضرت آدم علیه السلام مربوط می شود.

* مردی یهودی از حضرت علی علیه السلام سؤال کرد:«خداوند به ملائکه فرمود بر آدم سجده کنند، آیا از پیامبر اسلام نیز چنین احترامی کرده است؟»حضرت فرمود: «خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله فضیلتی بالاتر از این داد،خداوند با آن عظمتی که دارد همراه تمام فرشتگان،بر محمّد صلی الله علیه و آله صلوات می فرستد و صلوات مؤمنان بر پیامبر را عبادت خود خوانده است».[20]

پیام ها:

1-آفرینش انسان،در چند مرحله انجام گرفته است. «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ»

2-در انسان،استعداد و لیاقت رسیدن به مقامی است که مسجود فرشتگان شود.

«اسْجُدُوا لِآدَمَ»

3-سجده برای غیر خدا،اگر بر اساس فرمان خدا باشد،شرک نیست. قُلْنا ...

اسْجُدُوا لِآدَمَ

قالَ ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ«12»

(خداوند به ابلیس)فرمود:وقتی که من(به سجده)فرمانت دادم،چه چیز تورا از سجده کردن باز داشت؟(شیطان)گفت:من از او بهترم،مرا از آتش و او را از گِل آفریدی.

نکته ها:

* دلیل سجده ی فرشتگان بر آدم،فرمان خداوند و لیاقت ذاتی انسان بود نه جنسیّت و ساختمان وجودی او.

* شیطان در مقام توجیه نافرمانی خود،با مغلطه و قیاسی نابجا ادّعا کرد:من از آدم برترم، زیرا من از آتشم و آدم از خاک،گرچه هرکدام منشأ اثری خاص می باشند؛امّا در حقیقت او با این ادّعای غلط،به جای اطاعت از فرمان خداوند حکیم وتوجّه به جایگاه آدمی نزد خداوند،

«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»[21]و نادیده گرفتن روح الهی در انسان، «نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی»[22]در مقابل فرمان خداوند گردنکشی کرد.چنانکه بسیاری از ما نیز در بسیاری موارد،احکام و دستورات دینی را بدون توجّه به حکمت و فلسفه ی آن،به ظاهر با عقل خود می سنجیم و چون دلیل آشکاری برای آن نمی یابیم،آن را نمی پذیریم و بدان بی اعتنا می شویم،یا در برخی موارد از مقایسه ی موضوعاتِ متشابه با یکدیگر،حکم یکسانی برای همه ی آنها صادر می کنیم.لذا قیاس در استنباط احکام جایز نیست و امام صادق علیه السلام همواره از قیاس های ابوحنیفه به شدّت انتقاد می کرد.[23]

پیام ها:

1-قبل از صدور حکم،محاکمه و بازپرسی لازم است. «قالَ ما مَنَعَکَ»

2-شیطان،پایه گذار نافرمانی و گناه است. ما مَنَعَکَ ... إِذْ أَمَرْتُکَ چون اوّلین نافرمانی توسّط او صورت گرفت.

3-عقاب بدون بیان قبیح است و تا حکمی و مطلبی بیان نشده،بازخواست و مجازات نمی توان کرد. قالَ ما مَنَعَکَ ... إِذْ أَمَرْتُکَ

4-شیطان در برابر خدا ایستاد،نه در برابر حضرت آدم. «إِذْ أَمَرْتُکَ» چنانکه در آیه ی دیگر می خوانیم: «فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»[24]

5-شیطان نیز همچون انسان دارای تکلیف و اختیار است. ما مَنَعَکَ أَلاّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ ...

6-میزان،اطاعت امر خداست.سنّ و نژاد و سابقه و...هیچ کدام معیار نیست. إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ ...

7-در قضاوت،به مجرمان نیز فرصت اظهارنظر بدهیم. «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»

8-نادیده گرفتن جنبه ی ملکوتی انسان و تنها چشم دوختن به جسم او که مرام و مسلک مادّیون می باشد،شیطان صفتی است. «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»

9-خودبرتربینی می تواند مخلوق را به جبهه گیری در مقابل خالق وادار کند. «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»

10-قبول خالقیّت خدا به تنهایی کافی نیست،اطاعت و تسلیم هم لازم است.

خَلَقْتَنِی ... خَلَقْتَهُ شیطان،خالقیّت خدا را پذیرفته بود،ولی از او اطاعت نکرد.

11-نژادگرایی،از ارزشهای شیطانی است. «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ»

12-شیطان در برابر فرمان روشن و صریح خداوند،به سلیقه شخصی خود عمل کرد و به اصطلاح،اجتهاد در برابر نص نمود. إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ ... خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ ...

13-شیطان،از روش قیاس استفاده کرد که اساس علمی ندارد،بلکه بر مبنای گمان است. «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»

قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ«13»

(خداوند به شیطان)فرمود:از این(جایگاه)فرودآی! تو را نرسد که در آن جایگاه تکبّر کنی،پس بیرون شو! قطعاً تو از خوار شدگانی.

نکته ها:

* حضرت علی علیه السلام فرمودند:«از سرنوشت ابلیس عبرت بگیرید که با سابقه ی شش هزار سال عبادت که معلوم نیست سال های دنیوی(365 روز)بوده یا سال های اخروی(که یک روزش برابر پنجاه هزار سال دنیوی است)،چگونه با یک لحظه تکبّر و فخرفروشی سقوط کرد».[25]

* رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«در قیامت،متکبّران به خوارترین صورت محشور شده، زیر پای اهل محشر لگدمال می شوند».[26]در روایت دیگری فرمودند: «هرکس تواضع و فروتنی کند،

خداوند او را بالا برد و هرکس تکبّر و گردنکشی کند خداوند او را خوار و پست گرداند».[27]

همچنین در روایت آمده است:«ریشه ی کفر سه چیز است:حرص،حسد و تکبّر».[28]

پیام ها:

1-تکبّر،نه تنها برای افراد عادّی خطرناک است،بلکه برای آنان که مقام عالی دارند و همنشین فرشتگان در ملأ اعلی هستند و سال ها و قرن ها سابقه ی عبادت دارند نیز خطر دارد. «فَاهْبِطْ ،فَاخْرُجْ»

2-نه علم و شناخت شیطان به خدا،نجات بخش است و نه عبادت های طولانی او،بلکه راه نجات،تسلیم است. «تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ»

3-تکبّر در برابر فرمان خداوند،سبب حبط و نابودی عمل می شود. فَاهْبِطْ ...

فَاخْرُجْ

4-گاهی یک لحظه تکبّر در برابر فرمان خداوند،سبب سقوط دائمی است.

«تَتَکَبَّرَ فِیها فَاخْرُجْ»

5-نتیجه ی تکبّر و خودبزرگ بینی،کوچکی و خواری است.آری،نتیجه ی گفتن «من بهترم»، «أَنَا خَیْرٌ» ،شنیدن جوابِ «فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ» است.

قالَ أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ«14»

(ابلیس،به جای توبه و عذرخواهی)گفت:تا روزی که مردم برانگیخته می شوند،مرا مهلت بده!

قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ«15»

نکته ها:

* خواسته ی ابلیس،مهلت تا روز قیامت بود و این آیه مشخّص نمی کند که تا چه زمانی به او مهلت داده شد؛امّا از آیه 38 سوره ی حجر و آیات 80 و 81 سوره ی«ص»استفاده می شود که تنها برای مدّتی طولانی به او مهلت داده شد،نه تا روز قیامت: «إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ. إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» برخی می گویند:شیطان تا وقتی که خدا صلاح بداند، زنده است.[29]

* سؤال: چرا خداوند به ابلیس مهلت داد؟

پاسخ: مهلت دادن به بدکاران،از سنّت های الهی و در مسیر آزمایش و امتحان انسان است، علاوه بر آنکه باید اسباب خیر و شر فراهم باشد و انسان با اختیار،راهی را انتخاب کند.زیرا ابلیس انسان را مجبور به انحراف نمی کند و تنها وسوسه می کند، چنانکه در آیه ی 22 سوره ی ابراهیم آمده است. «وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی» گفت أنظرنی الی یوم الجزاء کاشکی گفتی که تب یا ربّنا

پیام ها:

1-ابلیس هم از خواسته ی خود مأیوس نبود. «قالَ أَنْظِرْنِی»

2-شیطان نیز می داند که عمر،به اراده و به خواست خداست. «قالَ أَنْظِرْنِی»

3-هر عمر طولانی ارزشمند نیست،شیطان هم عمر طولانی دارد. «أَنْظِرْنِی إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»

4-ابلیس،هم آفریدگار را می شناخت، «خَلَقْتَنِی» هم معاد را قبول داشت. «یَوْمِ یُبْعَثُونَ»

5-گاهی خواسته ی کافران هم پذیرفته می شود. «قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ»

قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ«16»

(شیطان)گفت:پس به خاطر آنکه مرا گمراه کردی! من هم برای(فریب دادن)آنان حتماً بر سر راه راست تو(به کمین)خواهم نشست.

ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ«17»

سپس از روبرو و از پشت سر و از راست و چپشان بر آنان می تازم و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت.

نکته ها:

* در حدیث می خوانیم:آن هنگام که شیطان سوگند خورد از چهار طرف در کمین انسان باشد تا او را منحرف یا متوقّف کند،فرشتگان از روی دلسوزی گفتند:پروردگارا! این انسان چگونه رها خواهد شد؟خداوند فرمود:«دو راه از بالای سر و پایین باز است و هرگاه دست به دعا بر دارد،یا صورت بر خاک نهد،گناهان هفتاد ساله اش را می بخشایم».[30]

* همین که حضرت آدم از تسلّط شیطان بر انسان آگاه شد،روبه درگاه خدا آورده و ناله زد.

خطاب رسید:«ناراحت نباش،زیرا من گناه را یکی و ثواب را ده برابر حساب می کنم و راه توبه هم باز است».[31]

* امام باقر علیه السلام فرمود:«ورود ابلیس از پیشِ رو بدین شکل است که امر آخرت را برای انسان ساده و سبک جلوه می دهد،و از پشت سر به این است که ثروت اندوزی و بخل و توجّه به اولاد و وارث را تلقین می کند و از طرف راست با ایجاد شبهه،دین را متزلزل و تباه می سازد و از طرف چپ،لذّات و شهوات و منکرات را غالب می کند».[32]

* شیطان اگر بتواند،مانع ایمان انسان می شود و اگر نتواند،راه های نفاق و ارتداد را می گشاید و اگر موفّق نشود،با ایجاد شک و تردید و وسوسه،انسان را به گناه سوق می دهد تا از ایمان و عبادتش لذّت نبرد و کار خیر برایش سنگین و با کراهت جلوه کند.

در روایات متعدّدی،صراط مستقیم،به اهل بیت علیهم السلام و ولایت علی علیه السلام تعبیر شده است.[33]

پیام ها:

1-نافرمانی و گناه خود را به تقدیر و قضا و قدر الهی نسبت دادن،کاری شیطانی است. «قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی»

2-ابلیس مهلت خواست تا انتقام بگیرد،نه آنکه توبه کند. أَنْظِرْنِی، لَأَقْعُدَنَّ ...

3-ابلیس به جای تشکّر از خداوند،گستاخی کرد. إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ ،لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ ...

4-شیطان،انسان را موجودی منفعل و اغواپذیر می داند. لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ ...

5-شیطان،دشمن قسم خورده انسان است. لَأَقْعُدَنَّ ...چنانکه در جای دیگر می گوید: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»[34]

6-ابلیس نیز اقرار دارد که راه مستقیم راه خداوند است. «صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ»

7-شیوه های اغفال ابلیس،متعدّد و مختلف است. مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ ...

8-شیطان،هم صراط مستقیم را می شناسد، «صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» هم راه های وسوسه و هجوم و غلبه را، لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ ...هم شاکران و ناسپاسان را. «وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ»

9-هدف وآرزوی شیطان،ناسپاسی انسان است. «وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ» بنابراین پیروی از شیطان،ناسپاسی از خداست وانسان سپاسگزار،در راه مستقیم است.

قالَ اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُماً مَدْحُوراً لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ«18»

(خدا)فرمود:از این جایگاه،با ذلّت و سرشکستگی بیرون رو! سوگند یاد می کنم که هر کس از آنها پیرو تو شود،به یقین دوزخ را از همه ی شما پر خواهم کرد.

نکته ها:

* شگفتا که یک لحظه تکبّر وخودبرتربینی «أَنَا خَیْرٌ» ،چه عواقبی دارد! فَاهْبِطْ ،فَاخْرُجْ ، إِنَّکَ مِنَ الصّاغِرِینَ ...این همه تحقیر و سقوط،متوجه متکبّر می شود،چون به جای عذرخواهی،تصمیم گرفت که نسل بشر را گمراه کند.

* «مَذوم»از ریشه ی«ذئم»،به معنای عیب شدید است.«مَدحور»از«دحر»،به معنای بیرون راندن همراه با ذلّت است.

* ابوحنیفه سه عقیده داشت که آنها را القا می کرد؛یکی اینکه تمام افعال بندگان،فعل خداوند است و آنان در کارهایشان مجبورند،دوم آنکه خدا قابل دیدن است و سوم آنکه شیطان را به آتش نمی توان سوزاند،زیرا آتش در آتش تأثیرگذار نیست.

بهلول شاگرد امام صادق علیه السلام در محکومیّت و بطلان عقاید او،کلوخی برداشت و بر سر او زد.وقتی شکایت نزد خلیفه برد و علّت را جویا شد،بهلول گفت:«به اقرار خودش، خدا این کار را انجام داده و من تقصیری ندارم.علاوه بر آنکه او دروغ می گوید که سرش درد می کند، زیرا اگر دردی وجود دارد باید آن را نشان دهد و دیگر اینکه انسان از خاک است و خاک در خاک(کلوخ در انسان)،تأثیرگذار نیست!»[35]

پیام ها:

1-گرچه ابلیس در مسیر راه مستقیم کمین کرده و دائماً وسوسه می کند،ولی گنهکار خود به دنبال شیطان می رود و جهنّمی می شود. «لَمَنْ تَبِعَکَ»

2-منحرفین به قدری زیادند که دوزخ را پر می کنند، «لَأَمْلَأَنَّ» ولی افراد سالم و پاک و سپاسگزار کم هستند،چنانکه در آیه 10 خواندیم: «قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ»

3-پیروی از شیطان،موجب همنشینی با او در جهنم است. «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ»

وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّهَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَهَ فَتَکُونا مِنَ الظّالِمِینَ«19»

و ای آدم! تو و همسرت در آن باغ(بهشت گونه)ساکن شو و از(هرگونه و هرچه و) هرجا خواستید بخورید،و(لی)نزدیک این درخت نشوید که از ستمکاران(بر خویش) خواهید شد.

نکته ها:

* مشابه این آیه،در سوره ی بقره آیه ی 35 نیز گذشت.

* امام رضا علیه السلام در مورد این که درختی که مورد نهی قرار گرفت آیا گندم است یا انگور و یا چیز دیگری است،می فرماید:«چون درختان بهشتی میوه های متنوّعی می دهد،تمام اقوال را شامل می شود».[36]

* خداوند اراده کرده بود که انسان به عنوان خلیفه ی او در روی زمین زندگی کند، «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً»[37]و برای نشان دادن این شایستگی به دیگران،حقایقی را به انسان تعلیم داد،آنگاه دستور سجده بر او را داد و در بهشت قرارش داد و سپس اوّلین تکلیف را به او فرمان می دهد و موضوع تعهّد و مسئولیّت و اختیار شروع می شود و پس از آن مجازات تخلّف از تکلیف و ورود به زمین و تلاش برای تکامل صورت می گیرد و همه ی این مراحل بر پایه ی علم الهی صورت گرفت،چنانکه حضرت علی علیه السلام پس از بیان این مراحل واستقرار انسان در روی زمین می فرماید:علم خداوند در مورد او به وقوع پیوست[38]

* در این که مراد از«جنّه»و بهشتی که آدم در آن ساکن بود،چیست؟اقوال مختلفی بیان شده است؛ بعضی آن را همان بهشت موعود می دانند و خلود و جاودانگی در آن را از آنِ کسانی می دانند که به واسطه ی عمل و جزا داخل آن شده اند،و در مورد غیر آن چنین نیست، چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله در شب معراج وارد آنجا شد و برگشت؛ امّا امام صادق علیه السلام فرمود:

«بهشت آدم،یکی از باغهای دنیا بوده است». [39]زیرا در بهشت موعود،امر و نهی و تکلیف وجود ندارد.

پیام ها:

1-ابتدا موارد مجاز و راه های صحیح را باز کنید،سپس موارد ممنوع را گوشزد کنید. فَکُلا ... لا تَقْرَبا

2-نزدیک شدن به حرام و مناطق ممنوعه ی احکام الهی،آلودگی به گناه را به دنبال دارد. لا تَقْرَبا ... فَتَکُونا ...

3-با بودن راه مجاز «فَکُلا» ،راه ممنوعه رفتن ظلم است. «فَتَکُونا مِنَ الظّالِمِینَ»

فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَهِ إِلاّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ«20»

پس شیطان،آن دو(آدم و همسرش)را وسوسه کرد تا آنچه را از زشتی (عورت)شان از آن دو مخفی بود،برایشان آشکار سازد و گفت:

پروردگارتان شما را از(خوردن)این درخت نهی نکرده مگر برای این که مبادا دو فرشته شوید یا از جاودانان شوید(و حیات ابدی بیابید).

نکته ها:

* شیطان،آدم و حوا را وسوسه می کرد که اگر از این درخت،بخورید،فرشته شده یا ابدی می شوید و خداوند چون نمی خواهد شما به این مقام برسید،دستور داد که از آن نخورید.

* در اینکه چرا حضرت آدم نهی خداوند را نادیده گرفت و از درخت ممنوعه خورد،ذیل آیه 21 پاسخ داده است که نهی در اینجا عنوان کراهت دارد،نه تحریم،و مانند نهی پزشک از یک غذا برای بیمار می باشد که اگر بیمار آن غذا را بخورد به زحمت می افتد و آثار و عوارض مربوط به خود را دارد،نه آنکه حرام باشد.

* از امام صادق علیه السلام سؤال شد:آیا ملائکه افضل هستند یا بنی آدم؟آن حضرت روایتی را از حضرت علی علیه السلام نقل کردند.فرمود:«خداوند ملائکه را از عقل بدون شهوت و حیوانات را با شهوت بدون عقل آفرید؛امّا انسان را با ترکیبی از عقل و شهوت آفرید،اگر عقل انسان بر شهوتش غالب شود،از ملائکه برتر است و اگر شهوتش برعقلش غالب شود،از حیوانات پست تر است».«فمَن غلب عقله شهوتَه فهو خیر من الملائکه و من غلب شهوته عقله فهو شرّ من البهائم».[40]

آدمیزاده طرفه معجونی است

کز فرشته سرشته و از حیوان

گر کند میل این،شود به از این

ور کند میل آن،شود پس از آن

آری خوبی ها ودرجات آدمیان متفاوت و دارای مراتبی است،چنانکه در ملائک نیز چنین است،پس هر انسانی را نمی توان گفت از همه ی ملائکه برتر است و یا بالعکس.[41]

* خداوند،شیطان را با ماهیّتی پلید نیافریده است،بلکه او را موجودی قابل تکامل آفرید و در گذرگاه هستی هدایت کرد و این شیطان بود که خود را منحرف و پلید ساخت،وگرنه اگر ماهیّت او پلید بود،اشتغال به تسبیح و تقدیس،که سالها بدان مشغول بود،معنا نداشت.

همان گونه که خداوند فرعون و ابن ملجم را آنگونه خلق نکرد،بلکه آنان نیز شایستگی رشد و اعتلای انسانی را داشته اند،ولی به اختیار خود منحرف شده اند.[42]

* سؤال: چرا خداوند شیطان را بر انسان مسلّط کرد؟

پاسخ: رابطه ی شیطان با انسان و امکان تأثیر او در آدمی،بیشتر و زیادتر از تأثیر غرائز حیوانی در انسان نیست.خداوند در مقابل آن غرائز،اندیشه و تعقّل و وجدان را عطا فرموده و بهترین وسیله ی تعدیل و تنظیم غرائز را در اختیار آدمی قرار داده است.

علاوه بر آنکه شیطان،بر انسان سلطه ندارد واراده و اختیار را از انسان نمی گیرد،چنانکه خودش می گوید: «ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ»[43]

کار او کمک به غرائز حیوانی است و اگر بخواهد تأثیری بگذارد،مجبور است با یکی از قوای درونی یعنی غرائز و توهّمات و وسوسه ها وارد شود که در مقابل آنها دو نیروی عقل و وجدان همواره انسان را به خیرات و نیکی ها دعوت می کنند.[44]

پیام ها:

1-شیطان،حتّی خوبان را هم رها نمی کند. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا» امّا هیچ سلطه ای بر مخلصین ندارد. «إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» [45]

2-نهایت کار شیطان،وسوسه است نه اجبار،نشان دادن راه انحرافی است،نه اصرار. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا»

3-نتیجه ی گناه کردن و خلاف،رسوایی است. لِیُبْدِیَ ... سَوْآتِهِما

4-رسوایی،کشف حجاب و برهنگی،از اهداف شیطان است. لِیُبْدِیَ ... ما وُورِیَ

5-شیطان از راه آرزوها،انسان را فریب می دهد. ما نَهاکُما رَبُّکُما ... إِلاّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ (آرزوی انسان،زندگی ابدی در فضایی آرام و فرشته گونه است،لذا شیطان گفت:اگر از آن درخت بخورید،به آرزوی خود رسیده و زندگی دائم و به دور از مزاحمت و اضطراب خواهید داشت،و با استفاده از غرائز و تمایل انسان به رفاه و ابدیّت،او را وسوسه کرد.)

وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحِینَ«21»

و(شیطان برای آن که وسوسه اش تأثیر کند،)برای آن دو سوگند یاد کرد که به راستی من از خیرخواهان شمایم.

نکته ها:

* حضرت آدم وهمسرش در آغاز به ابلیس اعتمادی نداشتند و شیطان برای جلب اعتماد آنها سوگند یاد کرد و بر آن نیز تأکید نمود.[46] امام رضا علیه السلام فرمود:«آدم و حوّا تا آن زمان سوگند دروغ به خدا را نشنیده بودند و به همین دلیل به او اعتماد کردند و از آن درخت خوردند.البتّه این عمل قبل از نبوّت حضرت آدم بود و نهی تحریمی و گناه کبیره ای که مستحقّ آتش باشد نبوده است».[47]بنابراین اوّلین سوگند دروغ،از شیطان بوده است.

* قرآن می فرماید:«منافقان نیز اهل سوگند دروغ اند».[48]و کسی که پی درپی سوگند می خورد،نمی تواند لایق رهبری جامعه نیست. «لا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ»[49]

پیام ها:

1-سوگند دروغ،کاری شیطانی است. «قاسَمَهُما»

2-به هر سوگندی نباید اطمینان کرد. «قاسَمَهُما»

3-دشمن،از اعتقادات و باورهای ما به نفع خود سود می برد. «قاسَمَهُما»

4-گاهی دشمن با ظاهری دلسوزانه و ادّعای خیرخواهی،در اعتقادات ما نفوذ می کند و ضربه می زند. «إِنِّی لَکُما لَمِنَ النّاصِحِینَ» برادران یوسف نیز برای از بین بردن یوسف و جدا کردن او از پدرشان به ظاهرسازی پرداخته و به او گفتند:«إِنّا لَهُ لَناصِحُونَ»[50]

فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ وَ ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَهِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ«22»

پس شیطان آن دو را با فریب و حیله به سقوط(و پرتگاه گناه)کشاند،پس چون از آن درخت(نهی شده)چشیدند،زشتی برهنگی شان برای آنان آشکار شد و به(پوشاندن خویش با) چسباندن برگ درختان بهشت بر خود پرداختند و خداوند ندایشان داد:آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که شیطان برای شما دشمنی آشکار است؟!

نکته ها:

* «دلی»از«تدلیه»،به معنای نزدیک کردن است و اشاره به دلو و طناب برای وصول و رسیدن به هدفی است.گویا ابلیس با طناب غرور،آنها را به چاه فریب انداخت.

* «یَخْصِفانِ» از«خصف»،به معنای جمع کردن،دوختن و وصله کردن است.

* خطاب خداوند با کلمه ی«ندا»آمده است، «ناداهُما» ،ندا برای خطاب دور است،گویا آدم و همسرش با خوردن از درخت نهی شده،از قرب خدا دور شدند.

* عدّه ای از مفسّران مانند سید مرتضی،طبرسی و ابوالفتوح رازی می گویند:اخراج حضرت آدم از بهشت و آمدن به زمین،از باب مصلحت بود نه از جهت عقوبت و جزا.[51]

پیام ها:

1-زن و مرد،هر دو در تیررس وسوسه ی شیطانند. «فَدَلاّهُما»

2-حربه ی شیطان،فریب و غرور است. «بِغُرُورٍ»

3-تمایل به وسوسه های شیطان،همچون دستیابی به طنابی سست و کوتاه و سقوط در چاه گناه است. «فَدَلاّهُما»

4-توجّه نکردن به فران ها و ارشادات الهی مهم است،چه کم باشد چه زیاد. «فَلَمّا ذاقَا» در ارتکاب گناه،کوچک و بزرگ مطرح نیست،مهم گستاخی انسان است.لذا گاهی گناه اندک نیز باعث رسوایی وسقوط انسان می شود.

5-برهنگی،نوعی کیفر الهی است،(نه نشانه ی کمال و تمدّن). «فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَهَ

بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما...»

6-گاهی سقوط گام به گام است؛ابتدا ایجاد فکر انحرافی، «فَدَلاّهُما بِغُرُورٍ» سپس انجام منهیّات و خوردن چیزهای ممنوع، «فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَهَ» و آنگاه سقوط و برهنگی. «بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما»

7-زشتی برهنگی و کرامت پوشش،جزو فطرت انسان است. «وَ طَفِقا یَخْصِفانِ»

8-پوشش ارزش است،گرچه با ساده ترین وسیله باشد. «وَرَقِ الْجَنَّهِ»

9-احکام و اوامر ونواهی و هشدارهای خداوند همواره در جهت رشد و تربیت انسان است. «ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما»

10-حضرت آدم و حوّا پس از خوردن از آن درخت ممنوعه،از جایگاه عالی خود دور شدند. «تِلْکُمَا الشَّجَرَهِ» و نفرمود:«هذِهِ الشَّجَرَهَ»

11-خداوند بدون اتمام حجّت،کسی را توبیخ نمی کند. أَ لَمْ أَنْهَکُما ... أَقُلْ لَکُما

12-در مسیر راه خدا،لازم است دشمنان را بشناسیم. «عَدُوٌّ مُبِینٌ»

13-با آنکه دشمنی شیطان آشکار است؛امّا انسان از خطر و دشمنی او غافل می شود. «عَدُوٌّ مُبِینٌ»

قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ«23»

(آدم و حوّا)گفتند:پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کردیم و اگر ما را نبخشایی و رحم نکنی،قطعاً از زیانکاران خواهیم بود.

نکته ها:

* شیطان و آدم هر دو نافرمانی کردند؛امّا شیطان نسبت به نافرمانی خود(ترک سجده)،به عدل و حکمت الهی اعتراض و استکبار کرد و برتری نژاد خود را مطرح ساخت و پشیمان هم نشد؛امّا حضرت آدم و حوّا،به کار خلاف خود اعتراف کردند و از خداوند تقاضای بخشایش کردند[52]

پیام ها:

1-در برابر ستم هایی که به خود روا می داریم باید از خداوند استمداد جوییم و آنها را جبران کنیم. قالا رَبَّنا ظَلَمْنا ...

2-آدم و حوّا،هم در تخلّف شریک بودند،هم در جبران گذشته و عذرخواهی.

«ذاقَا ،قالا رَبَّنا»

3-هرگونه خلافی،ظلم به خویشتن است،چون مخالفت با فرمان خدا مخالفت با تکامل و سعادت واقعی خود است. «ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»

4-از آداب دعا و استغفار،ابتدا اعتراف به گناه است. «قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا»

5-نخستین خواسته ی بشر از خدا،تقاضای عفو ورحمت بود. «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا»

6-مهم ترین مسأله برای گناهکار،مغفرت الهی است،سپس درخواست های دیگر. «إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا»

7-عنایت و لطف و مهربانی خدا،جلوی خسارت ابدی را می گیرد. إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا ... لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ

قالَ اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ«24»

(خداوند)فرمود:فرود آیید،بعضی از شما دشمن بعض دیگرید و تا مدّتی (معیّن)برای شما در زمین جایگاه و وسیله ی بهره گیری خواهد بود.

قالَ فِیها تَحْیَوْنَ وَ فِیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ«25»

 (او)فرمود:در این زمین زندگی می کنید و در آن می میرید و از آن(برای محاسبه ی روز قیامت،)بیرون آورده می شوید.

نکته ها:

* مخاطبان جمله ی «اهْبِطُوا» ،یا آدم و حوّا و ابلیس هستند و یا آدم و حوّا و ذریّه آنها.البتّه در یک جا ابلیس به تنهایی مورد خطاب قرار گرفته است، «فَاهْبِطْ مِنْها»[53]و در جای دیگر آدم و حوّا، «قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِیعاً»[54]که اگر جایگاه هبوط آنها یکی باشد،ممکن است «اهْبِطُوا» جمع بین آنها باشد.

* مراد از«هبوط»،آمدن به زمین است،زیرا به دنبال آن می فرماید: «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ»

* گرچه خداوند توبه ی آدم و حوّا را پذیرفت، «فَتابَ عَلَیْهِ» [55]،ولی اثر وضعی گناه باقی است.اثر وضعی آن ترک اولی و نافرمانی آدم و حوّا،خروج از آن جایگاه بهشتی و هبوط به زمین بود. «اهْبِطُوا»

پیام ها:

1-از آثار وضعی خلاف و گناه نمی توان گریخت. «قالَ اهْبِطُوا»

2-گاهی عملکرد والدین،در هبوط و سقوط نسل آنان هم اثر می گذارد. قالَ اهْبِطُوا ...

3-بهشت آدم و حوّا،مکانی غیر از زمین وبالاتر وبرتر از آن بود. «اهْبِطُوا»

4-دنیا جایگاه تنازع و تزاحم و تضادّ است و انسان ها به خاطر تزاحم منافع و غرائز،با هم درگیر می شوند. «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»

5-زندگی دنیوی و بهره وری از آن ابدی نیست. «إِلی حِینٍ»

6-انسان،پس از مرگ دوباره زنده خواهد شد. «مِنْها تُخْرَجُونَ» آدم از این ناراحت و غمگین بود که پنداشت دیگر به بهشت و زندگی جاوید نخواهد رسید، خداوند فرمود:«پس از زندگی دنیا می تواند به بهشت جاوید برسد».

7-مدّت ونهایت زندگی دنیوی برای بشر معلوم نیست.( «حِینٍ» نکره آمده است)

یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ«26»

ای فرزندان آدم! همانا بر شما لباسی فروفرستادیم تا هم زشتی(برهنگی) شما را بپوشاند و هم زیوری باشد،و(لی)لباس تقوا همانا بهتر است.آن، از نشانه های خداست،باشد که آنان پند گیرند(و متذکّر شوند).

نکته ها:

* پس از نقل داستان حضرت آدم،خداوند در این سوره چهار بار(در این آیه و آیات 27،31 و 35)،فرزندان آدم و نسل بشر را خطاب قرار داده و به اموری همچون:حفظ لباس تقوا، فریب شیطان را نخوردن،در خوراکی ها و آشامیدنی ها و تجمّلات اسراف نکردن و پذیرفتن دعوت انبیا،سفارش کرده است.

* «ریش»،به معنای پر پرندگان است که برای آنها،هم پوشش است و هم وسیله ی زیبایی، همچنین به لباسی که برای انسان نوعی زینت به حساب آید،ریش گفته می شود.

* همه ی نعمت ها به دست خداوند است و از خزینه ی غیب الهی سرازیر می شود، چنانکه خداوند می فرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»[56]هیچ چیز نیست،جز آنکه گنجینه های آن نزد ماست و جز به اندازه ی معلوم، فرو نمی فرستیم.و می فرماید: «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ»[57]، وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ..[58]..

پس مراد از نزولِ لباس از سوی خداوند،آفرینش و قرار دادن آن در اختیار انسان است.

«أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً»

* مراد از «لِباسُ التَّقْوی» ،لباسی است که بر اساس تقوا،تواضع،پاکی و پاکدامنی باشد و به هر یک از خشیت،طاعت،عفّت،حیا و عمل صالح نیز تعبیر شده است.[59]

پیام ها:

1-توجّه به نعمت های الهی،عامل عشق به خدا ودوری از غفلت است. قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ ... لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ

2-لباس،زمانی نعمت الهی است که بدن را بپوشاند. «یُوارِی سَوْآتِکُمْ»

3-گرچه در تهیّه ی لباس،علاوه بر عوامل طبیعی انسان ها نیز تلاش می کنند،ولی همه ی اینها به دست خداست. «أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً»

4-پوشش وپوشاندن کار خداست، «أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی» ،ولی برهنگی و برهنه کردن کار شیطان است. فَوَسْوَسَ ... لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما

5-لباس،نعمت الهی است، «لِباساً یُوارِی» و برهنگی و خلع لباس،کیفر گناه.

«فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما»

6-پوشش و آراستگی با پوشاک و لباس های زیبا،مطلوب و محبوب خداوند است. قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً ... وَ رِیشاً آراستن و زینت و بهره بردن از لباس های زیبا تا آنجا که به اسراف کشیده نشود،مانعی ندارد.

7-معنویّت در کنار مادّیت،تقوا در کنار زینت لازم است. «رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوی» ،و گرنه لباس می تواند وسیله ی: اسراف، تکبّر، فساد،خودنمایی،مدپرستی، شهوترانی، فخرفروشی و امثال آن شود.

8-آن گونه که در لباس مادی،پوشش عیوب،حفاظت از سرما و گرما و زیبایی مطرح است،تقوا هم عامل پوشش عیوب است،هم نگهدارنده از گناه و هم مایه ی زیبایی معنوی انسان می باشد. «لِباسُ التَّقْوی»

9-از خاک،پنبه می روید،از حیوان،پشم تولید می شود و از آب دهان کرم، ابریشم،اینها همه از آیات الهی است که می تواند مایه ی تذکّر و بیداری انسان باشد. «ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»

یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ«27»

ای فرزندان آدم! مبادا شیطان فریبتان دهد،آنگونه که پدر و مادرِ(نخستین)شما را از بهشت بیرون کرد،(با وسوسه ی خوردن از آن درخت)لباس را از تن آن دو برکند تا عورت هایشان را بر آنان آشکار سازد.همانا شیطان و گروهش شما را از آنجا که شما آنها را نمی بینید می بینند.ما شیاطین را دوستان و سرپرستان کسانی که ایمان نمی آورند قرار دادیم.

نکته ها:

* آیه ی قبل،از لباس به عنوان نعمت یاد کرد،اینجا هشدار می دهد که مواظب باشید شیطان این لباس و نعمت را از شما نگیرد.

* شیطان گرچه اهل ایمان را نیز وسوسه می کند و به لغزش می اندازد،ولی نمی تواند ولایت و سلطه ای کامل بر آنها پیدا نماید، «وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ»[60]زیرا مؤمن،با توبه و پناه بردن به خدا نجات می یابد.آری،شیطان تنها بر کافران سلطه دارد.

* از این که ما شیطان را نمی بینیم گمان نکنیم که او هم ما را نمی بیند،بلکه او در هر مکان که زمینه ی گناه فراهم باشد حاضر است و بدنبال فتنه و فریب می باشد.

پیام ها:

1-از تاریخ و سرنوشت دیگران عبرت بگیریم. «کَما أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ»

2-خود را بیمه شده و به دور از انحراف ندانیم،حضرت آدم که مسجود فرشتگان بود،با فریب شیطان از جایگاه خود دور شد. أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ ...

3-برهنگی وکشف حجاب،عامل خروج از جایگاه قرب الهی است. «فَاخْرُجْ

أَبَوَیْکُمْ ... یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما»

4-هرگونه برنامه و تبلیغاتی که به برهنگی بیانجامد،شیطانی است. لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ ... یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما

5-هدف شیطان،برهنگی زن و مرد در برابر یکدیگر است. «لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما»

6-شیطان تنها نیست،بلکه گروه و ایادی دارد. «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ» چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ»[61]

7-چون شیطان را نمی بینیم،از او غافل نباشیم و همیشه آماده باشیم. لا یَفْتِنَنَّکُمُ ... لا تَرَوْنَهُمْ زیرا فریبندگی شیطان به خاطر ناپیدایی اوست.

8-برهنگی،نشانه ی عدم ایمان و سلطه ی شیطان است. یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما ... أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ

9-سلطه ی شیطان،به خاطر اعمال خود انسان است. «أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ»

10-سنّت خداوند آن است که شیطان بر کافران و منکران حاکم شود. «إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ»

11-ایمان به خداوند،مانع ولایت و حاکمیّت شیطان بر انسان می شود. «أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ»

وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ«28»

و هرگاه کار زشتی کنند،(در توجیه آن)گویند:ما پدران خود را بر این کار یافتیم و خداوند ما را به آن دستور داده است.بگو:خداوند هرگز به کارهای زشت فرمان نمی دهد.آیا چیزی را که نمی دانید به خدا نسبت می دهید؟!

نکته ها:

* در تفاسیر می خوانیم که این آیه مربوط به برهنگی،مشرکان در حال طواف است که در جاهلیّت مرسوم بوده است.آنان این کار را به تقلید از نیاکان خود انجام می دادند؛امّا مدّعی می شدند که خداوند دستور داده اینچنین طواف کنند!

* زشتکاران از نیاکان خود تقلید می کنند و شرک خود را به خدا نسبت می دهند و می گویند:

«لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَکْنا»[62]، «لَوْ شاءَ اللّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ»[63]این خواست خداوند بوده که ما مشرک شدیم و می پنداشتند چون خدا به آنان مهلت داده،پس یا راضی به فحشا و زشتی های آنان است و یا به آن فرمان داده است.

* در این آیه،آنها ابتدا نیاکان خود را مطرح کردند، «وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا» سپس فرمان خدا را «وَ اللّهُ أَمَرَنا بِها» ،شاید به این دلیل باشد که کار نیاکان،نزد آنان مهم تر از فرمان خداست.

پیام ها:

1-توجیه گناه،بزرگ تر از خود گناه و نشانه ی سلطه و نفوذ شیطان است. أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ ... قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا چه توجیه اجتماعی (نیاکان)و چه توجیه مذهبی(امر خدا به زشتی ها).

2-پایبندی به روش زشت و غلط نیاکان و بدعت در دین،نشانه ولایت شیطان و عدم ایمان است. إِنّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ ... إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا ...

3-فساد و زشتی برخی اعمال،روشن و فطری است. «فاحِشَهً» («فاحشه»به گناهی گفته می شود که قباحت و زشتی آن روشن باشد)

4-گاهی انحرافات انسان،برای نسل های بعدی الگو می شود و منحرفان،بار گناه نسل های آینده را نیز به دوش می کشند. «وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا»

5-روش گذشتگان،همیشه ارزشمند نیست و تقلید نابجا از پیشینیان ممنوع است. «قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا»

6-خداوند در هیچ زمانی به زشتی فرمان نمی دهد. وَ اللّهُ أَمَرَنا ... إِنَّ اللّهَ لا یَأْمُرُ (پاسخ فعل ماضی را با فعل مضارع می دهد تا نشانه ی استمرار باشد)

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ«29»

بگو:پرودگارم به عدل و داد فرمان داده و اینکه نزد هر مسجدی(هنگام نماز)روی خویش را به سوی او بدارید و او را بخوانید،در حالی که دین را برای او خالص می سازید.آنگونه که شمارا در آغاز آفرید،باز خواهید گشت.

نکته ها:

* «قسط»،در برابر تبعیض است،یعنی حقّ هر کس را به خودش بدهند،نه دیگری.

* در این آیه،مفاهیم متعدّدی مطرح شده است؛تربیت «رَبِّی» ،عدالت«القسط»،عبادت «أَقِیمُوا» ،جماعت «وُجُوهَکُمْ» ،وحدت «مسجد»، دعا «وَ ادْعُوهُ» ،نیّت و اخلاص «مُخْلِصِینَ لَهُ» ،و حشر و قیامت «تَعُودُونَ» .

* مرحوم طبرسی، «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ» را امر به دعا و تضرّع خالصانه پس از نماز می داند.امام صادق علیه السلام فرمود:«تسبیح حضرت زهرا علیها السلام بعد از هر نماز،بهتر از هزار رکعت نماز است». [64]

* معاد،جسمانی است.آن گونه که ذرّات خاک،از راه غذا در شما جمع شده است، استخوان های پوسیده شما نیز در قیامت جمع می شود. «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» همان قدرتی که شما را از یک سلّول و اسپرم آفرید،بقایای شما را هم می تواند در قیامت احیا کند.در روایتی نیز می خوانیم که مراد از «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» ،یعنی بر همان اعتقادی که مرده اید برانگیخته می شوید؛مؤمن بر ایمان و کافر بر کفر.«المؤمن علی ایمانه و الکافر علی کفره» [65]

* در حدیث می خوانیم:«در قیامت مردم عریان و پابرهنه محشور می گردند»[66]همانند روزی که از مادر متولّد شده اند.

پیام ها:

1-انسان،مأمور به قسط و عدالت است. «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ» و کردار زشت،خارج از دائره ی قسط است. لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ ... أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ

2-پایبندی خالصانه به دین،زمینه ی گسترش قسط و عدل است. «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ»

3-جلوگیری از تبعیض،در کنار عبادت مطرح است و عبادت ونماز،همراه قسط ارزش بیشتری دارد. «بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا»

4-تربیت صحیح،در نظامِ عادلانه است و قسط،از شئون ربوبیّت الهی. «أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ»

5-دین،دربردارنده ی ابعاد اجتماعی،عبادی و اعتقادی انسان است. أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقِیمُوا ... وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ

6-مسجد،پایگاه اخلاص است،نه ریا و شرک. أَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ ...

مُخْلِصِینَ

7-یکی از شرایط دعا،خلوص نیّت است. «وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ»

8-توجّه و ایمان به معاد،عامل اقامه ی قسط و اخلاص انسان است. «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»

9-آفرینش نخستین،دلیل امکان معاد است. «کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ»

فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَهُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللّهِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ«30»

(خداوند)گروهی را هدایت فرمود،و(لی)گروهی،گمراهی بر آنان سزاوار است،زیرا آنان به جای خداوند،شیطان ها را سرپرست خویش گرفته اند و می پندارند که آنان راه یافته گانند.

پیام ها:

1-هدایت کار خداست، «فَرِیقاً هَدی» ولی گمراهی،به خاطر سوء انتخاب خود ماست. «اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ»

2-تا زمانی که از خدا نبریده ایم،وسوسه های شیطان با یاد او و توبه قابل جبران است، «مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا»[67]ولی بریدن از خدا سبب افتادن در دام شیطان و سلطه ی او می شود که قابل جبران نیست. «حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَهُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ»

3-انسان آزاد است و می تواند ولایت الهی را انتخاب کند یا ولایت شیطان را.

«إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ»

4-دیدگاه منحرفان،واقع بینانه نیست،بلکه خیال پردازانه است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»

5-انحراف فکری و جهل مرکّب،(گمراه بودن ولی خود را در راه حقّ دیدن،)از بدترین انحرافات است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً. اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[68]

یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ«31»

ای فرزندان آدم! نزد هر مسجد(به هنگام نماز،لباس و)زینت های خود را برگیرید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید،همانا خداوند اسرافکاران را دوست ندارد.

نکته ها:

* شاید بتوان گفت:آنچه در قرآن با خطابِ «یا بَنِی آدَمَ» بیان می شود،مربوط به تمام انسان ها و همه ی ادیان و از مشترکات آنان است.

* قرآن به مال و فرزند،«زینت»گفته است، «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیاهِ الدُّنْیا»[69]بنابراین ممکن است آیه بیانگر این باشد که مال و فرزند خود را هنگام رفتن به مسجد همراه داشته باشید،تا با مال،به حل مشکلات اقتصادی مسلمانان بپردازید و با حضور فرزند در مساجد و جماعات،مشکلات تربیتی نسل آینده را حل کنید.

* در روایات،امام جماعتِ عادل،آراستگی ظاهر،عطر زدن ولباس زیبا پوشیدن به هنگام نماز،بلند کردن دستان به هنگام رکوع و سجود،شرکت در نماز عید و نماز جمعه،از جمله مصادیق زینت شمرده شده اند[70]

* امام مجتبی علیه السلام به هنگام نماز و حضور در مسجد،بهترین لباس خود را می پوشید و می فرمود:«انّ اللّه جمیل یحبّ الجمال فاتجمّل لربّی»،خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد، و من لباس زیبای خود را برای پروردگارم می پوشم و آنگاه این آیه را تلاوت می فرمودند[71]

* خداوند زیبایی و زینت را دوست دارد و گرنه به آن امر نمی فرمود، «خُذُوا زِینَتَکُمْ» چنانکه اسلام،آیین فطری است و انسان نیز فطرتاً از زینت لذّت می برد.

* با زینت به مسجد رفتن،احترامی است به بندگان خدا،به عبادت خدا و همچنین سبب

ایجاد جاذبه و ترغیب عملی دیگران است.

* امام صادق علیه السلام می فرماید:«اموال،ودیعه و امانت الهی در دست انسان است و مصرف باید دور از اسراف باشد»[72]

* گرچه استفاده از زینت و طعام،امری فطری و طبیعی است،ولی در شرایط خاص مانند وجود نیازمندان و محرومان،باید با آنان همدردی کرد.لذا در تاریخ می خوانیم که نوع لباس امام صادق علیه السلام که مردم در رفاه نسبی به سر می بردند با لباس امام علی علیه السلام که مردم فقیر و ندار بودند،متفاوت بود،چون شرایط اجتماعی هر کدام فرق داشت.[73]

* امام صادق علیه السلام فرمود:«کسی که رزق یک روز خود را داشته باشد،ولی قانع نباشد و از مردم سؤال و تکدّی کند،از مسرفان است»[74]

* اسراف در غذا و پرخوری،منشأ بسیاری از بیماری های جسمی و روحی و مایه ی سنگدلی و محروم شدن از چشیدن مزه ی عبادت است.چنانکه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:«المعده بیت کلّ داء»معده،کانون هر بیماری است.پزشکی مسیحی پس از شنیدن این آیه و حدیث گفت:

تمام علم طب،در این آیه و این سخن پیامبر شما نهفته است[75]

* امام صادق علیه السلام فرمودند:«آنچه باعث از بین رفتن مال و زیان رساندن به بدن باشد، اسراف است.«انّما الاسراف فیما أتلف المال و اضرّ بالبدن»[76]و در روایت دیگری می خوانیم:«آن چه در راه خدا مصرف شود هرچند بسیار زیاد باشد،اسراف نیست و آنچه در راه معصیت خدا استفاده شود،هرچند اندک باشد،اسراف است».[77]

پیام ها:

1-مسجد که پایگاه مسلمانان است،باید آراسته،زیبا و با جاذبه باشد. «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»

2-بهترین وزیباترین لباس،برای بهترین مکان است.«خذوا زینتکم عندکلّ مسجد»

3-اسلام،هم به باطن نماز توجّه دارد، «فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» [78]،هم به ظاهر آن.

«زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» آری،در اسلام،ظاهر و باطن،دنیا و آخرت بهم آمیخته است.

4-زینت،اگر چه در نماز فردی هم ارزش است؛اما در اجتماع و مسجد،حساب ویژه ای دارد. «عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ»

5-اوّل نماز،آنگاه غذا. «عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا» اوّل توجّه به روح و معنویّت،آنگاه توجّه به جسم.

6-صرفه جویی،محبوب خداوند است و بهره گیری از زینت و غذا باید دور از اسراف باشد. «وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا خالِصَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ«32»

بگو:چه کسی زینت هایی را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (همچنین) رزقهای پاکیزه ودلپسند را بر خود حرام کرده است؟بگو:این (نعمت ها)در زندگی دنیا برای مؤمنان است،(اگر چه کافران هم بهره مندند،)در حالی که روز قیامت مخصوص (مؤمنان)است.ما این گونه آیات خود را برای گروهی که می دانند به تفصیل بیان می نمائیم.

نکته ها:

* این آیه،زینت را برای انسان حلال می شمرد.قرآن،یکی از نعمت های خداوند را،زینت آسمان ها به ستارگان جهت تماشای تماشاگران می داند، «زَیَّنّاها لِلنّاظِرِینَ» [79]امّا باید علاقه ی به زینت،انسان را به هلاکت نکشد و بهره گیری از آن کنترل شده باشد،لذا قرآن،نشان دادن زینت زنان را جز برای شوهرانشان و مَحرم های آنان،حرام می داند. «لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ لِبُعُولَتِهِنَّ» [80]

* عثمان بن مظعون،خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و از تصمیم خود نسبت به اخته و مقطوع النّسل کردن خود و عزلت و فاصله گرفتن از همسر و خانواده واجتماع خبر داد.آن حضرت به شدّت او را از این کار منع کرد و فرمود:«برای کنترل شهوت،روزه بگیر و به جای ریاضت و رهبانیّتِ مردود به مسجد برو و در انتظار نماز بنشین و به جای بیابان گردی،در جبهه های جنگ و حج و عمره شرکت کن،از همسر و عطریّات استفاده کن و از اموال خود به محرومان بده و از حرام ها دوری و هجرت کن،این راه و روش من است و هر که از این روش اعراض کند و توبه نکند،فرشتگان از ورود او به حوض کوثر منع خواهند کرد».[81]

* عاصم بن زیاد نیز تصمیم گرفت شیوه ی زندگی خود را تغییر داده واز حلال ها و لذّت ها کناره گیرد.حضرت علی علیه السلام آن تفکّر را محکوم کرد،و هنگامی که از آن حضرت پرسید:

پس چرا خودتان این همه ساده زندگی می کنید؟امام در پاسخ فرمود:من رهبر جامعه ام، خداوند بر رهبران لازم کرده که سطح زندگی خود را در سطح افراد ضعیف جامعه نگهدارند و در غم دیگران شریک باشند.[82]

* حضرت علی علیه السلام در برخورد با خوارج متحجّر،هنگام اعزام نماینده ی خود ابن عبّاس به سوی آنان،به او دستور می دهد بهترین لباس ها را بپوشد و خود را معطّر و خوشبو ساخته و با اسبی زیبا نزد آنها برود.[83]

* بعضی آیه را این گونه تفسیر کرده اند که رزق و زینت دنیا،آمیخته با انواع تلخی هاست، ولی رزق و زینتِ آخرت،بی غصّه و خالص است.

پیام ها:

1-پیامبر،مسئول مبارزه با بدعت ها است. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ»

2-اسلام،با زهد نابجا وریاضت نامشروع ورهبانیّت،مخالف است. «قُلْ مَنْ حَرَّمَ»

3-اصل در بهره گیری از زینت ها و طیّبات،مباح بودن است،مگر دلیلی خاص بر حرمت آنها باشد. «مَنْ حَرَّمَ»

4-استفاده ی مناسب از زینت و ترغیب مردم به آن،ارزشمند است. «زِینَهَ اللّهِ» زیرا زینت به خدا نسبت داده شده است.

5-راه رسیدن به خدا،ترک امور حلال و طیّب نیست،بلکه استفاده ی بجا و رعایت قسط وعدل است. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ ...

6-اسلام،هماهنگ با فطرت و آیین اعتدال است،به نیازهای طبیعی پاسخ مثبت می دهد،آنچه را مفید است حلال می شمرد و از آنچه ضرر دارد نهی می کند.

مَنْ حَرَّمَ ... أَخْرَجَ لِعِبادِهِ

7-زینت،همچون غذا،مورد نیاز انسان است.(زینت در کنار خوارکی ها مطرح شده است) زِینَهَ اللّهِ ... وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ

8-هدف اصلی از آفریدن نعمت ها،استفاده بردن و برخورداری مؤمنان از آنهاست،گرچه کافران نیز بهره می برند. «قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» البتّه در جای دیگر می فرماید: «إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» [84]هرآنچه روی زمین است،زینت آن قرار دادیم تا آنان را بیازماییم که کدام یک بهتر عمل می کنند.

9-در بهره برداری از نعمت های دنیوی،مؤمن و کافر یکسانند،ولی کامیابی قیامت مخصوص مؤمنان است. «لِلَّذِینَ آمَنُوا خالِصَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ»

10-علم وعالم،جایگاه ویژه ای نزد خدا دارند. «کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ»

قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ أَنْ تُشْرِکُوا بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ«33»

(ای پیامبر!)بگو:همانا پروردگارم کارهای زشت و زننده،چه آشکار و چه پنهان،و گناه و ستم و سرکشی به ناحقّ و شریک قرار دادن چیزی برای خدا که او دلیلی بر حقّانیّت آن نازل نکرده،و نسبت دادن آنچه را نمی دانید به خداوند،(همه را)حرام کرده است.

نکته ها:

* «فواحش»جمع «فاحِشَهً» ،گناهی که زشتی آن بر همه ی افراد آشکار است،همچون زنا و چون در جاهلیّت انجام پنهانی آن را روا می داشتند،این آیه حرمت آن را تأکید می نماید.

* «اثم»،گناهی است که سقوط انسان را در پی داشته باشد و«بغی»،تجاوز به حقّ دیگران است.این آیه،انواع گناهان اعتقادی و زبانی را در بر دارد.

* در روایات،مراد از گناه باطنی،پذیرش ولایت رهبران ستمگر دانسته شده است[85]

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:«کسی که بدون علم و آگاهی حکمی صادر کند،فرشتگان آسمان و زمین او را لعن می کنند».[86]

* زراره از امام صادق علیه السلام پرسید:حجّت خداوند بر بندگانش چیست؟حضرت فرمودند:

«أن یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لا یعلمون» [87]تنها آنچه را می دانند بگویند و اگر نمی دانند، سکوت کرده و بازایستند.

پیام ها:

1-تحریم های الهی،در مسیر تربیت ورشد وتکامل انسان است. «حَرَّمَ رَبِّیَ»

2-حلال ها بسیار است،ولی حرام ها اندک و محدود که موارد آن در قرآن و روایات بیان شده است. إِنَّما حَرَّمَ ... أَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ

3-گناه،گناه است و قبح ذاتی و عقلی دارد،گرچه مردم نفهمند. «وَ ما بَطَنَ»

4-مشرکان،برای اعتقاد خود استدلالی ندارند. «لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً»

5-در تبلیغ و نهی از منکر،ابتدا راههای حلال و معروف ارائه شود،سپس نهی از منکرات و اعلام کارهای حرام.(آیه ی قبل حلال ها را بیان کرد،این آیه محرّمات را). قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَهَ اللّهِ ... إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ

6-برهان و استدلال،نوعی افاضه و لطف الهی است که بر عقل و جان القا می شود. «ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً»

7-استناد هر چیز به خداوند باید متّکی بر علم ودلیل باشد. «ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً» آری،هرگونه ادّعایی به خصوص در مورد هستی باید با دلیل و منطق باشد.

وَ لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ«34»

و برای هر امّتی اجل و سرآمدی است.پس هرگاه اجلشان فرا رسید،نه می توانند لحظه ای تأخیر اندازند و نه پیشی گیرند.

نکته ها:

* بر اساس این آیه از قرآن،نه تنها افراد،بلکه دولت ها،ملّت ها،امّت ها و تمدّن ها نیز سرآمد و أجلی دارند.

أجل چون فرو آید از پیش و پس

پس و پیش نگذاردت یک نفس

پیام ها:

1-به دنیا و عناوین آن مغرور نشویم و از حرام ها پرهیز کنیم. إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ ... لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ

2-در هستی،هیچ تحوّلی،تصادفی و خارج از تدبیر و نظم دقیق وحساب شده ی الهی نیست.برامّت ها نیز قوانینی حاکم است. «لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ»

3-فرصت و امکاناتی که در دست ماست،رفتنی است،پس تا حدّ توان، صحیح ترین استفاده را بکنیم. «لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ»

4-ستمگران،مهلت الهی را نشانه ی لطف او بر خود ندانند. «لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ» زیرا زمان آنان هم سرخواهد آمد،چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً[88]»

5-مجاهدان راه خدا،به خاطر سلطه ی طاغوتیان،گرفتار یأس نشوند.تلاش کنند،چون طاغوت ها نیز رفتنی هستند. «لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ»

6-پیوسته گروه هایی به قدرت می رسند،آزمایش می شوند و محو می گردند.

«فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»

یا بَنِی آدَمَ إِمّا یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی فَمَنِ اتَّقی وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ«35»

ای فرزندان آدم! هرگاه پیامبرانی از خودتان به سوی شما بیایند که آیات مرا بر شما بازگو کنند(از آنها پیروی کنید)،پس کسانی که تقوا و صلاح پیشه کنند،هیچ ترسی بر آنان نیست و آنان اندوهگین نمی شوند.

وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ«36»

و کسانی که آیات مارا تکذیب و از روی استکبار از آن سرپیچی،آنان همدم آتشند و همیشه در آن خواهند بود.

نکته ها:

* «خَوْفٌ» و ترس،مربوط به امور آینده و در مقابل امنیّت و آسایش است؛امّا«حزن»و اندوه، مربوط به گذشته و آنچه از دست رفته می باشد و در مقابل سرور و شادمانی است.[89]

پیام ها:

1-از سنّت های الهی،ارسال رسولان برای بیان وحی الهی است. یَأْتِیَنَّکُمْ ...

یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیاتِی

2-از راههای نفوذ و تأثیر سخن،سنخیّت پیام آور با خود مردم است. «مِنْکُمْ»

3-انسان،آزاد و دارای اختیار است و سرنوشتش در گرو گرایش و عمل خود اوست. «فَمَنِ اتَّقی وَ أَصْلَحَ»

4-متّقی،اصلاح گر و دارای فعّالیّت مثبت است،نه گوشه گیر. «اتَّقی وَ أَصْلَحَ»

5-تقوا و خودسازی باید قبل از اصلاح دیگران باشد و اصلاح گران باید خود متّقی باشند. «اتَّقی وَ أَصْلَحَ»

6-مؤمنان و پیروان واقعی انبیا،آنانند که اهل تقوا و اصلاح باشند. یَأْتِیَنَّکُمْ رُسُلٌ ...

فَمَنِ اتَّقی وَ أَصْلَحَ و نفرمود:«فمن آمن بهم»

7-آرامش حقیقی در سایه ی تقوا و اصلاح است. «اتَّقی وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ»

8-پیامد تکذیب،تکبّر و سرپیچی از انبیا،عذاب ابدی و دوزخ است.

اِسْتَکْبَرُوا ... أَصْحابُ النّارِ ... فِیها خالِدُونَ

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ أُولئِکَ یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ قالُوا ضَلُّوا عَنّا وَ شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ«37»

پس کیست ستمکارتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد،یا آیات او را تکذیب کند؟آنان بهره ی خود را از(دنیا به مقداری که در)کتاب(الهی که برای آنان نوشته شده) خواهند برد،تا آنکه چون فرستادگان ما برای گرفتن جانشان به سراغ آنان آیند، گویند: کجاست آنچه(و آنکه)به جای خداوند می خواندید؟گویند:همه از دید ما ناپدید ونابود شدند.و آنان علیه خود شهادت می دهند که کافر بوده اند.

نکته ها:

* مراد از افترا بر خداوند در آیات قرآن،معمولاً شرک به خداوند است.[90] البتّه حلال و حرام کردن چیزی بدون دلیل هم بدعت و افترای بر خداست،چنانکه تکذیب پیامبران نیز نوعی نسبت دروغ به خدا دادن است.

* در قرآن،15 مرتبه افرادی به عنوان ظالم ترین مردم معرّفی شده اند،یعنی کسانی که هم به خود و شخصیّت خود ظلم کرده اند و هم به اجتماع،و ریشه ی همه ی آنها شرک، کفر و عناد بوده است[91]

* عبارت «نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ» ،شامل رزق و روزی،حیات و مرگ،سعادت و شقاوت در دنیا و جزای اعمال و عقوبات در روز قیامت می شود که در لوح محفوظ الهی ثبت شده است.[92]

پیام ها:

1-تکذیب و افترای بر خدا و بدعت گذاری،بزرگ ترین ستم است. «فَمَنْ أَظْلَمُ»

2-هر انسانی دارای نصیب و بهره ای ثبت شده و حتمی در دنیاست. «یَنالُهُمْ نَصِیبُهُمْ مِنَ الْکِتابِ»

3-فرشتگانی مأمور قبض روح هستند. «رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ»

4-روح،تمام حقیقت انسان است. «یَتَوَفَّوْنَهُمْ» و نفرمود:«یتوفّون انفسهم»

5-انسان،با دیدن نشانه های مرگ،از خواب غفلت بیدار می شود و با مأموران قبض روح گفتگو دارد،ولی چه سود؟ یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا ... قالُوا

6-نخستین مرحله ی بازپرسی انسان،از لحظه ی مرگ آغاز می شود. «أَیْنَ ما کُنْتُمْ»

7-از نخستین سؤالها در قیامت،سؤال از معبود است. «أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَدْعُونَ»

8-غیر خدا،سرابی بیش نیست و مشرکان هنگام مرگ،به پوچی تمامی معبودها اقرار می کنند. «قالُوا ضَلُّوا عَنّا»

9-اوّلین قاضی در قیامت،وجدان انسان است. «شَهِدُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کانُوا کافِرِینَ»

قالَ ادْخُلُوا فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النّارِ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها حَتّی إِذَا ادّارَکُوا فِیها جَمِیعاً قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ«38»

(خداوند،پس از اعترافشان به کفر در لحظه ی مرگ)می فرماید:شما نیز در میان گروه هایی از جنّ و انس،که پیش از شما بوده اند،به دوزخ داخل شوید.هرگاه گروهی وارد(جهنّم)شود،گروه هم کیش خود را لعن و نفرین کند،تا آنکه همه یکجا در دوزخ بهم رسند.آنگاه گروه متأخّر درباره ی گروه قبلی گوید:خدایا! اینان بودند که ما را گمراه کردند،پس عذابی دو چندان از آتش دوزخ برایشان بیاور(کیفری برای گمراهی خودشان و کیفری برای گمراه ساختن ما.خداوند)می فرماید:برای هر کدام،(عذابی)دو برابر است،ولی نمی دانید.

نکته ها:

* از صحنه های تکان دهنده ی قیامت،گفتگوی دوزخیان با یکدیگر،به ویژه با سران وبزرگانی است که سبب جهنّمی شدن آنان شده اند.به همین جهت آنجا دوستان بی تقوا نیز با هم دشمن می شوند. «الْأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ» [93]،گاهی هم تقاضا می کنند که عاملان گمراهی خود را ببینند و پایمالشان کنند. «أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلاّنا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا»[94]و گاهی اطاعت از بزرگان را عامل سقوط خویش می دانند.

«أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلاَ»[95]امّا انسان دارای اختیار و آزادی عمل است و نمی تواند انحراف و خطای خود را تنها به گردن دیگران اندازد.

* امام صادق علیه السلام فرمودند:«مراد از رهبران «هؤُلاءِ أَضَلُّونا» ،رهبران فاسد و ائمّه ی ظلم و جور می باشد».[96]

* در قیامت رهبران جور و پیروان آنها،هرکدام دو برابر عذاب می شوند،زیرا قرآن در پاسخ تقاضای منحرفان برای عذاب دو برابر رهبران خود می فرماید:هم رهبران دو برابر کیفر دارند و هم پیروان آنها، «لِکُلٍّ ضِعْفٌ» رهبران،چون هم خود منحرف شدند و هم دیگران را منحرف کردند و امّا پیروان آنها نیز هم برای انحراف خود و هم برای این که با پیروی و حمایت خود به رهبران باطل رونق دادند.

پیام ها:

1-در بهشت،کینه و دشمنی نیست،سراسر صلح و صفاست ولی در جهنّم،افراد یکدیگر را لعن و نفرین می کنند. «لَعَنَتْ أُخْتَها» چنانکه در آیه ی 25 سوره ی عنکبوت می خوانیم: «یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً»

2-جنّ نیز مانند انسان،تکلیف دارد و گنهکاران هردو سرنوشتی مشابه دارند و در یک دوزخ قرار می گیرند. اَلْجِنِّ وَ الْإِنْسِ فِی النّارِ ... لَعَنَتْ أُخْتَها

3-کفّار،یکباره وارد دوزخ نمی شوند،بلکه به ترتیب و نوبت. «کُلَّما دَخَلَتْ»

4-ولایت ها،محبّت ها و حمایت های غیر الهی،در قیامت به کینه و نفرین و دشمنی تبدیل می شود. «لَعَنَتْ أُخْتَها»

5-در قیامت،همه می کوشند تا گناه خود را به گردن دیگری اندازند یا برای خود شریک جرم پیدا کنند. «هؤُلاءِ أَضَلُّونا»

6-گاهی انسان کیفرهایی می بیند که خود آگاه نیست. «وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ»

وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ فَما کانَ لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ«39»

و گروه پیشگام(در عذاب)،به پیروان خود می گویند:شما هیچ برتری بر ما ندارید،پس عذاب را به خاطر آنچه کسب می کردید،بچشید.

إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ حَتّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ«40»

همانا کسانی که آیات ما را دروغ شمردند و مستکبرانه از آن اعراض کردند، درهای(رحمت)آسمان به روی آنان باز نمی شود و به بهشت وارد نمی شوند،تا آنکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد(یعنی نشدنی است)، و این گونه مجرمان را کیفر می دهیم.

نکته ها:

* امام صادق علیه السلام فرمودند:«اعمال و ارواح مؤمنان به سوی آسمان برده می شود و درهای آسمان به روی آنان گشوده می شود؛امّا ارواح و اعمال کافران را که به آسمان بالا می برند ناگهان ندا داده می شود که«اهبطوا الی السّجّین»آن را به سوی دوزخ پایین ببرید».[97]

* «جمل»،یا به معنای شتر است،یا طناب ضخیمی که با آن کشتی را در ساحل مهار می کنند.

امّا در اینجا چون مقصود بیان محال بودن ورود کفّار به بهشت است،معنای شتر و عبور شتر از سوراخ سوزن،مناسب تر است.در تفسیر نمونه می خوانیم:کلمه ی«جَمَل»بیشتر در معنای شتر استعمال شده است و با توجّه به روایات،این معنا تناسب بیشتری دارد.

در انجیل لوقا نیز آمده است:«ورود شتر به سوراخ سوزن،آسان تر از ورود سرمایه داران و دولت مردان به ملکوت اعلی است»[98]

* شاید بتوان از ظاهر آیه ی 40 استفاده کرد که بهشت در آسمان هاست و برای ورود به بهشت باید از درهای آسمانی گذشت [99]

* حضرت علی علیه السلام فرمود:«درهای آسمان در پنج موقع باز است:هنگام نبرد مجاهدان اسلام،زمان نزول باران،هنگام تلاوت قرآن،موقع فجر و وقت ندای اذان»[100]

* بر خلاف آنکه درهای رحمت آسمان و زمین به روی مؤمنان با تقوا باز می شود، «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[101]،درهای آسمانی به روی کافران معاند و تکذیب گر بسته شده و گشوده نمی شود. لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ ...

پیام ها:

1-در قیامت رهبران گمراه،پیروان خویش را شریک خود در عذاب می دانند.

قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ ...

2-اعمال و رفتار انسان،در نزول رحمت الهی و عدم نزول آن مؤثّر است. کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَکْبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ ...

3-تکذیب آیات الهی و نپذیرفتن معارف دین،سبب مسدود شدن تمام درهای رحمت و ورود به بهشت است. لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ ... وَ لا یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ

4-سنّت الهی،محروم کردن مجرمان از رحمت خویش در قیامت است. لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ ... وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ

لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الظّالِمِینَ«41»

برای مجرمان،در جهنّم بسترهایی است و از بالای سرشان پوشش هایی (از آتش)،و این گونه ستمگران را کیفر می دهیم.

نکته ها:

* «مهاد»از«مهد»،به معنای بستر است.تعبیر به«مهاد»برای دوزخیان،نوعی تمسخر واستهزای آنان است،یعنی آرامگاه شان دوزخ است[102]«غَواشٍ» جمع«غاشِیَهٌ»،به معنای پوشش است و به خیمه نیز گفته می شود.

* خداوند از گروه عنود و اعراض کننده،در آیه ی 37 این سوره به عنوان کافر،در آیه 40 به عنوان مجرم و در اینجا به عنوان ظالم یاد کرده است،زیرا آنکه آیات الهی را تکذیب کند، شایسته همه ی این القاب است.چنانکه در آیه 254 سوره ی بقره می خوانیم: «وَ الْکافِرُونَ هُمُ الظّالِمُونَ»

* پیامبر صلی الله علیه و آله پس از تلاوت این آیه فرمودند:«جهنّم دارای طبقاتی از بالا و پائین است که معلوم نیست طبقات بالا بیشتر است یا طبقات پائین و کافران در میان طبقات قرار داشته و همواره در فشار می باشند.همچنین حضرت فرمودند:زیرانداز و روانداز کافران در قبر،آتش جهنّم است».[103]

پیام ها:

1-دوزخ،سراسر وجود کفّار را از همه ی طرف فرامی گیرد. لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ ...

غَواشٍ چنانکه در آیات دیگر نیز می خوانیم: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکافِرِینَ»[104]، «لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ»[105]و «یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» [106]

وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ«42»

و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند،(هر اندازه عمل کرده اند می پذیریم،زیرا)هیچ کس را جز به مقدار توانش تکلیف نمی کنیم.

آنان همدم بهشتند،همانان در آن جاودانند.

پیام ها:

1-بهشت جاودان،پاداش پیوند ایمان و اعمال صالح است. وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ ... أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّهِ

2-گرچه بهتر،انجام همه ی کارهای شایسته است، «وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ» امّا در عمل،هر کس به اندازه ی توانش مسئول است. «لا نُکَلِّفُ نَفْساً إِلاّ وُسْعَها»

3-در اسلام،تکلیف،طاقت فرسا نیست. «وُسْعَها» چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»[107]و «یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ[108]

وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«43»

و هرگونه کینه ای را که در سینه های آنان بود برکنده و زدودیم(تا در صفا و صمیمیّت با هم زندگی کنند)،از زیر(قصرهای)شان نهرها جاری است و می گویند:خدا را شکر که ما را به این(راه)هدایت کرد و اگر خداوند هدایتمان نمی کرد،ما(به خودی خود)هدایت نمی شدیم.بی شک فرستادگان پروردگارمان به راستی و درستی به سراغ ما آمدند و به آنان(هدایت یافتگان)خطاب می شود:

این همان بهشتی است که به خاطر عملکردتان وارث آن شده اید.

نکته ها:

* «غَلَّ»،به معنای نفوذ مخفیانه است،به کینه و حسدی که مرموزانه در جان انسان نفوذ می کند نیز غِل گویند.

* در آیات قبل خواندیم:دوزخیان همدیگر را لعن و نفرین می کنند،اینجا می فرماید:

بهشتیان هیچ کینه ای از یکدیگر در دل ندارند و میان آنها صلح،صفا و محبّت است و با این که در بهشت تفاوت درجات هست؛امّا هیچ یک نسبت به دیگری کینه و کدورت و حسد نمی ورزد.

* نهرهای بهشتی پر آب است،زیرا خداوند به جای جریان آب فرمود:«نهرها جاری است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:نهرهای بهشتی از زیر مسکن بهشتیان جاری است».[109]

* طبق احادیث،هر مؤمن و کافری در بهشت و دوزخ مکانی دارد،ولی مؤمن،جایگاه بهشتی کافر را به ارث می برد و کافر جایگاه دوزخی مؤمن را.[110] از این حدیث استفاده می شود که درهای سعادت و شقاوت به روی همه باز است و هیچ کس از ابتدا برای بهشت یا دوزخ خلق نشده است،بلکه انتخاب و عمل او مسیر و سرنوشتش را معیّن می کند[111]

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در غدیر خم به مردم فرمودند:«معاشر النّاس سلّموا علی علیّ بامره المؤمنین»ای مردم! به علیّ به عنوان امیرالمؤمنین سلام کنید و بگویید: الحمدللّه الّذی هدنا لهذا....[112]

* امام هادی علیه السلام فرمود:«در روز قیامت،پیامبر و حضرت علی و تمام ائمّه علیهم السلام در برابر مردم قرار می گیرند و در این هنگام شیعیان می گویند:الحمد للّه الّذی هدانا لهذا....[113]

پیام ها:

1-زندگی که در آن کینه نباشد،زندگی بهشتی است. «مِنْ غِلٍّ»

2-در بهشت،صفای باطن و ظاهر یک جا جمع است. «نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ»

3-اهل بهشت،به ذکر و ستایش خدا مشغولند. «قالُوا الْحَمْدُ لِلّهِ»

4-بهشتیان،از لطف خدا شاکرند واز هدایت شدنشان مغرور نیستند. «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدانا»

5-بهشتیان به اعمال و کارهای خود متّکی نیستند. «هَدانَا اللّهُ»

6-عقل و علم و تلاش به تنهایی کافی نیست،عنایت و امداد الهی نیز برای هدایت لازم است. «لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ»

7-انبیا،وسیله ی هدایتند و هدایتشان همراه با حقّ است.خودشان،حرفشان، عملشان،شیوه ها و وعده هایشان همه حقّ است. «لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ»

8-بهشت در برابر عمل است،نه امید و آرزو. «أُورِثْتُمُوها بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» حضرت علی علیه السلام می فرماید:از کسانی مباش که آخرت را بدون عمل آرزو می کنند.

«لا تکن ممن یرجوا الآخره بغیر العمل»[114]

وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابَ النّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَنْ لَعْنَهُ اللّهِ عَلَی الظّالِمِینَ«44»

و اهل بهشت،دوزخیان را صدا زنند که ما آنچه را پروردگارمان وعده داده بود، حقّ و راست یافتیم(و به آن رسیدیم)،آیا شما وعده های پروردگارتان را حقّ یافتید؟(ما در لذّت و نعمتیم،آیا شما هم در رنج و عذابید؟)گویند:آری.پس منادی میان آنان اعلام کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.

نکته ها:

* در این که مؤذّنِ قیامت چه کسی است اقوالی بیان شده،از جمله:خداوند،اسرافیل، جبرئیل،مأموران جهنّم و مأموران بهشت؛امّا در روایات شیعه[115]و برخی احادیث اهل سنّت(مانند روایات حاکم حَسکانی)می خوانیم که آن مؤذّن،حضرت علی علیه السلام است، همان گونه که سوره برائت را که شامل اعلام برائت از مشرکین در دنیا بود در مکّه خواند، قرائت قطعنامه های برائت و لعنت الهی نسبت به مشرکان،در آخرت نیز از زبان علی علیه السلام خواهد بود.[116] همچنان که به بهشتیان نیز آن حضرت سلام خواهد داد.[117]

* پیامبر صلی الله علیه و آله پس از جنگ بدر،خطاب به کشته ی مشرکان فرمود:

«انّا وجدنا ما وعد ربّنا حقّاً فهل وجدتم ما وعد ربّکم حقّاً» ،اصحاب سؤال کردند: چگونه با اجسادی که مرده اند تکلّم می کنید؟حضرت فرمودند:«به خدا سوگند! همه ی آنان کلام مرا بهتر از شما شنیدند.

چنانکه حضرت علی علیه السلام نیز کشته های خوارج را با همین آیه مورد خطاب قرار دادند».[118]

پیام ها:

1-در قیامت،بهشتیان و دوزخیان با یکدیگر گفتگو می کنند. وَ نادی أَصْحابُ الْجَنَّهِ أَصْحابَ النّارِ ...بهشت و جهنّم به گونه ای است که بهشتیان پس از استقرار، می توانند از دوزخیان خبر بگیرند.

2-در قیامت مؤمنان و کافران،وعده های الهی را حقّ و عملی می یابند. «قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا»

3-خداوند توسط اهل بهشت،از دوزخیان اعتراف می گیرد،تا شرمندگی و فشار بیشتری بر آنان وارد شود.[119] «قالُوا نَعَمْ»

اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ کافِرُونَ«45»

(ستمگران)آنان اند که(مردم را)از راه خدا باز می دارند و(با القای شبهات) می خواهند آن را کج و منحرف نشان دهند و همانها به آخرت،کافرند.

نکته ها:

* راه خدا،راه توحید،تسلیم،ایمان،هجرت وجهاد است.ستمگران،با ایجاد شبهه ووسوسه، با تبلیغ وتضعیف،با ایجاد بدعت ها وخرافات و نیز مقابله با رهبران حقّ و یأس آفرینی ها و کارشکنی های دیگر،می خواهند راه خدا را ببندند یا در آن تغییر و انحراف به وجود آورند.

پیام ها:

1-هرگونه جلوگیری از راه خدا وایجاد انحراف در آن،ظلم است، لَعْنَهُ اللّهِ عَلَی الظّالِمِینَ اَلَّذِینَ یَصُدُّونَ ...و ظلم فرهنگی از بزرگ ترین ظلم هاست. «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللّهِ»

2-دشمن اگر بتواند،آشکارا می جنگد و راه حقّ را می بندد، «یَصُدُّونَ» و با طرح و نقشه هایش راه حقّ را کج جلوه داده و آن را منحرف می کند. «یَبْغُونَها عِوَجاً»

3-ستمگران،منع کنندگان از راه حقّ،مخرّبان دین و منکران قیامت،همه اهل جهنّم می باشند.(این آیه و آیه ی قبل)

وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّهِ أَنْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ«46»

و میان آن دو(بهشتیان و دوزخیان)حجابی است و بر اعراف،(بلندی میان دوزخ و بهشت)مردانی هستند(از اولیای خدا)که همه(اهل بهشت و جهنّم)را از سیمایشان می شناسند و بهشتیان را که هنوز به بهشت وارد نشده اند،ولی امیدوارند،ندا می دهند که سلام بر شما باد.

نکته ها:

* مراد از«حجاب»در این آیه،شاید همان دیواری باشد که در آیه ی 13 سوره ی حدید می خوانیم که میان بهشتیان و دوزخیان دیواری زده می شود که سمت بیرونی آن،عذاب و قسمت درونی اش رحمت است. «فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَهُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ»[120]

* «اعراف»جمع«عرف»،به معنای مکان بلند است.در قرآن تنها در همین مورد از اعراف و اهل آن سخن به میان آمده و این سوره نیز به خاطر همین آیه اعراف نام گرفته است.

* در روایات وتفاسیر،نظرات مختلفی درباره ی اهل اعراف به چشم می خورد.برخی آنان را اولیای خدا دانسته اند که بر بلندیی میان بهشت و جهنّم قرار می گیرند و از سیمای مردم، همه ی آنها را می شناسند،بهشتیان را سلام و تبریک می گویند و از سرنوشت دوزخیان نگرانند؛امّا برخی آنان را افراد ضعیفی معرّفی می کنند که گناهان و عباداتی دارند و منتظر لطف خدایند(آنگونه که از آیه ی 106 سوره ی توبه استفاده می شود).

شاید بتوان گفت که صاحب و محور اصلی اعراف،اولیای خدایند و افراد ضعیف،در حاشیه قرار دارند.نیکوکاران به بهشت می روند ومجرمان به دوزخ،افراد متوسّط وضعیف در اعراف گرفتار و منتظر سرنوشت می مانند،ولی اولیای خدا که بر اعراف قرار دارند،به کمک آنان برخاسته و شفاعت می کنند.این بیان از جمع نظریات مفسّران و روایات استفاده می شود.

* در روایات می خوانیم که اصحاب اعراف شهدایی هستند که نواقصی در پرونده آنان است،[121]یا افرادی هستند که خوبی ها و بدی های آنان یکسان است،اگر خداوند آنان را به دوزخ ببرد به خاطر گناهانشان است و اگر به بهشت ببرد از رحمت اوست[122]

پیام ها:

1-رفتار و خصلت های دنیوی،سیمای انسان را به گونه ای می کند که در قیامت دیگران با نگاه او را می شناسند. «یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیماهُمْ» البتّه شناسایی به این شکل،در دنیا نیز ممکن است،چنانکه خداوند در باره ی منافقان به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ[123]

2-برای ورود به بهشت،لطف و عنایت الهی لازم است. أَصْحابَ الْجَنَّهِ ... هُمْ یَطْمَعُونَ

وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ«47»

و هرگاه چشمان آنان(اهل اعراف که هنوز به بهشت نرفته اند)ناخواسته به سوی دوزخیان گردانده شود گویند:پروردگارا! ما را همراه ظالمان قرار مده.

نکته ها:

* اعرافیان به اهل بهشت نگاه می کنند و آنان را می شناسند و سلام می کنند؛امّا به اهل دوزخ نگاه نمی کنند،بلکه چشمشان ناخواسته به آنان می افتد. «صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ»

* اصحاب اعراف،در دعایشان نمی گویند:«ما را اهل آتش قرار مده،بلکه می گویند:ما را همنشین ظالمان مگردان.گویا مجالست با ستمگر،بدتر از آتش دوزخ است»[124]

وَ نادی أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ قالُوا ما أَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ«48»

و اصحاب اعراف،(اولیای خدا که میان بهشت و جهنّم بر جایگاه بلندی مستقرّند) مردانی(از اهل دوزخ)را که به سیمایشان می شناسند،ندا می دهند و می گویند:جمعیّت و جمع آوری شما(از مال،مقام،همسر و فرزند)و آنچه همواره بدان تکبّر می کردید،به حال شما سودی نداشت.

نکته ها:

* سلمان فارسی می گوید:«بیش از ده مرتبه از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:«یا علیّ انّک و الاوصیاء من بعدک اعراف بین الجنّه و النار»،[125]یا علی! تو و امامان پس از تو،اصحاب اعراف میان بهشت و جهنّم هستید و هرکس به شما معرفت داشت وارد بهشت می شود و هرکس منکر ولایت شما باشد،وارد جهنّم می شود».[126]

پیام ها:

1-در قیامت علاوه بر عذاب الهی،سرزنش هایی هم از انسان ها نصیب دوزخیان می شود. قالُوا ما أَغْنی عَنْکُمْ ...

2-مال،قدرت،دوستان و طرفداران،عامل نجات نیستند. «ما أَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ» خود انسان نیز در قیامت به این حقیقت اعتراف می کند. «ما أَغْنی عَنِّی مالِیَهْ»[127]

أَهؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَهٍ ادْخُلُوا الْجَنَّهَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ«49»

(به مستکبران خطاب می شود:)آیا اینان(بهشتیان)،همان کسانند که (شما در دنیا)سوگند یاد کردید رحمت الهی شامل حالشان نمی شود؟ (اکنون ببینید که به آنان گفته می شود:) وارد بهشت شوید،بی آنکه خوفی بر شما باشد یا اندوهگین شوید.

نکته ها:

* در دنیا کافران مغرور،مؤمنان را تحقیر می کنند و می گویند که رحمت خدا شامل اینان نمی شود.غافل از آنکه ایمان و اعمال صالح،آنان را مشمول رحمت الهی قرار می دهد و خطابِ «ادْخُلُوا الْجَنَّهَ» را دریافت می کنند.

* دریافت رحمت الهی،ایمان و عمل صالح لازم دارد،نه مال و مقام.علاوه بر آنکه رحمت خدا به دست مستکبران نیست تا میان هر کس که بخواهند تقسیم کنند. «أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ»[128]

پیام ها:

1-فقر و گمنامی مؤمنان در دنیا،نشانه ی محرومیّت آنان در قیامت نیست.

أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ ...

2-نسبت به این که چه کسانی شایسته ی دریافت رحمت الهی هستند یا نیستند، زود قضاوت نکنیم. «أَقْسَمْتُمْ لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَهٍ»

3-در بهشت،حزن و اندوه نیست. «وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ»

وَ نادی أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّهِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ«50»

و دوزخیان اهل بهشت را ندا دهند و گویند:کمی از آب یا از آنچه خداوند روزی شما کرده است بر ما فرو ریزید!(بهشتیان)گویند:خداوند این آب و نعمت ها را بر کافران حرام کرده است.

نکته ها:

* یکی از نام های قیامت، «یَوْمَ التَّنادِ»[129]است.یعنی روزی که نداها بلند و استمداد و فریاد در کار است و بهشتیان و دوزخیان همدیگر را صدا می زنند.

پیام ها:

1-بهشتیان و دوزخیان با یکدیگر گفتگو دارند و صدای یکدیگر را می شنوند.

وَ نادی ...

2-اوّلین درخواستِ دوزخیان،آب است. مِنَ الْماءِ ...

3-آنان که در دنیا توشه ای برای آخرت برندارند،در قیامت دست گدایی و نیازشان پیش همه دراز است. أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ ...

4-ناله ی مجرمان در قیامت،بی فایده است. «إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُما»

5-نعمت های آخرت،مخصوص مؤمنان است. «حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ»

6-خداوند و بهشتیان بخیل نیستند،ولی کیفر کافرانی که در دنیا مؤمنان فقیر را اذیّت می کردند،تحریم نعمت ها در قیامت است. «حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرِینَ»

اَلَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ«51»

کسانی که(در دنیا)دین خویش را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیوی مغرورشان ساخت،پس همان گونه که آنان دیدار این روزشان را فراموش کرده و آیات ما را انکار می کردند،(ما نیز)امروز آنان را به فراموشی می سپاریم.

نکته ها:

* «لهو»،به معنای غفلت انسان از کارهای اساسی است و«لعب»آن است که انسان هدفی خیالی و غیر واقعی داشته باشد.[130]

* امام رضا علیه السلام فرمود: «نَنْساهُمْ» یعنی آنان را ترک می کنیم،چون آنان قیامت و آمادگی برای آن روز را رها کرده بودند،ما نیز در آن روز آنان را به حال خود رها می کنیم».[131]

پیام ها:

1-مسخره کردن دین،مغرور شدن به دنیا،فراموشی آخرت و انکار آیات الهی، همه از نشانه های کافران است. «الْکافِرِینَ اَلَّذِینَ اتَّخَذُوا»

2-کفّار،احکام دین را که جدّی است به بازی می گیرند. «دِینَهُمْ لَهْواً» و در عوض دنیا که بازیچه ای بیش نیست را جدّی گرفتند.

3-تحقیر دین،ذلّت آخرت را به همراه دارد.کسانی که دین را به بازی می گیرند، در قیامت التماس می کنند. «أَفِیضُوا عَلَیْنا -دِینَهُمْ لَهْواً»

4-زندگی دنیوی فریبنده است. «غَرَّتْهُمُ الْحَیاهُ الدُّنْیا»

5-فریفتگی به دنیا،زمینه ی بازی گرفتن دین است. لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ ...

6-کیفر الهی با اعمال ما تناسب دارد. «نَنْساهُمْ کَما نَسُوا»

7-انکار مستمرّ آیات الهی،موجب محرومیّت از بهشت و مواهب آن است. «ما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ»

8-فراموش کردن خداوند در دنیا،سبب فراموش شدن انسان در قیامت می شود.

«نَنْساهُمْ کَما نَسُوا» چنانکه در جای دیگر یاد خداوند را مایه ی یاد او از انسان می داند. «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ»[132]

9-انکارمستمرّ وبدون توبه،رمز بدبختی وهلاکت انسان است. کانُوا ... یَجْحَدُونَ

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ«52»

و حال آنکه در حقیقت ما برایشان کتابی آوردیم که آن را بر اساس علم (آگاهانه)، تفصیل دادیم تا هدایت و رحمتی برای اهل ایمان باشد.

نکته ها:

* حضرت علی علیه السلام می فرماید:

انّ اللّه سبحانه لم یعظ احداً بمثل هذا القرآن ...خداوند هیچ کس را به مانند قرآن موعظه نکرده است،زیرا قرآن،ریسمان محکم و أمن الهی است،بهار قلب ها و چشمه سار علم می باشد و برای قلب و دل انسان،جلایی به جز قرآن نیست،با وجود اینکه یاددارندگان رفتند و مشتی فراموش کنندگان ماندند.[133]

پیام ها:

1-خداوند به وسیله ی کتاب،اتمام حجّت کرد و انسان را از مغرور شدن به دنیا و فراموشی آخرت وانکار آیات،(در آیه قبل)نجات می دهد. «لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ» صدها چراغ دارد و بیراهه می رود بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش

2-آوردن کتاب هدایت و رحمت،کار خداوند است که آن را بخش بخش و به تدریج نازل کرده است. «لَقَدْ جِئْناهُمْ بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ»

3-وحی خداوند،بر اساس علم الهی به نیازهای انسان و جهان است. «بِکِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ»

4-کتاب و علم الهی،بسیار با عظمت است.کتاب...علم هر دو نکره است.

5-هدایت با قرآن،از بزرگ ترین رحمت و لطف های خداوند به مؤمنان است.

«هُدیً وَ رَحْمَهً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

6-قرآن،هدایت گر اهل باور است،نه انسان های لجوج و بهانه گیر. «لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»

هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْوِیلَهُ یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ«53»

آیا(کافران)جز تأویل کتاب(تحقّق تهدیدهای قرآن)،انتظار دیگری دارند؟روزی که تأویل کتاب(و نشانه های حسابرسی)فرارسد،کسانی که آن(روز قیامت)را از پیش(در دنیا)فراموش کرده بودند،خواهند گفت:همانا رسولان پروردگارمان حقّ را آوردند(ولی ما نپذیرفتیم)،آیا برای ما شفعیانی هست تا شفاعتمان کنند یا (ممکن است)ما به دنیا بازگردانده شویم تا کاری جز آنچه می کردیم انجام دهیم؟(این حسرت ها بی فایده است،)قطعاً آنان سرمایه خود را باخته و آنچه به دروغ می ساختند(و بت ها را شفیعان خود می پنداشتند)،از کف دادند.

نکته ها:

* مراد از تأویل در این آیه،به قرینه ی جملات بعد،تحقّق تهدیدها و وعده های الهی در مورد کیفر و پاداش در قیامت است.

* در آیه ی 43 این سوره،بهشتیان می گفتند: «لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ» ،اینجا نیز اهل دوزخ همین اقرار را دارند.

* چون آیه ی قبل مربوط به نزول«کتاب»است،بعضی مفسّران گفته اند:مراد از «نَسُوهُ» فراموش کردن کتاب آسمانی است.

پیام ها:

1-خداوند در قرآن،منکران را توبیخ می کند که تا تحقّق تهدیدهای او را نبینند، ایمان نخواهند آورد. هَلْ یَنْظُرُونَ ...

2-ناله ها،اعتراف ها و آرزوها در قیامت،به جایی نمی رسد.پس باید در دنیا هشدارهای قرآن را جدّی بگیریم. یَوْمَ یَأْتِی تَأْوِیلُهُ یَقُولُ ...

3-خسارت بزرگ،فراموش کردن قرآن و قیامت است. «نَسُوهُ»

4-قیامت،روز آگاهی و بیداری است. «قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ»

5-رسالت پیامبران در مسیر تربیت انسان و از شئون ربوبیّت خداوند است. «قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ»

6-کافران،دین و آخرت را جدّی نمی گیرند،روز قیامت که متوجّه ی خطای خود می شوند،آرزوی برگشت می کنند،ولی این آرزو،بیهوده است. «أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ» در جای دیگر می فرماید:آنان اگر هم بازگردند،همان کارها را ادامه می دهند. «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» [134]

7-شفاعت برای همه نیست. «فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ»

8-در قیامت،خبری از جلوه و تأثیر طاغوت ها،بت ها،ثروت ها و قدرت ها

نیست. ضَلَّ عَنْهُمْ ...

إِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ«54»

همانا پروردگار شما خداوندی است که در شش روز(و دوران)آسمان ها و زمین را آفرید و سپس بر عرش(جایگاه قدرت و تدبیر جهان)مستولی شد.او روز را به وسیله ی شب که به سرعت آن را دنبال می کند، می پوشاند و خورشید و ماه وستارگان را(آفرید)که تسلیم فرمان اویند.

آگاه باشید که آفرینش و تدبیر تنها از آنِ اوست! خجسته و مبارک است خداوندی که پروردگار جهانیان است.

نکته ها:

* در آیه ی قبل،سخن از محو شدن هر چیز و هر کس در قیامت بود،جز خداوند، ضَلَّ عَنْهُمْ ...در اینجا معرّفی پروردگار واقعی است.

* «یَوْمَ» ،غیر از«نهار»است.«نهار»،روزِ در برابر شب است،ولی«یوم»،گاهی به معنای روز است و گاهی به معنای شبانه روز و گاهی هم به روزگار و دوران،یوم گفته شده است و در این آیه،معنای اخیر مراد است.

* «تَبارَکَ» از«برکات»،به معنای بقا و ماندگاری است.«برک»،سینه ی شتر است،وقتی که شتر سینه اش را بر زمین می گذارد،نشانه ی استقرار و ماندن اوست.آنگاه به هر صفتی که پایدار و بادوام باشد و هر موجودی که دارای عمر طولانی یا آثار مستمرّی باشد،برکت گفته شده است.«بِرکه»،نیز جایی است که مدّتی طولانی آب در آن می ماند و ذخیره می شود.

* با توجّه به قرائن موجود در این آیه و آیات دیگر،منظور از«خلق»،آفرینش نخستین و

منظور از«امر»،جعل و وضع قوانین حاکم بر هستی است که آفریده ها را در مسیر خود هدایت می کند. [135]

* «اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ» ،کنایه از قدرت،سلطه،تدبیر،هدایت و اداره ی کامل جهان است.در زبان فارسی هم،بر تخت نشاندن یا بر تخت نشستن،یعنی بر اوضاع مسلّط شدن و قدرت و حکومت را به دست گرفتن.البتّه ممکن است«عرش»،کنایه از جهان ماورای ماده و «کرسیّ»کنایه از جهان مادّه باشد،چنانکه در آیهالکرسی می خوانیم: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ». [136]

* همان گونه که خداوند خورشید و ماه و ستارگان را برای هدایت و استفاده ی مخلوقات مسخّر آنان قرار داد،رسالت و امامت و اهل بیت علیهم السلام را نیز در مسیر استفاده و هدایت آنان قرار داد،چنانکه به نقل شیعه و سنّی پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:«النّجوم أمان لاهل الارض و اهل بیتی أمان لامّتی» [137]

* خداوند گرچه قدرت دارد که همه ی هستی را در یک لحظه خلق کند،ولی تأنّی و تدریج، سنّت اوست،لذا هستی را در شش دوره آفریده است.چنانکه عجله و شتاب بی دلیل،امری شیطانی و راه نفوذ و تسلّط اوست.پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند:«التّأنّی من الرّحمن و العجله من الشیطان».حضرت علی علیه السلام نیز فرمود:«اگر خدا می خواست آسمان و زمین را در کمتر از یک چشم بهم زدن می آفرید،ولی ترتیب و مرور را مثالی برای امنای خود و حجّتی بر خلقش قرار داد».[138]مولوی می گوید:

مکر شیطان است تعجیل و شتاب

خوی رحمن است صبر و احتساب

با تأنّی گشت موجود از خدا

تا به شش روز این زمین و چرخ ها

ورنه قادر بود کز کُن فَیکون

صد زمین و چرخ آوردی برون

آدمی را اندک اندک آن همام

تا چهل سالش کند مردی تمام

این تأنّی از پی تعلیم توست

صبر کن در کار،دیر آی و درست

پیام ها:

1-آفریدگار هستی،لایق تدبیر و مدیریّت آن است. رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ ...

2-عرش،مرکز مدیریّت و تصمیم گیری خداوند است. «اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ»

3-تعقیب دائمی شب و روز،تنها با کروی بودن و حرکت داشتن زمین ممکن است. «یَطْلُبُهُ حَثِیثاً»

4-هستی،هم نظام دارد و هم تسلیم اراده ی خداست. «مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ»

5-هم آفرینش به دست خداست،هم اداره و تدبیر آفریده ها. «لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ»

6-خداوند سرچشمه ی برکات است. «تَبارَکَ اللّهُ»

7-نزول برکات،از ربوبیّت خداوند است. «تَبارَکَ اللّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»

8-تمام هستی در حال تکامل و تحت تربیت الهی است. «رَبُّ الْعالَمِینَ»

اُدْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ«55»

پروردگارتان را با تضرّع و پنهانی بخوانید،قطعاً او تجاوزگران را دوست ندارد.

نکته ها:

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سفری بعضی اصحاب را دیدند که با فریاد دعا می کنند،حضرت فرمودند:«آرام دعا کنید».[139]حضرت زکریّا نیز خداوند را در پنهانی و با اخلاص ندا می کرد.

«نادی رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا»[140]زیرا نشانه ی ادب است چنانکه خداوند به مؤمنان می فرماید:

بلندتر از صدای پیامبربا او سخن نگویید. «لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ»[141]وممکن است صدای بلند در عبادت ونیایش،زمینه ساز تظاهر و ریا باشد.

* تضرّع و ناله در دعا،نشانه ی توجّه انسان به کمبودها و نیازهای خود و عامل شکستن غرور و خودخواهی است.زیرا آنکه خود را قوی و غنی بداند،در برابر هیچ کس ناله و درخواستی ندارد.

* امام صادق علیه السلام فرمود:«تضرّع در دعا،دستان را به طرف آسمان بلند کردن و دعا نمودن است»،[142]پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز چنین دعا می کرد و سلمان فارسی از آن حضرت نقل کرده که فرمود:«خداوند حیا می کند دستی را که به دعا بلند شود محروم برگرداند».[143]

پیام ها:

1-پس از خداشناسی،خداپرستی لازم است. «ادْعُوا رَبَّکُمْ» در آیه ی قبل، خداشناسی مطرح شد،در این آیه خداپرستی.

2-بهتر است دعا با استمداد از کلمه ی«ربّ»و همراه تضرّع و زاری و پنهانی باشد. «ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً» دعای پنهانی از ریا دور و به اخلاص نزدیک تر است.

3-دعا وقتی مؤثّر است که خالصانه و همراه با تضرّع باشد. «تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً»

4-با تمام وجود و با کمال خضوع خدا را بخوانیم وزبانمان نماینده همه ی وجود ما باشد. اُدْعُوا ... تَضَرُّعاً

5-گردنکشان و تجاوزکاران،از لطف و محبّت الهی محروم می باشند. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»

6-دعا نکردن،دعای بی تضرّع و دعای ریائی،از نمونه های سرکشی و تجاوز است. «الْمُعْتَدِینَ»

وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ«56»

پس از اصلاح زمین،در آن دست به فساد نزنید و خداوند را با بیم و امید بخوانید،قطعاً رحمت خداوند به نیکوکاران نزدیک است.

نکته ها:

* آیه ی قبل،رابطه ی انسان با خدا را مطرح کرد،این آیه رابطه ی انسان با مردم را.

* امام باقر علیه السلام فرمود:«خداوند به واسطه ی پیامبر و قرآن،زمین را اصلاح کرد و فرمود:بعد از اصلاح فساد نکنید».[144]آری،آمدن هریک از انبیا،یک اصلاح بزرگ اجتماعی را بدنبال دارد و انحراف از آیین و دستورات آنان،عامل فساد و تباهی در جامعه است.

* بین دو فرمان «ادْعُوا» در آیه ی قبل و این آیه،جمله ی «لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ» آمده تا اشاره کند که دعای زبانی باید همراه با تلاش اصلاح طلبانه ی اجتماعی باشد،نه با زبان دعا کردن و در عمل فساد نمودن.

* این آیه و آیه ی قبل،شرایط کمال دعا و آداب آن و زمینه های استجابت را مطرح کرده است،که عبارتند از:

الف:دعا،همراه با تضرّع. «تَضَرُّعاً»

ب:دعا،پنهانی و دور از ریا. «تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً»

ج:دعا،بدون تجاوز از مرز حقّ. «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»

د:دعا،همراه بیم و امید. «خَوْفاً وَ طَمَعاً»

ه:دعا،بدون تبهکاری. «لا تُفْسِدُوا»

و:دعا،همراه با نیکوکاری. «الْمُحْسِنِینَ»

* لقمان حکیم به فرزندش فرمود:«فرزندم! اگر دل مؤمن را بشکافند در آن دو نور خواهند یافت؛یکی نور ترس الهی و دیگری نور امید و رحمت که هر دو با هم یکسانند».[145]

پیام ها:

1-جامعه ی اصلاح شده نیز در معرض خطر است. وَ لا تُفْسِدُوا ... بَعْدَ إِصْلاحِها

2-انقلابیون اصلاحگر،بی نیاز از دعا و مناجات نیستند. وَ ادْعُوهُ خَوْفاً ...

3-آبادی های زمین را تخریب نکنید. «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»

4-انسان باید میان خوف و رجا باشد.این اعتدال را خداوند،«احسان»نامیده است. «قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»

5-سیره و روش نیکوکاران،دوری از فساد است. لا تُفْسِدُوا ... قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ

6-احسان،زمینه ساز دریافت رحمت الهی است و بدون آن،انتظار رحمت بی جاست. «قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ» آری،دعای مستجاب همراه بانیکوکاری است.

7-دست نیاز به جانب حقّ دراز کردن و دوری از فساد،احسان است. وَ لا تُفْسِدُوا ... وَ ادْعُوهُ ... قَرِیبٌ مِنَ الْمُحْسِنِینَ

وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتّی إِذا أَقَلَّتْ سَحاباً ثِقالاً سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَأَخْرَجْنا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ«57»

و اوست که بادها را پیشاپیشِ(باران)رحمتش به بشارت می فرستد،تا آنکه(باد)ابرهای سنگین(پر آب)را به آسانی حمل کند(و آن را)به سرزمین مرده روانه کنیم،پس به این وسیله، آب(باران)نازل کردیم و به واسطه ی آن هرگونه میوه ای را(از زمین)رویاندیم و برآوردیم.مردگان را نیز این گونه(از زمین)بیرون خواهیم آورد،باشد که شما(با دیدن حیات زمین پس از مرگ)متذکّر شوید.

نکته ها:

* در آیات قبل،خداشناسی و خداپرستی مطرح بود و اینجا معاد و برای هر یک از مبدأ و معاد،به مسائل طبیعی و نظام آفرینش استدلال شده است.

* کلمه ی «أَقَلَّتْ» یعنی به آسانی حمل کردن،و این نشان دهنده ی آن است که بادها به قدری قوی هستند که ابرهای پر آب و سنگین را به آسانی جابه جا می کنند.

پیام ها:

1-قوانین طبیعی با همه پیچیدگی و نظمی که دارند،تحت اراده پروردگار است و نباید انسان را از مبدأ هستی غافل کند. «هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ» (در فرمول های علمی و قوانین مادّی غرق نشوید،هدایت و حرکت بادها و نزول باران و رویش گیاهان،با تدبیر خداوند است)

2-منکران معاد،برهانی ندارند و تنها استبعاد می کنند.بیان نمونه های حیات در طبیعت و جمع شدن مواد تشکیل دهنده ی گلابی،سیب و انار که در خاک پخش هستند،نظیر جمع شدن ذرّات مردگان است و این نمونه ها برای رفع آن استبعاد کافی است. «کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی»

3-مرگ،به معنای فنا و نیستی نیست،بلکه تغییر حالت است،همان گونه که زمین مرده،به معنای زمین معدوم و نابود شده نیست. سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ ...

فَأَخْرَجْنا ... کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتی

وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلاّ نَکِداً کَذلِکَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ«58»

و سرزمین پاک(و آماده)،گیاهش به اذن پروردگارش بیرون می آید.

امّازمینی که خبیث(و شوره زار)است،جز محصولی اندک و بی فایده بیرون نمی دهد.ما این چنین آیات خویش را برای گروه شکرگزار، گونه گون بیان می کنیم.

نکته ها:

* کلمه ی«نَکد»،به معنای چیزی است که در آن خیری نباشد،«نبات نَکد»،به معنای گیاه کم و بی فایده می باشد.

زمین شوره سنبل بر نیارد

در او تخم و عمل ضایع مگردان

* اگر با دید وسیع به این آیه بنگریم،شاید بتوان یکی از مصادیق سرزمین پاک را که محصول پاک می دهد،خانواده ی پاک بدانیم.

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض

ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود

* آیات قرآن،مثل بارانِ رحمت است،هنگامی که بر دلهای آماده تلاوت شود،شناخت و عشق و ایمان و تلاش در پی دارد،ولی نااهلان را جز لجاجت و دشمنی نمی افزاید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظّالِمِینَ إِلاّ خَساراً»[146]باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار،خس

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:مثل ما بعثنی اللّه من الهدی و العلم کمثل الغیث الکثیر اصاب ارضاً...مبعوث شدن من با علم و هدایت بر مردم،همانند باریدن باران بسیار زیادی است که بعضی زمین ها آن را می گیرند و بعضی نمی گیرند.چنانکه بعضی دستورات مرا می گیرند و عالم و فقیه می شوند و بعضی سربلند نکرده و هدایت نمی شوند».[147]پس قلب طیّب همانند سرزمین طیّب و قلب خبیث مانند سرزمین خبیث و غیر بارور است.

پیام ها:

1-تنها نزول رحمت برای سعادت کافی نیست،قابلیّت و ظرفیّت محل هم لازم است. «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ»

2-گرچه نظام طبیعت،بر قوانین خاص خود استوار است؛امّا همه چیز زیر نظر و با اراده و اذن پروردگار صورت می پذیرد. «بِإِذْنِ رَبِّهِ»

3-نه یک تذکّر کافی است و نه تذکّرات یکنواخت کارساز است،بلکه ارشاد و تبلیغ باید متعدّد و متنوّع باشد تا به نتیجه نزدیک شویم. «نُصَرِّفُ الْآیاتِ»

4-گرچه قرآن برای همه مایه ی هدایت است؛امّا تنها شاکران بهره می گیرند.

«نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْکُرُونَ»

لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ«59»

همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم.پس به مردم گفت:ای قوم من! خدا را بپرستید که جز او برای شما خدا و معبودی نیست.همانا من بر شما از عذاب روزی بزرگ بیمناکم.

قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ«60»

سران قوم او گفتند:همانا ما تو را در گمراهی آشکاری می بینیم.

نکته ها:

* نمونه ی«بلد خبیث»که در آیه ی قبل مطرح بود،قوم نوح بودند که هر چه حضرت نوح فریاد زد،به جایی نرسید.داستان حضرت نوح علیه السلام در سوره های نوح، صافّات، اسراء، احزاب، یونس،مؤمنون و قمر آمده است.

* «خوف»،جنبه مثبت نیز دارد،ولی«جُبن»،فقط ترسِ منفی و ناپسند است.«جبن»،ناشی از خودکم بینی است و«خوف»،گاهی مولود واقع بینی و هوشیاری نسبت به خطرهاست.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«نوح علیه السلام اوّلین پیامبر اولوا العزمی است که از طرف خداوند به رسالت عامّه مبعوث شد»[148]دعوت حضرت نوح جهانی بود،چون قوم او همه ی مردم آن روز زمین بودند و حضرت در نفرین خود همه ی کافران روی زمین را نفرین کرد، «وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیّاراً»[149] و همه ی جهانیان غرق شدند.

* حضرت نوح علیه السلام 950 سال مردم را دعوت به توحید کرد، «أَلْفَ سَنَهٍ إِلاّ خَمْسِینَ عاماً»[150]آنها نه تنها ایمان نیاوردند،بلکه از آن حضرت دوری کرده، «فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلاّ فِراراً»[151]و او را مورد آزار و شکنجه قرار می دادند.به قدری می زدند که بیهوش بر زمین می افتاد؛امّا

هنگامی که به هوش می آمد می گفت:«الّلهم اهدِ قومی فانّهم لا یعلمون»خدایا! قوم مرا هدایت کن که آنان ناآگاهند.

پیام ها:

1-با اینکه رسالت نوح علیه السلام جهانی بود،ابتدا از قوم خود شروع کرد. «یا قَوْمِ»

2-دعوت به توحید و خداپرستی،سرآغاز دعوت انبیا و از مشترکات همه ی ادیان الهی است. «اعْبُدُوا اللّهَ»

3-دلیل یکتاپرستی،یکتایی وبی شریک بودن خداوند است. اُعْبُدُوا اللّهَ ... ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ

4-خداشناسی و ایمان به خدا،از همان ابتدا و در طول تاریخ بوده است.

(حضرت نوح که قبل از حضرت ابراهیم،موسی وعیسی علیهم السلام بود،به مردم گفت: خدا را عبادت کنید،که این بیانگر شناخت آنان نسبت به خداوند است) «یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ»

5-انبیا،دلسوزان واقعی بشرند. یا قَوْمِ ... إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ

6-مخالفان انبیا همیشه،گروهی از اشراف و سردمداران بوده اند که زرق و برق ثروت و قدرت آنان،چشم مردم را پر می کرده است. «الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ»

7-بدتر از ایمان نیاوردن،گمراه دانستن انبیاست. «إِنّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ» آری، وقتی فطرت مسخ شود،راهنمای واقعی را گمراه می پندارد.امروز نیز گروهی که خود را روشنفکر می دانند،رهروان پیامبر را مرتجع و ساده لوح می پندارند.

8-کسی که در پی پدید آوردن نظام توحیدی و براندازی نظام شرک است،باید انتظار هرگونه تهمت و توهین را داشته باشد. «لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»

9-مخالفان،در تهمت زدن سخت و جدّی هستند. «إِنّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»

قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَهٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ«61»

(نوح)گفت:ای قوم من! در من هیچ گونه انحراف و گمراهی نیست،بلکه من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیانم.

أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنْصَحُ لَکُمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ«62»

پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و خیرخواه و دلسوز شمایم و از (جانب)خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.

نکته ها:

* کلمه ی«نصح»،به معنای خالص و بی غلّ و غش بودن است.به سخنانی که از روی خلوص نیّت و خیرخواهی گفته شود،«نُصح»گویند و به عسل خالص هم«ناصح العسل» گفته می شود.

پیام ها:

1-در مقابل توهین های جاهلان،صبور باشیم. «لَیْسَ بِی ضَلالَهٌ» اوّلین پیامبر اولواالعزم،در برابر اتهام گمراهی،با نرم ترین شیوه سخن گفت.

2-رسالت پیامبران،در راستای تربیت جهانیان و از شئون ربوبیّت خداوند است.

«لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ»

3-بر خلاف عقاید انحرافی که برای هرچیز یک ربّی می پنداشتند،قرآن می فرماید:همه ی هستی،یک ربّ و پروردگار دارد. «رَبِّ الْعالَمِینَ»

4-پیامبران الهی،معصوم اند. «لَیْسَ بِی ضَلالَهٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ»

5-مربّی و مبلغ،هم باید خیرخواه و دلسوز باشد و هم برخوردار از علم و آگاهی کافی. «أَنْصَحُ، أَعْلَمُ»

6-دلسوزی و خیرخواهی پیامبر،در جهت منافع مردم است،نه منافع شخصی.

«أَنْصَحُ لَکُمْ»

7-انبیا،خداوند متعال را سرچشمه ی تمام علوم و آگاهی های خود می دانند. «وَ أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ»

8-انبیا از جانب خدا،از علوم و آگاهی هایی برخوردارند که دست بشر به آنها نمی رسد. «أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ«63»

آیا تعجّب کردید که از سوی پروردگارتان مایه ی تذکّری بر مردی از شما بیاید تا شما را بیم دهد و تا شما تقوا پیشه کنید و شاید که مورد رحمت قرار گیرید؟

پیام ها:

1-گاهی معاصر و هم دوره بودن،مانع پذیرش حقّ و منطق صحیح است. «أَ وَ عَجِبْتُمْ» قوم نوح می گفتند:چرا او پیامبر باشد و به او وحی برسد و به ما نرسد؟ او که همانند ماست و با ما تفاوتی ندارد!

2-هدف از وحی،تربیت بشر است. «جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ»

3-معارف الهی را باید همواره به خاطر داشت. «ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ»

4-پیامبران،برخاسته از مردم و با مردمند. «رَجُلٍ مِنْکُمْ»

5-فلسفه ی بعثت ونبوّت و مراحل آن را می توان چنین بیان کرد:

الف:هشدار و توجّه دادن. «لِیُنْذِرَکُمْ»

ب:ایجاد مصونیّت و تقوا. «لِتَتَّقُوا»

ج:دریافت الطاف و رحمت الهی. «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

6-تقوا،زمینه ساز نزول رحمت الهی است. «لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»

فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ«64»

سرانجام او(نوح)را تکذیب کردند.پس او و کسانی را که در کشتی با او بودند،نجات دادیم و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند غرق کردیم.زیرا آنان گروهی کوردل بودند.

نکته ها:

* «عَمِینَ» جمع«عمی»،به کسی گفته می شود که چشم بصیرت و دید باطنی او از کار افتاده باشد،ولی«أعمی»،هم به کسی که باطن او کور باشد گفته می شود و هم به کسی که چشم ظاهرش نابینا باشد.[152]

* امام رضا علیه السلام در پاسخ این سؤال که چرا خداوند تمام جهانیان را در زمان حضرت نوح غرق کرد و حال آنکه در میان آنان اطفال و افراد بی گناه نیز بودند، فرمودند: «طفلی در میان آنان نبود،زیرا مدّت چهل سال آنان عقیم ونازا شده بودند و بی گناهان نیز چون به کار دیگران راضی بودند و رضایت به کار دیگران مانند انجام همان کار است».[153]

پیام ها:

1-ایمان،سبب نجات وتکذیب،سبب هلاکت است. أَنْجَیْنَا ... أَغْرَقْنَا

2-حوادث و عوامل طبیعی و تحوّلات تاریخی،به دست خداوند است و بر اساس افکار و اعمال و اخلاق مردم صورت می گیرد. أَنْجَیْنَا ... أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا

3-کوردلی،عامل اصلی تکذیب دعوت انبیاست. «عَمِینَ» بنابراین ایمان و پیروی از انبیا،نشانه ی بصیرت است.

وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ«65»

و به سوی قوم عاد،برادرشان هود را فرستادیم،گفت:ای قوم من! خدا را بپرستید که شما را معبودی جز او نیست،آیا تقوا پیشه نمی کنید؟

نکته ها:

* داستان حضرت هود علیه السلام و قوم عاد که در این سوره آمده،تفصیل آن در دو سوره ی شعرا و هود آمده است.

* قوم عاد در سرزمین یمن و منطقه ی احقاف در جنوب عربستان زندگی می کردند و از نظر قدرت جسمی و امکانات دامداری و کشاورزی،بسیار نیرومند بودند؛امّا به بت پرستی و مفاسد اخلاقی گرفتار شدند.حضرت هود از خویشان آنان بود که به نبوّت مبعوث شد و همچون حضرت نوح،آنان را به توحید دعوت کرد.

پیام ها:

1-سرلوحه ی برنامه ی انبیا،دعوت به توحید و پرهیز از انواع شرک و بت پرستی است. «اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ»

2-پیامبران،مردمی ترین و دلسوزترین رهبران بشر بوده اند. «أَخاهُمْ» آری،مربّی و مبلّغ باید نسبت به مردم،همچون برادر باشد و به آنان عشق بورزد.

3-ایمان به خداوند یکتا باید عامل هشیاری،اطاعت،تقوا و پرهیز از تکذیب دین باشد. «أَ فَلا تَتَّقُونَ»

قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنّا لَنَراکَ فِی سَفاهَهٍ وَ إِنّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ«66»

(در پاسخ دعوت هود،)سران کافر قوم او گفتند:همانا ما قطعاً تو را در سفاهت و بی خردی می بینیم و به طور حتم تو را از دروغگویان می پنداریم.

قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَهٌ وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ«67»

(هود در پاسخ جسارتشان)فرمود:ای قوم من! در من هیچ سفاهت و سبک مغزی نیست،بلکه من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیانم.

نکته ها:

* جسارت مخالفان هود علیه السلام،بیش از قوم نوح علیه السلام بود.مخالفان حضرت نوح،او را گمراه می نامیدند، «لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ» امّا مخالفان هود،او را سفیه و دروغگو می شمردند. فِی سَفاهَهٍ ... مِنَ الْکاذِبِینَ

پیام ها:

1-پیامبران با سخت ترین و صریح ترین تبلیغات،جوسازی ها،مخالفت ها و تهمت ها رو به رو بوده اند. ضَلالٍ مُبِینٍ -سَفاهَهٍ ... اَلْکاذِبِینَ در راه ارشاد مردم، باید تحمّل شنیدن زشت ترین سخنان را داشته باشیم.

2-سعه ی صدر و بزرگواری انبیا تا آنجاست که پس از آن همه جسارت باز با مهربانی می گویند:ای قوم من. «یا قَوْمِ»

3-از خویش نفی تهمت کنیم،ولی حقّ نداریم تهمت را به سوی دیگران سوق دهیم. «لَیْسَ بِی سَفاهَهٌ»

4-انبیا،حتّی ذرّه ای و لحظه ای کاری را که معقول نباشد انجام نمی دهند. «لَیْسَ بِی سَفاهَهٌ» (در ادبیات عرب،هرگاه نکره در کنار نفی قرار گیرد،نفی عموم است، یعنی در هیچ زمانی من کار سفیهانه نکرده ام.)

5-آنکه به هدف خود ایمان دارد و از پشتوانه ی الهی برخوردار است،در برابر برخورد بد دیگران آرام برخورد می کند. «لَیْسَ بِی سَفاهَهٌ»

6-مربّی و مبلّغ،نباید وظیفه ی اصلی را فراموش کند. «لکِنِّی رَسُولٌ»

7-دستورات الهی که توسط پیامبر آورده می شود،در مسیر تربیت انسان و از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ»

أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ«68»

من پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی امینم.

پیام ها:

1-گفتار و دستورات پیامبران،پیام های خدایی است و از جانب خود چیزی نمی گویند، «أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی»

2-پیامبران،تحت تربیت خاص الهی بوده و فرامان های آنان در مسیر رشد و تربیت انسان است. «رِسالاتِ رَبِّی» آنان نهایت تلاش خود را در راه تبلیغ بکار برده و از چیزی فروگذاری نمی کنند. أُبَلِّغُکُمْ ...و از غیر او نیز هیچ ترس و هراسی ندارند. «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللّهَ» [154]

3-دلسوزی و امانت داری،دو شرط اصلی در تربیت و تبلیغ است. «ناصِحٌ أَمِینٌ» آری،اگر دلسوزی همراه با امانت نباشد خطرناک است،زیرا به خاطر دلسوزی شاید حقوقی نادیده گرفته شود یا قوانینی زیر پا قرار گیرد.

4-بیان ویژگی های مثبت خود،در موارد ضرورت و آنجا که برای دیگران سازنده باشد،مانعی ندارد.[155] «أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمِینٌ»

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَهً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللّهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ«69»

آیا تعجّب کردید که بر مردی از خودتان،مایه ی تذکّری از سوی پروردگارتان آمده تا او شما را(از عواقب گناهان و انحراف ها)بیم دهد؟و به یاد آورید هنگامی را که خداوند، شما را پس از قوم نوح جانشینان آنها قرار داد و شما را در آفرینش توانایی افزود،پس نعمت های خدا را به یادآورید،باشد که رستگار شوید.

نکته ها:

* قدرت جسمی قوم عاد به قدری بالا بود که می گفتند: «مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّهً»[156]چه کسی از ما نیرومندتر است؟

* کلمه ی «آلاءَ» جامع تر از نعمت می باشد و شامل هر نعمت ظاهری و باطنی،مادّی یا معنوی می شود،چنانکه در سوره ی الرّحمن مکرّر آمده است،و حتّی شامل عقاب و جهنّم که لازمه ی عدل الهی است،نیز می شود.[157]

امام صادق علیه السلام در مورد «فَاذْکُرُوا آلاءَ اللّهِ» فرمودند:«آلاء الهی،بزرگ ترین نعمت خداوند بر خلقش می باشد که همان ولایت ما اهل بیت علیهم السلام است».[158]

پیام ها:

1-دستورات پیامبر،دستورات خدا و یادآور فطرت بشر است و در زمینه ی رشد و تربیت انسان و از شئون ربوبیّت خدا می باشد. «جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ»

2-پیامبران برخاسته از مردم و با مردم می باشند. «رَجُلٍ مِنْکُمْ»

3-تحوّلات تاریخی و اجتماعی،تحت اراده و مشیّت خداوند و بر اساس سنّت اوست. جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ ...

4-توانایی جسمی،از نعمت های الهی است که باید در راه صحیح صرف شود.

«زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَهً فَاذْکُرُوا»

5-یاد نعمت های الهی،رمز رستگاری است. فَاذْکُرُوا ... لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ زیرا یاد نعمت ها عشق و محبّت می آورد،محبّت،اطاعت در پی دارد و اطاعت نیز رستگاری به دنبال دارد.

قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقِینَ«70»

(قوم عاد به حضرت هود)گفتند:آیا به سوی ما آمده ای تا فقط خدا را به بپرستیم و آنچه را پدران ما می پرستیدند رها کنیم؟اگر از راستگویانی، پس آنچه(از عذاب الهی)به ما وعده می دهی بر ما بیاور.

پیام ها:

1-تعصّب به جای منطق،محکوم است و تقلید جاهل از جاهل و تبعیّت به دلیل رابطه ی خویشاوندی مردود است. «یَعْبُدُ آباؤُنا»

2-حفظ رسوم و سنّت های نیاکان،همه جا ارزشمند نیست. «یَعْبُدُ آباؤُنا»

3-تعصّب و تقلید بی جا،مانع شناخت حقیقت است و انسان را به عناد می کشد.

«فَأْتِنا بِما تَعِدُنا»

4-گاهی عادت بر فطرت پیروز می شود،مثل غلبه ی عادت بت پرستی نیاکان بر فطرت حقّ طلبی نسل جدید. «نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا»

5-انبیا،در برخورد با خرافات و انحرافات،سنّت شکن بوده اند. «وَ نَذَرَ ما کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا»

قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ«71»

(حضرت هود،با دیدن سرسختی قوم عاد)گفت:پلیدی و خشم و عقوبت از سوی پروردگارتان بر شما حتمی شد.آیا با من درباره ی نام هایی جدل می کنید که شما و نیاکانتان بر آن(بت ها)نهاده اید؟خداوند نسبت به حقّانیّت معبودهای شما برهانی نازل نکرده است.پس منتظر(قهر الهی)باشید،من هم با شما از منتظرانم.

نکته ها:

* این آیه دلالت دارد که هر منصب و لقب و عنوانی الهی که بدون اذن خداوند باشد،به خصوص در ولایت عامّه،کذب و بهتان است.همان گونه که لقب امیرالمؤمنین تنها برای حضرت علی علیه السلام می باشد،نه هیچ کس دیگر،لذا هنگامی که امام صادق علیه السلام را با عنوان امیرالمؤمنین خطاب کردند،حضرت از این کار نهی کرده و فرمودند:«هرکس غیر از علی علیه السلام خود را به این عنوان متّصف کند،جایگاهش آتش است».[159]

پیام ها:

1-نتیجه لجاجت و در افتادن با حقّ،کیفر الهی و ننگ و هلاکت است. «قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ» (بگذریم که خود لجاجت نوعی پلیدی معنوی است)

2-انسان ذاتاً موحّد و طالب توحید است،ولی گاهی تعصّب بر او عارض شده و حاکم می شود. «وَقَعَ عَلَیْکُمْ»

3-کیفرهای الهی در مسیر تربیت انسان واز شئون ربوبیّت خداست. «مِنْ رَبِّکُمْ»

4-سنگ و چوب،با نام گذاری،«خدا»نمی شود.(نام های دهان پرکن و بی محتوا، یکی از بلاهای قرن ما نیز هست.) «أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها»

5-معبودهای مشرکان،اسمای بی مسمّایند که حقیقت و مشروعیّت ندارند و خداوند در هیچ آئینی به آن فرمان نداده است.أسماء... ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ

6-عقاید باید بر پایه ی حجّت و برهان باشد،حتّی از بت پرستان هم برهان بخواهید. «ما نَزَّلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ» (از آنان که می گویند بت وسیله ی تقرّب به خداست، بپرسید: آیا دلیلی دارید که خداوند پرستش بت را وسیله ی قرب خود قرار داده است؟!)

7-انبیا،به درستی هدف و پیروزی خویش و سقوط مخالفان اطمینان داشتند.

«فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ»

فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ«72»

پس هود و همراهان(فکری و عملی)او را به رحمتی از خود نجات دادیم،و کسانی که آیات مارا دروغ شمردند و مؤمن نبودند،ریشه کن کردیم.

نکته ها:

* «دابِرَ» ،به معنای آخر و پایان چیزی است و «فَقُطِعَ دابِرُ» ،یعنی ریشه کن کردن و تا آخرین نفر را هلاک کردن.

* هلاکت قوم عاد،با طوفانی عقیم کننده،شکننده،پر سر و صدا،سرد و مسموم بود که خداوند به مدّت هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان مسلّط کرد.طوفان چنان آنها را قلع و قمع کرد که همه ی آنان همچون شاخه های پایین درختان خرما بر زمین افتادند. «فَتَرَی الْقَوْمَ فِیها صَرْعی کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَهٍ»[160]

پیام ها:

1-تنها انبیا و پیروان آنان،مشمول رحمت ویژه و نجات بخشی الهی اند. «فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنّا»

2-از تاریخ،عبرت بگیریم. «قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا»

3-آنجا که هیچ گونه امیدی به ایمان آوردن مردم نیست،هلاکت،اساسی و ریشه ای است. وَ قَطَعْنا دابِرَ ... ما کانُوا مُؤْمِنِینَ

وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ هذِهِ ناقَهُ اللّهِ لَکُمْ آیَهً فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ«73»

و به سوی قوم ثمود،برادرشان صالح را(فرستادیم.او نیز مثل حضرت نوح و هود در دعوت مردم به توحید)گفت:ای قوم من!(تنها)خدا را بپرستید،برای شما معبودی جز او نیست.همانا از طرف پروردگارتان معجزه و دلیلی آشکار برای شما آمده است.این شتر ماده(از جانب) خداوند برای شما آیه ونشانه است،(مزاحم آن نشوید و)بگذارید در زمین خدا بچرد،و گزندی به آن نرسانید که عذابی دردناک شمارا خواهد گرفت.

نکته ها:

* در قرآن،هفت مرتبه از ناقه و بیست و شش بار از قوم ثمود نام برده شده است .ماجرای قوم ثمود در سوره های شعرا،قمر،شمس و هود آمده است.

* معجزه  با کارهای خارق العاده و عجیب بشری تفاوت های زیادی دارد،از جمله:

الف:معجزه،نیاز به تمرین،تحصیل و تجربه ندارد،ولی کارهای خارق العاده دیگر،نیاز به تمرین،تلقین و تحصیل دارد.

ب:معجزه از اشخاص خوش سابقه و معصوم صادر می شود،ولی کارهای نادر و خارق العاده دیگر،از افراد نااهل نیز ممکن است صادر شود.

ج:هدف از معجزه،اتمام حجّت و ارشاد و هدایت مردم است،ولی هدف دیگران خودنمایی، شهرت،کسب مال و ایجاد سرگرمی است.

د:کار پیامبران در معجزه،لزوماً همراه با تحدّی و مبارزطلبی و ادّعای عجز دیگران است، امّا در کار نوابغ و مخترعان و مرتاضان این علائم و نشانه ها لزومی ندارد.

* در حدیث می خوانیم:شتری را که قوم ثمود تقاضا کردند،شتر قرمز پر کرک حامله و بسیار بزرگ بود.[161] البتّه نوع تقاضای مردم از انبیا،گاهی مربوط به شرایط فکری و زمینه ی اجتماعی و اقتصادی مردم در آن زمان بوده است،شاید اگر امروز نیز پیامبری ظهور می کرد، درخواست خروج هواپیما از دل کوه را از او می کردند.

پیام ها:

1-رسالت حضرت صالح،محدود به قوم ثمود بوده است. «إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً»

2-انبیا با مردم همچون برادرند. «أَخاهُمْ»

3-در تبلیغ و تربیت،از عواطف نیز استفاده کنیم. «یا قَوْمِ»

4-ایمان به خدا،سابقه ای به درازای تاریخ دارد. «اعْبُدُوا اللّهَ» امر به عبادت خداوند، نشان ایمان و شناخت مردم است.

5-یکتاپرستی،محور دعوت پیامبران است. «اعْبُدُوا اللّهَ»

6-جهت گیری در عمل،بر اساس عقیده و تفکّر است، «اعْبُدُوا اللّهَ» زیرا «ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ»

7-اهداف تمام پیامبران الهی یکسان است.جمله ی «اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ» را تمام انبیا بیان کرده اند.

8-ارائه دلیل و معجزه از طرف انبیا،در مسیر تربیت مردم و از شئون ربوبیّت خداوند است. «بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ» البتّه معجزات گاهی طبق درخواست مردم بوده است،مثل شق القمر و ناقه ی صالح.

9-عنایت و لطف ویژه ی الهی به هرچه تعلّق گیرد،قداست می یابد. «ناقَهُ اللّهِ»

10-کیفر بی احترامی به مقدّسات و از بین بردن آنها،عذاب الهی است. «لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»

وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللّهِ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ«74»

و به یاد آورید هنگامی که خداوند شما را پس از(هلاکت)قوم عاد،جانشینان (آنان) ساخت و در زمین شما را جایگاه(مناسب)داد.از قسمت های هموار زمین قصرها می سازید و کوه ها را برای ساختن خانه ها می تراشیدید.پس الطاف و نعمت های خداوند را یاد کنید و در زمین فساد نکنید.

نکته ها:

* «عَثو»،یعنی خروج از حدّ اعتدال و «لا تَعْثَوْا» ،به معنای«لاتفسدوا»است،و کلمه ی «مُفْسِدِینَ» ،یا برای تأکید است،یا به این معنا که فساد،شیوه ی شما نشود و مراد از «فِی الْأَرْضِ» ،سرزمین بین حجاز و شام است.

* منطقه ی جغرافیایی قوم ثمود،دارای دو بخش دشت و کوهستان بود، سُهُولِها ... اَلْجِبالَ و آنان مردمی متموّل و متمدّن بودند و به فنون خانه سازی و قصرسازی آگاه بودند. قُصُوراً ... بُیُوتاً

پیام ها:

1-تحوّلات تاریخی واجتماعی،بر اساس قوانین و سنّت های الهی است. «إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ»

2-همه ی امکانات زندگی ما از خداوند است. «بَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ»

3-از تاریخ گذشتگان عبرت بگیریم. وَ اذْکُرُوا ... بَعْدِ عادٍ

4-انسان،از همه ی شرایط طبیعی می تواند بهره بگیرد. سُهُولِها ... اَلْجِبالَ

5-مسکن،از نعمت های ویژه الهی است. قُصُوراً ... بُیُوتاً ... آلاءَ اللّهِ

6-رفاه،مسکن و قصر،اگر از یاد خدا جدا باشد زمینه ی فساد می شود. قُصُوراً ...

بُیُوتاً ... مُفْسِدِینَ

7-اگر نعمت ها را ودیعه ی الهی بدانیم و خود را در معرض هلاکت ببینیم،از تجاوز دوری می کنیم. وَ اذْکُرُوا ... لا تَعْثَوْا

8-قصرنشینان وکسانی که امکانات بیشتری دارند،بیشتر نیازمند یاد خدایند تا به فساد کشیده نشوند.(کلمه ی«قصر»،میان دو جمله «اذْکُرُوا» آمده است)[163]

قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ«75»

سران مستکبر قوم صالح،به مستضعفانی که ایمان آورده بودند،گفتند:

آیا علم دارید که صالح ازطرف پروردگارش فرستاده شده است؟(مؤمنان در پاسخ به ایجاد شکّ وتردید آنان)گفتند:قطعاً ما به آنچه بر او فرستاده شده است،ایمان داریم.

قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ«76»

کسانی که استکبار ورزیدند گفتند:همانا ما به آنچه شما بدان ایمان آورده اید،کافریم.

پیام ها:

1-معمولاً اشراف و افراد صاحب نفوذ،مخالف راه انبیایند و به شبهه افکنی در میان مؤمنان دست می زنند. «قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا»

2-نه فقر و استضعاف ارزش است و نه تمکّن و کاخ نشینی؛آنچه مهم است انتخاب راه خداوند از طریق آگاهی،علم،ایمان،تقوا،جهاد و هجرت است.

(در آیه ی قبل،قصرسازی را نعمت الهی به شمار آورد،به شرط آنکه به فساد منتهی نشود،اینجا هم از مستضعفان مؤمن ستایش شده است،نه از همه ی آنان.) «آمَنَ مِنْهُمْ»

3-بیشترین پیروان پیامبران،از میان مستضعفان بوده اند. «لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ»

4-عامل ایمان مستضعفان به انبیا،فقط فقر مادّی نیست،زیرا برخی از مستضعفان نیز ایمان نمی آوردند. «آمَنَ مِنْهُمْ»

5-ایجاد شکّ و تردید،از شیوه های تضعیف ایمان است. أَ تَعْلَمُونَ ...؟

6-تضعیف رهبر،یکی از روشها و هدف های اصلی دشمن است. «أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ»

7-گرچه محیط و جامعه در فرد اثر دارد،ولی اجبار نمی آورد.(مستضعفان محروم،با صراحت در مقابل مستکبران ایستادند و گفتند:به صالح ایمان داریم). «إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ»

8-شبهات مخالفان را باید قاطعانه پاسخ گفت. «إِنّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ»

9-به تمام فرمان های پیامبر باید ایمان داشت. «بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ»

10-مستکبران،علاوه بر کفر و لجاجت خود،نسبت به ایمان مستضعفان حساسیّت دارند. «إِنّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ» و نگفتند: «إِنّا بِهِ کافِرُونَ»

فَعَقَرُوا النّاقَهَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ«77»

پس(مستکبران)ناقه را پی کرده(و کشتند)و از فرمان پروردگارشان سرپیچی کردند وگفتند: ای صالح! اگر از فرستادگان خدایی،پس عذابی را که وعده می دهی برای ما بیاور.

نکته ها:

* «عقر»،به معنای پی کردن است،یعنی قطع کردن عصب و رگ محکم و مخصوص پشت پای اسب و شتر که عامل عمده ی حرکت آنهاست و با قطع آن،حیوان به زمین می افتد و از راه رفتن باز می ماند.

* در سوره ی قمر،کلمه ی«عقر»مفرد آمده که بیانگر این است که قاتل ناقه یک نفر بوده است؛امّا در اینجا(و سوره های شمس و شعراء و هود،)به صورت جمع آمده است، «عقروا» که نسبت پی کردن به تمام قوم داده شده است.این به خاطر سکوت و رضایت آنان بود و شریک جرم محسوب شده اند.چنانکه حضرت علی علیه السلام نیز می فرماید:سرنوشت مردم در گرو رضایت و دشمنی آنان است،همان گونه که ناقه ی صالح را یک نفر پی کرد؛امّا چون بقیه ی مردم نیز به آن عمل راضی بودند،در گناه او شریک شدند و همگی عذاب دیدند.[164]

پیام ها:

1-کفر،زمینه ی تجاوز است. کافِرُونَ فَعَقَرُوا ...

2-سکوت و رضایت بر گناه،شرکت در گناه محسوب می شود.«عقروا»با اینکه قاتل یک نفر بود.

3-نافرمانی و تجاوز از دستور،مهم تر از کشتن شتر است. «وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ»

4-دستورات الهی برخاسته از ربوبیّت اوست. «أَمْرِ رَبِّهِمْ»

5-تکبّر،زمینه ساز جسارت و گستاخی است. «ائْتِنا بِما تَعِدُنا»

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ«78»

ناگاه زمین لرزه شدید آنان را فراگرفت،پس شب را به صبح آوردند،در حالی که در خانه هایشان به رو افتادند(و مردند).

نکته ها:

* این آیه،هلاکت قوم ثمود را توسط رجفه و زمین لرزه بیان کرده؛امّا سوره ی فصّلت آیه 17 و سوره ی ذاریات آیه ی 44،آن را توسط صاعقه دانسته است. «فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَهُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ» بنابراین شاید دو کیفر صاعقه و زلزله در یک لحظه و توأم بوده است.و شاید مراد از رجفه،لرزش بر اندام باشد که برخاسته از ترس و وحشت است،نه زمین لرزه.

* «جاثم»از«جَثم»بر وزن خَشم،به معنای نشستن روی زانو و یا فروافتادن بر سینه است.

گویا در شب و هنگام استراحتشان که عذاب آمد،بیدار شدند ولی فرصتی و قدرتی برای فرار نیافتند و در همان حالت نیم خیز هلاک شدند[165]

پیام ها:

1-قهر خدا ناگهانی است،به هوش باشیم. «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ»

2-چه بسا زمین لرزه ها و حوادث طبیعی که عذاب الهی است. «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ»

3-وعده های انبیا،عملی می شود،پس هشدارهایشان را جدّی بگیریم.(در آیات قبل تهدید بود: «لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» و این رجفه،همان تحقّق وعید و عذاب الیم است). «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ»

فَتَوَلّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالَهَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِینَ«79»

پس(صالح)از آنان روی برگرداند و گفت:ای قوم من! همانا پیام پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیرخواهی کردم،ولی شما دلسوزان و خیرخواهان را دوست ندارید.

نکته ها:

* احتمال دارد،سخن حضرت صالح،قبل از نزول عذاب و به عنوان اتمام حجّت باشد، وممکن است پس از هلاکتشان باشد،آنگونه که رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز بر سر چاه بدر با اجساد کفّار سخن گفت.از آن حضرت پرسیدند:مگر آنان می شنوند، فرمودند:«آری،شما از آنها شنواتر نیستید».[166]

پیام ها:

1-گاهی قهر و ترک رابطه،در تربیت و تبلیغ لازم است. «فَتَوَلّی عَنْهُمْ»

2-کیفرهای الهی،پس از اتمام حجّت است. «لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ»

3-برنامه ی پیامبران،ابلاغ پیام همراه با دلسوزی و خیرخواهی است،نه ابلاغ خشک و بی روح مقرّرات و بخشنامه های اداری. لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ ... وَ نَصَحْتُ لَکُمْ

4-ناصحان را دوست بداریم که بی اعتنایی به سخن دلسوزان جامعه،زمینه ی قهر خدا را فراهم می کند. «وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِینَ»

5-دوست داشتن،کلید پیروی کردن است. «وَ لکِنْ لا تُحِبُّونَ النّاصِحِینَ»

وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ«80»

و(به خاطر آور)لوط را(که برای هدایت مردم فرستادیم)آنگاه که به قوم خود گفت:آیا آن کار زشت را انجام می دهید که هیچ یک از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است؟

إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ«81»

همانا شما به جای زنان،برای شهوت سراغ مردان می روید،بلکه شما قومی اسراف کارید.

نکته ها:

* حضرت لوط،فامیل حضرت ابراهیم و تنها مردی بود که به او ایمان آورد و با او هجرت کرد. «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ»[167]حضرت ابراهیم او را به منطقه ای که در آن گناه و فحشا رواج داشت فرستاد.لذا بخش مهم کار حضرت لوط،مبارزه با فحشا و منکرات جنسی بود،که بیشترین مشکل جامعه بود.

* قوم حضرت لوط،با مهمانان خود عمل زشت لواط را انجام می دادند تا مردم از مهمان شدن بترسند.به گفته ی قرآن،حضرت لوط علیه السلام ازدواج با دختران خود را به آنان پیشنهاد کرد؛امّا آنان نپذیرفتند.

* ازدواج،دارای خصوصیّات و آثاری است که در لواط و زنا وجود ندارد،از جمله:

1.مودّت و رحمت و انس.2.تشکیل نظام خانواده.3.فرزند و بقای نسل.4.همخوانی با فطرت و انسانیّت.

* متأسفانه امروزه نیز دنیای غرب،عمل زشت همجنس بازی را رسمی و در بعضی کشورها به آن جنبه ی قانونی داده است.

* قوم لوط،علاوه بر لواط،اهل قمار،هرزه گویی،توهین،مزاحمت برای عابرین و کشف عورت در انظار عمومی بودند.[168]

* امام صادق علیه السلام در فلسفه ی تحریم لواط فرمودند:لواط،علاقه ی خانوادگی میان زن و شوهر را کم،نسل و فرزند را منقطع و آمیزش جنسی طبیعی را از بین می برد و فسادهای بسیار زیادی را بدنبال دارد.[169]

* در اسلام،کیفر همجنس بازی و لواط(چه فاعل چه مفعول)،اعدام است.

* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:لعنت خدا بر مردانی که خود را مانند زنان ساخته و در معرض مردان هوسباز قرار می دهند. [170]

امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:هنگام همجنس گرایی،عرش خدا به لرزه می آید و عامل این کار در قیامت به صورت ناپاک محشور می شود و مورد غضب خداوند قرار گرفته و جایگاهش دوزخ است.[171]

پیام ها:

1-همجنس بازی و لواط،از گناهان کبیره و عملی بسیار زشت است. «الْفاحِشَهَ»

2-بت پرستان،اگر بهانه ی بت پرستی نیاکان را داشتند،پیروان فحشا،این بهانه را هم نداشته و ابتکار جنایت و گناه از خودشان بود. «ما سَبَقَکُمْ بِها»

3-ابداع کنندگان اعمال زشت،مرتکب گناهی بزرگتر و مستحقّ ملامتی بیشتر می باشند. «ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ»

4-کسی که راه طبیعی و فطری را کنار بگذارد،مسرف است.«مسرفون»ارضای شهوت از غیر راه طبیعی،اسراف است.

5-لواط،تجاوز به حقوق زنان در جامعه است. «دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ»

وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ«82»

و جواب قوم لوط،جز این نبود که گفتند:آنان را از آبادی خود بیرون کنید، زیرا آنان مردمی هستند که پاکدامنی را می طلبند(و با ما نیستند).

نکته ها:

* در مورد بعضی از انبیا،تعبیر به «أَخاهُمْ» شده است،امّا درباره ی حضرت لوط چنین تعبیری نیامده است،شاید به این دلیل که آن حضرت،اهل آن منطقه نبود،چنانکه کفّار نیز با جمله ی «قَرْیَتِکُمْ» به مردم القا می کردند که او مهاجر است و از این منطقه نیست،و یا اینکه چون آئین شما را قبول ندارد خارجی است،پس او را از سرزمین خودتان بیرون کنید.

پیام ها:

1-یکی از زشی های،برخورد بی دلیل و غیر منطقی با ناصحان است. ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ ...

2-در نهی از منکر،باید آماده ی تبعید و پذیرش مشکلات بود. «أَخْرِجُوهُمْ»

3-مجرمان،برای پاکان حقّی در اجتماع قائل نیستند. «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ»

4-هرگاه در جامعه ای فساد زیاد شد،پاکان را منزوی می کنند و نهی از منکر و پاک بودن،جرم محسوب می شود. أَخْرِجُوهُمْ ... إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ

5-مهم تر از پاکی،پاک ماندن و مأیوس کردن نااهلان از اعمال نفوذ است.

«یَتَطَهَّرُونَ» (فعل مضارع نشانه ی استمرار است)

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرِینَ«83»

پس ما لوط و خاندان او را به جز همسرش،که از بازماندگان(در عذاب) بود،نجات دادیم.

نکته ها:

* «غابِر»،به معنای بازمانده است.کسی که همراهانش بروند و او باقی بماند.بنابراین لوط و یارانش از شهر خارج شدند و زمینه ی عذاب فراهم شد.

* «اهل»،هم به خویشاوندان نزدیک گفته می شود و هم به پیروان راستین،ولی با توجّه به آیه ی 36 سوره ذاریات،به جز خویشاوندان نزدیک،هیچ کس به آن حضرت ایمان نیاورد.

پیام ها:

1-انسان آزاد است و خودش راه خود را انتخاب می کند.(همسر پیامبر با آنکه در خانه ی وحی تغذیه می شود،ممکن است راه کفر را برگزیند،چنانکه همسر فرعون راه توحید را برگزید). «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» بنابراین همه جا تفکّر و اخلاق و تصمیم،وابسته به اقتصاد و تحت پوشش بودن این و آن نیست.

2-در اسلام،عامل نجات انسان رابطه ی مکتبی است،نه خویشاوندی. «إِلاَّ اِمْرَأَتَهُ» پس سرنوشت هرکس در گرو عمل خود اوست.

3-حسابِ بستگانِ رهبران الهی را از حساب خودشان جدا کنیم. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ»

4-در اسلام،زن همانند مرد موجودی مستقلّ است. «إِلاَّ امْرَأَتَهُ» و از طرفی نباید موقعیّت و قداست کسی موجب توجیه خلافکاری های بستگان او شود.

وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ«84»

و ما بارانی(از سنگ)بر آنان باراندیم.پس بنگر که سرانجام گنهکاران چه شد؟

نکته ها:

* هلاکت قوم لوط،با بارش سنگ های آسمانی بر سرشان بود،سنگ هایی از گِل همانند کلوخ چنانکه در سوره ی هود می فرماید: «وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَهً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَهً عِنْدَ رَبِّکَ»[172]

پیام ها:

1-تغییر راه فطرت،(ارضای جنسی از طریق مردان و همجنس بازی،)تغییر نعمت را به دنبال دارد.به جای باران،پاره سنگ می بارد. «وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً» در دعای کمیل می خوانیم:«اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تغیّر النعم»

2-قهر الهی مخصوص آخرت نیست،گاهی نیز در همین دنیاست. «أَمْطَرْنا»

3-از تاریخ وسرنوشت دیگران عبرت بگیریم. فَانْظُرْ ... عاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ

4-قهر خداوند مخصوص یک دسته از مجرمان نیست،همه ی مجرمان به هوش باشند که سنّت الهی استثنا بردار نیست. «عاقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ»

وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ«85»

و به سوی(مردم)مَدیَن،برادرشان شعیب را(فرستادیم.آن حضرت) گفت:ای قوم من! (تنها) خدا را بپرستید،جز او خدایی برای شما نیست.

همانا از طرف پروردگارتان(معجزه و)دلیلی روشن برایتان آمده است.

پس پیمانه و ترازو را(در داد و ستدها)تمام ادا کنید و کالاهای مردم را کم نگذارید و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید. این (رهنمودها) برایتان بهتر است،اگر مؤمن باشید.

نکته ها:

* این پنجمین داستان پیامبران در این سوره است.داستان شعیب علیه السلام در سوره های متعدّدی از جمله در سوره هود،شعراء نیز بیان شده است.

* مَدیَن یکی از شهرهای شام بود که در جغرافیای امروز،نزدیک اردن و نامش معان است، منطقه ای سرسبز،دارای مردمی بت پرست ومرفّه که در معامله و تجارت کم فروش بودند.

حضرت شعیب علیه السلام بر آنان مبعوث شد،امّا سرانجام آنها به خاطر لجاجت و نافرمانی از او هلاک شدند.سپس آن حضرت بر مردم«ایکه»مبعوث شد و به ارشاد آنان پرداخت،امّا آنها نیز دستورهای الهی را نپذیرفتند وسرانجام هلاک شدند. کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ الْمُرْسَلِینَ إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ ... [173]

البتّه احتمال دارد«مَدیَن»همان«ایْکه»باشد،چون ایکه به منطقه ی پر درخت و بیشه زار و نخلستان می گویند.یعنی شهر شعیب دو نام داشته است:مَدیَن و ایکه.

* انسان بی ایمان همواره گرفتار انحراف و فساد است،امّا در هر زمانی به گونه ای.مثلاً در زمان حضرت لوط،لواط و فساد اخلاقی و در زمان حضرت شعیب،کم فروشی و فساد اقتصادی رواج داشته است.

پیام ها:

1-رفتار حضرت شعیب نسبت به مردم،دلسوزانه و برادرانه بود و شاید نسبتی با اهل مدین داشته است. «أَخاهُمْ شُعَیْباً»

2-تبلیغ و تربیت باید همراه با عاطفه و محبّت باشد. «قالَ یا قَوْمِ»

3-توحید و یکتاپرستی،محور دعوت انبیاست. اُعْبُدُوا اللّهَ ...

4-معجزه و دلیل های انبیا،در مسیر رشد و تربیت مردم و وابسته به ربوبیّت خداوند است. «بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ»

5-پس از شرک و انحراف عقیدتی،انحراف های اقتصادی مهم ترین مسأله ی قوم حضرت شعیب بوده است. اُعْبُدُوا اللّهَ ... فَأَوْفُوا الْکَیْلَ

6-کم فروشی،تقلّب در معامله،کم ارزش جلوه دادن اجناس مردم و ایجاد خلل در اقتصاد،حرام و از مصادیق فساد است. «لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا»

7-پیامبران،بر مسائل اقتصادی جامعه نیز نظارت داشته و درصدد سلامت و بهبود زندگی مردم بودند. «لا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ» دین و برنامه های آن،از زندگی دنیا جدا نیست.

8-کم کاری هم مثل کم فروشی است،به جای«أَمْوالَهُمْ»فرمود: «أَشْیاءَهُمْ» تا شامل همه چیز بشود.

9-ایمان کامل واقتصاد سالم،تأمین کننده سعادت دنیا وآخرت است. «ذلِکُمْ خَیْرٌ»

10-هشدار و دستورهای انبیا،سراسر خیر است و موجب سعادت انسان می شود. «ذلِکُمْ خَیْرٌ»

11-ایمان،ضامن کسب وکار صحیح وعدالت اجتماعی است. لا تَبْخَسُوا النّاسَ ...

إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ

وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلِیلاً فَکَثَّرَکُمْ وَ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ«86»

و بر سر هر راهی منشینید تا مؤمنان را تهدید کنید و(آنان را)از راه خدا، که کج جلوه می دهید بازدارید و یاد کنید زمانی را که اندک بودید،پس خداوند شما را بسیار گرداند و بنگرید که عاقبت مفسدان چگونه بود!

نکته ها:

* مراد از نشستن بر سر هر راه،ممکن است نشستن کنار خیابان و کوچه ها برای فتنه گری باشد،و شاید مراد تلاش در راه فساد از هر راه و با هر شیوه باشد،همچنانکه در آیه 16 خواندیم که شیطان سوگند یاد کرد برای انحراف انسان در کمین راه حقّ نشسته است، «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ» که مراد،نشستن ظاهری نیست.

پیام ها:

1-دشمنان حقّ،برای جلوگیری از راه خدا،همه جا در کمین هستند و از هر راه و شیوه ای استفاده می کنند. «وَ لا تَقْعُدُوا بِکُلِّ صِراطٍ»

2-ترساندن مردم و ایجاد مزاحمت برای آنان،ممنوع است. «تُوعِدُونَ»

3-دشمن می کوشد تا سیمای دین را تحریف کند و بدجلوه دهد. «تَبْغُونَها عِوَجاً»

4-گاهی افزونی جمعیّت(با نظم و برنامه)،می تواند یک ارزش باشد. «فَکَثَّرَکُمْ»

5-یکی از عوامل تربیت و هدایت مردم،توجّه به نعمت ها و یادآوری سرگذشت پیشینیان است. وَ اذْکُرُوا ... وَ انْظُرُوا

6-مطالعه ی تاریخ و عبرت گرفتن از آن،سفارش الهی است. وَ انْظُرُوا کَیْفَ ...

7-در مطالعه ی زندگی مردم،به پایان و سرانجام کارشان بنگرید،نه کامیابی های مقطعی آنان. «عاقِبَهُ»

8-بستن و منحرف کردن راه خدا،نوعی فساد است. تَصُدُّونَ ... عِوَجاً ...المفسدین

وَ إِنْ کانَ طائِفَهٌ مِنْکُمْ آمَنُوا بِالَّذِی أُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَهٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ«87»

و اگر گروهی از شما به آنچه من برای آن فرستاده شده ام ایمان آورده و گروهی ایمان نیاورده اند،پس(عجله نکنید که لطف و قهر خدا چه شد؟) صبر کنید تا خداوند میان ما داوری کند و او بهترین داوران است.

نکته ها:

* مخالفان حضرت شعیب،با جسارت می گفتند:پس قهر خدا چه شد؟مؤمنان و طرفداران آن حضرت هم منتظر امدادهای الهی بودند.این آیه برای پاسخ به هر دو گروه است،تا نه کفّار مغرور شوند و نه مؤمنان دلسرد و مأیوس گردند.

پیام ها:

1-وظیفه ی پیامبر،ابلاغ دین و دستورات الهی است، «أُرْسِلْتُ» مردم نیز در قبول و ردّ آن آزاد و دارای اختیار می باشند. طائِفَهٌ مِنْکُمْ آمَنُوا ... وَ طائِفَهٌ لَمْ یُؤْمِنُوا

2-در مکتب انبیا،ایمان به هدف و راه آنان لازم است. «أُرْسِلْتُ» یعنی ایمان به آنچه برای آن آمده ام.

3-تاریخ طرفداران حقّ و باطل را با توجّه به پایان و سرانجام کارشان باید مطالعه کرد. «فَاصْبِرُوا»

4-گرایش گروهی از مردم به کفر،ما را متزلزل نکند که خداوند حاکم است.

«فَاصْبِرُوا حَتّی یَحْکُمَ اللّهُ بَیْنَنا»

5-کسی که بداند خداوند بهترین و برترین داور است،صبور است و در کیفر و پاداش عجله نمی کند. فَاصْبِرُوا ... وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ چنانکه باکی از حکم دیگران نیز ندارد.

جزء«9»

قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَکَ مِنْ قَرْیَتِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا قالَ أَ وَ لَوْ کُنّا کارِهِینَ«88»

سران مستکبر قوم شعیب گفتند:ای شعیب! حتماً تو و کسانی را که با تو ایمان آورده اند، از آبادی مان بیرون خواهیم کرد،مگر آنکه به آئین ما برگردید .(شعیب) گفت: گرچه بی رغبت باشیم؟

نکته ها:

* زورگویی و تهدید به اخراج و تبعید،به نوعی در مورد همه ی انبیا بوده است،چنانکه در جای دیگر می خوانیم:کافران نسبت به پیامبران خود چنین تهدیدهایی داشته اند. «قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا[174]

* هیچ یک از انبیا،پیش از رسالت،مشرک و بت پرست نبوده اند،ولی برخورد آنان با مشرکان آرام بوده است.امّا پس از رسالت با عزم و اراده ای قوی تر مردم را هدایت کرده و با مشرکان مقابله می کردند،لذا خطاب «لَتَعُودُنَّ» ،به پیروان انبیا است،نه خود آنان.[175]

پیام ها:

1-اَشراف مستکبر،دشمن انبیا بوده اند. قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا ... لَنُخْرِجَنَّکَ

2-استدلال و منطق،شیوه ی انبیاست، «جاءَتْکُمْ بَیِّنَهٌ»[176]ولی روش کفّار،تهدید و زورگویی است. «لَنُخْرِجَنَّکَ»

3-مبلّغان نباید از تهدیدهای مخالفان بترسند،چون در این راه،تهدید به قتل و تبعید همیشه بوده است. «لَنُخْرِجَنَّکَ»

4-تحمیل عقائد،شیوه ی کفّار است و دین تحمیلی سودی ندارد. لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا ... کارِهِینَ

5-در برخورد با جهالت کافران،از ادب و گفتار نرم و حکمیانه استفاده کنیم. «أَ وَ لَوْ کُنّا کارِهِینَ»

قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللّهِ کَذِباً إِنْ عُدْنا فِی مِلَّتِکُمْ بَعْدَ إِذْ نَجّانَا اللّهُ مِنْها وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحِینَ«89»

(شعیب به مخالفان گفت:)اگر پس از آنکه خداوند مارا از آیین شما نجات داد،دوباره به آن برگردیم بی گمان بر خدا دروغ بسته ایم،ما را نسزد که به آیین شما برگردیم، مگر آنکه خدا بخواهد که او پروردگار ماست(خدا هم هرگز چنین نخواهد خواست). پروردگارِ ما بر هر چیز احاطه ی علمی دارد،ما بر خداوند توکّل کرده ایم. پروردگارا!  میان ما و قوم ما به حقّ داوری و راهگشایی کن که تو بهترین داوران و راهگشایانی.

نکته ها:

* «ملت»،به معنای کیش و آیین است،چنانکه در جای دیگر می خوانیم: «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ» [177]

* «فتح»در این گونه موارد،به معنای قضاوت و داوری برای راهگشایی است،یعنی سخن آخر را خداوند می گوید تا از بن بست خلاص شده و راه باز شود.

* چون یاران شعیب علیه السلام،دین را بر اساس بیّنه و استدلال پذیرفته اند،نه هوا و هوس؛پس آن را رها نخواهند کرد.مگر آنکه خداوند دستور دهد و خداوند هم هرگز دستور بازگشت به شرک و کفر را نمی دهد،چون معمولاً کسی از دستورش بر می گردد که از کردارش پشیمان شود و خداوند هرگز چنین نیست.

پیام ها:

1-ارتداد وبرگشت از آرمان ها و عقائد حقّ و پذیرفتن شریک برای خداوند، نوعی افترا بر خدا و پیمان شکنی است. قَدِ افْتَرَیْنا ... ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ

2-شرک،اسارت و یکتاپرستی،نجات است. «بَعْدَ إِذْ نَجّانَا اللّهُ»

3-مؤمن،هرگز نباید از حقّ عدول و بر عقائدش سازش کند. ما یَکُونُ لَنا ...

(عقب گرد و ارتجاع،ممنوع است و تساهل وتسامح همه جا ارزش نیست.)

4-هدایت و ضلالت در دائره ی اراده خداوند است. «إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ»

5-دلیل تسلیم شدن و پذیرفتن ربوبیّت خداوند،علم بی پایان اوست. إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ ... وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً

6-دلیل توکّل ما بر خداوند نیز علم مطلق او بر همه چیز است. «وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنا»

7-برای پایداری در ایمان،از خداوند استمداد و به او توکّل کنیم. ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ ... عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنا

8-در برابر پیشنهادهای شوم دشمنان،باید با توکّل بر خدا،قاطعانه ایستاد. ما یَکُونُ لَنا ... تَوَکَّلْنا

9-واگذاری داوری به خداوند،نمونه ومصداق توکّل و تسلیم است. عَلَی اللّهِ تَوَکَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ ...

10-در دعا،رعایت تناسب بین خواسته و اسمای الهی مطلوب است.آنجا که نیاز به فتح داریم،خدا را با خیرالفاتحین صدا می زنیم. اِفْتَحْ ... خَیْرُ الْفاتِحِینَ

11-لازمه ی داوری صحیح،علم وآگاهی همه جانبه است.داوری،حقّ کسی است که همه چیز را می داند. وَسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیْءٍ عِلْماً ... رَبَّنَا افْتَحْ ...

12-داوری،از شئون ربوبیّت خداوند است. «رَبَّنَا افْتَحْ»

13-هدف انبیا تثبیت و بر کرسی نشاندن حرف حقّ است،نه سخن خویشتن.

«افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ»

وَ قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْباً إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ«90»

سران و اشراف قوم شعیب که کفر ورزیدند،گفتند:اگر از شعیب پیروی کنید،قطعاً زیانکار خواهید بود.

فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ«91»

پس(به کیفر عنادشان)زمین لرزه شدیدی آنان را فراگرفت،پس شب را به صبح آوردند،در حالی که در خانه های خود به زانو در افتادند(و مردند).

نکته ها:

* شاید از این که در این آیه کلمه ی«رجفه»،در آیه ی 94 سوره ی هود کلمه ی «صیحه» و در آیه ی 189 سوره شعراء،عبارت «عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّهِ» بکار رفته،استفاده شود که زلزله همراه با صیحه و ابر تیره بوده است.[178] ممکن است مراد از«رجفه»همان اضطراب و لرزش اندام باشد که از ترس حاصل می شود،نه زمین لرزه.

* چنانکه در آیه ی 78 گذشت،«جاثم»به کسی گفته می شود که به رو بر زمین افتاده و یا به زانو افتاده و توان برخاستن ندارد.

پیام ها:

1-طبقه ی اشراف،غالباً مخالف پیامبران بوده اند. «وَ قالَ الْمَلَأُ»

2-یکی از شیوه های کفّار برای بازداشتن مردم از پیروی انبیا،(هنگامی که ببینند آنان از ایمانشان دست برنمی دارند،)تهدید مادّی و اقتصادی است. «إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ» آری،محرومیّت از درآمدهایی که از طریق کم فروشی به دست می آید،از دید کافران خسارت است!

اَلَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الْخاسِرِینَ«92»

کسانی که شعیب را تکذیب کردند،(چنان هلاک شدند که)گویا در آن خانه ها سکونتی نداشته اند.آنان که شعیب را تکذیب کردند،همانها زیانکاران هستند.

نکته ها:

* «یَغْنَوْا» از«غَنِیٌّ»،به معنای اقامت در مکان است و با توجّه به معنای اصلی غنا (بی نیازی)،گویا کسی که محل اقامت و منزل آماده دارد،بی نیاز است.

* خسارت بزرگ از آنِ مشرکان است که به جای ایمان به خدای یکتا،شرک می ورزند و به جای رهبری معصوم،سراغ دیگران می روند.لذا به جای زندگی أمن،خانه خراب می شوند، به جای بهشت به دوزخ می روند وبه جای رضوان،گرفتار خشم الهی می شوند.

پیام ها:

1-توجّه به عاقبت شوم کفّار،درس عبرت است. «الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً»

2-نیرنگ های اهل باطل،نقش بر آب می شود. «کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا» (کفّار در پی اخراج حضرت شعیب بودند،امّا خودشان در خانه هایشان هلاک شدند).

3-هنگام فرا رسیدن قهر خدا،زیانکاران واقعی مشخّص می شوند. «هُمُ الْخاسِرِینَ» (در آیه ی قبل،کافران طرفداری از حضرت شعیب را خسارت دانستند،اینجا خداوند می فرماید:خودشان زیانکارند.)

فَتَوَلّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرِینَ«93»

پس شعیب از آنان روی گرداند و گفت:ای قوم من! پیام های پروردگارم را به شما رساندم و برایتان خیرخواهی کردم،پس چگونه بر(سرنوشت) قوم کافر تأسّف بخورم؟

پیام ها:

1-قهر الهی،بعد از اتمام حجّت است. فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ ... أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی

2-موعظه،مدارا و توجّه به مردم حدّی دارد،گاهی هم باید از آنان اعراض نمود.

«فَتَوَلّی عَنْهُمْ»

3-تبلیغ،باید همراه با مهربانی و سوز باشد. أَبْلَغْتُکُمْ ... نَصَحْتُ

4-نصایح و خیرخواهی را با منافع شخصی آمیخته نکنیم. «نَصَحْتُ لَکُمْ»

5-وقتی به وظیفه ی خود عمل کردیم،نگران نباشیم که چه خواهد شد.

أَبْلَغْتُکُمْ ... فَکَیْفَ آسی

6-تأسّف نابجا و عاطفه ی بی مورد،ممنوع است. «فَکَیْفَ آسی»

(در موارد دیگری هم به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله خطاب شده که «لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ»[179]، غصّه ی آنان را نخور.)

7-آنجا که روحیّه ی کفر،لجاجت و عناد حاکم باشد،موعظه ی پیامبران هم اثر نمی کند. «فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرِینَ»

وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ«94»

و هیچ پیامبری را در هیچ آبادی نفرستادیم،مگر آنکه مردم آنجا را گرفتار سختی ها و بلاها ساختیم،تا شاید به زاری(وتوبه)درآیند.

نکته ها:

* «بأساء»،به حوادث و ضربه های جسمی مثل بیماری ومرگ و«ضراء»،به ضربه ها و زیان های مالی گفته می شود.

پیام ها:

1-تلخی ها و ناملایمات،به عنوان یک سنّت الهی برای همه ی اقوام وجود دارد.

ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَهٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاّ أَخَذْنا ...

2-سختی ها و مشکلات،عامل سازندگی،غفلت زدایی و توجّه به خداوند است.

«لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ»

3-ناگواری ها همیشه قهر الهی نیست،گاهی لطفی است که به شکل بلا جلوه می کند. «لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ» (همان گونه که گداختن آهن در کوره آتش،سبب نرم شدن و شکل پذیری آن است،حوادث و شداید نیز انسان ها را نرم و به حالت تضرّع و نیازخواهی وامی دارد.)

ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَهِ الْحَسَنَهَ حَتّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ«95»

سپس به جای ناخوشی،خوشی قرار دادیم تا آنکه فزونی یافته و انبوه شدند و گفتند:به پدران ما نیز(به طور طبیعی)رنجها و خوشی ها رسیده بود(و این حوادث تلخ و شیرین، نشانه ی قهر یا لطف خدا نیست).پس آنان را ناگهانی(با قهر خود)گرفتیم،در حالی که درک نمی کردند.

نکته ها:

* «عفوا»،به معنای کثرت مال و فرزندان،یا ترک کردن و اعراض کردن است.لطف خدا درباره آنان به حدّ وفور رسید،ولی آنان به هوش نیامدند و عبرت نگرفتند.نظیر این آیه در سوره ی انعام آیه 44 آمده است: «فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ حَتّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَهً» چون تذکّرات ما را فراموش کردند، درهای نعمت ها را به رویشان گشودیم و پس از کامیابی ها،ناگهان گرفتار قهر خویش کردیم.مثل بیماری که پزشک از بهبود او مأیوس شده و می گوید:هر چه میل دارد به او بدهید،کارش تمام است.

* ممکن است برای آیه معنای دیگری نیز باشد از جمله:بعد از رفع بلا،نسل بعد می گفتند:

حوادث تلخ مخصوص پدران ما بوده و ما در امان هستیم.[180] غافل از آنکه سنّت خداوند بر مبتلا ساختن همه ی نسل هاست و این گونه غفلت ها،زمینه ساز قهر الهی است.

پیام ها:

1-گاهی رفاه،بینش و تحلیل های نادرست،عامل نسیان و طغیان می شود. «قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرّاءُ»

2-هر نوع خوشی و رفاهی نشانه ی لطف نیست،گاهی زمینه ساز قهر الهی است.

حَتّی عَفَوْا ... فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَهً

3-بیشتر مردود شدگان در آزمایش های الهی،مرفّهانند نه محرومان. حَتّی عَفَوْا وَ قالُوا ...

4-قهر الهی،خبر نمی کند و ناگهان می رسد. «بَغْتَهً»

5-غوطه ور شدن در دنیا و غفلت از یاد خدا،انسان را به عذابی ناگهانی و غافلگیرانه دچار می کند. «فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَهً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ»

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ«96»

و اگر مردم شهرها و آبادی ها ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند،قطعاً(درهای) برکات آسمان وزمین را برآنان می گشودیم،ولی آنان(آیات ما را)تکذیب کردند، پس ما هم به خاطر عملکردشان آنان را(با قهر خود)گرفتیم.

نکته ها:

* «بَرَکاتٍ» جمع«برکت»،به موهبت های ثابت و پایدار گفته می شود،در مقابل چیزهای گذرا.در معنای«برکت»،کثرت،خیر و افزایش وجود دارد.برکات،شامل برکت های مادّی و معنوی می شود،مثل برکت در عمر،دارایی،علم،کتاب و....

* سؤال: اگر ایمان و تقوا سبب نزول برکات است،پس چرا کشورهای کافر،وضع بهتری دارند و کشورهای اسلامی با مشکلات فراوانی روبرو هستند؟

پاسخ: اوّلاً آن کشورها از نظر علم و صنعت جلو هستند،ولی از نظر روحی و روانی آرامش ندارند.از این نظر آنان نیز مشکلات فراوانی دارند.

ثانیاً:اغلب کشورهای اسلامی،تنها نام اسلام را با خود دارند و قوانین و رهنمودهای دین اسلام در آنجا حاکم نمی باشد.

به علاوه گاهی رفاه مادّی،نوعی قهر الهی است.چنانکه قرآن می فرماید: «فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ»[181]چون تذکّرات الهی را فراموش کردند،درهای همه چیز را به رویشان گشودیم تا سرمست شوند.

* در قرآن،دو نوع گشایش برای دو گروه مطرح است:الف:رفاه و گشایش برای خوبان که همراه با برکات است، «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ» .ب:رفاه و گشایش برای کفّار و نااهلان که دیگر همراه با برکت نیست، «فَتَحْنا عَلَیْهِمْ أَبْوابَ کُلِّ شَیْءٍ» ،زیرا چه بسا نعمت ها،ناپایدار و سبب غفلت و غرور و طغیان باشد.خداوند،این رفاه و گشایش کفّار را وسیله ی مهلت و پرشدن پیمانه ی آنان قرار داده است.بنابراین به هر نعمت ظاهری نباید دل خوش کرد، زیرا اگر این نعمت ها برای مؤمنان باشد،مایه ی برکت است و اگر برای کفّار باشد،ناپایدار و وسیله ی قهر الهی است.

* امام صادق علیه السلام فرمودند:گاهی بنده ای از خداوند حاجت و تقاضایی دارد و خداوند دعایش را مستجاب می کند و مقرّر می شود که برآورده شود.امّا پس از آن،بنده گناهی را انجام می دهد که موجب برآورده نشدن حاجتش می شود.[182]

* از مصادیق بارز این آیه،دوران ظهور حضرت مهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه)است که به گفته ی روایات،در آن زمان برکات از آسمان و زمین سرازیر می شود.[183]

پیام ها:

1-ایمان به تنهایی کافی نیست،بلکه تقوا لازم است. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا»

2-سرمایه گذاری روی فرهنگ ومعنویّت جامعه،بازده اقتصادی هم دارد. «آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ»

3-وعده های الهی را جدّی بگیریم.با ایمان و تقوا،نزول برکات حتمی است.

(حرف لام در «لَفَتَحْنا» )

4-بستن و گشایش،در اختیار خداست، «لَفَتَحْنا» امّا بازتابی از عملکرد ماست.

5-ادیان آسمانی،خواستار بهبود وضع اقتصادی مردمند. «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ»

6-آنچه از برکات دریافت می کنیم،گوشه ای از برکات الهی است. «بَرَکاتٍ» (کلمه ی«برکات»بدون الف و لام است،لذا شامل تمام برکت ها نمی شود)

7-زمین و آسمان،سرچشمه ی برکات اند. «بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»

8-ایمان و تقوا سبب نزول برکات می شود،ولی هر نعمت و رفاهی معلول ایمان و تقوا نیست. آمَنُوا وَ اتَّقَوْا ... بَرَکاتٍ

9-عامل محرومیّت ها و مشکلات،عملکرد خود ماست. «بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»

10-لجاجت و پافشاری بر گناه،سبب قهر و عذاب الهی است. «فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ»

أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ«97»

آیا اهل آبادی ها(خود را در امان می بینند و)ایمن هستند از اینکه قهر و عذاب ما شامگاهان در حالی که خفته اند به آنان برسد؟

أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُری أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ«98»

یا آنکه اهل آبادی ها در امان هستند از اینکه قهر و عذاب ما در روز،در حالی که سرگرم بازی اند به آنان وارد شود؟

أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ«99»

پس آیا از مکر خدا(و عذاب ناگهانی او)ایمن شدند؟با آنکه جز افراد زیانکار،کسی احساس ایمنی از مکر خدا نمی کند.

نکته ها:

* «مکر»،گرچه در فارسی به معنای نیرنگ و حیله است،امّا در لغت عرب،به معنای تدبیر و چاره اندیشی برای بازگرداندن از هدف است،چه حقّ باشد چه باطل.مکر خدا،تدبیر الهی است که نقشه ی کفّار را بر هم می زند.

* پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام نیز خود را در امان نمی دانستند و همواره مراقب اعمال خود بوده اند تا مبادا از آنان لغزشی سربزند،لذا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»[184]

راوی می گوید پشت سر امام صادق علیه السلام نماز می خواندم که حضرت در نماز فرمود:

«الّلهم لا تؤمنّی مَکرک» ،خداوندا! مرا از مکر خودت غافل و ایمن نگردان.آنگاه حضرت فرمود:

«فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ»[185]

حضرت علی علیه السلام می فرماید:حتّی بر نیکوکاران این امّت از کیفر الهی ایمن مباش،زیرا خداوند می فرماید: «فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».[186]

در حقیقت ایمن نبودن از مکر الهی،به معنی توجّه مسئولیّت ها و تکالیف و ترس از کوتاهی در انجام وظایف است.

پیام ها:

1-برای احساس مسئولیّت،احتمال خطر کافی است. أَ فَأَمِنَ ...

2-به نظام آرام موجود مغرور نشویم و هرگز خود را مصون ندانیم. أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری ...آری،عذاب ها مخصوص اقوام پیشین نیست،قانون الهی شامل همه ی اقوام در هر زمانی می شود.

3-اگر خداوند اراده کند،می تواند قهر خویش را در زمانی نازل کند که هیچ راه چاره ای نباشد و شبانه همه را نابود کند. «بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ»

4-هدف از اسباب توجّه و غفلت زدایی،بیان احتمال خطراست. «أَ فَأَمِنَ، أَ وَ أَمِنَ»

5-سرگرمی های نابجا،زمینه ی قهر الهی است. «یَلْعَبُونَ»

6-زندگی بدون ایمان و تقوا،بازیچه ای بیش نیست. «وَ هُمْ یَلْعَبُونَ»

7-هرگز از قهر الهی احساس ایمنی نکنیم. أَ فَأَمِنَ ... أَ وَ أَمِنَ ... أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللّهِ آری،زیستن همراه با بیم و امید مطلوب است.

8-کسانی که نسبت به مکر و قهر خدا بی خیالند،زیان کارند. فَلا یَأْمَنُ ... اَلْخاسِرُونَ

أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ«100»

آیا(سرگذشت پیشینیان،)برای وارثان بعدی این حقیقت را روشن نکرد که اگر بخواهیم،آنان را نیز به خاطر گناهانشان هلاک می کنیم و بر دلهایشان مُهر می زنیم که(حقّ را)نشنوند.

نکته ها:

* امام صادق علیه السلام فرمود:قلب مؤمن مانند صفحه ای سفید است و با هر گناه،نقطه ای سیاه در آن پدیدار می شود که اگر توبه کند،آن سیاهی پاک می گردد،امّا اگر بر گناهش ادامه دهد، آن نقطه زیاد می شود تا جایی که تمام قلبش را فرامی گیرد و مانع رسیدن او به خیر می شود و دیگر راهی به سعادت ندارد،چنان که خداوند می فرماید: «بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ»[187]گناه و کار زشت،ملکه و خوی و طبیعت آنان می شود.[188]

* انسان گاهی در مسیر غلط و اصرار و تکرار عمل انحرافی چنان گام می نهد که آن خلاف بر جان و دل او نقش می بندد وبه صورت خصلت و ملکه ی او در می آید و دیگر پذیرای هیچ هدایتی نمی شود،البتّه این تأثیر و تأثّر را خداوند که سبب ساز و سبب سوز است چنین قرار داده،بنابراین انسان با اراده ی خود،خودش را به این مرحله رسانده است.[189]

پیام ها:

1-افراد غافل،نیازمند تنبیه و مستحقّ توبیخ هستند. أَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ ...

گروهی که به قدرت می رسند،باید از کارنامه دولت های پیشین آگاه باشند و از تجربیّات تلخ و شیرین آنان استفاده کنند.

2-کیفرهای الهی به خاطر گناهان انسان است. «بِذُنُوبِهِمْ» گناه،مقدّمه ی مُهر خوردن بر دل و مانع درک صحیح و سبب سلب توفیق از انسان است.

3-درک نکردن حقایق دینی،از کیفرهای الهی است. «نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ»

4-قوانین حاکم بر تاریخ،ثابت است.از این رو تاریخ گذشتگان،می تواند راهنمای عمل آیندگان باشد.(کلّ آیه)


[1] - تفسیر المیزان

[2] - تفسیر اثنی عشری

[3] - تفسیر نورالثقلین

[4] - مؤمن،84-85

[5] - مائده،109

[6] - تکاثر،8

[7] - وسائل،ج24،ص299

[8] - تفسیر فرقان

[9] - حجر،92-93

[10] - اسراء،36

[11] - انعام،130

[12] - مائده،109

[13] - کافی،ج2،ص135،بحار،ج7،ص259

[14] - تفسیر درّالمنثور

[15] - کهف،44

[16] - نبأ،39

[17] - انبیاء،47

[18] - تفسیر المیزان

[19] - بحار،ج90،ص141

[20] - احتجاج طبرسی،ج1،ص204

[21] - بقره،30

[22] - حجر،29

[23] - تفسیر نمونه

[24] - کهف،50

[25] - نهج البلاغه،خطبه 192

[26] - تفسیر مراغی

[27] - محجّه البیضاء،ج6،ص215

[28] - کافی،ج2،باب اصول الکفر

[29] - تفسیر عیّاشی

[30] - تفسیر کبیر فخررازی

[31] - تفسیر نورالثقلین

[32] - تفسیر کنزالدقائق

[33] - تفسیر فرقان

[34] - ص،82

[35] - تفسیر اثنی عشری

[36] - عیون الاخبار،ج1،ص306

[37] - بقره،30

[38] - نهج البلاغه،خطبه91

[39] - تفسیر اثنی عشری

[40] - وسائل،ج15،ص209

[41] - تفسیر اطیب البیان،ج1،ص512

[42] - شرح مثنوی،علاّمه جعفری،ج 5،ص207

[43] - ابراهیم،22

[44] - شرح مثنوی،ج5،ص207

[45] - حجر،40

[46] - .«قاسمهما»از باب مفاعله،شاید رمز تأکید باشد.

[47] - عیون الاخبار،ج1،ص196

[48] - توبه،56،62،74 و 107

[49] - قلم،10

[50] - یوسف،11

[51] - تفسیر اثنی عشری

[52] - تفسیر نمونه

[53] - اعراف،13

[54] - طه،123

[55] - بقره،37

[56] - حجر،21

[57] - حدید،25

[58] - زمر،6

[59] - تفسیر منهج الصادقین

[60] - ابراهیم،22

[61] - شعراء،95

[62] - انعام،148

[63] - نحل،35

[64] - تفسیر اثنی عشری

[65] - تفسیر مجمع البیان

[66] - تفسیر فرقان

[67] - اعراف،201

[68] - کهف،103-104

[69] - کهف،46

[70] - تفاسیر نورالثقلین،منهج الصادقین و اثنی عشری

[71] - تفسیر مجمع البیان

[72] - تفسیر صافی

[73] - تفسیر اثنی عشری

[74] - تفسیر فرقان

[75] - تفسیر مجمع البیان

[76] - کافی،ج6،ص499

[77] - تفسیر منهج الصادقین

[78] - مؤمنون،2

[79] - حجر،16

[80] - نور،31

[81] - تفسیر کبیر فخررازی

[82] - کافی،ج1،ص410

[83] - تفسیر منهج الصادقین

[84] - کهف،7

[85] - تفسیر نورالثقلین

[86] - تفسیر نمونه

[87] - تفسیر فرقان

[88] - کهف،59.

[89] - التحقیق فی کلمات القرآن

[90] - تفسیر المیزان

[91] - تفسیر نمونه،ج 5،ص184

[92] - تفسیر اثنی عشری

[93] - زخرف،67.

[94] - فصّلت،29

[95] - احزاب،67

[96] - تفسیر نورالثقلین

[97] - تفسیر مجمع البیان

[98] - انجیل لوقا،باب 18،آیه 24

[99] - تفاسیر المیزان و کبیر

[100] - تفسیر نورالثقلین

[101] - اعراف،96

[102] - تفسیر فی ظلال القرآن

[103] - تفسیر نمونه

[104] - عنکبوت،54

[105] - زمر،16

[106] - عنکبوت،55

[107] - حج،78

[108] - بقره،185

[109] - بحار،ج8،ص160

[110] - تفسیر نورالثقلین

[111] - تفسیر نمونه

[112] - تفسیر نورالثقلین

[113] - تفسیر اثنی عشری؛کافی،ج1،ص418.

[114] - نهج البلاغه،حکمت 150.

[115] - تفسیر نورالثقلین

[116] - تفسیر نمونه

[117] - تفسیر اثنی عشری

[118] - تفسیر اثنی عشری

[119] - تفسیر المیزان

[120] - تفسیر المیزان

[121] - تفسیر درّالمنثور

[122] - تفسیر نورالثقلین؛کافی،ج2،ص381

[123] - محمّد،30

[124] - تفسیر روح المعانی

[125] - بحار،ج 8،ص337

[126] - تفسیر اثنی عشری

[127] - حاقّه،28

[128] - زخرف،32

[129] - غافر،32

[130] - تفسیر المیزان

[131] - تفسیر نورالثقلین

[132] - بقره،152

[133] - نهج البلاغه،خطبه 176

[134] - انعام،28

[135] - تفسیر نمونه

[136] - تفسیر نمونه

[137] - تفسیر فرقان

[138] - تفسیر اثنی عشری

[139] - تفاسیر مجمع البیان و کبیر فخررازی

[140] - مریم،3.

[141] - حجرات،2

[142] - کافی،ج2،ص481

[143] - تفسیر قرطبی

[144] - کافی،ج8،ص58

[145] - تفسیر اثنی عشری

[146] - اسراء،82

[147] - تفسیر منهج الصادقین

[148] - تفسیر درّالمنثور

[149] - نوح،26

[150] - عنکبوت،14

[151] - نوح،6

[152] - تفاسیر المیزان و نمونه

[153] - تفسیر اثنی عشری

[154] - احزاب،39

[155] - بر اساس روایتی از امام صادق علیه السلام.تفسیر نورالثقلین

[156] - فصّلت،15

[157] - التحقیق فی کلمات القرآن

[158] - تفسیر اثنی عشری

[159] - تفسیر اثنی عشری

[160] - حاقّه،7

[161] - تفسیر نورالثقلین

[162] - تفسیر منهج الصادقین

[163] - البتّه در صورتی که قصر در آیه معنی معروف زمان ما را داشته باشد،نه اینکه به معنی خانه معمولی باشد

[164] - نهج البلاغه،خطبه201

[165] - تفسیرنمونه

[166] - بحار،ج6،ص 207 و 254

[167] - عنکبوت،26

[168] - سفینه البحار

[169] - وسائل،ج 14،ص 252

[170] - تفسیر نمونه؛وسائل،ج 14،ص 255

[171] - تفسیر نمونه؛وسائل،ج 14،ص 249.

[172] - هود،82-83.

[173] - شعراء،176-189

[174] - ابراهیم،13

[175] - تفسیر نمونه

[176] - اعراف،85

[177] - حج،78

[178] - تفسیر نمونه

[179] - حجر،88؛نحل،127 و نمل،70

[180] - ترجمه الهی قمشه ای

[181] - انعام،44

[182] - تفسیر اثنی عشری

[183] - تفسیر نورالثقلین

[184] - انعام،15

[185] - تفسیر نمونه

[186] - نهج البلاغه،حکمت 377

[187] - مطفّفین،14.

[188] - تفسیر اثنی عشری

[189] - تفسیر نمونه


  

پاسخ به احکام شرعی