علی علیه السلام در کلام برخی از بزرگان، فلاسفه و دانشمندان

بزرگ نمایی کوچک نمایی

علی علیه السلام در کلام برخی از بزرگان، فلاسفه و دانشمندان  

ابن سینا

طبیب و فیلسوف اسلامى مشهور

على (ع ) داناتر از همگان بود. او حدسى نیرومند داشت و همیشه همراهرسول (ص ) بود. بخششى از همه افزون داشت ؛ و پس از پیغمبر، پارساترین وعابدترین و فرزانه ترین مردم بود. ایمانش بر همه مقدم ، و سخنش از همه فصیحتر، وراءیش از همه محکمتر بود. و به حفظ کتاب خدا و اجراى احکام آن از همه بیشتر توجه داشت. دوستى و یارى او واجب است ؛ و در رتبه با پیامبران مساوى است ، و او سرچشمه فیاضی بود که دانشمندان ، دانشهاى خود را بدو استناد دادند.

خواجه نصیر الدین طوسى

ریاضیدان بزرگ و فیلسوف اسلامى مشهور

من که نهج البلاغه  را گرد آوردم ، تنها به این قصد بودم که مقام امیرالمؤ منین علی را در سخن و بلاغت نشان دهم ، با اینکه او را نیکوییها و برتریهاى بیشمارى است که درآنها به آخرین درجه کمال رسیده و از همه انسانهاى بزرگ پیشین که از آنان سخنانىحکمت آمیز به یادگار مانده ، پیشى گرفته است

شریف رضى

نمونه بارز اخلاق و انسانیت ، حافظ و مفسر قرآن ، نقیب اشراف علوى ، وگردآورنده نهج البلاغه

 استغناوه عن الکل و احتیاج الکل الیه ، دلیل على انه امام الکل

بى نیازى او از همه و نیاز همگان بدو، دلیل است که او امام همگان است .

خلیل بن احمد فراهیدى

دانشمند و نحوى بزرگ ، واضع دانش (عروض ) و از پیشروى فرهنگ نویسى

او جوانمردى بود که در مقام بزرگداشتش هر چه مى خواهى بگو، جز آنچه عیسویاندرباره مسیح گفتند. همو بود که پیامبر در روز غدیر به امر خداوند، او را به پیشوایىخلق برگزید و بدان تصریح کرد. او گرامیترین آفریدگان و پرجلال ترین انسانها بود. او در نسب و دودمان ، پاکیزه ترین فرزندى بود که در دامنقریش پرورش یافت . او سر کشتى نوح و پرتو آتش ‍ کلیم و راز بساط سلیمان بود

شیخ بهاء الدین عاملى

دانشمند ذوفنون و نابغه اسلامى مشهور

على حبه جنة

 

امام الناس و الجنة

 

وصى المصطفى حقا

 

قسیم النار و الجنة

-  دوستى على سپر آتش دوزخ است . او امام انسانها و پریان است . او وصى به حق مصطفی و تقسیم کننده بهشت و دوزخ است ...

محمد بن ادریس شافعى

پیشواى مذهب شافعى

آن همه فضیلتها که براى على بن ابیطالب بوده ونقل شده ، براى هیچیک از اصحاب رسول الله نبوده است

احمد حنبل شیبانى

پیشواى مذهب حنبلى

من چه بگویم درباره مردى که فضایل او را دشمنانش از راه کینه جویى و حسد انکارکردند؛ و دوستانش از ترس و بیم پنهان داشتند. باز ازین میان ، آن قدر فضیلتهاى وی انتشار یافت که خاور و باختر را فراگرفت

زمخشرى

دانشمند و ادیب معروف ، مؤ لف (تفسیر کشاف ) و (اساس البلاغة ) و...

عالم برین و جهان ملکوت ، همان تربت پاکى است که جثه مقدس تو را در برگرفتهاست ، اگر آثار حدوث در وجود تو آشکار نگشته بود، مى گفتم : تو بخشنده روان به کالبدها و گیرنده جان جاندارانى !

اگر عوامل مرگ طبیعى در وجود تو اثر نگذاشته بود، مى گفتم : تو روزى ده همگانى !تویى که کم یا زیاد، هرگونه بخواهى مى بخشى

من همى دانستم که ناگزیر باید براى به اهتزاز در آوردن پرچم دین و دادگرى برفراز آبادیهاى گیتى ، فرزند تو (مهدى ) بیاید. و من در آرزوى آن روزم که حکومت عدل مطلق در جهان استقرار یابد..

ابن ابى الحدید معتزلى

فیلسوف مورخان و شارح (نهج البلاغه )

هر کس در دین ، على بن ابیطالب را پیشواى خود قرار دهد، همانا رستگار شده است ، به دلیل گفته پیغمبر(ص ):

خداوندا! على هرگونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان

فخر رازى

دانشمند متبحر مشهور، نویسنده تفسیر (مفاتیح الغیب ) و شرح بر (اشارات ابنسینا) و

آیا چون ابوتراب ، جوانمردى هست ؟ آیا چون او پیشواى پاک سرشتى روى زمین وجوددارد؟

چشم مرا هرگاه درد فراگیرد، توتیایش خاکى است که پاى او بدان رسیده باشد.

على همان کسى است که شبانگاه در محراب از دل مى خروشید و مى گریست ؛ و روز باچهره اى خندان در گرد و غبار میدان جنگ فرو مى رفت . دست او از زرد و سرخ بیت المال مسلمین تهى بود. او همان شکننده بتها بود هنگامى که بر دوش پیامبر پا نهاد.

گویا همه مردم بسان پوستند، و مغز، مولاى ما على است ...

خطیب خوارزمى

فقیه ، ادیب ، حافظ، و خطیب مشهور حنفى

... هنگامى که پاره اى از عبارات نهج البلاغه را به دقت مى خواندم ، صحنه هایى درنظرم مجسم مى گشت که شاهد زنده اى براى پیروزى نیروى سخن و بلاغت بود: آنجا کهدلها به برهان حقایق آمیخته مى شد. و سپاه سخنان محکم و نیرومند، چنان به در هم شکستنباطل و یارى حق به پا مى خاست که هر شک و باطلى را نابود مى کرد. قهرمان این میدانکه این پرچم پیروزى را به اهتزاز درآورده بود امیرالمؤ منین على بن ابیطالب  بود.

من هرگاه در مطالعه این کتاب ، از فصلى به فصل دیگر مى رسیدم ، حس ‍ مى کردم که پرده هاى سخن عوض مى شود؛ و آموزشگاه های پند و حکمت تغییر مى یابد. گاهى خودم را در جهانى مى یافتم که ارواح بلند معانى بازیور عبارات تابناک آن را آباد ساخته است . این معانى بلند، پیرامون روانهاى پاک ودلهاى روشن مى گردد تا بدانها الهام رستگارى بخشد؛ و به مقصد عالیى که دارندبرساند؛ واز لغزشگاهها دورشان کرده به شاهراه محکم فضیلت وکمال بکشاند.
و گاه مى یافتم که عقلى نورانى که هیچ شباهتى با اجسام ندارد، از عالم الوهیت جداگشته است ؛ و به روح انسانى اتصال یافته و او را از لابلاى پرده هاى طبیعت بیرونآورده و تا سراپرده ملکوت اعلا بالا برده و تا شهودگاه فروغ فروزنده آفرینش رسانده است

شیخ محمد عبده

دانشمند مشهور و از پیشوایان نهضت فکرى مصر.

صفاتى در وجود على - علیه السلام - گرد آمده بود که در دیگر خلفا نبود؛ دانشىفراوان و شجاعتى عالى و فصاحتى درخشان . این صفات با نیکوییهاى اخلاقى وشرافتهاى ذاتى آمیخته بود، بدان سان که جز در افرادکامل پیدا نمى شود.
و همانا على را یارانى بود که از دوستى و دلبستگى به دنیا خود را تهى کرده بودند؛یارانى که از انصار پیغمبران کم نبودند؛ و على را از جان شیرینى که کالبدشان رازنده نگاه مى داشت ، دوست تر داشتند.

محمد فرید وجدى

دانشمند مشهور مصرى و مؤ لف دائرة المعارف

خداوند نهج البلاغه  را دلیلى روشن قرار داد بر اینکه على (ع ) همانا نیکوترین نمونه زنده نور و حکمت و دانش و رهنمایى و اعجاز و فصاحت قرآن است . على را در اینکتاب ، آن قدر آیات حکمت پر ارج و قواعد سیاست صحیح و پند روشن ودلیل رسا گرد آمده ، که حکماى بزرگ و فیلسوفان یگانه و خداشناسان عالیقدر رانبوده است . على در این کتاب ، در دریاى دانش و سیاست و دین فرو رفته ، و در همه این مسائل ، نابغه اى مبرز گشته است .

اگر بخواهید موقعیت کتابش را پس از اینکه از نظر علمى شناخته اید از نظر ادبىبشناسید، این خود از توانایى نویسنده زبردست و سخنران بلیغ و شاعر توانا بیروناست که بتواند به طور شایسته آن را توصیف و تعریف کند؛ و ما را بس است که بگوییم: کتاب او یگانه برخورد گاهى است که در آن زیبایى تمدن با فصاحت طبیعى بادیه نشینان به هم رسیده است . و حقیقت ، تنها جایى که براى خود یافته با اطمینان خاطر درآن خانمان کرده ، کلام اوست ؛ پس از آنکه در هر لغت ، منزلگاه خود را از دست داده بود

نائل مرصفى

استاد ادبیات عالى مصر

در هر گوشه اى از روان انسان ، برخورد گاهى است با زندگى على بن ابیطالب ،زیرا از بین زندگانى تمام بزرگان و دلاوران ، تنها زندگى اوست که جهان انسانیت رادر همه جا با گفتار بلیغ ، مخاطب قرار مى دهد؛ و قویترین انواع محبتها وعوامل پندیابى و اندیشه که سراسر تاریخ بشر ممکن است در روح انسان برانگیزد؛ درصفحات تاریخ اوست زندگى پسر ابوطالب همیشه با عواطفى شعله ور، و احساساتى نگران به جانب مهرورزى و بزرگداشت روبروست .

چه ، او شهید و پدر شهیدان است . و تاریخ على وفرزندانش را سلسله اى طولانى از میدانهاى شهادت و پیروزىتشکیل مى دهد که براى جوینده ، یکى پس از دیگرى نمایان مى شوند؛ گاهى در چهره سالخوردگانى که وقار پیرى از رخسارشان هویداست و شمشیرى بیباک بر جلالشان افزوده است ؛ و هرگاه در چهره جوانانى که روزگار به شتابزدگى با آنان رفتارکرده و هنوز در بهار جوانى بوده اند که بین آنان و زندگانى دنیاحائل به وجود آورده است ، و گاهى بین آنان و توشه و آب نیزحائل بوده که با لبان تشنه به آبشخوار مرگ پا نهاده اند و نزدیک است از داغ شهادت آنان ، مظاهر طبیعت با رنگ خونشان رنگین گردد.

عباس محمد عقاد

شخصیت مشهور علمى و اجتماعى مصر

من هماره اخلاق و موهبتهاى الهى و آنچه را که تشکیل دهنده شخصیت است . مقیاس شناختن عظمت انسانى قرار مى دهم . از این رو، بعد ازمحمد(ص ) کسى را ندیده ام که شایسته باشد. پس از او قرار گیرد، یا بتواند در ردیفش بیاید، جز پدر فرزندان پاک و برگزیده پیغمبر - یعنى على بن ابیطالب - و من دراین سخن به طرفدارى تشیع وادار نشده ام ؛ بلکه این راءیى است که حقایق تاریخ به آن گویاست

امام برترین مردى است که مادر روزگار تا پایان عمر خود، چون او نزاید. و اوست که هرگاه هدایت طلبان به جستجوى اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبرى براى آنان شعاعی مى درخشد. آرى او مجسمه اى از کمال است که در قالب بشریت ریخته شده است

عبدالفتاح عبدالمقصود

استاد دانشگاه اسکندریه ، نویسنده مشهور مصرى ، و مؤ لف کتاب (الامام على بنابیطالب ) در 9 جلد

در سراسر روزگار از خون دو شهید، على و فرزندش ، دو گواه باقى است : فجر که درپایان شبها سینه تاریک مشرق را مى شکافد، و شفق سرخ فام که غروبها افق خاور رادر خون مى کشد.

این دو نقش خونین ، همیشه بر پیراهن زمان ثابت است تا در محشر به پیشگاه خداوندرحمان برسد، و دست تظلم برآورد...

ابوالعلاء معرى

فیلسوف و شاعر معروف عرب

الامام على بن ابیطالب عظیم العظماء، نسخة مفردة لم یرلها الشرق و لا الغربصورة طبق الاصل ، لا قدیما و لا حدیثا.
-
امام على بن ابیطالب ، بزرگ بزرگان و یکتا نسخه اى است که خاور و باختر،درگذشته و حال ، صورتى به سان آن که مطابق بااصل باشد، به خود ندیده است

شبلى شمیل

از دانشمندان مشهور شرق و شارحان نظریه تکامل

آیا على ، پسر عمو و جانشین و داماد پیامبر نبود؟

آیا او آن دانشمند پرهیزگار و دادگر نبود؟

آیا او آن مرد با اخلاص و غیور نبود که در پرتو مردانگى و غیرتش ، اسلام و مسلمانان عزت یافتند؟

جرجى زیدان

مورخ پرکار و پر اثر، نویسنده مشهور مصرى و مدیر مجله(الهلال )

ولتر در کتاب رساله اى درباره آداب و رسوم ملتها خلافت حضرت على (ع ) را مستند شناخته و معتقد است که پیامبر اسلام وصیت کرده ، و حتى از صحابه قلم و دوات خواسته است که حضرت على را به جانشینى خود، کتبا منصوب کند.

ولتر از اجرا نشدن این وصیت متاءسف است ، و مى گوید:

آخرین اراده پیامبر اسلام اجرا نشد. زیرا او على را به جانشینى خود منصوب کرده بود، وحال آنکه پس از مرگش ، عده اى ابوبکر را برگزیدند

ولتر

نویسنده و فیلسوف قرن هیجدهم فرانسه

اما على ؛ ما را جز این نرسید که او را دوست بداریم و بدو عشق بورزیم . چه ، اوجوانمردى بلندقدر و بزرگ نفس بود. از سرچشمه وجدانش ، مهر و نیکویى سیل آسا سرازیر مى گشت . از دلش شعله هاى نیرومندى و دلاورى زبانه مى کشید. شجاعتر از شیرژیان بود؛ اما شجاعتى ممزوج با مهربانى و لطف و راءفت ودل نرمى

در کوفه ناگهان به حیله کشته شد؛ و شدت عدلش موجب این جنایت گشت . چه ، او هرکسى را چون خودش عادل مى پنداشت . هنگامى که درباره قاتلش گفتگو مى شد، گفت :اگر زنده ماندم ، خودم مى دانم و اگر در گذشتم ، کار با شماست . اگر خواستیدقصاص کنید، ضربت شمشیرش را به یک ضربت سزا دهید. و اگر درگذرید، به تقوی نزدیکتر است

توماس کارلایل

فیلسوف و نویسنده مشهور انگلیسى

به عقیده من ، فرزند ابوطالب نخستین کسى بود از عرب که با روح کلى جهان ، ارتباط و پیوستگى یافت و با او همنشین گشت و شب با او دمساز بود. او اولین کسى بود که لبانش آهنگ نغمه هاى آن روح را به گوش مردمى رسانید که از آن پیش ، چنان نغمه هایی را نشنیده بودند. از این رو میان راههاى پر فروغ گفتار او و تاریکیهایى گذشته خویش سرگردان شدند. پس ‍ هر کس شیفته آن نغمه ها گشت ، شیفتگى اش وابسته به فطرت است ، و هرکه به دشمنى او پرداخت ، از ابناء جاهلیت است .

على از جهان درگذشت ، در حالى که شهید عظمت خود شد؛ در حالى که نماز میان دو لبش بود و دلش از شوق پروردگار لبریز بود، عرب ، حقیقت مقام و قدر على را نشناخت ؛ تااز میان همسایگان پارسى آنان ، مردمى به پا خاستند و گوهر و سنگ ریزه را فرق گذاشتند.

على هنوز پیام خود را به طور کامل به سراسر جهان نرسانده بود که به سرای جاویدان شتافت . ولى من مى نگرم که پیش از اینکه چشم از این خاکدان ببندد، تبسم شادىنقش رخساره اش بود.

مرگ على مانند مرگ پیامبران روشن بین بود؛ همان پیامبرانى که به شهرى رو مىآوردند، و با مردم و زمانى زیست مى کردند؛ که شایسته آنان نبود. و سرنوشتى جزغربت و تنهایى نداشتند

محمد حسین شهریار

شاعر مشهور و معاصر ایرانى

على پرورده محمد(ص ) و عمیقا به وى و امر اسلام وفادار بود. على تا سرحد شور و عشق، پاى بند دین بود. صادق و راستگو بود. در امور اخلاقى ، بسیار خرده گیر بود. همسلحشور بود و هم شاعر، و همه صفات لازمه اولیاء الله در وجودش جمع بود

ایلیاپاولویچ پطروشفسکى

مورخ و خاورشناس شوروى و استاد دانشگاه دولتى لنینگراد

على در بازارها گام مى زد و مردم را به تقوى مى خواند. روز حساب را به یادها مى آوردو در خرید و فروش ، مراقب اهل بازار بود. او از همه غرور مایه هاى مقام پرهیز داشت وهرگاه مى خواست چیزى براى خود بخود، مى گشت تا در میان بازاریان کسى پیدا کند کهاو را نشناسد؛ چون دوست نداشت که فروشنده او را بشناسد و در حق او رعایتى کند.

على از خود خشنود نمى بود مگر وقتى که حق جامعه و مردم را ادا کرده باشد؛ یعنى نماز رابراى مردم به پاداشته ، و با رفتار و گفتار مردم را تعلیم داده ، و شبانگاه شامفقیران را رسانده ، و محتاجان را از سؤ ال بى نیاز کرده باشد. پس از این تکالیف ، شبهنگام ، با خداى خویش به خلوت مى پرداخت ؛ نماز مى خواند و بر سر پا عبادت مى کرد.پس از اندکى خواب ، سحرگاهان باز به سوى مسجد روانه مى شد و مردم را به نمازدعوت مى کرد.
على ، حتى براى یک لحظه هم در همه شبانه روز، خدا را فراموش نمى کرد. خدا را بهیاد داشت چه در تنهایى و هنگامى که با خود بود و چه هنگامى که در بین مردم جاى داشت وبه تدبیر امور اجتماع مى پرداخت . او مردم را بسیار بسیار وا مى داشت تا امور دینیشان رااز وى بپرسند.

على مردم را با سیره و رفتار خود موعظه مى کرد. آرى ، او هم امام مردم بود و هم معلم آنان... (213)

دکتر طه حسین

دانشمند و نویسنده مشهور مصرى

على از قله هاى افراشته روح و فکر و بیان است ، در هر زمان و هر مکان براى ما در زندگانى بزرگان ، سرچشمه اى است روان از حقیقت یابى و پند و ایمان وامید که هیچگاه جوشش آن کم نمى گردد. مردان بزرگ به سان قله هاى افراشته اى هستندکه ما با شوق و حسرت به طرف آنها سر مى کشیم تا دورترین نقطه ارتفاعشان رابنگریم ؛ و آنان مشعلهاى فروزانى هستند که تاریکى زندگى را از جلو راه و نگاه مابرکنار مى سازند. این مردان بزرگند که اطمینان و امید ما را به خودمان و به زندگى وبه هدفهاى سعادتمندانه و بلندش تجدید و تحکیم مى کنند. و اگر آنان نبودند ما درروبرو شدن با آینده مجهول ، سراپا غرق یاءس مى گشتیم و پرچم سفید تسلیم را بهکمک زمان بر مى افراشتیم و به مرگ مى گفتیم : اى مرگ ! ما اسیران و بندگان توییم ؛پس هرچه مى خواهى بکن !

ولى ما هرگز تسلیم یاءس نشده ایم و هرگز نخواهیم شد. زیرا پیروزى و کمک با ماست، به شهادت همان کسانى که از میان ما پیروز شدند و فرزند ابوطالب از آنان است ،اینان همیشه با ما هستند؛ اگر چه در بین ، فاصله هایى دور، از زمان و مکان وجود داشتهباشد. چون نه زمان مى تواند آواز آنان را در گوش ما خاموش و نه مکان مى تواندصورتشان را از ذهنمان محو کند...

میخائیل نعیمه

ادیب و نویسنده مشهور مسیحى عرب

اگر این خطیب بزرگ (على علیه السلام ) در عصر ما هم اکنون بر منبر کوفه پا مىنهاد؛ مى دیدید که مسجد کوفه با آن پهناوریش از اروپاییان موج مى زد؛ مى آمدند تا ازدریاى سرریز دانشش روحشان را سیراب کنند.

نرسیسیان
از فضلاى عالم مسیحى و دبیر اول سفارتخانه بریتانیا در بغداد

از من خواستى که صد کلمه از میان کلمات بلیغ ‌ترین عنصر عربى ، ابوالحسن برگزینم ...

من رفتم ونهج البلاغه  را همى ورق زدم ؛ ولى به خدا سوگند نمى دانستم چگونه صد کلمه از میان صدها کلمه ، بلکه یک کلمه از بین کلماتش انتخاب کنم ، مگر به اینکه دانه یاقوتى را از کنار دانه اى چون خودش جدا سازم و همین کار را کردم ؛ در حالى که دستم میان دانه هاى یاقوت مى گشت ، و چشمم به عمق درخشش آنها دوخته شده بود. اززیادى حیرتى که در این انتخاب به من دست داده بود گمان نمى کردم بتوانم از این کان بلاغت ، خود را بیرون کشم .
بارى ، این صد کلمه را بگیر و به یاد داشته باشد که اینها پرتوى چند از کانون نور، و غنچه اى چند از شاخ شکوفه است ... آرى براى ادبیات عرب و کسانى که با آن آشنایید، نعمت الاهى در (نهج البلاغه ) بسى بیش از صد کلمه است

امین نخله

از دانشمندان و فضلاى بزرگ مسیحى لبنان

شبهایى که بیدار بودم و با درد و رنج مى گذراندم ، افکار و تخیلاتم مرا به گذشته کشانده ، شهید بزرگ امام على و سپس امام حسین به یاد من مى آمدند. یک بار براى مدتىطولانى گریستم و سپس شعر على و حسین  را نوشتم ...
آرى من یک مسیحى هستم ، ولى دیده اى باز دارم و تنگ بین نیستم . من یک مسیحى هستم که درباره شخصیت بزرگى صحبت مى کنم که مسلمانان درباره او مى گویند، خدا از اوراضى است ، صفا با اوست و شاید هم خدا به او احترام بگذارد.
مسیحیان در اجتماعات خود از وى سخن مى گویند و از تعلیمات او سرمشق مى گیرند ودینداریش را پیروى مى کنند. مردان خدا سعى مى کنند که مانند او خداى یگانه را بپرستندو راهى را که او رفت قدم به قدم بپیمایند، تا بتوانند در نفس کشى و ریاضت به حدتکاملى که او رسید برسند. على جایى را اشغال کرده است که یک دانشمند، او را ستاره درخشان آسمان علم و ادب مى بیند، و یک نویسنده برجسته از شیوه نگارش او پیروى مىکند، و یک فقیه ، همیشه بر آرا و نظرات او تکیه دارد.

از آنجا که در آینه تاریخ ، مردم پاک و نفس کش به - خوبى نمایانند، مى توان على رابزرگتر از همه آنها شناخت .

على در قضاوت خود، استثنایی قائل نمى شد، و به طور مساوى آنچه را که بایست بدهد به مردم مى داد و تفاوتى میانارباب و بنده نمى گذاشت

او به طورى از وضع رقت بار یتیمان و فقیران متاءثر و غمگین مى گشت که حالت وحشتناکى به خود مى گرفت . او به چشم مى دید که مردم شیفته تجملات ظاهرىزندگى شده اند. او به چشم مى دید که آنچه دنیا به آن مى اندیشد جز سرابى نیست ، ومردم درد و رنج دنیا را، مانند هماهنگى شعر، حس مى کنند. تعداد کمى هستند که به روح حقیقى و معنویت توجه دارند و تعداد بیشترى همیشه متوجه مادیات هستند.

پس از شرح شهادت حضرت على علیه السلام شاعر با این بیان زیبا سوگوارى میکند.

اى داماد پیغمبر! شخصیت تو، مرتفع تر از مدار ستارگان است . این از خصایص نور است که پاک و منزه باقى مى ماند. گرد و غبار نمى تواند آن را لکه دار و کثیف کند. آن کس که از حیث شخصیت ، ثروتمند است هرگز نمى تواند فقیر باشد. نجابت و شرافت او باغم دیگران ، عالیتر و بزرگتر شده است . شهید راه دیندارى و با ایمان ، با لبخندرضایت ، درد و مشقت را مى پذیرد.

اى استاد ادب و سخن ! شیوه گفتار تو مانند اقیانوسى است که در عرصه پهناور آن ،روحها به هم مى رسند و به یکدیگر مى پیوندند...

منبع: کتاب داستان غدیر


  

پاسخ به احکام شرعی