نظر پیغمبر اکرم (ص) در تأمین بقاى دین

بزرگ نمایی کوچک نمایی

نظر پیغمبر اکرم در تأمین بقاى دین 

...ناگزیر پیغمبر باید براى بقاى سنن و شریعتى که براى مصالح امور انسان آورده است ، تدبیرى عظیم بیندیشد.

...و جانشین قرار دادن با نص (تعیین صریح ) به صواب دید نزدیکتر است (ابن سینا)

فلسفه نص  

بنیان گذار هر مکتب و مرامى به پایدار بودن و ثمر بخشیدن آن مکتب و مرام علاقه مند است. و بهترین تدبیر براى تاءمین این منظور، آن است که رهبرى بینا و دلسوز بر آنگمارد، و او را به وضعى روشن در میان توده مردم ، براى این مقام پر اهمیت معرفى کند.

این ، عملى خردمندانه و روشى فطرى است که خداوند حکیم نیز پیامبران را به آن ماءمورساخته است . در بسیارى از آیات قرآن کریم  حقایقى در این باره به تعبیرهاى گوناگون ذکر شده است که پیامبران پیشین نیز، پس ‍ از نشر دعوت توحید وروشن کردن افکار، براى استوار ماندن دین خدا به پا مى خاستند، و به این وظیفه گرانبار توجهى به سزا مى کردند، و مى کوشیدند تا شالوده ریخته شده و نتایج رنجهاى تربیتى خود را به دست پیشروى وارسته و لایق بسپارند و سرنوشت انقلابپر ارجى را که به بهاى هستى و حاصل عمرشان تمام شده است ، به پیشامدهاى تاریخ که پر از لغزش و خطاست وانگذارند.

این بود که به هرگونه پیش بینى و تلاشى که شرایط کارشان اجازه مى داد، اقدام میکردند، و جاى دار خود را به قوم خویش مى شناساندند؛ و چراغ راه هدایت و تقوى را در کفمردان خدا مى نهادند.

این تدبیر و مآل سنجى در فلاسفه و حکما نیز مشهود بود، که با ترشیح و نام بردن شاگرد اول خود به حفظ میراث علمى و سنن فکرى خویش ‍ مى پرداختند و مکتب علمى وفلسفیى را که بنیاد نهاده بودند، به جلودارى شایستگان به سوى ادوار آینده سوق مىدادند.

با مطالعه در تاریخ و سرگذشت علم و احوال نوابغ و متفکران ، مى بینیم که حتی دانشمندان و مخترعان اخیر جهان نیز نتایج آزمایشهاى فنى وحاصل پیروزیهاى علمى خود را در اختیار افرادى شایسته مى گذارند و مى گذرند.چنانکه علماى اخلاق و جامعه شناسان و مصلحان نیز از این راه روشن عبور کرده براى بهپا داشتن روشهاى اصلاحى و سازمانهاى اجتماعى خود بیدریغ مى کوشند.

اصولا شناساندن افکار صحیح و رهنمایان کامل ، پر فایده ترین کمک به سعادت انسانهاست و مثبت ترین قدمى است که در راه به وجود آوردن نیک بختى اجتماعات بشرىبرداشته مى شود. و این وظیفه اى است لازم بر دوش نجات دهنده اى که در صدد عملی ساختن برنامه هاى اصلاحى خویش است ، و به هیچ گونه فرو گذاشته نمى شود.

ابن سینا در کتاب شفا، پس از اثبات نبوت و تشریح وظایف دقیق بازدارنده این مقام ،مى گوید:

...سپس این شخص که پیغمبر است ، چنین است که مانند اویى مکرر به وجود آید، و در هرزمانى بدو دسترسى باشد، زیرا ماده اى که شایسته پذیرش وحى است کمتر در مزاجهابه وقوع مى پیوندد. پس ناگزیر واجب است که پیغمبر، براى بقاى سنن و شریعتى که براى مصالح امور انسان آورده است ، تدبیرى عظیم بیندیشد.
پس از این بیان ، حکمت عبادات و سایر دستورات اسلامى را تذکر مى دهد و پاره اى ازقوانین مدنى را، که به گفته خود او شارع اسلام به بهترین وجه مقرر کرده است ، یادمى کند، سپس در مورد مسئله خلافت و امامت مى گوید:

...آنگاه بر سنت گذار (پیامبر) واجب است اطاعت کسى را که جانشین خود قرار مى دهد،فرض و لازم گرداند.
بعد به شرح اجماع مى پردازد، و با بیانى پر مغز و گفتارى حکیمانه درباره چگونگىو کمیت اجماع کنندگان سخن مى گوید؛ و معنى اجماع حقیقى و مقصود از آن را توضیح مىدهد؛ و شرایط کسى را که باید بر او اجماع و اتفاق آرا شود، ذکر مى کند؛ و بااستدلالى محکم و الزام آور به بطلان اجماعى که در تاریخ اسلام گفته و شنیده مى شوداشاره مى کند. سپس ‍ مى گوید:

خلیفه و جانشین قرار دادن با نص ، به صواب نزدیکتر است .

پس یقین است که پیامبرى که برنامه جامعى آورده است ، باید از میان تربیت یافتگان خود (با در نظر گرفتن صفاتى را که در خود پیغمبر وجود دارد و باید در جانشینش نیزباشد، مانند سوابق پاک و درخشان ؛ دانش و بینش قرآنى ، ملکات عالیه و انسان دوستی محض ) هر کس را در خور رهبرى و تربیت بشرى مى بیند که همگان بشناساند و این نیازبزرگ اجتماع را برطرف سازد. چون کاروان بشریت همیشه نیازمند پیشوایى است که بتواند افکار توده هاى مختلف را به هدف واحدى متوجه سازد وفضایل و معنویات را به وسیله دارا بودن و به کار بستن به انسانها بیاموزد. اکنون کدام فرد یا دسته اى ، از خود پیغمبر سزاوارتر است که با روشن بینى الهى و تشخیص بى شائبه خویش به اداى این وظیفه خطیر بپردازد و این انتخاب دقیق را، که باسرنوشت دین همبستگى دارد، عملى سازد و پایگاه عالى هدایت را از چشمداشت مقاصد هوس انگیز مصون دارد؟ این کارى است که خرد آن را از آغاز بر عهده پیغمبر مى بیند، تا چه رسد به جایى که رنگ الهام به خود گیرد و فرشته وحى با قیافه ملکوتى خود برسر راه پیامبر بایستد و او را براى مبادرت بدان بایستاند.

از اینجا اهمیت موضوع را درک مى کنیم ، و مى فهمیم که پیگیرى دانشمندان و متفکران شیعه در داستان خلافت ، بى جهت نبوده است . این موضوعى اساسى است که ارزش جهانى اسلام وابسته به آن است . زیرا بدیهى است وقتى که رهبرى دنیاى اسلام به شخصى واگذارشود که نمونه افکار پیغمبر اکرم و به کار آورنده برنامه اوست ، احکام دین خودبخودصورت عمل مى گیرد و هر یک براى دیگرى زمینه مى سازد. و کم کم برنامه حیات قرآن  بر سراسر افق انسانیت پرتو مى افکند. در این هنگام این رهبر و این اجتماع ،شاهد زنده اى براى عملى بودن نظام اسلام خواهد بود.
ارزش مناقب

اکنون سبب اهتمامى که هم از روزگاران قدیم ، دانشمندان اسلامى به ضبط و بیان مناقب داشته اند، به خوبى روزگار مى گردد.

بیان مناقب براى دستیابى به این نتیجه گرانبها بوده است که مردم بتوانندپیشوایى که حافظ نوامیس انسانیت و نگهدارنده حقوق ملل و اقوام است ، بشناسند؛ و با تایید نیروى او از مقاصد بلند زندگى دنیوى نیزبهره ور گردند؛ و از تهاجمات خانمان سوز و انحرافات فضایل بر باد ده برهند، و از زندگانى مذلت بار به روزگارى سراسر مجد و عظمت بگرایند.

از این رو در آثار اسلامى ، که دین اجتماعى است . به این موضوع توجه فوق العاده اىشده ، و این امر از گفتار خود پیامبر اکرم سرچشمه گرفته است . پیامبر(ص ) در مواردبسیارى مناقب و شایستگیهاى على (ع ) را بیان کرده ، عظمت روح و شخصیت های کامل او را ستوده است . و همواره درک سرشارش را نسبت به حقایق آسمانى که لازمه جانشینى است ، یادآور شده ، و برتریش را بر همگان با صراحت تمام ابلاغ کرده است

چنانکه بقیه امامان را نیز فراوان نام برده ، و صفات و خصوصیاتشان را بر شمرده است تا بشر، در سرتاسر ادوار، از گمراهى مصون ماند؛ و حیرتزده عمر خود را باگذشت قهرى زمان از کف ندهد؛ و از تماس با افکار محدود و به دام جاه طلبان افتادنبرهد. و با شناختن آموزندگان الهى ، حاصل عبور از گذرگاه رنجبار طبیعت را به دستآورد؛ و به سرچشمه فیاضى که از کرانه دریاى وحى مى جوشد راه برد، و با آموختن حقایق ، از تحیر افکار که بدترین حالات روانى است رهایى یابد. و خلاصه معلمى راکه زیبنده جانشین کرسى وحى است بشناسد؛ و با بیان و دانشى آموزش و پرورش یابدکه گفته شریف رضى: (

آمیزه آن اثرى پدید از علم الاهى و بوى خوشى از سخنان پیغمبر است

اگر به منطق آموزنده و تربیت عمیق اسلامى توجه کنیم و نکته هاى دقیق تعلیماتى دین را در نظر بگیریم ، مى یابیم که ائمه طاهرین (ع ) با روشى استوار، بشر را به راههاى روشن زندگى راهنمایى کرده اند، و آنان را به کردار و رفتار سعادتزا سوق داده اند. و در اسلوب اجتماعى و تربیتى خود، موضوع حراست حقوق و بالا بردن سطح شخصیت انسان را در نظر داشته اند. از این رو مبارزه مى کردند تا آزادى و عظمت وی دستخوش ‍ هوسها نگردد. و مى دیدند باید خودشان ، که سراپا وقف مجاهده در راه دین خداو تربیت صحیح انسانها هستند، زمام تربیت اجتماعات را به دست گیرند و معنى رهبرى رادر قاموس دین به همگان بفهمانند و مثل اعلاى انساندوستى را در معرض افکار قرار دهند.

رهبرانى که شب خوراک یتیمان را به دوش خود به کلبه تاریک و دورافتاده آنان می رساندند؛ و روز اگر حقى پایمال مى شد؛ اگر سنتى از بین مى رفت ، اگر در بنیه معنوى و پیشرفت اخلاقى مردم رخنه مى افتاد، اگر شرافت اجتماعى آلوده مى گشت ، با ازدست دادن آسایش و هستى خود؛ با ریختن خون خود، با هدف تیر قرار دادن کودکان خردسال خود، سیر نظامهاى غلط را متوقف ساخته افکار افسرده را به شور اصلاح برمى انگیختند.

از اینجا بود که آن همه نویدهاى مقدس و پاداشهاى فراوان ، براى شنیدن وبازگوکردن و نوشتن فضائل امیرالمؤ منین (ع ) و فرزندانش ذکر شد و در کتب مسلمین درجگردید و نشر و پراکندن مناقب را پیش برد

مثلا یکى از مناقب على (ع ) این حدیث است که علماى اسلام از نبى اکرم روایت کرده اند: اقضاکم على - بهترین داور در بین شما على است

وقتى این حدیث انتشار یافت ، همه مى فهمند که در قضاوتها، که تنها وسیله حفظ حقوق فردى و اجتماعى است ، باید به چه کس رجوع کنند و حق خود را در پرتو داوریهاى حیرت انگیز که دریابند. و پیداست که حفظ حقوق ، یگانه وسیله پایدار ساختن پیوندهای اجتماع و زنده دل نگهداشتن ابناى آن است . و بدین وسیله حالات پلید روحى : کینهتوزیها، انتقام کشیها، بدبینى ها پر دامنه برطرف مى شود و افسردگى افراد از میانمى رود و رشد حیاتى جامعه افزون مى شود.

باز از رسول خدا(ص ) ضمن روایتى نقل کرده اند:

هر کس خرسند است که چون من زندگى کند و بسان من از جهان درگذرد و در مینوى جاویدکه پروردگارم ساخته است جاى گیرد، باید على را پس از من دوست بدارد و دوستانش رادوست خود گیرد و به امامان بعد از من اقتدا کند، چه ، آنان خاندان منند، که از سرشت من آفریده شده اند، و دانشو علم الهى به آنان داده شده است

این نوع فضایل ، هرگاه پخش شد و با روان جامعه در آمیخت ، مردم راه آموزش سنن اسلامی را مى یابند، و از عالیترین مسائل علمى و الاهى تا ساده ترین آداب معاشرت ، همه را ازمنابع اصیل مى آموزند؛ و در تربیت روح و تهذیب عواطف ووصول به کمالات انسانى با سیرى عجیب پیشمى روند.

امروزه جامعه شناسان مى کوشند که از برنامه هاى آزمایش شده اجتماعى استفاده کنند، و ازمواد تجربى تاریخ در تاءمین سعادت اجتماع نتیجه بگیرند، و نزدیکترین راه را برای نشر اخلاق نیک نشان دهند؛ و در این منظور از گفتار و رفتار مصلحان و اخلاقیون بزرگ کمک مى گیرند، و با استنباط و حاصل گیرى از طرز فکر و اقدامات اصلاحى آنان به تکمیل مقاصد خویش مى پردازند. با آنکه سایر آموزندگان اخلاق و بزرگان تاریخ ،هرکدام به بخشى از نیازمندیهاى معنوى بشر پى برده اند، و تا حدودى دستوراترستگارى بخش را بیان کرده اند

ولى رهبران دینى ما در آموزش اخلاق (اگر چه متاءسفانه هنوز فلسفه اخلاقى آنان کاملا تحلیل نگشته و به طرزى که به استفاده مردم این عصر نزدیک باشد، در دسترس اجتماعات قرار داده نشده است ) کوچکترین موضوع را از نظر دور نداشته و ساده ترین نیازى به جاى نگذاشته اند. پس ‍ سزاوار است که ما از سرمایه معنوى خویش بیشتربهره مند شویم ، و در تشکیل یک جهان سعادتمند اخلاقى ، که تنها وسیله اش به کاربستن گفتار رهبران است ، بکوشیم .
اینک مى گوییم :

ملتى که به ترقى و کامیابى خود علاقه دارد؛ جامعه اى که سعادت فرزندان خود راآرزومند است ؛ و قومى که براى فضیلت ارزش قائل است ، وظیفه دارد که مناقب و فضایل بزرگان دین را انتشار دهد؛ و در شناساندن رجال وارسته و بزرگ بکوشد؛ و پیوسته دستورات آموزنده آنان را در نظر جامعه مجسمکند، تا در این میان فضیلتها شناخته شود، و خودبخود روح توده به نیکى و نیکان بگراید. و به وضعیتى نافذ، که از ایمان مردم سرچشمه مى گیرد،فضائل اخلاقى برنامه عمل گردد؛ و این خود وسیله اى براى جاوید ماندن مقدسات وتغذیه روح بزرگان و پرورش نوباوگان و جوانان گردد. پس باید به کارهاى زنده و جهانى همچون:

1- پخش نگارشهاى صحیح و متقن درباره زندگانى و رفتار آنان .

2-  تحلیل و تشریح تعالیم اخلاقى و اجتماعى و اقتصادى و سیاسى آنان .

3- آموزش سخنان و اندرزهاى آنان .

4- تاءسیس مراکز علمى : دانشگاه ، کتابخانه ، رصدخانه ، لابراتوار و... و سازمانهای اصلاحى و تعاونى به افتخار آنان .
5- بزرگداشت ایام فداکارى و درگذشت و میلاد آنان .

6- ساختن بناهاى مذهبى به نام نامى آنان

دست زد. و این واجب اخلاقى و فرهنگى را؛ به ویژه با روش جدید تعلیم و تربیت(سمعى و بصرى )، انجام داد تا با سرعتى محسوس ، رشد و صلاح در اجتماع نمودارگردد؛ و گامى مؤ ثر در راه محکم ساختن اعصاب و تولید نیروى اراده و تصمیمبرداشته شود. و افکار به این افق نورانى توجه کند و در نتیجه هماى سعادت برفراز صحنه زندگى بال گشاید، و حکومت اخلاق وفضایل پایدار گردد.

منبع: داستان غدیر


  

پاسخ به احکام شرعی